بررسي هنر از ديدگاه مباني اسلامي با شيوة نوين اجتهادي
آيتالله محمدابراهيم جناتي (عضو پيوستة فرهنگستان علوم )
مقدمه
مطلب نخست: در عصر كنوني كه تمدن بشري در ابعاد گوناگون زندگي در حال پيشرفت است و جهانيان به لحاط عقايد و فرهنگ به هم نزديك شدند و نيز تحول برخي از موضوعات از نظر ماهوي ـ كيفي ـ و ويژگيهاي عارضي داخلي و خارجي و پيدايش نيازهاي جديد كه پاسخ مناسب و حكم جديدي را ميطلبند، فقه اجتهادي در برابر بسياري از مسائل دقيق و پيچيده از جمله مسائل هنري و نمايشي قرار گرفته است.
ميدانيم هنر پديدهاي است كه همه مردم با آن سروكار دارند و به گونهاي تنگاتنگ با فرهنگ، روحيه و زندگي آنان ارتباط پيدا كرده است. بدون مبالغه و گزافگويي ميتوان گفت در اين زمان از لازمههاي زندگي همه انسانها هنر است و اين فراگيري هنر در بين مردم ميطلبد كه پاسخ سئوالات پيرامون آن مطابق موازين مكتبي هرچه زودتر ارائه شود. اين مهم فقط از طريق شناخت دقيق مباني فقهي اجتهادي از يك سو و مشخص شدن موضوع آن، از طريق كارشناسي از سوي ديگر و آشنايي همه جانبه اجتماعي، رواني و فني با آن امكانپذير ميشود.
باعث تأسف است با اينكه زمينه بحث و بررسي پديده هنر و مسائل آن در نظام جمهوري اسلامي فراهم شده و نياز به پاسخ فوري دارد، هنوز از طرف محققان، پژوهشگران و متخصصان فقهي و هنري تحقيقي فراگير درباره آن انجام نشده است و ما ميبينيم امروز نظام اسلامي در برخي از مسائل آن با سئوالهاي بدون پاسخ مواجه ميشود كه گوياي آن است مسائل يادشده مورد بررسي قرار نگرفته است. در ذيل شرايطي كه بايد در مقام استنباط رعايت شود، بيان ميگردد. بر فقيهان آگاه و نوانديش است كه شرايط زير را در مقام استنباط رعايت كنند:
اولا: مباني اجتهادي مسائل هنري و نمايشي را در ردة مسائل تحقيقي و خود بر اساس بينش جهاني، واقعیتها و نياز جامعه و به دور از عوامل ذهني و خارجي و سنتهاي غلط اجتماعي و محيطي قرار دهند.
ثانياً: به كارگيري اجتهاد را در عناصر استنباطي با شيوه هفتم اجتهادي ـ كه آن را در كتاب تطور اجتهاد در حوزه استنباط و ادوار اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامي بيان كرديم، در اولويت قرار دهند.
ثالثا: موضوعات هنري را از طريق كارشناسي خود و يا افراد متخصص مشخص كند، زيرا در غير اين صورت نميتوان حكم آن را بيان كرد. به دليل آنكه نسبت حكم به موضوع همانند نسبت عرض است به معروض، موضوعشناسي بايد پيش از حكمشناسي باشد، زيرا موضوع در حوزه استنباط محور است تا مادامي كه آن مشخص نشود نميتوان حكم آن را براساس ادله و مدارك معين كرد.
در هر حال آنچه تأسف را افزون ميكند اين است كه اجتهاد توسط برخي از فقيهان، در مباني فقهي و اجتهادي بعضي از موضوعات هنري و مسائل نمايشي در زمانهاي پيشين (يا به دليل سروكار نداشتن نوع مردم با آنها و يا به دليل وسيله شدن هنرها در راه اشاعه فحشاء و منكرات و فساد) به كار گرفته نشده و اگر در بعضي موارد بوده براساس بينش جهاني و شرايط زماني نبوده است. علاوه بر آن بيشتر موضوعات هنري مورد بررسي كارشناسانه قرار نگرفته و اگر قرار گرفته به شرايط زماني، مكاني، عرفي و احوالي (كه بايد در مقام استنباط حكم از ادله به آنها توجه شود) توجه نشده است. در صورت توجه نيز در برابر عوامل ذهني و خارجي و يا آراي پيشينيان كه براساس شرايط زمانشان بوده مصون از آسيبپذيري نبودهاند و حكم هر موضوعي مطابق نظر آنان و يا براساس شيوه اصولي احتياطي كه بيش از 12 قرن سابقه نداشته بيان شده و اين شيوه در مواردي كه دليل خاصي نيست با روح شريعت سازگاري ندارد، زيرا شريعت بر پايه آسانگيري و گذشت استوار است. رسول خدا(ص) فرمود: «اني بعثت علي الشريعه السهله السمحه». خداوند در قرآن كريم فرمود: «يريد الله بكم اليسر و لايريد بكم العسر: خداوند براي شما آساني را خواست نه سختي را».
بسيار بجا و مناسب است كه در مراكز علمي، مركزي در ارتباط با مسائل هنري، براي پروراندن افراد متخصص تأسيس شود تا بتواند در برابر مسائل هنري كه ويژگيهاي آن در بستر زمان متحول ميشود و نياز به پاسخ دارند، پاسخهاي مناسب را مطابق شرايط آنها در هر زمان براساس ادله شرعي داشته باشد.
مطلب دوم: هر فقيهي بايد توجه داشته باشد كه ما امروز در مقطعي از زمان هستيم كه نظام اسلامي برقرار است و مردم آگاه و روشن ضمير جهان مايلند احكام اسلامي و فرامين آن را براساس مباني شرعي يعني كتاب و سنت بشناسند، عمل نمايند و آنان نميخواهند ذوق و سليقههاي اشخاص و يا بر پايه شيوه اصولي احتياطي در مواردي كه داراي نص خاصي نيست يا سنتهاي غلط اجتماعي و محيطي حكمي صادر شود. از اين رو من بر اين باورم كه اگر حقايق اسلامي و فرامين آنچه درباره هنر و چه غير آن مطابق شرايط زمان و براساس ادله شرعي بيان شوند، مردم آگاه از جان و دل ميپذيرند.
اگرچه ممكن است برخي افراد فاسد و بيبند و بار از بيان آنها سوءاستفاده كنند، اما دليل اين نميشود كه ما از بيان حقايق به دليل سوءاستفاده افراد فاسد خودداري كنيم، لذا كساني كه توانايي و آگاهي كامل دارند، بايد براي بيان حقايق اسلامي سعي و كوشش بليغ كنند و كساني كه داراي چنين توانايي در مقام استنباط و بيان حقايق اسلامي نيستند و يا داراي توانايي هستند، ولي مصالح شخصي آنان مانع از بيان آنها ميشود نبايد امر تبليغ احكام را تصدي كنند. چرا كه اين امكان وجود دارد كه برخي از مسائل به عنوان اسلام مطرح شود كه موجب تنفر طبايع سالم و موجب گمراهي آنان شود.
در هرحال مسئوليت برخي از پيامدها برعهده كساني است كه با نداشتن صلاحيت براي امر تبليغ احكام، آن را درزمانهاي پيشين تصدي و احكام خلافي را به عنوان احكام اسلام بيان كردهاند و يا آنكه داراي صلاحيت بودهاند، ولي براساس مصالح شخصي حقايق را آن گونه كه بود بيان نكرده اند، بلكه وارونه و آن را طور كه مصالحشان اقتضا ميكرده است، بيان نمودهاند.
بررسي هنر از نگاه مباني اسلامي
1. تاريخچه هنر
و در دوران نوسنگي (8هزار سال پ.م) نگارينههايي از سفالين به جا مانده كه گوياي آن است هنر در آن زمان بوده و در مسير تكامل قرار داشته است. در عصر مس و سنگ نيز پيگرههايي از ظروف و سنگهاي قيمتي كشف شده كه نمايانگر رواج هنر در ميان مردم باستان است. اين آثار هماكنون در موزهها نگهداري ميشود.2
در هند، چين، مصر، يونان و... هنرهاي گوناگوني وجود داشته كه هر يك از آنها به اقتضاي شرايط زماني خويش تطور و تكامل يافته است. پس هنر، خلاقيت و ابتكار يك پديده جهاني و بشري است كه در همه ابعاد زندگي او در طول اعصار و در همه مناطق و در ميان همه ملتها و امتها بوده و خواهد بود و همه در تشكيل آن شركت داشته و دارند. همان گونه كه نميتوان ويژگي شعور و درك انسانها را در بستر زمان ناديده گرفت، از هنرآفريني و خلاقيت و ابتكار و ابداع نيز به عنوان نماد بشري و زندگي اجتماعي او نميتوان چشم پوشيد. هنر به ملت و جغرافيا و مرز خاصي مختص نميشود و پيش از آنكه شرقي يا غربي، شمالي يا جنوبي بودن آن مطرح شود، جهاني بودنش مطرح بوده و خواهد بود. تنها چيزي كه ميتوان دربارهاش گفت، اين است كه وي زباني دارد كه با آن ميتواند مشخص كند به كدام قطب و مرز و بوم و تفكر و انديشه نظر دارد. هنر آن زماني از معناي جهاني بودن برخوردار ميشود كه از مرزهاي جغرافيايي خويش بيرون رود و حرفي براي همه جهانيان داشته باشد.
در هر حال انسان براي انتقال يافتهها، آزمایشها و اصولاً ذهنيات خويش به همنوعانش ناچار است كه از وسايل و ابزارهايي استفاده كند. يكي از ابزارهاي مهم براي تحقق بخشيدن به اين امر، هنر است. با درك اين معنا، ذوق خلاق و كاوشگر انسان پس از تلاش و كوششهاي مستمر علميو عملي، سبکها و شيوههاي هنري مختلفي را پديد آورده است و آنها بهتدريج تكامل و گسترش يافته شده و از جايگاهي كه سزاوارشان بوده برخوردار گشتهاند. تا آنجا كه هنر در هر جامعهاي نشاندهندة ميزان رشد و تمدن آن جامعه شده و بدين جهت نياز به بهرهبرداري از آن دامنه وسیعتری پيدا كرده و از اهميت فوقالعاده نيز برخوردار شده است.
در عصر كنوني آثار هنري هر ملتي اعم از شعر، نقاشي، موسيقي، خوشنويسي، نگارگري، گرافيك، سينما و... نشاندهنده ميزان رشد و چگونگي فرهنگ و تمدن آن ملت به شمار ميرود. نبوغ هنر از هر نوع كه باشد، نيرويي است كه انسان ميتواند آن را به سود ملت خويش در بعد مادي و معنوي به كار گيرد، يا آن را وسيله ضرر و ويرانگري و فساد قرار دهد. از اين رو اين پديده مورد توجه همه ملل جهان قرار گرفته و در تنوع بخشيدن آن كوشا بوده و سعي بليغ مبذول داشته و ميدارند؛ زيرا با آن ميتوان فرهنگ و تمدن را حفظ و به آن تكامل و گسترش بخشيد و نيز ميتوان آن را زبان گوياي مكتب قرار داد تا هدف و مقصدي خاص را از آن به ديگران رساند. پس اين گونه نيست كه هر هنري از ناحيه شرع مقدس مورد منع و نكوهش و مذمت قرار گيرد و يا هر هنري نيز مورد تأييد و مدح باشد. لذا هنرهايي كه وسيله صلاح و اصلاح باشد از ناحيه شرع مورد تأييد و هنرهايي كه وسيله فساد و افساد قرار گيرند مورد منع شرع قرار دارد.
2. تعريف هنر و نقد آن
بينش اول ـ بر اين باور است كه هنر داراي تعريف نيست؛ زيرا خود خويش را بسنده است و بدين جهت خود، غايت خويش است. بدين معنا براي وي غايتي جز خود آن نيست.
نقد بينش اول ـ اين بينش و نظر قابل نقد به اين شرح است. تعريف براساس قواعد فلسفي يا به اجزاي ماهيت شيء است (جنس و فصل) و يا به علل وجودي آن (علت فاعلي، مادي، صوري، غايي) در صورتي يك شيء برتر از تعريف است كه به تمام معنا بسيط باشد و داراي اجزاي ماهوي و هيچگونه غايتي نباشد و اين منحصر به ذات قدس حقتعالي است، زيرا كنه وي قابل شناسايي و تعريف نيست؛ اما اگر شيء داراي اجزاي ماهوي و غايت باشد؛ هيچگاه نميتوان تعريف را براي آن انكار كرد. از اين رو هنر داراي تعريف است؛ زيرا هم علت وجود دارد كه همان پديداركننده است و هم علت غايي كه همان كمالاتي است كه از وي توقع داريم و هم علت مادي كه همان عناصري است كه ماده خام هنري به حساب ميآيد و هم علت صوري كه همان چگونگي و فرم و تنظيم و ترتيب و ساختاري است كه در يك اثر هنري بايد باشد. بنابراين هنر داراي تعريف است. اما از ديدگاه كسي كه هنر را براي هنر ميخواهد يا اينكه به آن معتقد است، حداكثر ميتوان گفت كه هنر داراي تعريفي از راه علت غايي نيست، اما از راه علل ديگر نميتوان اين را گفت. به سخن ديگر از ديدگاه وي هنر داراي علت غايي نيست نه آنكه داراي علت فاعلي و مادي و صوري نيز نباشد.
بينش دوم ـ بر اين باور است كه هنر داراي تعريف است و گرچه به ظاهر تعريف آن كار بسيار آساني به نظر ميآيد، ولي از نظر واقع كار بسيار مشكلي است؛ زيرا هنر يكي از پيچيدهترين مفاهيم و پديدههاي زندگي انسان است و اين پيچيدگي را ميتوان از راه مقايسه آن با علوم ديگر دريافت. هر علميداراي مباحث مشخصي از قبيل: موضوع، عوارض، زمان پيدايش، كاربرد، فايده و... است؛ ولي هنر علاوه بر مباحث ياد شده، ويژگي ديگري دارد كه آن را پيچيده و دشوار ميكند و آن عبارت از ماهيت احساسي است كه همين دليل دور از دسترس قرار دارد. و يا به تعبير ديگر عبارت است از: ماهيت جوششي كه به همين دليل دور از دسترس قرار گرفته است؛ چون درباره هنر گفتهاند كه داراي دو ركن است: يكي جوشش و ديگري پوشش.
توضيح اينكه ساير صناعات و علوم از راه مقولات فكري قابليت شرح و ايضاح دارند؛ اما هنر چون صرفاً مقوله فكري نيست و از مقوله احساسي نيز فراهم شده شناسايي آن دشوار است و جز از راه غوطهور شدن در عمق احساس ميسر نميشود. در هرحال و با اين وصف برخي از هنروران و هنرشناسان تعريفهاي گوناگون و مختلفي را كه منبعث از ساختار جامعه و يا جهانبيني است درباره هنر ارائه دادهاند كه بجاست بعضي از آنها را در اينجا ارائه دهيم.
برخي از تعريفهاي هنر
ب) هنر تلاش و كوششي است كه انسان براي پديد آوردن گونههاي لذتبخش به عمل ميآورد.
ج) هنر كوششي است از انسان براي تصوير و تأثيرات ناشي از حقايق هستي كه در حس او ايجاد ميشود؛ تصويري زنده و مؤثر.
د) هنر، تنها زاييده دست نيست تا بتوان آن را بيان كرد، بلكه اصل آن از اعماق وجود انسان است.
ه) هنر نردبان اضطراري آسمان روح است؛ لذا زبان از بيان و توصيف آن عاجز است.
و) هنر يعني دهانگشايي روح، همانگونه كه لبها به اغراض مختلف و گوناگون مشاهده ميشود، گاه به مدح و ستايش و گاه به دشنام و لبخند و گاه به آه و خميازه و گاه به نيايش و...
ز) كاري است كه معني و ارزش و حتي واقعيتهايي را كه در اشيا نهفته است، مينماياند و گوياي آنها ميشود.
ح) هنر عملي است منبعث از شناخت و آگاهي كامل از امري كه ثمره آن زيبايي و جمال است.
ط) مجموعهاي از علامتها و رمزها كه زيبايي خاصي را مينماياند.
ي) كاري ظريف، دقيق و زيبا كه از روح پاك و پراحساس و لطيف سرچشمه ميگيرد.
ك) هنر وسيلهاي است براي ضبط احساس انسان در قالب مشخص و نيز انتقال آن در خارج از عوالم ذهني و همچنين تفهيم آن احساس به ديگران.
ل) هنر در تجربه بشري شيوه و سبك خاصي از بيان حقايق زندگي است؛ همانند زبان عادي و يا علمي، با اين تفاوت كه زبان عادي و يا علميبيان مستقيم حقايق است، اما زبان هنر بيان غيرمستقيم همين حقايق. تفاوت ديگري كه اين دو زبان دارند اين است كه زبان عادي بر نقل حقايق به صورت واقعي خود استوار است، اما زبان هنر بر عنصر تخيل.
م) هنر مركب از عناصري است كه انسان هنرمند ميتواند با وجود آنها به دستاوردهاي لطيفي از احساس آدميدست يابد و آنها عبارتند از: تخيل، ذوق، خلاقيت و زيبايي.
نقد تعريفهاي مذكور
3. بيان نمودها و ويژگيهاي هنر
ـ هنر ابداع، خلاقيت و ابتكار است.
ـ هنر لطيف، ظريف، دقيق و موزون است.
ـ هنر روحافزا، روحپرور و تجلي روح آدمياست.
ـ هنر كار دل است، پيش از آنكه كار مغز آدميباشد.
4. هنرمند كيست؟
1) شاعر هنرمند است؛ زيرا ويژگيهاي پنهان را برجسته ساخته، معاني مكتوم را جانمايه شعر خود قرار داده و با يك جرقه از يك بيت آتشي در دلها شعلهور ميسازد؛ چنان كه رودكي با چند بيت، سلطان ساماني را از خود بيقرار ساخته، پا برهنه وي را روانة بخارا ميكند. شاعر ميتواند انديشههاي عميق، عرفاني، اخلاقي اجتماعي و احساسات ژرف انساني را در شعر خود بيان كند تجسم بخشد؛ چنانكه در بيشتر شعرهاي حافظ اين را شاهديم. شاعر بر تمكين كردن مذاق عوام به لفظ زيبا و عبارت متين شيرين و دهان عالم و دانشمند به معاني جالب، جذاب و گيرا توانايي دارد.
اين شاعر گرانقدر است كه ميتواند در هر واقعة مناسبي معاني بسيار را با الفاظ اندك و عبارات بسيار كوتاه بهگونه كامل بنماياند. اوست كه ميتواند توسط رمزهايي كه در واژهها و الفاظ شعر خود استفاده ميكند، با هر كس به زبان او حرف بزند؛ از همين رو هر فردي كه شعر او را بخواند، ميتواند به آساني دريافت خود را بهعنوان مفهوم واقعي آنها به حساب آورد. لذا شاعر ميتواند بگويد: هركسي از ظن خود شد يار من.
2) نويسندة توانا هنرمند است؛ زيرا ميتواند با قلم خود مفاهيم عالي و مطالب علميرا درون ماية نوشتة خود قرار داده و آنها را به گونة مطلوب، گيرا، جالب و جذاب پرداخته و سخته گرداند و با جمال و كمال به خوانندگان و پژوهندگان عرضه كند.
3) مورخ هنرمند است؛ زيرا رخدادهاي مهم و حوادث جهاني را با قلم زيبا و بيان شيواي خود درخشنده ميسازد و به پژوهشگران ارزاني ميكند.
4) بازيگر صحنههاي نمايشي، هنرمند است؛ زيرا در صحنة بازي حقايق بسيار سازنده و پرفايده، اما پراكنده را آرمان بازي خود قرار ميدهد، آنها را تركيب ميكند و سپس پرورانده و تجسم ميدهد، آنچنان كه تماشاگر را در جريان نمايش، از خود بيخود ميسازد و در کوتاهترین مدت و با بالاترين كيفيت، پيام نمايش را به اذهان ميرساند.
5) خوانندة توانا هنرمند است؛ زيرا با خواندن چند بيت حاوي مضمون پسنديده و محتواي عالي، دلهاي كاملاً آزرده را تسلي ميبخشد، انسانهاي پريشان را آسودهخاطر ميسازد و آدمهاي افسرده را شادمان ميكند. صداي خوش و نيكوي وي، نيروي شنوايي آرزوها در بوستان جان و بهار دل را تحريك ميكند.
نغمهها، آهنگها و نواهاي ملكوتي بخشي از نطق آدميهستند كه در درون او مانده و چون زبان انسان توانايي بيرون كشيدن آن را از درون آدميندارد به ناگزير، به واسطة آهنگهاي نيكو براساس ترجيع، نه تقطيع از درون او بيرون كشيده و اظهار ميدارند و چون از راه نواها و آهنگهاي حلال، باقي ماندة نطق آشكار گشت، نفس بدان عشق ميورزد و جان به طرفش مايل ميشود. از اين روي، انسانها از هر نژاد و ملتي كه باشند، از صداي نيكو و زيبا شادمان گشته و آواز خوش را دوست ميدارند؛ ولي بايد از اين وسيلة مهم براي صلاح و اصلاح فرد و جامعه كمك گرفت نه براي فساد و افساد.
5. شرايط هنرمند مطلوب
يك ـ توانايي بر درك واقعيتها و داشتن انديشه برتر از آنها
دو ـ داشتن استعداد سازندگي (خلاقيت)، نوآوري و نوپردازي
سه ـ داشتن قريحة نماياندن كامل هنر، از هر نوع كه باشد.
چهار ـ دقت و ظرافت در حين انجام كار
پنج ـ گزيدن و انتخاب نيكو
شش ـ توانايي در هماهنگ كردن هنر با محتوا و غالب هنر و به اصطلاح همگام بودن سطح اين دو با يكديگر بهگونهاي كه يكي بر ديگري غالب و برتر نباشد؛ بهعنوان مثال هنرمند موسيقي بايد توجه داشته باشد در چه فيلميآن را اجرا ميكند، جنگي كه در ان چكاچك شمشيرهاست و يا عزا كه در آن غم و اندوههاست و يا عروسي كه در آن سرور و شاديهاست و يا در مسايل ديني مذهبي كه در آن حالات معنوي و روحاني وجود دارد، بايد كار آهنگساز همگام و همسطح آنها باشد.
هفت ـ توانايي بر هماهنگ كردن هنر با ذهنيت انسانها در هر عصر و زماني
هشت ـ توانايي بر برقراري تناسب بين كار و درون مضمون اثر هنري و نه تنها با ظاهر آن
نه ـ نماياندن خود به گونة طبيعي و عادي. بهعنوان نمونه، اگر برنامه و نمايش، اخلاقي است، بايد بازيگر صحنه از يك شخصيت نمايشي و اخلاقي كامل در رفتار و گفتار و كردار برخوردار باشد و از هرگونه حالت تصنعي و ساختگي بر كنار بماند تا بتواند روي تماشاچيان تـأثير لازم بگذارد؛ به اصطلاح بايد در نقش خود كاملاً غوطهور باشد.
6. مسئوليتهاي هنرمند در كار هنري
7. برخورداري هنرها از وجه مشترك
هنر چون جوشيده از ژرفاي انديشه و درون هنرمند است از راههاي گوناگون و مختلف به ظهور ميرسد و از اين رو داراي اقسامياست كه عبارتند از:
الف) هنرهايي كه از راه بيان انسان به مرحله ظهور ميرسند؛ مانند شعر، خطابه، داستان و امثال اینها
ب) هنرهايي كه از راه دست آدميبه ظهور ميرسند؛ همچون هنر نقاشي، مجسمهسازي خوشنويسي،معماري، زرگري، و جواهرسازي، گرافيك، فيلم، صفحهآرايي و صحافي كتاب و...
ج) هنرهايي كه بيشتر اعضاي آدميدر ظهور آنها دخالت دارند، همچون هنر نمايشي، تردستي و امثال اینها
8. توصيف هنر به كمال
بكوش خواجه و از عشق بي نصيب مباش
كه بنده را نخرد كس به عيب بيهنري
روندگان حقيقت به نيم جو نخرند
قباي اطلس آن كس كه هنر عاري است
در هر حال فعل انسان اگر با واقعيت جهان هستي مطابقت داشته باشد، بدون ترديد كمال و فضيلت به شمار ميآيد وچون كارهنري هنرمند داراي اين ويژگي است، كمال و فضيلت بر آن اطلاق ميشود.
قدما هنر را به مفهوميدر مقابل عيب و به معناي كمال و فضيلت اعتبار كردهاند و از ديدگاه نظامينيز هنر مبرا از هر عيب توصيف شده است:
در همه چيزي هنر و عيب هست عيب مبين تا هنر آري به دست
همه آناني كه گفتهاند «عيب مبين تا هنر آري به دست»، هنر را به مفهوميدر مقابل عيب اعتبار كردهاند. بعضي بر اين باورند توصيف هنر به دست خود هنرمند است؛ زيرا وي پديدار كننده نيست.
9. مصاديق هنر
10. داد و ستد معنوي هنر با زمينههاي فرهنگي هنرمند
اول ـ با بررسي و مقايسه بين آثار هنرمندان، ميتوان ويژگي هنر را معلوم كرد.
دوم ـ تفاوت جهان بيني هنرمندان را با بررسي آثار آنها ميتوان معلوم نمود. به عنوان نمونه با بررسي آثار رباعيات خيام و آثار مولانا ميتوان به گونهاي تفاوت جهانبيني اين دو شاعر بزرگ را درك كرد.
سوم ـ با بررسي شرايط محيط هنرمند از نظر فرهنگي، علمي، اخلاقي، اجتماعي و سياسي در طول تاريخ، نقش آنها در شكلگيري آثار آنها روشن ميشود.
چهارم ـ شرايط جغرافيايي نيز در شكل بخشيدن به هنر داراي تاثير است.
پنجم ـ پشتوانههاي فرهنگي كه يك هنرمند به آن تكيه ميكند؛ مثلاً با بررسي آثار حافظ معلوم ميشود كه وي چگونه از پشتوانههاي فرهنگي شاعران بزرگ و ناميامثال مولانا، خواجو و غيره براي غني ساختن آثار خود بهرهگرفته است.
11. هنر وسيله بهسازي جامعه
امكان بهرهگيري از عنصر هنر
در هر حال اين عنصر مهم به عنوان يك نيروي محاسبه شده ميتواند به سود بشريت و يا به ضرر آن تمام شود. در صورتي كه براي نمودار ساختن راههاي صلاح و اصلاح و زندگي سالم و آرام و بهسازي جامعه به كارگرفته شود در نظر همه عقلا، انديشمندان ودارندگان مشرب كلاميفلسفي و عرفاني و... مورد مدح و ستايش قرار گرفته و به آن بيش از حد اهميت داده و ميدهند؛ اما در صورتي كه براي تجسم ايدهها و راههاي غيرانساني، فساد و افساد و انحراف فرد و جامعه به كار گرفته شود، در نظر آنان مورد مذمت و نكوهش قرار ميگيرد. در هر حال هنر ابزاري عموميو جهاني براي بهسازي جامعه است و از اين نظر همواره مورد توجه فقه اجتهادي بوده و هست.
هنر وسيله است نه هدف
بنابر آنچه بيان شد، هنر بر اساس نظر مشهور نميتواند به خودي خود هدف باشد و يا وسيله فساد جامعه قرار گيرد. هنر از هر نوع كه باشد، وسيله و ابزار است. هنرمند اگرچه به هنرش خرسند است، ليكن بايد بداند كه هنر وسيله است و نبايد آن را ابزاري براي فساد وانحراف فرد و يا جامعه و سياسي از زبان هنر، به خصوص هنر نمايشي استفاده كرد؛ ولي من بر اين باورم كه مقوله هنر فراتر از يك وسيله است و بيان آن در زير عنوان «شرايط هنرمند مطلوب» ميآيد. در هر حال ما هرچيزي را كه از مصاديق فن و هنر در بستر به حساب آيد و وسيله حرام و فساد قرار نگيرد، عمل آن را حرام نميدانيم، حتي اگر در اصل تأسيس و اختراع، وسيلهاي براي فساد وحرام بوده است.
بجاست نمونهاي در اين باره ارائه شود. در زمانهاي پيشين مجسمهسازي حرام بود؛ زيرا آن را ساخته و در مكاني خاص كه معروف به محله هياكل بود، قرار ميدادند و از آن طلب ياري ميكردند. كمكم اين كار بالا گرفت و به شكل بتهاي معروف درآمد و آن را در مقام عبادت شريك خدا قرار داده و ميپرستيدند. اين كار در آن زمان جز فساد و انحراف داراي چيز ديگري نبود ولذا حكم به تحريم آن شد.
اما امروز، در جمهوري اسلاميايران كه مجسمهسازي به عنوان يك فن و هنر گرانقدر درآمده و هيچ گونه انگيزه در آن نيست، به نظر ما اشكالي ندارد. پس اختلاف در نوع استفاده از آن و تحول ويژگي آن در طول زمان باعث تحول و تغيير حكم آن شده است. هنرهاي ديگر از قبيل تئاتر، سينما، و هر كار نمايشي ديگري در صورتي كه باعث فساد و اشاعه فحشا و رواج فرهنگ مبتذل و بيبند و باري شوند، مورد مذمت و نكوهش است؛ اما اگر در راه صلاح و اشاعه فرهنگ معقول قرار گيرند، مانعي ندارد.
اسلام هيچگاه با فيلمها، چه سينمايي و چه مجموعههاي تلويزيوني و امثال آنها كه باعث آموزندگي و وسيله تبليغ و نشر ارزشهاي اخلاقي و آموزشهاي عموميباشند مخالف نيست. تنها با هنرهايي مخالف است كه باعث ترويج فساد و بيبند و باري و وسيله تخريب خانواده و نابودي ارزشهاي انساني و اسلاميقرار گيرد.
12. سوءاستفاده از هنر
البته اين وضع در همه كشورهاي جهان به استثناي ايران هنوز با شدت بيشتر ادامه دارد و همين امر موجب شده كه افراد متدين عليه هنر موضعگيري شديد داشته باشند و ابراز تنفر از هنر و هنرمندان از سوي همه مردم مسلمان ميشد. همين امر باعث شد كه فقيهان بر حرمت پارهاي از هنرها (همچون: موسيقي، مجسمهسازي، تئاتر، فيلم و...) فتوا صادر كنند؛ ولي اين حرمت براي آنها براساس قرائن تاريخي معلول شرايط خاص جامعه آن روز بوده، و گرنه داراي حرمت ذاتي و فينفسه نيستند. اين مدعا با بررسي زمان صدور روايات و اخبار و بازنگري مجدد و دقيق متون فقه اجتهادي درباره موضوعات مختلف هنري ثابت ميشود.
پس در صورتي كه بررسي ياد شده محقق شود، معلوم خواهد شد هنرهايي را كه فقهاي گذشته حرام دانستهاند، بدين جهت بود كه آنها داراي خصوصيات و ويژگيهايي بودهاند كه موجب انحطاط اخلاقي و مفاسد اجتماعي ميشدند.
اگر نظري به اوضاع و شرايط اجتماعي و اخلاقي پيش از انقلاب بيفكنيم، به روشني درخواهيم يافت كه قالبهاي هنري و ارائه آنها جز اشاعه مفاسد اخلاقي و اجتماعي نداشته است.
اما امروز كه خصوصيات و شرايط آنها متحول شده و ار راه قالبهاي هنري بهترين راهنماييها در ابعاد گوناگون زندگي ميشود و براي تبليغ و ارزشهاي اخلاقي و آموزشهاي عموميبه كار گرفته ميشوند، طبعاً حكم حركت آنها به حكم حلال و مباح براساس ادله فقهي اجتهادي از راه اجتهاد متحول ميشود و در نتيجه معلوم خواهد شد فقيهي در نظام اسلاميچيزهايي كه در زمانهاي پيشين حرام بود، حلال ندانسته است؛ زيرا چيزي را كه در شرع حرام شد، نميشود آن را حلال كرد، مگر زماني كه موضوع آن و يا ويژگيهاي دروني و يا بيروني آن تغيير كند كه در اين صورت بايد حكم آن براساس مدارك ديگر تغيير كند. چون آن حكم بدون موضوع آن ممكن نيست وجود داشت باشد، زيرا حكم موضوع به منزله عرض نسبت به معروض و معلول نسبت به علت است.
همانگونه كه امكان ندارد عرض چيزي بدون معروض آن و معلول چيزي بدون علت آن وجود داشته باشد، همينطور ممكن نيست حكم موضوعي بدون وجود آن وجود داشته باشد؛ به عنوان مثال در طول تاريخ آراي فقها اين بود كه خريد و فروش خون حرام بود؛ ولي در اين زمان حلال است و اين بدين جهت است كه زمانهاي پيشين خون را براي خوردن كه حرام بود ميخريدند، ولي در اين زمان با پيدايش وسائل و ابزار پزشكي آن را براي تزريق در مريضي كه نياز به آن دارد، ميخرند و بدين جهت حلال و بياشكال است و اين تحول حكم بر اثر تحول ويژگيهاي موضوع است كه با تحول آن بايد حكم آن براساس ادله شرعي تغيير كند. بلي حكم روي موضوع خودش اگر ثابت باشد هيچ گاه تغيير نميكند.
13. لزوم به كارگيري هنر در جهت تعالي بشر
14. هنر زاده ماده و صورت
زيباييهاي طبيعي و غريزي چون الحان خوش همراه با موسيقي بخشي از همان ابزارها و وسائل است كه مانند بسياري از مظاهر هستي ميتواند مورد استفاده صحيح، مفيد و سازنده و يا مورد استفاده غلط، نادرست و انحرافي قرار گيرد و اين انسان است كه با راهنمايي وحي آسماني و هدايت باطني عقل، ميبايست اين زيباييها را در راه كمال انساني خويش به خدمت گيرد. هنر يكي از ملاكهاي كلي در تعيين شيوههاي صحيح بهرهگيري از جلوههاي هستي و تميز آن از گونههاي غلط و ناشايست و تاثير آن در رشد يا انحطاط اخلاقي، فكري، روحي، علمي، فرهنگي و معنوي انسان است.
انسان به وسيله عقل سليم (در مستقلات عقليه) و در مواردي به وسيله شريعت (در غير مستقلات عقليه) به راحتي ميتواند حقيقت فوق را تميز دهد؛ منتها در برخي موارد حكمتها و علتها و تاثيرهاي واقعي از دسترس انديشه و علوم بشري خارج است و انسان به ظاهر، آن را منشأ كمال و خوبي و پيشرفت ميشناسد، در حالي كه شريعت و وحي آسماني براساس واقع نگري آن را عامل عقبماندگي و بدي و انحطاط معرفي ميكند. پس هنرها (سرودهها، شعرها و آهنگها و...) بايد بتواند احساسهاي دروني پسنديده و سازنده انسان (مانند اميد، ايمان، رحم، محبت، عطوفت به محرومان و مستضعفان، مقاومت، ايثار و جز اینها) را به تصوير كشند و به آنها تجسم بخشند تا آثار خوبي براي فرد و جامعه داشته باشند و هنرمند سعي و كوشش كند تا سرودها و شعرهاي آموزنده و مفيد براي فرد و جامعه ارائه دهد. بنابراين، فطرت اصيل، عقل سليم و پيام شريعت ميطلبد كه هنرمندان، زيبايي پردازان، نيكوسرايان و خوشخوانان اين وسايل و ابزارها را در خدمت رشد و تكامل روح و فكر و انديشه و فرهنگ و معنويت جامعه و فرد به كار گيرند و زيبايي را وسيله رساندن پيامهاي ارزشمند اخلاقي، عرفاني و انساني به ژرفاي روح بشر تلقي كنند نه وسيله فساد و گمراهي و انحراف و گذراندن عمر به بيهودگي و بطلان و يا زشتي و پليدي و نكبت.
هنري كه داراي پيام سازندگي نيست
هر هنر و زيبايي اگر خالي از پيام و سازندگي باشد، خود منشأ بطالت و بيهودگي و لهو و لعب و در نهايت انحراف و فرسودگي روح فرد و جامعه ميشود و از اين رو يكي از ابزارهاي استعمار و استثمار ملتهاست. همانگونه كه گفتيم، هدف اصلي در نظام آفرينش، كمال انسان است و اين كمال از طريق پيام، به گوش جان انسانها ميرسد. اين پیامها نبايد تحتالشعاع آهنگها و آوازهاي لهوي و فاسد و ابزارهاي نامناسب قرار گيرد، زيرا اینها هدف و مقصود اصلي نبوده، بلكه هدف و مقصود اصلي، مضامين پسنديده و آموزنده و سازنده است. در غير اين صورت با هدف اصلي منافات پيدا ميكند.
شرايطي كه بايد هنر داشته باشد
اسلام با هنر از هر نوع كه باشد نه تنها مخالف نيست، بلكه تاييد هم ميكند البته در صورتي كه داراي شرايط زير باشد:
1) باعث اتلاف وقت و هدر دادن عمر نشود.
2) باعث فساد و انحراف نباشد.
3) سبب تهييج شهوت و غلبه هواي نفس نباشد.
4) انسان را از ياد خداوند غافل نكند.
5) موجب اعانت به ظلم و ظالم نباشد.
6) موجب آزار ديگران نباشد.
15. جايگاه تازه هنر
گامهايي در جهت همگام كردن هنر با موازين اسلامي
آنان به گونهاي كامل و تحمل زحمتهاي فراوان محتوا و مضامين هنرهاي نمايشي فاسد و بدآموز پيشين را به محتواي مفيد و سازنده بدل كردند. در زمان گذشته كسي كه نام فيلمها ـ چه سينمايي و چه مجموعهها تلويزيوني ـ را ميشنيد، فساد و فحشا و ارزشهاي ضدانساني و رواج فرهنگ مبتذل به ذهنش متبادر ميشَد و از واژه تئاتر نيز غير از فساد چيزي به يادش نميآيد؛ ولي امروز از شنيدن آن واژهها چنين تبادري وجود ندارد.
16. لزوم تحول ديد نسبت به هنر و هنرمند
رعايت اصول انساني و هنر
نگارنده بارها در مصاحبهها و مقالات خود گفته است كه هنرمندان متعهد و پايبند به اصول اخلاقي زينتبخش جامعه بوده و هستند. جامعهاي كه از وجود هنرمند محروم است زينت ندارد؛ چون هنر و فن زينت فردا و جامعه است. رهبر معظم انقلاب كه براي هنرمندان متعهد اهميت ويژهاي قائلند، در اين باره فرمودند: «اهل هنر از موهبتي خاص برخوردارند كه انسانهاي معمولي از آن محرومند.»
اسلام را از طريق هنر به ملت بياموزد و از راههاي بد و مبتذل و فساد آنها را بر حذر دارد. باعث خوشوقتي خود است كه بيشتر هنرمندان امروز جامعه اسلاميداراي مزاياي ياد شده هستند.
رعايت اصول اخلاقي در هنر
هنرمند بايد بهگونه كامل اين درك را داشته باشد كه براي مردم كار هنري را ارائه ميدهد و آن را با اخلاق و موازين انساني هماهنگ نمايد؛ زيرا كارش تأثير فراوان در مردم دارد، لذا بايد بيشتر مراقب كار خود باشد تا مردم به خطا و انحراف و فساد كشيده نشوند. كار هنري در صورتي داراي ارزش است كه پايه و اساسش اخلاق و موازين انساني باشد و زماني شكل مورد پسند به خود ميگيرد كه انسانساز و تفكرانگيز باشد. در اين صورت است كه معناي صحيح و درستي پيدا ميكند. هنرمنداني كه اينگونه باشند، بيشك در راه رشد و تعالي فرهنگ و مباني جامعه اسلاميگام برميدارند و بايد از احترام خاص و ويژهاي برخوردار باشند. در اين باره رواياتي است كه در مجامع حديثي بيان شد.
ارتباط انسان با هنر و هنرمند در طول تاريخ
هنرمندان متعهد و متدين در طول تاريخ با تجسم ایدهآلها و آرمانهاي انساني و راه رسيدن به آنها و نيز با نمودار ساختن راههاي تقليل آلام و ناگواريها، مهمترین خدمات را براي انسانها به ارمغان آوردهاند. آنان به بهرهگيري از ذوق و خلاقيت و ابتكار ميتوانند به راحتي مقاصد خود را تبيين كرده، آلام و ناراحتيها را از انسانها بزدايند.
ديدگاه پيشوايان اسلاميدر مورد هنر و هنرمندان
به اين ترتيب هنرهايي كه براساس غرض عقلايي و رعايت ارزشهاي والاي انساني و گسترش آنها به كار گرفته ميشوند،هيچ گاه از نظر آنان مورد منع نبوده و نخواهد بود و حتي برخي از آنها نه تنها مورد تأييد و مدح قرار گرفته، بلكه اعتبار و جايگاه خاص ويژهاي پيدا كردهاند؛ زيرا هنرهاي مبتني بر ارزشهاي اخلاقي و انساني، زبان گويايي است كه ميتواند هدف مكتب را به گونه واضح و روشن به مردم برساند.
هنرها همه داراي زبانند كه به وسيله آن خدمات شاياني به مكتب خود انجام ميدهند، منتها هر يك متناسب با ويژگيهايي كه دارا هستند: خط زيبا، شعر جالب، فيلم جذاب، نقاشي گيرا، آهنگ نيكو، گرافيك، سينما، مجموعههاي تلويزيوني، تئاتر و رشتههاي ديگر هر يك با زبان خاص خودشان به مكتب خدماتي ارائه ميدهند. شعر شاعران بزرگترین خدمت را به مكتب و اهداف آن نموده است.
فراتر بودن مقوله هنر از يك وسيله
در روزگار كنوني معمولاً از مفهوم هنر به جنبه بياني و ظاهري آن توجه ميشود، در حالي كه بايد به جنبه واقعي و نقش مهم و پيام آن توجه شود كه حقايق را براي ما مينماياند. هنر آيينهاي است كه هم از تاريخ تأثير ميپذيرد و هم تاريخ را براي انسانها تفسير و معنا ميكند و آن را به گونه كامل مينماياند و حقايق تاريخ از هر قسميكه باشد توسط كارهاي هنري همان زمان نمايان ميشود.
21. حفظ مكتب اسلام به وسيله هنر
همچنين همه پيشوايان اسلام داراي بيان شيوا، سخن فصيح، كلام حكيمانه، گفتار نيكو و رفتار مورد پسند و صفات برجسته بودهاند كه همه نقش بهسزايي در حفظ مكتب اسلاميو گسترش آن در جهان داشتهاند. به اين اعتبار است كه هنور در اين مقطع زماني كه نظام اسلاميبرپاست، از اهيت ويژه خاصي برخوردار شده و آگاهان نظام اهتمام خاصي به مسئله هنر دارند. آنان بر اين باورند كه مقوله هنر فراتر از وسيله عادي است و دامنه نفوذ آن فراتر از قشر خاص و جامعه مخصوصي است؛ زيرا مخاطبان آن گستره وسيعي دارد و بدين جهت ميكوشند تا آن را مطابق با موازين ديني و اخلاقي مورد بررسي و ارزيابي قرار دهند. در اين راستا موفقيتهاي بسياري نيز به دست آمده است.
بر همگان واضح و روشن است كه هنر و فن زيور فرد و جامعه است و هنرمندان متعهد و پايبند به اخلاق، از جمله زينتبخشان اجتماع به شمار ميروند و كارهاي هنري آنان ـ از هر نوع كه باشد ـ باعث التذاذ خاطر انسانها شده، آنها را تحت تأثير قرار ميدهد؛ زيرا مرتبط با روح انسان و صفابخش آن و در عين حال بيان رسا و گويايي براي عرضه آرمان و خواستههاي انديشه انسان است و ميتواند در بسياري از مشكلات زندگي فردي و اجتماعي گرهگشا باشد.
22. هنرمند از نظر جنس مرزي ندارد
ما در بعضي از بحثهايي كه در باره كارها و تصدي مقامات اجتماعي و سياسي و مدیریتها از هر نوع و قسميكه باشد داشتهايم، گفتهايم كسي ميتواند آنها را تصدي كند كه داراي توانايي فكري، دانايي، تدبير و مهارت باشد و در اين جهت بين مرد و يا زن بودن هيچ فرقي نيست و هيچگونه حد و مرزي در آن نيست. پس زن با رعايت موازين اسلاميهر كاري و مقاميرا ميتواند متصدي شود؛ ولي نبايد اين را از نظر دور داشت كه استواري هر جامعهاي به دارا بودن خانوادههاي متين وآبرومند و برخوردار از رفاه و آسايش بستگي دارد. از اين رو بايد براي زناني كه در تصدي كارها و مقامات شايستگي دارند، به گونهاي برنامهريزي شود كه ورود آنان در صحنهها سبب از بين رفتن استحكام خانوادگي نشود.
پينوشتها:
1. خلاصه تاريخ هنر، ص 1.
2. خلاصه تاريخ هنر، ص 3 و 5 و 14.
3. لغتنامه دهخدا، ش75، ص 57 و 317 و 416 و فرهنگ محمد معين، ج4، ص28، 5.
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb
/ج