روز شمار کودتاي 28 مرداد 1332 (2) تا چهارشنبه؛ 28 مرداد

در ابتداي روز شاه فراري از بغداد طي بياناتي که از ايستگاه هاي راديويي خارجي براي مردم ايران پخش شد اعلام کرد که بر اساس اختيارات ويژه اي که قانون اساسي به او داده است فرمان برکناري دکتر مصدق را صادر نموده و سرلشکر زاهدي را به جاي او منصوب کرده است. حاکم در تبعيد گفت که هنوز کناره گيري نکرده است و مطمئن است مردم ايران به او وفادار هستند. (420)
دوشنبه، 3 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روز شمار کودتاي 28 مرداد 1332 (2) تا چهارشنبه؛ 28 مرداد

روز شمار کودتاي 28 مرداد 1332 (2) تا چهارشنبه؛ 28 مرداد
روز شمار کودتاي 28 مرداد 1332 (2) تا چهارشنبه؛ 28 مرداد


 

نویسنده: منصور مهدوی




 

دوشنبه؛ 26 مرداد
 

در ابتداي روز شاه فراري از بغداد طي بياناتي که از ايستگاه هاي راديويي خارجي براي مردم ايران پخش شد اعلام کرد که بر اساس اختيارات ويژه اي که قانون اساسي به او داده است فرمان برکناري دکتر مصدق را صادر نموده و سرلشکر زاهدي را به جاي او منصوب کرده است. حاکم در تبعيد گفت که هنوز کناره گيري نکرده است و مطمئن است مردم ايران به او وفادار هستند. (420)
ساعت 10/30 صبح راديو از سرلشکر زاهدي خواست که خود را تسليم مقامات کند. دکترمصدق نيز طي دستوري به ستاد ارتش خواستار ممانعت از فرار سرلشکر زاهدي شد؛
«ستاد ارتش
مقتضي است به مأمورين مربوطه اکيداً دستور فرمائيد که نهايت مراقبت را به عمل آورند که از فرار سرلشکرش زاهدي جلوگيري شود چنانکه تسامحي شود موجب مسئوليت خواهد شد.
نخست وزير دکتر محمد مصدق» (421)
پيرو اين دستور سرتيپ رياحي نيز دستورات لازم را به پادگانهاي مرزي ابلاغ نمود. رئيس ستاد ارتش همچنين طي بخشنامه اي دستور داد در مراسم دعاي صبحگاه و شامگاه ارتش در متن دعا به جاي کلمه شاهنشاه از واژه «ايران» استفاده شود. راديو نيز از پخش سرود شاهنشاهي امتناع ورزيد. در نقاط مختلف کشور مردم تظاهرات و تحرکاتي عليه شاه به عمل مي آوردند. فرماندهان ارتش با ارسال تلگرافهايي از رئيس ستاد در خصوص نحوه مواجهه با اين اقدامات کسب تکليف مي کردند. سرتيپ رياحي طي پاسخ واحدي به آنان دستور داد:
«چون فرارشاه باعث انزجار و نفرت عمومي شده است مردم را بايد به احساسات خود واگذارده دخالتي نکنيد
سرتيپ رياحي» (422)
مردم در نقاط مختلف با شور و هيجان زايد الوصفي به مجسمه هاي رضاخان حمله ور شده و آنها را به زير مي کشيدند و براي اولين بار در دوره پهلوي نماد ابهت اين خاندان فاسد و سرسپرده را شکستند. سرتيپ رياحي دستور داده بود از پائين کشيدن مجسمه هاي رضاشاه نيز ممانعت بعمل نيايد. از سوي ديگر در عراق نيز جمعي ازعشاير لر که به واسطه تخته قاپوکردن عشاير از ايران کوچ کرده بودند عليه شاه مفلوک تظاهرات به پا کردند. دکتر فاطمي نيز طي پيامي به مظفر اعلم سفير ايران در بغداد که از هواداران دکتر مصدق بود او را از هرگونه مباشرت با شاه منع کرد.
«جناب آقاي اعلم - بغداد
جواب 63 و 65 تماس سفارت با کسي که بدون اطلاع دولت صبح بعد از کودتاي نظامي مواجه با شکست فرار کرده است به هيچ وجه مورد ندارد هر تفسيري هم که از سفارت بخواهند جزاين مطلب نخواهد بود.
وزير خارجه دکتر حسين فاطمي» (423)
از روز قبل ايستگاه سيا تلاشهاي فراواني کرد تا بيانيه اي از سوي زاهدي منتشر شود. مصاحبه اي جعلي نيزترتيب داده شده بود. در اين رو ز(26 مرداد) ايستگاه سيا سعي مي کرد فرمانها را در سطح گسترده و با پوشش مطبوعاتي مناسب منتشر کند.
ساعت 1/25 بعدازظهر دکتر فاطمي مصاحبه اي مطبوعاتي ترتيب داده و به موضوع فرار شاه پرداخت. دکتر فاطمي همچنين نامه ذليلانه اميني کفيل وزارت دربار را که از زندان براي وي نوشته بود قرائت کرد. در اين نامه آمده بود:
«... با حال تب وکسالت کبدي از زندان اين چند کلمه را مي نويسم... اين جوان [شاه] هميشه مرا اغفال مي کرده و تظاهر به اميدواري در رفع اختلاف و حاضر شدن به همکاري مي کرد ... من جز خدمت صادقانه عملي نکرده ام بلکه هميشه سعي داشته ام کردار و رفتاري پيشه سازم که آقاي مصدق السلطنه راضي باشند. آخرين ضربه بي آبروئي را اين جوان به من زد. خداوند انشاء الله جزاي او را بدهد به هر حال خواهشمندم به داد من برسيد که هم ناخوشم و هم آبرويي براي من باقي نمانده و متهم به خيانت هستم خودتان خدمت جناب آقاي نخست وزير اقدامي بفرمائيد که رفع سوء تفاهم بشود. دستور فرمائيد من لااقل در منزل خودم تحت نظر باشم. ابوالقاسم اميني» (424)
دکتر فاطمي در سر مقاله باختر امروز تحت عنوان «خائني که مي خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد» نوشت:
«... اين جوان هوسباز با يک چنين انديشه خام و احمقانه اي فراموش کرده بود ملتي وجود دارد که همه اين مبارزات و افتخارات وطن، تمام جهاد ملي شدن نفت و مجموع عمليات چند سال اخير در طرد نفوذ شوم و خانه برانداز استعمار انگلستان از اوست و هم اقليت سازي مادر در جلو مداخلات برادرها و در تحريکات و مداخلات علني و آشکار خودشان بر ضد منافع کشور سدآهنين مقاومت بسته و نمي گذارد که حاصل زحمات و جانبازي هايش را يک کانون فساد و ناپاکي و يک مرکز فحشا به آتش هوسبازي و نوکران لندن اندازد ... برو اي خائن که تو را آنقدر اجانب نيز پست و حقير شناخته اند که ديگر براي اين خيانت هولناک که ورق آخر و برگ نهايي دوازده سال سلطنت توسط و به اشاره و دستور مستقيم آنان صورت گرفت و مزدي به تو نخواهند پرداخت ... برو اي اسير اراده اجنبي که تاريخ جنايت آميز دودمان سي ساله پهلوي را تکميل کردي آن سفاکي و خونريزي و چپاول پدر و خيلي از خصوصيات ديگر«خاندان جليل» اين فصل شرم و اين ورق سراپا ننگ را نيز لازم داشت... همه اين مبارزات بر ضد نفوذ اجنبي است و اجنبي براي ما هر کسي است که خارج از مرزهاي ايران باشد.» (425)
اوايل بعدازظهر هندرسن سفير آمريکا وارد تهران شد. هندرسن که از 13 خرداد براي رايزني پيرامون کودتا به آمريکا رفته بود مطابق نقشه سيا سفر خود را آنقدر طولاني کرد که هنگام وقوع کودتا در ايران نپاشد. دکتر غلامحسين مصدق (فرزند دکتر مصدق) و دکتر عالمي وزير کار از جانب دولت از هندرسن استقبال کردند.
شب هنگام شوراي جنگ با حضور روز ولت، کارول، سرلشکر زاهدي، اردشير زاهدي، سرلشکر گيلانشاه، برادران رشيديان(اسدالله، سيف الله، قدرت الله) و سرهنگ فرزانگان در مجموعه سفارت آمريکا تشکيل شد. اين جلسه چهار ساعت به طول انجاميد نتيجه جلسه اين شد که بايددر 28 مرداد اقداماتي صورت داد. در زمينه اقدام سياسي قرار شد از آيت العظمي بروجردي فتوايي با مضمون اعلام جهاد عليه کمونيسم و نيز انجام يک تظاهرات بزرگ با دعوت از مردم و ارتش براي حمايت از شاه در روز چهارشنبه (28 مرداد) اخذ شود. در بعد نظامي نيز قرار شد سرهنگ فرزانگان براي جلب همکاري سرهنگ تيمور بختيار فرمانده تيپ زرهي کرمانشاه و اردشير زاهدي براي جلب همکاري سرتيپ ضرغام فرمانده لشکراصفهان اعزام شوند. (426)
به طوري که خواهد آمد جوانب نظامي اين تصميم گيريها تا حدودي با موفقيت توام بود ولي از لحاظ سياسي با شکست کامل مواجه شد. علت اين امر آن بود که روحانيت با هوشياري به ماهيت حقيقي کودتا پي برده و با وجود اختلافات فراوان با دکتر مصدق و اعتراضات مکرر در خصوص آزاد گذاردن حزب توده در نهايت صبر و تقواي سياسي از همکاري با کودتاگران ولو جهت سرکوبي حزب ملحد توده امتناع کردند. دکتر رونالد ويلبر نويسنده گزارش محرمانه سيا درباره کودتا در اين باره مي گويد:
«... طرح بر يک برنامه بست نشيني، و يا نهضت پناه بردن سياسي وسيع عليه دولت تأکيد کرده بود. اما به اجرا درآوردن اين برنامه غيرممکن دانسته شد چون ... متنفذترين رهبران مذهبي مايل نبودند تعهداتي را که از آنها خواسته مي شد، انجام بدهند. اين عدم تمايل رهبران مذهبي به وسيله طراحان پيش بيني شده بود... با شکست اين جنبه، خصومت علني را از راههاي متعدد ديگري به اجرا درآمد...» (427)

سه شنبه؛ 27 مرداد
 

ساعت 7/45 صبح شاه فراري به همراه همسرش با يک هواپيماي تجاري عادي متعلق به شرکت هواپيماي انگليسي ماوراء بحار، بغداد را به مقصد رم ترک کرد. سفارت ايران در رم نيز حاضر به استقبال از شاه نشد. نظام خواجه نوري کاردار سفارت که زمان ورود شاه را مي دانست بي اعتنايي نموده و براي گردش به ساحل دريا رفت و حتي کليد ماشين ثريا اسفندياري که نزد سفارت به امانت بود را به وي تحويل نداد. لذا مسافران فراري ناچاراً در هتل اکسلسيور مستقر شدند.
از ميان روزنامه هاي صبح، «داد» فرمان انتصاب زاهدي و همچنين مصاحبه اي از او را چاپ کرد. روزنامه «شاهد» نيز نسخه اي از فرمان را چاپ نمود. روزنامه «شجاعت» ارگان حزب توده بيانيه اين حزب را با اين مضمون چاپ کرد؛
«هم ميهنان عزيز مردان و زنان ضد استعمار
حوادث چند روز اخير يکبار ديگر درستي پيشگوئي هاي حزب توده ايران را به طور بارز و روشني تائيد نمود. امپرياليستهاي آمريکايي و انگليس با استفاده از روش مماشات و غيرقاطع دکتر مصدق نسبت به خائنين و مزدوران استعمار يک بار ديگر بدست عامل شماره يک خود، پسر رضاخان، توطئه خائنانه اي ... ترتيب دادند.
اين توطئه خائنان پسر رضاخان، مزدور پست استعمار آمريکا وانگليس بر اثر هوشياري نيروهاي ضد استعماري با شکست مفتضحانه اي روبرو شده شاه، خائن شماره يک از کشور فرار کرد و عده اي از دستياران او دستگير گرديدند ولي شکست اين توطئه نبايد به هيچ وجه اين خوش باوري را بوجود آورد که گويا به طور کلي امکان تجديد توطئه هاي امپرياليستي از بين رفته و توطئه گران قلع و قمع شده اند ... خطر توطئه به هيچ وجه مرتفع نشده و با تمام قوت خود باقي است ...
دکتر مصدق و مقامات دولتي در برابر اعلام خطرحزب توده ايران و نزديک شدن توطئه گوش شنوايي نداشتند و در نتيجه کودتاچيان در عمل خود تشجيع مي شدند.
روز جمعه [23 مرداد] ساعت پنج بعدازظهر خبر قطعي آماده شدن واحدهاي لشکر گارد براي حمله به شهرباني به نام کليه شرکت کنندگان در توطئه و نقشه آنان به مراجع دولتي اطلاع داده شد ودر روزنامه شنبه عصر منتشر گرديد و يادآوري شد که کودتا به علت افشاشدن انجام نگرفت و خطر به هيچ وجه از بين نرفته. معذلک ستاد ارتش و دولت در روز شنبه که کودتاچيان واحدهاي گارد شاهنشاهي و بعضي از هنگهاي پادگان تهران را به حال آماده باش براي عمليات نگهداشته بودند اطلاعي نداشتند و رئيس ستاد مانند هر شب براي استراحت به منزل ييلاقي خود رفته بود...
... هموطنان عزيز! تا بساط سلطنت از بيخ و بن برچيده نشود اين مرکز خيانت باقي خواهد ماند و خائن بوجود خواهد آورد. وظيفه نهضت ضد استعماري کشور اين است که پايگاه اصلي استعمار را در کشور درهم شکند و سلطنت را براندازد.
اين است شعار روز مبارزان ضد استعمار بايد بلادرنگ مسأله برافکندن سلطنت و برقراري جمهوري به رفراندوم گذاشته شود و مجلس مؤسسان براي تغيير و تکميل قانون اساسي طي يک انتخابات آزاد و دموکراتيک تشکيل شود ... هر کس بخواهد بساط سلطنت را با تشکيل شوراي نيابت سلطنت و يا جانشين کردن شاه فراري به وسيله مزدور ديگر محفوظ نگهدارد به جنبش استقلال ملي خيانت مي کند و آب در آسياب استعمارگران مي ريزد... حکومت نظامي که وجودش در حکم تعطيلي کليه آزاديهاي دموکراتيک است در همه جا برچيده شود...» (428)
اوايل صبح دولت طي اعلاميه اي که از طريق راديو منتشر شد مبلغ يکصد هزار ريال را به عنوان پاداش براي دادن اطلاعات راجع به مخفيگاه سرلشکر زاهدي اختصاص داد. (429) اين در حالي بود که مدتي قبل سرلشکر زاهدي در انظار عمومي توسط دکتر معظمي از مجلس خارج شد و به منزلش رفت و با وجود آنکه دولت ادعاي تحت تعقيب بودن سرلشکر زاهدي را سر مي داد هيچ اقدامي جهت توقيف او به عمل نياورد. دولت در اعلاميه اي ديگر نيز ممنوعيت هر نوع تظاهرات را اعلام نمود.
ساعت 10/30 سرتيپ رياحي طي ملاقاتي با افسران بلند پايه ارتش در سالن سخنراني مدرسه نظامي و ايراد نطق براي آنان قانون ضد شورش را براي آنها قرائت نمود و تأکيد کرد که بايد به دولت وفادار باشند. گويا اين اقدام رئيس ستاد ارتش در واکنش به اعتصاب غذاي دانشجويان دانشکده افسري بود که دراعتراض به حذف نام شاه در مراسم صبحگاهي اعتصاب کرده بودند. از سوي ديگر مستشاران آمريکايي که دکتر مصدق با تمديد مدت حضورشان موافقت کرده بود، براي تشويق افسران و سربازان به همکاري با کودتاگران وارد صحنه شدند و به تجمع قوا پرداختند. (430)
در اين دو سه روز بعد از شکست کودتا با توجه به اعترافات کودتاگران معلوم شد که سرتيپ دفتري يکي از دست اندرکاران کودتا بوده و قرار است در دولت کودتا عهده دار سمت رياست کل شهرباني باشد. ولي دکتر مصدق به اعتبار نسبت خويشي که با او داشت حاضر به قبول اين مهم نبود. سرتيپ علينقي شايانفر دادستان فرمانداري نظامي دراين باره مي گويد:
«... گويا روز 27 مرداد بود، با قسمتي از اوراق بازپرسي از دستگير شدگان متهم به شرکت در کودتا نيز نخست وزير رفتم متهمين در بازپرسي گفته بودند قرار بوده دفتري رئيس شهرباني کودتا بشود. گفتم: «جناب آقاي دکتر؛ اين تيمسار محمد دفتري با کودتاچيان همدست است و قرار بود رئيس شهرباني شود... سرهنگ 2 زند کريمي ليستي را ارائه داده که شامل اعضاي دولت دکتر مصدق و شخصيتهاي مملکتي است که بايد دستگير مي کردند. همينطور خود جنابعالي را، سرتيپ دفتري در اين تصميم گيري شرکت داشته و حکم رياست شهرباني را به امضاي زاهدي گرفته است» (همانطور که باتمانقليچ، فرهاد دادستان و ديگران گفته بودند) من همه چيز را به تفصيل براي نخست وزير شرح دادم. دکتر مصدق با حيرت گفت: «آقاي دکتر شايانفر؛ اين دفتري منسوب من است مشکل است اينها اينکار را بکنند. عجيب است! ما قوم و خويشيم. باور کردني نيست» گفتم: «قربان؛ عرايض من ناظر به پرونده ها و گفته هاي متهمين است.»
دکتر مصدق که ناراحت شده بود گفت: من هم کمي مشکوک شده بودم. سرتيپ دفتري شب 25 مرداد پيش از آمدن نصيري اينجا بود، توقف او طولاني شده بود. حتي گفت؛ اجازه بفرمائيد شب بمانم ... گفتم آقا شما کار داريد، مسووليت داريد چرا اينجا بمانيد. بعد رفت خانه اش حالا متوجه شدم که خيالاتي داشته است ... عجيب است ... » (431)
ساعت شش بعدازظهر هندرسن سفير آمريکا با دکتر مصدق ملاقات کرد. در خصوص محتواي مذاکرات رسماً چيزي منتشر نشده است، در گزارش محرمانه سيا نيز ازاين ديدار سخني به ميان نيامده است. لذا روايتهاي متفاوتي در اين باره بيان شده است. دکتر مصدق درباره مذاکرات مي گويد:
«بيانات ايشان [لويي هندرسن] را که آقاي علي پاشا صالح ترجمه نمودند سه موضوع بود: يکي اين بود شهرت اينکه آقاي سرلشکر زاهدي در سفارت ماست خلاف حقيقت است ديگر با رفراندومي که در ايران صورت گرفت من مخالف بودم و سومي اين بود که از ميدان سوم اسفند که مي گذشتم مجسمه اعليحضرت شاه فقيد را که برداشته بودند ديدم و بسيار متاسف شدم.» (432)
روايتي ديگر که از قول هندرسن نقل شده محتواي مذاکرات را به گونه اي ديگر نقل مي کند که البته با واقعيت نيز سنخيت بيشتري دارد، عميد نوري مدير روزنامه «داد» که با سفير آمريکا روابط نزديکي داشته و يکي از همکاران کودتا به شمار مي رفت دراين باره مي گويد:
«... عصر آن روز [27 مرداد] در روزنامه ها خواندم آقاي هندرسن سفير کبير آمريکا که تازه از واشنگتن به تهران آمده به ملاقات دکتر مصدق رفته است. من با آگاهي از روحيه دکتر مصدق و وضعي که تا به حال ديده بودم تصور نمودم باز هم ترتيب ملاقات را با سفير آمريکا داده است زيرا اين نوع ملاقات ها براي تأثير در افکار و محافل سياسي بر بقاي دولت نيم بند است از اين جهت با سفارت تلفني با آقاي علي پاشا صالح تماس گرفته، گفتم پيغام مرا به آقاي سفير برسانيد که باز هم ملاقاتي نموديد تا ازآن بهره برداري براي تثبيت دولت ياغي شود؟
او گفت پيغام شما را مي رسانم. يک ربع بعد به من تلفن کرد، آقاي سفير کبير در پاسخ پيغام شما گفتند. اين ملاقات از آن ملاقاتها نبود. بلکه خودم از ايشان وقت گرفتم و صريحاً اعلام نمودم چون دولت آمريکا ايران را در کام کمونيزم مي بيند، زيرا کشور شما در اختيار توده اي هاست، ديگر رابطه اي با شما نخواهد داشت.
دکتر مصدق جواب داد، الان دستور مي دهم جلو تظاهرات توده اي ها را بگيرند خيال مي کنم اين استنباط شما صحيح نباشد.»(433)
عصر 27 مرداد دکتر مصدق به فرمانداري نظامي دستور داد با تظاهرات توده ايها مقابله شود و پس از آن نيز به سرتيپ رياحي امر کرد به حفظ امنيت در اطراف محوطه سفارت آمريکا و دفتر اصل چهار بپردازد. (434)
از هنگام غروب به بعد سربازان به دستجات حزب توده، که در خيابانهاي تهران عليه آمريکائيها و شاه شعار مي دادند و خواهان جمهوري بودند حمله کردند. ضمن آنکه دراين روز (27 مرداد) دکتر مصدق دستور توقيف آيت الله کاشاني و مکي را نيز صادر نمود. آيت الله کاشاني دستگير نشد، مکي توقيف شد ولي مدتي بعد آزاد گرديد.
يکي از مهمترين و رايج ترين مباحث مطرح در روز 27 مرداد بحث ساختار حکومتي بود. در اين چند روز نداهاي متفاوتي سرداده شد ولي در اين روز از ابتداي صبح حزب توده به عنوان قوي ترين متحد دکتر مصدق صريحاً سلطنت را نفرين کرد و نداي جمهوري خواهي سرداد. خليل ملکي رهبر نيروي سوم هوادار جمهوريت بود. مردم نيز در سراسرکشور با تعرض به مجسمه ها به عنوان نمادهاي سلطنت پهلوي بي زاري خود را از اين دودمان به منصه ظهور رساندند و شواهدي نيز از توافق اکثريت سران در خصوص تمايل به جمهوريت وجود داشت. (435) ولي دکتر مصدق با تمام قوا در برابر خواست عمومي مردم ايستاده بود و در شرايطي که ملت ايران براي برداشتن يوغ سلسله سرسپرده پهلوي کاملاً آماده شده بود او چون سدي در برابر اين «خواست ملي» ايستاد. دکتر مصدق در بيان عملکرد خود در پاسباني از «مقام سلطنت» مي گويد:
«همه مي دانند که عصر روز 27 مرداد دستور اکيد دادم هر کس حرف از جمهوري بزند او را تعقيب کنند.» (436)
از ميان شخصيتهاي دولتي دکتر فاطمي چون اسپند روي آتش در تب و تاب بود. او در اين چند روز با صراحت و شهامت بي مانندي شديدترين حملات را متوجه شاه و دربار نمود و ماهيت رسوايي سلطنت پهلوي را آشکار ساخت. دکتر فاطمي با تمام قوا به خاندان دست نشانده پهلوي مي تاخت و قصد داشت در اين موقعيت پيش آمده خواست ملت ايران،در براندازي دودمان سلطنت را محقق سازد. دکتر سيد حسين فاطمي به سهم خود و حتي بيشتر از ظرفيت خود بار منويات ملي را بر دوش مي کشيد ولي مخالفت جدي دکتر مصدق، او را به بن بست رساند. و افسوس که نتوانست ميان خواست ملي و مخالفت شخصي راه درست را برگزيند.
محمدعلي سفري خبرنگار پارلماني روزنامه باختر امروز در وصف روحيات دکتر فاطمي مي گويد:
«... در آن سه روز آن مرحوم [دکتر فاطمي] را هر وقت ديدم عصباني و پرخاشگر بود. به ياد دارم در آخرين مصاحبه مطبوعاتي در بعدازظهر روز 27 مرداد وقتي مصاحبه تمام شد و من حسب المعمول با آن مرحوم به اتاقش رفتم تا اخبار و مطالبي را که براي روزنامه داشت بگيرم، سخت ناراحت بودم وقتي من پافشاري کردم تا در مورد مسأله تغيير رژيم مطلبي بنويسم. شايد براي نخستين باردر طول مدتي که در کنار او در باختر امروز انجام وظيفه مي کردم به من پرخاش کرد. وقتي اين رفتار غيرمنتظره حال مرا دگرگون کرد و اشک در چشمانم جمع شد آن مرحوم در حالي که آشکارا صدايش مي لرزيد خطاب به من گفت: «اينقدر سماجت نکن، حرف آخر را من نمي توانم بزنم آنکس که بايد بزند هنوز راضي نشده است.» او همچنين گفت: «سفارش مي کنم هم خودت و هم رفقا حواسشان جمع باشد مطلبي در روزنامه ننويسند که باعث رنجش و احياناً شک و ترديد دکتر مصدق بشود.» (437)
استاد علي اکبر دهخدا نيز در اين روز با دکتر مصدق ديدار کرد که گويا موضوع بحث، سخن از تغيير ساختار حکومتي بود. اما دکتر مصدق نظرات ديگري داشت. او مي خواست نظر شاه فراري را در خصوص تمايل ادامه به سلطنت جويا شود:
«تصميم گرفتم به هيئت وزيران پيشنهاد کنم و آنها به بغداد تلگراف کنند و نظر اعليحضرت را از اين مسافرت بخواهند و به عرض برسانند که در تهران شايع شده است قصد استعفا دارند. چنان چه مورد تکذيب باشد درخواست مي شود هر چه زودتر تشريف فرما شوند و از مقام سلطنت سرپرستي فرمايند چنانچه جوابي نرسد براي جلوگيري از بي نظمي و اختلال اگر هيئت دولت صلاح دانست تصويب نامه صادر شود که مردم خودشان طرز انتخاب شوراي سلطنتي را معلوم کنند تا هر وقت اعليحضرت خواستند در تصميم خود تجديدنظر فرمايند. نظر اين بود که عصر سه شنبه 27 مرداد جلسه فوق العاده هيئت وزيران براي اين کار تشکيل شود چون آقاي سفير کبير آمريکا از مسافرت آمده بود و ظهر سه شنبه براي عصر همان روز وقت ملاقات خواستند از آقايان وزرا دعوت نشد.» (438)
هيچ سخني از خواست ملت ايران مبني بر استقرار جمهوريت در بيان دکتر مصدق وجود ندارد. او مي گويد اگر شاه سلطنت را پذيرفت که مي آيد و از «مقام سلطنت» سرپرستي مي کند. اگر هم پاسخي نداد ما با رأي مردم! «شوراي سلطنتي» تشکيل مي دهيم تا «هر وقت اعليحضرت خواستند در تصميم خود تجديد نظر فرمايند» و بيايند. اين درحالي بود که سلسله منفور و منحوس پهلوي اساساً برخاسته از ارائه استعماري انگليس بود و هيچ حقي براي سلطنت بر ملت ايران نداشت چه رسد به ادامه آن دکتر فاطمي در آخرين سرمقاله روزنامه باختر امروز نوشت:
«... لندن يکصد و پنجاه سال است در شرق تاج مي دهد و تاج مي ستاند، سلسله منقرض مي کند، دودمان پادشاهي مي سازد خرابه نشين را به کاخ سلطنتي مي کشاند و دوستان ملتها را به خاک سياه مي نشاند، چند سال است از قيام مردم ما سخت رنج مي برد و نه تنها جزيره آبادان و خاک زرخيز خوزستان و نفوذ در تمام کشور پهناور ايران را از دست داده بلکه رستاخيزملي ما سرچشمه و منشا قيامهائي شده که تمام شرق ميانه و آفريقا را زير نفوذ معجزه آساي خويش گرفته ... براي انگليسيها رژيم پارلماني يعني رژيمي که يک ليست صد و بيست سي نفري را کلنل «ويلر» و دکتر اقبال بنشيند و به تصويب شاه برسانند (439) و به وسيله پادگانهاي نظامي صورت مجلس انتخابات آنها را تهيه و به منظور تصويب قرارداد الحاقي با عهدنامه اسارت نظير آن پيمان به وکلاي فرمايشي عرضه نمايند.
شاه که از حاميان جدي و سرسخت قرارداد الحاقي بود و جلسات کابينه در آن وقت در حضور خودش تشکيل مي شد ساعت و وزراي بي اراده اش را به تقديم لايحه الحاقي مأموريت مي داد و مي خواست وعده اي را که در سفر «لندن» به اربابان خود داده است هر چه زودتر وفا کند. اکنون مطبوعات انگليس و «سرويليام فريزر» در «بريتانيک هاوس» در عزا و ماتم فرو رفته اند زيرا کاخي را که سي ودو سال پيش «آيرونسيد» خشت اول آن را بنا گذاشت پريروز در برابر قواي ملت تسخير شد و بزرگترين پايگاه انگليس در ايران درهم فرو ريخت.
«فراري بغداد» نوکري و بردگي انگليس را بر پادشاهي ملت خود ترجيح داد.
سعدي چه خوب مکنون ضمير مرا در اين شعرآورده است:
عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه باآدمي بزرگ شود» (440)
عصر هنگام اردشير زاهدي از سفر به اصفهان بازگشت. کرميت روزولت درباره حاصل سفر او و سرهنگ فرزانگان مي گويد:
«مصطفي ويسي (441) خسته و رنگ پريده و خاک آلود، جهت دادن گزارش اوضاع وارد شد. او جوان قاطعي است ولي نتوانسته بود فرمانده [لشکر] اصفهان را متقاعد کند آن مرد [فرمانده لشکر اصفهان] خيلي محتاط بود. معتبر بودن فرمان [انتصاب زاهدي به نخست وزيري] را قبول کرده و صرفاً درباره تأثيراتش سؤال کرده بود. با احتياط توضيح داده بود که او ضد شاه نيست همچنين هواخواه مصدق هم نيست و در اين موقعيت حاضر نيست خود را گرفتار هيچيک از آنها بکند...
موقعي که محسن طاهوئي (442) رسيد ما خيلي دلخور بوديم لازم نبود منتظر کلمه اي ازطرف او بشويم صورتش نشان مي داد که موفق شده است: «سرهنگ [تيمور بختيار]فردا سحرگاه حرکت خواهد کرد او با تانک و ماشينهاي مسلح خواهد آمد و حاضر به جنگ است..» (443)
قدرت نمائي هاي مفرط حزب توده مردم را بيش از پيش نگران ساخت. توده ايها تظاهرات هاي گسترده براه مي انداختند و با اقدامات تخريبگر خود عليه نمادهاي خاندان پهلوي اوضاع را متشنج مي کردند. اين روند موجب وحشت دکتر مصدق گرديد و به طوري که عنوان شد. دستور مقابله با حزب توده را صادر کرد و از هنگام غروب اين دستور عملي شد ولي وضع به وجود آمده بهترين موقعيت را براي سوء استفاده کودتاگران فراهم ساخت. عمال کودتا تحت عنوان حزب توده به خيابانها سرازير شدند و فروشگاه ها را غارت مي کردند و به اعمال وحشت آفرين دست مي زدند. (444)
از سوي ديگر دستجات اراذل و اوباش و چاقوکشان اجير شده به سرکردگي محمود مسگر، طيب و حسين رمضان يخي با شعار «زنده باد شاه» در سطح شهر پراکنده شده و به شرارت پرداختند. نکته قابل توجه آنکه از شامگاه اين روز آثار شاه دوستي در ميان نظاميان هويدا گشت. بدين سان هنگامي که سربازان به دستور دکتر مصدق مشغول مقابله با حزب توده بودند نظاميان شعارهايي چون «برقرار باد سلطنت» و «زنده باد شاه» سر مي دادند.
با اين همه مهمترين رخداد روزهاي 25 الي 28 مرداد صدور نامه آيت الله کاشاني در روز 27 مرداد خطاب به دکتر مصدق بود
«حضرت نخست وزير معظم جناب آقاي دکتر محمد مصدق دام اقباله
عرض مي شود گرچه امکاناتي براي عرايضم نمانده ولي صلاح دين و ملت براي اين خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصي است و علي رغم غرض ورزيها و بوق و کرناي تبليغات شما، خودتان بهتر از هر کس مي دانيد که هم و غمم در نگهداري دولت جنابعالي است که خودتان به بقاء آن مايل نيستيد، از تجربيات روي کار آمدن قوام و لجبازيهاي اخير بر من مسلم است که مي خواهيد مانند سي ام تير کذايي يکبار ديگر ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه برويد.
حرف اينجانب را در خصوص اصرارم در عدم اجراي رفراندوم نشنيديد و مرا لکه حيض کرديد خانه ام را سنگباران و ياران و فرزندانم را زنداني فرموديد و مجلس را که ترس داشتيد شما را ببرد بستيد و حالا نه مجلس هست و نه تکيه گاهي براي اين ملت گذاشته ايد. زاهدي را که من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل کنترل نگاه داشته بودم با لطايف الحيل خارج کرديد و حالا همانطور که واضح بوده درصدد به اصطلاح کودتا است. اگر نقشه شما نيست که مانند سي ام تير عقب نشيني کنيد و به ظاهر قهرمان زمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيح نيست که همانطور که در آخرين ملاقاتم در دزاشيب به شما گفتم و به هندرسن هم گوشزد کردم که آمريکا ما را در گرفتن نفت از انگليسها کمک کرد و حالا به صورت ملي و دنياپسندي مي خواهد به دست جنابعالي اين ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعاً با ديپلماسي نمي خواهيد کنار برويد. اين نامه من سندي در تاريخ ملت ايران خواهد بود که من شما را با وجود همه بديهاي خصوصي تان نسبت به خودم از وقوع حتمي يک کودتا به وسيله زاهدي که مطابقه نقشه خود شماست آگاه کردم که فردا جاي هيچ گونه عذر موجهي نباشد. (445)
اگر براستي در اين فکر اشتباه مي کنم با اظهار تمايل شما سيد مصطفي و ناصر خان قشقايي را براي مذاکره خدمت مي فرستم.
خدا به همه رحم بفرمايد - ايام به کام باد-
سيد ابوالقاسم کاشاني» (446)
دکتر مصدق طي پاسخي مختصر، مغرورانه و موهن اين گونه نوشت:
«27 مرداد
مرقومه حضرت آقا، وسيله آقا حسن آقاي سالمي زيارت شد.
اينجانب مستظهر به پشتيباني ملت ايران هستم. والسلام دکتر محمد مصدق» (447)
نامه آيت الله کاشاني در 27 مرداد 1332 به دکتر مصدق يکي از مهمترين اسناد نهضت ملي و بلکه تاريخ معاصر ايران محسوب مي شود اين نامه در عين اجمال گوياي نقش تخريب گر دکتر مصدق در به شکست کشاندن نهضت ملي است. به همين دليل جمعيتي که غرضشان از تاريخ نويسي کتمان حقايق و پنهان کردن اشتباهات مهلک دکتر مصدق است سعي کرده اند در اصل نامه تشکيک وارد کند و آن را مخدوش جلوه دهند. ولي نامه مذکور به عنوان يک سند بلاترديد همچنان مدنظرها مي باشد. با اين همه براي پاسخگويي به شبهات مطروحه مهمترين آنها را مورد بررسي قرار مي دهيم.
در مقام انکار نام آيت الله کاشاني گفته مي شود:
1- چرا اين نامه 25 سال بعد از نگارش يعني درسال 1357 افشا شد؟
2- اگر آيت الله کاشاني در آخرين ملاقات خود با دکتر مصدق در دزاشيب به نخست وزير گفته است: «آمريکا ما را در گرفتن نفت از انگليسيها کمک کرد و حالا به صورت ملي و دنياپسندي مي خواهد بدست جنابعالي اين ثروت را به چنگ آورد» چگونه پس از اين ملاقات، بارها از نخست وزير پشتيباني کرده و مجلس و مردم را به حمايت از او تشويق کرده است؟ مضافاً اينکه در مرداد ماه آيت الله کاشاني شديداً عليه دکتر مصدق موضع مي گرفت لذا چگونه مي تواند در 27 مرداد چنين نامه اي را بنگارد؟
3- چرا آيت الله کاشاني اين نامه را همان روزها فاش نکرد؟ و چرا در جريان محاکمه دکتر مصدق از او انتقاد کرد؟
4- خط سيد محمد کاشاني (فرزند آيت الله کاشاني) شبيه خط پدرش بوده و اين نامه را او نوشته است. (448)
در پاسخ به سخنان فوق بايد گفت:
اولاً، پس از کودتاي 28 مرداد 1332 حکومت اختناق و استبداد بر فضاي کشور سايه افکند و محمدرضا پهلوي که در سحرگاه 26 مرداد با ذلت فرار کرده بود پس از بازگشت خوي درندگي را که ميراث پدري اش بود بروز داد و سازمانهاي پليسي و امنيتي را به جان مردم انداخت تا از آنان انتقام بگيرد. خصوصاً پس از تأسيس ساواک هر روز سفاکي و قساوت ذاتي خود را بيشتر نشان داد و اصولاً کسي را ياراي سخن گفتن نبود. کسي اجازه نداشت از سالهاي نهضت ملي که نماد عزت مردم و ذلت شاه بود سخن بگويد. تنها با اوجگيري نهضت امام خميني (قدس سره) و عقب نشيني دستگاه طاغوتي تحت عنوان سياست «فضاي بازسياسي» و سپس پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي بسياري از ناگفته ها در جامعه گفته شد و بسياري از اسرار فاش شد که سند 27 مرداد يکي از آنها بود. ضمن آنکه اين سند در منزل دکتر مصدق بوده و يقيناً پس از غارت منزل او در 28 مرداد بدست کودتاگران افتاده بود.
ثانياً، پس از قيام 30 نيز دکتر مصدق با اقدامات يک جانبه خود مکرر موجبات رنجش رهبر نهضت ملي را فراهم کرد ولي آيت الله کاشاني هر بار، با رد شايعات، حمايت خود را از دولت اعلام مي نمود. به طوري که در واقعه 9 اسفند که يکي از حادّترين موارد تعارض بود آيت الله کاشاني وقتي شنيد به منزل دکتر مصدق حمله شده است اعلاميه اي مبني بر لزوم حفظ حرمت منزل نخست وزير صادر نمود و به صدور اعلاميه نيز اکتفا نکرد بلکه في الفور فردي را نيز براي ابلاغ پيام به مردم اعزام نمود. اين نامه نيز از لحاظ شأن نگارش مانند نامه 9 اسفند در شرايطي بغرنج و بحراني به رشته تحرير درآمده است.
ثالثاً، پس از وقوع کودتا و ويراني بناي نهضت ملي موسم ماتم براي همه مبارزاني که سالها با عرق جبين و کد يمين خشت خشت اين عمارت را بر هم نهاده بودند، تازه گشت و ديگر سخن گفتن در اين موارد و تبرئه خودمعنا نداشت ونيز آنکه گفته مي شود چرا آيت الله کاشاني در زمان محاکمه دکتر مصدق از او انتقاد کرد؟ اساساً همين نامه 27 مرداد نيز سراسر انتقاد است. آيت الله کاشاني ضمن برشمردن عملکرد ظالمانه و مستبدانه دکتر مصدق اعلام مي دارد که با همه اين احوال حاضر است براي حفظ نهضت ملي مجدداً با او همسنگر شود و از زحمات ملت حراست کند.
رابعاً، نامه آيت الله کاشاني در 27 مرداد، توسط کارشناسان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مورد بررسي قرار گرفته و صحت آن تأييد شده است ضمن آنکه اين نامه در سال 1332 توسط محمد حسن سالمي نوه دختري آيت الله کاشاني که مورد اعتماد خاص رهبر نهضت ملي بوده و مکاتبات پدربزرگش را بر عهده داشت به دکتر مصدق داه شد وي که در آن زمان جواني 22 ساله بود در سال 1370 با ارسال نامه مفصلي از آلمان اعلام نمود که نامه صحت داشته و او خود حامل آن بوده است و نهايتاً اينکه به طوري که ملاحظه شد دکتر مصدق در پاسخ به نامه مورد بحث نامه اي مختصر ارسال داشته بود. گفتني است تاکنون کسي خط و امضاي دکتر مصدق را در آن نامه مورد تأييد قرار نداده است. (449)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پي‌نوشت‌ها:
 

420- اسرار کودتا، ص 73.
421- بزرگمهر، جليل، مصدق در محکمه نظامي، ص 301.
422- همان، ص 64، به طوري که بعداً در دادگاه نظامي بدوي معلوم شد اين دستور از سوي دکتر مصدق صادر شده بود.
423- بزرگمهر، جليل، مصدق در محکمه نظامي، ص 38.
424- سفري، محمدعلي، قلم و سياست جلد 1، ص 844. کفيل دربار شاهنشاهي نامه مشابهي را نيز خطاب به دکتر مصدق نوشته بود که توسط دکتر فاطمي در اختيار خبرنگاران گذارده شد.
425- روزنامه باختر امروز، شماره 1173، مورخ 26 مرداد 1332.
426- آمريکا و تحولات ايران، ص 213. نام فرمانده لشکر اصفهان بعضاً سرتيپ «دولو» آمده است.
427- آمريکا و تحولات ايران، ص 231.
428- جامي، ن، گذشته چراغ راه آينده است، صص 4-682. دراين زمان حکومت نظامي برقرار بوده و کودتاگران در استفاده از اين وضع جهت انجام نقل و انتقالات شبانه خود و بدور ازچشم مردم، بيشترين بهره را بردند.
429- اسرار کودتا، ص 80.
430- نجاتي، سرهنگ غلامرضا، جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران، ص 429.
431- نجاتي، سرهنگ غلامرضا، جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران، صص 5-604. در اين زمان سرتيپ دفتري رياست گارد گمرک را به عهده داشت.
432- افشار، ايرج، خاطرات و تألمات مصدق، ص 291.
433- روزنامه اطلاعات، شماره 14486، يکشنبه 27 مرداد. 1353 صفحات ويژه، مصاحبه با ابوالحسن عميد نوري.
434- ذبيح، پروفسور سپهر، ايران در دوره دکتر مصدق، ص 177.
435- سفري، محمدعلي، قلم و سياست جلد1، ص 858.
436- افشار، ايرج، خاطرات و تألمات مصدق، ص 272. توده و نيروي سوم در جمهوري خواهي متفق بودند لکن حزب توده «حکومت جمهوري» را از طريق مجلس مؤسسان طالب بود و نيروي سوم از طريق رفراندوم.
437- سفري، محمدعلي، قلم وسياست جلد 1، صص 9-858.
438- بزرگمهر، جليل، مصدق در محکمه نظامي، ص 137.
439- اشاره به کيفيت تهيه فهرست نمايندگان فرمايشي مجلس 16 که توسط کلنل ويلر تدوين گرديد. در فصل هفتم از بخش دوم کتاب حاضر به اين مطلب اشاره شده است.
440- روزنامه باختر امروز، شماره 1174، مورخ 27 مرداد 1332. دکتر فاطمي به سبب اين بي باکي هايش پس از 28 مرداد با همياري حزب توده مدتي مخفي شد لکن مأموران رژيم او را دستگير و پس از يک دوره ضرب و جرح ظالمانه وي را محاکمه و اعدام کردند.
441- در نوشته هاي روزولت مصطفي ويسي نام مستعار اردشير زاهدي بوده است.
442- محسن طاهوني نيز نام مستعار سرهنگ عباس فرزانگان بوده است.
443- روزولت، کرميت، کودتا در کودتا، ص 195.
444- آمريکا و تحولات ايران ص 216.
445- احساس طبري عضو ارشد حزب توده در خصوص اين فراز از نامه مي گويد: «اين نامه سندي است که تمام تصورات حزب توده را درباره پيگيري ضد امپرياليستي دکتر مصدق فرو مي ريزد و علاوه بر واقعيات ديگر، يک واقعيت تازه يعني به احتمال قوي مداخله مصدق را در کودتاي 28 مرداد روشن مي سازد.» ر.ک. کژراهه، ص 177.
446- روحانيت و اسرار فاش نشده از نهضت ملي شدن صنعت نفت، صص 7-186.
447- روحانيت و اسرار فاش نشده از نهضت ملي شدن صنعت نفت، صص 7-186.
448- به طوري که ملاحظه شد آيت الله کاشاني در نامه 27 مرداد متذکر شده بود که در صورت ابراز تمايل نخست وزير، او سيد مصطفي کاشاني و ناصر خان قشقايي را براي مذاکره نزد دکتر مصدق خواهد فرستاد، لکن آنچه از کتاب «سالهاي بحران» (خاطرات ناصر خان قشقايي در سالهاي نهضت ملي) بر مي آيد اينست که خان قشقايي در اين زمان، در ميان ايل خود در استان فارس به سر مي برده است و از سوي ديگر دکتر محمد حسن سالمي نوه آيت الله کاشاني که حامل نامه مذکور بوده است مي گويد روز 27 مرداد ناصر خان قشقايي در تهران و در منزل آيت الله کاشاني بوده است. قضاوت در اين زمينه صعب مي نمايد. لذا بايد منتظر بود شايد در آينده اسناد روشنگرانه اي در اين خصوص افشا شود.
متن نامه دکتر سالمي که خطاب به آقاي مکي نگاشته شده و در کتاب «کودتاي 28 مرداد 1332 و رويدادهاي متعاقب آن»، در صفحه 210 مندرج است بدين شرح مي باشد: «... در 26 مرداد 32 که از زندان دکتر مصدق بعلت يک سخنراني عليه رفراندوم به قيد 75 هزار تومان ضمانت آزاد شدم روز 27 مرداد به بارگاه ايشان راه يافتم و نامه مرحوم آقا [آيت الله کاشاني] را که اصرار کرده بودند به کسي نگويم به ايشان رساندم. وقتي به اتاق دکتر مصدق وارد شدم با قاه قاه خنده گفت که سر تراشيده (چون سر مرا به علت زنداني کردم مجرد بودن تراشيده بودند) به شما خيلي خوب مي آيد و بهترين کاري بود که آب خنک خوردي چون اگر در اين شلوغيها بيرون مي بودي خطر جاني داشت! بعد از قرائت نامه مرحوم آقا گفت اينها حرف توده اي هاست، گول آنها را نخوريد، آقا! و با من خداحافظي کرد و آن کاغذ خيلي خلاصه را خارج از اطاق به دست من دادند.
بعد از اينکه نامه را به مرحوم آيت الله رساندم. ناصر قشقايي نزد مرحوم آقا بود گفت اگر اجازه بدهيد از شيراز قيام خواهيم کرد! بعد خبر آوردند که تأمينات چيهاي مرحوم دکتر مصدق دنبال آيت الله مي گردند که ايشان را دستگير نمايند...»
449- سرهنگ غلامرضا نجاتي به طور کلي از بي اعتباري «نامه ها» سخن مي گويد لکن در مقام تجليل و تفسير فقط به نامه آيت الله کاشاني خدشه وارد نموده و از تعرض به نامه دکتر مصدق خودداري کرده است. گويي امضاي غيرقابل انکار دکتر مصدق در ذيل نامه مختصرش، سرهنگ نجاتي را نيز به تائيد تلويحي و آرام نامه واداشته است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

منبع:
مهدوی،منصور،نیمه پنهان(22)دکترمصدق،انتشارات کیهان،1387

ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط