اثرگذاري الگويي مقاومت حسيني بر مبارزات شيعيان در دوره بني اميه(3)
4-3. قيام مردم کوفه به سرکردگي مختار
مختار با ياران خود، از جمله باقي ماندگان توابين و با شعار « يالثارات الحسين» جنگ هاي سختي با معاندان کرد و از تک تک دست اندر کاران
فاجعه ي عاشورا انتقام گرفت. نامه هايي که از وي در تاريخ نقل شده است و او به محمد بن حنفيه نوشته و به او مهدي خطاب کرده است، نيز ارسال سرهاي برخي از جنايت پيشه گان عاشورا به مدينه و براي ابن حنفيه(2)، بيانگر اين مطلب است که وي ارتباطاتي با برخي از اهل بيت داشته است.
درباره ي ماهيت قيام و نحوه ي بيعت مردم با مختار نوشته شده است:« ان المختار بن ابي عبيده الثقفي ظهر بالکوفه ليلة الاربعا، لاربع عشرة ليلة بقيت من شهر ربيع الآخر سنة ست و ستين فبايعه الناس علي کتاب الله و سنت رسول الله و الطلب بدم الحسين بن علي و دماء اهل بيت و الدفع عن الضعفاء...»(3): مختار در شب چهارشنبه، 14 شبانه روز مانده از ماه ربيع الآخر سال 66 قمري در کوفه خروج کرد و مردم با او براساس کتاب خدا، سنت پيامبر، خونخواهي امام حسين، اهل بيت او و دفاع از ضعيفان بيعت کردند.
به نظر مي رسد مقصود از ضعفاء در عبارت مذکور، « موالي» باشند؛ يعني مسلمانان غيرعرب که از طرف دستگاه خلفاء سخت در زحمت بودند و تبعيض وحشتناکي عليه آنان اعمال مي شد و حال آنکه کارهاي توليدي بر دوش آنان بود؛ لذا طعم شيرين عدالت خواهي اهل بيت را آنان از هرکس ديگر بهتر درک مي کردند؛ بنابراين دعوت مختار را هم پذيرا شدند.
« درواقع مختار، موالي را که مخصوصاً در کوفه زياد بودند، زياده از حد دلجويي کرد و آنها را که در دوره ي تسلط عمال بني اميه، مورد جور و استخفاف بسيار واقع شده بودند، هواخواه خويش گردانيد. عمال بني اميه که تعصب عربي بسيار داشتند، پيش از آن، نسبت به اين موالي تحقير و اهانت
بسيار روا داشته بودند. آنها قبل از آن، موالي را پياده به جنگ مي بردند و از غنايم نيز بدان ها هرگز بهره اي نمي دادند. مختار، موالي را بر مرکب نشاند و از غنائم جنگ بهره شان داد؛ از اين رو آنها به ياري مختار برخاستند. چنان شد که عده ي موالي در سپاه او چندين برابر عربان بود.»(4)
5-3. قيام عبدالرحمن بن محمد بن أشعث به همراهي مفسران و قاريان قرآن
در اين ميان چون نام حسن مثني فرزند امام حسن مجتبي- که در عاشورا نيز حضور داشته و زخم هاي زيادي بر او وارد شده بود-(7) در ميان بود، حتي مفسران و قراء زيادي نيز به ابن اشعث پيوستند:« و کان مع عبدالرحمن جماعة من قراء العراق منهم الحسن البصري و عامر بن شراحيل الشعبي و
سعيد بن جبير و ابراهيم النخعي و جماعه من هذه الطبقه...»(8).
گرچه بعد از شکست ابن اشعث، حجاج بسياري از قراء را بخشيد، اما پس از چهار سال سعيد بن جبير را که به مکه پناهنده شده بود، دستگير نمود و به شهادت رسانيد.(9)
صورت بيعت ابن اشعث اينگونه بود:« تبايعوا علي کتاب الله و سنت نبيه و علي جهاد اهل الضلاله و خلعهم و جهاد المحلين»(10): بيعت کنيد بر اساس کتاب خدا و سنت پيامبر و جهاد با اهل ضلالت و گمراهي و جهاد با کساني که حرام الهي را مباح کرده اند.
در لشکر ابن اشعث، بيشتر، سخن از مبارزه با منکرات، فساد، ظلم و بدعت ها بود و مفسران همراه آنان، مثل سعيد بن جبير و شعبي و نخعي و مانند آنها نيز نقش بزرگي در تهييج مردم به مقاومت در برابر دستگاه بني اميه داشتند؛ چنان که نوشته اند:« ... نادي جبله يا عبدالرحمن بن ابي ليلي يا معشرالقراء ان الفرار ليس أحد بأقبح به منکم اني سمعت علي بن ابيطالب رفع الله درجته في الصالحين و اتاه ثواب الصادقين و الشهداء؛ يقول يوم لقينا اهل الشام: ايها المؤمنون إنه من رأي عدوانا يعمل به و منکراً يدعي اليه فانکره بقلبه فقد سلم و بري و من انکره بلسانه فقدأ جسر و هو أفضل من صاحبه و من أنکره بالسيف لتکون کلمة الله هي العليا و کلمة الظالمين السفلي فذالک الذي أصاب سبل الهدي و نور قلبه باليقين: فقاتلوا هؤلاء المحلين المحدثين المبتدعين الذين جهلوا الحق فلا يعرفونه و عملوا بالعدوان فليس ينکرونه، و قال ابوالبختري: ايها الناس قاتلوهم علي دينکم و دنياکم فو الله لئن ظهروا عليکم
ليفسدون عليکم دينکم و ليغلبن علي دنياکم؛ فقال الشعبي: ايها الناس قاتلوهم و لا يأخذکم حرج من قتالهم و الله ما أعلم علي بسيط الارض أعمل بظلم و لا أجور في حکم منهم؛ و قال سعيد بن جبير نحوذک. و قال جبله: احملوا عليهم حمله صادقه و لا تردوا وجوهکم عنهم حتي تواقعوا صفهم... و کان سعيد بن جبير و ابوالبختري الطائي يحملان علي اهل الشام بعد قتل جبله بن زحر حتي يخالطوهم...»(11): جبله بن زحر ( فرمانده لشکر ابن اشعث) فرياد برآورد: اي عبدالرحمن بن ابي ليلي! اي جماعت قاريان قرآن! فرار از جنگ بر هيچ کس زشت تر از شما نيست. من از علي بن ابيطالب که خدا مقامش را رفيع گرداند و پاداش راستان و شهدا را به او عنايت فرمايد، در روز جنگ با شاميان( صفين) شنيدم که مي فرمود: اي مؤمنان! کسي که تجاوز و منکري را که بدان خوانده مي شود مشاهده کند، آن گاه با قلب خود آن را انکار کند، پس به سلامت عبور کرده و از ننگ آن دوري جسته است و اما آن کس که با زبان خود به انکار منکر و تجاوز بپردازد، پس جسارت به خرج داده است و او برتر از کسي است که فقط با قلب خود از منکر تبري جسته است و آن کس که با شمشير آخته به جلوگيري از منکر و بازداشتن از تجاوز اقدام کند تا « کلمة الله» حاکم و « کلمة الظالمين» محکوم گردد، راه درست را رفته و قلبش نوراني گشته است، پس بجنگيد با اين مردمي که حرام خدا را مباح کرده اند و در دين خدا بدعت گذاشته اند؛ همانان که به حق ناآشنايند و کارشان تجاوز و تعدي است.
ابوالبختري گفت: اي مردم! به خاطر دين و دنياي خود با اينها بجنگيد. سوگند به خدا اگر بر شما پيروز شوند، دين و دنياي شما را به تباهي مي کشند.
شعبي گفت: اي مردم بکشيدشان و حرجي به خود راه ندهيد. سوگند به
خدا بر گستره ي زمين کسي را ستمگرتر از ايشان سراغ ندارم.
سعيد بن جبير نيز از همين قبيل کلمات بر زبان جاري کرد. آن گاه فرمانده گفت: هجوم سنگين و درستي بر آنان بياغازيد و هرگز پشت به آنان نکنيد تا آنجا پيش رويد که صفوف آنان را بر هم زنيد.
آتش جنگ آنچنان زبانه کشيد که مفسري مثل سعيد بن جبير و ابوالبختري در گرما گرم جنگ به درون لشکر شاميان رسيدند و همچنان بر آنان حمله مي بردند.
اين جنگ چهار سال طول کشيد. در ابتدا، در نزديکي شوشتر حجاج شکست خورد و به بصره گريخت و از آنجا به کوفه رفت؛ اما در ادامه در نزديکي « ديرالجماجم» طي صد روز، هشتاد نبرد بين آنها رخ داد و سرانجام ابن اشعث شکست خورد.(12)
و بدينسان مردمي که زمان شناس نبودند و موقعيت طلايي سال 60-61 را از دست دادند، قيام ها و مبارزات و مقاومت هاي بعدي آنان نيز يکي پس از ديگري با شکست مواجه گرديد.
6-3. قيام زيد بن علي
الاذلوا»:(13) هرگز هيچ قومي از گرماي شمشير نهراسيد، مگر اينکه ذليل شد.
شائبه هايي که در مبارزات مختار و ابن اشعث مطرح شد، از قبيل دنياطلبي و هواخواهي، هرگز در مورد زيد گفته نشده است.(14)
قيام زيد در کوفه، اولين قيامي است که از خاندان علي پس از واقعه ي کربلا عليه بني اميه صورت گرفت و ماجرا چنين پيش آمد که: کوفيان پيش او آمدند و گفتند صدهزار مرد شمشيرزن داريم که همه در خدمت تو جان سپاري مي کنند. زيد گفت: من از عذر شما مي ترسم و مي دانيد که با جد من حسين چه کرديد؟ ايشان او را به خداي تعالي سوگند دادند و به عهود و مواثيق مستحکم گردانيدند و مبالعه بسيار نمودند. زيد به کوفه آمد و شيعه فوج فوج بيعت مي کردند تا پانزده هزار مرد از اهل کوفه بيعت کردند به غير از اهل مداين، بصره، واسط، موصل، خراسان، جرجان و ري و چون کار بيعت بدين جا رسيد، دعوت خود را آشکار کرد.
يوسف بن عمر که از طرف بني اميه امير کوفه بود، لشکري فراهم نمود و جنگي عظيم برپا شد؛ لشکر زيد متفرق شدند و زيد با اندک فوج باقي مانده، نبرد سختي کرد که ناگاه تيري بر پيشاني وي اصابت کرد و شهيد شد؛ گرچه جسد او را اندک ياران باقي مانده به گور سپردند، اما بالاخره يوسف بن عمر جسد را پيدا کرد و به دار آويخت. جسد مدت ها( چهار سال) بر دار بود تا آن گاه که هشام دستور داد جسد را بسوزانند و به باد دهند.(15) گويا بني اميه در کوران تحولات، براي سرکوبي قيام ها و مبارزات و شکستن
مقاومت ها تخصص بي مانندي پيدا کرده بودند و با شکست قيام خالصانه زيد، بار ديگر، نفس راحتي کشيدند و به مظالم وحشتناک خود ادامه دادند.
7-3. قيام يحيي بن زيد
4. سقوط بني اميه
عباسيان شهداي مبارزات و مقاومت هاي پيش گفته را نيز دستاويزي براي خروج خود ساختند. آنان به کمک داعي خود ابومسلم و به بهانه ي انتقام خون زيد و پسرش يحيي توانستند بقاياي زيديه و ناراضيان عراق را هم جلب نمايند.(17)
قيام زيد و يحيي، هرچند به شط خون نشست، اما سرانجام در سيري تکاملي به درياي مواج خون هزاران شهيد راه حق و در نهايت به اقيانوس خون شهداي کربلا پيوست و تبديل به طوفاني شد که کيان بني اميه را در نورديد و آنان را به سقوط کامل کشانيد؛ زيرا سنت الهي اين است که : بل نفذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق»( انبياء:18): ما به وسيله ي حق بر سر باطل مي کوبيم تا به مخ او برسد و آن گاه باطل نابود گردد.
پينوشتها:
1. ابن اثير؛ پيشين؛ ص 343.
2. همان.
3. شيخ طوسي؛ الامالي؛ ص 13.
4.عبدالحسين زرين کوب؛ دو قرن سکوت؛ ص 97.
5. ابن خلدون؛ تاريخ العبر؛ ج3، ص 65.
6. عبدالحسين زرين کوب؛ تاريخ ايران بعد از اسلام؛ ص 360.
7. شيخ عباس قمي؛ منتهي الامال؛ ج 1، ص 514.
8. ابن حجر؛ تهذيب التهذيب؛ ج 4، ص 12.
9. طوسي؛ اختيار معرفة الرجال؛ ج 1، ص 336.
10. ابن اثير؛ پيشين؛ ج 4، ص 79.
11.همان؛ ص 85.
12.عبدالحسين زرين کوب؛ دو قرن سکوت؛ ص 103.
13.شيخ مفيد؛ الارشاد؛ ج 2، ص 172.
14. همان؛ ص 173 و فتال نيشابوري؛ روضة الواعظين؛ ص 270.
15. عبدالحسين زرين کوب؛ دو قرن سکوت؛ ص 105 - 106 و همو؛ تاريخ ايران بعد از اسلام؛ ص 361- 362. نيز: منتهي الامال؛ ج 2، ص 111-112.
16. منتهي الآمال؛ ج 2، ص 113 به بعد.
17.عبدالحسين زرين کوب؛ پيشين.
/ج