هرچه عشق داشتم از من گرفتند
نويسنده:بهمن بابازاده
پاي درد دل هاي پنج ساله غلام کويتي پور بعد از انتشار آلبوم جديدش «خاموش»
کويتي پور پايه گذار يک اتفاق عجيب در دنياي موسيقي بود؛ اتفاقي که باعث شد تا خيلي از مداح هاي ديگر که تا به آن موقع دل و جرأت نزديک شدن به موسيقي را نداشته اند، کمي راحت تر وارد اين فضا شوند. اما خود او چندان از اين اتفاق راضي نيست؛ نه به خاطر اينکه از مداحي وارد فضاي پرالتهاب موسيقي شده است بلکه به خاطر دلخوري هايي که از انتشار آلبوم هاي اولش يعني «غريبانه 1 و 2» دارد. ولي بالاخره بعد از پنج سال تصميم گرفت تا تمام اين دلخوري ها را کنار بگذارد و آلبوم جديدش را که همان حال و هواي موسيقي مذهبي را دارد وارد بازار کند.
*پنج سالي هست که کسي خبر از شما ندارد. دليل اين سال هاي سکوت چه چيزي بود؟
وقتي که آلبوم هاي «غريبانه 1 و 2» به بازار آمدند و آن اتفاقات تلخ و ناکوار رخ داد و با تفرندهاي مختلف با آبروي من بازي شد، ديگر حس خوبي نداشتم. وقتي هم که دلت شکسته باشد، ديگر نمي تواني کاري را که دوستش داري، انجام بدهي. آقايان بدون اجازه من آلبوم را وارد بازار کرده بودند. به ارشاد هم که شکايت کردم گفتم که من نه مي خواهم شرکتشان را پلمپ کنيد و نه مي خواهم تهيه کننده را بازداشت و محاکمه کنيد. فقط جلوي انتشار و پخش آلبوم را بگيريد. چون قداست نواهايي که براي شهدا خوانده شده، رعايت نشده و احساس مي کنم که به آنها اهانت شده است.
*پنج سال سکوت شما با آلبوم «خاموش» شکسته شد. با چه کسي کار را شروع کرديد؟
در تمام اين سال ها وقتي کسي خبري از ما مي گرفت، مي گفتيم «هر چي عشق داشتم را از من گرفتند». متأسفانه در دنياي هنر ما مافيا حرف اول را مي زند و ديگر نه سليقه اي مانده و نه کسي دل مي سوزاند. با اين سکوت مي خواستم به نوعي از همه فاصله بگيرم و حداقل پيش وجدان خودم راحت باشم که به کسي باج نداده ام. آخر سر هم وقتي اجاره نامه شش ماه، شش ماه عقب مي افتاد، از اين دنيا بدم مي آمد. اينها همه درد است. اين دردها را به نوعي در اين آلبوم فرياد زده ام و به نوعي تمام احساسم را در آن گنجانده ام. آلبوم خاموش را در اصل اولين کار موسيقيايي خود مي دانم. با اينکه قرار بود يکي دو تا از کارها حال و هواي باورهاي ديني ــ مداحي را داشته باشند.
ولي رفته رفته به سمت اين وادي بيشتر گرايش پيدا کرديم و به آن پرداختيم. هر چند معتقدم که موسيقي و کلاً هنر نبايد صرفاً به باورهاي اعتقادي يک جامعه خلاصه شود. دنياي هنر فضاي بي نهايت و گسترده اي دارد که بايد همسو با آن جلو رفت. چارلي چاپلين مي آيد ولي باز هم بالاتر از چاپلين خواهد آمد. تکنولوژي پيشرفت مي کند، انسان هاي خارق العاده هم خواهند آمد. ما هم تمام سعي مان اين بود که در اين آلبوم کمي به روزتر و جديدتر کار کنيم.
*اما اين ماجرا کمي در مورد شما فرق مي کند. همه، شما را به عنوان مداح اهل بيت (ع) مي شناختند ولي آلبوم کمي خاموش در فضايي نزديک به پاپ ارائه شده.
در جواب سؤالتان بايد بگويم که ما ادعايي نداريم و براي «به به» و «چه چه» شنيدن، نيامده ايم. خاموش به نوعي انعکاس جفاهاي اين سال هاي سکوت من است ولي با حرفتان چندان هم موافق نيستم. اصلاً اين گونه فکر نکنيد که من هيچ شناخت و تجربه اي در مورد موسيقي نداشته و ندارم. من موسيقي روز جهان را دنبال مي کنم و به آن علاقه مند هستم. «پينک فلويد»، «ديپ پرپل» و «اوسوبيسا» را واقعاً دوست دارم و پيگير کارهايشان هستم. اگر من مثلاً شکلک هاي «جيم کري» را در مي آورم، حرف شما درست بود. من واقعاً نبايد و نمي توانم يک چنين کارهايي را انجام بدهم و واقعاً اين کاره نيستم ولي در موسيقي شناخت کوچکي در مورد نت و ملودي داشته ام و دارم.
*به نظرتان نگاه به موسيقي بين مسؤولان چگونه است؟
به نظرم نگاه ها منفي نيست ولي کمي معرفت ها کم شده است. در ارتباط ها ديگر هيچ چيز رعايت نمي شود و به طرز عجيبي ديدگاه ها و ارزش ها فرق کرده. اگر مثلاً من درمورد کسي که واقعاً لياقتش را هم دارد، تعريف و تمجيد کنم، به چند روز نمي رسد که حرف و حديث ها شروع مي شوند که مثلاً چه خبر بوده که فلاني از فلاني تعريف کرده. روزگار خوبي را سپري نمي کنيم.
*همين بي معرفتي ها باعث شده تأکيد کنيد که لفظ «مداح» براي شما استفاده نشود؟
بله، من بارها خواهش کرده ام که لفظ مداح براي من استفاده نشود. ما در حد حماسه سرا هم نيستيم، چه برسد به مداح. مداح اهل بيت (ع) جايگاهش خيلي بالاست و مداحي سير و سلوکي دارد. متأسفانه در جامعه ما هر کس ميکروفون را مي بيند، مي گويد بلندگو را بده به من. ماجراي اصطلاح مداح هاي اين دوره و زمانه هم تقريباً همين گونه است. با نسبت دادن اين واژه به يک سري افراد نالايق نبايد آبروي يک عده مداح مخلص را ببريم؛ مثلاً من دو نفر از دوستان را مي شناسم که واژه «مداح» واقعاً تنها برازنده آنهاست. البته ناگفته نماند آنها جزو معروف هاي اين وادي نيستند و شايد هم دوست نداشته باشند که من اسمشان را بياورم ولي هم صداي داوودي اي دارند و هم اخلاق دارند که من در نزدگي ام خيلي زياد از آنها درس گرفته ام.
*اين يک شکسته نفسي اغراق آميز نيست که مي گوييد لفظ مداح را براي شما استفاده نکنيم؟
اينکه حرف الان من نيست، من سه دهه است که اين را مي گويم. هر سال محرم که در هر محله اي هر کس ته صدايي داشته باشد، فقط در همان دهه ميکروفون را به دست مي گيرد و حتي شده يک «يا حسين»(ع) مي گويد ولي ديگر در طول سال به دنبال مداحي در جلسات مختلف و معتبر نيست. اما اگر دوروبري ها همين دوستان را «مداح» خطاب کنند، توقع طرف بالا مي رود و او خودش را صاحب سبک فرض کرده و اين کار را خراب مي کند.
*حالا فکر مي کنيد چرا اين اتفاق افتاده؟
مشکل از خود ماست. بارها گفته ام. در همين بلاهايي هم که سرمان مي آيد هم، مشکل از خود ماست. همين دهان کجي ها به نام سيد الشهدا(ع) هم که شد، مشکل از خود ماست. آن قدر اهميت نداديم که اوضاع تا اين حد بيخ پيدا کرد. وقتي با ضد زنگ در ورودي بهشت زهرا(ع) خيلي بدخط و زننده نوشته اند: «مداح و اکو موجود مي باشد!» به نظر شما يک چنين مشکلاتي به وجود نمي آيد؟ تاريخ و دين که جاي خود دارند، خيلي چيزهاي ديگر هم صدمه مي بينند. پس به آن جوان هم بايد حق داد که وقتي مي بيند اوضاع تا اين حد باري به هر جهت است، از هر روشي براي مطرح کردن نام خودش استفاده کند.
*هم نسلي هاي من خاطرات فراواني از «ممد نبودي» شما دارند و اين قطعه يکي از ماندگارترين کارهايي است که اهالي خرمشهر به آن عشق مي ورزند. هنوز هم همان حس و عشق را نسبت به اين شهر داريد؟
چرا که نه. به ما ياد مي دهد که قلبت براي همه مردم و همنوعانت بتپد. خرمشهر هم يک قطعه از جهان است که من در آن زندگي مي کنم. اما اين حق خرمشهر نيست. ول مانده ...بايد زودتر و زيباتر از اينها ساخته شود. براي بازسازي خرمشهر خيلي ها آمدند و رفتند ولي اتفاق خاصي نيفتاد. اين هميشه اذيتم مي کند که عروس جنوب، هنوز هم آثار آن روزهاي جنگ را در پيکره شهرش مي بيند.
*شهيد باکري آدم هاي جنگ را پس از پايان جنگ به سه دسته تقسيم کردند. شما خودتان را در کدام يک از اين دسته ها مي بينيد؟
اي کاش امروز شهيد باکري بود و مي ديد که چطور آدم ها بعد از جنگ، نه به سه دسته، که به هفتاد و دو ملت تقسيم شده اند. من نه گوشه نشين هستم و نه طلبکار اين دولت و نه طلبکار اين ملت. ولي خيلي زياد بدهکار خودم هستم.
*از چه لحاظ خودتان را بدهکار خودتان مي دانيد؛ وظايف اجتماعي يا ديگر چيزها؟
اين نگاه من است. اگر بحث آن سه دسته را از من مي پرسيد. ما هفتاد و دو ملت شده ايم و از داخل خودمان را نابود مي کنيم. خودمان و ارزش هايمان را. اين را مسؤولان فرهنگي بيشتر بايد توجه کنند. به اسم غيرت ديني داريم به همه چيز ضربه مي زنيم. بارها گفته ام که آقاجان، من مي دانم که شما غيرت ديني داريد ولي کاري نکنيد که دين ضربه بخورد. کاري نکنيد که ارزش شهدا که به خاطر من و شما رفتند، بي ارزش شود. اينکه من از کدام دسته از آدم هاي بعد از جنگ هستم، زياد مهم نيست. به چيزهايي فکر کنيم که شهدا به خاطر آنها رفتند. ما براي نگه داشتن آنها بايد فکري بکنيم. فلاني نماز يوميه اش را نمي خواند و جوانان و نوجوانان ما براي حضور در مجلس مداحي اش سر و دست مي شکانند. اين چه الگويي مي تواند براي جوانان اين جامعه باشد که فرزندان همين شهداي جنگ هستند؟
*مثل اينکه درد دل هاي اين 5 سال سکوتتان، خيلي بيشتر از اين حرف هاست.
اگر درد دلي بود، همه از عشقي است که خداوند به ما عطا کرده است. اميدوارم که به ارزش هاي همديگر احترام بگذاريم واز يکديگر کينه به دل نگيريم. اگر از تيپ و کلام يک نفر خوشمان نمي آيد، نياييم و در رسانه ها هنرش را لگدمال کنيم و نقاط مثبتش را هم ناديده بگيريم. فرهنگ هاي من در آوردي زيادي در همه عرصه هاي جامعه ــ اعم از هنر و ورزش ــ وارد شده که بايد مواظب باشيم. تمام اين ضعف ها در جامعه ناشي از کمبود فرهنگ مطالعه در جامعه است. اگر خوني ريخته شده براي تمام اين ارزش هاست. هر وقت جلوي دکه هاي روزنامه فروشي ها براي خريد مجله و روزنامه صف کشيدند، مي توان گفت که مردم ما اهل مطالعه شده اند و جامعه روزهاي خوبي را در پيش دارد.
*شهيد باکري (قائم مقام لشکر 10 عاشورا) در قسمتي از وصيتنامه خود آورده است:
دعا کنيد که خداوند شهادت را نصيب شما کند که در غير اين صورت زماني فرا مي رسد که جنگ تمام مي شود و رزمندگان سه دسته مي شوند:
1.دسته اي به مخالفت با گذشته خود بر مي خيزند و از گذشته خود پشيمانند.
2.دسته اي راه بي تفاوتي را بر مي گزينند و در زندگي مادي غرق مي شوند و همه چيز را فراموش مي کنند.
3.دسته سوم به گذشته خود وفادار مي مانند و احساس مسؤوليت مي کنند که از شدت غصه ها و مصائب دق خواهند کرد.
پس از خدا بخواهيد با وصال شهادت از عواقب زندگي بعد از جنگ در امان بمانيد چون عاقبت دو دسته اول ختم به خير نخواهد شد و براي دسته سوم ماندن سخت و دشوار خواهد بود.
کويتي پور مداح برايتان بيشتر آشناست يا کويتي پورخواننده؟
گاهي اوقات تنها يک آهنگ يا يک قطعه باعث مي شود تا يک صدا براي آدم نوستالژيک شود؛ شايد خيلي هم بيشتر، مثلاً يک اسطوره. ممکن است تا سال ها صاحب آن صدا را هم کشف نکني اما باز هم زماني که آن را مي شنوي يا در مناسبت هايي که آن را زير لب زمزمه مي کني خاطره آن صدا در دلت زنده مي شود. براي ما و خيلي از هم نسل هاي ما اين اتفاق در مورد کويتي پور افتاده است. «ممد نبودي ببيني» کويتي پور تبديل شده بود به يک نوستالژي که انگار سالروز فتح خرمشهر بدون آن معني نداشت. شايد خيلي ها هم نمي دانستند چهره پشت اين صدا کيست اما باز هم چيزي از دوست داشتني بودن آن کم نمي کرد. روزهايي که بازار «غريبانه» حسابي داغ بود همه بيشتر از اينکه بخواهند از محتوي کار سر در بياورند، مات و مبهوت اين بودند که چگونه مي شود يک مداح خواننده شود؛ آن هم مداح به اين معروفي که تمام مردم يک جورهايي با صداي او انس و الفت دارند. شايد استقبال خوب از آلبوم غريبانه در آن سال ها بي ارتباط با اين تعجب مردم نبود. اما شروع يک اتفاقي بود که تمام موسيقي مذهبي ما را تحت تأثير قرار داد. مداح هايي که دوست داشتند پا به عرصه موسيقي بگذارند و از بازخورد جامعه مي ترسيدند و همين طور بر عکس؛ خواننده هايي که تا آن موقع جرأت نداشتند پا در کفش مداح ها بکنند و بعد از اين ماجرا رويشان باز شد و تصميم گرفتند موسيقي مذهبي را بين کارهاي خودشان بگنجانند. تا به حال که اين نزديک شدن مرزها براي هم نسل هاي ما چيزي جز خراب شدن خاطره ها و نوستالژي ها قديمي نداشته. شايد در آينده تلفيق اين دو ــ يعني مداحي و موسيقي ــ بتواند خيلي از خلأهاي موسيقي را پر کند.
منبع: همشهري جوان، شماره 249
کويتي پور پايه گذار يک اتفاق عجيب در دنياي موسيقي بود؛ اتفاقي که باعث شد تا خيلي از مداح هاي ديگر که تا به آن موقع دل و جرأت نزديک شدن به موسيقي را نداشته اند، کمي راحت تر وارد اين فضا شوند. اما خود او چندان از اين اتفاق راضي نيست؛ نه به خاطر اينکه از مداحي وارد فضاي پرالتهاب موسيقي شده است بلکه به خاطر دلخوري هايي که از انتشار آلبوم هاي اولش يعني «غريبانه 1 و 2» دارد. ولي بالاخره بعد از پنج سال تصميم گرفت تا تمام اين دلخوري ها را کنار بگذارد و آلبوم جديدش را که همان حال و هواي موسيقي مذهبي را دارد وارد بازار کند.
*پنج سالي هست که کسي خبر از شما ندارد. دليل اين سال هاي سکوت چه چيزي بود؟
وقتي که آلبوم هاي «غريبانه 1 و 2» به بازار آمدند و آن اتفاقات تلخ و ناکوار رخ داد و با تفرندهاي مختلف با آبروي من بازي شد، ديگر حس خوبي نداشتم. وقتي هم که دلت شکسته باشد، ديگر نمي تواني کاري را که دوستش داري، انجام بدهي. آقايان بدون اجازه من آلبوم را وارد بازار کرده بودند. به ارشاد هم که شکايت کردم گفتم که من نه مي خواهم شرکتشان را پلمپ کنيد و نه مي خواهم تهيه کننده را بازداشت و محاکمه کنيد. فقط جلوي انتشار و پخش آلبوم را بگيريد. چون قداست نواهايي که براي شهدا خوانده شده، رعايت نشده و احساس مي کنم که به آنها اهانت شده است.
*پنج سال سکوت شما با آلبوم «خاموش» شکسته شد. با چه کسي کار را شروع کرديد؟
در تمام اين سال ها وقتي کسي خبري از ما مي گرفت، مي گفتيم «هر چي عشق داشتم را از من گرفتند». متأسفانه در دنياي هنر ما مافيا حرف اول را مي زند و ديگر نه سليقه اي مانده و نه کسي دل مي سوزاند. با اين سکوت مي خواستم به نوعي از همه فاصله بگيرم و حداقل پيش وجدان خودم راحت باشم که به کسي باج نداده ام. آخر سر هم وقتي اجاره نامه شش ماه، شش ماه عقب مي افتاد، از اين دنيا بدم مي آمد. اينها همه درد است. اين دردها را به نوعي در اين آلبوم فرياد زده ام و به نوعي تمام احساسم را در آن گنجانده ام. آلبوم خاموش را در اصل اولين کار موسيقيايي خود مي دانم. با اينکه قرار بود يکي دو تا از کارها حال و هواي باورهاي ديني ــ مداحي را داشته باشند.
ولي رفته رفته به سمت اين وادي بيشتر گرايش پيدا کرديم و به آن پرداختيم. هر چند معتقدم که موسيقي و کلاً هنر نبايد صرفاً به باورهاي اعتقادي يک جامعه خلاصه شود. دنياي هنر فضاي بي نهايت و گسترده اي دارد که بايد همسو با آن جلو رفت. چارلي چاپلين مي آيد ولي باز هم بالاتر از چاپلين خواهد آمد. تکنولوژي پيشرفت مي کند، انسان هاي خارق العاده هم خواهند آمد. ما هم تمام سعي مان اين بود که در اين آلبوم کمي به روزتر و جديدتر کار کنيم.
*اما اين ماجرا کمي در مورد شما فرق مي کند. همه، شما را به عنوان مداح اهل بيت (ع) مي شناختند ولي آلبوم کمي خاموش در فضايي نزديک به پاپ ارائه شده.
در جواب سؤالتان بايد بگويم که ما ادعايي نداريم و براي «به به» و «چه چه» شنيدن، نيامده ايم. خاموش به نوعي انعکاس جفاهاي اين سال هاي سکوت من است ولي با حرفتان چندان هم موافق نيستم. اصلاً اين گونه فکر نکنيد که من هيچ شناخت و تجربه اي در مورد موسيقي نداشته و ندارم. من موسيقي روز جهان را دنبال مي کنم و به آن علاقه مند هستم. «پينک فلويد»، «ديپ پرپل» و «اوسوبيسا» را واقعاً دوست دارم و پيگير کارهايشان هستم. اگر من مثلاً شکلک هاي «جيم کري» را در مي آورم، حرف شما درست بود. من واقعاً نبايد و نمي توانم يک چنين کارهايي را انجام بدهم و واقعاً اين کاره نيستم ولي در موسيقي شناخت کوچکي در مورد نت و ملودي داشته ام و دارم.
*به نظرتان نگاه به موسيقي بين مسؤولان چگونه است؟
به نظرم نگاه ها منفي نيست ولي کمي معرفت ها کم شده است. در ارتباط ها ديگر هيچ چيز رعايت نمي شود و به طرز عجيبي ديدگاه ها و ارزش ها فرق کرده. اگر مثلاً من درمورد کسي که واقعاً لياقتش را هم دارد، تعريف و تمجيد کنم، به چند روز نمي رسد که حرف و حديث ها شروع مي شوند که مثلاً چه خبر بوده که فلاني از فلاني تعريف کرده. روزگار خوبي را سپري نمي کنيم.
*همين بي معرفتي ها باعث شده تأکيد کنيد که لفظ «مداح» براي شما استفاده نشود؟
بله، من بارها خواهش کرده ام که لفظ مداح براي من استفاده نشود. ما در حد حماسه سرا هم نيستيم، چه برسد به مداح. مداح اهل بيت (ع) جايگاهش خيلي بالاست و مداحي سير و سلوکي دارد. متأسفانه در جامعه ما هر کس ميکروفون را مي بيند، مي گويد بلندگو را بده به من. ماجراي اصطلاح مداح هاي اين دوره و زمانه هم تقريباً همين گونه است. با نسبت دادن اين واژه به يک سري افراد نالايق نبايد آبروي يک عده مداح مخلص را ببريم؛ مثلاً من دو نفر از دوستان را مي شناسم که واژه «مداح» واقعاً تنها برازنده آنهاست. البته ناگفته نماند آنها جزو معروف هاي اين وادي نيستند و شايد هم دوست نداشته باشند که من اسمشان را بياورم ولي هم صداي داوودي اي دارند و هم اخلاق دارند که من در نزدگي ام خيلي زياد از آنها درس گرفته ام.
*اين يک شکسته نفسي اغراق آميز نيست که مي گوييد لفظ مداح را براي شما استفاده نکنيم؟
اينکه حرف الان من نيست، من سه دهه است که اين را مي گويم. هر سال محرم که در هر محله اي هر کس ته صدايي داشته باشد، فقط در همان دهه ميکروفون را به دست مي گيرد و حتي شده يک «يا حسين»(ع) مي گويد ولي ديگر در طول سال به دنبال مداحي در جلسات مختلف و معتبر نيست. اما اگر دوروبري ها همين دوستان را «مداح» خطاب کنند، توقع طرف بالا مي رود و او خودش را صاحب سبک فرض کرده و اين کار را خراب مي کند.
*حالا فکر مي کنيد چرا اين اتفاق افتاده؟
مشکل از خود ماست. بارها گفته ام. در همين بلاهايي هم که سرمان مي آيد هم، مشکل از خود ماست. همين دهان کجي ها به نام سيد الشهدا(ع) هم که شد، مشکل از خود ماست. آن قدر اهميت نداديم که اوضاع تا اين حد بيخ پيدا کرد. وقتي با ضد زنگ در ورودي بهشت زهرا(ع) خيلي بدخط و زننده نوشته اند: «مداح و اکو موجود مي باشد!» به نظر شما يک چنين مشکلاتي به وجود نمي آيد؟ تاريخ و دين که جاي خود دارند، خيلي چيزهاي ديگر هم صدمه مي بينند. پس به آن جوان هم بايد حق داد که وقتي مي بيند اوضاع تا اين حد باري به هر جهت است، از هر روشي براي مطرح کردن نام خودش استفاده کند.
*هم نسلي هاي من خاطرات فراواني از «ممد نبودي» شما دارند و اين قطعه يکي از ماندگارترين کارهايي است که اهالي خرمشهر به آن عشق مي ورزند. هنوز هم همان حس و عشق را نسبت به اين شهر داريد؟
چرا که نه. به ما ياد مي دهد که قلبت براي همه مردم و همنوعانت بتپد. خرمشهر هم يک قطعه از جهان است که من در آن زندگي مي کنم. اما اين حق خرمشهر نيست. ول مانده ...بايد زودتر و زيباتر از اينها ساخته شود. براي بازسازي خرمشهر خيلي ها آمدند و رفتند ولي اتفاق خاصي نيفتاد. اين هميشه اذيتم مي کند که عروس جنوب، هنوز هم آثار آن روزهاي جنگ را در پيکره شهرش مي بيند.
*شهيد باکري آدم هاي جنگ را پس از پايان جنگ به سه دسته تقسيم کردند. شما خودتان را در کدام يک از اين دسته ها مي بينيد؟
اي کاش امروز شهيد باکري بود و مي ديد که چطور آدم ها بعد از جنگ، نه به سه دسته، که به هفتاد و دو ملت تقسيم شده اند. من نه گوشه نشين هستم و نه طلبکار اين دولت و نه طلبکار اين ملت. ولي خيلي زياد بدهکار خودم هستم.
*از چه لحاظ خودتان را بدهکار خودتان مي دانيد؛ وظايف اجتماعي يا ديگر چيزها؟
اين نگاه من است. اگر بحث آن سه دسته را از من مي پرسيد. ما هفتاد و دو ملت شده ايم و از داخل خودمان را نابود مي کنيم. خودمان و ارزش هايمان را. اين را مسؤولان فرهنگي بيشتر بايد توجه کنند. به اسم غيرت ديني داريم به همه چيز ضربه مي زنيم. بارها گفته ام که آقاجان، من مي دانم که شما غيرت ديني داريد ولي کاري نکنيد که دين ضربه بخورد. کاري نکنيد که ارزش شهدا که به خاطر من و شما رفتند، بي ارزش شود. اينکه من از کدام دسته از آدم هاي بعد از جنگ هستم، زياد مهم نيست. به چيزهايي فکر کنيم که شهدا به خاطر آنها رفتند. ما براي نگه داشتن آنها بايد فکري بکنيم. فلاني نماز يوميه اش را نمي خواند و جوانان و نوجوانان ما براي حضور در مجلس مداحي اش سر و دست مي شکانند. اين چه الگويي مي تواند براي جوانان اين جامعه باشد که فرزندان همين شهداي جنگ هستند؟
*مثل اينکه درد دل هاي اين 5 سال سکوتتان، خيلي بيشتر از اين حرف هاست.
اگر درد دلي بود، همه از عشقي است که خداوند به ما عطا کرده است. اميدوارم که به ارزش هاي همديگر احترام بگذاريم واز يکديگر کينه به دل نگيريم. اگر از تيپ و کلام يک نفر خوشمان نمي آيد، نياييم و در رسانه ها هنرش را لگدمال کنيم و نقاط مثبتش را هم ناديده بگيريم. فرهنگ هاي من در آوردي زيادي در همه عرصه هاي جامعه ــ اعم از هنر و ورزش ــ وارد شده که بايد مواظب باشيم. تمام اين ضعف ها در جامعه ناشي از کمبود فرهنگ مطالعه در جامعه است. اگر خوني ريخته شده براي تمام اين ارزش هاست. هر وقت جلوي دکه هاي روزنامه فروشي ها براي خريد مجله و روزنامه صف کشيدند، مي توان گفت که مردم ما اهل مطالعه شده اند و جامعه روزهاي خوبي را در پيش دارد.
*شهيد باکري (قائم مقام لشکر 10 عاشورا) در قسمتي از وصيتنامه خود آورده است:
دعا کنيد که خداوند شهادت را نصيب شما کند که در غير اين صورت زماني فرا مي رسد که جنگ تمام مي شود و رزمندگان سه دسته مي شوند:
1.دسته اي به مخالفت با گذشته خود بر مي خيزند و از گذشته خود پشيمانند.
2.دسته اي راه بي تفاوتي را بر مي گزينند و در زندگي مادي غرق مي شوند و همه چيز را فراموش مي کنند.
3.دسته سوم به گذشته خود وفادار مي مانند و احساس مسؤوليت مي کنند که از شدت غصه ها و مصائب دق خواهند کرد.
پس از خدا بخواهيد با وصال شهادت از عواقب زندگي بعد از جنگ در امان بمانيد چون عاقبت دو دسته اول ختم به خير نخواهد شد و براي دسته سوم ماندن سخت و دشوار خواهد بود.
کويتي پور مداح برايتان بيشتر آشناست يا کويتي پورخواننده؟
از کجا مي آيد اين آواي دوست!؟
گاهي اوقات تنها يک آهنگ يا يک قطعه باعث مي شود تا يک صدا براي آدم نوستالژيک شود؛ شايد خيلي هم بيشتر، مثلاً يک اسطوره. ممکن است تا سال ها صاحب آن صدا را هم کشف نکني اما باز هم زماني که آن را مي شنوي يا در مناسبت هايي که آن را زير لب زمزمه مي کني خاطره آن صدا در دلت زنده مي شود. براي ما و خيلي از هم نسل هاي ما اين اتفاق در مورد کويتي پور افتاده است. «ممد نبودي ببيني» کويتي پور تبديل شده بود به يک نوستالژي که انگار سالروز فتح خرمشهر بدون آن معني نداشت. شايد خيلي ها هم نمي دانستند چهره پشت اين صدا کيست اما باز هم چيزي از دوست داشتني بودن آن کم نمي کرد. روزهايي که بازار «غريبانه» حسابي داغ بود همه بيشتر از اينکه بخواهند از محتوي کار سر در بياورند، مات و مبهوت اين بودند که چگونه مي شود يک مداح خواننده شود؛ آن هم مداح به اين معروفي که تمام مردم يک جورهايي با صداي او انس و الفت دارند. شايد استقبال خوب از آلبوم غريبانه در آن سال ها بي ارتباط با اين تعجب مردم نبود. اما شروع يک اتفاقي بود که تمام موسيقي مذهبي ما را تحت تأثير قرار داد. مداح هايي که دوست داشتند پا به عرصه موسيقي بگذارند و از بازخورد جامعه مي ترسيدند و همين طور بر عکس؛ خواننده هايي که تا آن موقع جرأت نداشتند پا در کفش مداح ها بکنند و بعد از اين ماجرا رويشان باز شد و تصميم گرفتند موسيقي مذهبي را بين کارهاي خودشان بگنجانند. تا به حال که اين نزديک شدن مرزها براي هم نسل هاي ما چيزي جز خراب شدن خاطره ها و نوستالژي ها قديمي نداشته. شايد در آينده تلفيق اين دو ــ يعني مداحي و موسيقي ــ بتواند خيلي از خلأهاي موسيقي را پر کند.
منبع: همشهري جوان، شماره 249
/ج