عالم را چگونه اندازه پذير کنيم؟
نويسنده: رضا منصوري
اما دانستن اندازه هاي ستارگان را، آن بس بود که زمين با قطرش يک نهيم، همچنان که يکي را اندر پيمودن به سنگ يا ارش يا کيل به اصطلاح يک با ديگر نهند. ولکن اگر کسي آن را بدان مسافت ها خواهد که ميان مردمان مستعمل و معروف است، ببايد دانستن که قطر زمين دو هزار و صد و شصت و سه فرسنگ است...
امروزه در زبان علم اين کاري که ابوريحان مي کند مي گويند بي بعد کردن يک کميت! در فيزيک ياد مي گيريم که هر کميتي بعدي دارد و واحدي که با آن اندازه گيري مي شود. مي گوييم بعد طول با بعد زمان تفاوت دارد. بعد مساحت يا حجم هم با بعد طول تفاوت دارد. همين طور بعد جرم با سرعت و نيز با انرژي متفاوت است. اين گونه است که تفاوت کميت ها در علم بارز مي شود و رابطه ميان آن ها، يعني فرمول ها، معني دار. بعد هر کميت هم نمادي بين المللي دارد، مثلاً زمان را با T، طول را با L و جرم را با M نمايش مي دهيم. به اين ترتيب بعد چگالي، يعني جرم تقسيم بر حجم، مي شودM/L^3 که در آن M بيانگر جرم است که بر حجم، يعني L^3، تقسيم شده است. براي بيان هر کميت، مثلاً طول، دو راه داريم: يکي اين که آن را برحسب يک واحد بيان کنيم، مثلاً متر. در اين صورت مي گوييم ارتفاع برج ميلاد مثلاً 440 متر است، يعني 440 برابر طول متر استاندارد که در اداره استانداردها درکرج نگهداري مي شود. راه ديگر هم داريم؛ مثلاً براي بيان قطر خورشيد، به جاي اين که آن را برحسب متري يا کيلومتر بيان کنيم، برحسب قطر زمين بيان مي کنيم. به عبارت ديگر قطر خورشيد را بر قطر زمين برحسب متر يا کيلومتر، تقسيم مي کنيم تا عددي به دست آيد که بگويد خورشيد چند برابر زمين است. در اين صورت معمولاً مي گوييم اين عدد بي بعد است! پس اگر به قطر خوشيد، با اين توصيف، عدد 100 را نسبت دهيم، معني آن اين است که قطر خورشيد 100 برابر قطر زمين است. مي بينيد که اين روش همان است که ابوريحان به کار برده است و ما حالا در کيهان شناسي به وفور از آن استفاده مي کنيم.
کيهان را با چند پارامتر مي توان مشخص کرد؟
تحولات 20 سال اخير کيهان شناسان را به اجماعي در اين زمينه رسانده است: 5 تا 10 پارامتر وضعيت کيهان را مشخص مي کند. تعيين هرچه دقيق تر اين پارامترها، کميت ها، هدف کيهان شناسي است. تعيين دقيق تر به اين معني هم هست که ارتباط آنها هم با همديگر بهتر درک شود. اين کميت ها بي ارتباط با هم نيستند و گاهي رصدها ترکيبي از آن را تعيين مي کند در زبان علم اصطلاحاً گفته مي شود در تعيين چند پارامتر واگِني حاکم است. در اينجا با چند نمونه از اين پارامترها آشنا مي شويم.
سرعت انبساط و پارامتر هابل
توجه داشته باشيد که من گاهي از پارامتر هابل و گاهي از ثابت هابل صحبت کردم و وانمود کردم که اين کميت ثابت است. اما به راحتي مي توانيد استدلال کنيد که اين کميت تابعي از زمان است؛ هرچه به گذشته عالم برويم مقدار H بيشتر و بيشتر مي شود، که علت آن جاذبه گرانشي ماده عالم است؛ گرانش جلو انبساط را مي گيرد. پس بايد راهي پيدا کرد که اين وابستگي به زمان را هم در رصدها مشاهده کرد، که اين کار کيهان شناسان حرفه اي است.
پارامتر چگالي
خوشبختانه، معادله هاي ديناميکي عالم راه مناسبي جلو پاي ما مي گذارند. در مدل هاي عالم ديديم که هندسه عالم ممکن است کروي (بسته)، تخت، يا هذلولي (باز) باشد. اين هندسه هنگامي مي تواند تخت باشد که چگالي عالم مقدار کاملاً مشخصي داشته باشد، که البته بر چگونگي و سرعت انسباط تأثير مي گذارد. پس اگر سرعت انبساط را بشناسيم مي توانيم اين چگالي بحراني يا آستانه را هم بشناسيم. چرا صفت آستانه را براي اين چگالي به کار مي بريم؟ براي اين که اگر چگالي عالم قدري بيشتر از اين مقدار باشد، عالم بسته مي شود، و اگر قدري کوچک تر باشد باز و هذلولي مي شود و ديگر تخت نخواهد بود. به اين ترتيب، به قول ابوريحان سنگ يا ارش يا کيل ما براي اندازه گيري چگالي عالم بهتر است همين چگالي آستانه باشد. معادله هاي کيهان شناسي، و با فرض اينکه ثابت هابل 70=H است، به ما مي گويد که اين چگالي آستانه برابر است با گرم بر سانتي متر مکعب! پس چگالي عالم نبايد تفاوت چنداني با اين عدد داشته باشد اين است که مقايسه چگالي عالم با چگالي آب يا چيز ديگر بي معني مي شود. همين عدد نشان مي دهد چقدر فضاي خالي مثلاً در کره اي به شعاع 100 مگا پارسک در اطراف ما هست که با وجود زمين، سياره ها، ستاره ها و کهکشان ها، که اين قدر هم پرچگال اند، چگالي ميانگين عالم اين قدر کم است.
حالا راهي را که ابوريحان پيشنهاد مي کند انتخاب کنيم. چگالي عالم را بر اين چگالي آستانه تقسيم کنيم تا ببينيم چگالي عالم چند برابر است، يا به قول او «چگالي آستانه ي را يک نهيم»! کميتي که اين گونه به دست مي آيد با حرف يوناي امگاي بزرگ، نمايش مي دهند. پس اگر عالم ما تخت باشد بايد امگا برابر 1 باشد، يعني چگالي عالم همان چالي آستانه باشد. مي بينيد چقدر کار کردن با اين امگا راحت است!
حالا اگر چند نوع ماده در عالم وجود داشته باشد، که دارد، آنگاه مي توانيم امگاي متناظر با هرکدام را هم بيان بکنيم؛ مثلاً ماده روشن، يا به اصطلاح فيزيک دانان ماده باريوني شامل هسته ها و اتم هاي مألوف مانند پروتون و نوترون و هيدروژن و هليوم. در اين صورت از شاخص b براي باريون استفاده مي کنيم و چگالي ماده باريوني در عالم را با نشان مي دهيم. چگالي ماده تاريک را با و چگالي انرژي تاريک را با نشاِن مي دهيم که به راحتي مي توانيد حدس بزنيد شاخصه هاي DM و DE از کجا مي آيند؛ در اين حد زبان انگليسي جزو فرهنگ عمومي ديپلمه هاي امروزي بايد باشد! پس جمع همه اين ها مي شود چه راحت و جالب! پس کيهان شناس هدايت مي شود به اين سمت که ببيند سهم هرکدام چه بخشي از يک است! در پنجاه سال اول کيهان شناسي مدرن فکر مي کرديم يعني همه ماده عالم روشن است و از جنس ماده معمولي روي کره زمين يا خورشيد است. در سه دهه آخر قرن بيستم متوجه شديم بخش بزرگي از ماده عالم به صورت تاريک است، يعني و ده سال است که متوجه شده ايم چيزي ديگر هم در عالم بايد باشد که نام آن را انرژي تاريک گذاشته ايم، پس.
اين کميت، چگالي عالم، و جزييات آن از پارامترهاي مهم در شناخت کيهان است.
به همين قياس مي توانيد حدس بزنيد بقية پارامترها چگونه تعريف مي شوند. مي بينيد که چگونه عالم بسيار پيچيده ما با چند پارامتر مشخص مي شود! البته تعيين هرکدام از اين پارامترها صدها نفر، اگر نه هزاران نفر، را سال ها درگير مي کند، و مبلغ هاي هنگفتي هزينه مي شود تا داده هاي به دردبخور براي تعيين آنها به دست آيد.
اين چه انساني است که حاضر است از هزينه هاي لازم زندگي، از نان شب، بزند و خرج علم و کيهان شناسي بکند تا بداند مثلاً h برابر است با 0/69 يا 0/7! شما بوديد اين کار را مي کرديد؟
منبع: ماهنامه نجوم، شماره 196