اشعاری در وصف شهید عراقی
شقايق خونين
اگر چه در دل خود عقده اي كهن دارم
نشان مهر تو را در دل سخن دارم
خطا به خوان ظفر! اي بشير رويش نور!
ز سوز مهر رخ ات، شعله در دهان دارم
كجاست مرهم نوش آفرين دستانت؟
كه زخم كهنه تيغي براين بدن دارم
چرا چو ابر نگريم در اين سراب آباد
كه بس شقايق خونين در اين چمن دارم
به روي زخم دلم مرهم نوازش نه
كه تير تيز به كيش تمام تن دارم
ترانه ساز سحر! آفتاب صادق عشق!
ز هجر توست كه اين نغمه دل شكن دارم
زغير و خويش چه نالم؟ گلايه اي بي جاست
هزار شكوه دريغا ز خويشتن دارم
مرا مگو كه چرا گريه مي كني از غم
كه كوه مويه كند از غمي كه من دارم
به جستجوي تو اي نوبهار گمشده ام
به دشت، لاله گمگشتگان وطن دارم
*******
غزل زخم
آشفته كن اي غم، دل توفاني ما را
انكار كن اي كفر، مسلماني ما را
شوريده سران صف عشقيم، مگر تيغ
مرهم بنهد زخم پريشاني ما را
بر قامت ما پيرهن زخم بدوزيد
تا پاك كند تهمت عرياني ما را
اي زخم شكوفا بگشا در سحر وصل
گلخانه دربسته پيشاني ما را
ز اين پيش حرامي صفتي در حرم دوست
نشكست چنين حرمت مهماني را
از كرببلا با عطش زخم رسيديم
يا رب! بپذير اين همه قرباني را
*******
براي شهيدان
مگو كه شعله در اين سينه در نمي گيرد
دلم گرفته از اين بيشتر نمي گيرد
به درد بي خبري جان خسته درگير است
كسي از آن سوي دل ها خبر نمي گيرد
سزاست گر شكند تيغ خود پرستيدن
دلي كه آينه ها را سپر نمي گيرد
بسوز چنگ دلت را در اين مجال جنون
اگر به زخم آهي اثر نمي گيرد
مگو براي گرفتن، بهانه ديگر نيست
دلت براي شهيدان مگر نمي گيرد؟
هزار باديه را عشق شعله زد، اما
در اين دل وامانده در نمي گيرد
دلم براي گرفتن، بهانه ها دارد
حديث درد من اين مختصر نمي گيرد
*******
زمزم محبت
گل كرده روح خورشيد، در جان صبح خيزان
شب چيرگي نگيرد بر خيل شب ستيزان
اين باغ سار نسرين، اين دشت لاله آگين
شور بهار دارد در فصل برگ ريزان
سوداگران حق را صراف حق شناسد
دور است جان پاكان، از ديد بي تميزان
اينان كي اند آخر؟ آئينه هاي باور
از دوست ناگريزند، از خويشتن گريزان
چون شعله گرم پويند، مصداق آرزويند
غيرت فزاست امروز، شوق زبانه تيزان
جويندگان محبوب، در زمزم محبت
گمگشتگان مقصود، نقش خيال بيزان
هر چند چون نسيمي، ز اين خاكدان گذشتيد
نام شما گرامي است، در ياد اين عزيزان
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 36