شهید لاجوردي از نگاهي ديگر(2)

لاجوردي را تا نبيني و نشناسي، فکر مي کني که او فردي صرفاً متعصب و سختگير است. متأسفانه شرايط تجليل از اين شهيد نيز هميشه به گونه اي بوده است که آن جنبه از روحيات او که قاطعيت در عمل و ايستادگي در برابر دشمن بود، برجسته شده و ساير خصوصياتش کمتر مورد توجه قرار گرفته اند. البته در برخي از موارد، اين غفلت، تعمدي
شنبه، 26 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهید لاجوردي از نگاهي ديگر(2)

شهید لاجوردي از نگاهي ديگر(2)
شهید لاجوردي از نگاهي ديگر(2)


 

نويسنده: مظفر الوندي




 

حساسيت به بيت المال
 

لاجوردي را تا نبيني و نشناسي، فکر مي کني که او فردي صرفاً متعصب و سختگير است. متأسفانه شرايط تجليل از اين شهيد نيز هميشه به گونه اي بوده است که آن جنبه از روحيات او که قاطعيت در عمل و ايستادگي در برابر دشمن بود، برجسته شده و ساير خصوصياتش کمتر مورد توجه قرار گرفته اند. البته در برخي از موارد، اين غفلت، تعمدي بوده است. يکي از ويژگي هاي او دقت در «بيت المال» بود. او نه در شعار، بلکه درعمل به اين مسئله اهميت مي داد. چشماني تيزبين داشت و هيچگاه «سمينار تشريفات» با موضوع «حفظ بيت المال» برگزار نمي کرد. او از اينکه برخي از مسئولين به دروغ از بيت المال و مردم دفاع مي کنند، رنج مي برد و مي گفت، «با بنز سواري از خط ويژه عبور کردن، در کاخ نشستن و روي مبل استيل سلطنتي لم دادن با رعايت بيت المال منافات دارد.» او هيچگاه خود را به خاطر توجيه «امنيتي » فريب نمي داد و راحت ترين امکان را با حداقل هزينه، انتخاب مي کرد.
محافظانش تحميلي بودند و از ابتداي مسئوليت تا انتها، هيچگاه از محافظينش براي محافظت استفاده نکرد، بلکه آنها را به کار مي گرفت و به قول خودش حقوق آنان را براي نظام حلال مي کرد. روحيه عجيبي داشت. روزي در مأموريت به يکي از استان ها همراهش بودم. استاندار آن استان شيفته لاجوردي بود، به همين خاطر در مدت حضور کوتاهش در استان، مثل پروانه، دور او مي چرخيد. البته همين حضورش چندين بار مورد اعتراض شهيد قرار گرفت و خيلي صريح مي گفت، «مگر تو کار نداري که با من هستي؟» او نيز در نهايت احترام به نوعي طفره مي رفت. در زمان برگشت و در کنار پلکان هواپيما، به هر يک از ما، من و شهيد لاجوردي و آقاي جولايي، يک کيسه پلاستيکي محتوي هديه اي تحويل داده شد. من بسته مربوط به آقاي لاجوردي را گرفتم. آمديم داخل هواپيما و از بدرقه کنندگان خداحافظي کرديم. بعد از چند دقيقه و بنا به حس کنجکاوي، به بسته نگه کردم وديدم يک بسته دو کيلويي ميگو و يک قوطي شيرارده است. چيزي نگفتم تا به تهران رسيديم. ظاهراً شهيد لاجوردي فکر کرده بود وسايل شخصي خود اوست که برايش آورده اند. صبح روز بعد به محل کارش رفتم و به شوخي گفتم، « حاجي! ميگوها را خوردي؟» ايشان گويي منتظر همين حرف بود. فوراً به مسئول دفترش گفت، «تلفن استاندار آن استان را بگير». مکالمه عجيبي بود. از لحن قاطع لاجوردي احساس کردم که مخاطب در حال لرزيدن است. به او گفت، «تو به چه حقي هديه مي دهي؟ اگر مال خودت است، به زن و بچه ات ظلم مي کني و اگر ما دولت است، مجوز شرعي نداري». بالاخره شماره حساب استانداري را گرفت و وجه آن را به حساب ريخت. البته محبت کرد و به جاي من هم پول هديه را داد. اين خصوصيات او کمي باعث دل آزردگي افراد مي شد، ولي بعدها متوجه مي شدند که او ابتدا سختي ها را براي خود مي خواهد؛ بعد به ديگران دستور اجراي آن را مي دهد.

مدافع سر سخت مديران منصوب خود بود
 

اگر به کسي اعتماد مي کرد تا آخر از او دفاع مي کرد. شيوه کادر سازي او منحصر به فرد بود. افراد را وابسته به خود نمي کرد، بلکه روحيه اعتماد سازي را در آنها به وجود مي آورد. سعي مي کرد روحيات خود را نيز به آنها منتقل کند. اگر نياز به دفاع داشتند، جانانه دفاع مي کرد. معمولاً از کارهاي تشريفاتي پرهيز مي کرد. خيلي ساده کسي را به کار بر مي گمارد و خيلي ساده برکنار مي کرد. در موردي، اين تغيير و تحول را بدون هماهنگي استاندار انجام داد. وقتي استاندار آن استان از اين اقدام شهيد لاجوردي انتقاد کرد، خيلي قاطعانه گفت، «من در انتخاب و عزل مديران مستقلم و آنچه را که تشخيص بدهم، عمل مي کنم.» بارها و بارها با مقامات قضايي که معمولاً کسي خود را با آنها درگير نمي کند، برخورد پيدا مي کرد و صريجاً مواضع خود را مي گفت. دافعه شهيد لاجوردي بيشتر مشمول مقامات رسمي و مسئوليتي مي شد که روحيات انقلابي او را بر نمي تابيدند و حضور و افکار او را مزاحم روحيات تشريفاتي خود مي پنداشتند. اکثر مخالفين داخلي شهيد لاجوردي، ضعف هاي خاص مديريتي اسلامي داشتند. همه مي گفتند، «شهيد لاجوردي آدم درستي است، ولي کارهاي او را نمي توان الان انجام داد.» بر همين اساس شهيد لاجوردي سعي مي کرد مديرانش را نيز به همين روحيات عادت بدهد.
اعتقاد زيادي به رشد نيروهاي انساني داخل سازماني داشت، از مأمور به خدمت گرفتن افراد از ساير ارگان ها به شدت پرهيز مي کرد. مديران اجرايي را از رده هاي پايين انتخاب مي کرد و به آنها اعتماد به نفس مي داد.از اينکه فردي را با توصيه استاندار و امام جمعه منصوب کند، پرهيز مي کرد. اصولاً از اين گونه روحيات بدش مي آمد، به همين خاطر بيش از 90 درصد از مديران اجرايي زماني رئيس اندرزگاه و رئيس زندان بودند که او آنها را پرورش داد و بعدها به عنوان مدير کل انجام وظيفه کردند. برعکس اگر تخلفي از مديري مي ديد، قاطعانه و بدون رودربايستي برخورد مي کرد. در اين گونه موارد نيز توصيه اي را نمي پذيرفت و اگر کسي توصيه مي کرد، کاري مي کرد که از کارش پشيمان شود.

ديدگاه هاي او در خصوص تنوع
 

تبليغات مسموم، لاجوردي را در اذهان عمومي، يک فرد متحجر و خشک و متعصب شناسانده بود. وابستگي به برخي از جناح هاي سياسي که ديدگاه هاي بسته اي داشتند، اين ذهنيت را تا حدودي تقويت مي کرد، گرچه همان جناح ها و گروه ها نيز در عمل آن گونه نبودند که عليه شان تبليغات مي شد، ولي به هر حال «سنتي فکر کردن» و به «مظاهر جديد» روي خوش نشان ندادن، از وجوه بارز ديدگاه هاي آنان بود. لاجوردي درمورد رنگ آميزي و فرح بخش نمودن محيط اعتقاد عجيبي داشت. شايد دکترين او درخصوص فضا سازي و فرح بخش نمودن زندان ها استثنايي و نادر بود. او در همان سال هاي اول مديريت زندان، دستور داد تا تمام فضاهاي داخلي زندان را رنگ آميزي و گل کاري کنند و براي ارزش گذاري به اين شيوه، مديراني را که در زندان ها بيشترين اقدامات را در خصوص زيباسازي انجام مي دادند، تشويق مي کرد، زيرا خود طعم تلخ زنداني بودن در سياهچال هاي نمور را چشيده بود. او خود سلامتي اعضاي بدنش را درهمين بندها و سلول ها از دست داده بود و خوب مي دانست که حداقل کار زندانبان براي زنداني آن است که محيطي آرامبخش را براي او فراهم سازد، بنابراين راهروه و سالن هاي داخلي زندان ها، بيکباره پر از آکواريوم ها و تزئينات گياهي شد. او حتي در اين زمينه، تاوان طنز گل آقايي را پرداخت و تشبيه زندان اوين به «هتل اوين»، در سال هاي زندانباني او، دستمايه طنز مطبوعات شد. اگر کسي لاجوردي را نشناسد و يا تأثير تبليغات بي سابقه و سنگين رسانه هاي غربي و ضد انقلاب بر او سنگيني کرده باشد، آنان لاجوردي را فردي خوفناک، خون آشام و... معرفي کرده اند. حتي قاتل او در اعترافاتش مي گفت که سر تيم او در گروهک منافقين درحين آموزش قبل از عمليات ترور به او گفته بود که لاجوردي شبانه روز در ميان حلقه هاي امنيتي است و به او توصيه کرده بود سعي کند گلوله خود را به چشم لاجوردي شليک کند، زيرا پوشش بدني او تماماً ضد گلوله است. اين نوع تبليغات باعث شده بودند که لاجوردي آن گونه که بود، معرفي نشود. لاجوردي فردي فقيه، صاحب نظر، غير متعصب، غير متحجر و مخالف با بسياري از ديدگاه هاي مرسوم سنتي آن روز بود. لاجوردي هيچگاه درحلقه تشکيلاتي احزاب هضم نشد و هر چند خود به يکي از جمعيت ها وابسته بود، اما کارش، رفتارش و کردارش حزبي نبود و هميشه منتقد آنها به شمار مي رفت. وقتي از سوي همکاران مورد سئوال قرار مي گرفت، خيلي صريح پاسخ مي داد که من مرد عملم نه مرد حزب و گروه. او انساني خود ساخته بود و بينشي قوي داشت.

شهید لاجوردي از نگاهي ديگر(2)

ساده زيستي و بي پيرايشي
 

فکر مي کنم راحت ترين مرد روي زمين بود. او هيچ وابستگي به محيط و اطرافش نداشت. پوشيدن او در اختيار خودش بود نه در اختيار مد و عرف زمانه. پيراهن دو جيب و شلوار پارچه اي و کفش گيوه اي و زمستان ها کت طوسي رنگ مدل بيروتي اش، تنها البسه مهم لاجوردي درهمه جا بود. سمينار و ديدار بزرگان، سفر داخلي و خارجي هيچگاه نمي توانست منش ساده پوشيدن او را تغيير دهد. يادم هست روزي که از سوي سيماي جمهوري اسلامي براي مصاحبه آمده بودند. مصاحبه گر گفت، «آقا! اين لباس شما در تصوير بسيار بد است و کار ما را خراب مي کند». شهيد با پوزخند معنا داري به او گفت، «چرا واقعيت ها را روتوش مي کنيد؟ بگذاريد مردم هر آنچه را که هست، ببينند. نور و رنگ را براي فريب مردم به کار نبريد.» او در مسافرت ها، آرام ترين و راحت ترين مسافرها بود. ساک کوچک چرمي او حاوي لباس زير و تنها ساک و کيف همراه او بود. هميشه به مديرانش متلک مي گفت که چرا شانه و کتف خود را با برداشتن کيف هاي سنگين سامسونت مستهلک مي کنيد. او از اين بابت خود را راحت کرده بود. روزي با او در يکي از استان ها همسفر بودم. اتفاقاً من و ايشان هم اتاق بوديم. شهيد در اواخر عمر خود از شدت ناراحتي حاصله از شکنجه هاي شاهي، شديداً رنج مي کشيد، به همين خاطر شب ها کم مي خوابيد و براي آرام کردن آرتروز گردن و زانو، بيشتر به ورزش هاي سبک مشغول بود. صبح ايشان دوش گرفت و آمد. من کنجکاوانه سئوال کردم، «حاج آقا! شما که وسايل حمام نياورده اي. چطوري حمام کردي؟» گفت، «تو امکانات دور و بر خودت را نمي شناسي، والا دوش گرفتن نياز به امکانات ديگر ندارد». سپس توضيح داد، «من با استفاده از جوراب هايم هم ليف کشيدم و هم خود را خشک کردم و مشکلي هم پيش نيامد». کم هزينه ترين مسئول نظام بود. از تشريفات کاذب بدش مي آمد و«توجيه امنيتي» بودن را براي کار پر هزينه اسکورت و محافظ رد مي کرد. يکي از مديران نقل مي کرد روزي جهت حضور درجلسه يکي از سازمان هاي دولتي رفته بودند. ظاهراً راننده ماشين در محل نمانده و دنبال کاري بود. جلسه که تمام مي شود، آنها براي سوار شدن به ماشين، جلوي در سازمان مورد بحث مي آيند، ولي از راننده خبري نيست. شهيد لاجوردي مي گويد، «اشکال ندارد. از وسيله عمومي استفاده مي کنيم». همراهان وي که از معاونين و مسئولين ايشان بوده و با کت وشلوار اتو کشيده و احتمالاً کيف سامسونت هاي چرمي و شيک او را همراهي مي کردند، مجبور شدند به خواسته او تن دهند. سوار اتوبوس مي شوند و به علت ازدحام مسافر، ايشان تا آخر خط وسط اتوبوس مي ايستد. مسافران که او را خوب مي شناختند، به پچ پچ افتاده بودند که آيا او لاجوردي است يا خير؟ به هر حال ايشان با آرامش کامل مسير طولاني تا سازمان را طي کرد و بدون کمترين دغدغه اي از اتوبوس پياده شد. زماني که با مردم بود خوشحال بود و زماني که ناخواسته درحلقه مسئولين و تشريفات کذايي مي افتاد، سخت معذب بود. او در همه مجالس پايين ترين مکان را براي نشستن انتخاب مي کرد، هيچ حرص و ولعي براي اينکه به صدر مجلس برود، نداشت و گر چه همه از او اين را مي خواستند ولي او زير بار نمي رفت و در همان جايي که دوست داشت، مي نشست. گاهي اوقات هم با اعمالش، مجلس پر زرق و برق را ضايع مي کرد و به گردانندگان مي فهماند که نبايد خيلي فخر بفروشند.

دقت در رسيدگي به امور زندانيان
 

برخي موارد تبليغات به حدي مسموم است که حق به جاي باطل و باطل به جاي حق جلوه مي کند. در اين دور و زمانه وقتي شنيده مي شود که خوارج زمان علي (علیه السلام) مي گفتند، «مگر علي (علیه السلام) هم نماز مي خواند؟»، شنيدنش خيلي ثقيل نيست. با مروري بر اخبار منتشره بر روي تلکس هاي خبري در ده روز اول شهادت شهيد لاجوردي ( 101 شهريور 77) به خوبي مي توان به عمق اين تحريف ها پي برد. لاجوردي را به حدي خشن جلوه داده اند که واقعاً اگر صحنه اي به ياد ماندني از عطوفت او را بشنويم، باورش شايد سخت باشد.
مي گويم که روش لاجوردي در اصلاح و تربيت زنداني، انساني ترين روش ها بود و شايد در برخي از موارد، استثنايي ترين. او به حقوق زنداني به شدت حساس بود و مي گفت، «زندانبان بايد درخدمت زنداني باشد، لذا جدا بودن زندانبان از زنداني چيز بي موردي است». او به شدت طرفدار اين بود که مديريت زندان بايد در کنار زنداني باشد و تا آخرين روزهاي مسئوليت، با اين موضوع که مديران زندان ها، ساختماني جداگانه از زندان داشته باشند، به شدت مخالفت کرد. او خود نيز درعمل اين گونه بود. محيط ساده اداري و مديريتي او حتي کارشناسان سازمان مديريت را به تعجب وا مي داشت. مگر مي شود رئيس سازمان زندان ها در سالن 300 متري با حضور تمامي معاونين و مديرانش و به دور ميزهاي بدون کشو و سفيد رنگي، امور حدود 150000 زنداني را رتق و فتق کند؟ او معتقد بود که هر چقدر مديريت زندان از زنداني از لحاظ فيزيکي فاصله بگيرد، به
همان اندازه حقوق زندانيان تضييع خواهد شد و مي گفت، «تا زماني که ما «غذاي اختصاصي» بخوريم، از روند تغذيه زنداني بي خبريم. وقتي زنداني دستش به مدير نرسد، همه به او اجحاف مي کنند.»
لاجوردي رويه اي را به وجود آورده بود که اولويت اصلي را رسيدگي به داخل زندان داده بود. هر بار که تلفن مي زد، مديرانش را از کاستي هاي داخل زندان تحت مديريتش آگاه و خبرهاي رسيده را به آنها گوشزد مي کرد وقتي به داخل زندان مي رفت، امکان نداشت که همراه و همراهاني را با خود به داخل زندان ببرد. به راحتي داخل بندها مي رفت، در جمع زندانيان مي نشست و به درددل آنها گوش مي کرد. تيزبيني و تجربه فوق العاده او باعث شده بود که زندانيان حرفه اي و سابقه دار نتوانند به اصطلاح خودشان، او را سرکار بگذارند. زنداني که لب به سخن مي گشود، او مي توانست تشخيص بدهد که آيا اين زنداني سابقه دار و حرفه اي است يا مبتدي. حتي زندانيان با سابقه نيز از اين تيزهوشي و تيز بيني او به وجد مي آمدند، او ساعت ها در کنار زندانيان مي نشست و حرف هاي آنان را گوش مي داد. با آنان غذا مي خورد و حتي تفريح مي کرد. بعضاً با آنها شوخي هم مي کرد. در ميان زندانيان، اطفال و نوجوانان جايگاه خاصي داشتند و به او لقب پدر معنوي داده بودند. نگارنده که در زمان شهيد لاجوردي، توفيق مديريت کانون را داشتم، به خوبي اين خصلت ها را از او مي ديدم. از کمترين اجحافي نسبت به اطفال و نوجوانان بر مي آشفت و خود شخصاً پيگير مشکلات قضايي آنان مي شد. با آنان به اردو مي رفت و آنان را به گرمي در آغوش مي گرفت. بارها و بارها با قضات رسيدگي کننده به پرونده اطفال بحث مي کرد و ضرورت توجه به شخصيت اطفال را به آنان يادآور مي شد. در زمان مديريت او بود که رئيس قوه قضائيه بخشنامه معروف چهار ماده اي خود را در خصوص رسيدگي ويژه به اطفال صادر کرد. از همه اينها مهم تر اينکه در ابتداي مسئوليتش در سازمان زندان ها و پس از چند ماه بررسي، «منشور زندانباني» را که حاوي نکات بسيار مهمي درجهت حفظ حقوق زنداني است، تدوين و ابلاغ کرد. بر اساس اين منشور، در کار زندانباني، اصل و محور زنداني است و تمامي خدمات و اقدامات و هزينه ها بايد درجهت حفظ حقوق زنداني و اصلاح و تربيت او انجام پذيرند.

توجه به سربازان وظيفه
 

در مجموعه سازمان زندان ها، تعداد کثيري از سربازان وظيفه به طور مستمر براي خدمت در زندان ها اعزام مي شدند. شهيد حساسيت خاصي نسبت به اين قشر جوان داشت. از اينکه سربازان در مجموعه زندان ها به بيگاري، مشاغل پست و خدمتکاري کارکنان گمارنده شوند، سخت بر مي آشفت. استدلال او اين بود که اين جوانان چون مجبورند، اطاعت امر مي کنند و مطيع بودن آنان عموماً قلبي و دروني نيست، لذا پس از ترخيص، عقده اي شده و آثار زيانبار آن در جامعه مي ماند. در سفري همراهش بودم و در دفتر مدير استان و اتاق مهمانسرا مشغول استراحت بوديم. موقع ناهار يا صبحانه بودکه سربازان شاغل در دفتر مدير، سه سرعت فرامين مدير را اطاعت مي کردند و به خدمتگزاري مشغول بودند. يکي سفره را مي آورد، ديگري غذا و...
وقتي آنها رفتند، شهيد رو به مدير کل آن استان کرد و گفت، «وجداناً اگر اين سربازان مرخص و از لباس فرم خارج شوند، باز هم اين گونه بله قربان گوي شما هستند؟ چرا آنان را وادار به کاري مي کنيد که در شأن آنها نيست و شخصيت آنان را لکه دار مي کند؟ مدير استان از اين برخورد شهيد شرمنده شد و قول داد که پس از آن از سربازان وظيفه در اين نوع کارها استفاده نکند. او با احترام خاصي به سربازان نگاه مي کرد و مانند پدري مهربان آنان را مورد تفقد قرار مي داد. در بازديد او از زندان ها خوابگاه سربازان يکي از اولين مکان هاي مورد بازديد بود. در ميان آنها مي نشست و در حين بازرسي از وضعيت آنها نکته هاي تربيتي و اخلاقي فراواني را با زباني ساده و شيوه هاي خاص به آنان عرضه مي داشت. در سالن ستاد سازمان که خود او نفر اول در صفوف کارکنان بود، در طول روز بارها و بارها از سوي ارباب رجوع، خصوصاً سربازان وظيفه مورد سؤال قرار مي گرفت و آنان که او را نمي شناختند و فکر مي کردند يک کارمند معمولي و يا حتي نگهبان سازمان است، از او آدرس واحدهاي ديگر ستادي را مي پرسيدند و او بدون کمترين اوقات تلخي، از پشت ميز خود بلند مي شد و دست مراجعين را مي گرفت و خيلي مهربانانه آدرس را مي داد. پس از اتمام کار مراجعين و پس از اينکه متوجه مي شدند که کسي که آنان را راهنمايي کرده بود؛ شهيد لاجوردي بوده است. با شرمندگي برمي گشتند و عذرخواهي مي کردند. اين رويه به خصوص در طول استقرار او در زندان اوين(ستاد سالني سازمان زندان ها ) ادامه داشت و هيچگاه از اين شيوه، خسته نشد. البته در بسياري از موارد، مورد انتقاد ساير همکاران قرار مي گرفت، ولي درهر شرايطي به آنچه که اعتقاد داشت، عمل مي کرد.

برخورد با ارگان ها و نهادهاي مداخله کننده در امور زندان ها
 

شهيد اعتقاد داشت که زندان بايد تمامي امور مربوط به زندان ها را طبق وظايف قانوني انجام دهد و به شدت از مداخله هاي نهادهاي غير مسئول جلوگيري مي کرد. او مسئوليت تمام اقدامات مربوط به زندان ها را به عهده مي گرفت و از دخالت ديگران در امور زندان ها جلوگيري مي کرد. چند ماه قبل از برگزاري هر انتخاباتي، طي دستورالعمل، حضور و ورود کانديداها و طرفدارانشان تحت هر شرايطي به زندان ممنوع مي شد. در اين خصوص هرگونه مماشاتي را رد مي کرد. از دخالت مقامات محلي، حتي قضات و دستگاه دادگستري، در امر زندانباني به شدت جلوگيري مي کرد و آنان را فقط در حدود وظايف قانوني مي پذيرفت. از مديران اجرايي محلي نيز توصيه اي غير منطقي را نمي پذيرفت. گر چه اين روحيه شهيد لاجوردي در دوران مديريتش لطمات زيادي به او وارد کرد. ولي تا آخرين روزهاي مسئوليت، به هيچ وجه با اين گونه مسائل کنار نيامد.بارها و بارها نامه ها و مکاتبات مختلفي از ضعف هاي زندانباني عليه لاجوردي به مقامات ارسال مي شد که شهيد خيلي خونسرد به آنها پاسخ مي گفت و چون مي دانست اين برخوردها عموماً سياسي است، به آنها وقعي نمي نهاد. او در امر زندانباني جداي از روح خشک قانون، ديدگاه هاي مترقي تري را بيان مي کرد و به شدت معتقد بود که وقتي زنداني محکوم شد، اين رئيس زندان و عوامل زندان هستند که مي توانند درباره او نظر بدهند. بايد قانوني وضع شود که زندانيان و مديريت زندان به محض اصلاح زنداني، قادر باشند او را آزاد سازند. اين تفکر شايد از بديهي ترين و انساني ترين شيوه هاي اصلاح مجرمين محسوب شود. در اين خصوص، بسيار پافشاري کرد، اما منطق او را نپذيرفتند.
قضات رسيدگي کننده به پرونده، مدير زندان را تشخيص دهنده مي دانست و لذا از هر اقدامي که خارج از ديد و نظر رئيس زندان درخصوص زندانيان انجام مي گرفت، به شدت انتقاد مي کرد. در روزهاي نخست يکي از سال هاي دوران مديريت، به اتفاق شهيد لاجوردي و تعدادي از مديران، براي عيد ديدني به دفتر آيت الله يزدي رفتيم. ايشان از فرصت کوتاه عيد ديدني نيز براي ابراز نظرات خود مضايقه نکرد. او در همه حال و بدون هيچ ترس و واهمه اي ديدگاه هاي خود را بيان مي کرد. در اين ديدار اتفاق جالبي افتاد. درجلسه ديد و بازديد، به جز ايشان و مديران زندان ها، تعدادي ديگر از مسئولين عاليرتبه قوه قضاييه حضور داشتند. هر کسي به فراخور مسئوليتش با مدارا و لحني حق به جانب، گزارشي از اوضاع را (ويژه ايام تعطيل) به محضر رياست قوه قضائيه تقديم مي کرد. برخي از گزارشات واقعاً مبتني بر واقعيت نبودند. اين مسئله، لاجوردي را که روحيه اي مستقل و واقع نگر داشت، عذاب مي داد. در همين حين آيت الله يزدي رو به شهيد کردند و نظرش را در خصوص مرخصي گسترده زندانيان درايام عيد پرسيدند. شهيد که ظاهراً منتظر چنين سئوالي بود، با همان چهره جدي و صداي رسايش به صراحت و برخلاف عرف جلسه خطاب به آقاي يزدي اظهار داشت، « بايد بگويم که يکي از اشتباه هات قوه قضاييه، مرخصي هاي بدون حساب و کتاب است. » اين جمله، حالت جلسه آلوده به تملق و به به و چهچه گويان موجود را به کلي تغيير داد. حتي رياست قوه قضاييه نيز انتظار چنين اظهار نظري را نداشت، اما شهيد ادامه داد، « حاج آقا! صراحتاً بگويم شما که در ميان مردم بدبخت و بيچاره نيستيد تا ببينيد چه مشکلاتي دارند. شما را از مسيري مي آورند و مي برند و اطلاعي از وضع جاري و عمومي مردم نداريد، ولي من درميان مردمم. مردم به من مراجعه مي کنند و خبر از سرقت هاي متعدد درايام عيد مي دهند و رد پاي برخي از اين زندانيان که شما به آنها مرخصي داده ايد، در اين سرقت ها ديده شده است». (جالب اينکه قبل از سخنان رياست وقت سازمان زندان ها، يکي از مسئولين ارشد قضايي، گزارشي ارائه داد که از وضعيت مطلوب امنيت در زمان عيد خبر مي داد). شهيد لاجوردي گفت، «من شخصاً با اين اقدام دستگاه قضايي مخالف بودم.» جلسه ديد و بازديد عيد داشت به جلسه محاکمه تبديل مي شد که برخي از مسئولين حاضر در جلسه، به نوعي موضوع را فيصله دادند. ما که نظاره گر ماجرا بوديم، واقعاً ترسيديم. جسارت، عدم توجه به مقام و موقعيت، از زبان مردم سخن گفتن شهيد لاجوردي باز هم پرده از شخصيت علي گونه او برداشت.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 28



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط