نقدى بر فلسفه شك (سپتىسيسم)
نويسنده: سيد محمد محمود موسوى
1.جايگاه شك و يقين در معرفتشناسى
(1)
به تدريجبا رشد فلسفه در غرب نسبتبه معرفتشناسى(اپيستمولوژى) عقايد جديدترى ظاهر شد و طرفداران فلسفه شك نيز درباره ارزش ادراكات بشرى نظريات مختلفى اظهار داشتند با ظهور فرنسيس بيكن در انگليس و رنه دكارت در فرانسه تدريجا فلسفه تحققى پايهريزى شد و با گذشت زمان روش تحقيقى تجربى و آزمايشگاهى قوت يافت و مكتبهاى پوزيتيوسيم و آمپريسيم كمكم توسعه بيشترى پيدا كرد. دكارت با اينكه در انديشههايش به تحقيق در هر مساله از شك آغاز مىكرد در عين حال به پيروى از ارسطو مكتب جزم را اختيار كرده بود بااين تفاوت كه ارسطو و پيراوانش محسوسات و معقولات هر دو را معتبر مىدانستند ولى دكارت تنها معقولات را يقينآور ميدانست و به نظر او محسوسات و امور تجربى تنها داراى ارزش عملى هستند. ولى با رواج وتوسعه تجربهگرايى (پوزيتويسم) اين نظريه كه تنها معلومات تجربى مورد اعتماد هستند و نسبتبه مسايل عقلى و فلسفى نمىتوان به حقيقت دستيافتيا اگر بتوان اين مسايل را شناخت چندان مورد اعتماد نيستند، قوت گرفت. مرحوم فروغى در اين باره مىنويسد: «نقادى علم و فلسفه را فرنسيس بيكن (نيمه دوم قرن شانزدهم ونيمه اول قرن هفدهم» آغاز كرد و لاك دنبال آن را گرفت و بر كلى به شيوه ديگر در آن وارد شد و هيوم اين مشرب را به درستى روشن و آشكار ساخته است و اينها همه انگليسى بودهاند سرانجام كانت آلمانى به راهنمايى هيوم در اين خط افتاد و با اصلاح خطاها و اصلاح نقصهاى او ورق دانش را يك باره برگردانيد».
(2)
نقد سخن كانت
و نيز مىگويد: «اطمينانى كه به رياضيات هست از اين رو است كه خود ذهن ساخته است و بيرون از ذهن نيستند. (4)
به نظر كانت مسايل فلسفه اولى از اين نظر قابل اعتماد نيست كه قابل تجربه نيست (گويى هر چه قابل تجربه است مورد اعتماد است) و نيز به اين جهت قابل اعتماد نيست كه موضوعات آن ساخته عقل بشرى نيست گويا حتما لازم است كه موضوع مسايل فلسفى ساخته عقل انسان باشد تا بتوان به آن اعتماد كرد در حالىكه شق ديگرى هم وجود دارد و اين كه موضوعات وجود واقعى دارند و آدمى به وسيله عقل به آن پى برد با استفاده از برهان درباره آن احكامى صادر مىكند و به آن اطمينان حاصل مىشود و عنوان علم هم بر آن صادق است. وانگهى با گذشت زمان و توسعه فلسفه اصالتحس وپيدايش نهضت علمى (رنسانس) در اروپا وبازنگريهاى دانشمندان نسبتبه مسايل علوم تجربى سستى و بىپايگى معلومات تجربى آشكار شد و اعتماد و اطمينان به محصول علوم تجربى جاى خود را به شك و ترديد و عدم اعتماد داد و اين شك و ترديد تا آنجا سرايت كرد كه بسيارى از كسانى كه قايل به ارزش مسايل عقلى و ادراكات عقلانى بودند با پيدايش شك و ترديد در علوم تجربى دامنه آن را توسعه داده و مسايل عقلى و مبانى فلسفى واصول ماوراء الطبيعه را نيز مشمول شك فلسفى قرار دادند. وسرانجام فلسفه شك بر دانشمندان قايل به اصالتحس و تجربه حاكم گرديد. و كسانى كه پيوسته از واقعبينى و دقت نظر علمى در تحقيقات خود دم مىزدند به گرداب مهلك سفسطه و پوچگرايى گرفتار شدند.
نقد سخن راسل
بايد دانست ترديد درمسايل و تغيير نظريه در دست آوردهاى علمى وضعيت متفاوتى دارد آنچه مربوط به جهان طبيعت و موضوع مسايل تجربى است مىتواند غالبا مورد ترديد قرار گيرد و دانشمند درباره احكامى كه نسبتبه آنها صادر كرده، تغيير نظريه دهد. البته اين بدان معنى نيست كه در مسايل تجربى مطلقا مسايل قطعى و احكام قابل اعتماد وجود ندارد، بلكه حقيقت اين است كه در فيزيك و علوم آزمايشگاهى هم محكمات و قطعياتى هست كه اصول آن را تشكيل مىدهد. ولى از آنجا كه اساس تحقيق در علوم تجربى استقراء وبررسى موارد جزئى وآزمايشهاى مكرر است و تجربه در مورد خاص و با شرايط خاص نتيجه خاص داده و نسبتبه مورد جزيى آزمايش شده، حكم قطعى صادر مىشود; اما استخراج حكم كلى از موارد جزيى وقانونمند كردن آن، كه صورت مساله علمى پيدا كند، نوعا براى محقق يقينآور ومورد اعتماد نيستبه ويژه اين كه خصلت تجربه اين است كه با مختصر اختلاف در شرايط و احوال، نتيجه تحقيق متفاوت و گاهى متضاد مىشود. اما تحقيق در مسايل عقلى و انسانى هرگاه طبق اصول منطقى و ضوابط صحيح انجام شود مىتواند مورد اعتماد و اطمينان بخش باشد و شك و ترديد در آن راه نيابد; زيرا اولا قواعد واصول عقلى مسايل كلى فراگير وجهان شمولى هستند كه در گستره زمان و مكان دستخوش تحول وتغيير نمىشود چنان كه اصولى از قبيل هوهويت امتناع اجتماع نقيضين، وحدت وكثرت اصل عليت و با گذشت زمان دستخوش تغيير نشدهاند و اين مطلب در رياضيات نيز صادق است; چرا كه به خاطر عقلانى بودن آن مشمول قانون حركت وتغيير نيست و به همين جهت فورمولهاى رياضى همچنان ثبات و علميتخود را حفظ كردهاند. و ثانيا آنجا كه از انسان سخن به ميان مىآيد موضوع بحثحقيقت پيچيده و ناشناخته است و ادعاى اين كه اين موجود صد در صد مادى است و هيچگونه بعد ماورايى در آن وجود ندارد سخنى دور از واقعيت و از نظر اكثريت قاطع انديشمندان بشرى مردود و غير قابل قبول است. بنابراين، با توجه به ژرفاى وجود انسان ووجود ادراكات قلبى و عقلى و اشراقات درونى كه در او وجود دارد وبا وجود مستقلات عقلى و وجود وجدان اخلاقى و تمايلات فطرى در انسان مانند گرايش به خداوند (كمال مطلق) و عشق به فضيلت و غيره چگونه مىتوان گفت احكام و قوانينى كه بر پايه اين اصول وضع و تقنين شده ثابت وپايدار نيست وبا گذشت زمان مورد ترديد قرار مىگيرد؟ وانگهى اگر فرضا با القاى شك وترديد در اصول عقلى و فطرى انسانها نتوانستند به راه صحيح زندگى و عوامل خوشبختى دست پيدا كنند (كه قطعا نخواهند توانست) در اين صورت چه كسى مسؤول اتلاف عمر و تضييع نيرو و نابودى سعادت آنها خواهد بود؟ و آيا اين زيان سنگين براى فرد وجامعه بشرى قابل جبران است؟ وثالثا محصول سخن آقاى راسل اين است كه ادراك و شناخت انسان از مسايل همواره نسبى و با شك و ترديد همراه است و لازمه اين كلام اين است كه جناب ايشان هر سخنى كه گفته نسبتبه آن اعتماد و اذعان نداشته است در اين صورت كسى كه اين چنين بينديشد هرگز سخنى علمى براى گفتن ندارد; زيرا هر چه مىگويد القاى احتمال است و شك والقاى احتمال هرگز علم نيستبنابراين چنين شخصى نمىتواند مدعى شود كه چيزى مىداند و شگفتى اينجا است كه راسل درباره الهيون مىگويد: البته جايى كه هيچكس هيچ چيز نمىداند ديگر لزومى براى تغيير فكر وجود ندارد) در حالى كه مكتب اصالتشك در رو در رويى بامسايل فكرى مانند تفنگى است كه از دو سر شليك مىكند; پس بر اساس مبناى فكرى خود ايشان آقاى راسل هم چيزى نمىداند و تغيير شك هم براى او مشكلى را حل نمىكند; زيرا كه سفسطه راه كور تاريكى است كه هرگز به جايى منتهى نمىشود. 3. اقسام شك: شك مقدمه يقين و شك ويرانگر شك در مراحل ابتدايى براى رسيدن به واقعيت در تحقيق يك مساله علمى امرى طبيعى است و هر دانشمند در تحقيق يك مساله علمى در آغاز دچار شك و ترديد است و به همين جهتبه بررسى و تحقيق مىپردازد تا به يقين دستيابد و در آن مساله حكم علمى صادر نمايد اين قسم شك هر چند بسيار و مكرر باشد مىتواند مقدمهاى مفيد و سازنده براى نيل به يقين قرار گيرد و نتايجى علمى و قابل اطمينان در اختيار انسان قرار دهد چنان كه دكارت در تحقيقات خود از اين روش استفاده مىكرد. همچنين القاى احتمال و ايجاد ترديد در تحقيق ديگران هر گاه مبتنى بر اصول و قواعد علمى باشد مىتواند راه مناسبى براى ايجاد تحرك علمى و دستيابى به معلومات متقنتر و پايدارتر گردد چنانكه حضرت على عليه السلام فرمود: «حياة العلم بالنقد والرد»زنده بودندانش به نقد و رد بستگى دارد; ولى بايد دانستشك در اين گونه موارد به عنوان ابزار و راهكارى براى دستيافتن به يقين مورد استفاده قرار مىگيرد اما اگر شك نه به عنوان ابزار و پل عبور براى نيل به علم بلكه به عنوان مقصد، هدف و اقامتگاه انديشه بشرى مطرح گردد در اين صورت جز تباهى انديشه و ابطال معلومات و ويرانگرى فكر چيزى به دنبال نخواهد داشت و وضوح اين مطلب در مسايل انسانى آشكارتر است. به عبارت ديگر: مىتوان گفت فرق استبين شك در مسايل مكتب و بين مكتب شك، كه اولى امرى است طبيعى و مىتوان سازنده ومقدمه رسيدن به يقين باشد ولى پيروى از مكتب شك به عنوان يك روش شناخت و يك مكتب دنباله روى از سفسطه و خط قرمز كشيدن بر روى معلومات بشرى و در نهايت نوعى جنون است; گذشته از اين، شك در مسايل انسانى اگر موقت و زودگذر باشد چنان كه گفته شد مىتواند مقدمه وصول به يقين قرار گيرد و پلى براى گذر به درك واقعيتباشد ولى هرگاه شك پايدار و مستمر باشد هر چند در بعضى از مسايل اساسى دچار ترديد شود شخص متحير و سرگردان خواهد شد و راه زندگى را تشخيص نخواهد داد و به سمت ناكجا آباد رهسپار مىگردد. حال چنين انسانى چگونه مىتواند به خوشبختى دستيابد و در طى راه راهى كه آن را نمىشناسد از اراده قوى واعتماد به نفس مطلوب برخوردار باشد؟ حضرت على عليه السلام فرمود: «عليك بلزوم اليقين وتجنب الشك فليس شىء اهلك للمرءعلى دينه من غلبة الشك على يقينه».
(6)
« بر تو باد كه پيوسته با علم و يقين همراه باشى و از شك دورى كنى، زيرا هيچ چيز براى دين و سعادت شخص از چيره شدن شك بر يقين او نابود كنندهتر نيست». 4.پيامدهاى فلسفه شك در تئورى و عمل همه مىدانيم كه بحث از معرفت و دانش و ادراكآدمى فرع وجود حقيقت در جهان و امكان شناختن آن است و در صورتىكه در اعتقاد آدمى حقيقت داشتن جهان و پديدههاى آن اثبات نشده باشد، سخن از علم وادراك بشرى سخنى بىثمر و مانند بنيان نهادن پايه بنا بر خاكستر است و بر طرح چنين مسايلى جز سفسطه و مهملبافى نامى نمىتوان نهاد.
نقد سخن پوپر
معلوم نيست چگونه مىتوان درباره ملاك پيشرفت علم در مسالهاى بحث كرد در حالى كه حقيقت و انطباق آن مساله به اصطلاح علمى با آن نامعلوم باشد، در اين صورت جز اين است كه تخيلات و پندارهاى ساخته ذهن خود را علم ناميدهاند؟ و نيز معلوم نيستشخصى كه در مورد حقيقت داشتن مسايل علمى شك و ترديد دارد چگونه مىتواند به پيشرفت علم وملاك آن اذعان نمايد؟ زيرا اين اذعان و ملاك پيشرفتهتر بودن اين نظريه نيز مشكوك است و اساسا چنان كه قبلا اشاره شد كسى كه به فرهنگ شك قايل گرديد و بر مركب ترديد سوار شد حرفى براى گفتن ندارد و قبل از روبه رو شدن با خصم با مبناى خود، خود را خلع سلاح كرده است. پوپر در جاى ديگر صريحا به اين مطلب اعتراف كرده مىگويد: «مشاهده و عقل هيچيك بر ما ولايت و سلطه وحجيت و اعتبار ندارد، شهودعقلى و تخيلى بسيار مهم است ولى به آنها نمىشود تكيه و اعتماد كرد». (8)
پوپر در اين جملات، صريحا معلومات تجربى و عقلى را فاقد حجيت دانسته است در حالى كه اگر عقل و ادراكات آن قابل اعتماد نباشد انسان در هيچ مساله علمى نمىتواند اظهار نظر كند; زيرا بديهى است كليه مسايل تجربى و علوم آزمايشگاهى پس از استقراى موارد خارجى و بررسى جزئيات وقتى صورت علمى و شكل قانونمند به خود مىگيرد كه محصول مشاهدات به عقل تحويل شود و عقل از آن قانون كلى انتزاع كند... و اگر ترتيب قضايا و قياس و برهان و در نهايت استنتاجات عقل نباشد كدام مساله علمى اثبات مىشود و چه كسى حرفى براى گفتن دارد؟ تكليف مشاهده و علوم تجربى را هم كه آقاى پوپر از اول روشن كرده كه قابل اعتماد نيست; بنابراين پر واضح است كه با آنچه گفته شد فرهنگ شك تا آنجا بر انديشهها ونظريات آقاى پوپر حاكم شده است كه به سفسطه و سلب اعتماد او از كليه ادراكات بشرى كشيده شده است. عجيبتر اين كه در مورد شهود عقلى با آن كه آن را مهم مىداند به صراحت مىگويد آن نيز قابل اعتماد نيست در حالى كه به نظر فيلسوفان رئاليست و مشهور انديشمندان بشرى شهود عقلى كه دست آورد آن علم حضورى است قابل اعتمادترين راه شناختبراى انسان است; زيرا در علم حصولى كه ذهن آدمى با واسطه معلوم را دريافت مىكند امكان خطا وجود دارد هر چند با استفاده از روش صحيح تفكر و متد درست انديشيدن (منطق) مىتوان احتمال خطا را به صفر يا چيزى نزديك به آن رسانيد; ولى در شناختحضورى كه وجود معلوم نزد عالم حضور دارد(مانند علم آدمى به وجود خود و همچنين به قواى معلول نفس كه از شؤون وجودى نفس هستند و بدون واسطه از آن نشات مىگيرند) امكان خطا واشتباه وجود ندارد; به همين جهت فلاسفه بزرگ مانند ابن سينا، ملاصدرا و غيره اين نوع از شناخت را معتبرترين و مطمئنترين ادراكات انسان دانستهاند ولى پوپر درك شهودى را نيز قابل اعتماد ندانسته و به اين ترتيب با قلم شك و ترديد بر روى ارزشهاى علمى و صحت اذعان نسبتبه معلومات بشرى خط بطلان كشيده است.
نقد سخن راسل
(9)
از سخن راسل به طور كلى دومطلب استنتاج مىشود: 1. اين كه انسان بايد هميشه در عقايد خود با شك و ترديد بنگرد و به هيچ مطلب اعتماد نكند. 2. انسان با وجود شك و ترديد در همه چيز بايد بتواند قاطعانه عمل كند بدون اين كه به صحت كار خود ايمان داشته باشد. راسل در قسمت اول شك را در عقايد انسان به صورت يك فرهنگ مستمر توصيه مىكند در حالى كه اين مطلب لوازم و پيامدهايى به همراه دارد كه شايد راسل به آنها توجه نداشته است. اولا: اگر هيچ قضاوت واظهار نظر شايسته اعتماد نيست و در همه چيز بايد شك كرد، همين اظهار نظر آقاى راسل نيز مشمول اين قاعده كه ابداع كرده استخواهد بود و نتيجه اين است كه در درستى اين نظريه نيز بايد ترديد كرد و اينجا است كه كار به سفسطه ونوعى بيمارى روانى كشيده مىشود كه اثبات بطلان آن نياز به بحث و استدلال ندارد. ثانيا: لازمه اين سخن اين است كه اساسا انسان در كليه رشتهها به علم دسترسى ندارد و به معنى واقعى علم و عالمى در جامعه بشرى وجود نداشته و هيچكس حق ندارد در مسالهاى اظهار نظر علمى كند و آنچه انديشمندان گفتهاند همه مسائل محتمل و مشكوك بوده و دانشمند يعنى انبانى از احتمالات و شكها و ترديدها; بديهى است اين نحوه تلقى از علم و عالم با آنچه جهانيان از دانش و دانشمند مىفهمند قابل تطبيق نيست و اين برداشتبه شكاكان مانند آقاى پوپر و همفكران ايشان اختصاص دارد. ثالثا: از آنجا كه انسان به طور فطرى حقيقت جو و خواهان درك واقعيات جهان هستى است هنگامى اين خواسته فطرى اقناع مىشود كه انسان به حقيقت دستيابد و آنگاه است كه انسان آرامش روح پيدا كرده و از سرگردانى وتحير نجات مىيابد اين موضوع در علوم انسانى به طور ويژه از اهميت فوق العاده برخوردار است; زيرا طبيعى است آرامش و اطمينان در سايه ايمان به ادراكات تحقق پذير است و با شك و ترديد در معلومات دسترسى به ايمان وآرامش غير ممكن است. از اينجا است كه پيامبارن الهى براى تامين سعادت انسانها و رساندن مردم به اطمينان و آرامش روحى مىكوشيدند تا از راه ارشاد آدميان و وادار كردن آنان به تعقل و انديشه و يا از راه شناخت قلبى آنان را به ايمان واعتقاد برسانند آنهادر سايه ايمان به تربيت انسانها پرداختند و افراد و جوامع برتر ومتكاملترى را شكل دادند و به عبارت ديگر همه پيامبران الهى آموزگاران و مربيان ايمان و آرامش روح وعلم و يقين بودند و از اين رهگذر توانستند انسانهاى نمونه و جوامع برتر به وجود آورند اكنون با اين طرز تفكر آقاى پوپر و ديگر پيامآوران شك و ترديد آيا ممكن است ايمان ، اعتقاد، يقين و آرامش روحى و كمال معنوى شكل بگيرد؟ و آيا محصول شك و ترديد غير از نگرانى، اضطراب بلا تكليفى و سرگردانى چيز ديگرى خواهد بود؟ در قسمت دوم آقاى راسل حكم قطعى صادر كرده كه انسان با وجود شك و ترديد بايد قاطعانه عمل كند، گويى با حكم جناب ايشان در وجود شخص، دگرگونى وجودى و تحول روحى ايجاد مىشود تا ضمن اين كه در همه چيز شك دارد شك را در عمل به حساب نياورده و به طور قاطع عمل نمايد; در حالى كه در جاى خود ثابتشده است كه انسان براى انجام هر كار مراحلى را در فكر و انديشه خود طى مىكند و آنگاه كه به مرحله ترجيح فعل بر ترك و سپس به مرحله اراده و تصميم جدى رسيد وارد عمل مىشود و از سوى ديگر انسان عاقل در انجام هر كار هدفمند است و براى حصول نتيجه وارد كار مىشود و در انجام هر كار كمال و سعادت خود را مىجويد. حال اگر در مبادى اراده و نيز در هدف كار خود دچار شك و ترديد شد چگونه مىتواند تصميم آگاهانه و قاطع بگيرد و با اراده قوى وارد عمل شود. بنابراين، اين سخن پوپر به ويژه در علوم انسانى اخلاق و قوانين شگفتانگيز و مضحك است; زيرا بديهى استبا وجود شك در فضيلتبودن تواضع نمىتوان انسان را به تواضع وادار كرد و نيز با شك در نيكى انفاق و ايثار شخص هرگز ايثارگر نخواهد شد وبا شك در هدف جهاد هيچگاه انسان خود را در معرض خطر مرگ قرار نخواهد داد و با دشمن نبرد نخواهد كرد. بالاخره با شك در مصلحتبودن رعايت قانون و شك در وظيفه و تكليف و ... هرگز تمدن بشرى نظم و قانون شكل نمىگرفت و انسان به تكامل فردى و اجتماعى دست نمىيافت. گذشته از اينها پوپر در مورد سعادت و خوشبختى كه همه انسانها براى رسيدن به آن تلاش مىكنند چه مىگويد؟ چگونه مىتوان با شك و ترديد راه خوشبختى را يافت و براى رسيدن به آن قاطعانه عمل كرد و به آن دستيازيد؟ نمىدانم آقاى پوپر براى اين سؤالات چه پاسخى دارد؟(خبر شك و ترديد).
نتيجه
پينوشتها:
1. اصول فلسفه، ص121.
2.اصول فلسفه، ص 126.
3. سير حكمت در اروپا:2/26.
4. همان مدرك.
5. برگزيده افكار راسل، ص 155.
6. غرر الحكم:2/483.
7. حدسها وابطالها، ص 276.
8. حدسها وابطالها، ص 35.
9.مصاحبه راسل، نقل از بولتن انديشه، شماره 5، ص 163.
ارسال توسط کاربر محترم سایت :afshinnazemi
/ج