سلوک سرخ

در واپسين تهاجم ظلمت مردي، شهاب گونه به خاك افتاد فواره هاي خون زلالش چون ساقه هاي مرتعش نور بر آسمان صبح شتك زد مردي كه كوله بار شرف را در روزگار سلطه شيطان همواره چون امانت «الله» بر دوش همت خود داشت مردي كه بذر سبز اميدش را در خاك سرخ «صبر» نشا مي كرد
سه‌شنبه، 4 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سلوک سرخ

سلوک سرخ
سلوک سرخ


 





 
اشعاری در وصف مجاهدشریف، شهيد حجت الاسلام سيد علي اندرزگو
عقاب شهادت
شاعر: علي موسوي گرمارودي
اينكه عقاب وار
اي برتر، اي شهيد
در اوج مي پري
و ابر
ابر رحمت
بر بال گل نشان تو
چتر حمايت است
بسيار سربلندي
چون كوه پر صلابت سرسبز
اي راه هاي گردن و اندامت
چون راه هاي پر جلالت ايمان
اي اسير نوبهار
كوچك ترين نشانه ايثارت
هنگام كه از تمام وسعت مي بارد
هر برگ
با زبان ستايش
از جان من
ثناي تو مي گويد
اي خوب!
اي شهيد
من در زلال روح تو اينك
پاكيزه از تمامت زنگاره هاي تلخ
كه از خصم مي رسيد به جانت
عشقي شكوهمند و بزرگ و خدايگون
مي بينم و به حرمت آن مي برم نماز
آه اي لهيب حادثه
كه از دوزخ پليدي ابليس
برخاستي به سوختن جان عاشقان
آنك ز سيل خون شهيدان پاك ما
خواهي فسرد باز
اين سان بر اسب نخوت اهريمني ممتاز
آه اي شهيدپاك
اي خوب تر ز سلاله دانش
اينك در بند بند شعر
و از پاك تر درون صفامند روحم من
بر قامت بلند توايثا گر درود
*******
مردي از تبار شرف
شاعر: حسن حسيني
در واپسين تهاجم ظلمت
مردي، شهاب گونه به خاك افتاد
فواره هاي خون زلالش
چون ساقه هاي مرتعش نور
بر آسمان صبح شتك زد
مردي كه كوله بار شرف را
در روزگار سلطه شيطان
همواره چون امانت «الله»
بر دوش همت خود داشت
مردي كه بذر سبز اميدش را
در خاك سرخ «صبر» نشا مي كرد
مردي كه قطره قطره درياي همتش
در نهرهاي سرخ حادثه مي ريخت
مردي كه لحظه لحظه پيكارش
با شور و حماسه عجين بود
مردي كه مردترين بود
مردي كه شحنه هاي شكاري را
در صحنه ها، جنون زده مي رقصاند
مردي كه اشتياق شهادت را
همواره چون سلاح
پنهان به زير بال عبا داشت
مردي كه از سلاله مردان سربدار
مردي كه از تبار شرف
***
اي روح پاك عاصي پيكار!
با ما بگو حكايت آن روز واپسين
با گزمه هاي خسته طوفان چگونه بود؟
ما را به ياد هست
وقتي كه شب
چون ديو قصه ها
خرناسه مي كشيد
آري در آن زمان
«طوفان» به گردپاي تو حتي نمي رسيد
اي تيزتك غزال تهاجم
باور نمي كنم كه تو را «باد» كشته است
*******
آغازگر جهاد آتش
شاعر: قيصر امين پور
كس در دل شب، حسرت شبگير نخورد
از نان گرسنگي، كسي سير نخورد
جز او كه سحوري، از سحر مي نوشيد
افطار به جاي توشه، كس تير نخورد
***
آن مست كه از ساقي حق جام گرفت
آرام نبود تا كه آرام گرفت
«اندرز» خدا به گوش جانش آويخت
از ننگ گريخت تا خودش اين نام گرفت
***
يك نام و شناسنامه ها داشت شهيد
يك سينه خلوص و صد صفا داشت شهيد
يك سر بود و هزار سودايش بود
چون يك خود و نيز يك خدا داشت شهيد
***
آغازگر جهاد آتش او بود
مرغي كه به جان ها زده آتش، او بود
او ساده و پاك و تيز و سوزان مي زيست
هم خاك و هم آب و باد و آتش او بود
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 24



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط