انتخابي ناگزير براي ايران

بررسي روابط ايران و چين در شرايط سيال بين المللي چين يکي از مهم ترين پديده هاي حيات سياسي و اقتصادي ايران در وضعيت فعلي به شمار مي آيد. بسط روابط با اين کشور در حوزه هاي سياسي و اقتصادي در سال هاي اخير با چنان سرعتي پيش رفته که اين کشور در اندک زماني به بزرگ ترين شريک تجاري و مهم ترين طرف نفتي ايران تبديل شده است.
سه‌شنبه، 12 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انتخابي ناگزير براي ايران

 انتخابي ناگزير براي ايران
انتخابي ناگزير براي ايران


 

نويسنده : دکتر محسن شريعتي نيا/ کارشناس مسائل چين




 

بررسي روابط ايران و چين در شرايط سيال بين المللي
 

چين يکي از مهم ترين پديده هاي حيات سياسي و اقتصادي ايران در وضعيت فعلي به شمار مي آيد. بسط روابط با اين کشور در حوزه هاي سياسي و اقتصادي در سال هاي اخير با چنان سرعتي پيش رفته که اين کشور در اندک زماني به بزرگ ترين شريک تجاري و مهم ترين طرف نفتي ايران تبديل شده است. روابط گسترده ايران و چين تحت تاثير متغيرهاي مختلفي قرار دارد؛ متغيرهايي که در سطوح متفاوتي بر آن تاثير مي گذارند. در ژرفناي اين مقاله، اين روابط را مورد واکاوي قرار داده ايم و تلاش کرده ايم تا سطح روابط و عوامل محدود کننده آن، نقش انرژي در اين تعاملات و ميزان حمايت چين از ايران در کارزار بين المللي را مورد بررسي قرار دهيم.

ايران مهم ترين موضوع روابط دو جانبه است؟
 

ايران دومين دارنده ذخاير نفت و گاز است و شرايط خاصي بر صنعت انرژي آن حاکم است؛ به آن معنا که به دليل کشاکشهاي ايران و غرب موضوع سرمايه گذاري خارجي در اين صنعت با موانع سياسي مواجه است. از ديگر سو، چين از مهم ترين مصرف کنندگان انرژي است به گونه اي که نيازهاي اين کشور به انرژي وارداتي افزايشي روز افزون دارد. چين سال هاست از بالاترين نرخ رشد اقتصادي در جهان برخوردار است و طبيعتاً توسعه پرشتاب اين کشور، نياز آن را به انرژي به شدت افزايش مي دهد؛ بنابراين امنيت انرژي و تامين آن از دغدغه هاي مهم رهبران چين به شمار مي آيد و شرکت هاي نفتي اين کشور در چهار گوشه جهان به دنبال نفت مي گردند. برخي برآوردها حاکي از آن است که مصرف نفت اين کشور تا سال 2020 به 12 ميليون بشکه در روز و تا سال 2030 به 16 ميليون بشکه خواهد رسيد. ميزان نفت وارداتي چين هم به هفت ميليون بشکه در روز در سال 2020 و 11 ميليون بشکه در روز در سال 2030 خواهد رسيد. در واقع طي دو دهه آينده، مصرف نفت چين سالانه رشدي معادل 4/5 درصد خواهد داشت؛ نرخ رشدي که دو برابر متوسط نرخ رشد جهاني و چهار برابر نرخ رشدي است که احتمالاً کشورهاي توسعه يافته تجربه خواهند کرد. بر مبناي پيش بيني شرکت اکسون موبيل، بين سال هاي 2004 تا 2030 تقاضاي انرژي در چين 100 درصد افزايش خواهد يافت. در حالي که در سطح جهان اين تقاضا 50 درصد و در اروپا 18 درصد افزايش خواهد يافت.
اين افزايش سريع تقاضا در حالي صورت مي گيرد که توليد داخلي به هيچ روي کفاف آن را نمي دهد. اگرچه چين در وضعيت فعلي در بخش گاز و زغال سنگ خودکفاست اما در بخش نفت به هيچ وجه امکان خودکفايي ندارد؛ به علاوه طي سال هاي آينده خودکفايي آن در بخش گاز نيز موضوعيت نخواهد داشت. طبيعي است که منطقه خليج فارس و کشورهاي واقع در آن از بيشترين قابليت ها در پاسخگويي به اين دغدغه استراتژيک چين برخوردارند. ايران در سال هاي اخير از تامين کنندگان عمده نيازهاي نفتي چين بوده و به طور متوسط سالانه 13 درصد از نيازهاي نفتي اين کشور را تامين کرده است. از همين روست که مهم ترين توافقات منعقده ميان دو کشور در حوزه انرژي صورت گرفته و چين ظاهراً به بزرگ ترين سرمايه گذار در صنعت نفت و گاز ايران تبديل شده است؛ البته ذکر اين نکته ضروري است که انعقاد اين توافقنامه ها ميليارد دلاري، لزوماً به معناي اجرايي شدن آنها نيست. بر مبناي اظهارات دست اندرکاران صنعت نفت ايران، چيني ها وارد روند اجراي هيچ کدام از قراردادهاي بزرگي که با ايران در اين حوزه منعقد کرده اند، نشده اند. در واقع آنان سياست صبر و انتظار را در پيش گرفته اند و منتظرند تا ببينند روند کشاکش ايران و غرب به کجا منتهي مي شود. به بيان ديگر حوزه انرژي به عنوان مهم ترين حوزه روابط دو کشور به شدت تحت تاثير مسائل سياست بين المللي قرار گرفته است. اگر صنعت نفت و گاز ايران با محدوديت هاي سياسي مواجه نبود، طبيعتاً نوبت به شرکت هاي دست چندم چيني نمي رسيد. حال هم که نوبت به آنها رسيده است، چيني ها باز به دليل مسائل سياسي و فشارهاي آمريکا براي سرمايه گذاري در صنعت نفت ايران از توافقات کاغذي فراتر نرفته اند. نکته ديگري که در اين حوزه قابل ذکر است؛ آنکه چيني ها با در پيش گرفتن استراتژي متنوع سازي منابع انرژي وارداتي در سال هاي اخير تلاش هاي فراواني صورت داده اند تا از وابستگي به يک کشور خاص رهايي يابند و در اين مسير توفيقات مهمي نيز کسب کرده اند؛ به گونه اي که در مناطق نفتي مختلف جهان جاي پايي براي خود باز کرده اند. با اين اقدامات امکان بهره گيري از انرژي به عنوان يک برگ برنده در تعامل با چين از گذشته کمرنگ تر شده است.

آمريکا روابط ايران و چين را محدود مي کند؟
 

تعامل ايران و آمريکا سه دهه است که به صورت بازي با حاصل جمع صفر در جريان است. اين تعامل بر روابط ايران و آمريکا با بازيگران ثالث نيز تاثيرات مهمي بر جاي گذاشته است. اين تاثير بر روابط ايران و ديگر قدرت هاي بزرگ به ويژه چين و روسيه شديدتر بوده است.
آمريکا روابط ايران و چين را با حساسيت ويژه اي رصد مي کند و تا جايي که در توان دارد، سعي مي کند آن را محدود کند. اين تلاش محدود به سال هاي اخير نيست بلکه در اين سه دهه همواره تداوم داشته است. در زمان جنگ ايران و عراق چيني ها موشک هاي کرم ابريشم را به ايران فروختند وآمريکا در پاسخ، فروش تجهيزات نظامي پيشرفته به چين را به مدت چند سال متوقف کرد. افزون بر اين، در سال هاي اخير آمريکا همواره برخي شرکت هاي چيني طرف معامله با ايران را مورد تحريم قرار داده است.
در اين چند سال که موضوع هسته ايران با حساسيت هاي بيشتري از سوي مجموعه غرب مواجه شده، فشارهاي آمريکا بر روابط ايران و چين نيز گسترده تر شده است. به عنوان مثال در سال 2008 و در پي تشديد فشارها بر ايران، چيني ها نيز محدوديت هايي را بر روابط با ايران اعمال کردند تا جايي که مقامات دولتي و خصوصي ايران زبان به انتقاد گشودند و ابراز داشتند که «متاسفانه سيستم بانکي چين دستخوش مسائل سياسي شده و تحت تاثير آمريکا قرار گرفته است. ما با کشتي به چين نفت مي فروشيم ولي به دليل مناقشات بانکي پول آن را نمي توانيم دريافت کنيم.
پول نفت را که نمي توانيم با کشتي وارد کنيم. چين بايد بداند که ايران سال ها با غرب مراوده داشته ولي اکنون براي چين فرصتي فراهم شده است تا با ايران مراوده داشته باشد. هنگامي که غرب به ايران اخم کرده است، چين لبخند را از ايران دريغ نکند.» بيان چنين اظهاراتي از سوي مقامات ايراني، آشکارا شدت محدوديت هاي عمال شده از سوي چين و تحت فشار آمريکا را نشان مي دهد. به بيان ديگر موضوع ايران همواره در صدر گفت و گوهاي استراتژيک چين و آمريکا بوده است.
اين گفت و گوها از سال 2004 به طور منظم هر شش ماه يک بار برگزار مي شوند. ظاهراً آمريکايي ها در اين گفت وگوها تاکيد داشته و دارند که ايران بخشي از منافع استراتژيک ايالات متحده را به چالش کشيده است و اگر چين با ايران وارد همکاري هاي استراتژيک شود، در واقع منافع استراتژيک آمريکا را به چالش کشيده است. اين هشدار آمريکا به چين هنگامي اهميت بيشتري مي يابد که توجه داشته باشيم يکي از اولويت هاي اساسي سياست خارجي چين در وضعيت فعلي، عدم تعارض با منافع استراتژيک آمريکاست.
رفتار چين در شوراي امنيت سازمان ملل در مساله هسته اي ايران به خوبي اين موضوع را نشان مي دهد. در دولت اوباما نيز آمريکا همچنان با حساسيت روابط ايران و چين را رصد مي کند و در ديدارهاي مختلفي که ميان مقامات دو کشور صورت گرفته است، موضوع ايران در صدر دستور کار گفت و گوها بوده است. آمريکا در آستانه صدور قطعنامه چهارم، رايزني هاي فشرده اي با چين انجام داد تا اين کشور را به دادن رأي مثبت وادار کند و در اين راه از ابزارهاي تنبيهي چون فروش سلاح به تايوان و تشويقي همچون انعطاف در برابر سياست هاي مالي و پولي چين نيز بهره برد.

در موضوع هسته اي، چين حامي ايران است؟
 

همان گونه که اشاره شد، روابط ايران و چين استراتژيک نيست بنابراين چين در موضوع استراتژيک و حساسي چون پرونده هسته اي ايران، منطقاً نقش حامي ايران را ايفا مي کند. موضع چين در قبال اين موضوع تنها تا حدي ميانه روانه تر از طرف هاي غربي است. دقت در رفتار چين به خوبي اين موضوع را نشان مي دهد. موضع چين در قبال پرونده هسته اي ايران گرچه در لفظ همواره تاکيد بر راه حل ديپلماتيک بوده است اما در عمل در شوراي امنيت چين نيز در قطعنامه ها همواره در کنار غرب قرار گرفته است. نکته مهمي که در اين مبحث بايد به آن توجهي ويژه داشت، آن است که چين نيز توانمندي هسته اي ايران را بر نمي تابد. ورود ايران به باشگاه هسته اي تنها براي قدرت هاي غربي مضر نيست بلکه چين و همچنين روسيه هم از توانمندي هسته اي ايران بيمناکند. چين نمي خواهد کشوري با قابليت هاي ايران که در منطقه بسيار حساس خاورميانه واقع شده است به توانمندي هسته اي دست يابد؛ بنابراين حمايت از ايران در موضوع هسته اي، ايران با کنسرت قدرت هاي بزرگ مواجه است؛ کنسرتي که اعضاي آن هدفي مشترک دارند و آن مديريت انحصاري مسائل بين المللي است. چين هم يکي از اعضاي اين کنسرت است و هماهنگ با ديگران عمل مي کند.

آيا روابط ايران و چين استراتژيک است؟
 

براي تبيين سطح روابط ايران و چين بايد استراتژيک بودن روابط را به طور دقيق معنا کرد. روابط استراتژيک هنگامي ميان دو کشور شکل مي گيرد که آنان با تهديد مشترکي رو به رو باشند و براي مقابله با اين تهديد، به طراحي و پيشبرد همکاري هاي استراتژيک مبادرت ورزند. ايران و چين در وضعيت کنوني با تهديد يا تهديدات مشترکي در صحنه سياست بين الملل مواجه نيستند تا زمينه شکل گيري همکاري استراتژيک و به تبع آن، ارتقاي روابط به سطح مشارکت استراتژيک فراهم آيد. محيط امنيتي ايران و چين و طيف تهديدات موجود در هر يک از آنها، عميقاً با يکديگر متفاوت است. به بيان ديگر هر يک از اين دو کشور اولويت هاي کاملاً متفاوتي را در صحنه سياست بين الملل پيگيري مي کنند.
مهم ترين اولويت سياست خارجي ايران در وضعيت فعلي پيشبرد برنامه هسته اي و مقابله با آمريکاست؛ در حالي که اولويت اصلي سياست خارجي چين در شرايط موجود، پيشبرد سريع توسعه اقتصادي است. افزون بر اين، در دوران پس از جنگ سرد با توجه به توزيع خاص قدرت در پهنه بين المللي، شکل گيري و تداوم چنين سطحي از روابط ميان کشورها به ندرت رخ داده است.
به بيان ديگر بر خلاف دوران جنگ سرد که محيط بين المللي شفاف بود و کشورهاي زيادي با يکي از دو ابرقدرت يا با يکديگر وارد همکاري استراتژيک مي شدند، از دهه 1990 به اين سو به دليل وضعيت خاص توزيع قدرت بين المللي و سياليت شرايط، کشورها به ندرت وارد همکاري هاي استراتژيک شده اند. شاهد اين مدعا آنکه در اين دوران گرچه از سوي تصميم گيران سياست خارجي ايران تمايلاتي براي شکل دهي به روابط استراتژيک با چين مشاهده شده است اما طرف چيني هيچ گاه اين روابط را استراتژيک نخوانده است. کوتاه سخن آنکه گرچه ايران و چين در حوزه هاي مهمي به يکديگر نياز دارند و بر همين مبنا همکاري هاي مهمي نيز ميان آنان شکل گرفته است اما روابط دو کشور استراتژيک نيست.

ايران به چين اعتماد دارد؟
 

اعتماد و بي اعتمادي کشورها به يکديگر عمدتاً ريشه در تجربه تاريخي آنان از يکديگر دارد. تجربه تاريخي ايران در قرون اخير در روابط با قدرت هاي بزرگ، تلخ و سرشار از ناکامي بوده است. از همين رو ايران به قدرت هاي بزرگ اعتماد ندارد. اما اين موضوع در روابط ايران و چين چندان مصداق ندارد. روابط ايران و چين اولاً فاقد تجربه تاريخي منفي است و ثانياً در سه دهه اخير سازنده بوده است.
گرچه سابقه روابط ايران و چين به هزاره ها مي رسد اما در طول اين تاريخ دراز، روابط عمدتاً مثبت بوده و در تجارت خلاصه شده است. در دوران مدرن نيز سابقه روابط دو کشور به اندکي بيش از سه دهه مي رسد، بنابراين ايران بر خلاف ديگر قدرت هاي بزرگ به چين تا حدي اعتماد دارد. البته مواضع چين در مورد برنامه هسته اي و تعلل در اجراي قراردادهاي نفتي باعث شده است تصميم گيران با چهره واقعي چين بيشتر آشنا شوند. از ديگر سو نوع روابط تجاري دو کشور و حضور روز افزون اجناس بي کيفيت چيني در بازار ايران که به شدت به بخش هاي توليدي کشور ضربه زده، موجب شده است در سطح جامعه نيز بدبيني نسبت به چين شکل بگيرد. به نظر مي رسد در صورت تداوم اين روند در سال هاي آتي بي اعتمادي موجود در ايران نسبت به قدرت هاي بزرگ دامن چين را نيز بگيرد.

بسط روابط با چين انتخابي استراتژيک است؟
 

بسط روابط با چين به شدت از شرايط حاکم بر محيط امنيتي ايران به دليل کشاکش با غرب در سه دهه اخير و موضوع هسته اي کشور متأثير شده است. دوران پس از انقلاب اسلامي، از دهه 1370 به اين سو مقارن با خيزش چين به عنوان يک قدرت بزرگ به ويژه در حوزه اقتصاد بوده است. طبيعي است که ايران مواجه با تحريم، در پي استفاده از هر فرصتي از جمله چين، براي گسترش آزادي عمل خود برآيد.
در واقع چين در اين دوران، انتخابي ناگزير براي ايران بوده تا به واسطه آن با فشارهاي غرب مقابله کند. اين نکته پذيرفته شده است که کلاس تکنولوژيک چين قابل قياس با کشورهايي چون آلمان و ژاپن نيست و اگر انتخاب در شرايط طبيعي صورت گيرد، نوبت به چين نمي رسد.
به علاوه چين در سال هاي اخير حمايت قابل توجهي نيز از ايران نکرده است تا مابه ازايي براي حضور در اقتصاد ايران پرداخت کرده باشد. بحث هايي که در وضعيت کنوني در ميان نخبگان و به ويژه جامعه در مورد چين وجود دارد، نشان دهنده ناگزير بودن اين انتخاب است. در صورت تغيير نوع تعامل ايران و غرب جايگاه چين در سياست خارجي ايران احتمالاً به سرعت تغيير خواهد کرد و اين کشور براي نفوذ در حوزه هاي مختلف اقتصاد ايران خصوصاً حوزه انرژي با دشواري هاي زيادي مواجه خواهد شد.

در صورت وخيم تر شدن روابط ايران و غرب چين در کنار غرب قرارخواهد گرفت؟
 

براي پاسخ به اين پرسش بايد به انتخاب استراتژيک چين توجه کرد. انتخاب استراتژيک اين کشور در وضعيتي فعلي و تا آينده اي قابل پيش بيني بر مبناي اسناد راهبردي اين کشور به ويژه اسناد دفاع ملي و نيز سند «راه توسعه مسالمت آميز چين» پيشبرد توسعه اقتصادي است. پيشبرد توسعه اقتصادي مهم ترين ابزار مشروعيت ساز حزب کمونيست است. از اين رو اولويت هاي سياست خارجي چين در جهت تحقق اين هدف طراحي و اجرا مي شوند. در اين راستا چين در بحران هاي بين المللي همواره با قدرت هاي غربي همراهي کرده زيرا از قدرت سلبي و ايجابي اين کشورها براي تاثيرگذاري سازنده يا تخريبي بر روند توسعه خود آگاه است. سياست چين در قبال بحران هسته اي کره شمالي، موضوع هسته اي ايران و بحران دارفور تا حد قابل توجهي با يکديگر شبيه بوده و مهم ترين وجه آن همراهي با ديگر قدرت هاي بزرگ جامعه بين المللي، البته با ادبيات خاص چيني است. دقت در رفتار چين در قبال ايران در چند ساله اخير به خصوص در مقطع تشديد فشارهاي غرب و صدور قطعنامه ها نشان مي دهد که اين کشور گرچه براي به تاخير انداختن صدور قطعنامه يا تعديل کردن محتواي آن اقداماتي را صورت داده اما هنگامي که مابه ازاي اين اقدامات را از ايران و آمريکا دريافت کرده در نهايت در کنار غرب قرارگرفته است. بر اين مبنا و با توجه به اينکه تغيير در انتخاب استراتژيک چين در کوتاه مدت و حتي ميان مدت بعيد به نظر مي رسد، در صورت تشديد جو تخاصم ميان ايران و غرب محتملاً اين کشور البته با تاخير و به شيوه خاص خود در کنار غرب قرار خواهد گرفت.
چين در جنگ هايي که آمريکا از دهه 1990 به اين سو به راه انداخته، هيچ گاه مخالفت موثري صورت نداده است. در جنگ اول و دوم عراق و نيز درجنگ افغانستان که مهم ترين اقدامات تهاجمي و يک جانبه آمريکا در دوران پساجنگ سرد بوده اند؛ چين هيچ گاه مخالفت موثري انجام نداده. در شوراي امنيت سازمان ملل نيز چين به ندرت از حق وتوي خود استفاده کرده است. از دهه 1990 به اين سو چين تنها در سه مورد زير از حق وتوي خود استفاده کرده است:
1- سال 1999: وتوي درخواست افزايش ناظران صلح سازمان ملل در جمهوري مقدونيه؛ زيرا مقدونيه هنوز چين کمونيست را به رسميت نشناخته بود.
2- سال 2007: وتوي قطعنامه محکوميت ميانمار به دليل سابقه حقوق بشري آن.
3- سال 2008: وتوي قطعنامه تحريم زيمبابوه
اين موارد اندک نيز از منظر آمريکا مباحث چندان مهم نبوده اند بنابراين استفاده احتمالي چين از حق وتوي خود در موضوع هسته اي ايران - در شرايط حاد - بسيار بعيد به نظر مي رسد.
منبع:همشهري ديپلماتيک، شماره 43



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط