اثرگذاري الگويي مقاومت حسيني بر مبارزات شيعيان در دوره بني اميه(2)
2. مواضع مقاومت آفرين اسيران
مسلم که نماينده ي امام حسين بود، در بند نيز زبان حسين را در کام داشت و کوبنده سخن گفت و ماهيت رسواي بني اميه و حاکمانشان را برملا کرد؛ آن گاه که در زنجير اسارت گفت:«... ان أباک قتل خيارهم و معک دماؤهم و عمل فيهم أعمال کسري و قيصر، فأتيناهم لنأمر بالعدل و ندعو الي حکم
الکتاب...»(1): پدرت[ زياد] مردم خوب کوفه را کشت و خون آنان را ريخت و به شيوه کسري و قيصر در بين آنان رفتار کرد؛ پس ما آمديم تا به عدل واداريم و به حکم قرآن دعوت کنيم.
سخنان حضرت زينب چنان شجاعانه و کوبنده بيان شد که مجلس ابن زياد را به هم ريخت و حاکم ستمگر را از درون فرو ريخت، آنجا که فرمود:« الحمدلله الذي اکرمنا بنبيه محمد و طهرنا من الرجس تطهيرا، انما يفتضح الفاسق و يکذب الفاجر و هو غيرنا». فقال ابن زياد:« کيف رأيت فعل الله بأهل بيتک؟» قالت:« کتب الله عليهم القتل فبرزو الي مضاجعهم و سيجمع الله بينک و بينهم فتحاجون اليه و تختصمون عنده»(2): ستايش از آن خدايي است که ما را به وسيله پيامبرش، محمد گرامي داشت و از ناپاکي ها پاکمان ساخت؛ همانا فاسق رسوا مي شود و تباهگر دروغ مي گويد و او غير ما است. ابن زياد گفت: چگونه کار خدا را با اهل بيت خود ديدي؟ زينب فرمود: خدا بر آنان مرگ را مقدر کرده بود؛ پس به جايگاه خود روانه شدند و زود است که خدا تو و آنان را يکجا گرد آورده و به محاکمه بکشاند.
همچنين سخنان امام سجاد در مجلس ابن زياد در پاسخ وي در آن شرايط، سخن بسيار قابل توجه و تأملي است. ابن زياد گفت: نامت چيست؟ حضرت فرمود: علي بن الحسين. ابن زياد ادامه داد: مگر علي را خدا در روز عاشورا نکشت؟ حضرت فرمود:« الله يتوفي الانفس حين موتها»( زمر:42): خدا روح هرکس را هنگام مرگش مي گيرد.(3)
به نظر مي رسد کلام امام تعريض بر ابن زياد بود که چرا شهادت علي اکبر و سايرين را به خدا نسبت داده و از اين رهگذر بر جنايت خود پرده پوشي مي کني؛ شهدا را با تو ستمگري و به ناحق به قتل رسانده اي و بايد پاسخگو باشي.
آري روشنگري هاي اسيران بود که وقتي ابن زياد خطبه خواند و پس از حمد و ثناي الهي، حضرت علي را دروغگو خواند، عبدالله بن عفيف را برانگيخت تا او از جا برخيزد و بگويد:« يابن مرجانه ان الکذاب والله انت و ابوک والذي ولاک و ابوه تقتلون ابناء النبين و تکلمون کلام الصديقين»(4): اي پسر مرجانه! به خا سوگند، دروغگو تو هستي و پدرت و آن کس که تو را حاکم کرد و پدرش. آيا فرزندان پيامبران را مي کشيد و مانند صديقين سخن مي گوييد؟!
بار ديگر زينب در شام، مقابل يزيد، آن گاه که يزيد شعر کفرآميز بر زبان جاري ساخت و سرمست از پيروزي لب به سخن گشود، زينبي که حزيم اسدي در موردش مي گويد:« و لم أرخفره أنطق منها کانها تفرغ عن انسان اميرالمؤمنين»(5): هيچ زن پرده نشيني را سخنورتر از زينب نديده ام؛ گويا زبان علي، را در کام داشت، فرمود:« صدق الله و رسوله يا يزيد! ثم کان عاقبة الذين اساؤوا السؤي ان کذبوا بآيات الله و کانوا بها يستهزؤن( روم: 10). اظننت يا يزيد تمخ حين اخذ علينا باطراف الارض و اکناف السماء فاصبحنا نساق کما يساق الا ساري ان بنا هوانا علي الله و بک عليه کرامه و ان هذا العظيم خطرک فشمخت بانفک و نظرت في عطفيک جذلان فرحاً حين رأيت الدنيا مستوسقه لک و الامور متسقه عليک و قد امهلت و نفست و هو قول الله تبارک و تعالي: و لا يحسبن الذين
کفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزداد او اثما و لهم عذاب مهين( آل عمران: 178). امن العدل يابن الطلقاء...»(6): اي يزيد خدا و رسولش راست گفتند که: فرجام کساني که به زشت کاري پرداختند، اين است که آيات خدا را تکذيب کنند و به مسخره گيرند. اي يزيد! آيا گمان بردي که چون آسمان و زمين را بر ما تنگ کردي و چون اسيران با ما رفتار کردي، اين نشانه ي خواري ما در نزد خداست و نشانه ي کرامت و منزلت تو در نزد پروردگار است؟ و اين نشانه ي جايگاه برتر توست؟ آن گاه تکبر ورزيدي و قيافه ي مغرورانه به خود گرفته اي و شادي مي کني؟ انگار دنيا را بر وفق مراد خود مي بيني[ زهي خيال باطل] غافلي که اين « امهال» است که خدا به کفار گوشزد کرده است: گمان نبرند که اين مهلت براي آنان خير است، نه، بلکه ما به آنان مهلت داديم تا بر ستم خود بيفزايند[ و در نهايت] عذاب خوارکننده را بچشند.
سخنان حضرت زينب طولاني است و ما قسمتي از آن را به جهت اختصار نقل کرديم؛ همچنين قسمتي از سخنان امام سجاد در مجلس يزيد را نقل مي کنيم. حضرت پس از آنکه خطيب درباري يزيد نسبت به علي ناروا گفت، به يزيد فرمودند بگذاريد به منبر بروم و سخناني که رضاي خدا در آن باشد بگويم، يزيد امتناع کرد، اما بر اثر اصرار حاضران، در نهايت موافقت کرد و حضرت خطبه اي طولاني ايراد فرمود که قسمت کوتاهي از آن را نقل مي کنيم:« فعن قريب تؤخذون من القصور الي القبور و بافعالکم تحاسبون، فکم الله من فاجر قد استکملت عليه الحسرات و کم من عزيز قد وقع في مسالک
الهلکات...»(7): به زودي از کاخ ها به گورها منتقل مي شويد و براساس کردارتان مورد بازخواست قرار مي گيريد. به خدا سوگند که چه بسا تبهکاراني که به غايت حسرت مي رسند و چه بسا توانمنداني که در کوره راه هاي هلاکت گرفتار مي شوند.
کوتاه سخن آنکه، غرض از نقل آنچه گذشت، اين است که نهضت حسيني که آکنده از سخنان پر شور و گوياي حق و روشنگر راه آزادي است و با توجه به شمه اي از مواضع و سخنان کاروانيان کربلا اعم از شهدا و اسرا، اين نهضت و اين منش ها بايد سرمشق و الگوي آيندگان قرار گيرد و طبيعي است که چنين خروشي که با نيت پاک الهي رخ داده است، نقش راهبردي خود را در مبارزات حق طلبانه شيعيان در طول تاريخ و تا قيامت ايفا مي نمايد.
3. مبارزات الهام گرفته از مقاومت حسيني
القوم بعد القوم و النفر بعد النفر فلم يزالوا کذلک...»(8): آغاز امر قيام [ عليه بني اميه] از سال 61 بود؛ يعني همان سالي که حسين به شهادت رسيد، پيوسته به جمع آوري ابزار جنگ و آمادگي براي کارزار و دعوت سري مردم اعم از شيعه و غيرشيعه بودند تا انتقام خون حسين را بگيرند و مردم همواره گروه، بعد از گروه و نفر بعد از نفر، به اين حرکت مي پيوستند.
تمام اين حرکت ها و قيام ها از قيام امام حسين سرچشمه مي گرفت و سخنان شهدا و اسراي کربلا، سرمشق گفتار و رفتار آنان بود. مردم هم با داعيان قيام براساس رعايت موازين رهبري اسلامي و انتقام از بني اميه به خاطر فاجعه ي کربلا و شهادت امام حسين بيعت مي کردند؛ و شعار « يالثارات الحسين» همچون پتکي کوبنده هر روز از اطراف و اکناف جهان اسلامي بر کاخ هاي بني اميه فرود مي آمد و آنها را در حيرت و سرگرداني تمام قرار مي داد. اينک به اختصار به برخي از قيام هايي که با الهام از نهضت حسيني و براي انتقام از خون امام حسين و با شعار « يالثارات الحسين» در عهد بني اميه رخ داده است، مي پردازيم تا نقش راهبردي نهضت حسيني در ايجاد مقاومت و مبارزات حق جويانه شيعيان هرچه بيشتر روشن گردد.
1-3. قيام مردم مدينه و واقعه حره
گرفتند و گرد منبر پيامبر جمع شدند و او را از خلافت عزل و خانواده هاي منتسب به بني اميه را از مدينه بيرون کردند و گفتند کسي که قاتل اولاد رسول الله و ناکح محارم و تارک صلاة و شارب خمر است، لياقت خلافت ندارد و در سنگستان ( حره) مدينه به جنگ با فرستادگان يزيد پرداختند تا مغلوب شدند.(9) يزيد پس از اطلاع از واقعه، مسلم بن عقبه را که بعدها بر اثر افراط در کشتار مردم مدينه، در منطقه « حره»، معروف به مسرف بن عقبه گرديد، در رأس گروهي جنگجو به مدينه فرستاد.وي پس از ورود به مدينه به مدت سه روز اين شهر را براي لشکريانش مباح کرد و آنها فجايع عظيمي به بار آوردند.(10)
2-3. قيام زنان و مردان قبيله ي همدان براي جلوگيري از امارت عمر بن سعد
3-3. قيام توابين
موج مي زد. دوم، سرنگوني بني اميه؛ زيرا تمامي نابساماني ها و جنايت ها را معلول طاغوت بني اميه مي دانستند. آنان نامه ها و سخنان امام حسين را فراموش نکرده بودند و ارزيابي امام از اوضاع را کاملاً مي دانستند.
نتيجه ي شور اين گروه به دو تصميم مهم منتهي شد: اول: تهيه ي ابزار جنگي لازم در نهايت احتياط و دور از چشم اعوان بني اميه؛ زيرا نيک مي دانستند که افشاي اين امر باعث ناکامي و خسارت شديد خواهد شد؛ دوم: دعوت از شيعيان ساير بلاد مثل بصره، مدائن و ... و انتظار فرصت مناسب براي خروج و قيام انتقامجويانه. سرانجام آنها تصميم گرفتند حمله را از شام آغاز کنند و سپس به کوفه بپردازند؛ زيرا علت اصلي همه ي جنايات را شيطان صفتان ساکن در شام مي دانستند.
از سال 61 هجري و پس از واقعه ي عاشورا، توابين در کار جمع سلاح و سازماندهي افراد و انتظار فرصت مناسب بودند تا در سال 65 هجري که يزيد به هلاکت رسيد و زمينه ي مناسب فراهم گرديد؛ لذا آنان پنهان کاري را کنار گذاشتند و دعوت خود را علني ساختند.آن گاه در شب جمعه پنجم ربيع الثاني سال 65 هجري نخستين شعله قيام زبانه زد:« در آن شب، توابين با هم به سوي تربت پاک امام حسين روانه شدند و همين که بالاي قبر آن حضرت رسيدند، فريادي از دل برآورده، عنان اختيار از کف دادند و اين سخنان را با اشک ديده در هم آميختند؛ پروردگارا! ما فرزند پيامبر را ياري نکرديم، گناهان گذشته ي ما را بيامرز. ما را بپذير. به روح حسين و ياران راستين و شهيد او رحمت فرست. ما شهادت مي دهيم که بر همان عقيده هستيم که حسين بر سر آن کشته شد. پروردگارا! اگر گناهان ما را نيامرزي و به ديده ي رحم و عطوفت بر ما ننگري، زيانکار و بدبخت خواهيم بود.
آنها پس از پايان اين صحنه مهيج و شورانگيز، قبور شهدا را ترک گفتند و سمت شام حرکت کردند و در سرزميني به نام « عين الوردة» با سپاه شام- که فرماندهي آنها را عبيدالله زياد به عهده داشت- روبرو شدند و پس از سه روز نبرد سخت، سرانجام شکست خوردند و سران انقلاب به جز « رفاعه» به شهادت رسيدند و بقيه ي نيروهايشان به فرماندهي رفاعه بن شداد به کوفه بازگشتند و به هواداران مختار که در کوفه فعاليت داشتند، پيوستند.(14)
پينوشتها:
1.ابن کثير؛ البداية و النهاية؛ ج 8، ص 168.
2. شيخ طوسي؛ اعلام الوري بأعلام الهدي؛ ج 1، ص 472.
3. ابن دمشقي؛ جواهر المطالب؛ ج 2، ص 293.
4. محمد بن حبيب بغدادي؛ المحبر؛ ص 480.
5. وفيات الائمه؛ ص 9 و ابن طاووس؛ اللهوف؛ ص 174.
6.ابن طيفور؛ بلاغات النساء؛ ص 21.
7. ابواسحاق اسفرايني؛ نورالعين؛ ص 69.
8.طبري؛ تاريخ الامم و الملوک؛ ج 4، ص 431.
9. شيخ عباس قمي؛ تتمه المنتهي؛ ص 38.
10. ابن کثير؛ البدايه و النهايه؛ ج 6، ص 262 و ج 8، ص 238.
11. طبري؛ پيشين؛ ص 404 و تتمة المنتهي؛ ص 50.
12.ابن اثير؛ الکامل في التاريخ؛ ج 3، ص 332.
13. همان؛ ص 340 و ابن ماکولا؛ اکمال الکمال؛ ج 7، ص 27.
14.همان؛ ص 332-347 و مهدي پيشوايي؛ سيره پيشوايان؛ ص 225.
ادامه دارد...
/ج