یادمان سفر مقام معظم رهبری به اصفهان (89)

چشم بیدار زمان (5)

ما از جوانان مى خواهیم راه را گم نکنند. مهمترین وظیفه این است که از کمربند ایمنى بسیار مستحکم ملت ایران که هویت جمعى ما را به وجود مى آورد یعنى نظام اسلامى با همه وجود پاسداری کنیم. جوان با هوشیاری و حوصله...
چهارشنبه، 3 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چشم بیدار زمان (5)
چشم پندار زمان (یادمان سفر مقام معظم رهبری به اصفهان (89)(5)
 


 





 

انتظار رهبر از جوانان
 

انتظار رهبر معظم انقلاب از جوانان چیست؟
ما از جوانان مى خواهیم راه را گم نکنند. مهمترین وظیفه این است که از کمربند ایمنى بسیار مستحکم ملت ایران که هویت جمعى ما را به وجود مى آورد یعنى نظام اسلامى با همه وجود پاسداری کنیم. جوان با هوشیاری و حوصله و همت جوانیش باید در محیط کار و تحصیل و مسؤولیت های آینده، همه همتش این باشد که از نظام حراست کند. نقاط کلیدی که باید مورد توجه شما عزیزان قرار بگیرد، اینهاست:
1- حفظ قانون اساسى و خط امام (ره) که در وصیت نامه آن بزرگوار مجسم و متبلور است.
2-(حفظ) شعارهای اساسى و سیاستهای کلى کشور.
3- از جوانها این انتظار وجود دارد که عدالت خواهى را از یاد نبرند.
4- آزادی را با همان مفهوم بسیار والای اسلامى - چه آزادی فردی،چه آزادی اجتماعى و سیاسى، چه آزادی معنوی و روحى - جزو خواستهای همیشگى خود بدانند و از یاد نبرند.
5- مبارزه ی با فقر و ایجاد رفاه عمومى را جزو مطالبات خود بدانند.
6- امر به معروف و نهى از منکر هم جزو مهمترین مسایلى است که جوانان باید به آن اهتمام کنند.
7- همچنین در برابر فریب رسانه ها در واژگون جلوه دادن حقایق تسلیم نشوند. امروز مهمترین تلاش دشمن این است که از پیشرفته ترین ابزار و روشهای ارتباطى مدرن و فوق مدرن استفاده کند؛ برای این که حقایق کشور ما را واژگون جلوه دهد. تسلیم خواسته ی آنها نشوید و اندیشمندانه با مسایل برخورد کنید. تسلیم اختلافاتى که بین بعضى از مسؤولان وجود دارد و متأسفانه بعضى از مطبوعات هم به آن دامن مى زنند نشوید.
(انتظار ما از شما جوانان) همین هایى است که گفته ام: عدالت طلبى، حفظ نظام اسلامى، دشمن شناسى، اهمیت دادن به استقلال کشور، اهمیت دادن به پیوند و ارتباط بین مسؤولان و مردم.
البته چیزهایى هم هست که مخصوص جوانهای عزیز ماست؛ به خصوص جوانهایى که مشغول تحصیل علم هستند و آن پرداختن به خود است.
عزیزان من! کمبود علم و عقب افتادگى علمى ما را جبران کنید و این با درس خواندن، فکر کردن، کارکردن و شجاعت علمى داشتن حاصل مى شود. ایمان خود را تقویت کنید. احساسات پاک و دلهای روشن و نورانى و با صفای شما، بهترین فرصت برای شماست تا پایه های ایمان را در دلهای خود مستحکم کنید که بحمدالله وجود دارد. خدا را شکر می کنیم که بسیاری از جوانان ما شاید بشود گفت اکثریت بزرگى از آنها پاکدامن هستند. مواظب باشید آلوده طلبان عالم که مى خواهند همه ی جوانان دنیاآلوده دامان باشند - نتوانند به آرزوی خود در مورد شما برسند. نیروی اراده ی خود را تقویت کنید.
به ورزش اهمیت بدهید؛ به خصوص روی ورزش تأکید می کنم. من ورزش را به عنوان یک کار بین المللى، نمایشى هیجانى در درجه ی دوم مى دانم؛ در درجه ی اول ورزش برای تقویت و سلامت جسم است که این را برای همه ی جوانهای کشورمان زن و مرد لازم مى دانم. آماده کنید خودتان را این کشور متعلق به شماست. بخشى از راه را نسل قبل از شما طى کرده است. کسى که باید بخش بیشتر این راه را ان شاءالله با آگاهى وسیعتر طى کند، شما هستید.
پروردگارا! به محمد و آل محمد روز به روز بر نورانیت این جوانان بیفزا، پروردگارا! به محمد و آل محمد آینده ای روشن و سربلند و پیروز ایران را به دست مقتدر این جوانان رقم بزن. پروردگارا سعادت دنیا و آخرت را به آنها عنایت کن و همه ی آنها را سربازان ولی عصر(عج) قرار بده و دعاى بزرگوار را در حق ما و همه ی این جوانان مستجاب فرما.
کتاب خیلى مى خواندم. ادبیات و شعر. قصه را خیلى دوست داشتم.رمانهای معروفى هم در نوجوانى خوانده ام. به تاریخ و کتاب های تاریخى علاقه زیادی داشتم. پدر هم کتابخانه خوبى داشت. البته کرایه هم می کردیم. نزدیک منزلمان کتابفروشى کوچکى بود که کتاب کرایه مى داد.

زورخانه
 

قبل از انقلاب، چند روزی در حجره اش مهمان بودیم. تعطیلى درسها بود و حجره فقط در اختیار ما. بعضى روزها به ما سر مى زد و با هم به جاهای دینى و زیارتى مى رفتیم. یک روز به یک زورخانه رفتیم. وارد که شدیم، دیدیم نیست. چند لحظه بعد، سید على، با لباس زورخانه وارد گود شده بود و ورزش می کرد. ورزش باستانى!

انجمن ادبی مشهد
 

گاه گاهى شعر مى گفتم. در انجمن ادبى مشهد، رفت و آمد داشتم. اما چون اغلب، اشعار دیگران را نقد می کردم و آنها هم غالبا نقد مرا تصدیق می کردند، یک جوری فهمیده بودم که شعرهای خودم در حدی نیست که بخوانم. مى دانستم که اگر نقد شود اشکالات زیادی دارد. به عنوان یک ناقد، از اشعار خودم راضى نبودم. آن موقع حدود بیست سالم بود.

خوش فهم
 

در کلاس درس آیت اله آقا مرتضى حائری شرکت می کردیم. مدتى بود که تا نیم ساعت دیر مى آمدند. برایمان سؤال شده بود. بعد از کلى پرس و جو بالاخره فهمیدیم ایشان در منزلشان یک درس دیگر دارند. آن هم برای یک نفر. سید على خامنه ای. وقتى به ایشان گفتیم روا نیست شما به خاطر یک نفر، جمعى را معطل کنید، پاسخ دادند: «سید بسیار خوش فهم است.»

خم می
 

بعد از انفجار بمب در 6 تیر، به عیادتش رفته بودم. در حالی که هنوز ازانفجار مقر حزب جمهوری و شهادت دوستان خبر نداشت. به سختى مى توانست حرف بزند. جراحاتش آن قدر زیاد بود که روز اول، پزشکان قطع امید کرده بودند، اما اراده ی حضرت حق، جانبازی بود، نه شهادت.

گفتم حالت چطوره؟
 

در حالی که به عکس امام اشاره می کرد به سختى گفت: «سر خم مى سلامت، شکند اگر سبویى...»

دانشجو
 

هر چند وقت یکبار به دستور امام برای پرسش و پاسخ به دانشگاه هامى رفتم. چند وقتى که گذشت، نامه های گلایه آمیزی از طلاب دریافت
می کردم به این مضمون که: چرا شما دایم پیش دانشجوها مى روید، چرا پیش ما نمى آیید؟! خب، ما هم رفتیم.

قالى
 

با آقا درس داشتیم. منزل خودشان. پس از چند جلسه با چند نفر از دوستان پولى تهیه کردیم و دو تخته قالى نو خریدیم. بردیم و در اطاق پهن کردیم. وقتى وارد شدند و قالى ها را دیدند، گفتند: «خوب بود راهنمایى مى گرفتید و بعد... » نتوانستیم، هر کاری کردیم نشد که نشد. نتوانستیم متقاعدشان کنیم. بالاخره قالى ها را پس دادیم و جایشان چهار تا زیلو خریدیم.

کدام دانشگاه؟
 

بعد از قبول قطعنامه 598، از سوی سازمان ملل، خاویار پرز دکوئیار، دبیر کل سازمان ملل متحد، برای رایزنى های لازم به ایران آمده بود. بعد از ملاقات با رئیس جمهور، در حالی که خیلى شگفت زده شده بود از من پرسید: «این آقا از کدام دانشگاه علوم سیاسى فارغ التحصیل شده است؟! »

کتاب های جدید
 

یکى دو سال بیشتر از تأسیس دفتر ادبیات حوزه هنری نگذشته بود،
حدود 63 کتاب درباره ی دفاع مقدس چاپ کرده بودیم. روزی به همراه کتب ذکر شده، خدمت آقا رفتم و کتاب ها را تقدیم کردم. کتاب ها را نگاهى انداخت و بعد سه جلد را برداشت و باقى را برگرداند. بعد در حالی که جلد کتاب های در دستش را نگاه می کرد، گفت: «این سه جلد، جدید است. باقى را، هم دیده ام، هم خوانده ام. تازه بعضى از کتاب ها را در منزل با بچه ها هم خوانى! کرده ایم. »

سرباز رهبر
 

اولین جلسه کنفرانس بین المللى حمایت از انتفاضه بود. پس از سخنرانى، هنگامی که آقا در حال عبور از سالن کنفرانس بود، سید حسن، خودش را به آقا رساند و دست ایشان را بوسید. برایم کمى تأمل برانگیز بود. دو روز بعد که به دیدار سیدحسن نصرالله رفتم، قضیه را پرسیدم.
سید حسن گفت: «امسال، رسانه های جهانى مرا به عنوان «مرد سال» نامیده اند و در کشورهای عربى نیز عنوان «موفق ترین رهبر جهان عرب» را به من داده اند. دیروز چون مراسم به طور مستقیم در جهان پخش مى شد، مناسب دیدم به همه بگویم که من «سرباز» رهبر انقلابم» .

تذکر
 

دختر هفده ساله ای در نامه ای به آقا نوشته بود که: «شما روز قدس، مردی را که بین خطبه ها بلند شد و به نظر من گویا نامه ای داشت یا... درانظار مردم خرد کردید! مى خواهم که در این خصوص مرا توجیه کنید. »
جواب نامه این گونه آمد:
«دختر عزیزم! از تذکر شما خرسند و متشکرم و امیدوارم خداوند همه مان را ببخشد... در باب آنچه که یادآوری کردید، هیچ دفاعى نمی کنم، گاهى گوینده از تلخى لحن خود، به قدر شنونده آگاه نمى شود و در این موارد، همه باید از خداوند متعال بخواهند که آن گوینده را متوجه و اصلاح کند و اگر ممکن شود به او تذکر دهند. توفیق شما را از خداوند متعال مسئلت دارم. »

فقط 14 سکه
 

یک شب که به منزل شهیدی رفته بودیم، پس از احوالپرسى و گفتگو، موقع خداحافظى یکى از اعضای خانه جلو آمد و گفت: دو نفر از فرزندان شهدا که الان در جمع ما هستند، صیغه ی محرمیت خوانده اند، خیلى دوست دارند صیغه ی دایم آنها را شما بخوانید.
- اشکال ندارد، مى گویم یک وقتى مشخص کنند، بیایند دفتر.
- دوست داریم همین الان انجام شود.
- مانعى ندارد. اما به شرطى که مهریه بیش از 14 سکه نباشد.
گفتند: «مهریه صد سکه بهار آزادی است. » چند لحظه ای سکوت بود و سکوت. ناگهان دختری که ظاهرا همان عروس خانم بود جلو آمد و گفت: «من بقیه را بخشیدم. مهریه فقط 14 سکه باشد.» مراسم اجرا شد و عروس و داماد هم هر کدام سکه ای از دست آقا هدیه گرفتند.

ایستاده!
 

خانواده سرداران شهید به دیدار آمده بودند. تک تک خانواده ها مى آمدند، حرفهایشان را مى گفتند و مى رفتند. با دیدن هر خانواده، خاطرات گذشته آقا با آن سردار ذکر مى شد. ملاقات زیبایى بود. گاهى مى شد که فردی بعد از اینکه نوبتش تمام مى شد، دقایقى بعد مى آمد و مى گفت، نکته ای را فراموش کردم! مى رفت و دوباره شروع به حرف زدن می کرد. دیدار دو ساعتى طول کشید، تمام این مدت هم، آقا ایستاده بود.
ایستاده!

آقازاده ها
 

هنگام تعویض ضریح مطهر حضرت امام رضا (علیه السلام) همراه آقا به عتبه بوسى مشرف شدیم. کنار مرقد مشغول راز و نیاز بود. تمام که شد، آقای واعظ طبسى گفتند: «اگر اجازه بدهید، آقا زاده ها هم بیایند نزدیک تر، تا امام (علیه السلام) را از نزدیک زیارت کنند. »
- پس بقیه چى؟! اگر باقى هم مى توانند از نزدیک قبر امام (علیه السلام) را زیارت کنند، فرزندان من هم بیایند.
آن روز همه آمدند. همه توفیق زیارت یافتند. همه!

اسب سواری
 

یکى از روزهایى که به کوه آمده بودند، دو رأس اسب آماده کردم تا اگر خواستند، اسب سواری کنند. من خودم خبره ی این کارم. اسب آرام رابرای ایشان گذاشتم، گفتم شاید زیاد بلد نباشند، خوب نیست جلوی ما. مراعات دستشان را هم می کردم.
هنگام سوار شدن، چابکى بیشتری از من نشان داد. خیلى تند و تیز روی اسب نشست و اسب را به جلو راند. در آن منطقه ی کوهستانى اینگونه اسب راندن هنر مى خواهد. تازه خیلى هم دقت می کرد، هیچ فشاری به اسب نیاید.

سروده ی مقام معظم رهبری
 

سر خوش ز سبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آینه خو کرده ی حیرانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمری است پشیمان ز پشیمانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
از شوق شکر خند لبش جان نسپردم
شرمنده ی جانان زگران جانی خویشم
به شکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هر چند امین زیرنویس=تخلص مقام معظم رهبری در اشعار.@. بسته ی دنیا نیم اما
دل بسته ی یاران خراسانی خویشم
منبع: چشم پندار زمان/ سخنان رهبری /انتشارات پیام صادق / اصفهان : چاپ اول 1382




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط