سومین انحراف دوره دوم حکومت مصدق ديکتاتور منشي (3)
تکميل سير قهقرايي
از ديگر سو دکتر فاطمي وزير خارجه تقاضاي سفير شوروي را در کميسيون وزارت خارجه مطرح کرد. (277) ولي اعضا، في المجلس مخالفت خود را با تمديد قرارداد اعلام داشتند. روز بعد دکتر مصدق و اعضاي کميسيون در منزل نخست وزير تشکيل جلسه داده و به بحث پيرامون تمديد قرارداد شيلات پرداختند. (278) در اين ديدار نخست وزير به دفاع از تمديد قرارداد پرداخته و گفت بايد با شورويها کنار آمد. مکي نماينده اول تهران که به عنوان يکي از اعضاي کميسيون خارجه مجلس در اين جلسه حضور داشت، در پاسخ به موضع گيري دکتر مصدق گفت:
«شما همواره طرفدار سياست موازنه منفي بوده ايد و تز شما اين بوده است حال چطور از عقيده سابق خود عدول کرده ايد؟ به علاوه اين کار به مصلحت نيست» (279)
دکتر مصدق در پاسخ گفت:
«اگر با شورويها کنار نيائيم اصل بي طرفي ايجاب مي کند که مستشاران نظامي آمريکا را جواب کنيم ... ما در سال مقداري مهمات و لوازم يدکي و کاميون براي ارتش به طور رايگان مي گيريم، اگر مستشاران نظامي آمريکائي را جواب کنيم در مضيقه احتياجات ارتش قرار خواهيم گرفت.» (280)
نماينده اول تهران مي گويد: «هرچه دکتر مصدق خواست يک طوري اعضاي کمسيون خارجه را متقاعد کند ميسر نشد و همگي مخالفت کردند بالاخره من به دکتر مصدق گفتم: اگر شما وعده اي به سفير شوروي داده ايد و حالا نمي خواهيد خلف وعده کنيد بهتر است کنار برويد... دکتر مصدق بسيار ناراحت شد و گفت: صحيح است من وعده صريح نداده ام و پرونده و اوراق در آن را برداشت و جلسه ختم گرديد.» (281)
پس از اين رخداد دولت از مجلس تقاضاي جلسه سري کرد. در جلسه سري نيز نمايندگان از ملي شدن شيلات سخن گفتند لذا دکتر مصدق به ناچار در 9 بهمن به سفير شوروي اطلاع داد که ايران مايل به تمديد قرارداد نيست، جهت تصفيه امور شايسته است دولت شوروي نمايندگاني را به ايران اعزام کند. دولت شوروي نيز کميسيوني را مأمور اين کار نمود. ضمناً دولت متعهد شد محصول شيلات را به طور انحصاري به شوروي بفروشد.
ديدار دزاشيب
ولي پس از 30 تير دکتر مصدق روش ديگري در پيش گرفت و عملاً روحانيت را از مداخله در سياست منع کرد (282) علاوه بر انتصاب سرلشکر وثوق به رياست کل ژاندارمري (283) و سرتيپ دفتري (پسر عموي دکتر مصدق) به رياست گارد گمرک، سرتيپ افشار طوس (شوهر دختر خواهرزاده اش) را که در زمان رضاشاه رياست املاک شاه را به عهده داشت ودر غصب املاک مردم جنايات فراواني مرتکب شده بود، به رياست کل شهرباني گماشت و نه تنها توصيه هاي آيت الله کاشاني و سران جبهه ملي را نديده مي گرفت، بلکه رفتاري خشن و توأم با بي اعتنايي در پيش گرفته بود به طوري که در نامه اي که به فاصله چند روز به آيت الله کاشاني نوشت او را از دخالت در امور برحذر داشت.
پس از کسب اختيارات نيز دکتر مصدق با اقداماتي نظير وضع قانون امنيت، قانون مطبوعات و خصوصاً دخالت مسلم اش در امور مجلس و تقاضاي توبيخ نمايندگان که به تحقير و توبيخ عمومي مجلس منجر شد آتش اختلافات هر بار تندتر شده به طوري که در دي ماه 1331 آيت الله کاشاني تمارض نموده و در بيمارستان بستري شد. پزشکان پس از مشورت با وي ملاقات با او را ممنوع کردند. در واقع آيت الله کاشاني قصد داشت با اين اقدام تا مدتي از اوضاع دور باشد تا شايد وضع بهتر شود. ولي دکتر مصدق حاضر به مصالحه نمي شد.
سرتيپ کمال که در اين زمان رئيس کل شهرباني بود در اين باره مي گويد:
«خدمت آقاي نخست وزير رسيدم ضمن عرض گزارش هاي معمولي روزمره خدمتشان عرض کردم آيت الله کاشاني بيمار و در بيمارستان طرفه بستري هستند. اگر با تلفن يک احوالپرسي بفرمائيد فکر مي کنم خيلي مؤثر باشد ولي يکمرتبه ايشان برافروخته شدند و فرمودند نمي توانم آقا نمي توانم ... ديدم مفسدين کار خودشان را کرده اند» (284)
در قضيه جنجال آميز تمديد اختيارات، اختلافات اوج گرفت و پس از تمديد اختيارات بيم آن مي رفت که روند صعودي اختلافات بازتاب ناشايستي در جامعه داشته باشد. از اين رو جمعي از نمايندگان شامل مکي، مهندس رضوي، دکتر معظمي و ديگران واسطه شده و روز 7 بهمن 31 در منزل يکي از مريدان آيت الله کاشاني در دزاشيب ديداري را ميان رهبر نهضت ملي و نخست وزير ترتيب دادند.
در اين ديدار راجع به مواردي چون انتصاب سرتيپ دفتري، عدم تعقيب مسببين وقايع 30 تير، انتصاب سرتيپ افشار طوس، قانون امنيت اجتماعي، انتصاب دکتر شاهپور بختيار، دکتر فلاح و ... اعتراضاتي به عمل آمد ولي هر بار دکتر مصدق به دفاع از عملکرد خود پرداخت و در هيچ زمينه اي حاضر به عقب نشيني و يا اعتراف به اشتباهات عملکرد خود نبود. سردي روابط به هيچ وجه برطرف نشد بلکه اختلافات علني تر گرديد. در پايان به توصيه حضار دکتر مصدق و آيت الله کاشاني دست به دست هم داده و به طور مصنوعي خنديدند حضار نيز همراهي کردند. اعلاميه اي هم مبني بر رد شايعات اختلاف صادر شد. ولي اين اختلاف درزي نبود که با چنين گره هايي گرفته شود.
دکتر مصدق در واقع قصد داشت آيت الله کاشاني را کنار بزند و تاکنون نيز چنين کرده بود يقيناً آمريکا در اين کار بي تأثير نبوده است. آنان آيت الله کاشاني را مانع اصلي توافق با نخست وزير مي ناميدند و اين اعتراض تاريخي طي گزارش هندرسن در زمستان 1330 مندرج است. (285) ضمن آنکه هندرسن در مذاکراتي که در دي ماه 1331 بادکتر مصدق انجام داده بود از کنار زدن آيت الله کاشاني و مکي و ساير «افراطيون» ابراز خوشوقتي کرده بود.
تمايل به کسب فرماندهي کل قوا
پس از بازرسي ها معلوم شد تجهيزات و مهماتي که براي ابوالقاسم خان ارسال شده با راهنمايي عليرضا پهلوي (برادر شاه) و اطلاع خود شاه بوده است از سوي ديگر فرماندهان لشکر خوزستان و لشکر اصفهان، دکتر مصدق وزير دفاع را از تحرکات نظامي بي خبر گذاشته بودند تا اينکه جنگ آغاز شد. اين وقايع موجب بدبيني بيشتر نخست وزير به دربار و نظاميان شد. لذا طي پيغامي به شاه گفت:
«تصميم دارم رفراندوم را عملي کنم و مردم را از جريانات کشور مستحضر نمايم. به مردم بگويم که والا حضرت اشرف وقتي اينجا بود چه کارهايي در حق من کرده اند و عليحضرت ملکه مادر چه موانعي بر سر کارهاي من تراشيده اند همچنين قضاياي بختياري را مي گويم.» (289)
و سپس با طرح موضوع خروج شاه از کشور وي را تهديد نموده و گفت:
«يا شما برويد يا من رفراندوم مي کنم.» (290)
روز جمعه اول اسفند دکتر مصدق آقايان نمايندگان ميلاني،ملک مدني و دکتر شايگان را از مجلس فراخوانده و اعلام کرد که قصد دارد روز سه شنبه (5 اسفند) يک سخنراني افشاگرانه ايراد نمايد و بسياري از مطالب را فاش کند.
روز شنبه دوم اسفند حسين علا وزير دربار با دکتر معظمي عضو برجسته فراکسيون نهضت مبارزه ملي تماس گرفته و او را به دربار فرا خواند. دکتر معظمي موضوع را با همفکرانش در فراکسيون در ميان مي نهد و بعد با دعوت علا قرار مي شود هفت نفر از اعضاي فراکسيون به دربار بروند. (291)
پس از حضورهيئت هفت نفره در دربار، حسين علا شرحي در خصوص حمايت هاي شاه از نخست وزير بيان داشته و بر رفع سوء تفاهامات تأکيد ورزيد. پس از ناهار حشمت الدوله و الاتبار (برادر دکتر مصدق) به جمع حاضرين پيوسته و از سفر شاه سخن به ميان آورد ولي مورد توجه حضار واقع نشد. اندکي بعد به پيشنهاد حسين علاهيئت نزد شاه مي رود و شاه نيز در خصوص پشتيباني هاي خود ازدولت شرحي بيان مي دارد. مذاکرات تا ساعت 7 بعدازظهر به درازا کشيد و سپس هيئت از آنجا به منزل دکتر مصدق رفته و مشغول مذاکره شدند در اين اثنا علا وزير دربار تماس مي گيرد. به پيشنهاد حضار دکتر معظمي براي پاسخگويي مهيا شد حين مکالمه، وزير دربار به دکتر معظمي مي گويد شاه قصد مسافرت داشته و در حال حاضر مهياي مسافرت مي شود. دکتر معظمي بازگشته و پس از اندک مشورتي موضوع را به اطلاع همه حضار رساند. سپس دکتر معظمي به دربار رفته و از علاء مي خواهد تا خود به منزل نخست وزير برود و موضوع را با حاضرين در ميان نهد. اندکي بعد دکتر معظمي به همراه علاء و حشمت الدوله و الاتبار به منزل دکتر مصدق رفته و اين سه تن با نخست وزير مشغول مذاکره پيرامون موضوع مذکور مي شوند. در ابتداي مذاکرات دکتر معظمي جلسه را ترک مي کند و به همراه اعضاي هيئت به طرف مجلس حرکت مي کنند و چون وزير دربار به آنان توصيه کرده بود موضوع مسافرت شاه را فاش نسازند، اينان نيز هم پيمان مي شوند که موضوع را محرمانه تلقي کنند.
تا اينجاي مطلب آن چيزي است که دکتر معظمي طي نطق خود در 7 خرداد 1332 در خصوص وقايع نهم اسفند بدان اذعان و اعتراف نمود. ولي واقعيتي فراتر ازاين نيز هست که حاکي از اوج قدرت طلبي و فزون خواهي دکتر مصدق در تمايل به تحصيل فرماندهي کل قوا بوده است. روزنامه اتحاد ملي در مقاله اي تحت عنوان «گوشه اي از وقايع نهم اسفند» مطلب مذکور را اين گونه تشريح مي کند:
«يک روز دردربار - در اتاق آقاي علا وزير دربار وقت - اجتماعي مرکب از دکتر شايگان، دکتر سنجابي، دکتر معظمي و دکتر مصباح زاده، تشکيل شد و در آن جلسه به اختلافات دولت ودربار اشاره و تصريح گرديد تا بدان مرحله که گفته شدمصدق مايل به احراز فرماندهي کل و واگذاري املاک اختصاصي و آستان قدس رضوي به دولت است. علا وزير دربار عنوان کردن چنين موضوعاتي را خارج از ادب و نزاکت دانسته و ذکر آن را خالي از «عواقب وخيم» نمي دانست. دکتر مصباح زاده، دکتر سنجابي را به تنهايي به کناري کشيده و مدتي با وي نجوا مي کند و پس دکتر معظمي را به گوشه اي برده و مطالبي را با وي در ميان مي گذارد. بعد از لحظه اي دکتر مصباح زاده و دکتر سنجابي و دکتر معظمي به آقاي علا پيشنهاد مي کنند که خوب است قبل از ايجاد بلواها و تشنجات و بروز کشمکشها و زمزمه ها فرماندهي کل قوا و املاک آستان قدس و اختصاصي، اعليحضرت همايوني به مسافرتي تشريف ببرند تا ابرهاي تيره و تار از افق سياسي کشور پراکنده شد و اوضاع به سيرعادي بر گردد و آنگاه مراجعت فرمايند. علا قول مي دهد که چنين امري را با شاه در ميان خواهد گذارد. پيشنهاد دهندگان و حامل پيشنهاد توافق مي کنند که سراپاي ماجرا مکتوم بماند و احدي را آگاهي نشايد. به دنبال چنين توافقي بود که طوفان نهم اسفند بپاخاست.» (292)
مطالب مندرج در روزنامه اتحاد ملي از قول دکتر سنجابي مشاور دکتر مصدق نقل شده بود. مهندس رضوي عضو سرشناس فراکسيون نهضت مبارزه ملي و نائب رئيس مجلس نيز آنها را تأييد نموده و بالاخره در مجلس نيز قرائت گرديد. که اينها همگي دال بر صحت غيرقابل انکار اين مطالب مي باشد که نشان از اوج قدرت طلبي و فزون خواهي دکتر مصدق براي کسب فرماندهي کل قوا و به عبارتي تحصيل سلطنت بوده است. بدين ترتيب دکتر مصدق که خود زماني پهلوي پدر را براي اخذ فرماندهي کل قوا راهنمايي کرده بود اکنون از پهلوي پسر همان مقام را طلب مي کرد ولي مشمئزتر از هرچيزي دست درازي پليد دکتر مصدق به سوي املاک آستان قدس رضوي است.
با وجود توافق در خصوص سفر شاه به خارج از کشور زمزمه رفراندوم به طور جدي در محافل مطرح شده بود. از سوي ديگر در عصر و شامگاه روز 7 اسفند مطالب تحريک کننده و کاملاً غيرقانوني از راديو منتشر شد که مردم را به تشنج آفريني و جنگ داخلي تشويق مي کرد. آيت الله کاشاني طي نامه اي به مجلس به شرح آن پرداخت:
«مجلس شوراي ملي
در روز پنج شنبه 7 اسفند در بخش اخبار دو ساعت و نيم بعدازظهر و ساعت نه شب به اسم بحث روز مردم را تحريک به کشتار و خونريزي مخالفين دولت نموده و سپس آنان را در تمام مملکت يادآور مي شد که بکشند و مقتولين را لگدکوب کنند اين نوع تبليغات مضره ناشي از اختيارات خلاف قانون است که ثمره آن روز به روز در مملکت بر همه روشن مي شود ... دستگاه راديو را مجلس بايد مستقيماً در دست گيرد و يا بودجه اين لانه فساد و تحريک حذف شود.
آيا مردم ايران با چنين فقر و گرسنگي و بدبختي اين ماليات گزاف را مي پردازند که اداره تبليغات و راديو به وجود آورنده تا اداره مزبور مردم را به هرج و مرج و آدم کشي دعوت نمايد ...
رئيس مجلس شوراي ملي» (293)
آيت الله کاشاني همچنين نامه اي به دادستان تهران ارسال نموده و پس از بيان مدارک جرم و تقاضاي محاکمه و مجازات مسببين اقدام مذکور اظهار نمود:
«گذشته آنکه قوانين جاريه مملکت اين نحوه اقدامات را ممنوع داشته و جرم مي شناسد در لايحه مردوده امنيت اجتماعي که آقاي دکتر مصدق انشاء نموده اند نه تنها براي محرکين و اخلالگران تعيين مجازات نموده اند براي کساني که قصد و فکر اخلال داشته باشند تا سه سال حبس تعيين نموده اند بسيار موجب تعجب است دستگاه راديو که بايد در کشور کمک به امنيت عمومي کند عامه مردم را در سراسر کشور به آدمکشي تحريک مي نمايد.» (294)
شامگاه 8 اسفند به آيت الله کاشاني اطلاع داده مي شود که شاه قصد دارد به اروپا سفر کند. شايسته است شما به عنوان رئيس مجلس وساطت نموده و از اين سفر ممانعت به عمل آوريد. پس از حصول اطلاع به لحاظ شرايط حساس کشورو خصوصاً عملکرد نخست وزير رئيس مجلس اقداماتي را جهت ممانعت از سفر شاه ترتيب مي دهد.
ساعت 7/30 صبح روز شنبه 9 اسفندعده کثيري از نمايندگان به منزل رئيس مجلس احضار شده و مذاکراتي به عمل مي آيد. از ساعت 8/30 آيت الله کاشاني به مدت نيم ساعت با ذوالفقاري نايب رئيس مجلس مذاکراتي سّري انجام داده حوالي ساعت 10 با حائري زاده و سپس با دکتر بقايي به طور جداگانه مذاکراتي محرمانه صورت گرفت. ساعت 11/20 جلسه خصوصي تشکيل و نامه رئيس مجلس خطاب به شاه به شرح ذيل قرائت شد:
«اعليحضرت همايون شاهنشاهي
خبر مسافرت غيرمترقبه اعليحضرت همايون شاهنشاهي موجب شگفتي و نگراني فوق العاده قاطبه اهالي مملکت و مردم پايتخت شده و هيئت رئيسه مجلس شوراي ملي به استحضار آقايان نمايندگان مي رساند که در وضع آشفته کنوني به هيچ وجه مصلحت و صواب نمي داند که اعليحضرت همايوني مبادرت به مسافرت فرمايند و ممکن است در تمام کشور تأثيرات عميق و نامطلوب حاصل نمايد به اين لحاظ از پيشگاه همايوني استدعا مي شود که قطعاً در اين مورد تجديدنظر فرموده و تصميم به مسافرت را به موقع ديگري در سال آينده تبديل نمايند.
رئيس مجلس شوراي ملي» (295)
آيت الله کاشاني نامه ديگري نيز خطاب به شاه نگاشته و برنامه فوق مصراً تأکيد کرد. رئيس مجلس همچنين در بعدازظهر 9 اسفند بيانيه اي خطاب به مردم صادر نموده و پس از توصيف اوضاع نگران کننده کشور از آنان خواست تا «بالاتفاق» از مسافرت شاه جلوگيري کنند.
از ديگر سو شهر وضعي آرام و عادي نداشت معلوم بود خبر سفر شاه در ابعاد وسيع منتشر شده است، لذا دستجات مختلف به حرکت درآمده و عده اي از امراي بازنشسته شده ارتش نيز وارد صحنه شده بودند. دکتر مصدق به فرماندهان انتظامي شهر توصيه کرده بود آرامش شهر را حفظ نموده و مانع از تجمعات شوند. نخست وزير خود نيز مقارن ظهر به کاخ دربار رفت تا شاه را مشايعت نمايد. محمدرضا پهلوي با نخست وزير و کابينه ديداري به عنوان خداحافظي به عمل آورد سپس دکتر مصدق عزم خروج از کاخ را نمود ولي با غوغاي انبوهي از جمعيت خشمگين که او را مسول خروج شاه از کشور مي دانستند مواجه گشت. نخست وزير لحظاتي رادر بهت و سرگرداني گذراند تا اينکه با کمک امير صادقي راننده شاه يکي از درهاي انحرافي کاخ باز شده و نخست وزير توانست بدون مواجهه با جمعيت هيجان زده صحنه را ترک کند. البته يکي دو نفر قصد داشتند خود را به ماشين دکتر مصدق برسانند ولي نتوانستند. در اين حين پيام شاه و سپس اعلاميه دربار خطاب به مردم در خصوص انصراف از سفر منتشر شد.
نخست وزير به منزل خود که در نزديکي کاخ بود مراجعت نمود. ولي دقايقي بعد پسرش مهندس احمد مصدق خبر آورد که جمعيت براي کشتن تو آمده است بلافاصله نردباني تهيه شد ودکتر مصدق به همراه دکتر فاطمي به باغ مجاور فرار کردند. (296) در اين اثنا به آيت الله کاشاني خبر رسيد که عده اي به منزل نخست وزير حمله ور شده و قصد غارت منزل را دارند رهبر نهضت ملي بلافاصله پيامي به شرح ذيل صادر نموده و به دست واعظ سيد محمد موسوي شاه عبدالعظيمي داد تا فوراً به محل رفته و براي مردم ابلاغ نمايد:
«برادران عزيز؛ مسموع شده عده اي به در خانه جناب آقاي دکتر مصدق حمله نموده اند خواهشمندم متفرق شويد و از تعرض خودداري نماييد جناب آقاي موسوي را براي ابلاغ اين مطلب فرستادم.
سيد ابوالقاسم کاشاني» (297)
دکتر مصدق که با پيژامه از منزلش فرار کرده بود به مقرستاد ارتش رفته و سرلشگر بهارمست رئيس ستاد ارتش را به خاطر عدم حضور در ستاد و نافرماني شديداً مواخذه کرد.(298) سپس با همان وضع به طرف ميدان بهارستان رفته و بعد از مدتها در مجلس حضور يافت. دکتر مصدق طي نطقي به تشريح وقايع پرداخت و در اين ضمن يکي از عوام فريبانه ترين موضع گيريهايش را به شرح ذيل بيان نمود:
«... اينک به آقايان نمايندگان محترم اطلاع مي دهم که مجلس 48 ساعت وقت دارد تا جاي من يک نفر را تعيين کند و اگر تا پايان مهلت که من به خاطر جلوگيري از هرج و مرج عنوان نخست وزيري را قبول کردم، مجلس فکري نکند من طي پيامي به همان ملتي که مرا نخست وزير کرده جريانات را مي گويم، زيرا من نخست وزير ملتم نه نخست وزير شاه و مجلس.» (299)
به راستي مراد نخست وزير از «ملت» چيست؟ آيا مقصود همان ملتي است که قوام آنان را قتل و عام نمود و دکتر مصدق خونشان را پايمال کرد؟ يقيناً خير چون اگر آقاي مصدق براي ملت کذايي ارزشي قائل بود به آنان پشت نمي نمود و با دروغ و تزوير آنان را دست به سر نمي کرد. اگر چنين است که هست پس آقاي نخست وزير از کدام ملت سخن مي گويد؟
پس از 9 اسفند به مدت سه روز اغتشاش و تظاهرات رونق داشت. روز دهم اسفند آيت الله کاشاني طي مصاحبه اي اعلام کرد: «از پيش آمدهايي که ديروز و امروز به وقوع پيوسته بي اندازه متأثر و اميدواريم اختلافات فعلي به صلاح و خير مملکت و ملت ايران حل بشود» رهبر نهضت ملي به تکذيب شايعات پرداخته و گفت:
«امروز شنيديم عده اي شهرت داده اند که آقاي سرلشکر زاهدي از طرف من کانديد نخست وزيري هستند، در حالي که اين شايعه کذب محض است و من هنوز در مبارزه اي که آقاي دکتر مصدق عليه بيگانگان شروع کرده اند همراهم و پشتيبان ايشان هستم.» (300)
آيت الله کاشاني پيامي نيز خطاب به ملت ايران صادر نموده و همگان را به رفع تشنج و مقاومت فرا خواند. رئيس مجلس همچنين براي ايجاد وحدت در ميان نمايندگان تصميم به حضور در مجلس گرفته و در 18 اسفند براي اولين بار در مجلس حاضر شد و پس از مذاکره صميمانه با نمايندگان به مناسبات سال نو يک سکه نقره صاحب الزمان (عجل الله تعالي في فرجه الشريف) و يک جلد قرآن کريم در قطع کوچک به نمايندگان و اعضاء کادر اداري مجلس اهدا نمود و پس از آن نيز آيت الله کاشاني به صورت هفتگي در مجلس حاضر مي شد.
در اين ايام نخست وزير طي پيشنهادي به شاه که مطابق قانون اساسي فرمانده کل قوا بود سرتيپ تقي رياحي را به رياست ستاد ارتش منصوب نمود و از ارديبهشت 1332 شاه را وادار کرد که به سرتيپ رياحي دستور دهد از اين پس مجري اوامر دکتر مصدق باشد ومستقيماً تماس با شاه نداشته باشد. بدين سان عملاً فرماندهي کل قوا را به دست گرفت.
اسفناکترين پيامد واقعه 9 اسفند پيوند شوم دکتر مصدق و حزب توده بود. (301) به دنبال تشديد شکاف ميان دکتر مصدق و آيت الله کاشاني وساير مبارزان در بهمن 1331، حزب توده با استفاده از فرصت به دست آمده طي نامه اي سرگشاده آمادگي خود را براي اتحاد با دکتر مصدق اعلام کرد. حزب توده همکاري کامل خود با دولت دکتر مصدق را به شرايط ذيل مشروط نمود:
دولت حزب توده را به عنوان يک حزب قانوني به رسميت بشناسد، کاهش محدوديت هاي وضع شده برفعاليت آزاد حزب در زمينه هاي کارگري و آموزشي و غيره، حزب طرح وسيعي را براي احياي اقتصاد ايران و ادامه ايستادگي در برابر تحريم نفتي و اقتصادي بريتانيا ارائه مي دهد، اخراج مستشاران فني و نظامي آمريکا از ايران، تعطيل کردن اصل چهار، کاهش بودجه نظامي، ممنوعيت ورود کالاهاي تجملي از کشورهاي غربي. (302)
پس از واقعه 9 اسفند دکتر مصدق به نداي حزب توده لبيک گفته و اگرچه برخي شروط آنان را عملي نساخت ولي در مجموع از اين پس حزب توده يک حزب نيمه علني تلقي مي شد و فقط يک مرکز رسمي نداشت. سازمانهاي مختلف توده فعاليت مي کردند. شوراي متحده مرکزي هم در مبارزات صنفي خود تقريباً آزاد بود. اين پيوند ناميمون سبب تعرّضات متعدد توده ايها به حريم دين مبين اسلام و مومنين شد، به طوري که منجربه جدايي قطعي روحانيت و توده هاي مردم از دکتر مصدق گرديد و از سوي ديگر اتحاد دکترمصدق و حزب توده موجب تقويت نظريه «خود کمونيسم» در ايران شد و به انسجام هرچه بيشتر آمريکا و انگليس در سرنگوني نهضت ملي انجاميد.
هيئت هشت نفره و پيمان شکني مصدق
روز21 اسفند گزارش هيئت در مجلس قرائت شد. زبده مطلب گزارش بدين شرح بود:
«هيئت هشت نفره با نخست وزير و شاه ديدار و گفتگو نموده و طرفين به همديگر علاقمند بوده و به يکديگر احترام مي گذارند. تنها نکته مبهم اختلاف تفسير طرفين ازبرخي اصول قانون اساسي است که هيئت نظر خود را اين گونه اعلام مي دارد؛ مطابق اصل 35 قانون اساسي (که سلطنت را وديعه اي مي داند که به موهبت الهي از طرف مردم به شاه تفويض شده است) و اصل 44 (که شخص پادشاه را از هر گونه مسئوليت مبرا مي داند) و نيز اصل 45 (که مسئوليت اداره را به وزرا و هيئت دولت واگذار نموده است) نتيجتاً اداره امور مملکتي اعم از کشوري و لشکري از شئون مقام سلطنت نبوده و از جمله حقوق هيئت دولت و وزيران است.» (304)
اين تفسير که کاملاً به نفع نخست وزير بوده و حتي مشابه چنين اختيارات گسترده اي را در هيچ زماني و هيچ نخست وزيري قبل يا بعد از دکتر مصدق در دوره پهلوي کسب نکرد،شاه را به يک مقام تشريفاتي - تزئيني در ساختار حکومتي مشروطه تبديل مي نمود. در چنين هنگامه اي با چنان موقعيت بادآورده اي مجلس به فکر احياي شخصيت خود افتاد و سعي کرد بخشي از اختيارات مفوضه به دکترمصدق را مسترد نمايد تا بتواند جايگاه از دست رفته خود را باز يابد. نخست وزير هم از حاتم بخشي گزارش هيئت که به تصويب شاه مفلوک هم رسيده بود به وجد آمده و باپيشنهاد مجلس موافقت کرد. ولي بعد عهد شکني کرد و همين امر موجب شد تا گزارش هيئت هشت نفره هيچگاه به تصويب نرسد:
«قرار شد که اختيارات اعطايي از طرف مجلس هم به آقاي دکتر مصدق داده شده بود به جز موضوع نفت و جز موضوع مالي بقيه مسترد گردد... جناب آقاي دکتر مصدق هم پس از مطالعه قانون اختيارات در حضور 7 نفر از هيئت هشت نفري (چون من به خدمت ايشان نرفته بودم مدتي بود که نمي رفتم) استرداد اختيارات را قبول فرموده بودند و به همان موضوع نفت و مالي اکتفا کرده بودند نهايت گفته بودند که اگر اختيارات به وسيله مجلس يا در طي اين گزارش مسترد شود اين نشانه ضعف دولت خواهد بود و براي اينکه موضوع در گزارش قيد نشود من خودم طي نامه رسمي مازاد اختيارات را به مجلس بر مي گردانم آقايان اعضاي هيئت وقتي که ازخدمت ايشان مراجعت کردند جريان را به من گفتند من هم موافقت کردم زيرا ما مقصود اصولي عاليتري داشتيم و قصدمان بهره برداري تبليغاتي يا تضعيف دولت نبود ... جلسه خصوصي مجلس تشکيل شد هيئت هشت نفري گزارش کارهاي خود را دادند و گزارش تهيه شده خوانده شد. زنگ جلسه علني را زدند ولي صحبتي از نامه جناب آقاي دکتر مصدق نبود من سؤال کردم پس آن نامه استرداد اختيارات چه شد؟ جناب آقاي دکتر شايگان گفتند جناب آقاي دکتر مصدق گفته اند يک «واو» از اختيارات را هم پس نمي دهم من هم گفتم: «پس آرزوي تصويب اين گزارش هم به دل شما خواهد ماند» (305)
از همين جا مبارزه اي سخت و سنگين ميان دولت و نمايندگان درگرفت.
تصويب لايحه به تعويق افتاد. برخي امضا کنندگان امضاي خود را از ذيل گزارش هيئت مسترد نمودند نتيجتاً ديگر گزارش هيئت «هشت نفري» وجود خارجي نداشت. ولي دکتر مصدق سعي مي کرد مجلس را به تصويب آن وادار کند. وي همچنين طي نطقي در 17 فروردين 1332 خواستار تصويب آن شد لکن با تقليل اعضاي هيئت هشت نفره گزارش نيز از درجه اعتبار ساقط شد. اما دکتر مصدق با ولع خاصي همچنان پيگير گزارش بود. سرانجام گزارش را به صورت طرح درآورده و به امضاي جمعي از نمايندگان طرفدار دولت رسانده و با قيد فوريت در جلسه 31 ارديبهشت مجلس مطرح کردند.
روز 3 خرداد 1332 دو فوريت از لايحه به تصويب رسيد ولي هنگام طرح فوريت سوم کار به جنجال کشيد اقليت بشدت در برابر پيمان شکني نخست وزير ايستادگي کردند. روز 29 خرداد تجمعي برگزار شده و سخنرانان ضمن بررسي برخي مسايل روز خواستار تصويب لايحه برخاسته از گزارش هيئت هشت نفره شدند ولي اقليت همچنان مقاومت مي کرد. اگرچه سرانجام نيز طرح به تصويب نرسيد ولي اين روند موجب اوجگيري اختلافات و طرح انحلال مجلس گرديد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پينوشتها:
277- کميسيون وزارت خارجه مجلس شامل افرادي چون؛ دکتر سنجابي، ناصر ذوالفقاري، مهندس رضوي، خسرو قشقايي، دکتر بقايي، مکي و حائري زاده بود، که رياست آن به عهده حائري زاده بود.
278-حائري زاده و دکتر بقايي از حضور در منزل دکتر مصدق خودداري کردند.
279- مکي، حسين، سالهاي نهضت ملي جلد 2، ص 430.
280- مکي، حسين، سالهاي نهضت ملي جلد 2، ص 430.
281- همان، ص 431. يعني وعده تلويحي داده بود.
282-رفتار دکتر مصدق جنبه عملي تفکر قوام السلطنه بود که در اعلاميه «کشتيبان» آمده بود. قوام در آن اعلاميه (مورخ 27 تير 1331) سياست را از ديانت جدا دانست.
283- دکتر مصدق در توجيه انتصاب سرلشکر وثوق مي گفت: وثوق پسر وثوق لشکر و وثوق لشکر منسوب فرمانفرما (دايي دکتر مصدق) است و آدم خوبي است.
284- مکي، حسين، سالهاي نهضت ملي، جلد 2، ص 451.
285- آيت الله کاشاني در اعلاميه هاي خود مکرر به سياست آمريکا حمله نموده ومي گفت «ما ازآمريکا هيچ نفعي نديده ايم».
286- بختياريها که سابقه مبارزه با رضا خان را داشتند، در اين برهه پس از ازدواج شاه با ثريا اسفندياري بختياري که فرزند يکي از سرشناسان ايل بود خويش سببي شاه محسوب مي شدند به همين لحاظ جمعي از سران ايل در برخي برهه ها اقداماتي را در حمايت از سلطنت به عمل آوردند.
287- در اين ميان بايد گفت که آخرين پيشنهاد انگليس در اول اسفند به دکتر مصدق تسليم شده که گفته مي شد فقط در الفاظ با پيشنهادهاي قبلي تفاوت مي کرد. به طوري که به جاي جمله «وضع حقوق طرفين بلافاصله قبل از ملي شدن» که درپيام مشترک چرچيل و آيزنهاور آمده بود جمله «غرامت منصفانه براي از دست رفتن کسب وکار شرکت» وضع شده بود.
دکتر مصدق در 1 فروردين 1332 در قبال اين پيشنهاد موضعگيري کرد. لکن گويا نرمشهايي نيز از خود نشان داد چون آيت الله کاشاني طي مصاحبه اي در 8 فروردين ضمن تقدير از زحمات دکتر مصدق در جريان شوراي امنيت و دادگاه لاهه به موضعگيري او در قبال پيشنهاد آخر انگليس اعتراض کرده و گفت ملت ايران بدهي به دولت انگليس ندارد.
ر.ک: دهنوي، محمد، مجموعه پيامهاي آيت الله کاشاني، جلد 3، ص 318.
288- ابوالقاسم خان بختيار نيز در اواخر فروردين دستگير و به تهران اعزام شد ولي مجازات نگرديد.
289- جامي، ن، گذشته چراغ راه آينده است، ص 659.
290- چه کسي منحرف شد دکتر مصدق يا دکتر بقايي، ضميمه 4، ص 23.
291- هيئت منتخب عبارت بودند از دکتر معظمي، دکتر شايگان، دکتر سنجابي، پارسا، ميلاني،جلالي و نفر هفتم احتمالاً دکتر مصباح زاده.
292- اتحاد ملي، سال نهم، شماره 276، سه شنبه 30 تير 1332.
293- دهنوي، محمد، مجموعه پيامهاي آيت الله کاشاني جلد 3، صص 8-257.
294- دهنوي، محمد، مجموعه پيامهاي آيت الله کاشاني جلد 3، صص 8-257، نامه هاي مذکور صبح روز 9 اسفند توسط سيد مصطفي کاشاني (فرزند آيت الله کاشاني) در اختيار خبرنگاران گذاشته شد.
295- دهنوي، محمد، مجموعه پيامهاي آيت الله کاشاني جلد 3، ص 266.
296- اين باغ متعلق به دکتر مصدق و در اجاره اداره اصل چهار بود.
297- دهنوي، محمد، مجموعه پيامهاي آيت الله کاشاني جلد 3، ص 263.
298- به گفته دکتر مصدق سرلشکر بهارمست از صبح ستاد را ترک کرده و به دربار رفته بود.
299- سفري، محمدعلي، قلم و سياست جلد 1، ص 751.
300- دهنوي، محمد، مجموعه پيامهاي آيت الله کاشاني جلد 3، ص 272.
301- به طوري که ملاحظه شده است پس از 30 تير دکتر مصدق تمايلات خود را نسبت به حزب توده به طور تدريجي آغاز کرد. اولين نماد برجسته اين تمايلات عزم نخست وزير بر شرکت دادن توده در مراسم چهلم شهداي ملي که با مخالفت جدي دکتر بقايي مواجه گرديد ولي پس از آن واقعه روند تمايل به حزب توده متوقف نشد و تدريجاً به هر ميزان که نخست وزير از آيت الله کاشاني و همرزمان سابق خود جدا مي شد به همان ميزان به حزب توده نزديکتر مي گشت تا اينکه با جدائي کامل از بنيانگذاران نهضت ملي پس از واقعه 9 اسفند اين پيوند ناميمون قطعي شد.
302- ذبيح، پروفسور سپهر، ايران در دوره دکتر مصدق، صص 3-142.
303- اعضاي هيئت عبارت بودند از: مکي، دکتر بقايي، حائري زاده، مجدزاده، جواد گنجه اي، دکتر عبدالله معظمي، دکتر سنجابي و رضا رفيع.
304- بزرگمهر، جليل، دکتر محمد مصدق در دادگاه تجديدنظر، صص 3-222.
305- چه کسي منحرف شد دکتر مصدق يا دکتر بقايي، ص 413.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مهدوی،منصور،نیمه پنهان(22)دکترمصدق،انتشارات کیهان،1387
/ج