فراتر از باور(3)

بنت الهدي در آن شرايط وخيم و بحراني حصر در خانه، نقش بسيار مهم ديگري را هم ايفا مي کرد و آن مراقبت از محيط پيرامون خانه بود. در ماه نخست حصر، ما از اتفاقات پيرامون خود بي اطلاع بوديم و از تدابير و اقدامات مخفيانه رژيم در مورد سيد شهيد و خانواده اش خبري نداشتيم و نمي دانستيم که آيا براي نفوذ جنايتکاران به داخل خانه
شنبه، 28 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فراتر از باور(3)

فراتر از باور(3)
فراتر از باور(3)


 

نویسنده:حجت الاسلام شيخ محمد رضا النعماني
ترجمه: مهرداد آزاد




 
واپسين فصل از حيات مبارزاتي شهيده آمنه صدر

نقش هدايتي بنت الهدي
 

بنت الهدي در آن شرايط وخيم و بحراني حصر در خانه، نقش بسيار مهم ديگري را هم ايفا مي کرد و آن مراقبت از محيط پيرامون خانه بود. در ماه نخست حصر، ما از اتفاقات پيرامون خود بي اطلاع بوديم و از تدابير و اقدامات مخفيانه رژيم در مورد سيد شهيد و خانواده اش خبري نداشتيم و نمي دانستيم که آيا براي نفوذ جنايتکاران به داخل خانه سيد شهيد و مثلاً براي کشتن ايشان به دور از چشم ها راهي ايجاد کرده؟ آيا خانه هاي مجاور را مصادره يا تصرف کرده تا محاصره را تشديد کند و دست به جنايتي بزند و يا اقدامات جاسوسي و کنترل و غيره را انجام دهد؟ همه اينها براي ما نامعلوم بود. امکان کسب اطلاع درباره اين مسائل به صورت فعال براي من مقدور نبود، چون سيد شهيد، رفتن من به پشت بام را در روز روشن به مصلحت نمي دانست. جزئيات اين مسئله را در کتاب خود، سال هاي رنج، آورده ايم.
در اينجا نوبت به بنت الهدي مي رسيد که چشم بيدار اعضاي خانه و مراقب تمام اتفاقات و رويدادها و حرکت هاي يپرامون بود. ذکر اين نکته را براي حفظ در تاريخ ضروري مي دانم که ما در آن دوران، هيچ اقدام و يا رفتار منفي و نامتعارفي را از سوي همسايگان بيت سيد شهيد مشاهده نکرديم، اما اين طبيعي بود که در آن اوضاع و احوال، در مورد هر چيزي و هر کسي جانب احتياط را رعايت کنيم. چون آن وضعيت، طبيعتاً چنين رفتاري را ايجاب مي کرد. شهيده بنت الهدي به پشت بام مي رفت و چنين وانمود مي کرد که دارد لباس هاي شسته شده را روي طناب پهن مي کند و به اين بهانه، نگاهي سريع به محلي که از آنجا کسب اطلاع مي کرد، مي انداخت. اينکار معمولاً شب ها و گاهي روزها انجام مي شد. اين عمل مدتي ادامه يافت تا اينکه يقين کرديم خطري در پيرامون خانه شهيد وجود ندارد.
ما از طريق شکستگي کوچک پنجره اي مشرف به بيرون، بخشي از کوچه را تحت نظر داشتيم و از تعداد نيروهاي امنيتي و نوع رفتارهاي آنان مطلع مي شديم و حتي به مکالمات بي سيم و گفت و گوهاي آنان گوش مي داديم. بخش ديگر کوچه که در آنجا هم نيروها جمع بودند. در ديدرس ما نبود. ولي صداهايشان را مي شنيديم. بنت الهدي به بهانه گذاشتن سطل زباله در بيرون خانه نگاهي به بيرون مي انداخت و پس از برانداز کردن کوچه، وارد خانه مي شد و مشاهدات خود را براي ما نقل مي کرد. او زمان خاصي را براي اين کار تعيين نکرده بود و برخي از اوقات که تحرکي غير عادي را در کوچه احساس مي کرديم، او به همين بهانه از در خارج مي شد و زباله را مي گذاشت و از وضعيت کوچه باخبر مي شد.

زيرکي در پاسخ دادن به تلفن ها
 

او همچنين به تلفن هايي که مي شد با درايت و زيرکي پاسخ مي داد. برخي ممکن است متوجه اهميت اين مسئله و خطرات آن نباشند، اما اگر بدانيم که بيشتر مکالمات تلفني، با هدف يافتن سند و مدرکي عليه سيد شهيد، توسط اداره امنيت نجف کنترل مي شدند، در آن صورت اهميت موضوع روشن مي شود. اغلب اتفاق مي افتد که سئوالي با اين مضمون، اما با عبارات و الفاظ متفاوت و توسط مردان و زنان ناشناس به صورت تلفني مطرح مي شد که، «آيا سيد اجازه سرنگون کردن رژيم و يا انجام تظاهرات عليه آن را مي دهد يا نه؟» همچنين برخي از مردان و زناني را مي شناختيم، از سر خيرخواهي و با انگيزه هاي عاطفي، زنگ مي زدند و از حال و روز سيد شهيد مي پرسيدند و اينکه چه چيزي لازم دارد. عده اي هم زنگ مي زدند و خود را معرفي مي کردند و نمي دانستند که همه چيز ضبط مي شود و تلفن تحت کنترل است. در اين ميان شهيد بنت الهدي در قبال اين اتفاقات با درايت کامل عمل مي کرد و براي حفظ جان سئوال کنندگان و تلفن زنندگان، کاري مي کرد که موجب گمراهي و انحراف دستگاه هاي امنيتي و جاسوسي مي شد.
در ملاقات هايي که ميان سيد شهيد و برخي از فرستادگان رژيم صورت مي گرفت، آن مرحومه به طور مخفيانه، به صحبت هاي آنان گوش مي داد و به کوچک ترين جزئيات توجه و صحبت هاي يک جلسه آنها را با جلسه قبل مقايسه مي کرد و از ميان آنها، تغييرات منفي يا مثبت در مواضع رژيم را استنتاج و استبباط مي کرد و البته پيش بيني ها و نتيجه گيرهاي او غالباً درست از کار در مي آمدند.
به نظر من هدف واقعي او، فقط گوش دادن به اين صحبت ها نبود، بلکه تلاش مي کرد به هر شکل ممکن از سيد، حفاظت و حمايت کند؛ زيرا احتمال مي داد آمدن رئيس اداره امنيت و يا کس ديگري به نزد سيد، به منظور ترور اوست و اين احتمال، قوي هم بود، زيرا حاکمان جنايتکار به هيچ اصلي معتقد نبودند ولذا او همواره از آمدن آنها احساس نگراني مي کرد. در حالي که به هنگام آمدن برخي از ميانجيگران از قبيل سيد علي بدرالدين، نه احساس نگراني مي کرد و نه به صحبت هاي آنها گوش مي داد و همين برخورد نشان مي دهد که برداشت هاي او تا چه حد دقيق بودند. وي غالباً نگراني ها و ناراحتي هاي خود را آشکارا بروز نمي داد.

ويژگي هاي هدايتگري
 

خانم وجيهه الصيدلي درباره بنت الهدي در روزنامه «المنبر» چاپ لندن نوشته است، «شهيده بنت الهدي با شايستگي و لياقت تمام توانست هدايت فعاليت هاي اسلامي زنان را به عهده گيرد و حتي مي توان گفت که وقتي بنت الهدي در جايگاه اصلي خود قرار گرفت، اين رهبري و هدايتگري بود که از وجود او شرافت و زينت يافت. همه مي دانيد که رهبري، حاصل انتخاب و انتصاب نيست، بلکه نتيجه گزينش و انتخاب و بيعت است که پس از تلاش و فعاليتي مداوم و خستگي ناپذير، به همراه شايستگي هاي ديگر همچون فرهنگ و آگاهي و حس تدبير و حسن رفتار متناسب با شرايط و واقعيت هاي موجود به دست مي آيد.»
اين ارزيابي، سخني برخاسته از احساسات و عواطف نيست؛ بلکه آنچه خانم وجيهه الصيدلي را بر آن داشته تا چنين اظهار نظري بکند، انگيزه هاي واقع گرايان و مبتني بر واقعيت هاست. من پيش از اطلاع از اين مقاله، خوف آن را داشتم که اگر در اين موضوع(ويژگي هاي رهبري و هدايتگري بنت الهدي) مطلبي بنويسم، متهم به احساسات گرايي بيش از حد شوم، در حالي که من مطالب زيادي مي دانم که مؤيد ارزيابي خانم الصيدلي هستند.
آري! بنت الهدي در مسائل مربوط به زنان، پيشتاز و رهبر و از درايت و هوش و حکمت و قدرت عجيبي در ارزيابي و استنتاج امور و قاطعيت و قدرت و صلابت برخوردار بود. او در دوران حصر، بيش از حد شناخته شد و ژرفاي دروني خود را که بسياري از مردان از آن بي بهره اند، به نمايش گذاشت. گاهي که ايده ها و افکار و تحليل هاي متعددي درباره اوضاع جاري، چه در داخل عراق و چه خارج از آن در ذهنش شکل مي گرفت، آنها را در حضور سيد شهيد مطرح مي کرد. او دنبال فرصت هاي مناسب بود تا نظر و ديدگاهش را بيان کند و مثلاً مي گفت بايد فلان کار را بکنيم و يا از فلان اقدام خودداري کنيم. ديدگاه او که تا افق هاي دور دست نظر داشت. همراه با ادله و استدلال بود. شهيد صدر با دقت و با توجه زياد به تحليل ها و ديدگاه هاي خواهرش گوش مي داد و چه بسيا در دل خود، آنها را تأييد مي کرد؛ اما آن مرحوم به مسائل و امور از زاويه ديگري مي نگريست. ممکن بود گاهي نتيجه گيري او با بنت الهدي، متفاوت و گاه يکسان باشد. سيد شهيد در ارزيابي وضعيت حال و آينده تلاش هاي اسلامي، بر ديدگاه ها و نظرات بنت الهدي تکيه و استناد مي کرد. به طور مثال زماني که رژيم اجازه خروج از منزل را به خانواده داد (جزئيات اين اتفاق در کتاب «سال هاي رنج» ص 105 ذکر شده)، آن مرحومه، زياد از خانه خارج مي شد تا کسب خبر کند و حقيقت برايش روشن شود و پس از بازگشت، آنچه را که ديده بود، با دقت و امانت نقل مي کرد. وقتي بنت الهدي از خانه خارج مي شد، يکي از مأموران امنيتي او را تعقيب مي کرد تا وارد حرم حضرت علي (علیه السلام) مي شد. مأمور در بيرون حرم، منتظر خروج او مي ماند، غافل از اينکه او به اتفاق يکي از دوستان خاص خود به نام «ام فرقان» که با خود پس از انجام مأموريت خود باز به حرم باز مي گشت و از همان در اول که مأمور در آنجا منتظر ايستاده بود، خارج مي شد. من با اينکه مي دانستم خروج او از خانه به درخواست سيد شهيد صورت مي گيرد، اما احساس مي کردم که خروج زياد او از منزل، ممکن است خطراتي را متوجه او سازد و لذا روزي در حضور سيد شهيد به او گفتم، «بهتر است خروجت را کمتر کني و مثلاً هفته اي يک بار يا بنا به اقتضاي نياز و ضرورت باشد.» او گفت، «من مي دانم که خروج روزانه من از خانه ضروري نيست، ولي مي خواهم به همگان اعلام کنم که من در حرم امام علي (ع) هستم تا هر کس که علاقمند و پيگير اقدامات و تحرکات سيد است بتواند خواهر يا همسرش را بفرستد تا من واسطه ميان آنها باشم و البته ممکن است مسائل مهم ديگري هم وجود داشته باشد که براي اين تحرکات مفيدند.»
او همچنين اخبار مربوط به حصر و رنج ها و مشکلات داخل خانه و فشارها و سختي هاي وارده بر کودکان و مسائل ديگر را به بيرون انتقال مي داد. او مجري برخي از خواسته ها و مأموريت هاي سيد شهيد هم بود، هر چند اجراي آنها خطرات زيادي براي او در پي داشت.

نحوه شهادت سيد شهيد
 

جنايت، وحشگيري، سنگدلي و ترور از ويژگي هاي رژيم عفلقي حاکم بر عراق بود. اين رژيم از به کار بردن هيچ ابزار سرکوب و تروري براي حل مشکلات خود و يا مردم عراق يا کشورهاي مجاور فروگذار نمي کرد. در گذشته وقتي درباره شکنجه کودکي يک ساله در برابر ديدگان پدر و مادرش براي گرفتن اقرار، حتي اقرار دروغ، صحبت مي کرديم، با انکار و اتهام ديگران مواجه مي شديم که، «شما داريد داستان هاي خيالي و دروغ مي بافيد تا حيثيت نظام حاکم را خدشه دار کنيد.» به ما گفته مي شد، «اگر آنچه را که مي گوييد صحت داشت، سازمان حقوق بشر با آن مقابله و اين حقايق را افشا مي کرد و مجازات هايي را در نظر مي گرفت.» وقتي مي گفتيم رژيم عراق دست به هتگ حرمت مي زند و زنان را در زندان ها و بازداشتگاه ها شکنجه مي کند؛ به ما گفته مي شد، «اين ادعا، معقول و پذيرفتني نيست. بايد دليل بياوريد. » و ما هزار بار از برخي از جنايات يا وسايل شکنجه و نحوه اجراي آنها نام مي برديم و آنها را بازگو مي کرديم، اما چون اين اعمال با عقل سازگار نبودند، کسي سخنان را ما باور نمي کرد. آخر برايشان باور کردني نبود. که حاکمي در يک کشور صاحب تمدن ها، آن هم در قرن بيستم، براي تحکيم سيطره خود بر ملت، از روش سرکوب استفاده کند؛ اما اسناد و مدارک يکي پس ديگري رو مي شدند و حقايق را آشکار مي کردند: بمباران حلبچه با گازهاي شيميايي (حلبچه اي که جزو شهرهاي عراق است نه اسرائيل) و کشته شدن صدها نفر زن و کودک و پير که تصاوير آنها موجود است؛ موشک باران شهرهاي ياران و کشتن غير نظاميان که عکس هاي آنها در دسترس هستند؛ محاکمه هم حزبي ها يا افسران و فرماندهان در سازمان نظامي که فيلم هاي آن توسط خود رژيم گرفته شده است و بالاخره ماجراي کويت، به عنوان آخرين قرباني جنايات صدام که همگي درستي ادعاهاي ما را ثابت مي کردند. کشتارها و شکنجه هايي که در حق ملت عراق صورت گرفتند و زير پا گذاشتن ارزش ها و اصول اخلاقي و حتي ساده ترين اصول انساني در عراق، از امور غيرقابل باور و تصديق هستند، مگر آنکه اسناد غيرقابل انکاري در اين زمينه وجود داشته باشند؛ اما بخش عظيمي از تراژدي عراق همچنان غيرمستند و فاقد اسناد و مدارک است، تراژدي اي که نظيري براي آن در تاريخ وجود ندارد. طرح اين ادعا به خاطر آن نيست که رژيم صدام را قبول نداريم؛ بلکه به اين دليل است که ما در بطن اين تراژدي بوديم و انواع و اقسام جنايت را تجربه و همه آنها را پيش از آنکه به ديگران برسد، لمس کرديم؛ اما جهان، سازمان هاي بين المللي و نهادهاي بشردوستانه و سازمان حقوق بشر، همه و همه در برابر جنايات رژيم عفلقي و از جمله جنايت اعدام سيد محمد باقر صدر و خواهر مظلومش بنت الهدي(رض) مهر سکوت بر لب زدند، همان جنايت فجيع و زشتي که لکه ننگش بر تارک سازمان ها و نهادهاي ريا و تزويري که خود را سازمان هاي حقوق بشر مي نامند، خواهد ماند. صدام جنايتکار با دست خود اقدام به کشتن سيد شهيد و خواهرش بنت الهدي کرد. او بود که پس از مشارکت در شکنجه آنها، به سويشان شليک کرد. ماجراي شهادت آن دو بزرگوار از طريق سه منبع برايم نقل شده است که هر سه، نحوه شکنجه و اعدام را يک جور بيان کرده اند. يکي از افراد نيروهاي امنيتي که در اتاق اعدام حاضر بوده است، داستان اين اعدام را اين گونه نقل مي کند:
«سيد صدر را در حالي که او را در بند و زنجير کرده بودند، به اداره کل امنيت آوردند. آنگاه صدام جنايتکار تکريتي به اتاق آمد و با لهجه محلي گفت، «ولک محمد باقر، يريد يتسوي حکومه) [آهاي محمد باقر! مي خواهي حکومت درست کني؟] آنگاه با يک شلاق پلاستيکي سفت شروع به زدن به سر و صورت او کرد. سيد صدر خطاب به او گفت، «من حکومت را به تو واگذار کرده ام.»
آنگاه در مورد اين موضوع و رابطه او با انقلاب اسلامي ايران مشاجره اي ميان آن دو در گرفت. صدام به شدت خشمگين شد و به مزدورانش دستور داد تا شهيد صدر را به سختي شکنجه دهند؛ آنگاه دستور داد بنت الهدي را بياورند. ظاهراً او در اتاق ديگري شکنجه شده بود. او را در حالي که بي هوش بود، کشان کشان آوردند. وقتي سيد صدر او را به اين حال ديد، خشمگين و از حال و روز او دچار رقت و تأثر شد و رو به صدام کرد و گفت، «اگر مردي، بندها را از دست و پايم باز کن.» صدام جاني شلاق را گرفت و شروع به زدن بنت الهدي کرد، اما او چيزي را احساس نمي کرد. آنگاه دستور داد سينه هايش را ببرند که اين کار خشم و غضب سيد صدر را برانگيخت و به صدام گفت، «اگر مردي با من رو در رو شو خواهرم را رها کن. اما تو با اينکه در ميان مأموران و محافظانت هستي، مي ترسي!» صدام از اين سخن برآشفت و سلاح کمري اش را درآورد و به سوي او و سپس بنت الهدي شليک کرد و ديوانه وار و در حالي که فحش مي داد و بد و بيراه مي گفت، از اتاق بيرون رفت.» اين است عملکرد طاغوت ها و روش ها و ابزار آنان و اين است جنايات آنها، اما آنها بايد بدانند که پروردگار در کمين آنها و دار و دسته شان است (ان ربک لبالمرصاد) و ما امروز شاهديم که سرانجام ستمگران به کجا انجاميد که، «سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون» به زودي ستمکاران خواهند دانست که بازگشتشان به کجاست؟

دفن پيکر بنت الهدي
 

همان طور که در کتاب «سال هاي رنج» بيان کرده ام، در شامگاه روز چهارشنبه، نهم آوريل سال 1980 م، [بيستم فروردين 1359 هـ.ش، سوم جمادي الاول 1400هـ. ق]، در حدود ساعت نه يا ده شب، رژيم بعث، برق شهر نجف را به طور کامل قطع کرد. در سياهي شب، گروهي از مأموران امنيتي از ديوار منزل حجت الاسلام سيد محمد صادق صدر(ره) [پسر عموي شهيد صدر] بالا رفتند و وارد خانه وي شدند و از او خواستند که همراه آنان به ساختمان استانداري نجف بيايد. در آنجا جنازه سيد صدر و خواهر علويه اش بنت الهدي را به او تحويل و هشدار دادند که نبايد خبر شهادت بنت الهدي را در جايي نقل کند. آنگاه جناره آن دو در قبرستان وادي السلام در نجف اشرف، در محلي که اجمالاً آنجا را مي شناختم، دفن شد.
آري شهيده عزيز ما، در حالي به سوي پروردگارش بازگشت که هم او از خداوند راضي بود، هم خداوند از او خشنود. او رفت تا از مرارت هاي سخت دوره نه ماهه حصر و از شکنجه ها و تازيانه هاي جنايتکاران و پاره پاره شدن بدن مبارکش که آن را وقف رسالت جدش کرده بود و از وادادگي واماندگان، سکوت سکوت پيشگان، سرزنش سرزنش کنندگان و تماشاگري تماشاچيان، نزد مادرش زهرا(سلام الله علیها) شکوه کند. بنت الهدي رفت، اما خون او همچنان به عنوان امانتي در ترازوي اعمال امت ها در نزد خدا و در نزد تاريخ بر دوش همگان سنگيني مي کند. سلام بر بنت الهدي در روزي که زاده شد و در روزي که شهيد شد و در روزي که زنده مي گردد. والحمدالله رب العالمين.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 27




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط