اهداف و وظايف حكومت ديني (1)

بحث اهداف حكومت از مباحث مهم فلسفه سياسي است. در اين نوشتار، پس از تعيين مفهوم حكومت ديني، به مهمترين ديدگاه در باب اهداف حكومت، اشاره شده است. بر خلاف نظريه ي فيلسوفان مدرن، كه وظيفه ي حكومت را ايجاد نظم و حد اكثر تامين رفاه مادي مردم مي دانند، فيلسوفان كلاسيك معتقدند كه حكومت علاوه بر تامين
چهارشنبه، 6 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اهداف و وظايف حكومت ديني (1)

اهداف و وظايف حكومت ديني (1)
اهداف و وظايف حكومت ديني (1)


 

نويسنده: احمدعلي نيازي




 

چكيده
 

بحث اهداف حكومت از مباحث مهم فلسفه سياسي است. در اين نوشتار، پس از تعيين مفهوم حكومت ديني، به مهمترين ديدگاه در باب اهداف حكومت، اشاره شده است. بر خلاف نظريه ي فيلسوفان مدرن، كه وظيفه ي حكومت را ايجاد نظم و حد اكثر تامين رفاه مادي مردم مي دانند، فيلسوفان كلاسيك معتقدند كه حكومت علاوه بر تامين امنيت و عدالت، وظيفه ي تربيت مردم و هدايت آنان به سوي خير و سعادت و زمينه سازي براي اكتساب فضايل انساني را نيز به عهده دارند. تفاوت مهم حكومت ديني با حكومت هاي غيرديني آن است كه حكومت ديني، افزون بر تامين نيازهاي مادي، بر توزيع عادلانه امكانات تاكيد مي ورزد و به لحاظ توجه به فطرت و حقيقت انسان ارزش مدار است. از اين رو، عدالت خواهي، هدايت و تربيت جامعه براي نيل به سعادت و خير حقيقي و ملاحظه ي مصالح اخروي، از شاخصه هاي اصلي حكومت ديني است.

كليد واژه ها
 

دين، حكومت، حكومت ديني، اهداف و وظايف.

مقدمه
 

در فلسفه ي سياسي بحث از ضرورت و مبناي مشروعيت و ماهيت حكومت، انواع نظام هاي سياسي، مزايا و معايب هر يك، اهداف و وظايف آن از جمله مباحث مهم است. در اين ميان، بحث اهداف و وظايف حكومت از مباحث كاربردي است. تعيين موضع در اين بحث، خود مبتني بر مباحث پيشين است. در اين نوشتار، اهداف و وظايف حكومت ديني را بررسي مي كنيم.

مفهوم حكومت ديني
 

رفتار و سلوك حاكمان متاثر از دريافتي است كه از مفهوم حكومت دارند. اگر ذهنيت آنان از حكومت، تسلط بر مردم و استخدام آنان در جهت اهداف و منافع حاكم باشد، طبعاً رفتارشان متناسب با آن خواهد بود. اما اگر مراد حاكم از حكومت، خدمت به مردم و هدايت و مديريت آنان باشد. همان اهداف را دنبال خواهد نمود و رفتارش به سوي خدمت، هدايت و مديريت جهت گيري خواهد داشت. از اين رو، لازم است مفهوم حكومت ديني روشن شود.
عبارت «حكومت اسلامي» متضمن اين معنا است كه اسلام چارچوب و خطوط كلي حكومت را و يا دست كم مباني و اهداف حكومت را مشخص نموده است. ورود به بحث مفهوم و ماهيت حكومت اسلامي، به صورت مبسوط خارج از هدف اين نوشتار است. از اين رو، به اختصار، در تعيين مقصود از حكومت اسلامي مي توان گفت: «حكومت اسلامي اشاره به وجود سازماني دارد كه تمامي اركان آن نشات گرفته از اسلام باشد». (1) به عبارت ديگر، «حكومت ديني حكومتي است كه مرجعيت همه جانبه ي دين خاصي را در عرصه ي سياست و اداره ي جامعه پذيرفته است؛ يعني دولت و نهادهاي مختلف آن، خود را در برابر آموزه ها و تعاليم دين و مذهب خاصي متعهد مي دانند». (2) بنابراين، مراد از حكومت ديني اين نيست كه مردم يا حاكمان متدين باشند. بلكه ديني بودن حكومت به معناي تعيين مباني و اهداف آن از سوي دين است.

اهداف حكومت
 

در عصر حاضر، حكومت ها امكانات وسيعي براي اعمال سلطه دارند. از اين رو، در زمينه هاي گوناگون اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و تربيتي مي توانند نقشي مؤثر ايفا كنند. حكومت ها مي توانند در انديشه ها، گرايش ها، ارزش ها و شيوه ي زندگي و نوع نگرش انسان به خود، جامعه و جهان تاثيرگذار باشند. معمولاً، قدرت هاي سياسي حاكم، در زمينه هاي مختلف اجتماعي، مانند تعيين ساختار اقتصادي، طراحي و ترويج الگوهاي تربيتي، به دست گرفتن جريان اطلاعات، الگوسازي در ساختار خانواده، ترويج سرگرمي هاي معين، بهادادن به هنرهاي خاص، نقش عميق و بنيادين دارند. با اين حال، مسئله ي مهم اين است كه هدف از تشكيل حكومت چيست و حكومت چه وظايفي را به عهده دارد؟ از سوي ديگر، تعيين اهداف و وظايف حكومت، مشخص مي سازد كه محدوده ي مشروع و مجاز دخالت دولت تا كجا است.
در اينجا لازم است روشن شود كه اصولاً به مقتضاي نگرش عقلاني اهداف حكومت چيست: آيا عقلاً هدف حكومت تنها حفظ نظم، امنيت و تامين رفاه مادي مردم است يا اينكه حكومت ها به عنوان قدرت برتر و نيروي مسلط وظيفه ي هدايت و محاظت از ارزش ها را نيز به عهده دارند. و از اين رو، دخالت نهادهاي حكومتي در تقويت ارزش هاي مورد قبول، معقول و موجه است. فرضيه ي مخالف اين است كه موضع حكومت در برابر مقوله هاي ارزشي و تعيين خير و سعادت بايد بي طرفي كامل باشد.
پاسخ به اين پرسش مبتني بر اتخاذ موضع جهان شناختي، انسان شناختي، معرفت شناختي و ارزش شناختي معين از سوي نظريه پرداز سياسي است. عالمان و نظريه پردازان فلسفه سياسي، بر اساس مباني نظر خود در محورهاي ياد شده، ديدگاه هاي مختلفي ابراز نموده اند. ديدگاه هاي عمده در اين بابت عبارتند از:

1. نظريات سعادت گراي كلاسيك
 

به اعتقاد فلاسفه ي كلاسيك مانند افلاطون، ارسطو و فارابي، غايت حكومت تحقق خير و فضيلت و رستگاري انسان است. به نظر آنان، حكومت موظف است افزون بر استقرار نظم و امنيت و صيانت از حقوق افراد، شهروندان را در نيل به فضايل انساني ياري نمايد. حكومت بايد سعادتمندي انسان را از طريق ايجاد جامعه اي كه افراد در آن زيست سعادتمندانه دارند، تامين نمايد. آنان تلاش دارند كه حقيقت و حدود خير و سعادت را شناسايي و مصاديق آن را تعيين نمايند.

أ) ديدگاه افلاطون
 

كاپلستون نظريه ي افلاطون درباره غايت حكومت را اين گونه تبيين مي كند:
كشور صرفاً براي اين وجود ندارد كه حاجات اقتصادي آدميان برآورد؛ زيرا انسان صرفاً «انسان اقتصادي» نيست، بلكه [كشور] براي سعادت آنان و براي پروردن آنها در زندگي خوب بر طبق اصل عدالت وجود دارد. اين مطلب تعليم و تربيت را ضروري مي گرداند؛ زيرا اعضاي كشور موجودات عقلاني اند؛ اما هر نوع تعليم و تربيتي كافي نيست، بلكه تنها تعليم و تربيت حقيقي و متضمن خير مورد نياز است. كساني كه زندگي كشور را تنظيم و اداره مي كنند، كساني كه اصول تعليم و تربيت را معين مي كنند و كارها و مشاغل مختلف موجود در كشور را به اعضاي مختلف آن تخصيص مي دهند، بايد به آن چه حقيقي و خير است معرفت داشته باشند، به عبارت ديگر، بايد فيلسوف باشند. (3)
ديدگاه افلاطون در اين زمينه با توجه به نكات ذيل تبيين مي گردد:
1. از ديدگاه افلاطون، انسان موجود عقلاني فرامادي است.
2. خير و سعادت انسان متناسب با هستي او است، پس خير و سعادت انسان امري فرامادي است.
3. شناخت خير و سعادت حقيقي براي برخي انسان ها مقدور است.
4. تنها فيلسوفان توانايي شناخت خير حقيقي را دارند.
5. وظيفه ي حكومت رساندن افراد به خير و سعادت حقيقي است.
بنابراين، وظيفه حكومت از ديدگاه افلاطون به تامين نيازمندي هاي مادي جامعه منحصر نمي شود، بلكه تربيت درست و رسانيدن افراد به خير و سعادت از وظايف اصلي حكومت است. اين كار تنها از عهده حكيمان بر مي آيد. از اين رو، تنها حكيمان شايسته به عهده گرفتن حكومت هستند.

ب) ديدگاه ارسطو
 

از نظر ارسطو نيز دولت وظيفه دارد علاوه بر تامين نيازهاي مادي شهروندان، بستر رشد اخلاقي و معنوي آنان را فراهم سازد، بلكه دست يابي به خير اخلاقي هدف و غايت اصلي تشكيل مدينه و دولت شهر است. به نظر ارسطو، سه نوع نيك بختي و سعادتمندي براي انسان متصور است.
1. خوبي هاي خارجي كه عبارت است از ياران، خانواده و رفاه مادي و برخورداري از امكانات مورد نياز زندگي همراه با آسايش.
2. خوبي هاي جسمي، يعني سلامتي و كاميابي هاي جسماني.
3. خوبي هاي روح و فضايل اخلاقي.
از اين سه نوع سعادتمندي و خوبي، فضايل اخلاقي مهمتر است؛ زيرا دو نوع اول زماني مفيد و ثمر بخش اند كه بستر خوبي ها و فضايل روحي فراهم گرديده باشد. (4)
همچنين در تاريخ فلسفه كاپلستون، نظريه ي ارسطو درباره غايت حكومت اين گونه تقرير شده است: «مدينه، [دولت شهر يوناني]، مانند هر اجتماع ديگري براي غايتي وجود دارد. اين غايت در مورد مدينه خير اعلاي انساني، يعني زندگي اخلاقي و زندگي عقلاني است. (5)
بنابر اين، بهترين دولت از نظر ارسطو، دولتي است كه شهروندان را در رسيدن به زندگي خوب مدد رساند. اين هدف به نظر وي از طريق تربيت، تغيير عادات و تقويت نيروي استدلال و توانايي عقلي آنان، قابل تحقق است. (6) گرچه نظريه ي سياسي افلاطون و ارسطو تفاوت هايي دارند كه مجال بيان آن نيست، اما به نظر هر دو اساساً، دولت نهاد تربيتي است و بايد تربيت و هدايت جوانان را به عهده بگيرد. (7) به اعتقاد آنان، گرچه مدينه براي غايات ساده زندگي (عمدتاً نيازهاي اقتصادي) به وجود مي آيد، اما بقاي آن براي تامين زندگي نيك، يعني زندگي همراه با فضيلت و مقرون به سعادت است. (8) از نظر آنان، اساساً دولت نهاد تربيتي است.
لازم به يادآوري اين است كه توجه و تاكيد فيلسوفان يونان بيشتر بر سعادت و فضيلت دنيوي است و درباره ي حقيقت سعادت اخروي، راه رسيدن به آن وظيفه ي دولت در قبال آن ديدگاه روشن و صريحي ارائه نكرده اند.

ج) فارابي
 

فارابي در اين باره دولت مي نويسد:
حاكم حقيقي كسي است كه هدف و مقصود او از فن حكومت، كه عهده دار تدبير شهرها است، اين باشد كه خود و اهل مدينه را به سعادت حقيقي برساند. غايت و هدف حكومت نيز همين است. لازمه ي اين هدف، آن است كه حاكم مدينه ي فاضله به بالاترين مرتبه سعادت رسيده باشد؛ زيرا او سبب سعادت اهل مدينه است. (9)
وي اغراض ديگر از جمله مجد و بزرگي، رفاه اقتصادي، لذت و قدرت را غايت، هدف حكومت و تدبير مدينه نمي داند. (10) فارابي بر اساس باورهاي اسلامي، افزون بر نقش حكومت در دستيابي به فضيلت و سعادت مندي دنيوي، كاميابي اخروي را نيز در نظر دارد و حيات دنيوي را مقدمه و وسيله اي براي سعادتمندي اخروي مي داند. از اين رو، حكومت را موظف به هدايت افراد به سوي سعادت اخروي مي داند.
ادامه دارد ...
منبع: دو فصلنامه علمي - تخصصي معرفت سياسي (3)



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط