مختار، منتقم خون حسین(علیه السلام) نیست! (1)
نويسنده:امیر محسن عرفان
اشاره:
این مسأله که آیا مختار کشنده قاتلان امام حسین(علیه السلام) بود و یا منتقم خون حسین(علیه السلام) ضروری و مهم است ولی نباید انتظار داشت که همه حقایق و ابعاد این حادثه عظیم با بررسی این پرسش شناسایی گردد، عاشورا، منبع عظیمی است که میتوان صدها اندیشه و نظریه در زمینه مسایل اجتماعی، سیاسی، تاریخی و... را به دست آورد و این مهم، جز با چند وجهی دیدن این حادثه و پرداختن به آن از منظرهای متعدد، میسر نیست.
تئوری کلی که پایه و اساس این گفت و گو بر آن شکل گرفته، این است که مختار صرفاً کشنده قاتلان امام حسین(علیه السلام) بوده و منتقم واقعی خون امام حسین(علیه السلام) حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی الفرجه الشریف) میباشد.
بازخوانی زمانی که امام حسین(علیه السلام) در آن به شهادت رسید، کمک شایانی در تبیین مفهوم انتقام خون حسین(علیه السلام) به ما میکند. در توضیح این مطلب بایستی گفت که قدرت جدید بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) اگر چه به نام خدا و جانشینی پیامبر او شکل گرفت ولی، خود، دیوار بلندی بود بین مسلمانان جهان و اسلام ناب محمدی، دیواری به بلندای تاریخ استحاله ارزشها، نقض میثاق غدیر، تحریم و تحریف بخشی از سنّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله). کسانی که در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به جنگ او آمده بودند، به تدریج، وارد دایرههای کانون قدرت سیاسی گشتند و بر عکس اهلبیت(علیهم السلام) پیامبر و یارانشان کنار زده شدند. استفاده هوشمندانه از جاذبه معنوی پیامبر در عین کوشش برای جلوگیری از انتشار اندیشه او در جامعه، پذیرش اصالت طبقات اجتماعی عدهای به جهت توان اقتصادی، شرافت نسبی، اصالت خونی و موقعیت سیاسی از سوی خلفا، موجب تغییر نظام ارزشها شد به طوری که قوم گرایی، ریش سفیدی و اشرافیت جای خود را به حق گرایی، شایسته سالاری، کرامت مداری و حمایت از مستضعفان داد. همه این عوامل سبب گشت تا با رحلت پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله)، پیروان راستینش در سوگ پیامبر و پیام او داغدار باشند.
بدین ترتیب انحراف جامعه اسلامی از تعالیم اسلام ناب محمدی به اندازهای شد که به تدریج دو نوع اسلام در جامعه اسلامی به وجود آمد. نخست اسلام ناب محمدی یا اسلام اقلیت آگاه و مبارز و دوم اسلام خلافت و حاکم بر اکثریت خاموش و ناآگاه جهان اسلام؛ در این اسلام اطاعت از خلیفه واجب شمرده میشود و لو خلیفه فاجر و ظالم باشد. مجموعه این عوامل کار را به جایی رساند که بنیانهای دین باورانة جامعه به کلی سست شد و زمینه را برای هر اتفاقی فراهم کرد. برای مقابله با چنین شرایطی دیگر نگاشتن کتاب یا سخنرانی و تربیت شاگردان، کار ساز نبود، میبایستی قربانی شد و با خون با این انحراف مبارزه کرد. علاوه بر انحراف آموزههای اصیل اسلامی از مفاهیم اصلیاش، خطر بزرگتری به نام «دین سازی»، اسلام را تهدید میکرد به گونهای که معاویه در روز چهارشنبه نماز جمعه خواند و کسی مشروعیت این نماز جمعه را زیر سؤال نبرد. در روزگار امام حسین(علیه السلام) حاکمی متصدّی امر خلافت شده بود که به شراب خواری و میمون بازی شهرت داشت و هر آن احتمال میرفت که او ظاهر آن اسلام را نیز از زندگی مسلمانان حذف کند. بزرگ ترین ثمره خون امام حسین(علیه السلام) این بود که جلوی دین سازی را گرفت و حاکمان اموی را رسوا نمود، فضایی پدید آمده با شهادت امام حسین(علیه السلام) و رسواگریهای حضرت زینب(سلام الله علیها) و امام سجاد(علیه السلام) معجزه آفرید و قهقهه دشمن را به ضجه و گریه و افتخار او در جنایت عاشورا را به شرمندگی و فرافکنی و گناه شهادت را به گردن یکدیگر افکندن، تبدیل نمود. اما به هر حال شهادت امام حسین(علیه السلام) امری سنگین و مصیبتی بزرگ است.
اما اینکه چرا ما فقط امام معصوم را منتقم میدانیم ـ کما اینکه خود امام میفرماید: «انا الصمصام المنتقم» ـ و اینکه حضرت مهدی(عجل الله تعالی الفرجه الشریف) در اوج مهربانی با همه مردم، منتقم حسین(علیه السلام) نامیده شده است، زمانی پاسخ صحیح خود را مییابد که به حقیقت انتقام از خون امام حسین(علیه السلام) پیبرده شود. برای روشن شدن این مطلب باید درباره اصل قصاص و انتقام بحث را بیشتر توضیح دهیم:
گرچه قصاص باعث حیات جامعه است اما در دین، انتقام و قصاص اصل نیست؛ در حوزه فردی وقتی سخن از قصاص و انتقام است، سخن از عفو و رحمت و بخشش نیز هست. یعنی همان آیهای که سخن از قصاص دارد، از عفو و رحمت سخن میگوید. در این حوزه بدترین برخوردها با اهلبیت صورت میگرفته اما آنها، کریمانه میبخشیدند. در حوزه اجتماعی و دشمنی با دین، باز عفو و رحمت اولین راه است اما اگر سَمبُل ظلم و ستم بود، ماجرا نه توبه دارد و نه داستان پایان یافته است و جریانی است انحرافی و عفو آنان باعث ریشه دواندن بیشتر و عمق انحراف میگردد و به هر دلیلی عفو نتوانست فرد را در بر بگیرد اینجا جایگاه قصاص و انتقام است. اینجا قصاص باعث حیات اجتماع است. اینجا جایگاه قاطعیت و برخورد شدید است که«اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمه». وقتی فرعون در نیل گرفتار میشود و میگوید: « آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ»، خدا میفرماید : الان... و توبه او را نمیپذیرد و عذاب او را رد نمیکند.
در جایی که قصاص، انتقام و مبارزه هست، انگیزهای که دین ارائه میدهد تشفی خاطر فردی یا قبیلهای نیست که قطع انحراف و حیات فرد و جامعه معیار است و کار برای خداست. وقتی عمرو بن عبدود آب دهان بر صورت حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) میاندازد، حضرت بر میخیزد، قدم میزند و بعد کار دشمن را یکسره میکند.
حال باید پرسید، حق قصاص و انتقام و خونخواهی برای چه کسی است و آیا هرکس که حتی فرزند امام باشد جنین ولایتی دارد و حق انتقام و خونخواهی؟ قرآن کریم میفرماید: « من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا»، امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آن میفرماید: «ما ولیّ اوییم و قائم از ماست و او هنگام ظهور خونخواهی حسین خواهد کرد». چرا چنین است و افرادی نظیر مختار یا حتی فرزندان دیگر ائمه، ولیّ و خونخواه امام حسین(علیه السلام) محسوب نمیشوند ؟
پاسخ آن است که اولاً کسی باید انتقام بگیرد و قصاص کند که به مقدار جرم و جنایت آشنا باشد. باید ابعاد جنایت را بداند. ولیّ خدا و عظمت او را چه کسی میشناسد؟ طبیعی است که جز ولیّ خدا کسی نمیشناسد. همان روایت معروف که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «یا علی، جز من و تو به خدا کسی شناخت ندارد و مرا جز خدا و تو کسی نمیشناسد و تو را جز من و خدا کسی نمیشناسد: «یاعلی ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنی الا الله و انت و لا یعرفک الا الله و انا» و یا در روایت دیگر آمده: «انالله حقا لایعلمه الا انا و علی و ان لی حقا لایعلمه الا الله و علی و له حق لایعلمه الا الله و انا؛ خدا را حقی است که جز من و علی کسی بر آن آگاه نیست و مرا حقی است که جز خدا و علی بر آن واقف نیستند و او را حقی است که جز خدا و من کسی بر آن آگاهی ندارد».
پس برای انتقام و قصاص کسی باید اقدام کند که ابعاد جنایت را بشناسد، ضربه به پیکره ثقل قرآن و عِدل آن، ضربه به کسی که مخاطب فرشتگان است، شهادت حجت خدا و هادی الهی، یعنی به مسلخ بردن بشر و جامعه بشری.
دوم آن که بشر عادی چقدر توانایی درک عظمت مصیبت را دارد و چگونه سنگینی آن را در مییابد؟ لذا امام باقر(علیه السلام) به علقمه و دیگران میآموزد که بگویند: «اعظم رزیتها فی الاسلام و فی جمیع السماوات و الارض»؛ این بیان از زبان ما تکرار سخن امام است و الا فهم این مطلب که حادثهای به ظاهر نیم روزه چگونه آسمانیان و زمینیان را درگیر کرده است کار انسان عادی نیست، فقدان این ولیّ خدا را نیز فقط ولیّخدا میفهمد و غیر او کسی نمیفهمد با رحلت و یا شهادت ولیّخدا چه نقصان و خسارتی رخ میدهد. بشر عادی چگونه میتواند قرنها، صبح و شام برای حسین(علیه السلام) نالهگر و ندبهخوان باشد و به جای اشک؛ خون گریه کند. این امر زمانی رخ میدهد که قدر و عظمت ولیّ خدا و جایگاه او در هستی مشخص گردد؛ چیزی که جز خدا و ولیّ خدا را توانایی فهم آن نیست و چون بشر عادی از عظمت ولیّخدا بیاطلاع است، عظمت از دست دادن او را و جنایت ظلم بر او را نیز نمیفهمد گرچه تاب و تحمل همان مقدار که فهم کرده را نیز ندارد ولی عمق آن را در نمییابد، این همان مصیبتی است که حضرت زهرا(سلام الله علیها) با نبود پیامبر اعظم، فریادگر است و توان تحمل آن را ندارد؛ غم سترگ فقدان او را میفهمد چرا که عظمت رسول خدا را میداند ولذا وقتی پیامبر از دنیا میرود آن قدر در گریه و ناله است که از دنیا میرود.
این همان درک عظمت است که علی(علیه السلام) بر قبر فاطمه(سلام الله علیها) ناله سر میدهد و در خطاب با پیامبر(صلی الله علیه و آله) از کم شدن صبر خود شکوه میکند! «قل عن صفیتک صبری»؛ این همان درک عظمت است که امام حسین(علیه السلام)، هنگام شهادت امام حسن(علیه السلام) فریاد میزند: «غارت زده کسی نیست که دنیا را از دست داده باشد، غارت زده کسی است که برادری چون تو را از دست داده باشد».
این همان درک عظمت است که یکایک ائمه فریادگرند و نوحه خوان و حضرت مهدی(عجل الله تعالی الفرجه الشریف) قرنهاست صبح و شام ضجه میزند و به جای اشک خون میگرید و میگوید : «لأندبن علیک صباحاً و مساعاً و لأبکین لک بدل الدموع دما»، لذا ولی خدا هم عظمت ولی خدا را میفهمد و هم فقدان او را در مییابد.
سوم این که مقدار جرم و جنایت به ولیّخدا را نیز ولیّخدا میفهمد. دیگران گرچه ابعادی از آن را میفهمند،میگریند و ضجه میزنند اما همه ابعاد را نمیفهمند. آسمان و زمین گریه میکنند اما همه ابعاد را درک نمیکنند، ولیّ خدا تمام ابعاد را درک میکند
چهارم آن که هنگامه قصاص، عوامل جنایت، عوامل انسانی، فرهنگی، سیاسی اجتماعی ،آنچه باعث این اتفاق شد، عمق این فتنه را نیز ولیّ خدا میفهمد که چگونه عواملی دست به دست هم داده و ولیّ خدا را غریبانه به شهادت رسانده و او را خارج و مارق از دین معرفی میکنند. این را نیز ولیّ خدا میفهمد. حضرت علی در بحث خوارج فرمودند: «انی فقأت عین الفتنة بباطنها و ظاهرها، من چشم فتنه را در آوردم، یا من چشمه فتنه را خشکاندم». عمق فتنه و عمق جنایت را ولیّ خدا میفهمد، لذا اگر قرار است کسی این صف یا این جریان را قصاص کند به تمام ابعاد واقف نیست. بنابراین دیگران، مثل مختار ممکن است مثلاً قاتلان را بکشند و از بین ببرند اما عمق فتنه را ولیّ خدا میفهمد.
مطلب ششم آن که مسأله، انتقام از اشخاص نیست. کسی که به کار گروهی راضی باشد با آنان است بنابراین در هنگام ظهور، انتقام حضرت مهدی(عجل الله تعالی الفرجه الشریف) از افراد با آنکه در کربلا نبودهاند و قاتلان کربلا نیز سالها پیش مردهاند به دلیل رضایت آنان و برای آن است که با رضایت و رفتار و اعمال خود در صف یزیدیان هستند. امام صف حسینیان و یزدیان را به خوبی میشناسد. او فتنه و فاجعه را میداند. عمق فاجعه را میداند و میفهمد چگونه باید عمل کند. لذا برکندن و از ریشه خشکاندن و از بین بردن به طور کامل صف پا در رکبان شهادت ولیّ خدا و مبارزان با حق و دین حق و ولیّ خدا، فقط و فقط توسط ولیّ خدایی صورت میگیرد که به کنه و عظمت مطلب آگاه است، گرچه جامعه موظف است تلاش کند و گرچه ضربه به پیکره مجرمان در سال 60 و 61 هجری و خون آشامان وادی کربلا به هر نیت و کوششی، اقدامی شیرین و نهضتهای حقطلبانه در طول تاریخ، چون انقلاب اسلامی، ارزشمند است و تلاشی به قدر استطاعت، اما اینها انتقام نیست که انتقام از ولیّ خدا بر میآید که ولیّ را بشناسد، عمق فاجعه را بداند، علل و عوامل را بشناسد و مسببان را در طول تاریخ و صف بندی و فتنه آنان را بخوبی آگاه باشد تا بتواند کنار خانه خدا در کنار معرفی خود به عنوان فرزند حسین و خبر از شهادت مظلومانه او، خبر از انتقام بدهد. البته چنان که گفته شد، این به این معنا نیست که ما نباید کاری کنیم که هر کس بسته به توان خودش رسالتی دارد، اما این جایگاه، جایگاه ولی خداست.
ادامه دارد...
منبع:: نشریه امان ،شماره 28 ،اسفندماه 1389