یادمان سفر مقام معظم رهبری به اصفهان (89)

چشم بیدار زمان (3)

سعى دشمن این است که نشان بدهد آینده مبهم و تیره و تار است و معلوم نیست که چه خواهد شد و به کجا مى رسد. وظیفه مبلغ دین و مبلغ معنویت و پیام آور حقیقت این است که مردم را امیدوارکند و یأس را از آنها بزداید....
چهارشنبه، 3 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چشم بیدار زمان (3)
چشم پندار زمان (یادمان سفر مقام معظم رهبری به اصفهان (89)(3)
 


 





 

پرهیز از یأس و ناامیدی
 

)سعى دشمن این است که نشان بدهد آینده مبهم و تیره و تار است و معلوم نیست که چه خواهد شد و به کجا مى رسد. وظیفه مبلغ دین و مبلغ معنویت و پیام آور حقیقت این است که مردم را امیدوارکند و یأس را از آنها بزداید. یأس، بزرگترین دشمن یک ملت است. باید تلاش گردد که یأس از مردم زدوده بشود.
... کاری که دشمن مى خواهد بکند، این است که یأس را بر دلها حاکم کند و هر کسى به گونه ای مأیوس باشد: دانشجو یک طور، روحانى یک طور، کاسب یک طور، اداری یک طور، مسؤول دولتى یک طور، مسؤول بلند پایه یک طور. هر کدام روشهایى دارند، ما از نزدیک مى بینیم.
روشهایى دارند که حتى برخى از مسؤولان بلند پایه را هم در کشور مأیوس مى کنند. ما مسؤولانى را از کشورهای دیگر مى بینیم که گاهى با ما صحبت می کنند، دلشان پر از یأس است. واقعا آدم مأیوس چه کار مى تواند بکند؟
23)امروز هم تمام بلندگوهای تبلیغاتى دنیا به کار افتاده است، برای این که هم به ملت ایران و هم به دیگر ملتهای مسلمان به زور بقبولاند که فایده ای ندارد؟ بیداری اسلامى به جایى نخواهد رسید و همین نظام اسلامى هم که در ایران هست، وسط کار خواهد ماند. به شما بگویم هر کاری از دستشان بر مى آید، تا حالا کرده اند و خواهند کرد؛ اما به فضل پروردگار بالاخره بینى شان به خاک خواهد رسید و موفق نخواهند شد. اؤلین همت آنها مأیوس کردن ملت ایران است. و من به همه ی ملت
ایران... عرض می کنم؛ ... برخلاف آنچه دشمن تبلیغ می کنند که نیروی آمریکا نیرویى است که در مقابل آن نمى شود مقاومت کرد؛ دلیلشان این است که افغانستان نتوانست مقاومت کند، عراق هم نتوانست. نمى گویند در کجا چه کسانى خیانت کردند، نمى گویند در این کشورها چه رژیم هایى حاکم بودند؛ نمى گویند در این کشورها مردم چگونه از حکام خودکامه و دیکتاتور و بى اعتبار خود متنفر بودند، نمى گویند ملت ایران نشان داده است که در دفاع از حیثیت و شرف و اسلام و نظام اسلامى پرشکوه خود چگونه فداکاری می کند؛ اینها دیگر فراموش مى کنند؛ فقط مردم را مى ترسانند.

امنیت و ناامنی
 

مقوله ی امنیت به نظر من، در درجه ی اول حقوق مردم است، احساس خود مردم هم همین است؛ یعنى اگر محیط ناامن باشد، هیچ خواسته و خوشى برای مردم باقى نمى ماند...
مردم، خود امنیت را مى خواهند، واقعیت امنیت را مى خواهند، آن هم در همان پهنه ی گسترده یعنى چه؟ یعنى مردم امنیت در محیط کار، امنیت در خانه، امنیت برای بچه هایشان در مدرسه، امنیت برای بچه هایشان در میدان فوتبال، امنیت برای جاده ها، امنیت برای شهرها، امنیت برای خیابانها را مى خواهند... اشتغال وقتى نباشد یا کم باشد یعنى وقتى بیکاری در جامعه باشد، این خودش یکى از عوامل ناامنى است؛ سیاست بازی های جاه طلبانه و غیرمسؤولانه کسانى باشد، از عوامل ناامنى است؛
سیاست بازی های جاه طلبانه و غیرمسؤولانه کسانى باشد، از عوامل ناامنى است... امنیت هم حق عمومى است، مال همه است، همه مردم در داخل کشور، در سرتاسر کشور، اقوام مختلف، زبانهای مختلف، ادیان مختلف، چه برسد به سلایق مختلف سیاسى، فرق نمی کند. حتى آن کسى که با یک نهاد مهمى، با اساس نظام مخالف است، شما در محیط زندگى اش باید امنیتش را تأمین کنید، تنها عنصری که از این چتر عمومى خارج است، خود مجرم است در حال ارتکاب جرم یا در جهت ارتکاب جرم. ما عدای او - همه ی کسانى که هستند - مشمول این چتر عمومى اند و شما بایستى این چتر را بلند کنید بر سر تمام این ملت بگسترانید؛ این خیلى چیز اساسى و مهمى است... یک نکته این است که برای مقابله با ناامنى باید هوشیاری و قاطعیت و سرعت اقدام و پیگیری خستگى ناپذیر و نگاه یکسان به همه عوامل ناامنى داشت. اگر هوشیاری نباشد، دچار غفلت مى شوید؛ ناامنى وارد خانه شما مى شود و شما وجود او را احساس نمى کنید؛ ناهشیاری اولین مصیبت است. اگر قاطعیت نداشته باشید؛ دچار تردید و تزلزل در اقدام بشوید، خود شما عامل ناامنى مى شوید؟ چون دستگاهى که مسؤول امنیت است، اگر دچار تزلزل شد، بزرگترین مشوق به وجود آورندگان ناامنى مى شود. پس قاطعیت هم یک امر لازم است. و پیگیری؛ پیگیری؛ این آن بلایى است که من در خیلى جاها مى بینم، شروع می کنند، اما تا چند قدم؛ بعد ناگهان مى بینید که قدمها سست شد، بعد هم توقف، گاهى هم برگشت! اینها عیب است. این جور نمى شود ناامنى را برطرف کرد. آن اهمیتى که ناامنى دارد
و آن نیاز مبرمى که به امنیت در جامعه هست، با چنین روشى سازگار نیست. بایستى پیگیری کرد و نگاه یکسان داشت؛ آن کسى که موجب ناامنى است. فرق نمی کند هر که مى خواهد باشد - چه در کسوت یک آشوبگر حرفه ای (اوباش و الوات و اینها) باشد، چه در کسوت یک عنصر اتوکشیده سیاسى، چه در کسوت حزب الهى، چه درکسوت یک عضو عالى رتبه وابسته به فلان دستگاه؛ اگر عامل ناامنى است، باید دستگاهى که مربوط به اوست او را دنبال بکند و تا آخر پیگیری کند. اگر این (قاطعیت) و (پیگیری) و (هوشیاری) و (ملاحظه گری) در اجرای حق و عدالت وجود داشته باشد، آن وقت اقتدار نظام مثل یک خورشید مى درخشد؛ چون مجروح کردن امنیت، مجروح کردن اقتدار نظام است. آن روزی که در حول و حوش قضایای تیرماه سال گذشته (سال 1378) - قضایای تأسف بار و گریه آور تیرماه سال گذشته - نگاه می کردیم مى دیدیم آن مطبوعاتى که آن روز بودند، من به بعضى از مسؤولین عالى رتبه ی کشور نشان دادم گفتم اینها چیست؟
ایشان گفتند که این همین زیر سؤال بودن اقتدار نظام است؛ همین بود. تیترهایى انتخاب مى شد و زده مى شد به روزنامه ها که معنایش تشویق به ناامنى و لازمه ی واضح و روشن و ناتوانى دستگاه از استقرار امنیت بود. چه دشنامى از این بالاتر؟! چه ضربه ای از این بدتر و ناجوانمردانه تر؟! این خودش عامل ناامنى مى شود. برخورد با عامل ناامنى بایستى قاطع، هوشمندانه، بخردانه، از موضع فراتر از همه بازیهای جناحى ای که متأسفانه در دست و بال خیلى ها رایج است، باشد.
25)الان خود آمریکایى ها همین ها را صریح مطرح می کنند؛ مى گویند، مى خواهیم در داخل ایران اغتشاش ایجاد کنیم. بله، راهکارآنها ایجاد اختلاف بین ملت و جدایى و افتراق میان ملت و نظام است. راهکار آنها این است که اگر دیدید تعدادی افراد ناراحت و ماجراجو و مایل به اغتشاش را مى توانند مزدور خودشان کنند، معطل نمی کنند؛ از آنها حمایت می کنند. چهار نفر گوشه ای صدا بلند می کنند، آنها مى گویند، حامى اینها هستیم. راست مى گویند؛ آنها حامى هر اغتشاشگر و هر مخل به امنیت و وحدت اند؛ همین مطلب که من چند سال قبل گفتم؛ بعد هم بعضى از قلم به دستهای بى تدبیر و ناآگاه و در مطبوعاتشان در این حرف خدشه کردند. بله، آنها دنبال اغتشاش افکنى اند. ملت ایران باید هوشیار باشند، مسؤولان هم باید هوشیار باشند؛ به خصوص جوانها باید هوشیار باشند.

مسؤولیت رهبرى
 

26)هم دستگاه های دولتى - قوه مجریه - هم قوه قضاییه و هم مجلس باید به وظایف خود بیشتر توجه کنند. مسؤولیت رهبری در قبال مردم این است که مسؤولان قوای سه گانه را به وظایف حقیقى خود توجه دهد و اگر یک وقت خواستند حرکتى بکنند که به انحراف نظام و کشور منتهى مى شود، به آنها هشدار و تذکر دهد. مسؤولیت امور جاری کشور به عهده ی دستگاههای ذیربط است - دولت، قوه قضاییه و مجلس - اما مسؤولیت رهبری فراتر از اینهاست؛ مسؤولیت بسیار سنگین هم هست.
آن جایى که مسؤولان و مدیران در قوه ی مجریه قوه ی قضاییه و نمایندگان مجلس شورای اسلامى بخواهند حرکتى را شروع کنند که با اهداف نظام اسلامى معارض است، رهبری باید در مقابل آنها سد شود و به فضل الهى خواهد شد. این که بوقهای تبلیغاتى استکباری علیه رهبری بسیج شوند، موجب نمى شود که انسان این مسؤولیت عظیم الهى را از یاد ببرد. ما به قیامت و سؤال الهى و مؤاخذه ی الهى اعتقاد داریم: مؤاخذه ی زید و عمر اهمیتى ندارد...
27)دانشجویى همین دو سه هفته قبل از من سؤال کرد: شما در مسأله ی عدالت، چرا خودتان وارد میدان نمى شوید؟! این توقع درستى نیست. مدیریت انقلاب، غیر از مدیریت اجرایى کشور است. وارد شدن در میدان برای رهبری، اولا به صورت طرح مسأله و بسیج افکار عمومى است؛ ثانیا به صورت خواستن از دستگاههای اجرایى است. برخى از دستگاههای اجرایى، مخصوص این کارند. در زمینه ی مبارزه ی با فساد هم قوه ی مجریه و هم قوه ی قضاییه درگیرند. از هر دو قوه بنده به طور جد خواستم و در گیرند؛ ورود رهبری اینجاست. بله، اگر روزی معلوم و ثابت شود که دستگاههای قوه ی مجریه و دستگاههای قوه ی قضاییه آماده نیستند کار کنند، آنجا رهبری چاره ای پیدا نخواهد کرد جز اینکه خودش وارد میدان شود؛ کسى را بگمارد و مأمور مشخصى را برای این کار معین کند؛ اما بحمدالله این طور - نیست.
28)عمده ابزار رهبری همین مجاری قانونى است؛ یعنى سه قوه ی مجریه، مقننه و قضاییه. اگر قسط اسلامى را توصیه می کنیم اگر مسؤولان
را از مفاسد اقتصادی پرهیز مى دهیم، اگر برای از بین بردن زمینه های تبعیض تأکید و آن را تکرار می کنیم، ابزاری که در اختیار ماست در درجه اول جز همین مجاری قانونى چیز دیگری نیست. بنده بارها به قوه ی مجریه سفارش کرده ام که تخلفات یا ضعفها یاکم کاریهایى که داخل این قوه وجود دارد، خود مسؤولان قوه مجریه برطرف کنند تا نوبت به نظارت قوه قضاییه نرسد به مسؤولان قوه ی قضاییه هم سفارش کرده ام مراقب رفتار عمومى قوه ی قضاییه در بخشهای مختلف، در اجرای احکام و در اداره صحیح محاکم قضایى باشند تا بهانه به دست دیگران نیفتد و دوستان منتقد با دشمنان معترض نتوانند قوه ی قضاییه را زیر سئوال ببرند تا ابزار مهم تأمین عدالت در جامعه - که قوه ی قضایى است - در چشمها ساقط و بى اثر نشود. به نمایندگان محترم مردم در مجلس شورای اسلامى هم همیشه این توصیه را می کنم که مصالح و نیازهای حقیقى مردم را در نظر داشته باشند و به آن بپردازند و کمبودها و خلاءهای قانونى را برای اجرای صحیح، چه در بخش قوه ی مجریه، چه در بخش قوه قضاییه - برطرف کننده تا بشود مملکت را اداره کرد. ساز و کار اداره کشور همین است که این سه قوه به وظایف خود عمل کنند. ابزارهای رهبری برای اقدام، اینهاست. البته اگر قوای سه گانه نتوانند،نخواهند و نکنند، آن وقت مواجه شدن با این مشکلات، با نیروی خود مردم خواهد بود که امیدواریم هیچ وقت پیش نیاید که رهبری احساس احتیاج کند که باید نیروی مردم را وارد میدان کند، برای این که مشکلى را برطرف کند یا کار بزرگى را تحقق ببخشد بهترین کار، استفاده از همین مجاری قانونى است.

خدمت به مردم و نهضت خدمت رسانی
 

29)نظام اسلامى خود را به رعایت کرامت و عزت و شرف مردم متعهد مى داند و به همین لحاظ رفع محرومیت ها و برخوردار شدن ملت از زندگى مناسب مادی و معنوی را وظیفه سنگین خود قرار داده است. مردم با اسلام و نظام اسلامى مشکلى ندارد بلکه مشکل مردم با برخى ضعف ها و نارسایى ها و عدم رعایت ضوابط در بخش های مدیریتى کشور است. مردم، نظام اسلامى را دوست دارند. اما از مسؤولان نیز توقعات درستى دارند. که از جمله آنها برقراری عدل، رفاه، برطرف کردن، مشکلات، کم کردن شکاف های طبقاتى و برخوردار نشدن بى جهت برخى افراد در میدان های سیاسى و اقتصادی است.
همه چیز نظام اسلامى متعلق به مردم است و تمامى مسؤولان باید خود را نوکر و خدمتگزار مردم بدانند و هر مسؤول و یا مأموری که از این سیاست فاصله بگیرد فاقد صلاحیت و شایستگى است.
معیار مردم در مورد قضاوت در مورد مسؤولان و مدیران کشور، عملکرد آنها در عرصه خدمتگزاری به ملت است و هیچ کاری فوری تر و مهمتر از خدمت به مردم وجود ندارد.
باید با روحیه ای بسیجى یعنى با احساس تکلیف، بدون توفع، فداکارانه، بدون خودنمایى و برای رضای خدا کار کرد و حتى یک روز را برای خدمت به مردم از دست نداد.
سختگیری های بى جا، معطل کردن و سر دوانیدن مردم، و استفاده ازبرخى روش های غیراخلاقى در قبال مردم از جمله مشکلاتى است که باید به موازات مبارزه ی قاطع و پیگیر با فساد، حل شود.
30) نهضت خدمت رسانى به مردم یک مبارزه ی بزرگ و سنگین است؛ زیرا خدمت رساندن به عموم مردم با منافع بعضى گروه های خاص تضاد پیدا می کند و اینجاست که باید با مبارزه و همت و عزم راسخ وارد میدان شد.
خطاب من به همه ی مسؤولان سه قوه، کارگزاران کشور و گروه های سیاسى است؛ این امر را رقابت اصلى بدانید امروز در کشور، رقابت اصلى مشروع و مقبول از نظر مردم و ما، فقط رقابت برای خدمت کردن به مردم است رقابتهای سیاسى که اغلب بر سر چیزهای پوچ صورت مى گیرد، در موارد بسیاری به دعواها و جنجال های مضر منجر مى شود و رقابتى نیست که ما آن را برای کشور و ملت بپذیریم و بپسندیم. هم چنین در اسلام برای قبضه کردن قدرت، رقابتى وجود ندارد. این را از آن جهت مى گویم که عده ای تنها برای کسب قدرت سیاسى تلاش می کنند و به رقابت مشغولند. بنابراین رقابت صحیح، مشروع و مقبول، رقابت در خدمت رسانى به مردم است.
31)مسئولین تا نفس دارند باید به این مردم خدمت کنند. بایستى دربین مسؤولین مسابقه خدمتگذاری و خدمت رسانى به مردم برقرار باشد.این مسابقه و رقابت درست است. رقابت های سیاسى و جناحى و رقابت بر سر قدرت و تکالب در امر دنیا و امور دنیوی مردود است. رقابت،
مسابقه و مبارزه ای درست است که در خدمتگذاری به مردم باشد. قرآن مى فرماید «سابقوا الى مغفره من ربکم» ؛ این مسابقه به سمت مغفرت و رحمت الهى است «واستبقوا الخیرات» برای کارهای نیک، مسابقه بگذارید.
علاج و پیشگیری از نفوذ دشمن از این دو نقطه، خدمت رسانى به مردم و وحدت کلمه ی مسؤولین و مردم است.

بخش دوم:گفتگوی صمیمانه با رهبر معظم انقلاب
 

جوانان و آگاهی های سیاسی، اجتماعی
 

گاهى با تبلیغات رنگارنگ و ستایش های فریبنده مسایلى دون شأن شخصیت جوانان مطرح مى گردد نظر مقام معظم رهبری در این ارتباط چیست؟
طول مدت چهل و چند ساله معاشرت من با گروههای جوان موجب شده که من از صمیم قلب جوانان را ستایش کنم. البته ستایش کردن جوانان با خوش آمدگویى جوان تفاوت دارد. من با خوش آمدگویی موافق نیستم، یعنى یک چیزی بگویم که شما (جوانان) خوشتان بیاید یا یک چیزی که ممکن است شما بدتان بیاید، آن را بر زبان جاری نکنم نه این عقیده را من ندارم عقیده دارم که ستایش جوان به جای خود درست است و ستایش واقعى و حق است.
شما جوانان فرزندان من هستید، انسان فرزند خودش را خواه و ناخواه دوست دارد. چه آن فرزند بداند چه نداند، چه بخواهد چه نخواهد، چه متشکر بشود از محبت پدر و مادر یا متشکر نباشد. انسان فرزندش را دوست دارد. این دوست داشتن موجب این نیست که اگر در کار او خطایى هست، آن را نگوید که مبادا بدش بیاید؛ اتفاقا انسان با فرزند خودش خیلى راحت تر از دیگران است. بنابراین من دوست دارم جوانى را و ویژگیهای عمده ی جوانى را در شما و از صمیم دل و با همه ی وجود ستایش مى کنم. اما به خدا پناه مى برم از این که به دام خوش آمدگویى جمعى که در مقابل من هستید یا جماعتهای فراوانى که من به محبت آنها احترام مى گذارم، به دام خوش آمدگویى آنها بیافتم.نقاط کلیدی در ستایش حقیقى از جوانان کدام است؟
نقاط مورد ستایش (جوان) از نظر من مشخص و روشن است و بعضى را خواهم گفت، اگر یک فهرست صد نکته ای را هم ما فراهم کنیم زیاد نگفته ایم؛ چند نکته اش را عرض می کنم؛
1- جوان آسان حق را مى پذیرد.
2- جوان راحت و صادقانه اعتراض می کند.
3- بى دغدغه و بدون هیچ گونه گرفتاری روانى اقدام می کند.
(پذیرش آسان، اعتراض صادقانه و اقدام بى دغدغه) شما همین سه عنصر را پهلوی هم بگذارید ببینید چه حقیقت زیبایى! و چه کلیدی برای حل مشکلات به وجود مى آید، از جمله نقاط ستایش برانگیز جوانى (نیرو، قدرت، ابتکار و نشاط) در جوانان است اینها در شما جوانان بطور طبیعى وجود دارد این فهرست، بخشى از فهرست طولانى امتیازات جوانى است.
رابطه ی معقول و منطقى جوان با خود چگونه باید باشد؟
جوان باید امتیازات پذیرش آسان و گفتار صادقانه و اقدام بى دغدغه را با امتیاز حق طلبى نیروی نشاط یا حوصله و همت جوانى را به دست بیاورد، جوانى یک مرحله ی طبیعى است از عمر، از زندگى، پس یک موهبت است؛ وقتى موهبت شد در مقابل این موهبت تکلیف وجود دارد و باید جواب دهد.
عوارض نگرش تک بعدی و ابزاری به جوانان کدام است؟
یکى همان خوش آمدگویى به قصد عوام فریبى است. بعضى مطرح می کنند که منطق اسلامى همه اش مى گوید تکلیف، در حالى که گفتمان جدید دنیا مى گوید حق، چرا همه اش تکلیف؟ این حرف را اخیرا رایج کردند و بعضى ها قصدشان هم این است که یک عده ای که از تکلیف گریزان هستند خوششان بیاید این از نوع همان خوش آمدگویى های اغواگرانه (برای جوانان) و این حرف همین طور که عرض کردم یک مغالطه است.

جوانان، جایگاه، حقوق و تکالیف
 

رابطه ی منطقی حق و تکلیف را مشخص فرمایید.
اولا حق و تکلیف دو روی یک سکه اند. هیچ حقی بدون تکلیف وجود ندارد، هر کس حق دارد، در قبال این حق، یک تکلیفى هم به عهده دارد.بنابراین اینکه از حق بگویید و از تکلیف نگویید، این حرف سخیفى است. حرف بى محتوی و بى منطقى است.
ثانیا صحبت در اینجا صحبت از حق نیست، این تکلیفی که ما اینجا مطرح مى کنیم تکلیفى نیست در مقابل حق، بلکه تکلیفى است در مقابل یک امتیاز. شما یک امتیاز دارید، این امتیاز یک حقى را به طور طبیعى و یک تکلیفى را به طور طبیعى بر دوش شما بار مى کند.
من که امتیاز جوانى شما را ندارم برخى از تکالیف شما را ندارم. البته من ممکن است در بخش دیگر از مسایل از امتیازاتى برخوردار باشم در مقابل او تکالیفى دارم؛ اینجا تقابل حق و باطل نیست (بلکه) تلازم امتیاز و تکلیف است و تکلیف ناشى است از آن امتیازی که شما در این مرحله از عمر دارید از این موهبتى که خدا به شما داده است.
آیا تکلیف جوانان براساس ویژگى های جوانی و موقعیت های زمانىفرق مى کند؟
بله! این تکلیف در دوران کنونى سنگین تر از همیشه است چون جوان جامعه ما نقش آفرین شده است، به طور ویژه در جامعه ما، چون جمعیت جوان ما افزایش پیدا کرده کفه ی جوان در معادلات اجتماعى و فرهنگى کشور یک کفه ی سنگین شده است، به خصوص آگاهى که امروز جوانان کشور ما از آن برخوردارند این تکلیف جوان متعهد را سنگین می کند. آیا تکلیف جوانى با روحیات دوران جوانى سازگاری دارد؟
اتفاقا برای جوان هیجان انگیز هم است؛ توضیح خواهم داد تا بدانید که (تکلیف جوان) از آن تکلیف های خسته کننده ی، کسل کننده نیست (برعکس) هیجان انگیز و مشوق است و برای جوان پیش برنده است.
(منظور ما) تکلیفى است که با طبیعت جوانى هم همراه است و جوان هم به این (تکلیف) احتیاج دارد.

تکلیف جوانان و جامعه جوان در این عصر چیست؟
 

البته بخشى از تکالیفى که ما متوجه جوانان مى دانیم تکالیف شخصى آنها است، خودسازی علمى، خودسازی اخلاقى، خودسازی جسمى اینها تکلیف فردى است. من آنچه را به عنوان یک تکلیف امروزی برای جامعه جوان کشور حس می کنم این است که جوان ها باید از سرمایه «هویت ملى و جمعى» کشور با همه ی وجود و با همه ی همت دفاع کنند.

هویت ملى و دینی
 

هویت ملی و جمعى چیست و چه جایگاهى دارد؟
 

هر مجموعه انسانى به یک هویت جمعى احتیاج دارد و باید احساس اجتماع و بستگى به هویت جمعى کند. در کشورهای دنیا معمولا روی مفهوم ملیت تکیه می کنند، بعضى جاها روی قومیت تکیه می کنند. ملیت چیست؟ یک هویت جمعى است که با برخورداری از آن هر کشور مى تواند از همه امکانات خود برای پیشرفت و موفقیت استفاده کند. اگر این احساس هویت جمعى وجود نداشته باشد، بسیاری از مشکلات برای آن مجموعه پیش مى آید و بسیاری از موفقیت ها برای آنها حاصل نخواهد شد. یعنى پاره ای از موفقیت ها در یک کشور جز با احساس هویت جمعى به دست نخواهد آمد.
رابطه ی هویت ملى و هویت دینى در نظام جمهوری اسلامى چگونه است؟ این هویت ملى و جمعى در کشور ما حتى از ملیت هم فراتر است. ما با اینکه ملیت را محترم و مقدس مى شمریم و خیلى هم روی ملیت به معنای مثبت آن نه به معنای منفى آن - همان چیزی که در عرف سیاسى دنیا به آن (ناسیونالیسم) گفته مى شود - تکیه می کنیم. اما «هویت جمعى و ملى» ملت ایران «نظام اسلامى» است که حتى از «ملیت ایرانى» کارایى و جذابیت بیشتر و حوزه ی تأثیر وسیعتری دارد.

آیا هویت دینى از هویت ملى عام تر و جامع تر مى باشد؟
 

هویت جمعى و ملى ملت ایران؛ نظام اسلامى است. اهمیت این «هویت جمعى» به این است که هم در مقیاس «ایرانى» دارای بازده و تأثیر است هم در مقیاس «اسلامى» چنین تأثیری دارد هم در مقیاس جهانى
موثر است. یعنى؛ چیزی که دیگر ملیت ها هیچ کدام اینها را ندارند. یک چیز «فراملى» است. دایره ی بعضى از شعارهای فراملى محدود است.
مثلا عرب ها به هویت عربى و ناسیونالیستى یا قومیت عربى تکیه می کنند. اما این هویت اولا محدود در دایره ی عرب هاست و فراتر از آنها را شامل نمى شود؛ ثانیا چون عربیت یک واقعیت است حاوی متضمن یک آرمان فراملیتى نیست که برای دیگر ملتهای جهان جاذبه ای داشته باشد. لذا در یک کمربند محصور مى ماند. حتى با افرادی که آن سوی مرز هستند تعارض هم پیدا می کند. عرب و غیرعرب، عرب و فارس، عرب و ترک، چون آرمانى در آن نیست که بتواند یک دایره ی وسیعتر از این هویت را فرا بگیرد. اما «نظام اسلامى» این گونه نیست. «نظام اسلامى» هم دارای «کاربرد ملى» است هم دارای «کاربرد اسلامى» است هم دارای «کاربرد جهانى» است؛ یعنى «فرااسلامى» است. اهمیت «ایرانى نظام اسلامى» به خاطر این است که نظام سیاسى مستقر پایداری ریشه داری است که به دست خود مردم به وجود آمده است. یک نظام تحمیل شده بر مردم نیست. ضد ایدئولوژی سلطنت است.

خصوصیات و تفکرات رژیم های طاغوتی
 

تاریخچه ای از خصوصیات و تفکرات رژیم های سلطنتی بیان فرمایید؟
ایدئولوژی سلطنت همان چیزی است که شما در همه ی سلطنت های دنیا با انواع و اقسامش مشاهده مى کنید؛ یعنى استبداد، بهره مندی های اختصاصى و زورگویى آنجایى که به زورگویى نیاز داشته باشند. یک روز هم پیدا مى شود که همین انوشیروان - که سعى کردند اسم او را عادل
بگذارند - در یک روز دهها هزار مزدکى را به قتل مى رساند، به خاطر یک کینه شخصى از دوران جوانى!
نقل می کنند که دوره جوانى پدر قباد گفت به پای مزدک بیفت (چون قباد، مرید مزدک بود) هنوز بوی گند پای مزدک در شامه ی من هست و حالا که به سلطنت رسیدم انتقام مى گیرم، نه از خود مزدک از دهها هزار مزدکى!
ما برای پادشاهان صفوی ارزش و اعتباری قایلیم چون پیرو مکتب اهل بیت (ع) بودند و استقلال و تمامیت ارضى ایران را حفظ کردند. اما شما ببینید همین شاه عباس که یک چهره ی برجسته است چه قدر ظلم ناشى از خودکامگى محض کرده است. این قدر از خویشاوندان خود را کشت و کور کرد که بعضى ها مجبور شدند برخى از شاهزاده های صفوی را به گوشه ای ببرند و گم و گور کنند تا شاه از وجود آنها مطلع نباشد مثلا دستور داد چهار پسر امام قلى خان را سر ببرند و جلوی او بگذارند در صورتى که امام قلى خان جزو افرادی بود که به صفویه خیلى خدمت کرده بود. جزو خذام قدیمى صفویه و سرداران و سیاستمدارهای صوفیه بود.اما به خاطر وجود دیکتاتوری و استبداد در شاه این بلا سر او آمد.
ظلم و جور مخصوص محمدرضا و رضاخان نبود چه قبل از اسلام و چه حتى بعد از آمدن اسلام. اسلام در مدینه به معنای واقعى کلمه متضمن آزادی و به تعبیر امروز ما مردم سالاری بود.
در مدینه و زادگاه و پایگاه نبوت این طور بود. اما در، مناطق دوردستى که فلان سردار اموی در خراسان یا اصفهان و یا فارس مشغول حکومت بود این خبرها وجود نداشت بلکه هر سرداری برای خود یک پادشاه
مستبد بود و هر کاری مى توانست می کرد البته ایمان مردم ایران به اسلام به خاطر این شخصیت ها و این سردار نبود به خاطر پیام اسلام بود که خود، داستان و ماجرای دیگری دارد. آن وقت سلطنت که در ایدئولوژی استبداد یک رکن ذاتى بود از صد سال پیش به این طرف، آفت های دیگری هم پیدا کرده بود که یکى از آنها وابستگى بود و دیگری فساد اطرافیان و درباریان بود، فساد جنسى، فساد اخلاقى و فسادهای فراوان مالى. اینها برای مردم و شاه قدرت مطلقه بودند اما در مقابل بیگانگان تسلیم و مطیع برای مردم ایران؛ شاه بودند اما در مقابل بیگانگان تسلیم و مطیع بودند. به آنها دیکته مى شد، نه به وسیله یک رئیس جمهور بلکه به وسیله سفیر!
سفیر انگلیس به دربار مراجعه می کرد و مى گفت مصلحت شما این است که این طور باشد، شاه هم مى فهمید (مصلحت شما این است) یعنى چه! در کنار وابستگى مطلق و مطیع بودن در مقابل بیگانگان بى کفایتى هم که الى ماشاءالله وجود داشت.

علل عقب ماندگى علمى کشور ما در یکصد سال اخیر چه بوده است؟
 

من به شما عرض کنم در صد سال اخیر به معنای حقیقى کلمه برای این کشور هیچ کار اساسى قبل از انقلاب انجام نگرفته است. امروز در محیط دانشگاه چشم شما به حقایق علمى باز شده است. مى بینیدکه چقدرکار نکرده و راه نرفته داریم. مى شد این راهها را رفت. مى شد با کاروان علم همراه شد. مى شد علم و عالم و دانشمند و تحقیق و استقلال در علم و تحقیق را در کشور آزمایش کرد. اما این کار را نکردند بلکه برعکس عمل کردند.
در دوران ورود دانش جدید به کشور ما آنچه که وارد شد عبارت بود
از تقلید و ترجمه. البته منظورم ترجمه یک اثر ارزشمند نیست - که یک کار لازم است - منظورم فکر و ذائقه و روحیه ی ترجمه یى است؛ یعنى قدرت ابتکار را از یک ملت گرفتن، شجاعت حرف نو را از یک ملت گرفتن، همه اش توی سر او زدن، به او این طور تلقین کردن که اگر مى خواهى به جایى برسى و آدم شوی باید همان کاری را بکنى که غربیها کردند و از آن سر سوزنى تخطى نکنى! به مردم ما و محیط های علمى این گونه یاد دادند؛ اجازه ی ابتکار و نوآوری و خلاقیت علم را ندارند.
علم و فکر را باید تولید کرد، اینها نه در علوم تجربى و نه در علوم انسانى نه در علوم سیاسى و اجتماعى برای آفرینش علمى میدان ندادند.
لذا وضع این گونه است که امروز ملاحظه می کنید. البته در این بیست سال بعد از انقلاب با همه گرفتاری هایى که وجود داشته ورق برگردانده شده است و الا قبل از آن که انقلاب به میدان بیاید شجاعت خواستن، شجاعت اندیشیدن و اعتماد به نفس و اتکا به استعداد ایرانى در کشور مطرح نبود. اینها از برکات انقلاب بود.
نهایت آمال و آرزوی یک انسان در سیستم شاهنشاهى این بود که بتواند بر طبق نسخه ای که غربیها عمل کردند عمل کند؛ یعنى اصلا به خود اجازه نمى دادند که از آن روند تخطى کنند. پس استبداد، وابستگى، فساد و عدم ابتکار، عدم پیشرفت و بی کفایتى وجود داشت. اما انقلاب و نظام اسلامى در مقابل همه اینها قد علم کرد و انقلابى علیه همه ی اینها نمود این انقلاب و این نظام کار یک دسته و گروه خاص نبود، کار ملت بود.
منبع: چشم پندار زمان/ سخنان رهبری /انتشارات پیام صادق / اصفهان : چاپ اول 1382




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط