ادب برابر خدا ؛ روش الگويي پيامبران اولوا العزم به هنگام دعا (2)

از جمله آدابي که حضرت ابراهيم عليه السلام در برابر خداوند متعال رعايت کرده است ، ادبي است که قرآن مجيد آن را چنين بيان فرموده است : « فانهم عدو لي الا رب العالمين » من همه معبودها جز پروردگار عالميان را دشمن خود مي دانم (شعرا : 79 - 75) . آن گاه حضرت در مقام توصيف رب العالمين مي فرمايد : « پروردگاري که مرا آفريد ، هم او هدايتم خواهد کرد . پروردگاري که مرا غذا و آب مي خوراند ... و وقتي بيمار شوم ، بهبوديم
يکشنبه، 11 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ادب برابر خدا ؛ روش الگويي پيامبران اولوا العزم به هنگام دعا (2)

ادب برابر خدا ؛ روش الگويي پيامبران اولوا العزم به هنگام دعا (2)
ادب برابر خدا ؛ روش الگويي پيامبران اولوا العزم به هنگام دعا (2)


 

نويسنده: علي حسين زاده *




 

2 . ادب حضرت ابراهيم عليه السلام
 

از جمله آدابي که حضرت ابراهيم عليه السلام در برابر خداوند متعال رعايت کرده است ، ادبي است که قرآن مجيد آن را چنين بيان فرموده است : « فانهم عدو لي الا رب العالمين » من همه معبودها جز پروردگار عالميان را دشمن خود مي دانم (شعرا : 79 - 75) . آن گاه حضرت در مقام توصيف رب العالمين مي فرمايد : « پروردگاري که مرا آفريد ، هم او هدايتم خواهد کرد . پروردگاري که مرا غذا و آب مي خوراند ... و وقتي بيمار شوم ، بهبوديم مي بخشد . پروردگاري که مرا مي ميراند ، سپس زنده ام مي کند . پروردگاري که اميدوارم خطاهاي مرا در روز جزا بيامرزد »
در اين کلام ، حضرت ابتدا پروردگار خود را به ثناي جميل حمد مي کند ، آن گونه که ادب عبوديت اقتضا مي کند . اين ثنا ، اولين ثناي مفصلي است که خداوند از آن حضرت حکايت کرده است .در اين ثنا ، حضرت که عنايت پروردگار خود را از ابتداي خلقتش تا زمان بازگشت به سوي او مورد توجه قرار داده ، و خود را در برابر او فقير و محتاج محض دانسته به گونه اي که قادر بر هيچ کار نيست .
ادب ديگري که حضرت ابراهيم عليه السلام مراعات نموده ، اين است که مرض را به خود نسبت داده و گفته است : وقتي که مريض مي شوم ، او شفايم مي دهد . گرچه مرض از حوادث است و از اين نظر بي ارتباط با پروردگار نيست ، اما در اين جا گويا خواسته چنين ادعا کند که از خداي متعال کاري که در قضاوت بنده تلقي شود نيز از خداي جميل صادر نمي شود .
دعاهايي که حضرت ابراهيم عليه السلام در آخر عمر خود کرده ، قرآن کريم از آن حضرت چنين نقل مي فرمايد :
پروردگارا اين شهر را شهر امني قرار ده و مرا و فرزندانم را از اين که بت ها را پرستش کنيم ، دور بدار . پروردگارا ! بت ها ، بسياري از مردم را گمراه کرده اند . پس هر کس از من پيروي کند ، او از من است . و هرکس نافرمانيم کند ، تو بخشنده و مهرباني . پروردگارا ذريه خود را در بياباني بي آب و علف در کنار بيت الحرام تو سکونت دادم . خدايا براي اين که نماز اقامه کنند . پس تو دل ها را از مردم به سوي ايشان معطوف بدار .و از ميوه ها روزيشان فرما ، شايد که تو را شکر گذارند . پروردگارا ما ! به درستي که تو مي داني آن چه را که ما پنهان مي داريم و آن چه را که آشکار مي سازيم . چيزي در زمين و آسمان بر خدا پوشيده نيست . سپاس خداي را که در سنين پيري اسماعيل و اسحاق را به من داد . خداي من به تحقيق شنواي دعا است . پروردگارا مرا و ذريه ام را اقامه کننده نماز قرار بده . اي پروردگار ما ! دعايم را قبول فرما . پروردگارا ! مرا و پدر و مادرم را و جميع مومنان را در روزي که حساب بر پا مي شود ، بيامرز . (ابراهيم : 36 - 41)
ادبي که حضرت ابراهيم عليه السلام در اين دعا به کار برده ، اين است که در بيان حوايج خود ، اهداف شروع خود را به گونه اي ادا مي کند که هر کس مي تواند از آن پي ببرد که حضرت تا چه اندازه به رحمت پروردگارش اميد داشته است . به عنوان مثال ، پس از اين عرض مي کند : « من و فرزندانم را از اين که پرستش بت ها کنيم ، دور بدار » غرض خود را اين گونه بيان مي کند :
پروردگارا ! به درستي که آنها بسياري از مردم را گمراه کردند . بيان اين هدف در دعاي حضرت ، بيانگر اين نکته است که در انتظار تعليم و فرمان حضرت حق است و خود را موظف مي داند تا منتظر دستور حق باشد . و آمادگي خود را براي هدفي که خدا مي خواهد ، يعني هدايت مردم اعلام نمايد .
همچنين پس از اين که عرض کرد : « پروردگارا ، اينک من ذريه خود را در بياباني بي آب و علف در کنار بيت الحرام تو سکونت دادم ، پس دل هايي از مردم را به سوي آنان معطوف بدار و از ميوه ها روزيشان فرما » ، هدف خود را چنين بيان مي کند : « شايد آنان تو را شکر گزارند » . ابراز هدفي مقدس و بزرگ ، براي هر خواسته اي نشانگر ادب درخواست کننده است .
ادب ديگري که حضرت ابراهيم عليه السلام در کلام خود رعايت کرده ، اين است که در بيان هر حاجتي که مطرح کرده ، اسمي از اسماي حسناي الهي را از قبيل « غفور » ، « رحيم » و « سميع الدعا » بيان کرد . اسم شريف « رب » را در تمامي آن حوايج ، تکرار کرده است ؛ زيرا ربوبيت خدا واسطه ارتباط بنده با خداي خود و فتح باب در هر دعا است .
ادب ديگر آن حضرت ، اين است که عرض کرد : « و هرکس نافرمانيم کند ، به درستي که تو بخشنده و مهرباني . » يعني نفرين به جان آنان نکرده ، بلکه پس از کلام خود ، دو اسم از اسماء الله را ، که واسطه شمول و نعمت سعادت بر هر انساني است ، يعني « غفور » و « رحيم » را بيان کرده است ؛ زيرا دوستدار نجات امت خود و گسترش جود پروردگار خود بود .
حضرت ابراهيم عليه السلام پس از ثناي الهي در دعاي خويش چنين مي گويد :
پروردگارا ! مرا حکمي ببخشاي و به صالحين ملحقم ساز و براي من در ميان آيندگان نام نيک و ذکر جميلي مرحمت فرما و مرا از ورثه بهشت نعيم قرار ده و پدر مرا بيامرز که وي از گمراهان بود و مرا در روزي که همه مبعوث مي شوند ، رسوا مساز . (شعراء : 82 - 86)
ادبي را که حضرت ابراهيم عليه السلام در اين دعا رعايت کرد ، اين است که خواسته خود را با اسم « رب » شروع کرده است . اين امر بيانگر اين معنا است که مدبر همه عالم خداست . پس از آن ، تنها نعمت هاي حقيقتي و پايدار را درخواست نمود که سر آمد آنها ، « حکم » يعني شريعت و پيوستن به صالحان و نام نيک در ميان آيندگان است . اين ادب بيانگر اين است که از بزرگان خواسته کوچک نداشته باشد .
در اين جمله کوتاه ، « رب هب لي من الصالحين » ، حضرت چند جهت را مد نظر داده است : يکي اين که از خداوند فرزند طلب کرده است . ديگر اين که از شر اولاد نا خلف به پروردگار خود اعتصام جسته است . سوم اين که دعاي خود را از وجهه يک درخواست دنيايي ، به يک چهره معنوي مبدل کرده و در نتيجه ، دعايي خدا پسندانه مطرح کرده است. (1)
اين گونه دعا کردن حضرت ، به صورت عملي به مردم مي آموزد که چگونه دعا را شروع کنند و چه جملاتي را به کار برند و چه نوع درخواستي را مطرح کنند . که هم خواسته هاي دنيايي برآورده شود و هم نتيجه اخروي پيامد آن باشد .

3 . ادب حضرت موسي عليه السلام
 

قرآن کريم در موارد متعددي از حضرت موسي عليه السلام برخوردها و تنش هايي را بازگو کرده است . آنگاه که حضرت در مصر بود ، آن مرد قبطي را با ضربه اي کشت و براي کشتن او نيز دليل محکمي داشت . با اين حال ، وقتي راه هاي مقابله با رفتارهاي منفي را بررسي کرد و زمينه حل مشکل را با راهي بهتر از آن چه انتخاب کرده بود ، ممکن دانست ، با پذيرش مسئوليت کار خود و اين که مي توانست راه بهتري را برگزيند ، به درگاه خداوند چنين عرضه داشت : « پروردگارا به درستي که من به خود ستم کردم . پس ببخشاي بر من و خداوند بر او بخشود ؛ زيرا او بخشنده و مهربان است . » (قصص : 16) ادب بنده اقتضا مي کند در مقام بندگي ، به نقص کار خود بيشتر توجه داشته باشد ، گرچه کارش مجاز باشد .
يکي از آداب درخواست از خداوند اين است که بنده فقط عرض حال کند و کلماتي به زبان نياورد که از آن برداشت شود که در صدد است خداوند را به روند اجابت درخواست رهنمون کند . به همين دليل ، حضرت پس از آن که از مصر بيرون آمد و وارد مدائن گرديد ، براي دختران حضرت شعيب از چاه آب کشيد و با شکم گرسنه در سايه درختي آرميد . به درگاه خداوند کريم ابراز حاجت کرد و به خواسته خود چشم دوخت و عرضه داشت : « پروردگارا ، به هر چه که بر من نازل کني ، چه اندک و چه بسيار ، محتاجم » (قصص : 24) . تشخيص الگوي بر آوردن خواسته من به عهده تو است . وظيفه من ابراز حالتي است که در درون من ايجاد شده است . من بيش از اين نمي گويم تا شائبه بي ادبي استشمام شود.
يکي ديگر از دعاهاي حضرت موسي عليه السلام ، دعايي است که آن حضرت ، در نخستين روز بعثت خود و دريافت اولين وحي آسماني داشت که خداي متعال آن را چنين حکايت نموده است : « موسي گفت : پروردگارا ! شرح صدرم ده و کارم را آسان ساز و گره از زبانم بگشاي تا گفتارم را بفهمند » (طه : 35) . آنگاه حضرت براي اين که اين نکته را برساند که دنبال منفعت شخصي نيست و منظور وي نفع عمومي است ، گفت : « کي نسبحک کثيراًک » « غرضم از اين درخواست ها اين است که من و همه بندگانت ، تو را بسيار تسبيح گفته و بسيار ذکر گوييم »
بيان همه فجايع يک فرد و تفصيل آن ، نوعي بي توجهي به مقام مخاطب و دوري از ادي است . به همين دليل ، انسان هاي مودب بازگوکردن همه حوادث واقعي را براي مقام بالاتر خود ، مناسب نمي بينند . گاهي که چاره اي جز بازگو کردن نداشته باشند ، عذر خواهي مي کنند . از اين رو ، حضرت وقتي از قوم خود نا اميد شد ، بر قوم خود نفرين کرد . تفصيل جنايات و فضايح فرعونيان را ذکر نکرد و به اجمال گفت : « خدايا ، اين ها بندگانت را از راه راست بيرون مي برند . پس نعمت ها را از آنان بگير و به آنان فرصت سوء استفاده نده » البته حضرت به اين نفرين اقدام نکرد ، مگر بعد از آن که تشخيص يقيني داد که نابودي فرعونيان مطابق مصلحت دين و دينداران است . در اين راستا به ظن و حدس پناه نبرد و اين نيز بخشي از آداب ضروري به هنگام گفتگو با خداست .
« پروردگارا : به درستي که تو به فرعون و فرعونيان در حيات دنيا زينت و اموال دادي . پروردگارا ! تا بندگانت را از راه تو ، به ضلالت بکشانند . اي پروردگار ما ، اموالشان را مانند سنگريزه از حيز انتفاع ساقط کن و بر دل هايشان مهر نه تا قبل از ديدار عذاب دردناک ، ايمان نياورند » (يونس : 89)
ادب ديگري که حضرت موسي عليه السلام رعايت نمود ، اين بود که در اين نفرين ، با اين که خيلي طولاني نبود ، بسيار تضرع نمود ، استغاثه جست و نداي « ربنا » را تکرار نمود .
پس از آن که حضرت هفتاد نفر از مردان قوم خود را براي ميقات انتخاب کرد و صاعقه آنان را هلاک کرد ، دوست داشت آنان زنده شوند . گرچه ايشان اين خواسته را به زبان نياوردند ، اما از لحن سخنشان فهميده مي شود که در آن موقعيت مي خواستند که آنها زنده باشند . حضرت براي آن که غضب خدا را به رحمت مبدل سازد ، ابتدا به صراحت درخواست بخشش کرد .
موسي از قوم خود براي ميقات ما هفتاد نفر را انتخاب کرد . وقتي صاعقه آنها را هلاک نمود ، موسي عرض کرد : پروردگارا ! تو اگر قبل از اين هم مي خواستي آنها را هلاک کرده بودي ، اما آيا ما را به جرم پيشنهاد سفهاي قوم هلاک مي کني ؟ من اين صاعقه را جز امتحاني از ناحيه تو نمي دانم . با اين آزمايش ، گمراه مي کني هرکس را بخواهي و هدايت مي کني هر که را بخواهي . تو ولي مايي . ببخشاي بر ما و رحم کن به ما که تو بهترين رحم کنندگاني و براي ما در اين دنيا و در آخرت حسنه بنويس ؛ چرا که ما به سوي تو هدايت يافتيم . (اعراف : 156)
در اين دعا ، حضرت با جمله « ببخشاي بر ما ... » سخن آغاز کرد . با اين نمونه سخن ، فوران غضب الهي را تسکين داد . شايد به اين وسيله بتواند زمينه بقاي نعمت آماده سازد . اين ادب زيبا ، موجب شد حضرت به گرفتن حاجت خود موفق گردد . در حالي که ، آن حاجت را به زبان نياورده و زنده شدن قوم خود پس از هلاکت را به طور صريح از خداوند درخواست نکرده بود . همچنين وقتي حضرت از ميعادگاه برمي گردد ، در حالي که غضبناک بود و با هارون برخورد تندي داشت ، در برابر خداوند با لحني ، که پذيرش تقصير را به همراه داشت ، گفت « پروردگارا ، بر من و برادرم ببخشاي و ما را در رحمت خود داخل کن و تو مهربان ترن مهرباناني » (اعراف : 151) .
حضرت به هنگام سرپيچي قوم خود از ورود به سرزمين مقدس ، خطاب به خداوند عرض کرد : « من فقط مالک خود و برادرم هستم و قوم من از من شنوايي ندارند . پس ميان من و اين قوم فاسق جدايي بينداز » (مائده : 25) .
ادب زيبايي که در اين آيه به کار رفته ، اين است که حضرت با اين که غرض خود را بيان مخالفت هاي شنيع و نافرماني هاي زننده قوم خودش بود ، اما اين غرض را صريحاً بيان نکرد ، بلکه از آن به صورت کنايه سخن گفت و عرض کرد . « پروردگارا ، من مالک جز خود و برادرم نيستم » منظور از مالکيت ، مالکيت در اطاعت است .
براي اين که موقعيت سخت حضرت را در اين داستان شناسايي کنيم ، بايد درک حقيقي از واقعه داشته باشيم . قرآن کريم صحنه را اين گونه ترسيم مي کند :
پس موسي پر از خشم و اسف به قوم خود بازگشت و گفت : اي مردم آيا نبود که پروردگارتان وعده نکويي به شما داد ؟ آيا مدت مفارقتم از شما طول کشيد يا خواستيد غضبي از پروردگارتان را به جان خود بخريد که چنين ناروا عهد مرا شکستيد ؟ (طه : 86)
چنان که از سياق آيات پيدا است ، حضرت در مراجعت خود از کوه طور به سوي قوم خود ، با اين که سرشار از غيظ و غضب بود ، ولي در توجه دادن آنان به پروردگار ، رعايت ادب نمود ؛ چون گفت « الم يعدکم ربکم » حضرت از کلمه « رب » استفاده کرد ، حتي از ضميري که به حضرت حق برگردد ، در اين موقعيت استفاده نکرد ؛ زيرا چون به کار گيري ضمير در چنين حالت هايي از ادب فاصله دارد .
قوم حضرت موسي عليه السلام در اين داستان ، ظلم بزرگي مرتکب شدند و زلزله مهيبي ايشان را هلاک کرد ؛ چرا که درخواست ديدن خدا را کردند و به شنيدن صداي خدا قناعت نکردند . طبق معناي آيه 55 ، سوره بقره ، که سخني را از قوم ايشان نقل مي کند ، مي فرمايد : « و اذ قلتم يا موسي لن نومن لک حتي نري الله جهره » ، شما گفتيد : ما به تو ايمان نمي آوريم ، مگر اين که خدا را آشکارا ببينيم . موسي عليه السلام چون مي ديد اگر تنها به ميان قوم خود برگردد و خبر مرگ همراهان را براي ايشان ببرد ، او را به قتل آنان متهم خواهند کرد و از دين ، بيرون خواهند رفت و دعوتش به کلي از بين خواهد رفت ، مي خواست که دوباره افرادي ، که بر اساس زلزله از بين رفته بودند ، زنده شوند . اما از آن جايي که موقف و موقعيتي که داشت اجازه نمي داد غرض خود را صريحاً به زبان آورد و همراهان خود را به خاطر آن معصيت بزرگي که مرتکب شدند و در نتيجه ، مورد غضب شديد الهي قرار گرفتند و هلاک گرديدند ، مستحق نمي ديد که بار ديگر عنايت الهي دستگيرشان شود و چشم به دنيا باز کنند . مي خواست به طور صحيح به زبان نياورد ، بلکه براي اين که رحمت خدا را بر غضبش غلبه دهد و رافتش را برانگيزد ، گفت : رب (خداي من) « لوشئت اهلکتهم من قبل . » (اعراف : 155) ، مي توانستي قبل از اين ، همه ما را هلاک کني و اگر قبلاً چنين کاري صورت مي گرفت ، من به قتل همراهان متهم نمي شدم . براي اين که ادب را رعايت کرده باشد ، به صورت استفهام گفت : از شان تو و رحمت تو دور است که مردمي را به خاطر اعمال سفهاي آنان مواخذه فرمايي . « اتهلکنا بما فعل السفهاء منها » . پس از همه اين ها باز حاجت خود را صريحاً اظهار نکرد و با تذلل و شرمساري گفت : « سرپرست ما تويي . ما را بيامرز و به رحمت آر که تو از همه آمرزگاران بهتري » (اعراف : 155) .
حضرت موسي عليه السلام در اين جمله کوتاه ، حاجت و دعاي خود را در ميان دو صفت از صفات خداي متعال ، يکي صفت ولايت ، که مخصوص به مقام ربوبي است و يکي آمرزش او ، که بهترين آمرزش ها است ، قرار داد . سپس حاجت خود را درخواست نمود و چنين گفت : « فاغفرلنا و ارحمنا » « ما را بيامرز و به ما رحم کن » و اين بهترين حاجتي است که خدا درخواست آن را از بندگان خود مي پسندد . حضرت موسي عليه السلام بيان اين دو صفت را کافي دانست ، از اين که به حاجت اصلي خود ، يعني زنده کردن همراهان تصريح کند ، ابا داشت و خواست تا با تصريح نکردن به آن ، اظهار تذلل و شرمساري نمايد وگرنه شکي نيست که مقصودش از اين کلام ، اظهار حاجت خود بوده ، اگر چه بدان تصريح نکرده است .
قرآن درباره اين مطلب ، مي فرمايد : « ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون » ؛ « ما شما را پس از مرگتان زنده کرديم تا شايد سپاسگزار باشيد . » (بقره : 56) خداوند همراهان موسي را زنده کرد . معلوم است که اگر استجابت دعاي موسي در کار نبود ، خداوند مردمي را که به عذاب خود هلاک کرد ، دوباره آنان را زنده نمي کند .(2) در اين جا حضرت ، با کنايه خواسته اش را بيان کرد و اين ، هم به ادب نزديک است و هم يکي از شيوه هايي است که موجب مي شود مخاطب در پاسخگويي مثبت ، رغبت بيشتري براي اجابت احساس کند و پاسخ مثبت بدهد .
برخي در اين فکر هستند که همه رفتارهايي را که در طول عمر از آنان صادر مي شود ، توجيه نمايند . حتي رفتارهايي که پس از بررسي ، به قبح آن پي برده اند ، به نحوي توجيه کرده و به گناه ، خطا و يا ترک اولي اعتراف نکنند . اين حالت را از حضرت موسي عليه السلام سراغ ندارم ، بلکه برعکس هر جا نقصي در کارش بوده ، آن را پذيرفته و بدان اعتراف کرده است . از اين رو هنگامي که طبق فرمان الهي با برادرش هارون به سوي فرعون حرکت کردند گفتند : ما فرستاده پروردگار جهانيان هستيم ، با ما بني اسرائيل را بفرست و دست از به بردگي گرفتن آنها بردار ، فرعون به حضرت گفت : « مگر تو را به هنگامي که نوزاد بودي ، نزد خويش پرورش نداديم ؟ و سال ها از عمرت را ميان ما به سر نبردي ؟ سرانجام ، آن کار را ، که نمي بايست انجام مي دادي ، انجام دادي و تو از ناسپاسان بودي » (شعراء : 18 و 19)
اين سخن نوعي اعتراض از سوي فرعون به حضرت موسي عليه السلام است . و منظور فرعون اين بود که تو فکر کرده اي ما تو را نمي شناسيم و خاطرات تو در ذهن ما هست کارهايي را که کرده اي ، فراموش نمي کنيم . حال چه شده است که يک مرتبه از رسالت سخن مي گويي ؟ تو چگونه با سابقه تاريکي که داري ، ادعاي نبوت مي کني ؟
حضرت موسي عليه السلام در پاسخ فرعون فرمود :
آن کار را هنگامي کردم که از راه بيرون بودم و چون از شمابيم داشتم ، از دستتان گريختم . پروردگارم به من فرزانگي و دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد . آيا اين نعمتي است که تو بر من مي نهي که پسران بني اسرائيل را به بردگي گرفته اي ؟ (شعراء : 22 ، 21 ، 20)
در اين جا حضرت ابتدا کاري که به او نسبت دادند ، پذيرفت و بدان اعتراف کرد . با اين که ، اولين سخن فرعون اين مسئله نبود . او ابتدا مسئله پرورش حضرت در دامان خود را مطرح کرده بود و اين که تو چه طور از پيامبران شدي ؟ حضرت ابتدا به اين سوال پاسخ نداد ، بلکه سراغ لغزش خويش رفت .
اين آيات سه گانه ، پاسخي است که موسي عليه السلام به اعتراض فرعون داد . از تطبيق اين پاسخ با اعتراضي که فرعون کرد ، بر مي آيد که موسي عليه السلام اعتراض فرعون را تجزيه و تحليل کرده و از آن سه اشکال فهميده ، در نتيجه به هر سه پاسخ گفته است : اول اين که فرعون از رسالت وي استبعاد کرد و گفت : چنين چيزي ممکن نيست ، مگر ممکن است کسي که ما سوابق او را کاملاً مي شناسيم و مي دانيم فردي است چنين و چنان ، رسول خدا شود ؟ که جمله « الم نريک فينا وليداً و لبثت فينا من عمرک سنين » ، متضمن آن است . دوم اين که عمل او را زشت دانست و او را مفسد و مجرم خواند . جمله : « فعلت فعلتک التي فعلت » ، متضمن اين معنا است . سوم اين که بر او منت نهاد که تو يکي از بردگان مايي . جمله « و انت من الکافرين » ، به آن اشاره دارد . طبع کلام اقتضا مي کرد که نخست حضرت از اشکال دوم ، سپس از اعتراض اول و در پايان از اعتراض سوم ، پاسخ گويد . ولي موسي عليه السلام همين گونه پاسخ داد . پس جمله « فعلتها اذاً و انا من الضالين » ، پاسخ اعتراض دوم او است که موسي عليه السلام را مجرم دانست و جرمش را بزرگ جلوه داد ؛ به اين دليل که به اصطلاح ، احساسات عليه او تحريک نشود ، حضرت موسي عليه السلام نامي از کشتن نبرد تا قبطيان حاضر در جلسه متاثر نشوند .(3)
اعتراف به لغزش و خطا در آن جا که فرد در تطبيق کلي بر مصداق و تطبيق نظريه بر عمل خطا کرده باشد ، نه تنها نقصي براي معترف به حساب نمي آيد ، بلکه مقتضاي حکمت است . پذيرش خطا در برابر مردم انسان را براي پذيرش خطا در برابر خدا آماده تر مي سازد ؛ زيرا خدا را مالک و صاحب حق اصيل و مطلق مي داند .
از سرگذشت زندگي موسي عليه السلام چنين استفاده مي شود که براي رعايت ادب در برابر خداوند ، بايد از کلماتي چون « رب » استفاده کرد و براي درخواست از خدا ، منفعت عموم را در نظر گرفت و در بيان آن چه مايه بي آبرويي ديگران مي شود ، به اختصار رد شد و درخواست هر چند کم باشد ، بايد با حالت تضرع ، خضوع و خشوع همراه باشد . گاهي لازم است با کنايه سخن گفته شود تا ادب بيشتري مراعات گردد . در همه موارد حتي جايي که انسان به شدت ناراحت است ، بايد در به کار بردن نام خدا ، نهايت دقت را داشته باشد . از طرفي نيز بايد به خطا و لغزش اعتراف کرد .

پي‌نوشت‌ها:
 

* استاديار دانشگاه كاشان.
1 . همان ، ج 6 ، ص 383 .
2. همان ، ج 8 ، ص 355 .
3. همان ، ج 15 ، ص 365 .
 

منبع: نشريه اسلام و پژوهشهاي تربيتي شماره 4




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما