خالي بندي در حد تيتر يک
نويسنده:محمدرضا نصيري
بررسي همه دروغ هايي که در نشريات ورزشي به خورد مخاطب داده مي شود
معمولا مطبوعات ورزشي حجم گسترده اي از اخبار تکذيب شده يا هرگز تاييد نشده رسانه هاي نوشتاري را به خود اختصاص مي دهند. جدا از عادت بد چهره هاي ورزشي در تکذيب مصاحبه هاي واقعي شان، خود روزنامه نگاران ورزشي هم چندان اصراري به موثق بودن ندارند. کافي است يک روز خبر مهمي براي تيتر يک کردن وجود نداشته باشد؛ در اين حالت يا آندو ناگهان از آرسنال پيشنهاد دريافت مي کند يا چند فوتباليست مشهور با نام هاي اختصاري شب قبل از چاپ از يک پارتي آن چناني سر در آورده اند. اين نوشته در حکم يک جوالدوز به خودمان است. سعي داريم لو بدهيم که در چه صورتي يک خواننده عادي مي تواند به خالي بندي بودن يک خبر يا مصاحبه يا مطلب پي ببرد.
ـ مصاحبه اختصاصي با فرگوسن
هر وقت در يکي از نشريات ورزشي ديديد که خبرنگار آن نشريه با يکي از ستارگان بزرگ دنيا گفت و گوي اختصاصي گرفته، فوراً به گيرنده هاي خود دست بزنيد و تقريبا مطمئن باشيد که با يک مصاحبه فضايي و خيالي سر و کار داريد. خبرنگاران ورزشي که مدت هاست حتي حال ندارند تمرين تيم ملي و پرسپوليس و استقلال را از نزديک ببينند يا در کنفرانس مطبوعاتي سرمربي تيم ملي حاضر باشند، فکر مي کنيد اين قدر وقت دارند براي پيگيري مصاحبه مثلا با اوتمار هيتسفلد؟ آن هم در حالي که بزرگان فوتبال غير از کنفرانس هاي مطبوعاتي و مصاحبه با تلويزيون و ارگان رسمي از باشگاه يا نهايتاً با خبرگزاري هاي مهم و مجلات معتبر تحت هر شرايطي تن به مصاحبه اختصاصي نمي دهند. حداقل، مصاحبه هاي ايميلي معقول تر است. حدود 10 سال قبل يکي از روزنامه هاي پرتيتراژ ورزشي اقدام به چاپ مصاحبه اي اختصاصي از هيتسفلد کرد که اين مربي در آن مصاحبه از دايي تمجيد کرده بود. وقتي اصل گفت و گو از سوي نشريه رقيب مورد تشکيک قرار گرفت، روزنامه پرتيراژ اصل آن مصاحبه کتبي را چاپ کرد که ده ها غلط املايي و گرامري زبان داشت و حتي يک بچه کلاس اول راهنمايي هم مي توانست خالي بندي بودن آن را بفهمد. همان خبرنگار که الان در آمريکا سکونت دارد، يک بار هم يک مصاحبه اختصاصي براي مجله دنياي ورزش برد که البته خود مسئولان اين مجله شک کردند و گفت و گوي اختصاصي را در يکي از صفحه هاي پرت خود در يک گوشه کنار کار کردند.
ـ خبرنگار ويژه پاي پلکان
در سال هاي اخير خيلي پيش آمده که وقتي يک بازيکن يا مربي از فوتبال ما مي رود به فاصله يک روز بعد از رفتن او سيل مصاحبه هاي اختصاصي به روزنامه ها و نشريات ورزشي سرازير مي شود. در دوره اي که قطبي از پرسپوليس قهر کرد تا قبل از آن که براي هدايت تيم ملي به ايران برگردد، بيشترين حجم مصاحبه اختصاصي از او در مطبوعات ورزشي ايران منتشر شد. اين گونه به نظر مي رسد که برخي از اين نشريات يک خبرنگار اختصاصي پاي پلکان هواپيما استخدام کرده اند و سالي دوازده ماه به او حقوق مي دهند تا پاي پرواز، يقه مربي يا بازيکن در حال خروج را بگيرد. از همه تابلوتر، مصاحبه منتشر نشده از تازه درگذشتگان است. که آن ها هم دست شان از دنيا کوتاه است و ابزاري براي تکذيب در اختيار ندارند.
ـ ما را باور کنيد
يکي از نمونه هاي ديگر خالي بندي در اين حوزه، روش «ديديد گفتيم» و «ما را باور کنيد» است؛ به اين ترتيب که روي چند تا خبر پيش بيني گونه را منتشر مي کنند تا وقتي يکي از آن ها بر حسب اتفاق درست از آب درآمد، بلافاصله جار بزنند که ديديد گفتيم؟
در روزهايي که کمتر روزنامه اي خبر اختصاصي از خود دارد و چشم نشريات ورزشي به دست خبرگزاري هاست تا با پروراندن خبرهاي خام آن ها خوراکي براي صفحه هاي خود پيدا کنند، باور لاف «ما را باور کنيد» آن ها هم کمي سخت به نظر مي رسد. يک ماه قبل تحليلگر يک روزنامه ورزشي به طور همزمان با همه روزنامه ها از مشکوک بودن يکي از گل هاي رد و بدل شده در ليگ برتر نوشت و وقتي در برنامه نود مردود بودن آن مشخص شد، يکي ديگر از «ديديد گفتيم» ها به تيتر اين نشريه تبديل شد. اعتباري که به اين شکل چنين نشرياتي به خودشان و مطالب شان مي دهند، تا حدودي آزاردهنده است.
ـ مصاحبه تفصيلي در عرض سه سوت
معمولا رسم بر اين است که هر مربي يا بازيکني با يک خبرنگار در هر روزنامه ارتباط دارد. اين ارتباط گاهي تا حدي صميمانه مي شود که خبرنگار مزبور بدون انجام تلاش مذبوحانه براي گرفتن يک گفت و گوي اختصاصي با بازيکن يا مربي مذکور، با يک تماس تلفني کوتاه يا حتي يک پيامک مجوز «رد کردن» يک مصاحبه تفصيلي از او را دريافت مي کند. به طور معمول چنين جمله اي بين آن ها رد و بدل مي شود: «داداش، مي خواهم يه مصاحبه ازت رد کنم».جالب اين جاست که برخي خبرنگاران اين مجوز را دارند که از قول ديگران مصاحبه کنند. به طور مثال، خبرنگاري را سراغ داريم که بقيه خبرنگاران براي مصاحبه با يک بازيکن پرحاشيه، به او زنگ مي زنند.
ـ مصاحبه هاي تکذيب سرخود!
هر وقت جايي از بازيکني مثل ح.ک مصاحبه اي ديديد، منتظر تکذيب آن باشيد. به احتمال قريب به يقين اين بازيکن در آن مصاحبه براي کسي رجز خواني کرده يا عليه باشگاه حرف زده و وقتي مي فهمد حرف هايش دردسرساز شده بلافاصله اقدام به تکذيب آن مي کند. در عوض، بازيکناني مثل شيث رضايي يا مهرداد اولادي هيچ وقت حرف شان را تکذيب نمي کنند، حتي گاه اگر مثل شيث به خاطر آن حرف ها دچار دردسر شده باشند.
از همه جالب تر، علي کريمي است که حالش را ندارد مصاحبه هاي تخيلي فراواني را که از قولش چاپ مي کنند، تکذيب کند!
ـ تيتر يکي که همين الان رسيد
واي به روزي که خبر يا اظهارنظر خاصي براي تيتر يک شدن وجود نداشته باشد، در اين حالت يک خبر خيلي مهم و اختصاصي ناگهان به ذهن گردانندگان روزنامه متبادر مي شود. براي نمونه مي توان به خبري در مورد پيشنهاد آرسن ونگر به آندو تيموريان اشاره کرد که کاملا ساختگي بود، ولي آندو هرگز حاضر به تکذيب آن نشد و گفت:«بله، يک صحبت هايي شده، ولي هنوز توافق نکرده ايم.»
خبرهاي مربوط به پيشنهاد تيم هاي مطرح به بازيکنان مطرح يا غيرمطرح، در فصل نقل و انتقالات به اوج خود مي رسد، طوري که براي بازيکن هميشه ذخيره يک تيم شهرستاني هم از دوبي يا آلمان پيشنهاد مي رسد. شايد بتوان ادعا کرد بيش از دو سوم خبرهايي که در اين مقطع منتشر مي شوند حاصل يک خيال پردازي کاسبکارانه است و در بيشتر اوقات اصلا قرار نيست کسي به آن تيم برود و تيم مورد اشاره حتي نام آن بازيکن را هم نشنيده است.
ـ حوادث به علاوه کمي پياز داغ
بيشتر اخبار و تيترهاي حوادثي که در آن ها ادعا مي شود «يک بازيکن به خانواده مربي اش چپ نگاه کرده و به همين دليل نيمکت نشين شده» يا «فلاني را با فلان هنرپيشه سينما در پارتي دستگير کردند» يا «بازيکني که شيشه مصرف مي کرد، خُرد مي شود» و خبرهايي از اين دست، صرفا نوعي هيجان دادن کاذب به کار رسانه اي است. اخبار حوادث هواداران زيادي دارد و اغلب مخاطبان سرويس هاي حوادث روزنامه ها اصرار چنداني به دانستن هويت تبهکار يا قرباني سوژه اخبار ندارند و ترجيح مي دهند خودشان هويت افراد را حدس بزنند. اين روزها برخي روزنامه هاي ورزشي و سايت هاي خبري روزي نيست که خبري درباره خلافکار بودن ورزشي ها چاپ نکنند.
نتيجه اين که چهره هاي ورزشي نسبت به همتايان خود در ساير عرصه ها و حرفه ها افراد باجنبه تري هستند و کمتر دست به شکايت مي برند؛ هرچند که 2،3 سالي هست دست به شکايت اين افراد به ويژه مسئولان و چهره هاي رده هاي مديريتي ورزش عادت شکايت و چغلي بردن به قوه قضاييه را با خود به ورزش آورده اند. شايد دليل ديگر آن هم ديده نشدن چنين مواردي و گم شدن آن ها لابه لاي صفحات پر تعداد نشريات ورزشي است.
منبع:هفته نامه ورزشي تماشاگر شماره 38
معمولا مطبوعات ورزشي حجم گسترده اي از اخبار تکذيب شده يا هرگز تاييد نشده رسانه هاي نوشتاري را به خود اختصاص مي دهند. جدا از عادت بد چهره هاي ورزشي در تکذيب مصاحبه هاي واقعي شان، خود روزنامه نگاران ورزشي هم چندان اصراري به موثق بودن ندارند. کافي است يک روز خبر مهمي براي تيتر يک کردن وجود نداشته باشد؛ در اين حالت يا آندو ناگهان از آرسنال پيشنهاد دريافت مي کند يا چند فوتباليست مشهور با نام هاي اختصاري شب قبل از چاپ از يک پارتي آن چناني سر در آورده اند. اين نوشته در حکم يک جوالدوز به خودمان است. سعي داريم لو بدهيم که در چه صورتي يک خواننده عادي مي تواند به خالي بندي بودن يک خبر يا مصاحبه يا مطلب پي ببرد.
ـ مصاحبه اختصاصي با فرگوسن
هر وقت در يکي از نشريات ورزشي ديديد که خبرنگار آن نشريه با يکي از ستارگان بزرگ دنيا گفت و گوي اختصاصي گرفته، فوراً به گيرنده هاي خود دست بزنيد و تقريبا مطمئن باشيد که با يک مصاحبه فضايي و خيالي سر و کار داريد. خبرنگاران ورزشي که مدت هاست حتي حال ندارند تمرين تيم ملي و پرسپوليس و استقلال را از نزديک ببينند يا در کنفرانس مطبوعاتي سرمربي تيم ملي حاضر باشند، فکر مي کنيد اين قدر وقت دارند براي پيگيري مصاحبه مثلا با اوتمار هيتسفلد؟ آن هم در حالي که بزرگان فوتبال غير از کنفرانس هاي مطبوعاتي و مصاحبه با تلويزيون و ارگان رسمي از باشگاه يا نهايتاً با خبرگزاري هاي مهم و مجلات معتبر تحت هر شرايطي تن به مصاحبه اختصاصي نمي دهند. حداقل، مصاحبه هاي ايميلي معقول تر است. حدود 10 سال قبل يکي از روزنامه هاي پرتيتراژ ورزشي اقدام به چاپ مصاحبه اي اختصاصي از هيتسفلد کرد که اين مربي در آن مصاحبه از دايي تمجيد کرده بود. وقتي اصل گفت و گو از سوي نشريه رقيب مورد تشکيک قرار گرفت، روزنامه پرتيراژ اصل آن مصاحبه کتبي را چاپ کرد که ده ها غلط املايي و گرامري زبان داشت و حتي يک بچه کلاس اول راهنمايي هم مي توانست خالي بندي بودن آن را بفهمد. همان خبرنگار که الان در آمريکا سکونت دارد، يک بار هم يک مصاحبه اختصاصي براي مجله دنياي ورزش برد که البته خود مسئولان اين مجله شک کردند و گفت و گوي اختصاصي را در يکي از صفحه هاي پرت خود در يک گوشه کنار کار کردند.
ـ خبرنگار ويژه پاي پلکان
در سال هاي اخير خيلي پيش آمده که وقتي يک بازيکن يا مربي از فوتبال ما مي رود به فاصله يک روز بعد از رفتن او سيل مصاحبه هاي اختصاصي به روزنامه ها و نشريات ورزشي سرازير مي شود. در دوره اي که قطبي از پرسپوليس قهر کرد تا قبل از آن که براي هدايت تيم ملي به ايران برگردد، بيشترين حجم مصاحبه اختصاصي از او در مطبوعات ورزشي ايران منتشر شد. اين گونه به نظر مي رسد که برخي از اين نشريات يک خبرنگار اختصاصي پاي پلکان هواپيما استخدام کرده اند و سالي دوازده ماه به او حقوق مي دهند تا پاي پرواز، يقه مربي يا بازيکن در حال خروج را بگيرد. از همه تابلوتر، مصاحبه منتشر نشده از تازه درگذشتگان است. که آن ها هم دست شان از دنيا کوتاه است و ابزاري براي تکذيب در اختيار ندارند.
ـ ما را باور کنيد
يکي از نمونه هاي ديگر خالي بندي در اين حوزه، روش «ديديد گفتيم» و «ما را باور کنيد» است؛ به اين ترتيب که روي چند تا خبر پيش بيني گونه را منتشر مي کنند تا وقتي يکي از آن ها بر حسب اتفاق درست از آب درآمد، بلافاصله جار بزنند که ديديد گفتيم؟
در روزهايي که کمتر روزنامه اي خبر اختصاصي از خود دارد و چشم نشريات ورزشي به دست خبرگزاري هاست تا با پروراندن خبرهاي خام آن ها خوراکي براي صفحه هاي خود پيدا کنند، باور لاف «ما را باور کنيد» آن ها هم کمي سخت به نظر مي رسد. يک ماه قبل تحليلگر يک روزنامه ورزشي به طور همزمان با همه روزنامه ها از مشکوک بودن يکي از گل هاي رد و بدل شده در ليگ برتر نوشت و وقتي در برنامه نود مردود بودن آن مشخص شد، يکي ديگر از «ديديد گفتيم» ها به تيتر اين نشريه تبديل شد. اعتباري که به اين شکل چنين نشرياتي به خودشان و مطالب شان مي دهند، تا حدودي آزاردهنده است.
ـ مصاحبه تفصيلي در عرض سه سوت
معمولا رسم بر اين است که هر مربي يا بازيکني با يک خبرنگار در هر روزنامه ارتباط دارد. اين ارتباط گاهي تا حدي صميمانه مي شود که خبرنگار مزبور بدون انجام تلاش مذبوحانه براي گرفتن يک گفت و گوي اختصاصي با بازيکن يا مربي مذکور، با يک تماس تلفني کوتاه يا حتي يک پيامک مجوز «رد کردن» يک مصاحبه تفصيلي از او را دريافت مي کند. به طور معمول چنين جمله اي بين آن ها رد و بدل مي شود: «داداش، مي خواهم يه مصاحبه ازت رد کنم».جالب اين جاست که برخي خبرنگاران اين مجوز را دارند که از قول ديگران مصاحبه کنند. به طور مثال، خبرنگاري را سراغ داريم که بقيه خبرنگاران براي مصاحبه با يک بازيکن پرحاشيه، به او زنگ مي زنند.
ـ مصاحبه هاي تکذيب سرخود!
هر وقت جايي از بازيکني مثل ح.ک مصاحبه اي ديديد، منتظر تکذيب آن باشيد. به احتمال قريب به يقين اين بازيکن در آن مصاحبه براي کسي رجز خواني کرده يا عليه باشگاه حرف زده و وقتي مي فهمد حرف هايش دردسرساز شده بلافاصله اقدام به تکذيب آن مي کند. در عوض، بازيکناني مثل شيث رضايي يا مهرداد اولادي هيچ وقت حرف شان را تکذيب نمي کنند، حتي گاه اگر مثل شيث به خاطر آن حرف ها دچار دردسر شده باشند.
از همه جالب تر، علي کريمي است که حالش را ندارد مصاحبه هاي تخيلي فراواني را که از قولش چاپ مي کنند، تکذيب کند!
ـ تيتر يکي که همين الان رسيد
واي به روزي که خبر يا اظهارنظر خاصي براي تيتر يک شدن وجود نداشته باشد، در اين حالت يک خبر خيلي مهم و اختصاصي ناگهان به ذهن گردانندگان روزنامه متبادر مي شود. براي نمونه مي توان به خبري در مورد پيشنهاد آرسن ونگر به آندو تيموريان اشاره کرد که کاملا ساختگي بود، ولي آندو هرگز حاضر به تکذيب آن نشد و گفت:«بله، يک صحبت هايي شده، ولي هنوز توافق نکرده ايم.»
خبرهاي مربوط به پيشنهاد تيم هاي مطرح به بازيکنان مطرح يا غيرمطرح، در فصل نقل و انتقالات به اوج خود مي رسد، طوري که براي بازيکن هميشه ذخيره يک تيم شهرستاني هم از دوبي يا آلمان پيشنهاد مي رسد. شايد بتوان ادعا کرد بيش از دو سوم خبرهايي که در اين مقطع منتشر مي شوند حاصل يک خيال پردازي کاسبکارانه است و در بيشتر اوقات اصلا قرار نيست کسي به آن تيم برود و تيم مورد اشاره حتي نام آن بازيکن را هم نشنيده است.
ـ حوادث به علاوه کمي پياز داغ
بيشتر اخبار و تيترهاي حوادثي که در آن ها ادعا مي شود «يک بازيکن به خانواده مربي اش چپ نگاه کرده و به همين دليل نيمکت نشين شده» يا «فلاني را با فلان هنرپيشه سينما در پارتي دستگير کردند» يا «بازيکني که شيشه مصرف مي کرد، خُرد مي شود» و خبرهايي از اين دست، صرفا نوعي هيجان دادن کاذب به کار رسانه اي است. اخبار حوادث هواداران زيادي دارد و اغلب مخاطبان سرويس هاي حوادث روزنامه ها اصرار چنداني به دانستن هويت تبهکار يا قرباني سوژه اخبار ندارند و ترجيح مي دهند خودشان هويت افراد را حدس بزنند. اين روزها برخي روزنامه هاي ورزشي و سايت هاي خبري روزي نيست که خبري درباره خلافکار بودن ورزشي ها چاپ نکنند.
نتيجه اين که چهره هاي ورزشي نسبت به همتايان خود در ساير عرصه ها و حرفه ها افراد باجنبه تري هستند و کمتر دست به شکايت مي برند؛ هرچند که 2،3 سالي هست دست به شکايت اين افراد به ويژه مسئولان و چهره هاي رده هاي مديريتي ورزش عادت شکايت و چغلي بردن به قوه قضاييه را با خود به ورزش آورده اند. شايد دليل ديگر آن هم ديده نشدن چنين مواردي و گم شدن آن ها لابه لاي صفحات پر تعداد نشريات ورزشي است.
منبع:هفته نامه ورزشي تماشاگر شماره 38