تداوم نهضت حسيني و نقش مقاومت زنان(2)
چرا امام حسين زنان و فرزندانش را به همراه برد؟
نويسنده ي کتاب « تشيع در مسير تاريخ» مي نويسد:« فداکاري امام حسين براي رسيدن به هدف و بردن زنان و فرزندان خود به کربلا، يک اقدام جانبازانه در راه هدف متعالي بوده است».
امام حسين با اينکه مي دانست پس از کشته شدن او و يارانش، زنان و کودکان او را به اسارت خواهند برد، اما در عين حال آنان را به همراه برد تا بعد از او، مسئوليت رساندن پيام کربلا و شهدا را برعهده بگيرند و مسلمانان و مردم خفته را بيدار کنند.
زماني که حضرت تصميم گرفت مدينه را ترک کند، يکي از بانواني که حضرت با او ملاقات و وداع کرد، ام سلمه- همسر پيامبر اسلام- بود. ام سلمه خطاب به او گفت: پسرم قلب ما را با رفتن خود به عراق جريحه دار مساز! چون من از جد شما شنيدم که مي فرمود: فرزندم حسين در زمين عراق کشته مي شود؛ در جايي که آن را کربلا مي گويند.
امام در پاسخ او فرمودند: به خدا سوگند به همه ي اين مطالب آگاهم و مي دانم که سرانجام کشته مي شوم و چاره اي جز کشته شدن نيست. [ اي مادر] من زمان کشته شدن، مکان کشته شدن و حتي قاتل خود را مي شناسم
و مي دانم مرا در کدام بقعه از بقاع زمين دفن مي کنند و مي دانم چه کساني از اصحاب و جوانان بني هاشم و پيروانم کشته مي شوند و اگر بخواهي من جايگاهي را که در آن دفن مي شوم به شما نشان مي دهم. سپس به سوي سرزمين کربلا اشاره کرد. زمين پست شد تا جايي که ام سلمه مقبره و مدفن امام حسين و جايگاه لشکر و موقف و شهدا را مشاهده کرد؛ اينجا بود که به شدت گريست و او را به خدا واگذار کرد. امام حسين در پايان اين وداع و گفتگو فرمود:« يا اماه قد شاء الله ان يراني مقتولاً مذبوحاً ظلماً و عدواناً و قد شاء ان يري حرمي و رهطي و نسائي مشردين... و هم يستغيثون فلا يجدون ناصراً و لا معينا»(1)
سپس به بني هاشم امر کرد که زنان و دختران محارم را بر محمل ها سوار کنند. راوي مي گويد پس از آن ديدم که جواني زيباروي که بر سيمايش علامتي بود، از خانه امام حسين خارج شد و گفت: بني هاشم کنار برويد و راه را باز کنيد! ديدم دو خانم جليله که لباس رويين شان به خاطر حياي از مردم به زمين کشيده مي شد، بيرون آمدند و آن جوان جلو رفت و بازوان آن دو را گرفت و کمک کرد و آنها را بر محمل نشاند. من از بعضي مردم پرسيدم: آن دو زن کيستند؟ گفتند: يکي زينب و ديگر ام کلثوم است که هر دو دختر اميرالمؤمنين مي باشند. پرسيدم اين جوان کيست؟ گفتند: عباس - قمر بني هاشم- فرزند علي بن ابي طالب.(2)
بعد از مدتي که کاروان مسير عراق را در پيش گرفت، بزرگان صحابه آمدند و نظرات خود را ارائه دادند. امام تمام حرف هاي آنها را شنيد و جواب داد. از جمله، ابن عباس آمد و گفت: مي ترسم شما در اين مسير کشته شويد و مردم عراق، مردمي فريبکارند و شما همين جا بمانيد و سيد اهل حجاز باشيد و اگر مردم عراق درخواست کردند به آنها بگوييد:« شما دشمنان را بکشيد تا من نزدتان آيم وگرنه همين جا بمانيد و يا به يمن برويد و جان خود را حفظ کنيد»(3).
امام حسين خطاب به ابن عباس فرمود:« يابن عم! ان والله لاعلم انک ناصح مشفق، و لکني ازمعت و اجمعت علي المسير»: من تصميم خود را گرفته ام و راه بازگشتي وجود ندارد.
اينجا وقتي ابن عباس در برابر مقاومت امام حسين قرار گرفت، گفت:« ان کنت سائر فلا تسر بنسائک و صبيتک، فو الله اني لخائف ان تقتل»(4): اکنون که عزم رفتن داري، زنان و کودکان را به همراه نبريد؛ چون مي دانم که شما کشته مي شويد! بعد از شما زنان و کودکان در غربت چه کنند؟ بر آنها سخت مي گذرد. شايد بلايي بر سر اينان بياورند، دست کم شما به فکر اينها باشيد و آنها را به همراه نبريد تا از حوادث بعد از شما در امان باشند.
امام حسين در پاسخ ابن عباس مي فرمايد:« يا اباالعباس انک شيخ قد کبرت»(5)؛ يعني تو پير شده اي. گويا حضرت مي خواهد بفرمايد پيري حافظه
تو را ضايع کرده و تو نمي تواني مسائل سياسي و اجتماعي را تحليل کني.
در تاريخ براي همراهي زنان کاروان کربلا از سوي امام حسين، چند علت ذکر کرده اند که اولي تعبد به فرمان جدشان است که در عالم رؤيا فرمود:« ان الله شاء ان يراهن سبايا»(6) و ديگر اينکه امام نگران آينده ي آنان بود و خوف اين را داشت که دشمن از آنان به عنوان اهرم فشار عليه او استفاده نمايد.
همچنين امام حسين با آوردن اهل بيت و اسارت شان، همه ي آنان را به چالش کشيد؛ چون پيامبر فرمود به اسرا دشنام مدهيد؛ چه اينکه خود با اسرا بر اساس دين عمل مي کرد و به آنان احترام مي گذاشت؛ نمونه اش سفانه دختر حاتم طايي است که اسير شد و پيامبر براي او احترام قائل شد و او را روي رداي خود نشاند و به حرمت اخلاق نيک و حسنه پدرش ( حاتم) او را آزاد ساخت؛(7) اما آنان که دم از اسلام مي زدند، اهل بيت پيامبر را اسير کردند و آنها را مثل اسيران روم به اطراف بلاد حرکت دادند تا مردم آنها را به تماشا بنشينند.(8)
از دلايل ديگر مي توان به اين مسئله اشاره کرد که ايشان با اين کار خود مي خواست از جدش پيروي کند؛ چون رسول خدا براي کارهاي بزرگ، همچون داستان مباهله، اهل بيت خود را به همراه برد و از وجود آنها کمک گرفت. امام حسين نيز با همراه داشتن اهل بيت خود اهميت کارش
را نشان داد تا مردم و همچنين آيندگان بدانند عظمت کار او در راستاي کار پيامبر است؛ جز اينکه پيامبر در حدوث مکتب از اهل بيت استفاده کرد و ايشان( امام حسين) در بقاي آن.
همچنين بايد گفت: امام براي هدفي خانواده و اهل بيتش را به همراه آورد که در ذيل به آن مي پردازيم.
مي توان گفت امام همه ي اهداف را دنبال مي کرد و به آنها دست يافت و معلوم شد که مردان کهنه کاري مثل عبدالله بن عباس، محمد حنفيه، عبدالله بن عمر و مانند آنها که خود را سياسي و زمان شناس مي پنداشتند، در اشتباه بودند و از عمق، با مسائل سياسي و اجتماعي زمان خود بيگانه بودند و دورنماي روشني از آينده که چه پيش خواهد آمد، نداشتند. امام حسين با همراه بردن زنان علاوه بر حفاظت از جان شان، آنان را از چنگال خونين رژيمي چون يزيد که براي خون انسان ها حرمتي قائل نيست، نجات داد و با همراه داشتن اهل بيت بر اهميت کاري که شروع کرد، افزود و نشان داد اهميت اين قيام از هر چيز حتي از زنان و فرزندان و عزيزترين عزيزان نيز برتر است و از همه مهم تر انقلاب را براي هميشه ي تاريخ بيمه کرد و از اين طريق راه صدور انقلاب را براي آينده تاريخ بازگذاشت.
پينوشتها:
1. ر.ک به: کلمات الامام الحسين؛ ص 264-292. بحارالانوار؛ ج 44، ص 331. عوالم؛ ص 181 و لواعج الاشجان؛ ص 31.
2. کلمات الامام الحسين؛ ص 297. لو اعج الاشجان؛ ص 71. معالم المدرستين؛ ج 3، ص 75 و طبري؛ ج 4، ص 288.
3. طبري؛ ص 32.
4. کلمات الامام الحسين؛ ص 320. تاريخ طبري؛ ج 5، ص 73 و ج 4، ص 288. معالم المدرستين؛ ج 3، ص 5.
5. ترجمة الامام الحسين؛ ابن عساکر؛ ص 204. ينابيع الموده؛ ص 382. تاريخ مدينه دمشق؛ ج 14، ص 211. تهذيب الکمال؛ ج 6، ص 420. سير اعلام النبلاء؛ ج 3، ص 297 و البداية و النهاية؛ ج 8، ص 178.
6.لهوف؛ ص 26. بحارالانوار؛ ج 44، ص 364 و عوالم؛ ص 214.
7. پيامبر در يکي از جنگ ها به خاطر يک مسيحي 6000 هزار نفر آزاد ساخت( براي آگاهي بيشتر ر.ک به مستدرک؛ ج 11، ص 193 و خاتمة المستدرک؛ ج 3، ص 136).
8. شرح الاخبار مغربس؛ ج 3، صص 156 و 253.
ادامه دارد...
/ج