انتخابي ناگزير براي ايران
نويسنده : دکتر محسن شريعتي نيا/ کارشناس مسائل چين
بررسي روابط ايران و چين در شرايط سيال بين المللي
ايران مهم ترين موضوع روابط دو جانبه است؟
اين افزايش سريع تقاضا در حالي صورت مي گيرد که توليد داخلي به هيچ روي کفاف آن را نمي دهد. اگرچه چين در وضعيت فعلي در بخش گاز و زغال سنگ خودکفاست اما در بخش نفت به هيچ وجه امکان خودکفايي ندارد؛ به علاوه طي سال هاي آينده خودکفايي آن در بخش گاز نيز موضوعيت نخواهد داشت. طبيعي است که منطقه خليج فارس و کشورهاي واقع در آن از بيشترين قابليت ها در پاسخگويي به اين دغدغه استراتژيک چين برخوردارند. ايران در سال هاي اخير از تامين کنندگان عمده نيازهاي نفتي چين بوده و به طور متوسط سالانه 13 درصد از نيازهاي نفتي اين کشور را تامين کرده است. از همين روست که مهم ترين توافقات منعقده ميان دو کشور در حوزه انرژي صورت گرفته و چين ظاهراً به بزرگ ترين سرمايه گذار در صنعت نفت و گاز ايران تبديل شده است؛ البته ذکر اين نکته ضروري است که انعقاد اين توافقنامه ها ميليارد دلاري، لزوماً به معناي اجرايي شدن آنها نيست. بر مبناي اظهارات دست اندرکاران صنعت نفت ايران، چيني ها وارد روند اجراي هيچ کدام از قراردادهاي بزرگي که با ايران در اين حوزه منعقد کرده اند، نشده اند. در واقع آنان سياست صبر و انتظار را در پيش گرفته اند و منتظرند تا ببينند روند کشاکش ايران و غرب به کجا منتهي مي شود. به بيان ديگر حوزه انرژي به عنوان مهم ترين حوزه روابط دو کشور به شدت تحت تاثير مسائل سياست بين المللي قرار گرفته است. اگر صنعت نفت و گاز ايران با محدوديت هاي سياسي مواجه نبود، طبيعتاً نوبت به شرکت هاي دست چندم چيني نمي رسيد. حال هم که نوبت به آنها رسيده است، چيني ها باز به دليل مسائل سياسي و فشارهاي آمريکا براي سرمايه گذاري در صنعت نفت ايران از توافقات کاغذي فراتر نرفته اند. نکته ديگري که در اين حوزه قابل ذکر است؛ آنکه چيني ها با در پيش گرفتن استراتژي متنوع سازي منابع انرژي وارداتي در سال هاي اخير تلاش هاي فراواني صورت داده اند تا از وابستگي به يک کشور خاص رهايي يابند و در اين مسير توفيقات مهمي نيز کسب کرده اند؛ به گونه اي که در مناطق نفتي مختلف جهان جاي پايي براي خود باز کرده اند. با اين اقدامات امکان بهره گيري از انرژي به عنوان يک برگ برنده در تعامل با چين از گذشته کمرنگ تر شده است.
آمريکا روابط ايران و چين را محدود مي کند؟
آمريکا روابط ايران و چين را با حساسيت ويژه اي رصد مي کند و تا جايي که در توان دارد، سعي مي کند آن را محدود کند. اين تلاش محدود به سال هاي اخير نيست بلکه در اين سه دهه همواره تداوم داشته است. در زمان جنگ ايران و عراق چيني ها موشک هاي کرم ابريشم را به ايران فروختند وآمريکا در پاسخ، فروش تجهيزات نظامي پيشرفته به چين را به مدت چند سال متوقف کرد. افزون بر اين، در سال هاي اخير آمريکا همواره برخي شرکت هاي چيني طرف معامله با ايران را مورد تحريم قرار داده است.
در اين چند سال که موضوع هسته ايران با حساسيت هاي بيشتري از سوي مجموعه غرب مواجه شده، فشارهاي آمريکا بر روابط ايران و چين نيز گسترده تر شده است. به عنوان مثال در سال 2008 و در پي تشديد فشارها بر ايران، چيني ها نيز محدوديت هايي را بر روابط با ايران اعمال کردند تا جايي که مقامات دولتي و خصوصي ايران زبان به انتقاد گشودند و ابراز داشتند که «متاسفانه سيستم بانکي چين دستخوش مسائل سياسي شده و تحت تاثير آمريکا قرار گرفته است. ما با کشتي به چين نفت مي فروشيم ولي به دليل مناقشات بانکي پول آن را نمي توانيم دريافت کنيم.
پول نفت را که نمي توانيم با کشتي وارد کنيم. چين بايد بداند که ايران سال ها با غرب مراوده داشته ولي اکنون براي چين فرصتي فراهم شده است تا با ايران مراوده داشته باشد. هنگامي که غرب به ايران اخم کرده است، چين لبخند را از ايران دريغ نکند.» بيان چنين اظهاراتي از سوي مقامات ايراني، آشکارا شدت محدوديت هاي عمال شده از سوي چين و تحت فشار آمريکا را نشان مي دهد. به بيان ديگر موضوع ايران همواره در صدر گفت و گوهاي استراتژيک چين و آمريکا بوده است.
اين گفت و گوها از سال 2004 به طور منظم هر شش ماه يک بار برگزار مي شوند. ظاهراً آمريکايي ها در اين گفت وگوها تاکيد داشته و دارند که ايران بخشي از منافع استراتژيک ايالات متحده را به چالش کشيده است و اگر چين با ايران وارد همکاري هاي استراتژيک شود، در واقع منافع استراتژيک آمريکا را به چالش کشيده است. اين هشدار آمريکا به چين هنگامي اهميت بيشتري مي يابد که توجه داشته باشيم يکي از اولويت هاي اساسي سياست خارجي چين در وضعيت فعلي، عدم تعارض با منافع استراتژيک آمريکاست.
رفتار چين در شوراي امنيت سازمان ملل در مساله هسته اي ايران به خوبي اين موضوع را نشان مي دهد. در دولت اوباما نيز آمريکا همچنان با حساسيت روابط ايران و چين را رصد مي کند و در ديدارهاي مختلفي که ميان مقامات دو کشور صورت گرفته است، موضوع ايران در صدر دستور کار گفت و گوها بوده است. آمريکا در آستانه صدور قطعنامه چهارم، رايزني هاي فشرده اي با چين انجام داد تا اين کشور را به دادن رأي مثبت وادار کند و در اين راه از ابزارهاي تنبيهي چون فروش سلاح به تايوان و تشويقي همچون انعطاف در برابر سياست هاي مالي و پولي چين نيز بهره برد.
در موضوع هسته اي، چين حامي ايران است؟
آيا روابط ايران و چين استراتژيک است؟
مهم ترين اولويت سياست خارجي ايران در وضعيت فعلي پيشبرد برنامه هسته اي و مقابله با آمريکاست؛ در حالي که اولويت اصلي سياست خارجي چين در شرايط موجود، پيشبرد سريع توسعه اقتصادي است. افزون بر اين، در دوران پس از جنگ سرد با توجه به توزيع خاص قدرت در پهنه بين المللي، شکل گيري و تداوم چنين سطحي از روابط ميان کشورها به ندرت رخ داده است.
به بيان ديگر بر خلاف دوران جنگ سرد که محيط بين المللي شفاف بود و کشورهاي زيادي با يکي از دو ابرقدرت يا با يکديگر وارد همکاري استراتژيک مي شدند، از دهه 1990 به اين سو به دليل وضعيت خاص توزيع قدرت بين المللي و سياليت شرايط، کشورها به ندرت وارد همکاري هاي استراتژيک شده اند. شاهد اين مدعا آنکه در اين دوران گرچه از سوي تصميم گيران سياست خارجي ايران تمايلاتي براي شکل دهي به روابط استراتژيک با چين مشاهده شده است اما طرف چيني هيچ گاه اين روابط را استراتژيک نخوانده است. کوتاه سخن آنکه گرچه ايران و چين در حوزه هاي مهمي به يکديگر نياز دارند و بر همين مبنا همکاري هاي مهمي نيز ميان آنان شکل گرفته است اما روابط دو کشور استراتژيک نيست.
ايران به چين اعتماد دارد؟
گرچه سابقه روابط ايران و چين به هزاره ها مي رسد اما در طول اين تاريخ دراز، روابط عمدتاً مثبت بوده و در تجارت خلاصه شده است. در دوران مدرن نيز سابقه روابط دو کشور به اندکي بيش از سه دهه مي رسد، بنابراين ايران بر خلاف ديگر قدرت هاي بزرگ به چين تا حدي اعتماد دارد. البته مواضع چين در مورد برنامه هسته اي و تعلل در اجراي قراردادهاي نفتي باعث شده است تصميم گيران با چهره واقعي چين بيشتر آشنا شوند. از ديگر سو نوع روابط تجاري دو کشور و حضور روز افزون اجناس بي کيفيت چيني در بازار ايران که به شدت به بخش هاي توليدي کشور ضربه زده، موجب شده است در سطح جامعه نيز بدبيني نسبت به چين شکل بگيرد. به نظر مي رسد در صورت تداوم اين روند در سال هاي آتي بي اعتمادي موجود در ايران نسبت به قدرت هاي بزرگ دامن چين را نيز بگيرد.
بسط روابط با چين انتخابي استراتژيک است؟
در واقع چين در اين دوران، انتخابي ناگزير براي ايران بوده تا به واسطه آن با فشارهاي غرب مقابله کند. اين نکته پذيرفته شده است که کلاس تکنولوژيک چين قابل قياس با کشورهايي چون آلمان و ژاپن نيست و اگر انتخاب در شرايط طبيعي صورت گيرد، نوبت به چين نمي رسد.
به علاوه چين در سال هاي اخير حمايت قابل توجهي نيز از ايران نکرده است تا مابه ازايي براي حضور در اقتصاد ايران پرداخت کرده باشد. بحث هايي که در وضعيت کنوني در ميان نخبگان و به ويژه جامعه در مورد چين وجود دارد، نشان دهنده ناگزير بودن اين انتخاب است. در صورت تغيير نوع تعامل ايران و غرب جايگاه چين در سياست خارجي ايران احتمالاً به سرعت تغيير خواهد کرد و اين کشور براي نفوذ در حوزه هاي مختلف اقتصاد ايران خصوصاً حوزه انرژي با دشواري هاي زيادي مواجه خواهد شد.
در صورت وخيم تر شدن روابط ايران و غرب چين در کنار غرب قرارخواهد گرفت؟
چين در جنگ هايي که آمريکا از دهه 1990 به اين سو به راه انداخته، هيچ گاه مخالفت موثري صورت نداده است. در جنگ اول و دوم عراق و نيز درجنگ افغانستان که مهم ترين اقدامات تهاجمي و يک جانبه آمريکا در دوران پساجنگ سرد بوده اند؛ چين هيچ گاه مخالفت موثري انجام نداده. در شوراي امنيت سازمان ملل نيز چين به ندرت از حق وتوي خود استفاده کرده است. از دهه 1990 به اين سو چين تنها در سه مورد زير از حق وتوي خود استفاده کرده است:
1- سال 1999: وتوي درخواست افزايش ناظران صلح سازمان ملل در جمهوري مقدونيه؛ زيرا مقدونيه هنوز چين کمونيست را به رسميت نشناخته بود.
2- سال 2007: وتوي قطعنامه محکوميت ميانمار به دليل سابقه حقوق بشري آن.
3- سال 2008: وتوي قطعنامه تحريم زيمبابوه
اين موارد اندک نيز از منظر آمريکا مباحث چندان مهم نبوده اند بنابراين استفاده احتمالي چين از حق وتوي خود در موضوع هسته اي ايران - در شرايط حاد - بسيار بعيد به نظر مي رسد.
منبع:همشهري ديپلماتيک، شماره 43