شهيده مريم فرهاديان در يك نگاه
در 24 ديماه سال 1342 در آبادان در خانوادهاي متوسط و مذهبي به دنيا آمد. دوران كودكي را كه در واقع تنها دوره آرام زندگياش بود، در محيط آرام خانه سپري كرد و سپس به مدرسه رفت. پس از گذراندن دوران ابتدايي و راهنمايي وارد دبيرستان شد. در آغاز جواني با مطالعات فراوان و شركت در مجالس بحث و سخنراني، به ماهيت پليد استكبار، امپرياليسم جهاني و صهيونيسم پيبرد و به دنبال اين شناخت، براساس رسالتي كه احساس ميكرد، به صفوف متحد مبارزان پيوست و در تظاهرات مردمي شركت جست. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، دوره آموزشي سپاه را با موفقيت به پايان رساند و جزو اعضاي ذخيره سپاه پاسداران شد. با شروع جنگ تحميلي و تجاوز رژيم بعثي عراق به كشورمان، برادرش را كه راهنماي صديق او در زندگي بود، در حالي كه 23 روز بيشتر از جنگ نگذشته بود، از دست داد.
شهادت برادر و عشق و علاقه بين آن دو سبب شد كه او را الگو قرار دهد و راهش را پيبگيرد. او در آبادان ماند و به ياري برادران مجروح پرداخت و در بخش امداد بيمارستان مشغول به كار شد. با اصرار بيش از حد خانواده، بالاجبار آبادان را ترك كرد، ولي بيش از يكي دو ماه تاب نياورد و سرانجام راهي آبادان شد و قريب به سه سال به كار امدادگري و پرستاري از مجروحين جنگ در بيمارستان شركت نفت (امام خميني) ادامه داد.
در اين مدت، خود نيز يك بار زخمي و در بيمارستان بستري شد. او به هنگام آزادي آبادان و شكستن محاصره آن و آزادي خرمشهر و بسياري از عمليات ديگر، فعاليت چشمگيري داشت. او همچنان به كار در بيمارستان ادامه داد تا بالاخره بر اثر متوقف شدن عمليات و بعد از آزادي خرمشهر، به دليل اينكه ديگر كار زيادي در زمينه امدادگري در بيمارستانها وجود نداشت، وارد بنياد شهيد انقلاباسلامي آبادان شد و با دو نفر ديگر از خواهران كه در آن بنياد مشغول به كار بودند، در واحد فرهنگي بنياد، خود را وقف خدمت به خانوادههاي شهدا كرد. او بارها به زبان روزه و در گرماي طاقتسوز خوزستان، همراه با همكاران خود، براي سركشي به خانوادههاي شهدايي كه به اهواز (شهرك سميه)و منطقهاي به نام جراحي منتقل شده بودند، ميرفت و براي خدمت به آنان، آرام و قرار نداشت.
سرانجام در غروب سيزدهم مرداد ماه 1363، در حالي كه همراه با دو تن از خواهران همكار خود بر مزار شهيدي كه بنا به وصيت مادر شهيد كه از آنان قول گرفته بود هر سال به جاي او بر سر مزار پسر شهيدش حاضر شوند و جاي او را پر كنند، در حالي كه راهي گلستان شهدا شده بودند، مورد اصابت تركش خمپاره دشمن بعثي قرار گرفتند و آن دو خواهر همراه او زخمي شدند و مريم به فيض شهادت نائل آمد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 27
شهادت برادر و عشق و علاقه بين آن دو سبب شد كه او را الگو قرار دهد و راهش را پيبگيرد. او در آبادان ماند و به ياري برادران مجروح پرداخت و در بخش امداد بيمارستان مشغول به كار شد. با اصرار بيش از حد خانواده، بالاجبار آبادان را ترك كرد، ولي بيش از يكي دو ماه تاب نياورد و سرانجام راهي آبادان شد و قريب به سه سال به كار امدادگري و پرستاري از مجروحين جنگ در بيمارستان شركت نفت (امام خميني) ادامه داد.
در اين مدت، خود نيز يك بار زخمي و در بيمارستان بستري شد. او به هنگام آزادي آبادان و شكستن محاصره آن و آزادي خرمشهر و بسياري از عمليات ديگر، فعاليت چشمگيري داشت. او همچنان به كار در بيمارستان ادامه داد تا بالاخره بر اثر متوقف شدن عمليات و بعد از آزادي خرمشهر، به دليل اينكه ديگر كار زيادي در زمينه امدادگري در بيمارستانها وجود نداشت، وارد بنياد شهيد انقلاباسلامي آبادان شد و با دو نفر ديگر از خواهران كه در آن بنياد مشغول به كار بودند، در واحد فرهنگي بنياد، خود را وقف خدمت به خانوادههاي شهدا كرد. او بارها به زبان روزه و در گرماي طاقتسوز خوزستان، همراه با همكاران خود، براي سركشي به خانوادههاي شهدايي كه به اهواز (شهرك سميه)و منطقهاي به نام جراحي منتقل شده بودند، ميرفت و براي خدمت به آنان، آرام و قرار نداشت.
سرانجام در غروب سيزدهم مرداد ماه 1363، در حالي كه همراه با دو تن از خواهران همكار خود بر مزار شهيدي كه بنا به وصيت مادر شهيد كه از آنان قول گرفته بود هر سال به جاي او بر سر مزار پسر شهيدش حاضر شوند و جاي او را پر كنند، در حالي كه راهي گلستان شهدا شده بودند، مورد اصابت تركش خمپاره دشمن بعثي قرار گرفتند و آن دو خواهر همراه او زخمي شدند و مريم به فيض شهادت نائل آمد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 27
/ج