15خرداد؛ پايه هاي استوار انقلاب اسلامي و نقطه عطف زوال سلطانيسم و سکولاريسم در ايران (1)

واقعيتهاي اجتماعي اجتناب ناپذير و ظالمانه اي بنام فقر فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي در ايران دهه 40 و50پيدايش جنبش 15 خرداد 1342و انقلاب اسلامي1357را به همراه داشت.پرواضح است که ايران از دوره سلطنت بي کفايت قاجاريه، در حال دست و پنجه نرم کردن با اين فقرهاي خانمان برانداز بوده است. اين فقر نوظهور از بسياري جهات از
چهارشنبه، 29 تير 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
15خرداد؛ پايه هاي استوار انقلاب اسلامي و نقطه عطف زوال سلطانيسم و سکولاريسم در ايران (1)

15خرداد؛ پايه هاي استوار انقلاب اسلامي و نقطه عطف زوال سلطانيسم و سکولاريسم در ايران (1)
15خرداد؛ پايه هاي استوار انقلاب اسلامي و نقطه عطف زوال سلطانيسم و سکولاريسم در ايران (1)


 

نويسنده: دکتر مظفر نامدار




 

مقدمه
 

واقعيتهاي اجتماعي اجتناب ناپذير و ظالمانه اي بنام فقر فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي در ايران دهه 40 و50پيدايش جنبش 15 خرداد 1342و انقلاب اسلامي1357را به همراه داشت.پرواضح است که ايران از دوره سلطنت بي کفايت قاجاريه، در حال دست و پنجه نرم کردن با اين فقرهاي خانمان برانداز بوده است. اين فقر نوظهور از بسياري جهات از فقري که در گذشته در ايران حاکم بود تفاوتهاي بنياديني داشت. زيرا فقري است که متصل به دو پديده جديد بنام نظام سلطاني(سلطانيسم) و سکولاريسم در ايران بود. قاجاريه نقطه عطف انحطاط پادشاهي و ظهور سلطانيسم و سکولاريسم و پهلوي آخرين سلسله از سلاطين مستبد و مظهر زوال نظام سلطاني و سکولاريسم در ايران بود.
در اواسط دوره قاجاريه جريان جديدي در ايران شکل مي گيرد که اگر چه اولين جريان نو در حوزه تحولات اجتماعي است، اما اين جريان نماينده پيروزي مسلم و قريب الوقوع سلطانيسم و سکولاريسم در ايران بود.(1)
با عنايت به اينکه فقر فرهنگي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و حتي فقر علمي ايران در دوران معاصر به نوعي تحت تاثير رابطه اي توليدي و ناگسستني اين دو پديده است، تمرکز بر اين مسئله فهم زمينه هاي ظهور جنبش 15خرداد و انقلاب اسلامي را امکان پذير مي سازد.
جنبش 15خرداد از نظر جامعه شناسي جنبش هاي اجتماعي بي ترديد نظام يافته ترين، منسجم ترين و اصيل ترين توضيح درباره علل اين فقر و ضرورت قيام عليه آن را ارائه ميدهد. قيامي که پايه هاي استوار انقلاب اسلامي و نقطه عطف زوال سلطانيسم و سکولاريسم در ايران است.
امام خميني(س) در جنبش 15خرداد در حقيقت، براي مبارزه با اين فقر و نابودي آن در ايران، پايه هاي بنيادين آن، يعني نظام سلطاني و سکولاريسم حامي آن را نشان مي گيرد.
درست در همين نقطه است که راه امام و راه جنبش 15خرداد و انقلاب اسلامي از ديگر جريان ها و جنبش هاي اجتماعي دوران معاصر جدا مي شود و درست به همين دليل امام، جنبش 15خرداد را پايه هاي استوار انقلاب اسلامي و نقطه عطف تاريخ ايران مي داند.
پديده نظام سلطاني(سلطانيسم)و سکولاريسم در ايران يک پديده مدرن است که به اعتقاد نگارنده در جريان تحولات سياسي اجتماعي ايران دوره قاجاريه بوجود آمد. در فراز و فرود اين تحولات في البداهه بايد گفت که سکولاريسم مقدم بر سلطانيسم و به نوعي پايه گذار مرام سلطانيسم است. بعد از شکست سنگين قاجاريه از روسيه و از دست رفتن سرزمين هاي ايران و بي کفايتي و جهل پادشاهان و کارگزاران رژيم قاجاريه، جرياني در دل ساختار حکومتي شکل مي گيرد که اين جريان در تاريخ معاصر به جريان منورالفکري شهرت دارد. بي ترديد خاستگاه اجتماعي و فکري اين جريان زمينه هاي مساعد رشد سکولاريسم در تاريخ دوران معاصر است.
سکولاريسم براي تحقق خواسته ها وآرمانهاي خود که تقليد مطلق از فرنگستان، تبديل ايران به يک مستعمره اروپايي و دست کشيدن از فرهنگ ملي و دين بود؛ نياز به يک دولت مقتدر با ساختار کاملا جديد داشت. نهضت عدالتخواهانه ايران که بعدا به نهضت مشروطيت معروف شد، فضا و فرصت لازم را براي اين هدف فراهم ساخت. نظام مشروطه سلطنتي، اولين نظام سلطاني در تاريخ ايران بود. چرا که اين نظام اولين نظام سلطاني يا سلطانيسم در ايران بود؟ نظام مشروطه سلطنتي چه ويژگيها و چه تفاوتهاي با رژيمهاي پادشاهي گذشته در ايران داشت؟
بنظر ميرسد مهمترين ويژگي نظام سلطاني که آن را از پادشاهي گذشته ايران منفک ميکرد اين بودکه نظام مشروطه سلطنتي که ساخته دست جريان سکولار در ايران بود، سلطنت را با برخورداري از دو ويژگي: 1- ايدئولوژي 2- بهره گيري از تکنولوژي در همه حوزه ها
مادام العمر در درون يک خانواده قانوني مي کند و اين در تاريخ ايران بي سابقه بود.(2) در حقيقت، نقطه عطف پيدايش نظام سلطاني در مقابل نظام هاي پيشين ايران هم از نظر شکلي و هم از جنبه وظايف سلطاني همين بود.
سلطانيسم و سکولاريسم از بعد جنبش مشروطه، سرنوشت تحولات سياسي و اجتماعي و همه برنامه هاي توسعه را در دست دارد. هرگونه عقب ماندگي، توسعه نيافتگي، خودمداري، فرهنگ گريزي و دين ستيزي ايران در دوران اخير را ابتدا بايد در آرمانها، انگيزه ها، برنامه ها و ماموريتهاي اين دو پديده جستجو کرد.
فهم خاستگاه جنبش 15خرداد در سال 1342و انقلاب کبيراسلامي در سال 1357و نقطه عطف بودن آنها بطور جدي به فهم پديده سلطانيسم و سکولاريسم وابسته است چرا امام خميني تاکيد داشت که 15خرداد را بشناسيم؟ چرا امام از خاستگاه15خرداد سوال کرد و فرمود: «15خرداد چرا بوجود آمد و مبدا وجود او چه بود و دنباله آن در سابق چه بود و الان دنباله آن را چه کسي تعقيب مي کند و پس ازآن کيست؟» چرا امام دوست داشت که نسلهاي آينده متوجه آرمانها مقاصد 15خرداد شوند و تفکر کنند که: «15خرداد براي چه مقصدي بود و تاکنون براي چه مقصدي است و بعدها براي چه مقصدي خواهد بود»(3)
همه متفکراني که جنبشهاي اجتماعي را موضوع پژوهش خود قرار مي دهند به اين اصل معتقدند که شناخت هر جنبشي به شناخت عوامل زير وابسته است:
1- خاستگاه و بسترهاي فکري و فرهنگي
2- پايه گذاران جنبش و موقعيت فکري و پايگاه اجتماعي آنها
3- اهداف و آرمانهاي جنبشهاي اجتماعي
4- ادامه دهندگان جنبش
5- مخالفان جنبش
بر همين اساس بود که امام اصرار داشت که:
15خرداد را بشناسيد و مقصد 15خرداد را بشناسيد و کسانيکه 15خرداد را بوجود آوردند بشناسيد وکسانيکه 15خرداد را دنبال کردند، بشناسيد و کسانيکه از اين به بعد اميد تعقيب آنها هست، بشناسيد و مخالفين 15خرداد را بشناسيد.(4)
مي دانيم رويکردهايي که جنبش هاي اجتماعي را تحليل مي کنند جريانات فکري يکپارچه اي نيستند و ديدگاه همگوني ندارند. اين امکان وجود دارد که هر رويکردي عامل خاصي را مبناي فهم جنبش هاي اجتماعي قرار دهد؛ اما آنچه که در همه رويکردها اشتراک دارد توجه به زمينه هاي شناخت جنبش است. اين زمينه ها خارج از آن پنج مولفه اي نيست که امام در فهم جنبش 15خرداد ارائه ميدهد. امام خميني به عنوان يک حکيم حکمتهاي اجتماعي به درستي اين زمينه ها را براي مطالعه جنبش 15خرداد به ما معرفي مي کند.
جنبش بزرگ 15خرداد 1342در اندازه خود جنبشي بي نظير و برخوردار از شبکه اي از تعامل رسمي و غيررسمي نيروهاي اجتماعي و نهادهاي ديني بود. ويژگيهاي اين شبکه ها به هيچ وجه شبيه شبکه ها و سازمانهاي سياسي و حزبي نبود. مهمترين عناصري که تعامل رسمي و غيررسمي را در جنبش 15خرداد برقرار مي ساخت، اعتقادات و آرمانهاي مشترک، عمل جمعي متمرکز بر اعتقادات و تمرکز بر رهبري امام در اعتراضات عليه نظام سلطانيسم بود.
اغلب پژوهشگران اين جنبش را ازآن جهت مهم مي دانند که پايه هاي استوار انقلاب اسلامي است ولي به نظر مي ر سد علاوه بر اين بايد به مفاهيم، نظريه ها، الگوها وآرمانهاي اجتماعي که از دل اين جنبش بوجود آمد و زوال نظام سلطاني و سکولاريسم حاکي آن را تسريع بخشيد توجه ويژه اي کرد. اين جنبش بطور موثري يک پروسه اجتماعي کاملي را که از جنبش تحريم به رهبري ميرزاي شيرازي آغاز گشته بود و هدايت آن در دست مرجعيت و دستگاه فقاهت شيعه بود، اما به دليل کاستي هايي در جنبش مشروطيت به انحراف رفته و از آرمانهاي مشترک ديني و ملي دور افتاده بود، دوباره بهم متصل کرد. در 15خرداد اين پروسه در قالب اصيل خود باز تعريف ميشود و بصورت قطعنامه اي عليه نظام سلطاني و سکولاريسم براي يک سلسله تحولات جديد به ملت ايران اعلام مي گردد.
جنبش15خرداد به ظاهر شکست خورد اما در اصل به دليل همين باز تعريف جديد، پشتيباني همگاني پرتواني را با خود همراه ساخت، زيرا از اين تاريخ عليرغم حضور جريانهاي مبارز گوناگون عليه رژيم پهلوي، آرمانهاي اين جنبش و انديشه هاي رهبر کبير آن، دفاعيه غير قابل ترديدي از مبارزات آزاديخواهي ملت ايران شد، زيرا آنچه اين جنبش را از ساير جريانات متمايز مي ساخت تاکيد رهبري جنبش بر دگرگوني ساختاري در نظام سلطاني و سکولاريسم با توجه به فرهنگ ملي و ديني بود. هيچ يک از رهبران جريانهاي مبارز يا تحت تاثير گفتمانهاي غربي بودند و استعداد لازم براي برقراري رابطه با فرهنگ ايراني را نداشتند يا خود بخشي از بدنه سکولاريسم در ايران بودند که از نظر ملت ايران يکي از عوامل اصلي فقر فرهنگي و سياسي و اجتماعي در کشور به حساب مي آمدند و يا به نوعي نماينده جريانات فکري کمونيسم، سوسياليسم و اليبراليسم جهاني به حساب مي آمدند.
مهمترين ويژگي جنبش15خرداد اين بود که از دل فرآيند تحولات سياسي و اجتماعي ايران برآمد و سر در آرمانها و ارزشهاي ملي و ديني داشت و رهبر آن هم فقيه، حکيم و مرجعي مورد پذيرش و اعتماد مردم بود. حکيمي که مي توانست با درايت مانع از چند قطبي شدن نيروهاي مبارز مذهبي در درون جنبش و در نتيجه حاکميت مجدد جريانهاي انحرافي و وابسته گردد.
تصادفي نيست که اين جنبش در سال 42بوقوع پيوست، زيرا آغاز دهه چهل براي ايران از جنبه سياسي و اجتماعي بسيار اهميت دارد. نظام سلطاني و سکولاريسم حامي آن با دست زدن به يک سلسله اقدامات سياسي، اجتماعي و اقتصادي آخرين خيز را براي ادغام ايران در نظام سرمايه داري جهاني و وابستگي مطلق به امريکا و اروپا برداشتند.
بلند پروازي سياسي، اقتصادي، نظامي، امنيتي و اجتماعي نظام سلطنتي ايران را به لبه سقوط کشانده بود و امريکا و اسرائيل با القاي طرحهاي عوام فريبانه سيطره خود را بر اقتصاد و سياست در ايران گسترده کردند. در چنين شرايطي که هيچ نقطه اميدي براي مقابله با بسط سيطره سلطانيسم در ايران وجود نداشت، امام خميني در صحنه سياسي- اجتماعي ايران ظهور کرد و فصل جديدي در مبارزات دين خواهي و آزادي طلبي ملت ايران گشود، فصلي که شباهت چنداني با فصول گذشته نداشته است.
مهمترين سوالي که بايد بدان پاسخ داد اين است که چرا امام خميني جنبش 15خرداد را نقطه عطف تاريخ دانسته است؟ چه ويژگيهايي در جنبش 15خرداد بود که در جنبش هاي گذشته وجود نداشته است؟

پي نوشت ها :
 

1- در اين مقاله بنا ندارم نحوه پيدايش و رابطه توليدي دو پديده سلطانيسم و سکولاريسم را در دوران مدرن به عنوان يک پديده جديد و برآمده از مدرنيته و مدرنيسم، تجزيه و تحليل نمايم زيرا بنظرمي رسد که خود اين بحث از جمله مباحث مغفول و فراموش شده در تاريخ معاصر است که بطور ويژه بايد مورد پژوهش قرار گيرد و اين پژوهش براي فهم تاريخ مدرنيته و فهم تاريخ تجدد در ايران بسيار حياتي است. نگارنده در مقاله «فراسوي بيداري ايراني- اسلامي، بازخواني نظريه ديکتاتوري منوره دوره رضاخاني در قالب نظريه انقلاب مخملي جريانهاي روشنفکري...» مفصل پايه هاي رابطه توليدي اين دو جريان را تبيين کرده است.(نک: فصلنامه 15خرداد، دوره سوم، س5،ش17،پاييز1378)
2- نک: همان، ص52-17
3- تبيان، آثار موضوعي، تاريخ معاصر ايران از ديدگاه امام خميني، دفتر بيستم(تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)1378)ص358
4- همان
 

منبع:نشريه 15 خرداد شماره 19



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط