مواجهه غرب واسلام سياسي در دوره معاصر (چيستي و چرايي آن) (5)

امروزه رسانه ها به عنوان مهمترين ابزار توسعه، انتشار و اشاعة انديشه ها و نيز عامل مهمي در ساختن افکار عمومي جهان است. کشورهاي غربي با داشتن تکنولوژي هاي برتر رسانه اي قدرت بيشتري در تصويرسازي و برجسته سازي انديشه ها دارد. از اين منظر مسئله تصوير اسلام در رسانه هاي تبليغاتي غرب، در روزگار ما اهميتي ويژه يافته
سه‌شنبه، 4 مرداد 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مواجهه غرب واسلام سياسي در دوره معاصر (چيستي و چرايي آن) (5)

 مواجهه غرب واسلام سياسي در دوره معاصر (چيستي و چرايي آن) (5)
مواجهه غرب واسلام سياسي در دوره معاصر (چيستي و چرايي آن) (5)


 

نويسنده: رضا خراساني *




 

2-4- اسلام ستيزي رسانه ها
 

امروزه رسانه ها به عنوان مهمترين ابزار توسعه، انتشار و اشاعة انديشه ها و نيز عامل مهمي در ساختن افکار عمومي جهان است. کشورهاي غربي با داشتن تکنولوژي هاي برتر رسانه اي قدرت بيشتري در تصويرسازي و برجسته سازي انديشه ها دارد. از اين منظر مسئله تصوير اسلام در رسانه هاي تبليغاتي غرب، در روزگار ما اهميتي ويژه يافته است. زيرا رسانه هاي تبليغاتي غرب، آينه جوامع غربي اند و از اين طريق مي توان، نگره غرب نسبت به اسلام و مسلمانان را کشف و درک کرد. دولت ها، سياستمداران و دستگاه هاي تبليغاتي غربي، براي دستيابي به اهداف خود از ابزارها و شيوه هاي متنوع تبليغي، بهره مي گيرند. مطالعات متعدد نشان داده است که وقوع برخي حوادث مرتبط با مسلمانان، موجب افزايش سطح اقدامات غيرواقع گرايانه مي شود.
اسلام در بيشتر رسانه هاي تبليغاتي غرب، «خطري بزرگ براي تمدن غربي» به حساب مي آيد و مسلمانان نيز عموماً گروه هاي خشونت طلب و تندرو که جهاد را پيشه خود قرار داده و به چند همسري (تعدد زوجات) اعتقاد دارند و مخالف سکولاريسم و آميختگي با ديگر مردم هستند، شناخته شده اند.
در رسانه هاي غربي، انسان مسلمان به گونه اي تصوير مي شود که گويي سوار بر اسب در دست شمشيري دارد يا عربي است که کيسه اي پر از دلار را حمل مي کند و در حقيقت دستمايه جوک ها و طنز هاي روزنامه هاي غربي را فراهم ساخته است.
چنين تصوير غيرواقعي و مغرضانه اي از مسلمانان در رسانه هاي اکثر کشورهاي غربي وجود دارد. براي مثال محمد بشاري در کتاب «صوره الاسلام في الاعلام الغربي» تصوير اسلام در رسانه هاي برخي کشورها از جمله فرانسه و انگليس را تجزيه و تحليل مي کند به نظر وي در رسانه هاي تبليغاتي فرانسه، اسلام به شکلي تقليل گرايانه، در قالب جهاني بيگانه که کمترين اشتراک ارزشي را با غرب دارد، تعريف شده است.
مشکل اينجا است که اين تقليل گرايي، تنها متوجه جامعه اسلامي فرانسه نيست، بلکه مستقيماً دين و تمدن اسلامي را هدف گرفته است. مجموعه از واژگان جهت دهي شده، مانند تندروي، افراط، جهاد، جنگ مقدس، چند زني، تروريسم، نفت، ايران، الجزاير، هجرت، احياي اسلامي سازي و حاشيه نشيني در دستگاه هاي تبليغاتي به کار گرفته مي شود تا ذهن مخاطب غربي – يعني فرانسوي- را نسبت به اسلام بدبين کند.
چنين تصاوير تيره و تاري، به قاعده و مبنايي براي خواننده اينکه خود را از انديشيدن در اين قضايا معاف مي دارد و توان دستيابي به شناختي واقع گرايانه و صحيح را ندارد، تبديل مي شود. براي مثال در قضيه سلمان رشدي، غربي ها کوشيدند تا غرب را فضاي انسانيت، حقوق بشر و آزادي بيان نشان دهند و در مقابل، اسلام را به عنوان تهديدي ابدي و منبع عدم تسامح و تندروي تصوير کنند.
با تحليل گفتمان تبليغاتي که طي يک دهه اخير در غرب حاکم بوده است، روشن مي شود که بي ترديد، راهبرد و برنامه ريزي شده اي براي ترويج هراس از اسلام در پشت اين گفتمان، سيماي اسلام در ابزارهاي تبليغاتي فرانسوي، چهره اي خشن و سياه است و مسلمانان، انسان هايي معرفي مي شوند که تندروي، خشونت، جهاد، چند همسري و انفصال از ديگر انسان ها را مبناي کار خود قرار داده اند.
براي نمونه، يک موسسه نظرسنجي در فرانسه، در سال 1989 ميلادي، طي نظرسنجي از گروه هايي از مسلمانان و غير مسلمانان فرانسه، به اين نتيجه رسيد، در حالي که مسلمانان اسلام را مساوي صلح و پيشرفت مي دانند، غير مسلمانان به عکس، آن را با خشونت و ارتجاع پيوند زده اند. همين نظرسنجي در سال 1994 نيز تکرار شد و در نتيجه، نسبت تفاوت و تضاد ميان نظر دو دسته به جاي اينکه کمتر شود، بيشتر شده بود واين نشان مي دهد که سياست تبليغاتي غرب در دراز مدت، تيره تر کردن سيماي اسلام را تعقيب مي کند. (1)
به نظر وي پديده اسلام هراسي در قاموس سياسي اروپا، معاني مشخصي دارد، چنان که در قرن نوزدهم، واژه «سامي ستيزي» چنين وضعي داشت، تحت اين عنوان که منظور از آن تروريسم اسلامي است، ده ها همايش و ميزگرد سياسي و فکري در غرب برگزار شده است تا به بررسي نقاط هراس از اسلام و مسلمانان و ابعاد فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي آن بپردازد.
نخستين کار نظرسنجي ميداني از سوي مؤسسه اي مستقل که محور پژوهش خود را اوضاع مسلمانان در انگلستان قرار داده است، انجام شد. موسسه رنيميدترست پيش از اين نيز پژوهش مشابهي در باب سامي ستيزي در جهان، در سال 1994 انجام داده است. اين مؤسسه در پژوهش اخير خويش، ديدگاه هاي مختلف در باب نزاع کنوني ميان مسلمان و غير مسلمانان را گرد آوري کرده ودر پايان، به مجموعه اي از رهيافت هاي اجتماعي حقوقي دست يافته که در برقراري پل هاي تفاهم ميان گروه هاي ديني در انگلستان ياري مي رساند.
اين پژوهش به دليل احساس نياز به آگاهي بخشي همگاني، نسبت به حساسيت هاي موروثي يا ساختگي مختلف، مورد توجه جدي قرار گرفت. براساس آن در بيست سال گذشته، پديده اسلام هراسي روشن تر، خشن تر و خطرناک تر شده است و برانگيختن هراس از اسلام، گاه به گونه اي ويران گر و خباثت آميز جريان داشته است و به بخشي از زندگي روزمره بريتانيايي ها تبديل گشته است.
اين پديده شبيه سامي ستيزي است که در اوايل قرن بيستم رواج داشته است. اين پژوهش مي افزايد: شيوع احساسات ستيزه جويانه نسبت به مسلمانان، مي تواند صداهاي معتدل در متن اقليت هاي مسلمان را خفه کند و تندروي و دشمني نسبت به فرهنگ غربي را برانگيزد. پروفسور گوردن کاوني از دانشگاه ساسکس که رياست اين کميسيون را برعهده دارد، در مؤخره اي که براي اين پژوهش نوشته، آورده است که هرجا ابزارهاي تبليغاتي رواج داشته باشد، بسياري مردم از آن پيروي مي کنند و يکي از دلايل دشمني نسبت به اسلام اين است که به فرهنگ هاي مسلمانان به عنوان فرهنگ هايي جامد و ايستا و تماميت خواه و مخالف تکثر گرايي نگريسته مي شود. (2)
از دلايل ديگر عداوت نسبت به اسلام، نظريه جديد درباره اسلام است که آن را منبع تهديد براي تمدن غربي و جايگزين معاصر کمونيسم، فاشيسم، نازيسم و متضمن نيات جنگ طلبانه و توسعه طلبانه مي داند. دليل ديگري که وي براي دشمني غربي ها با اسلام ذکر مي کند، اين ادعا است که مسلمانان از اعتقادات ديني خود براي تحقق اهداف سياسي و راهبردي و نظامي بهره مي گيرند. همچنين مخالفت نژاد پرستان با مهاجران دليل ديگري است. نژادپرستان معتقدند که سنت هاي آسيايي منبع تهديد براي اصالت فرهنگ بريتانيايي است. با اينکه مسلمانان مي توانند، ارزش هاي فراواني را به فرهنگ غربي انتقال دهند، اما غالباً از حلقه مناقشات نخبگان مستثنا مي شوند و حتي مي توان گفت که غربي ها در حال پذيرش اسلام هراسي، به عنوان مسئله اي طبيعي هستند و چنان که اين گزارش
نشان مي دهد، بيان انديشه هاي مسلمان ستيز اهتمامي روز افزون در انگلستان يافته و اين خطر به طور جدي وجود دارد که اسلام هراسي، به پديده اي ريشه دار در فرهنگ اين جامعه تبديل شود.
3- ايجاد شبکه مسلمانان معتدل و ميانه رو راه حل مبارزه با اسلام سياسي درغرب
رشد پديدة اسلام گرايي در غرب و نيز ظهور تفسيرهاي افراطي و جزم گرايانه از اسلام در برخي جوامع مسلمان، واکنش دولتمردان و متفکران غربي را همراه داشته است به نحوي که بسياري از مؤسسات پژوهشي و دانشگاه ها درصدد يافتن راه حل هايي در اين حوزه هستند. براي نمونه بنگاه پژوهش رند (The Rend corporation) يکي از مهم ترين مراکز استراتژيک پژوهشي و سياستگذاري آمريکا در گزارش 217 صفحه اي خود، طرح «ايجاد شبکه هاي مسلمان ميانه رو» ( Building Moderate Muslim networks ) را به عنوان راه حل نهايي جهت مهار جريانات اسلام گرايي به ويژه افراط گرايي مطرح نموده و معتقد است که با ايجاد چنين شبکه اي مي توان در نبرد غرب با اسلام بهره جست. (3)
آنها بر اين باورند که ساخت بناي شبکه هاي مسلمان معتدل و ميانه رو مي تواند در سه سطح صورت پذيرد: 1- حمايت از شبکه هاي موجود. 2- شناسايي شبکه هاي بالقوه و کمک به آغاز و رشد آنها. 3- کمک به شرايط بنيادين براي پلوراليسم و تساهل که زمينه مناسب براي رشد اين شبکه ها را فراهم مي سازد. از اين رو غرب درصدد است با شناسايي بخش هاي اجتماعي که موجب ايجاد بلوک هايي از شبکه هاي ميانه رو مي شود، پروژه فوق را به پيش ببرد، بدين سان گروه هاي همچون دانشگاهيان و روشنفکران مسلمان ليبرال و سکولار، محققان ديني معتدل جوان، فعالان اجتماعي، گروه هاي زنان که براي تساوي جنسي مبارزه مي کنند، و روزنامه نگاران و نويسندگان معتدل را جهت ايجاد چنين شبکه اي درکشورهاي اسلامي رصد نموده و در حال سرمايه گذاري هستند. نکته قابل توجه آن است که در خصوص محور جغرافيايي، پيشنهاد تغيير در اولويت ها از خاور ميانه به سوي مناطق ديگري از جهان اسلام را دارند، جايي که آزاي عمل بيشتر در آن جا ممکن است هرچند انديشه هاي افراطي ريشه در خاورميانه دارد و از آن جاست که به سمت بقيه جهان اسلام منتشر مي شود و توسط مهاجران مسلمان در اروپا و آمريکا گسترش مي يابد. لکن براي معکوس نمودن اين روند بايد تلاش کرد. اين بنگاه پژوهش اذعان دارد که در حال حاضر هرچند شبکه هاي ميانه رو وجود دارد اما اين شبکه ها تصادفي و ناکافي است بلکه ايجاد شبکه هاي معتدل و ميانه رو اسلامي با اهداف و با سازمان مي تواند از گسترش اسلام گرايي و رشد پديدة اسلام سياسي و پيامدهاي معطوف به آن در غرب جلوگيري نمايد.
4- پروسه اسلاميزه کردن دولت ها واکنش کشورهاي اسلامي به اسلام سياسي
موج اسلام گرايي جديد معطوف به هجمة غرب به کشورهاي اسلامي که باقرائتي با نام اسلام سياسي، همراه بود حاکمان کشورهاي اسلام را به رعب و وحشت انداخت چه دغدغه اصلي آنان اجراي احکام شريعت از مجراي تشکيل حکومت اسلامي بود. از اين رو دستگاه هاي حاکم روش دوگانه اي در برابر حرکت هاي اسلام گرايي اختيار کردند از يک طرف به سرکوبي جنبش هاي اسلام گرا که مشروعيت قدرت هاي حاکم را به چالش مي کشيدند، پرداختند. براي نمونه اعدام آيت الله محمد باقر صدر و خاندان او در سال 1980 در عراق، اعدام قاتلان انور سادات در سال 1982 در مصر، سرکوب جبهه اسلامي نجات در الجزاير و جبهة النهضه در تونس در سال هاي 1991 و 1992 و از سوي ديگر دولت هاي نيازمند کسب مشروعيت مذهبي بودند که در اين خصوص به اسلامي کردن دولت پرداختند. به عبارت ديگر حکومت هاي تا آن وقت سخن از ناسيوناليسم عرب، سوسياليسم عربي، سکولاريسم مي زدند، حال دغدغه کنوني خويش را اسلام و اجراي شريعت اسلامي مي خواندند.
سياست اسلامي کردن دولت در کشورهاي اسلامي با يکديگر متفاوت بود. بدين معنا که گاهي احزاب اسلام گرا را در امور سياسي کشور سهيم مي کردند مثل اردن، کويت و ترکيه و گاهي به تنهايي اسلامي سازي را از رأس هرم آغاز مي کردند مانند سودان، مصر و پاکستان و راه سوم دادن امتيازات عقيدتي است که با مسدود کردن راه ورود اسلام گرايان در سياست کشور به اجرا در مي آمد. کشورهايي همچون تونس و مغرب راه سوم را انتخاب نمودند.
اما وجه مشترک هر سه نوع اسلامي کردن دولت به ويژه در جهان عرب، مهار نمودن جنبش ها و حرکت هاي اسلام گرا در کشورهاي خود بود. به عبارتي حکام در اين کشورها سعي داشته اسلام را دولتي سازند و روحانيت را به مأموران دولت مبدل سازند تا از اين طريق آنها را کنترل و مهار نمايند.
بدين ترتيب کشورهاي عربي با طرح اسلامي کردن دولت ها سعي مي کنند شعارهاي اسلام گرايي را به تدريج کمرنگ نموده و خود قدرت هاي حاکم هوادار اسلام و سنگ آن را بر سينه مي زنند.

جمع بندي
 

نوشته حاضر درصدد بررسي اجمالي و تحليل چالش ها و مناسبات گفتمان اسلام سياسي و غرب در دورة معاصر برآمد. نخست مفهوم اسلام سياسي و سويه هاي فعال سازي آن در جهان اسلام بررسي گرديد براين اساس گفتمان اسلام سياسي، گفتماني است که حول مفهوم مرکزي حکومت اسلامي نظم مي يابد و بازگشت به اسلام را تنها راه حل بحران ها و چالش هاي معاصر تلقي نموده و هدف آن بازسازي جوامع اسلامي مطابق با اصول بنيادين اسلامي است و هژمون گرايي سياسي و فرهنگي غرب، اسلام ستيزي غرب به ويژه پس از 11 سپتامبر و توهين و جسارت به ارزش هاي اسلامي از سوي دولت هاي غربي و نيز سياست مذهب زدايي حاکمان در برخي از کشورهاي اسلامي به عنوان مهم ترين سويه هاي فعال سازي جنبش هاي اسلام گرا معرفي گرديد.
و در ادامه واکنش هاي غرب به اسلام سياسي و نيز دلايل هراس غرب از پديده اسلام گرايي (اسلام سياسي) راه حل هاي برون رفت از آن تجزيه و تحليل گرديد و بر اين اساس مي توان دريافت که منازعات و چالش هاي غرب و اسلام در دورة معاصر مبتني بر عناصر و نشانه هاي هويتي و تمدني استوار است و حاکي از آن است که اين گزاره ها و عناصر فرهنگي و تمدني است که کليد اصلي توليد منازعه در ساحت عمل است. بنابراين چرا اين مواجهه غرب با اسلام سياسي در دورة معاصر را مي بايست در عناصر استراتژيک هوشي و تمدني جست و جو کرد. و از سويي کليد ايجاد تفاهم و يا هرگونه خصومت نخست در فهم بنيان هاي معرفتي و هويتي است تا از طريق شناخت صحيح و يافتن اصول و شاخص هاي مشترک فرهنگي و تمدني، راه هاي نزديکي به هم جهت رفع چالش ها و خصومت هاي تاريخي فراهم گردد.

پي‌نوشت‌ها:
 

*- دانش آموخته حوزه علميه قم ودانشجوي دکتري علوم سياسي دانشگاه باقرالعلوم(ع)
1- محمد بشاري، صوره الاسلام في الاعلام الغربي (دمشق: دارالفکر، 2004).
2- همان
3- Angel Rabasa, Peter Sickle and… (Buizdirag Moderate Muslim Networks, Rand center for middle East Public Policy
 

منبع: فصلنامه علمی ترویجی علوم سیاسی ش 49




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط