کهن ديارا...

کهئ ديارا! ديار يارا، عسس گر آيد به قصد جانم اگر بميرم، وگر بمانم، دل از تو کندن نمي توانم درخت خشکم، ستبر ريشه، ستاده تنها، کنار بيشه زجا نجنبم «اگر تبرزن، طمع ببندد به استخوانم» در اين کوير ار خسي نکشتي، چگونه رويد گل بهشتي؟ درخت تاغم که رهگذاري، دمي نشيند به سايبانم
چهارشنبه، 14 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کهن ديارا...

کهن ديارا...
کهن ديارا...


 

شاعر: علي فروحي




 
کهئ ديارا! ديار يارا، عسس گر آيد به قصد جانم
اگر بميرم، وگر بمانم، دل از تو کندن نمي توانم
درخت خشکم، ستبر ريشه، ستاده تنها، کنار بيشه
زجا نجنبم «اگر تبرزن، طمع ببندد به استخوانم»
در اين کوير ار خسي نکشتي، چگونه رويد گل بهشتي؟
درخت تاغم که رهگذاري، دمي نشيند به سايبانم
سکوت حق را، صداي باطل، اگر دل شب فرو بکوبد
چو مرغ حق لاجرم بخواند، دگر نباشد غم زمانم
به بام غيرار به هر بهانه، کبوتران را شد آشيانه
عجب نباشد پيام ياران ز دست نامحرمان ستانم
سفينه ها گر نشسته در گل، نمي درخشد چراغ ساحل
بگو به آن ناخداي غافل، به انتظارش چرا بمانم؟
الا خدايا، گره گشايا، مرا ز رحمت چنان مدد کن
همه غمم را کنم فرامش، دگر کسان را ز غم رهانم
کهن ديارا، ديار يارا، اگر بميرم، و گر بمانم
به جز تو جايي وطن گزيدن، نمي توانم، نمي توانم
منبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.