پزشك و مددكار اسوه
گفتگو با غلامعلي دادرس يكي از دوستان شهيد پاك نژاد
درآمد
از دوره كودكيتان شروع مي كنيم. كجا و چگونه با دكتر آشنا شديد؟
خاطرات خوش من مربوط به ايامي مي شود كه دكتر در ايام تحصيلشان از تهران به يزد ميآمدند و با بچه هايي كه در محل بودند، رفت وآمد داشتند. سال 1333 يا 1334 بود كه بازگشت آقاي دكتر به يزد، با ايام محرم و صفر مصادف شده بود. من وديگر بچه هاي محله براساس عرق مذهبي مان نوحه تمرين مي کرديم و مي خواستيم هياتي داشته باشيم و عزاداري كنيم. دكتر ما را به خانه شان دعوت كردند، منزلشان دوتادر داشت،يك در اصلي و يك در فرعي. از درفرعي رفت و آمد كمتري صورت مي گرفت و فضايي بود براي تمرين نوحه خواني و سينه زني. آقاي دكتر چون طبع شعر داشتند، نوحه هايي هم سروده بودند و ما هم از آنها استفاده مي كرديم. بعلاوه ايشان به ما ياد دادند كه شعر را چگونه بخوانيم و هماهنگ با ريتم شعر، چگونه سينه بزنيم.
دكتر در راهنمايي هايشان به ما گفتند كه ما بايد ريتم و آهنگ را ياد بگيريم، چرا كه اين نوحه هاگاهي سه ضربي است وگاهي 5 ضربي و نوحه اي كه ايشان مي خواستند به ما ياد بدهند. سه ضربي بود. از آنجا كه سن ما كم بود زياد اشتباه مي كرديم و دكتر براي اينكه نوحه را به ما ياد بدهند، با گامهايشان سه قدم برمي داشتند ومي گفتند اين نوحه بايد اينطور خوانده شود و اينطوري بايد سينه بزنيم. مصرع اول آن بيت اين بود: «چه سان روم خيمه، اي آرام جانم/ چه گويم از قتل تو به كودكانم. يا اباالفضل، اي برادر» كه با هر نيم مصرع، سه بار بايد به سينه مي زديم.
هنوز هم بعد از گذشت 50 سال، چهره و قدم هاي آقاي دكتر را كه چگونه سينه زدن را به ما ياد مي دادند، به ياد دارم و اگر دستگاهي بود كه مي توانست اين تصوير را از ذهن من بيرون بكشد، فيلم واضحي مي شد ازآن درست كرد.
خودشان هم شمارا همراهي مي كردند؟
اسم كساني را كه در تمرين جلسات نوحه خواني شركت مي كردند به ياد داريد؟
هيچ وقت اتفاق افتاد كه دكتر پاك نژاد با شما بازي كند؟
اگر بخواهيد توصيه هاي دكتربه جوانان را به ترتيب اهميت ذكر كنيد، فكر مي كنيد دكتر پاك نژاد برچه موضوعي بيشترتأكيد داشتند؟
شنيدن حكايت سختي هاي زندگي از زبان دكتر پاك نژاد خيلي آموزنده و مفيد بود وبه ما درس مي داد كه درآينده چگونه رفتار كنيم يا اينكه نااميد نشويم، دست كم براي شخص من خيلي مفيد بود و از راه كارهاي ايشان خيلي استفاده مي کردم.اساساً زندگي كاري آقاي دكتر نكات جالب زيادي دارد. ايشان وقتي به تهران رفتند ضمن اينكه دربهداري كار مي کردند، مطبي هم در يزد تأسيس كردند. همه اينها به اين معناست كه سعي و تلاش در ابعاد فكري دكتر، جايگاه بلند و رفيعي داشت.
چون خاطرات جلسات مولودي خواني به دوره كودكي آقاي دكتر برمي گردد، مطمئناً چشم انداز بهتري از زندگي دكتر پاك نژاد را براي ما ترسيم مي کند. موضوعي از آن دوران وجود دارد كه به شناخت بيشتر از دكتر و خانواده شان منجر شود؟
به نظرمن اين داستان و موارد ديگر اين نكته را نشان مي دهد كه خانواده آقاي دكتر به همسايه هايشان ارادت و توجه خاصي داشتند و به همه محبت مي كردند.
رفتار و كردار خانواده دكتر پاك نژاد چگونه بود؟
فعاليتهاي ما با كارهاي مذهبي گره خورده بود و از آنجا كه خانواده آقاي دكتر مذهبي بودند، به ما كمك مي كردند، ولي بطور كلي من با مرحوم شهيد محمد پاك نژاد ارتباط بيشتري داشتم، چون ايشان در يزد ساكن بودند وبيشتر مي ديدمشان. دكتر هم مثل بردارشان، نسبت به همه آدمها مهربان ورئوف بودند و حتي به ياد دارم كه چندين باردر مسائل درسي به من كمك كردند.
بنظر مي رسد مبارزه مشخص و مستدل دكتر پاك نژاد مبارزه با شيوع فرقه ضاله بهائيت بود كه تحت لواي وضعيت موجود قبل از انقلاب تبليغات بهائيت علني شده بود.
مبارزه با بهائيت بعد از اتمام تحصيلات دكتر در تهران بود. پيش از آن، دكتر پاك نژاد ساكن يزد بودند و به طبابت مشغول بودند و مبارزه با بهائيت، جزو كارهاي جنبي شان بود. اما بعد از مراجعت شان به يزد اگر اغراق نكنم ايشان از 24 ساعت شبانه روز، 16 ساعت به كار علمي و پزشكي و حل وفصل مشكلات مردم مشغول بودند. دكتر براي مبارزه با فرقه ضاله بهائيت، دوره هاي مختلفي گذرانده بودند و مردم را تعليم مي دادند. من هم دريكي از اين جلسات شركت كردم، چون درآن زمان، بهائيت، تبليغات وسيعي داشت و سعي مي كردند مردم را كه اطلاعات چنداني ندارند، گول بزنند وحتي از راه تطميع هم وارد مي شدند وبه افرادي كه وضع مالي خوبي نداشتند،كمك مالي مي كردند تا به آن سمت جذب شوند، به علاوه اينكه از طرف دولت هم پشتيباني مي شدند. اما دكتر پاك نژاد با وجود علمي كه داشتند و جلساتي كه برگزار مي كردند، مي توانستند آنها را قانع كنند و به روشنايي اسلام برگردانند. حتي كساني كه در يزد تعليم ديده بودند، به شهرستانهاي اطراف يزد مي رفتند كه يكي از آنها در همين راه تصادف كرد وفوت شد.
به هر حال، جان كلام اين است كه دكتر در جنبه هاي مختلف زندگي فعال بودند و دوست داشتندبه جوانان و نوجوانان در ارتباط باشند وبا اين اقدامات خدمت بزرگي به جامعه اسلامي يزد كردند، به خصوص به دانش آموزان.
در بررسي زندگي آقاي دكتر در عرصه هاي مختلف، بيشتر جنبه مذهبي داشت تا پزشكي. آقاي دكتر را بيشتر به عنوان مرشد و ارشادگر مي شناختند. هرچند كه ايشان در همه سخنرانيهايشان به مسائل بهداشتي اشاره مي كردند و حتي كتابي كه نوشته اند- و موضوع پايان نامه ايشان هم بود- نيز رنگ مذهبي پيدا مي کند. اتفاقاًً همين مسائل در صحبتهاي شان هم آشكار بود. بعلاوه اگر ما در مسائل مذهبي به مشكل برمي خوريم، به دكتر مراجعه مي کرديم، مخصوصاً در زماني كه فرقه هاي ضاله- كه خودشان را مذهبي جلوه مي دادند- برمي خورديم وآنها ايراداتي وارد مي كردند، به دكتر مراجعه مي كرديم و ايشان ما را راهنمايي وتوصيه مي کردند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 46