اهداف و وظايف حكومت ديني (1)
نويسنده: احمدعلي نيازي
چكيده
كليد واژه ها
مقدمه
مفهوم حكومت ديني
عبارت «حكومت اسلامي» متضمن اين معنا است كه اسلام چارچوب و خطوط كلي حكومت را و يا دست كم مباني و اهداف حكومت را مشخص نموده است. ورود به بحث مفهوم و ماهيت حكومت اسلامي، به صورت مبسوط خارج از هدف اين نوشتار است. از اين رو، به اختصار، در تعيين مقصود از حكومت اسلامي مي توان گفت: «حكومت اسلامي اشاره به وجود سازماني دارد كه تمامي اركان آن نشات گرفته از اسلام باشد». (1) به عبارت ديگر، «حكومت ديني حكومتي است كه مرجعيت همه جانبه ي دين خاصي را در عرصه ي سياست و اداره ي جامعه پذيرفته است؛ يعني دولت و نهادهاي مختلف آن، خود را در برابر آموزه ها و تعاليم دين و مذهب خاصي متعهد مي دانند». (2) بنابراين، مراد از حكومت ديني اين نيست كه مردم يا حاكمان متدين باشند. بلكه ديني بودن حكومت به معناي تعيين مباني و اهداف آن از سوي دين است.
اهداف حكومت
در اينجا لازم است روشن شود كه اصولاً به مقتضاي نگرش عقلاني اهداف حكومت چيست: آيا عقلاً هدف حكومت تنها حفظ نظم، امنيت و تامين رفاه مادي مردم است يا اينكه حكومت ها به عنوان قدرت برتر و نيروي مسلط وظيفه ي هدايت و محاظت از ارزش ها را نيز به عهده دارند. و از اين رو، دخالت نهادهاي حكومتي در تقويت ارزش هاي مورد قبول، معقول و موجه است. فرضيه ي مخالف اين است كه موضع حكومت در برابر مقوله هاي ارزشي و تعيين خير و سعادت بايد بي طرفي كامل باشد.
پاسخ به اين پرسش مبتني بر اتخاذ موضع جهان شناختي، انسان شناختي، معرفت شناختي و ارزش شناختي معين از سوي نظريه پرداز سياسي است. عالمان و نظريه پردازان فلسفه سياسي، بر اساس مباني نظر خود در محورهاي ياد شده، ديدگاه هاي مختلفي ابراز نموده اند. ديدگاه هاي عمده در اين بابت عبارتند از:
1. نظريات سعادت گراي كلاسيك
أ) ديدگاه افلاطون
كشور صرفاً براي اين وجود ندارد كه حاجات اقتصادي آدميان برآورد؛ زيرا انسان صرفاً «انسان اقتصادي» نيست، بلكه [كشور] براي سعادت آنان و براي پروردن آنها در زندگي خوب بر طبق اصل عدالت وجود دارد. اين مطلب تعليم و تربيت را ضروري مي گرداند؛ زيرا اعضاي كشور موجودات عقلاني اند؛ اما هر نوع تعليم و تربيتي كافي نيست، بلكه تنها تعليم و تربيت حقيقي و متضمن خير مورد نياز است. كساني كه زندگي كشور را تنظيم و اداره مي كنند، كساني كه اصول تعليم و تربيت را معين مي كنند و كارها و مشاغل مختلف موجود در كشور را به اعضاي مختلف آن تخصيص مي دهند، بايد به آن چه حقيقي و خير است معرفت داشته باشند، به عبارت ديگر، بايد فيلسوف باشند. (3)
ديدگاه افلاطون در اين زمينه با توجه به نكات ذيل تبيين مي گردد:
1. از ديدگاه افلاطون، انسان موجود عقلاني فرامادي است.
2. خير و سعادت انسان متناسب با هستي او است، پس خير و سعادت انسان امري فرامادي است.
3. شناخت خير و سعادت حقيقي براي برخي انسان ها مقدور است.
4. تنها فيلسوفان توانايي شناخت خير حقيقي را دارند.
5. وظيفه ي حكومت رساندن افراد به خير و سعادت حقيقي است.
بنابراين، وظيفه حكومت از ديدگاه افلاطون به تامين نيازمندي هاي مادي جامعه منحصر نمي شود، بلكه تربيت درست و رسانيدن افراد به خير و سعادت از وظايف اصلي حكومت است. اين كار تنها از عهده حكيمان بر مي آيد. از اين رو، تنها حكيمان شايسته به عهده گرفتن حكومت هستند.
ب) ديدگاه ارسطو
1. خوبي هاي خارجي كه عبارت است از ياران، خانواده و رفاه مادي و برخورداري از امكانات مورد نياز زندگي همراه با آسايش.
2. خوبي هاي جسمي، يعني سلامتي و كاميابي هاي جسماني.
3. خوبي هاي روح و فضايل اخلاقي.
از اين سه نوع سعادتمندي و خوبي، فضايل اخلاقي مهمتر است؛ زيرا دو نوع اول زماني مفيد و ثمر بخش اند كه بستر خوبي ها و فضايل روحي فراهم گرديده باشد. (4)
همچنين در تاريخ فلسفه كاپلستون، نظريه ي ارسطو درباره غايت حكومت اين گونه تقرير شده است: «مدينه، [دولت شهر يوناني]، مانند هر اجتماع ديگري براي غايتي وجود دارد. اين غايت در مورد مدينه خير اعلاي انساني، يعني زندگي اخلاقي و زندگي عقلاني است. (5)
بنابر اين، بهترين دولت از نظر ارسطو، دولتي است كه شهروندان را در رسيدن به زندگي خوب مدد رساند. اين هدف به نظر وي از طريق تربيت، تغيير عادات و تقويت نيروي استدلال و توانايي عقلي آنان، قابل تحقق است. (6) گرچه نظريه ي سياسي افلاطون و ارسطو تفاوت هايي دارند كه مجال بيان آن نيست، اما به نظر هر دو اساساً، دولت نهاد تربيتي است و بايد تربيت و هدايت جوانان را به عهده بگيرد. (7) به اعتقاد آنان، گرچه مدينه براي غايات ساده زندگي (عمدتاً نيازهاي اقتصادي) به وجود مي آيد، اما بقاي آن براي تامين زندگي نيك، يعني زندگي همراه با فضيلت و مقرون به سعادت است. (8) از نظر آنان، اساساً دولت نهاد تربيتي است.
لازم به يادآوري اين است كه توجه و تاكيد فيلسوفان يونان بيشتر بر سعادت و فضيلت دنيوي است و درباره ي حقيقت سعادت اخروي، راه رسيدن به آن وظيفه ي دولت در قبال آن ديدگاه روشن و صريحي ارائه نكرده اند.
ج) فارابي
حاكم حقيقي كسي است كه هدف و مقصود او از فن حكومت، كه عهده دار تدبير شهرها است، اين باشد كه خود و اهل مدينه را به سعادت حقيقي برساند. غايت و هدف حكومت نيز همين است. لازمه ي اين هدف، آن است كه حاكم مدينه ي فاضله به بالاترين مرتبه سعادت رسيده باشد؛ زيرا او سبب سعادت اهل مدينه است. (9)
وي اغراض ديگر از جمله مجد و بزرگي، رفاه اقتصادي، لذت و قدرت را غايت، هدف حكومت و تدبير مدينه نمي داند. (10) فارابي بر اساس باورهاي اسلامي، افزون بر نقش حكومت در دستيابي به فضيلت و سعادت مندي دنيوي، كاميابي اخروي را نيز در نظر دارد و حيات دنيوي را مقدمه و وسيله اي براي سعادتمندي اخروي مي داند. از اين رو، حكومت را موظف به هدايت افراد به سوي سعادت اخروي مي داند.
ادامه دارد ...
منبع: دو فصلنامه علمي - تخصصي معرفت سياسي (3)