بررسي آراي تاريخي دکتر محمد عبدالرحمن و بن عباس معتوق در ارتباط با آل بويه، شيعه و عباسيان(1)
نويسنده: دکتر ابراهيم باوفا
استاديار دانشگاه آزاد واحد رشت
استاديار دانشگاه آزاد واحد رشت
چکيده
کليدواژه ها: آل بويه، احمد معزالدوله، عضدالدوله، تشيع، محمد عبدالرحمان، بن عباس معتوق، عباسيان.
مقدمه
با آنکه اين دوران را دوران شکوفايي علمي، پيشرفت فرهنگي، انسان گرايي و عصر طلايي توصيف کرده اند (کومر، 1375، ص34)، عده اي سرسختانه مي کوشند آنان را متهم کنند که مي خواستند بساط خلافت را برهم زنند و جانشيني رسول خدا(صلي الله عليه و آله) را که عباسيان داعيه دار آن بودند، خدشه دار و تضعيف کنند (عباس معتوق، 1977م، ص 130).
يکسونگري دکتر محمد عبدالرحمن، مؤلف کتاب خيانات الشيعه و اثرها في هزائم الامه الاسلاميه، همانند آثار مشابهي که توسط متعصبان اهل سنت همچون حياه العلميه في العراق خلال العصر البويهي تأليف رشاد بن عباس معتوق تهيه مي شود و همواره با بغض و عداوت نسبت به شيعه و حکومت هاي شيعه همراه است، محرک نگارنده براي انجام اين پژوهش گرديد. نويسندگاني از اين دست، دولت هاي شيعي را برخلاف جريان خلافت اسلامي مي دانند. به نظر آنان خلافت اسلامي در طول تاريخ اسلام، شامل حکومت هاي امويان، عباسيان و عثمانيان است.(1)
حملات شديد نويسندگان مزبور به آل بويه با عنوان براندازنده دستگاه خلافت عباسي و مذاهب اهل سنت، منحرف کننده ي تاريخ اسلامي و بسياري نسبت هاي ديگر، مانند تلاش آنها در گسترش و ترويج فرهنگ و معارف شيعي، مرا در انجام چنين کاري مصمم تر ساخت. ايراني بودن و تسامح و تساهل مذهبي آل بويه که ناشي از تفکر عقلاني شيعه است، دو جرم بزرگ و نابخشودني آنان از نظر محمود عبدالرحمن و رشادبن عباس معتوق است که در مقاله ي حاضر به آن اشاره شده است (عباس معتوق، 1977م، ص149).
گفتني است مؤلفان مزبور، در اين آثار، خاصه کتاب خيانات الشيعه، بي آنکه به تفکيک «شيعه اعتقادي» از «شيعه تاريخي - سياسي» بپردازند، تمامي فرقه هاي انحرافي مانند غاليان را نيز جزء آن به شمار آورده اند (محمد عبدالرحمن، 2007م، ص 125-138)؛ همچنين از ميان انبوه مسائل اعتقادي شيعه، فقط به مسئله «تقيه» توجه نشان داده اند و بر اساس آن، تمامي فعاليت ها و حرکات شيعيان به ويژه مواضع آنان را در تاريخ اسلام در رويارويي با دستگاه خلافت عباسي، خيانت و توطئه محسوب نموده اند (محمد عبدالرحمن، همان، صص 10و 15)/عباس معتوق، همان، ص 20و صفحات بعد)؛ در حالي که اين امر، ناشي از خشونت و شدت عمل، ظلم و ستم امويان و عباسيان عليه پيروان و اولاد علي(عليه السلام) بوده است و مؤلفان، همه ي اين عوامل، خاصه محروميت و تحمل ستم از سوي شيعيان را به عمد ناديده مي گيرند؛ گذشته از اين، به درک و فهم مسئله تقيه از منظر ائمه اطهار، فقيهان و علماي شيعه نيز برنيامده اند، بلکه فقط به يک اثر ضدشيعي به نام حقيقه الشيعه نوشته عبدالله الموصلي (موصلي، 2002م) اکتفا ورزيده اند (محمد عبدالرحمن، همان، ص16/الموصلي، 2002م، ص36-37) و در مبحث اجمالي آموزه هاي شيعه، تنها به اثر مزبور ارجاع داده اند (محمد عبدالرحمن، همان، ص17-25)؛ نه به آثار کلامي، تاريخي و فقهي شيعه.
در اين مقاله، آل بويه بيشتر در ارتباط با تشيع، دستگاه خلافت عباسي و مذاهب اهل سنت، مورد بررسي قرار خواهد گرفت و اينکه چگونه شيعيان با ياري و کمک متقابل آل بويه پس از سه قرن محروميت و تحمل ستم، توانستند بر مرکز خلافت دست يابند و آزادانه براي مدتي نه چندان کوتاه، به تبليغ و ترويج تشيع و انجام مراسم مذهبي خويش بپردازند؛ چيزي که تا آن زمان و به آن شکل، براي آنان امکان پذير نبود. در ادامه به شيوه ي حاکميت فرمانروايان بويهي مي پردازيم تا بتوان آثار حکومت آنان در قرون نخستين اسلامي و ارتباط حکمرانان ترک - تابع خلفا و اميرالمؤمنين هاي حاکم بر بغداد - چون غزنويان و سلجوقيان را با آنان مقايسه کرد و به آثار فرهنگي آن توجه نمود.(2)
حاصل اين پژوهش، به دستاورهايي ختم شده است که نگارنده، آنها را بر اساس اهميت مسئله و موضوعاتي که از سوي دکتر محمود عبدالرحمن و بن عباس معتوق عليه آل بويه طرح شده، دسته بندي کرده، به صورت زير مورد بررسي و تحليل تاريخي قرار داده است:
1. آل بويه و شيعه
بايد گفت: اوضاع مذهبي در همه ي زمان ها، يکي از مهم ترين معيارهاي تعيين کننده ي اوضاع سياسي، اجتماعي و اقتصادي است و بدون توجه به انگيزه هاي مذهبي و شناخت واقعيت هاي موجود، نه حاکم مي تواند حکومت کند و نه مورخ مي تواند قضاوت تاريخي درست داشته باشد. آل بويه يکي از معدود سلسله هايي است که هم صبغه ي ايراني و هم رنگ مذهبي شيعي دارد؛ شيعي بودن آنها به ويژه براي بسياري از متعصبان اهل سنت، مانند دکتر محمود عبدالرحمن و بن عباس معتوق فاجعه اي در روند مستمر خلافت عباسي محسوب مي شود (محمد عبدالرحمن، همان، ص73/ عباس معتوق، 1977م، صص 5 و 149). آنان در زماني به قدرت رسيدند که خليفگان عباسي در کمال ضعف و فترت بودند. آل بويه در اين دوران توانستند دولتي مقتدر را سامان دهند. در اين جا، برآنيم اوضاع مذهبي و ديني اين دوران را بررسي کرده، معلوم نماييم آيا آل بويه به راستي مدافع مذهب يا مذهب خاصي بوده اند؟ فراواني جمعيتي به لحاظ مذاهب مختلف، در زمان آنان چگونه بوده است؟ آيا آنان به علت گرايش به شيعه، مانع حضور و اظهار عقيده ي ديگران مي شدند؟ آيا زمينه ي فتنه هاي مذهبي، به قبل از دوران آل بويه باز مي گردد و آيا آنها در تشديد درگيري ها سهيم بوده اند؟ آيا تسامح و تساهل مذهبي که در مورد آنان مطرح است، با تعصب مذهبي سازگار است؟ مهم تر از همه، وضعيت شيعيان در اين زمان در مقايسه با ساير دوران هاي خلافت عباسي، چگونه بوده است و در درگيري ها و فتنه ها، شيعيان يا سنيان تا چه اندازه نقش داشته اند؟
الف) اوضاع ديني
براي روشن شدن مسائل فوق، لازم است وضعيت ايران و عراق از نظر تقيد به مذاهب گوناگون بررسي شود. روزگار آل بويه مصادف است با آزادي نسبي مرم در سراسر قلمرو حکمراني آنان. علت آن، ضعف دستگاه خلافت عباسي، تساهل و تسامح مذهبي آل بويه است (DAVIES, 1960, vol, I,P.1350)؛ از اين رو داعيان و مدعيان ديني، خاصه علما فرصت مي يابند آموزه هاي اعتقادي خويش را تبليغ کنند. در اين روزگار، بيشتر مردم ايران و عراق تابع يکي از مذاهب چهارگانه ي اهل تسنن بودند. اکثر آنها را حنفي و در درجه ي بعد شافعي، سپس حنبلي و آن گاه مالکي تشکيل مي داد. بنا به گفته ي مقدسي، مردم دامغان و اکثر اهل گرگان و جمعي از اهالي مازندران، حنفي و بقيه حنبلي و شافعي بودند. در آذربايجان، اهل حديث و حنبلي مذهب فراوان بود. حنفي ها نيز در آن جا زياد بودند. همدان و توابع آن، اصحاب حديث و خوزستاني ها بيشتر معتزلي بودند. در فارس نيز حنفي و ظاهري يافت مي شد. در خراسان، خاصه نيشابور، حنفي مذهب وجود داشت. در خراسان هم شافعي بسيار بود (مقدسي، 1361، ج2، صص473، 539، 590، 653 و 691).
به نظر مي رسد در اثر آزادي نسبي به وجود آمده؛ در سايه ي ضعف خلفا و نبود خلفايي مانند مأمون که از اعتزال حمايت کنند (REKAY.M 1991,vol. VI,P.331) يا متوکل که از اشاعره پيروي نمايد (KENNEDY.H,1995, vol. VIII, PP 777-778)، سبب شده بود بحث هاي کلامي شديدي بين گروه هاي مختلف که مهم ترين آن، دو گروه معتزله و اشاعره بود، رواج يابد و عامه ي مردم نيز از روي تعصب و علاقه، به اين بحث ها بپردازند و خود را اهل اطلاع بدانند.
سيطره ي آل بويه در عراق و تسامح آنان در حدي بود که همه ي فرقه ها اعم از شيعه و سني به اظهار نظر مي پرداختند (DAVIES, 1960,vol, p1350f). آزادي انتخاب مذهب به اندازه اي بود که حتي حکام و امراي يک منطقه، هر يک به مذهبي معتقد بودند. با آنکه مکتب کلامي اعتزال در روزگار آل بويه غلبه داشت، اما اين مانع از آن نبود که دانشمند اشعري مذهبي چون باقلاني از اعتقادات خويش ماهرانه دفاع نکند (ابن خلکان، 1997م، ج2، ص359). اشعري ها، همواره سني بودند (MONTGOMERY WATT, 1960, vol, I,P 694). در حالي که معتزلي به دو فرقه ي شيعه و سني تقسيم مي شدند (GIMARET, 1993,vol, VII, P.783) در اين بين، ظهور دانشمندان شيعي و ابراز وجود در حوزه هاي مختلف علمي، باعث تحريک بعضي از فرقه ها چون حنابله شد. آنان به فتنه گري پرداختند (ياقوت حموي، 1936م، ج6، ص426). و سرانجام با سقوط حکومت آل بويه و آمدن سلجوقيان، قدرت از شيعه گرفته شد (اشپولر، 1383،ج1، ص 214-215).
ب) وضعيت شيعيان
متوکل عباسي با شيعيان بسيار بدرفتاري کرد. او قبر امام حسين(عليه السلام) را چندين بار با خاک يکسان کرد و دستور داد آنجا را شخم بزنند (متحده، 1381، ج4، ص69-70/سوردل، 1383، ج1، ص185). انگيزه ي وي از اين کار زدودن ياد حسين(عليه السلام) از خاطره ها بود؛ چه اينکه ياد او موجد انقلاب هايي بر ضد حاکمان بود. در نامه ابوبکر خوارزمي (د: 393/383ق) نويسنده ي اين دوران، مي توان به وضعيت شيعيان تا اندازه اي پي برد. او در نامه ي خود مي نويسد:«اگر ما در فرايض و سنن، پيرو امامان خود هستيم، در رنج و سختي هم بايد پيرو آنان باشيم». وي پس از اشاره به سختگيري هايي که بر اصحاب علي بن ابي طالب و بزرگان شيعه از طرف عمال جور وارد شده، مي گويد:
پيشوايي از پيشوايان هدايت و سيدي از سادات خاندان نبوت از دنيا مي رود، کسي جنازه ي او را تشييع نمي کند و قبر او گچکاري نمي شود؛ اما چون دلقک و مسخره اي و بازيگري از آل عباس بميرد، تمام عدول و قاضيان در تشييع او حاضر مي شوند و قائدان و داعيان براي او مجلس عزا به پا مي دارند. دهريان و سوفسطائيان از شر ايشان در امانند، ليکن آنان هر که از شيعه بدانند، به قتل مي رسانند. هر کس نام پسرش را علي بگذارد، خونش را مي ريزند، شاعر شيعه را زبان مي برند و ديوانش را پاره مي کنند و جعفر متوکل به کسي عطا مي بخشد که به آل ابي طالب دشنام دهد...، علويان را از يک وعده خوراک منع مي کند، در حالي که خراج مصر، اهواز و صدقات حرمين شريفين حجاز به مصرف خنياگران مي رسد. من چه بگويم درباره قومي که تربت و قبر امام حسين(عليه السلام) را شخم زدند و در محل آن زراعت کردند و زائران قبرش را به شهرها تبعيد کردند (فقيهي، 1357، ص453-454).
در برابر موضع گيري هاي صريح خليفگان عباسي در برابر شيعه، علي (عليه السلام) و اولاد ايشان، حکومت آل بويه اجازه دادند شيعه نيز همانند ساير فرقه ها، اظهار وجود کند؛ زيرا در ساير زمان ها شيعه حق اظهار وجود نداشته است (بوسه، 1381، ج4، ص 248-249). آيا اعتقاد اميران آل بويه اين بوده است که شيعيان را بر ساير فرق برتري دهند و آنان را در همه ي امور حاکم گردانند يا برعکس به دليل اعتقادشان به حقانيت تشيع، به آنها هم اجازه ي عرض اندام دادند؟ (زرين کوب، 1368، ج2، صص 478 و 480).
آل بويه با آنکه شيعي يا طرفدار شيعه بودند و تعمير قبور ائمه و برگزاري مراسم سوگواري سالار شهيدان و نيز بزرگداشت عيد غدير از کارهاي آنان است (ابن اسفنديار، 1366، ص 224/ابن اثير، 1998م، ج7، ص 205)، به اين دليل که بر جمعيت کثيري از اهل سنت حکومت مي کردند، از تعصب اجتناب مي ورزيدند (DAVIES, 1960, vol.I, PP 1350-1351). علاقه ي آنان برقراري رفتاري مسالمت آميز بين فرقه هاي ديني بود. تمکين و احترام آنان به خلفا و پذيرش خلعت و منصب و لوا از آنان، حکايت از اين امر دارد (ابن اثير، همان، ج7، ص 206). برخلاف سنت قبل و نيز بعد از آنان در حکومت هاي سني مذهب غزنوي، سلجوقي و عثماني، مهم ترين امتيازي که دولت آل بويه براي شيعيان داشته است، اجازه ي تظاهر علني به عقايدشان بدون نياز به تقيه بوده است. در اين روزگار تشيع امامي، بي آنکه مذهب رسمي حکومتي شود، اجازه يافت به انجام مراسم مذهبي و ابراز عقايد خويش بپردازد و علماي شيعه به نشر فرهنگ شيعي مبادرت کنند (کرمر، 1375، ص82).
آل بويه اگر چه اعتقاد شيعي داشتند، ولي به اختلاف ميان شيعه و سني راضي نبودند و ضمن برخورد قاطعانه با آن، براي گذراندن حکومت خويش، آرامش را بيشتر طلب مي کردند و بر همين اساس بود که خليفه ي عباسي را که در بعضي موارد براي او رمقي نمانده بود، به ظاهر حفظ مي کردند، در حالي که اهل تسنن به پشتوانه ي دستگاه خلافت، همواره در صدد حذف و طرد شيعيان بودند (کاردت، 1383، ج2، ص 1677)، اما سلاطين آل بويه، به هيچ وجه از اعمال مراسم مذهبي اهل سنت جلوگيري نمي کردند و با آنان به محبت رفتار مي کردند، چنان که معزالدوله، قاريان خوشي الحاني را براي نماز تراويح اهل سنت در بغداد معين ساخت (فقيهي، 1357، ص 476)؛ همچنين در درگيري هاي ميان شيعه و سني، مداخله ي جانبدارانه نداشتند؛ حتي قصه خوانان و مناقب گويان را که موجد اختلاف مي شدند؛ منع مي کردند؛ با اين حال روشن است که شيعه با آمدن آل بويه قدرتي يافت و زمينه ي گسترش افکار و علني نمودن عقايدش فراهم شد (اشپولر، 1377، ج1، ص 330-331).
ج) تسامح و تساهل مذهبي آل بويه
نکته ي ديگر اينکه: آيا تساهل و تسامحي که در دولت آل بويه بوده است، مديون تفکرات شيعي آنهاست يا مناسبات سياسي آنها به دليل ادامه حکومت خويش، آنان را به چنين امري واداشته است؟
به عقيده ي پاره اي از سنيان، مانند رشادبن عباس معتوق و محمود محمد عبدالرحمن، خاصه اهل حديث و حنبليان، هر فتنه اي که در تاريخ اسلام ظاهر شده، موجد آن يکي از شيعيان بوده است (عباس معتوق، 1418ق، ص 187/محمد عبدالرحمن، 2007م، ص 15و صفحات بعد)؛ ولي آيا واقعاً چنين بوده است؟ يا شيعه در مقابل اين حوادث موضعي تدافعي داشته است؟
به نظر مي رسد همچنان که تسامح و تعصب با يکديگر ناسازگارند، تسامح و عقلانيت فردي مي تواند با هم جمع شود؛ به سخن ديگر، جايي که عقل و خردورزي حکومت مي کند، آنچنان آرامش و طمأنينه اي به دارنده ي آن مي دهد که مي تواند سخت ترين حملات را تحمل کند و با عقلانيت آن را پاسخ دهد. برآشفتن در جايي است که عقلانيت کاربردي ندارد. در هر حال، تسامح و تساهل حکومت آل بويه را به رويکرد شيعي اين خاندان نسبت مي دهند (kabir. 1964).
چنان که کرمر گفته است، تشيع بيش از تسنن نشان داده است که در برابر جريان هاي فکري تاب تحمل دارد. (کرمر، 1375، صص 64-65 و 82)؛ در واقع بسياري، اين تسامح شيعي را نهفته در ذات اسلام مي دانند؛ زيرا وقتي قرآن با فريادي رسا اظهار مي دارد: «فبشر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه» (زمر: 18)، شعار قرآني ديگر نيز معنا پيدا مي کند: «ان الدين عندالله الاسلام» (آل عمران:19). اين مسئله حکايت از اعتماد به نفس و سخن گفتن از موضع قدرت دارد؛ زيرا اين اطمينان از فکري و عقيده اي است که مي تواند به همه ي مذاهب ديگر، از جمله يهود، نصاري و مجوس اجازه ي عرض اندام دهد و به آنها بگويد شما آزادانه مي توانيد به دين خود باشيد، اما در امور فتنه نکنيد؛ به عبارت روشن تر، روح اسلام شيعي، حکايت از پذيرش حق و تبعيت از حقانيت دارد و به اعتقاد شيعه، مرام آنان حمايت از منطق، گفتگو، پيروي از خرد و عقلانيت است و نيازي به خشونت ندارد؛ برعکس مخالفان آنها چون موضع حقانيت را نمي پذيرند، به خشونت متوسل مي شوند.
در عهد آل بويه، حنابله نسبت به تشيع واکنش شديد داشتند. «وعاظ حنبلي مردم را به توبه و پيمودن راه پاک و بي آلايش اجداد پرهيزگارشان دعوت مي کردند. حملات آنها به شيعيان سرچشمه اصلي ناآرامي در شهر بغداد بود و سرانجام با تلقين حنابله، مذهب اهل سنت به حاکميت بازگشت و به ميان پرده ي تشيع پايان داده شد» (کرمر، 1375، ص 66).
اهل سنت و پيروان آن که با آمدن آل بويه - که از مذهب شيعه حمايت مي کردند- به شدت ناراحت بودند، درصدد بازگشت به دوران سيطره ي کامل اهل تسنن برآمدند؛ براي مثال ابن نقيب (د: 415ق) از علماي تسنن وقتي خبر مرگ شيخ مفيد به او مي رسد، آنچنان خوشحال مي شود که سجده ي شکر به جا مي آورد و اظهار مي دارد: از اين پس هر وقت مرگ وي فرا رسد، او را باکي نيست (ابن کثير، 1991م، ج7، ص 476/عباس معتوق، 1418ق، ص174). شيخ مفيد که به «ابن معلم» معروف است و منطق رساي او، همه را به شگفتي واداشته بود، از متکلمان معروف شيعي است و ظاهراً مخالفان، از جمله اين نقيب خود را در برابر منطق وي عاجز مي بينند (مکدر موت، 1363، ص 18-19/ 313-312.Madelung, 1993 vol, VII, PP).
احمد معزالدوله که در کانون کشمکش هاي مذهبي، يعني در عراق بود، سياست آشتي مذهبي ميان شيعيان و سنيان را در پيش گرفت. نخستين ناآرامي مذهبي را سنيان در سال 338ق، با غارت محله کرخ آغاز کردند. اين مسئله در غيبت معزالدوله از بغداد روي داد. سال هاي بعد، آشوب هاي ديگري به وجود آمد و مهلبي، وزير او در سال 350ق، با قاطعيت با مسئله برخورد کرد (ابن اثير، 1998، ج7، ص 267).
درگيري هاي مذهبي، بيشتر به ناحيه ي عراق، کانون خلافت، برمي گردد. در زمان عزالدين بختيار، فرزند احمد معزالدوله نيز خصومت هاي مذهبي وجود داشت؛ خاصه اينکه سردار ترک، سبکتکين طرفدار اهل سنت بود و از آنان عليه شيعيان حمايت مي کرد. در عصر عضدالدوله، بغداد کمتر دچار آشوب بود؛ زيرا وي با آنکه ظاهراً اعتقاد امامي داشت، ولي قاطعانه عمل مي کرد (جرفاذقاني، 2537، ص 35-36/ مستوفي، 1381، صص 416-431/ ابن طقطقي، [بي تا]، صص 40و 140). او کوشش هايي بر آشتي دو فرقه صورت داد و حتي مانع وعظ و خطابه ي واعظان از هر دو گروه شد. در فارس، مرکز حکومت مقتدرانه ي او، اکثر جمعيت، سني بودند و به قول «هربرت بوسه»، سماحت نظر و انعطاف پذيري او به حدي بود که ابوبکر باقلاني، متکلم سني و اشعري مذهب را براي تعليم پسرش به شيراز دعوت کرد (کرمر، 1375، ص 82).
سياست مذهبي مبني بر تساهل و تسامح آل بويه، نه تنها شامل اهل سنت مي شد، بلکه اقليت هاي ديني غيرمسلمانان نيز در سايه ي حکومت آنان، از شأن و منزلتي برخوردار بودند (زرين کوب، 1368، ج2، ص480). به گفته ي پروفسور فراي، آل بويه حتي غيرمسلمانان تحت فرمانرواي خويش را در انجام مراسم مذهبي شان آزاد مي گذاشتند (فراي، 134، ص 396). مسيحيان در بيمارستان ها و نيز مدارس فلسفي و علوم، رياضيات و نجوم بدون آنکه مجبور باشند تقيه کنند، به کار مشغول بودند. عضدالدوله، وزير مسيحي و کاتبي رياضيدان به نام نصربن هارون داشت. مسيحيان در چندين محله ي بغداد متمرکز بودند. کليساها و صومعه ها برقرار بود. آنها عهده دار مکتب فکري يوناني بودند و به کار ترجمه و طبابت اشتغال داشتند. علاوه بر يهوديان و مسيحيان، صائبين نيز از احترام برخوردار بودند (زرين کوب، 2535، صص 41، 53 و 90/ زيدان، 1369، ج2، ص 592-593/مختارالعبادي، [بي تا]، صص 167 و 171).
بنابراين، با آنکه در حکومت آل بويه، مذاهب ديگر آزاد بودند و اهل تسنن همچنان به فعاليت خود ادامه مي داد، ولي اظهار اخلاص اميران آل بويه، به علي بن ابي طالب(عليه السلام) و آل او و دستور برگزاري مراسم سوگواري امام سوم(عليه السلام) و اعياد ديگر و شرکت آنان در اين گونه مجالس، موجب تحريک اهل تسنن، خاصه خلفاي عباسي مي شد و آنان وقتي از نظر بحث، مناظره و منطق نمي توانستند پاسخگو باشند، سعي مي کردند به اذيت، آزار، شکنجه و ايجاد رعب و وحشت شيعيان و زائران امام حسين بپردازند و حتي به تحريک آنان، عوام مردم مراسمي شبيه عاشورا براي زبير و در برابر حادثه ي غدير، مراسمي براي پيامبر و ابوبکر به غار ثور ساختند (کرمر، 1375، ص 81).
پي نوشت ها :
1. شخصيت دانشگاهي، بارتولد در اثر تحليلي خود، ديدگاه مذاهب و فرق اسلامي، خاصه اهل سنت را در بستر تاريخي در ارتباط با خليفه و مسئله خلافت به تفصيل مورد بررسي قرار داده است (ر.ک به: بارتولد، 1366).
2. همچنين در اين زمينه ر. ک به: هم گرايي و واگرايي در انديشه سياسي اماميه و حنابله در بغداد دوره آل بويه، دکتر محمدرضا باراني / دکتر محمدعلي چلونگر، فصلنامه علمي - پژوهشي شيعه شناسي، شماره 26، تابستان 1388، ص18-231.