مجمع روحانيون مبارز

براي دستيابي به علل و زمينه هاي تشکيل مجمع روحانيون مبارز بايد کمي به گذشته برگشت؛ چرا که ريشه ها و بسترهاي شکل گيري مجمع را بايد در علل انشعاب در حزب جمهوري اسلامي و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي که در نهايت به توقف فعاليت آن ها با تأييد امام خيني(ره) منجر شد، جست و جو کرد.
شنبه، 14 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مجمع روحانيون مبارز

مجمع روحانيون مبارز
مجمع روحانيون مبارز


 






 

دوره پيدايش و قدرت
 

براي دستيابي به علل و زمينه هاي تشکيل مجمع روحانيون مبارز بايد کمي به گذشته برگشت؛ چرا که ريشه ها و بسترهاي شکل گيري مجمع را بايد در علل انشعاب در حزب جمهوري اسلامي و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي که در نهايت به توقف فعاليت آن ها با تأييد امام خيني(ره) منجر شد، جست و جو کرد.
در بخش هاي گذشته در ارتباط با حزب جمهوري اسلامي و جامعه روحانيت مبارز تهران به برخي از اين دلايل پرداخته شد، «ولايت فقيه و حدود اختيارات آن»، «احکام اوليه و ثانويه»، «کاهش تصدي دولت در امور»، «خصوصي سازي و واگذار امور به دست مردمم، «فقه سنتي صاحب جواهر و فقه پويا بر پايه اجتهاد مستمر فقها» و «نظارت استصوابي و استطلاعي» (1) از مهم ترين اين دلايل بود.
اما مناقشات اقتصادي در حوزه مباحثي چون «حمايت از محرومان و مستضعفان»، مناسبت هاي کارگري و کارفرما، که اوج آن در قانون کار توسط وزير کار ارائه شده بود، همه و همه دست به دست هم داد تا زمينه انشعاب در جامعه روحانيت مبارز و شکل گيري مجمع روحانيون مبارز را فراهم سازد.
اما انشعابيون از روحانيت مبارز، (2) نقطه اختلاف اصلي را بر سر فهرست هاي انتخاباتي مي دانند.
به هر حال شايد سال 1367 فرصت مناسبي براي تشکيل مجمع روحانيون مبارز تشخيص داده شد، چرا که با توقف فعاليت هاي دو جريان سياسي و پر قدرت چون حزب جمهوري اسلامي و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، وجود تشکلي که خلأ ناشي از اين دو جريان را پر کند، بيش از پيش ضروري مي نمود؛ و اين مجمع روحانيون مبارز بود که با تشخيص مناسب شرايط زماني پا به عرصه سياسي گذاشت. انشعابيون از جامعه روحانيت مبارز به اتفاق جمعي ديگر از روحانيون که اکثريت قريب به اتفاق آنان از دست اندرکاران و مسئولان دفتر امام خميني بودند «مجمع روحانيون مبارز» را تشکيل دادند. اين اقدام با تأييد امام خميني(ره) رو به رو شد و در پاسخ به نامه مؤسسان مجمع فرمودند:
انشعاب تشکيلاتي براي اظهار عقيده مستقل و ايجاد تشکيلات جديد به معناي اختلاف نيست.(3)
اين تأييد براي آغاز به کار اين تشکل نو ظهور و نو پا، سرمايه بزرگي محسوب مي شد. برخي صاحب نظران بر اين باورند که موافقت حضرت امام خميني(ره) با توقف فعاليت هاي حزب جمهوري اسلامي و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و متعاقب آن موافقت با تشکيل مجمع روحانيون مبارز، گوياي آن است که امام مايل بود که رهبري جريان هاي سياسي به دست روحانيت باشد و يگر آنکه کشور به سمت يک قطبي در جريان هاي سياسي حرکت نکند.
در عين حال برخي صاحب نظران ديگر بر اين اعتقاد هستند که حجت الاسلام سيد احمد خميني فرزند رهبر انقلاب، نقش اصلي را در شکل گيري اين تشکل داشته است؛ چرا که براي عملي کردن منويات رهبري و گفتمان سازي آن معتقد بود که با تشکل جامعه روحانيت مبارز نمي توان به اهدافي که هست، دست يافت.
به هر صورت هر علت و دليل را پذيرا باشيم، نمي توانيم رسميت يافتن دو قطبي شدن جناح هاي سياسي در آرايش سياسي کشور را که مهم ترين پيامد تشکيل مجمع روحانيون مبارز بود را مورد توجه قرار ندهيم. در چنين فضايي که مجمع روحانيون مبارز شکل گرفت و پله هاي قدرت را به سرعت طي کرد، هر قدر حضور جدي تري در صحنه سياسي مي يافت، به همان نسبت جامعه روحانيت مبارز سکوت سياسي و انزوا را در پيش گرفت. بي شک اين رويکرد خود نيز موجبات سرعت روزافزون مجمع در قدرت يابي در ساختار سياسي کشور شد.
در اين دوره مجمع روحانيون مبارز توانست با «گفتمان سازي» بر پايه دو اصل «اسلام ناب محمدي(ص) در برابر اسلام آمريکايي» و «جنگ فقر و غنا» خود را پرچمدار آن معرفي کند. اين تشکل با بهره گيري از روزنامه سلام که ارگان غيررسمي آن(4) محسوب مي شد، نقش مهمي در تنوير افکار عمومي و اطلاع رساني داشت. مجمع همچنين توانست در پرتو فضا سازي عليه استکبار که اوج آن تصويب روز 13 آبان (تسخير سفارت آمريکا در تهران به دست دانشجويان مسلمان پيرو خط امام(ره)) به عنوان «روز ملي مبارزه با استکبار جهاني به سرکردگي آمريکاي جهانخوار» بود، تشکل هاي دانشجويي و به طور اخص «دفتر تحکيم وحدت» را به سمت خود جذب کنند و اين تشکل پايگاه دانشجويان آنان در دانشگاه ها و مراکز آموزش عالي شد. مجمع در اين دوره با در اختيار داشتن نهادها و دستگاه هاي اجرايي و قواي سه گانه تلاش وافري کرد که خود را نماينده اصيل گفتمان «خط امام» معرفي کند و در پرتو آن خود را طرفدار محرومان و مستضعفان، مخالف سرمايه داري، ضد استکباري، مخالف تحجر و واپس گرايي، طرفدار فقه پويا و نوانديشي و در يک کلام مفسر با صلاحيت در تفسير انديشه هاي امام معرفي کند.
مجمع به رغم آنکه در اساسنامه خود تصريح کرده بود که شعبه اي در شهرستان ها ندارد، اما براي انتخابات فهرست سراسري مي داد و از کانديداهاي مورد حمايت خود در سراسر کشور حمايت مي کرد. به گونه اي که در جريان انتخابات مجلس شوراي اسلامي، دوره سوم، شعار انتخاباتي اين تشکل برگرفته از بخشي از ديدگاه هاي امام چون: «جنگ فقر و غنا، اسلام ناب محمدي در مقابل اسلام آمريکايي، حمايت از محرومان و مستضعفان» انتخاب شد و اکثريت قاطع کرسي هاي خانه ملت در دوره سوم را از آن خود کردند.(5)
کميته فرهنگي مجمع روحانيون مبارز تهران در سيزدهم خردادماه 1369 طي بيانيه اي هدف از ايجاد تشکل جديد را اصرار و پيگيري تحقق انديشه هاي والا و اهداف بلند قائد عظيم الشأن امت اسلام اعلام کرد. اين در حالي بود که با وجه به تقارن اين اعلام و انتخابات سومين دوره مجلس شوراي اسلامي، فرصت تبليغاتي وسيعي در اختيار اين تشکل جديد قرار گرفت؛ در حاليکه جامعه روحانيت مبارز تهران در سکوت قابل توجهي بود و صحبتي درباره اين انشعاب نداشت؛ در حالي که انشعابيون تبليغات گسترده اي به راه انداخته بودند.
نام آقايان کروبي، جلالي خميني و سيد محمود دعايي از اعضاي انشعابي جامعه روحانيت مبارز تهران در صدر قرار داشت و بلافاصله طي انتخاباتي اعلام شد کروبي به دبيري مجمع روحانيون مبارز انتخاب شده است.(6)
محمد موسوي خوئيني ها يکي از اعضاي مؤسس روحانيون مبارز درباره انشعاب مي گويد: آن جمع در بسياري از موارد، سليقه ها و مواضعي دارند که مورد قبول روحانيون مبارز نيست و لزوماً براي بيان مواضع خود ناگزير به تشکيل جمع ديگري شده که مواضع و نقطه نظرات از طريق آن جمع تأمين شود... هر چند که در نزد هر دو جريان، ملاک عمل، اسلام و احکام اسلام است لاکن اختلاف برداشت و بينش امري غير قابل اجتناب مي باشد. مهم ترين علت تشکيل روحانيون مبارز، اجرا و پياده کردن نقطه نظرات حضرت امام مي باشد.(7)
محمد خاتمي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي وقت و از اعضاي بنيان گذار روحانيون مبارز، دليل انشعاب را چنين مي گويد:
گردهمايي تبادل نظر و همفکري ميان افرادي که همدل و همزبان و داراي اصول فکري و احساس و اهداف مشترک هستند امري است طبيعي و هنگامي که مصالح انقلاب و موقعيت حساس جامع انقلابي ايجاب مي کند که عده اي از برادراني که بهتر مي توانند با هم کار کنند گرد هم آيند، اين تشکل و انسجام امري لازم و يک وظيفه حتمي است. اعلام موجوديت مجموعه اي به نام «روحانيون مبارز» و شروع فعاليت آن را بايد ناشي از اين ضرورت و احساس وظيفه دانست... عده اي از اعضاي روحانيون مبارز خود از بنيان گذاران اوليه روحانيت مبارز در دوران ستم شاهي و پيش از پيروزي انقلاب اسلامي هستند.(8)
علي اکبر آشتياني نماينده وقت امام(ره) در ژاندارمري و از پايه گذاران روحانيون مبارز درباره انشعاب چنين مي گويد:
بيان نظرات صريح امام و استفتائاتي در خصوص مسائل اقتصادي و اجتماعي، احکام حکومتي، قانون کار و... عدم تحقق آن ها، همچنين عدم احقاق حقوق محرومين و رنج ديدگان و بسيجيان عاشق و جان بر کف، عدم توفيق مجلس دوم در وضع قوانين بنيادي مورد انتظار امام، رأي منفي 99 نماينده مجلس دوره دوم به نخست وزير وقت علي رغم قرائت نامه امام در مجلس، جلوگيري همين گروه از نمايندگان از تصويب لوايح و طرح هايي که به نفع محرومين و مستضعفين و کارگران بوده و ضرورت برداشتن گام هاي ارزنده براي پيشبرد اهداف و آرمان هاي مقدس انقلاب و تقارن همه اين مسائل با انتخابات سومين دوره مجلس شوراي اسلامي موجب اختلاف نظر با جامعه روحانيت مبارز شد و با اعلام استقلال اين تشکل تازه پي گرفت.(9)
مجمع روحانيون مبارز با بهره گيري از امکانات گسترده رسانه ها و فضاي تبليغاتي نشأت گرفته از بيانات امام(ره) به طور مستمر در راستاي اهداف خود تبليغ مي کرد.
در اين زمان رياست مجلس، هيأت رئيسه قوه قضائيه و (رئيس ديوان عالي، دادستان و...) بخش اعظم وزارتخانه ها، سازمان هاي دولتي و نهادهاي انقلابي و اصلي ترين بخش اجرايي کشور که همان نخست وزيري بود، همچنان در دست جناح چپ بود، نمايندگان رهبري در نهادها و سازمان ها، استانداران، سفيران و کلاً نظام مديريتي و اجرايي کشور، شاکله آن از اين جناح بود. به ويژه تصدي مسئوليت دو روزنامه اصلي، پرشمارگان و قديمي ايران (کيهان و اطلاعات) به ترتيب در اختيار حجت الاسلام خاتمي وزير وقت فرهنگ و ارشاد اسلامي و حجت الاسلام دعايي نماينده وقت مجلس شوراي اسلامي قرار داشت که اين دو تن از مؤسسين و بنيان گذاران مجمع روحانيون مبارز تهران بودند. در مجموع با توجه به در اختيار داشتن مسئوليت ها و مناصب عالي در قوه قضائيه، مقننه و مجريه بايد گفت در دهه اول انقلاب، مديريت عالي کشور عمدتاً در اختيار جناح موسوم به چپ بوده است.

دوره افول و حاشيه نشيني
 

شايد مجمع روحانيون مبارز در زمره نادر احزاب و تشکل هاي سياسي است که فاصله تأسيس (1367) آن تا به قدرت رسيدن (1369) را در کوتاه ترين زمان ممکن طي کرد. اما شايد همين امر موجب شد که به دليل حضور کادر اصلي حزب در اداره امور، به کادرسازي، سامان دادن تشکيلات، تدوين مواضع، جذب نيرو و گسترش خود قادر نباشد.
افزون بر اين، مواضع سلبي که مجمع در دوره قدرت اتخاذ کرد، نقش مهمي در افول آن ايفا کرد. مجمع تلاش کرد که خود را تنها تشکل صلاحيت دار حامي امام و ولايت فقيه معرفي کند و اين انحصارطلبي، موجب موضع گيري ساير تشکل ها نسبت به آن شد. مجمع خود را همواره طرفدار اسلام اصيل و ناب محمدي(ص) معرفي و جريان مقابل خود را طرفدار اسلام آمريکايي مي ناميد. نوعي تماميت خواهي در نگرش به اداره امور کشور و سپردن مسئوليت ها به همفکران سياسي و موضع گيري هاي تند عليه منتقدان و مخالفان، نيز پله هاي نردبان قدرت زير پاي مجمع را يکي پس از ديگري بر مي داشت؛ در حالي که مجمع از آن غافل بود. صف بندي هاي شديد در درون مجلس شوراي اسلامي دوره سوم که اکثريت قاطع آن در اختيار طيف چپ و حاميان مجمع روحانيون مبارز بود که اوج آن جريان رأي اعتماد به ميرحسين موسوي براي نخست وزيري بود را نيز بايد چالش بزرگ براي افول قدرت مجمع برشمرد. چرا که جريان حاکم در مجلس، 99 نفري را که به نخست وزيري موسوي رأي ندادند، نه تنها در درون مجلس، بلکه در سطح جامعه به عنوان پيمان شکنان با ولايت و رهبري معرفي کرد و به زعم خود به افشاگري آن ها پرداخت. شرايط فوق العاده چون بحران و جنگ که به پيدايش راديکاليسم منجر مي گردد بي شک با از بين رفتن شرايط ويژه نه تنها جريان بلکه نوعي نهضت عمومي مقابله با تندروي و راديکاليسم در جامعه شکل مي گيرد و مجمع روحانيون مبارز هم جدا از اين فرجام نبود. با پذيرش قطعنامه 598 و آتش بس ميان ايران و عراق، کشور به تدريج شرايط جنگي را پشت سر مي گذاشت. جنگ 8 ساله خسارات فراواني بر کشور وارد کرده بود (10) و مردم هر چه زودتر خواستار خروج از شرايط دوران سخت جنگ و آغاز سازندگي کشور بودند. اين در حالي بود که علي اکبر محتشمي پور يکي از سخن گويان مهم و پر نفوذ مجمع روحانيون مبارز در مجلس سوم، خواهان ورود ايران به جنگ امريکا عليه عراق در جريان اشغال کويت بود. محتشمي، صدام را خالد بن وليد زمان خواند که در برابر آمريکا ايستاده است و ايران بايد در کنار او عليه آمريکا بجنگد. بي گمان اين موضع گيري را بايد تير خلاص به جريان چپ قلمداد کرد، چرا که مردم مي ديدند که جريان حاکم (جناح چپ) به جاي آنکه به دنبال تنبيه متجاوز و گرفتن خسارت جنگ باشد، از کمک به صدام براي برافروختن آتش جنگ ديگري سخن مي گويد.
رخدادها و حوادث به سرعت در حال سپري شدن بود. گلايه هاي سران جناح راست از جمله جامعه مدرسين حوزه علميه قم و جامعه روحانيت مبارز تهران از امام خميني مبني بر نارضايتي از وضعيت حاکم بر جامعه و حذف يک جريان (که مراد جريان راست بود) به نفع جريان چپ صورت گرفته بود نيز فضاي تنفسي جريان چپ را تنگ تر مي کرد. امام خميني اتخاذ برخي شيوه ها و مواضع در زمان انشعاب مجمع را پذيرش از سر مصلحت دانست و قول مساعدت در جهت حمايت از جريان رست را داد.(11)
يکي از موارد حمايت امام(ره) در پاسخ به نامه حجت الاسلام محمد علي انصاري عضو مؤسس مجمع روحانيون مبارز نمايان شد. امام در اين نامه حمايت خود را از هر دو جناح تصريح کرد:
اين مسئله روشن است که بين افراد و جناح هاي موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد صرفاً سياسي است ولو اينکه شکل عقيدتي به آن داده شود چرا که همه در اصول با هم مشترک اند و به همين خاطر است که من آن را تأييد مي نمايم. آن ها در اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان براي کشور و مردم مي سوزد و براي رشد اسلام و خدمت به مسلمين طرح و نظري دارند که به عقيده خود موجب رستگاري است. اکثريت قاطع هر دو جريان مي خواهند کشورشان مستقل باشد هر دو مي خواهند سيطره و شر زالو صفتان وابسته به دولت و بازار و خيابان را از سر مردم کم کنند. هر دو مي خواهند کارمندان شريف و کارگران و کشاورزان متدين و کسبه صادق بازار و خيابان، زندگي پاک و سالمي داشته باشند. هر دو مي خواهند دزدي و ارتشاء در دستگاه هاي دولتي و خصوصي نباشد. هر دو مي خواهند ايران اسلامي از نظر اقتصادي به صورتي رشد نمايد که بازارهاي جهان را از آن خود کند. هر دو مي خواهند اوضاع فرهنگي علمي ايران به گونه اي باشد که دانشجويان و محققان از تمام جهان به سوي مراکز تربيتي و علمي و هنري ايران هجوم آورند. هر دو مي خواهند اسلام قدرت بزرگ جهان شود. پس اختلاف بر سر چيست؟ اختلاف بر سر اين است که هر دو عقيده شان است که راه خود باعث رسيدن به اين همه است. البته يک چيز مهم ديگر هم ممکن است موجب اختلاف شود که همه بايد از شر آن به خدا پناه ببريم که آن حب نفس است که اين ديگر اين جريان و آن جريان نمي شناسد... براي من روشن است که در نهاد هر دو جريان، اعتقاد و عشق به خدا و خدمت به خلق نهفته است.(12)
امام خميني(ره) که مي توان گفت مجمع روحانيون مبارز از ايشان براي حمايت خود بسيار هزينه کرد، دار فاني را وداع و دعوت حق را لبيک مي گويد. جناح چپ مدعي است که با فوت امام خميني(ره) بزرگ ترين حامي خود را از دست داد و بايد آن را علت اصلي افول مجمع برشمرد. اين جريان، شکست کمونيست هاي جهان و فروپاشي شوروي را هزيمت جريان چپ در دنيا مي داند و آن را تأثيرگذار در ناکامي جناح چپ در ايران مي داند.(13)
حال ديگر سال 1368 تنها يک سال از تأسيس و قدرت فائقه بودن جناح چپ با رهبري مجمع روحانيون شرايط سياسي ـ فرهنگي ـ اجتماعي کشور به سمت تغيير و دگرگوني است. با انجام اصلاحات در بازنگري قانون اساسي و تغييراتي بنيادي چون، حذف قيد مرجعيت از شرايط رهبري، تمرکز اختيارات در قوه قضائيه و حذف نظام شورايي در آن، و از همه مهم تر حذف پست نخست وزيري و تمرکز اختيارات به دست رئيس جمهور، شرايط به گونه اي به پيش مي رود که درخواست عمومي مبدل مي شود؛ به گونه اي که هر دو جريان جامعه روحانيت مبارز و مجمع روحانيون براي رياست جمهوري از نامزدي هاشمي رفسنجاني حمايت مي کنند.(14)
برنامه پنج ساله اول که موضوع استقراض نيز در آن ديده شده بود، در زمان حاکميت همين مجلس سوم (جناح چپ) بوجود آمد. جناح چپ قبل از انتخابات، خود را شکست خورده تلقي مي کرد و حتي در فکر اين بود که در انتخابات چهارمين دوره مجلس شوراي اسلامي شرکت نکند. عمده دلايل شکست آنان را در عدم تطبيق با شرايط موجود به ويژه نحوه و کيفيت تنظيم رابطه و اطاعت از ولايت فقيه، مخالفت با برنامه هاي توسعه اقتصادي کشور، و بنا به گفته خودشان، تبليغات جناح راست بر عليه آنان مبني بر اينکه عامل جنگ و کوپني شدن مايحتاج، جناح چپ بوده است بايد جست و جو کرد. در اين شرايط و اوضاع، انتخابات چهارمين دوره مجلس شوراي اسلامي آغاز شد.
همان فضاي تبليغاتي دوره سوم براي جناح راست و جامعه روحانيت مبارز بوجود آمده بود؛ اين بار «مجلس چهارم» نصيب جناح چپ و مجمع روحانيون مبارز شد. رئيس سومين دوره مجلس شوراي اسلامي نه تنها به مجلس راه نمي يابد، بلکه رتبه سي و هفتمين نامزد در تهران را به خود اختصاص مي دهد.(15) جمع زيادي از همفکران مجلس سوم از سوي شوراي نگهبان احراز صلاحيت نمي شوند. به دليل حجم تبليغات وسيع و زمينه هاي مساعد پيشگفته، تمامي سي نفر کانديداهاي جامعه روحانيت مبارز به مجلس راه يافتند.(16)
محمد يزدي رئيس قوه قضائيه شد. علي اکبر ناطق نوري رئيس مجلس شوراي اسلامي و رياست جمهوري نيز که بر عهده هاشمي رفسنجاني بود. بدين ترتيب سه تن از اعضاي برجسته و عالي رتبه جامعه روحانيت مبارز، مسئوليت سه قوه کشور را عهده دار مي شوند. مجمع روحانيون مبارز حاشيه نشيني را انتخاب کرد و جز چند نفر از آنان، مابقي سکوت و عدم همکاري را پيشه خود مي سازند. دعوت مقام رهبري از آنان براي فعاليت سياسي نيز مورد اجابت قرار نمي گرفت.(17)
اين تشکل در دوران مذکور، عمدتاً اهتمام خود را بر انتقاد از عملکرد جناح راست و دولت هاشمي رفسنجاني متمرکز کرد. روزنامه سلام در دوران حاشيه نشيني و غربت اين جناح، نقش مهمي در سخن گويي بر عهده داشت.

دوره بازگشت مجدد به قدرت
 

برخي اعتقاد دارند که جناح چپ به رهبري مجمع روحانيون مبارز فاقد استراتژي بوده است، اما نظريه اي نيز وجود دارد که مخالف آن است. اين نظريه بر اين باور است که جناح چپ در دوران هشت ساله (1376 ـ 1368) به تدوين استراتژي، نقد عملکرد و بازتعريف مأموريت هاي آينده، نظريه پردازي و کادرسازي پرداخته است.
چرا که چپ جديد که بعداً در حزب مشارکت ظهور و بروز يافت، محصول «حلقه کيان» و «مرکز تحقيقات استراتژيک رياست جمهوري» است و اين تنها يک نمونه از اقدام هاي مهم جناح چپ براي نظريه پردازي و کادرسازي اين دوران به شمار مي آيد.
در دوم خرداد 1376 و در جريان هفتمين دوره انتخابات رياست جمهوري، محمد خاتمي عضو مؤسس و شوراي مرکزي مجمع روحانيون مبارز در يک انتخابات رقابتي توانست بر رقيب شاخص جناح راست (علي اکبر ناطق نوري) به پيروزي برسد (18) و بدين سان دو دوره 4 ساله قوه مجريه (1384 ـ 1376) مجلس شوراي اسلامي دوره ششم (1382 ـ 1378) اولين دوره شوراهاي اسلامي شهر و روستا (1378) به صورت قاطعي در اختيار جريان چپ و مجمع روحانيون مبارز قرار گرفت. خاتمي، رئيس جمهور و بخش قابل ملاحظه اي از شوراي مرکزي مجمع، قوه مجريه و کروبي دبير کل مجمع روحانيون مبارز، رئيس مجلس ششم و تعدادي ديگر از اعضا نيز اين قوه را در دست گرفتند.
گفتمان «اصلاحات» پايه و بنياد اصلي اين جريان در طول سال هاي بازگشت مجدد به قدرت بود. در اين دوره، دگرديسي جدي در مواضع و ديدگاه هاي جناح چپ از جمله مجمع روحانيون مبارز مشاهده مي شود. اعقاد به ولايت فقيه به جاي ولايت مطلقه فقيه، اهتمام بر جمهوريت نظام به جاي اسلاميت، طرفداري از برقراري مذاکره و رابطه با آمريکا به جاي مخالفت با آن، اعتقاد به برقراري نظام سرمايه داري و بازار آزاد در اقتصاد به جاي گرايش شديد دولتي کردن امور، تجويز گرايشي مبني بر دين حداقلي به عبارت ديگر زمينه ساز شدن براي رشد سکولاريسم و جدايي دين از سياست، را مي توان از مهم ترين چرخش هاي مواضع اين جريان برشمرد.
اما آنچه که به عنوان فصل مشترک اين دوره جناح چپ و مجمع با دوره گذشته بود، باز هم راديکاليسم و افراطي گري بود که نقش مهمي در شکست مجدد اين جريان ايفا کرد. به هر حال در عرصه قدرت و سياست، فراز و فرود و جابه جايي قدرت امري عادي است. دوران حاکميت هشت ساله جريان چپ بار ديگر رو به افول گذاشت؛ اما اين بار بر خلاف گذشته، راهبرد جناح و مجمع روحانيون، انزواطلبي و حاشيه نشيني اختيار کردن نبود. به رغم شکست ها پي در پي و ناکامي در انتخابات شوراي اسلامي شهر و روستا دوره دوم و سوم، مجلس شوراي اسلامي دوره هفتم و هشتم و انتخابات رياست جمهوري دوره نهم، در همه انتخابات مذکور حضور فعال داشت. علاوه بر استراتژي حضور فعال در عرصه انتخابات، ايجاد احزاب و تشکل هاي سياسي، گسترش مطبوعات و سايت هاي خبري و تلاش براي ارائه چهره اي معتدل در عرصه جهاني را بايد از ديگر راهبردهاي آن در ساليان اخير برشمرد.
انتخابات رياست جمهوري دوره نهم، شوک بزرگ براي مجمع روحانيون مبارز بود! چرا که متعاقب شکست مهدي کروبي چهره شاخص و دبير کل مجمع روحانيون مبارز در انتخابات، اين بار اين تشکل شاهد انشعاب جديدي بود و اين فرد کسي جز مهدي کروبي به اتفاق رسول منتجب نيا نبود که با خروج از مجمع روحانيون، به تشکيل حزب اعتماد ملي اقدام کرد.
اختلاف ميان حزب اعتماد ملي و مجمع روحانيون رو به افزايش است. بر خلاف گذشته که از اقتدار و نفوذ مجمع روحانيون به شدت کاسته شده است؛ اگر کروبي توانست حزبي در سراسر کشور راه اندازي کند، کنگره اي بر پا نمايد، روزنامه اي به عنوان ارگان رسمي حزب منتشر نمايد و تلاش نمايد روابط و مناسبت هاي خود را با ارکان نظام و ساير جريان هاي سياسي بهبود دهد؛ اما مجمع روحانيون در نوعي لاک دفاعي فرو رفته است. نه بيانيه اي و نه مواضعي در مناسبت ها اتخاذ مي کند، بر خلاف گذشته که در نقش ليدري و رهبري جناح چپ عمل مي کرد، هم اکنون به نوعي دنباله رو حزب مشارکت و عمدتاً به عنوان گروه هاي ائتلاف کننده وارد عمل مي شود. مجمع هم اکنون فاقد ارگان انتشاراتي و اطلاع رساني است. رئيس شوراي مرکزي آن محمد خاتمي است که عمدتاً در عرصه بين الملل فعال است تا در عرصه سياست داخلي. هر چند اخيراً پاره اي اصلاحات در اساسنامه و تکميل اعضاي شوراي مرکزي به عمل آمده است، اما واقعيت آن است که با خروج کروبي و انشعاب صورت گرفته، مجمع روحانيون مبارز ديگر از جايگاه سابق برخوردار نيست و سياست هاي اعلامي آن نيز گويا اقدام و برنامه جدي نيست، مگر آنکه سياست هاي اعمالي و غير اعمالي آن ها در راه باشد که بايد منتظر تحولات بعدي به خصوص انتخابات آينده بود. آيا مجمع روحانيون مبارز قادر خواهد بود به رأس قدرت بازگردد؟

اساسنامه
 

اساسنامه در يک مقدمه، 24 ماده و 5 تبصره به تصويب شوراي مرکزي رسيده است. برابر مفاد آن، رهبري و ضرورت تشکيل در نهاد روحانيت براي حفظ و حراست از انقلاب و دستاوردهاي آن از اصول اساسي ترديدناپذير انقلاب اسلامي است که بر اساس آن مجمع روحانيون مبارز تهران پس از کسب رضايت و تأييد بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران، امام خميني و با کمک مالي ايشان تشکيل يافت. برابر تبصره ماده يک، مجمع در شهرستان ها شعبه نداشته، ولي در موارد لزوم بنا به تشخيص شوراي مرکزي با روحانيون شهرستان ها همکاري خواهند داشت.
برابر ماده 3 اساسنامه، هدف عبارت است از:
نگاه باني از مباني و اهداف حقيقت اسلام، زنده نگه داشتن روح وحدت و ستيز جامعه اسلامي عليه استکبار و همه دشمنان محارب و کينه توز اسلام و مسلمانان، رعايت «جدال احسن» نسبت به مخالفان، تحکيم مباني وحدت و انسجام، تبيين شأن تاريخي نهاد مقدس روحانيت، تکيه بر اصل ولايت، نشر و تبيين انديشه ها و مواضع رهبر بزرگوار انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) در مسائل مختلف و تکيه اصولي در زمينه مبارزه با اسلام سرمايه داري، اسلام مستکبرين، اسلام مرفهين بي درد، اسلام منافقين، اسلام راحت طلبان، اسلام فرصت طلبان و در يک کلمه اسلام آمريکايي و دفاع از اسلام پابرهنگان زمين، اسلام مستضعفان، اسلام ستم ديدگان تاريخ، اسلام عارفان مبارزه جو، اسلام پاک طينتان عارف و در يک کلمه اسلام ناب محمدي و زمينه سازي براي اجراي درست اين رهنمودها.
ارکان تشکيلاتي روحانيون عبارت است از: شوراي مرکزي، دبير و هيأت اجرايي.
برابر ماده 11 اساسنامه، شوراي مرکزي از ميان اعضاي خود 7 نفر را به عنوان هيأت اجرايي انتخاب مي کند. دبير روحانيون، رياست اجرايي را به عهده خواهد داشت.
برابر ماده 18 اساسنامه، شرايط عضويت در تشکيلات روحانيون عبارت است از:
1. داشتن تحصيلات علوم ديني
2. تقوي و حسن شهرت
3. التزام عملي به ولايت فقيه و مقررات نظام جمهوري اسلامي
البته اين اساسنامه بعداً در سال 1384 وسط کميته اي 4 نفره مرکب از اعضاي شوراي مرکزي، (موسوي لاري، محمد علي صدوقي، محمد علي ابطحي و مجيد انصاري) مورد اصلاح و بازبيني قرار گرفت و نتايج آن براي تصويب به شورا ارائه شد.
بر اساس اصلاحات به عمل آمده، جايگاه دبير کل حذف و به دبير شورا تنزل يافت. اختيارات و وظايف دبير اجرايي و رئيس شوراي مرکزي از ديگر اصلاحات اساسنامه است که برابر آن، تعيين سياست هاي کلان حزب بر عهده رئيس شورا (سيد محمد خاتمي) و مسئوليت پيگيري و اجراي اين سياست ها با دبير شورا مي باشد.
شوراي مرکزي، عالي ترين مرجع تصميم گيري و مسئول برنامه ريزي براي ورود حزب در عرصه هاي مختلف است. رئيس شوراي مرکزي، مواضع کلان مجمع و دبير شورا، مسئوليت سخن گوي رسمي را بر عهده دارد.

پي نوشت ها :
 

1. نظارت استصوابي، نظارت همراه با حق دخالت مي باشد و مقابل آن، نظارت استطلاعي است که ناظر تنها کسب اطلاع مي کند و حق هيچ گونه دخالتي ندارد.
2. آقايان مهدي کروبي، حيدرعلي جلالي خميني و سيد محمود دعايي از اعضاي شوراي مرکزي جامعه روحانيت مبارز بودند که از آن انشعاب کردند. آيت الله مهدوي کني در تقريظي که بر کتاب سياستمداران اهل فيضيه اثر اينجانب (مؤلف) نوشته است، روايت اصلي از انشعاب را اين گونه بيان مي کند:
«جامعه روحانيت مبارز در مسائل و احکام حکومتي و ولايت مطلقه فقيه و اختيارات آن مخالفي با امام نداشت و هيچ گاه با دستورات و احکام حکومتي حضرت امام مخالفت نکرد و همچنين در موضوع مشارکت مردم که از دوم خرداد به اين صورت مطرح شده است در زمان انشعاب بحثي مطرح نبود و همه معتقد به مشارکت مردم بودنند. اختلاف بر حسب ظاهر در بعضي از نامزذهاي انتخابات مجلس بود و در مسائل اقتصادي نيز با آقاي ميرحسين موسوي اختلاف نظر و سليقه وجود داشت که در آن زمان آقاي هاشمي ظاهراً از ميرحسين طرفداري مي کرد، در هر حال باطن امر چيز ديگري بود. اکثر اعضاي روحانيت مبارز و جامعه مدرسين با اقتصاد دولتي و بسته، نظر موافق نداشتند، گرچه بعضي به لحاظ بحران در هنگام جنگ تحميلي به عنوان ضرورت آن را پذيرفته بودند.
3. مجموعه بيانيه هاي روحانيون مبارز تهران، از فروردين 1367 تا خرداد 1369، ص 6.
4. صاحب امتياز و مدير مسئول آن سيد محمد خوئيني ها عضو شوراي مرکزي مجمع روحانيون مبارز بود.
5. ر.ک: علي دارابي، سياستمداران اهل فيضيه، صص 171 ـ 163.
6. اسامي اعضاي شوراي مرکزي روحانيون مبارز تهران عبارت بود از آقايان سيد محمد موسوي خوئيني ها، محمدرضا توسلي، مهدي کروبي، حسن صانعي، امام جماراني، حيدر علي جلالي خميني، سيد محمد خاتمي، صادق خلخالي، رسول منتجب نيا، اسدالله بيات، سيد محمد هاشمي، محمدعلي انصاري، محمدعلي صدوقي، محمدعلي رحماني، سيد سراج الدين موسوي، عبدالواحد موسوي لاري، علي اکبر آشتياني، محمدعلي نظام زاده، سيد محمدعلي ابطحي، هادي غفاري، اسدالله کيان ارثي، سيد حميد روحاني، سيد محمود دعايي، سيد تقي درچه اي، مجيد انصاري، عيسي ولايي، سيد علي اکبر محتشمي پور، محمد حسن رحيميان و محمدعلي نظام زاده.
7. همان، صص 185 ـ 184.
8. همان، صص 195 ـ 185.
9. همان، ص 201.
10. براي مطالعه بيشتر ر.ک: علي دارابي، «نگاهي نو به مقوله ي امنيت در جمهوري اسلامي ايران».
11. به چند مورد از اين حمايت ها اشاره مي کنيم:
الف. طي حکمي از سوي امام(ره)، آيت الله يزدي به عضويت شوراي نگهبان منصوب شد.
ب. در نامه اي که از سوي امام(ره) به مناسبتي منتشر شد، آقاي ناطق نوري به عنوان فردي با فهم سياسي، شعور سياسي و سابقه مبارزه مورد تأييد قرار مي گيرد.
ج. در پيامي که اصطلاحاً به نام «منشور برادري» ناميده شد، از جريان راست و مشخصاً جامعه روحانيت مبارز و جامعه مدرسين تجليل کرد.
د. امام در مورخه 268/17 طي نامه اي خطاب به آيت الله مشکيني گفت: «اگر آنان (فرزندان انقلابيم) جذب آقايان محترم مدرسين نشوند، در آينده گرفتار کساني خواهند شد که مروج اسلام آمريکایي اند.
هـ. آيت الله مهدوي کني دبير کل جامعه روحانيت مبارز در کتاب خاطرات به ديدار خود با حضرت امام(ره) اشاره مي کند و مي گويد: «... من خدمت امام شرفياب شدم و قبل از اينکه نامه را تقديم کنم، شفاهي عرض کردم که ما نمي دانستيم که بعد از 60 سال طلبگي و مبارزه در راه اسلام و انقلاب، آمريکايي شده ايم، ولي حالا فهميديم که ما با مهر تأييد جناب عالي، آمريکايي از آب درآمده ايم و شما اتهام آمريکايي بودن ما را تأييد مي فرماييد. گفتم اگر واقعاً جنابعالي به عنوان امام و رهبر، ما را آمريکايي مي دانيد، قاعده اش اين است که ما را از صحنه وجود محو بفرماييد. مگر ممکن است در ايران اسلامي و انقلابي، گروهي آمريکايي در لباس روحانيت باقي بمانند؟... ما تا به حال فکر نمي کرديم اسلام مان اسلام آمريکايي است، زيرا ما معارفمان را در حوزه علميه از مجالس درس فقه و اصول و اخلاق شما فرا گرفته ايم. علاوه بر آن سياست را از شما آموختيم، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، از سال هاي قبل سال 1342 در خدمت شما بوديم، در تمام اين مدت هم با شما بوديم و شما هم تأييد و راهنمايي مي فرموديد، چطور مي شود که ما در يک مقطعي يک دفعه منقلب شويم و به عنوان آمريکايي شناخته شويم؟ به علاوه، در اين جريان تنها ما متهم نمي شويم، اکثريت جامعه مدرسين حوزه علميه قم وائمه جمعه و جماعات و علما و روحانيت و طلاب حوزه هاي علميه در شهرها بزرگ ايران، همه با ما در اين مسائل مشترکند. آيا شما واقعاً به مصلحت اسلام و انقلاب مي دانيد که اين همه علما و طلاب، متهم به اسلام آمريکايي و سرمايه داري شوند؟ و انقلاب را از اين سرمايه انساني و روحاني محروم کنيم... ايشان سريع سرشان را بلند کردند و گفتند نخير، من کي چنين حرفي را زدم؟ من چنين حرفي نزدم، من چنين چيزي را تأييد نکرده ام! من عرض کردم بله، شما صريحاً نفرموديد که ما آمريکايي هستيم، ولي وقتي که آقايان انشعاب کردند و فلسفه اين انشعاب را اين طور ذکر کردند که اينها اسلام شان آمريکايي است، شما هم اصل انشعاب را تأييد فرموديد. برداشت عرفي اين است که فلسفه انشعاب را نيز شما قبول داريد. چيزي هم در اين مورد نگفتيد که حرفي که اين آقايان زدند درست نيست و آن را نفي نکرديد. بنا بر اين از اين سکوت کاملاً برداشت مي شودکه اسلام ما آمريکايي است.... پس از مدتي ظاهراً آقاي انصاري از اعضاي دفتر امام در سال هاي پس از انقلاب اسلامي سؤالي از امام(ره) مطرح کردند بدين مضمون که از نظر حضرتعالي نسبت به جامعه مدرسين، جامعه روحانيت و مجمع روحانيون چيست؟ همچنين نظرتان درباره اين صحبت هايي که مي شود مثل اسلام آمريکايي و کذا و کذا چيست؟ امام در جواب فرموده بودند: اينها همه فرزندان من هستند، شاگردان من هستند و من به همه اينها علاقه دارم. اينها همه مورد تأييد من هستند گرچه اختلاف سليقه هايي با هم دارند که اين هم اشکالي ندارد. اختلاف سليقه بايد باشد. ايشان در آنجا به خصوص جوان ها را مخاطب قرار دادند که نسبت به جامعه مدرسين احترام بگذاريد، فرمودند خودتان را از جامعه مدرسين جدا نکنيد، اگر جدا کنيد آن وقت ممکن است گرفتار آمريکايي ها بشويد. اين هم خلاصه اي از بيان حضرت امام(ره) در اين زمينه بود که تفصيل آن بيانات در رسانه ها و اسناد و مدارک موجود است...» صص 335 ـ 332.
12. روابط عمومي دانشگاه تهران، اسلام ناب محمدي، (مجموعه پيام ها و بيانات رهبر فقيد انقلاب اسلامي)، صص 89 ـ 86.
13. براي مطالعه پيرامون علت شکست جناح چپ و حذف آن ها از صحنه سياسي کشور ر.ک: عباس عبدي، روزنامه اخبار، سال اول، شماره 185 (25 بهمن 13749)، ص 4.
14. در دومين دوره انتخابات رياست جمهوري هاشم، مجمع روحانيون مبارز سکوت کرد، اما جامعه روحانيت مبارز همچنان از هاشمي رفسنجاني براي نامزدي رياست جمهوري حمايت کرد.
15. برابر نتايج آراي شمارش شده، علاوه بر عدم راهيابي نامزدهاي مجمع روحانيون مبارز، چهارمين دوره مجلس شوراي اسلامي وضعيت اعضاي بلندپايه و برجسته مجمع روحانيون و رتبه هايي که به دست آورده بودند عبارت بود از: محمدرضا توسلي نفر سي و سوم، مهدي کروبي نفر سي و هفتم، موسوي خوئيني ها نفر سي و هشتم، محمد علي صدوقي نفر چهل و چهارم، علي اکبر محتشمي نفر چهل و پنجم، عيسي ولايي نفر چهل و هشتم، موسوي لاري نفر پنجاه و سوم، حسن رحيميان نفر پنجاه و پنجم. ر.ک: پيام امروز، ص 17.
16. اسامي 30 نفر نماينده تهران که کانديداي جامعه روحانيت مبارز بودند و حائز اکثريت آرا شدند: سيد علي اکبر موسوي حسيني، سيد علي اکبر ابوترابي فرد، عباس شيباني، جواد لاريجاني، محسن يحيوي، محمدرضا باهنر، علي اکبر ناطق نوري، سيد محمود دعاي، محمد علي موحدي کرماني، سعيد رجايي خراساني، حسن روحاني، علي عباسپور تهراني، نفيسه فياض بخش، محسن مجتهد شبستري، علي نقي سيد خاموشي، عميد زنجاني، مريم بهروزي، پروين سليحي، مرتضي نبوي، شهاب الدين صدر، مرضيه وحيد دستجردي، دري نجف آبادي، منيره نوبخت، سيد علي غيوري، سيد رضا تقوي، کاظم سيفيان، حبيب الله عسگراولادي، علي موحدي ساوجي و محمود صابر هميشگي.
17. براي مطالعه بيشتر ر.ک: علي دارابي، سياستمداران اهل فيضيه، ص 173.
18. پس از پيروزي سيد محمد خاتمي در هفتمين دوره انتخابات رياست جمهوري، جرياني با عنوان شوراي هماهنگي جبهه دوم خرداد که متشکل از 18 حزب و گروه سياسي بود، تشکيل يافت. اين تشکل ها عبارت بودند از: مجمع روحانيون مبارز، حزب مشارکت اسلامي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، انجمن اسلامي معلمان ايران، جمعيت زنان جمهوري اسلامي ايران، خانه کارگر، حزب اسلامي کار، مجمع محققين و مدرسين حوزه علميه قم، حزب همبستگي ايران اسلامي، حزب کارگزاران سازندگي، مجمع اسلامي بانوان، مجمع نيروهاي خط امام، مجمع نمايندگان ادواري مجلس شوراي اسلامي، انجمن اسلامي مدرسين دانشگاه ها، انجمن روزنامه نگاران زن، جامعه اسلامي پزشکان، دفتر تحکيم وحدت و ائتلاف خط امام(ره). لازم به يادآوري است که در اين نوشتار به برخي از اين تشکل ها که در جريان اصلاحات نقش اساسي و بيشتري داشته اند، توجه شده است.

دارابی، علی؛ (1388) جریان شناسی سیاسی در ایران، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.