بررسي آراي تاريخي دکتر محمد عبدالرحمن و بن عباس معتوق در ارتباط با آل بويه، شيعه و عباسيان(3)
نويسنده: دکتر ابراهيم باوفا
استاديار دانشگاه آزاد واحد رشت
استاديار دانشگاه آزاد واحد رشت
3. آل بويه و حيات علمي
به جز مأمون و تعدادي چند از خلفاي عباسي که سعي در گسترش دانش، خاصه نسبت به علوم بيگانگان، آن هم براي مقاصد حکومتي خويش داشتند، عموماً خليفگان عباسي و به پيروي از علماي اهل تسنن، نظر خوشي نسبت به علوم بيگانه نداشتند و گاه آن را بدعت مي دانستند. در عهد آل بويه به دليل اعتقاد شيعي يا روحيه ي تسامح طلبي آنان، مردم و به ويژه علما و دانشمندان از هر گروه و فرقه اجازه يافتند عقايد خويش را ابراز کنند تا بحث ها، مناظرات علمي و کلامي رونق خاصي بيابند. تعداد دانشمندان به لحاظ کمي و اهميت آنان از نظر کيفي، در اين زمان آن گونه است که نظر همه مورخان و محققان را به خود جلب کرده است و به ويژه تنوع موضوعي علوم نيز در اين زمان جالب توجه است (حتي، 1363، صص151، 194، 384و 418/ اميرعلي، 1320، ص306/ زرين کوب، 1368، ج2، ص 481-485/ ميه لي، 1379، ص118). در اينکه آيا خلفاي اين عهد موجب اين رونق بوده اند يا اميران بويهي در اين مورد نقش بسزايي داشته اند، تاريخ گواه مطلب است. تاريخ به خوبي نشان مي دهد در اين دوران خلفا قدرتي نداشتند و علاوه بر آن، تعصب ايشان به خصوص نسبت به مذهب حنبلي که پيرو صرف حديث بود، اين فرض را تأييد نمي کند؛ از آن گذشته، افراط آنها در خوش گذراني و عياشي، مجال اين کار به آنان نمي داد (مسعودي، 2005م، ج2، صص 318، 333و 334/ ابن اثير، 1998م، ج7، صص 187، 206-207 و 304/ نخجواني، 1357، ص221-222/ مستوفي، 1381، ص346-352/ اشپولر، 1383، ج1، ص203-205/ابراهيم حسن، 2001م، ج3، صص 255-256/ الخضري بک، 2005م، صص320، 330 و 331).
الف) نشاط علمي در دوره آل بويه
هرچند بعضي ها همچون فؤاد سزگين، اصرار دارند دوران شکوفايي تمدن اسلامي را به قرون چهارم و پنجم منحصر نکنند و آن را تا قرون هفتم و هشتم هجري بکشانند، اما به نظر مي رسد اين تنوع و گونه گوني موضوعات موجود در عصر آل بويه، در آن زمان ها نيست (سزگين، 1371، ص34) و اگر شکوفايي وجود دارد، عمدتاً در زمينه هاي ادب، لغت، فقه و هنرهاي خاص يا مانند آن است. کرمر نيز چنين عقيده اي دارد و در اثر ارزشمند خويش مي نويسد:
علوم اوايل، به ويژه علوم عقلي، مانند رياضي، طب، فلسفه و علوم طبيعي با افول حکومت آل بويه به ضعف کامل گراييد. دليل عمده ي اين مسئله را حکومت ترکان و خلق و خوي و شيوه ي فرمانروايي آنان مي دانند. ترکان غزنوي از نظر مذهبي سخت متعصب و حاکمان سلجوقي ديوخوي، پست و ستمکار بودند و نسبت به شيعه، آنچنان بدرفتاري کردند که حتي خواجه نظام الملک طوسي با همه ي قدرت خود در دربار آن گفتني است که از تهمت شيعي بودن بيم داشت (اسحاقي، 1379، ص 166-167).
خواجه نظام الملک بسيار سختگير بود و مدارس نظاميه ي خود را به سنگر دفاع از مذهب شافعي و کلام اشعري تبديل کرد (نخجواني، 1357، ص266، 270 و 279-280/ ندا، 1975م، ص87-88). در روزگار حکومت بعد از آل بويه، رشد تصوف، بخش بزرگي از نيروهاي فکري جامعه را عملاً از صحنه هاي علمي و پژوهشي بيرون راند. در روزگار غزنوي و سلجوقي بازار شعر و ادب، خاصه اشعار ستايشي رونق گرفت و ترکان نومسلمان نسبت به مذاهب غير از حنفي و شافعي به خصوص شيعه و اسماعيليه، بسيار سختگير بودند (باسورث، 1381، ج5، ص75-76/ باساني، 1381، ج5، ص280).
اما آنچه مي توان بر آن پاي فشرد، اين که: با توجه به روح شيعي امراي آل بويه، تساهل و تسامح مذهبي و عقيدتي - که ناشي از تفکر عقلاني شيعه است - زمينه ساز پوشش علمي و فرهنگي اي شد که به کشف، ابداع، بحث و جدل علمي انجاميد. داستان تسامح آنان به گونه اي بود که پيروان اديان مختلف در کنار هم به زندگي مسالمت آميزي پرداختند و حتي امرايي چون عضدالدوله، وزرايي با اعتقادات گوناگون و از مذاهب مختلف داشت و با آنان به خوبي روزگار مي گذراند (مختار العبادي، [بي تا]، ص170)؛ اين، مسئله اي است که کرمر آن را «انسان گرايي اسلامي» مي نامد (کرمر، 1375، صص 36، 379و 384).
آل بويه توانستند زمينه ساز پديد آمدن بديع ترين آثار علمي و فرهنگي در زمان خود باشند؛ چنان که از بزرگان اين عصر، در علم کلام، فلسفه و منطق مي توان به قاضي عبدالجبار معتزلي (د. 416/415/414ق)، صاحب کتاب المغني که شاهکار در کلام اعتزالي است (خطيب بغدادي، 1931م، ج11، ص 113/ اسنوي، 1987، ج1، ص 173-174/ ابن شهبه، 1407ق، ج1، ص 183-184/ ابن اثير، 1998م، ج8، ص 142/ ابن مرتضي، 1409م، ص112)، سيستاني، محمد بن عمران بغدادي، ابن مسکويه، ابن سينا، سيد مرتضي و ابوالحسين بصري اشاره کرد. در پزشکي، رياضي و نجوم ابن ثابت (د.331ق)، ابن طبيب طبري(د.366ق)، مجوسي اهوازي (د.384ق)، بوزجاني (د.388ق) و ابوالخير جرائي، از مشهوران اين زمان هستند. درتاريخ و جغرافي، مي توان از مسعودي (د.347ق) جهانگرد بزرگ و مورخ پرآوازه ي اسلامي، ابواسحاق محمد فارسي اصطخري (د.346ق)، محمد حسن بن محمد قمي و ابوسعيد آبي نام برد. در فقه، اصول و تفسير نيز مي توان به ابوبکر احمدبن اسماعيل جرجاني (د.371ق)، ابن الطبري (د.376ق)، ابوحامد اسفرايني (د.406ق) و بسياري ديگر اشاره کرد. از بزرگان ادب مي توان به ابوالحسن مافروخي (د.348ق)، ابوالفرج اصفهاني (د.356ق)، ابن مرزبان سيرافي صاحب طبقات النجاه و شرح الکتاب سيبويه (د.368ق) و ابوعلي حسن بن احمد (د. 380ق) صاحب الجامع في علم القرآن و احمد بن فارس رازي (د.395ق) و بديع الزمان (د.399ق) اشاره کرد (سجادي، 1367، ج1، ص 645-646/کرمر، 1379، ص90-91 و صفحات بعد / مختارالعبادي، [بي تا]، ص 170-171/متز، 1362، ج1، صص 205، 208و 213).
ب) فرصت هاي استثنايي
در اين روزگار، فقيهان و متکلمان شيعي به طور خاص و متخصصان ساير رشته ها به طور عام، توانستند به اظهار وجود بپردازند و افکار و آثار علمي خويش را منتشر سازند؛ زيرا آنها در ساير دوره ها جرئت ابراز وجود نداشتند و نمي توانستند افکار خويش را درمقام يک عالم شيعي ابراز کنند. تقيه که تنها براي شيعيان امري واجب تلقي شده و صرفاً به منظور حفظ جان و افکار خويش براي انتقال به موقع آن بوده است، در دوران آل بويه برداشته شد و شيعيان توانستند در کنار ساير اديان و ملل، در نهضت علمي شرکت کنند و نسان دهند در همه ي زمينه ها حضور فعال دارند (آژند، 1384، ص233 و بعد / فقيهي، 1357، ص450 و صفحات بعد).
علوم فقهي که زندگي فردي و اجتماعي بر آن استوار است و وظايف، حقوق، حدود و اخلاق فردي و اجتماعي در آن ملحوظ است، بيش از همه در اين دوران مورد توجه دانشمندان بوده است. آثار فقهي شيعه نيز در اين دوره به نهايت کمال رسيد. نويسندگان کتب معتبر شيعي، از جمله کليني (د.329ق) صاحب کتاب کافي، شيخ صدوق (د.381ق) صاحب کتاب من لايحضره الفقيه و شيخ طوسي (د.460ق) صاحب دو کتاب استبصار و تهذيب الاحکام، در اين دوره مي زيستند (آژند، همان، صص 233، 234، 236، 238 و 240-241).
در علم کلام شيعي، شيخ مفيد از همه مشهورتر است. اين نديم او را پيشواي متکلمان وصف مي کند. وي با مدافعان همه ي مذاهب در عهد آل بويه مناظره مي کرد (مکدرموت، 1363، ص18). خطيب بغدادي سني، به نحوي قابل فهم، از قدرت اقناع کنندگي و توفيق او در جذب افراد متعدد به مذهب خويش، اظهار تأسف مي کند (خطيب بغدادي، 1931م، ج3، ص231)؛ همچنان که باقلاني نيز در اين عصر در مقام متکلم اهل سنت مشهور است (ابن خلکان، 1997م، ج2، ص359).
ج) تنوع موضوعات علمي و نهضت ترجمه
نهضت علمي در اين دوره، تنها نهضت احياي فقه اسلامي - شيعي نبود، بلکه علاوه بر کوشش دانشمندان اسلامي، خاصه شيعي، فضاي تساهل و تسامح برخاسته از روح شيعي اميران آل بويه، راه را کاملاً براي ورود انواع افکار علمي از ساير مکاتب و مذاهب باز کرده بود. دانشوران مسيحي، پيشتازان فلسفه ي قديم بودند و براي کشف نسخه هاي خطي، مسافتي طولاني حتي تا روم شرقي را پيمودند و حاملان اصلي ميراث قديم به جهان اسلام شدند. آنان ضمن ترجمه و تصحيح متون، در مقام اعضاي جامعه ي اقليت، با تزريق افکار يوناني و فلسفي در جريان اعتقادي اکثريت مسلمانان مسلط بر جامعه و در کوششي آشکار براي رهايي از حاشيه نشيني خويش، نقشي نوآورانه داشتند (کرمر، همان، صص 12-13، 130-133/ همو، 1379، ص99-100 و 102/ زيدان، 1369، ج2، ص293-294).
تشويق اميران آل بويه به افکار فلسفي، سبب شد اهل سنت و جماعت که به فلسفه به ديده ي کفر مي نگريستند، حاميان آن، يعني آل بويه را هم تکفير کنند (عباس معتوق، 1977م، صص5، 20، 46، 67-117 و130). حرکات «اخوان الصفا» و توجه خاص آنها به فلسفه ي يوناني نيز مزيد بر علت است. آنها دين را با فلسفه ي يوناني آميختند (دورانت، 1385، ج4، ص325-326/ صفا، 1374، ص296 و صفحات بعد).
علاوه بر اميران علاقه مند به دانش و طرفدار آن، وزيران آنها نيز سهم بزرگي در گسترش علوم معقولات و فلسفه داشتند (kabir, 1964, PP.55،58-59). خانه ي وزير هم چنان مدرسه اي بود که در آن دانشمندان مختلف گرد هم مي آمدند. در مقايسه ي دولت آل بويه با سايردولت ها، به نظر مي رسد تعداد فرهيختگان امير و وزير اين دوره، بيشتر از ساير دوره ها بوده است (کرمر، 1375، صص19و43/ مختارالعبادي، [بي تا]، ص 171-172). از نمونه هاي برجسته ي اين دوران، وزيراستاد الرئيس ابوالفضل بن عميد و فرزندش ابوالفتح است که هر دو توجه خاصي به فلسفه و علوم داشتند. به ابوالفتح بن عميد، «ذوالکفايتين» صاحب قلم و شمشير لقب دادند و به صاحب بن عباد، از ديگر وزيران معروف اين دوره، «کافي الکفاه» مي گفتند (ابن خلکان، 1997م، ج1، ص122/نخجواني، 1357، صص 225و243). وي در کلام، شعر و نثر صاحب نظر بوده است. اين دو وزير، صاحب کتابخانه ي عظيمي در شهر ري بودند. به گفته صاحب بن عباد، شمار کتاب هاي او، 260هزار مجلد بوده است (نک به: بهمنيار، 1383).
اميران و وزيران آل بويه، ولي نعمتان سخاوتمند دانش بودند و از ملازمان دانش پرور دانشمند خويش، نهايت استفاده را مي کردند. آنها براي کسب اعتبار و مشروعيت خويش، نهايت استفاده را مي کردند، آنها براي کسب اعتبار و مشروعيت خويش، فرهنگ و علم را زينت محافل خود کرده بودند (بهمنيار، 1383، صص 12-15، 130و143/شهيدي صالحي، 1366، ج1، ص53/ مختارالعبادي، [بي تا]، ص170).
سلاطين آل بويه، خود نيز کم و بيش داراي معلومات متنوعي بودند. عضدالدوله در شمار دانشمندان زمان خود محسوب مي شد و درعلوم ادبي و رياضي تبحر داشت (مستوفي، 1381، صص413 و 415-416). کتابخانه بسيار با شکوه او در شيراز، داراي بهترين و نفيس ترين کتاب ها بوده است. مقدسي کتابخانه او را ديده، از کتاب ها، فهرست ها و نفايس آن بهره برده است (مقدسي، 1361، ج1، صص 5 و 15 و ج2، ص667). عزالدوله نيز اهل شعر و ادب بود. شرف الدوله پسر عضدالدوله به هيأت و نجوم علاقه داشت. او با جمعي از علماي زمان خود، رصدخانه ي معروفي بنا کرد. تاج الدوله احمد پسر ديگر عضدالدوله، اديب ترين و شاعرترين فرمانروايان آل بويه بود. خسرو فيروز پسر جلال الدوله نيز اهل شعر بوده است. حبشي پسر معزالدوله، کتابخانه اي داشت که در آن پانزده هزار جلد کتاب بود (فقيهي، 1357، صص531-532 و 534-535/ ميه لي، 1379، ص118).
نتيجه
نکته ي قابل توجه ديگر اينکه: دوران حکومت آنان، عصر درخشش تمدن اسلامي و گسترش فرهنگ و علوم عقلي و نقلي است. اگرچه در گذشته نيز اين جنبش در شکل هاي محدودتري آغاز شده بود، در اين دوران در سايه ي تشويق و اهميت دادن اميران بويهي و وزيران آنان، رونق بسزايي يافت؛ چنان که عصر آنان را عصر رنسانس، نوزايي و تمدن برجسته ي اسلامي ناميدند. در اين عصر، به دليل اعتقاد شيعي با روحيه ي تسامح طلبي آنان، مردم، خاصه دانشمندان و علما از هر گروه اجازه يافتند عقايد خويش را ابراز کنند تا بحث ها و مناظرات علمي و کلامي، رونق خاصي به خود بگيرد. تعداد دانشمندان به لحاظ کمي و اهميت آنان از نظر کيفي، در اين زمان آن گونه است که نظر اکثر مورخان و محققان را به خود جلب کرده است؛ به ويژه تنوع موضوعي علوم نيز در اين زمان جالب توجه است. اين شکوفايي فرهنگي، با مالکيت دوباره ي مذهب اهل سنت که با حمايت سلجوقيان صورت گرفت، به پايان رسيد.
منابع
1. آژند، يعقوب؛ «بويهيان و مذهب» بويهيان؛ به کوشش يعقوب آژند؛ تهران: مولي، 1384.
2. ابراهيم حسن، حسن؛ تاريخ الاسلام؛ الطبعه الخامس عشره، قاهره: مکتبه النهضه المصريه، 1422ق/ 2001م.
3. ابن ابي الوفاء، ابومحمد؛ الجواهرالمضيه في طبقات الحنفيه؛ هند: مطبعه مجلس دائره المعارف النظاميه، 1336ق.
4. ابن اثير، عزالدين؛ الکامل في التاريخ؛ تحقيق يوسف الدقاق؛ الطبعه الثالثه، بيروت: دارالمکتب العلميه؛ 1998م.
5. ابن اسفنديار، محمد؛ تاريخ طبرستان؛ تصحيح عباس اقبال؛ چ2، تهران: خاور، 1366.
6. ابن خلکان، شمس الدين؛ وفيات الاعيان في انباء ابناء الزمان؛ تحقيق محمد عبدالرحمن مرعشي، بيروت: داراحياء التراث العربي، 1417ق/1997م.
7. ابن خلدون، عبدالرحمن؛ العبر؛ ترجمه عبدالمحمد آيتي؛ تهران: مؤسسه مطالعات فرهنگي، 1363.
8. ابن شهبه، تقي الدين؛ طبقات الشافعيه؛ تحقيق حافظ عبدالعظيم الخان؛ بيروت: عالم الکتب، 1407ق/ 1987م.
9. ابن طقطقي، محمد بن علي؛ الفخري؛ بيروت: دارصادر، [بي تا].
10. ابن کثير، اسماعيل بن عمر؛ البدايه و النهايه؛ به اهتمام محمد عبدالعزيز النجار؛ قاهره: دارالغد العربي، 1412ق/1991م.
11. ابن مرتضي، يحيي؛ طبقات المعتزله؛ تحقيق سوسنه ديفلد - قلزر؛ الطبعه الثانيه، بيروت: دارالمنتظر، 1409ق/1998م.
12. ابن مسکويه، ابوعلي؛ تجارب الامم؛ به اهتمام ابوالقاسم امامي، تهران: سروش، 1377ش/1998م.
13. عليرضا، اسحاقي؛ «عوامل انحطاط علوم در ايران»، کيهان فرهنگي، شهريور 1379.
14. اسنوي، عبدالرحيم؛ طبقات الشافعيه؛ تحقيق کمال يوسف الحوت؛ بيروت: دارالکتب العلميه، 1407ق/1987م.
15. اشپولر، برتولد؛ تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي؛ ترجمه جواد فلاطوري؛ چ5، تهران: علمي و فرهنگي. 1377.
16. ـــــــــــــــ؛ «فروپاشي خلافت در شرق». تاريخ اسلام کمبريج؛ تأليف هولت و ديگران، ترجمه تيمور قادري؛ تهران: اميرکبير، 1383.
17. ـــــــــــــــ؛ جهان اسلام؛ ترجمه قمر آريان؛ چ2، تهران: اميرکبير، 1384.
18. اميرعلي، سيد؛ تاريخ عرب و اسلام؛ ترجمه فخرداعي گيلاني، تهران، [بي تا]، 1320.
19. باسورث، ا. ک: «تاريخ سياسي و دودماني ايران»، تاريخ ايران کمبريج؛ ويراسته ي جي بويل، ترجمه حسن انوشه؛ چ5، تهران: اميرکبير، 1381.
20. بارتولد، ولاديمير؛ خليفه و سلطان؛ ترجمه سيروس ايزدي؛ چ2، تهران: اميرکبير، 1377.
21. برنال، جان؛ علم در تاريخ؛ ترجمه حسين اسدپور و کامران فاني؛ چ2، تهران: اميرکبير، 1380.
22. بروکلمان، کارل؛ تاريخ الشعوب الاسلاميه، نقله الي العربيه بنيه امين فارس و منيرالبعلبکي، الطبعه السادس عشره، بيروت: دارالعلم للملايين، 2005م.
23. بهمنيار، احمد؛ صاحب بن عباد؛ به کوشش محمد ابراهيم باستاني پاريزي؛ چ2، تهران: دانشگاه تهران، 1383.
24. بوسه، هربرت؛ «ايران در عصر آل بويه». تاريخ ايران کمبريج؛ ويراسته ي ريچارد فراي، ترجمه حسن انوشه؛ چ5، تهران: اميرکبير، 1381.
25. بووا، لوسين؛ برمکيان؛ ترجمه عبدالحسين ميکده؛ چ4، تهران: علمي و فرهنگي، 1380.
26. جرفاذقاني، ابوالشرف؛ ترجمه تاريخ يميني؛ به اهتمام جعفر شعار، چ2، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 2537.
27. حتي، ف. خ؛ تاريخ عرب؛ ترجمه ابوالقاسم پاينده؛ چ3، تهران: آگاه، 1380.
28. ـــــــــــــ؛ شرق نزديک در تاريخ؛ ترجمه قمر آريان، تهران: [بي نا]، 1363.
29. خضري بک، محمد، الدوله العباسيه؛ صيدا - بيروت: المکتبه العصريه، 1425ق/2005م.
30. خطيب بغدادي، ابي بکر احمد؛ تاريخ بغداد يا مدينه السلام؛ به اهتمام محمد امين الخارنجي، بغداد؛ مکتبه ي العربي، 1349ق/1931م.
31. خواجويان، محمدکاظم؛ تاريخ تشيع؛ مشهد: نشر دانشگاهي، 1376.
32. دورانت، ويل؛ تاريخ تمدن (عصر ايمان)؛ بخش اول، ترجمه ابوطالب صارمي و ديگران؛ چ4، تهران: علمي و فرهنگي، 1373.
33. دنيل، التون؛ تاريخ سياسي - اجتماعي خراسان در زمان عباسيان، ترجمه مسعود رجب نيا؛ تهران: علمي و فرهنگي، 1369.
34. رفاعي، احمد فريد؛ عصرالمأمون: الطبعه، مصر: [بي تا]، 1346ق.
35. زيدان، جرجي؛ تاريخ تمدن اسلام، ترجمه علي جواهر کلام؛ چ6، تهران اميرکبير، 1369.
36. زرين کوب، عبدالحسين؛ تاريخ مردم ايران؛ تهران: اميرکبير، 1368.
37. ــــــــــــ؛ کارنامه اسلام؛ چ2، تهران: اميرکبير، 2535.
38. سزگين، فؤاد؛ گفتاري پيرامون تاريخ علوم عربي و اسلامي؛ ترجمه محمدرضا عطايي؛ مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي، 1371.
39. سوردل، دومينيگ؛ «خلافت عباسيان»، تاريخ اسلام کمبريچ؛ تأليف هولت و ديگران، ترجمه تيمور قادري؛ تهران: اميرکبير، 1383.
40. شهيدي صالحي، عبدالحسين؛ «آل بويه»، دائره المعارف تشيع؛ زير نظر احمد سيد جوادي و ديگران؛ تهران: بنياد اسلامي طاهر، 1366.
41. صفا، ذبيح الله؛ تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي؛ تهران: دانشگاه تهران، 1374.
42. عبدالسميع، عماد؛ خيانات الشيعه و اثرها في هزائم الامه الاسلاميه؛ مصر: [بي نا]، 2004م.
43. عبدالجليل قزويني رازي، نصيرالدين؛ النقص؛ تصحيح عبدالکريم عثمان، قاهره، [بي نا]، 1965م.
44. عنايت، حميد؛ انديشه ي سياسي در اسلام معاصر؛ ترجمه بهاءالدين خرمشاهي؛ چ3، تهران: خوارزمي، 1372.
45. فراي، ريچارد نلسون؛ ميراث باستاني ايراني؛ ترجمه مسعود رجب نيا؛ تهران: علمي و فرهنگي، 1344.
46. فقيهي، علي اصغر؛ آل بويه و اوضاع زمان ايشان؛ گيلان، [بي نا]، 1357.
47. کاردت، لوئيس؛ «دين و فرهنگ»، تاريخ اسلام کمبريج؛ ترجمه تيمور قادري؛ تهران: شرکت چاپ و نشر بين الملل، 1383.
48. کاهن، کلود؛ «احوال عمومي بويهيان»، بويهيان؛ به کوشش يعقوب آژند؛ تهران: مولي، 1384.
49. کرمر، جوئل؛ فلسفه در عصر رنسانس اسلامي؛ ترجمه محمد سعيد حنايي کاشاني؛ تهران: مرکز نشر دانشگاهي، 1379.
50. ـــــــــــــــ؛ احياي فرهنگي در عهد آل بويه؛ ترجمه محمد سعيد حنايي کاشاني، تهران: مرکز نشر دانشگاهي، 1375.
51. لين پول، استانلي؛ طبقات سلاطين اسلام؛ ترجمه عباس اقبال؛ تهران: دنياي کتاب، 1313.
52. مادلونگ، ويلفرد؛ فرقه هاي اسلامي؛ ترجمه ابوالقاسم سري؛ تهران: اساطير، 1377.
53. متحده، روي؛ «خلافت عباسيان در ايران»، تاريخ ايران کمبريج؛ ويراسته ي ريچارد فراي، ترجمه حسن انوشه؛ چ5، تهران: اميرکبير، 1381.
54. متز، آدام؛ تمدن اسلامي در قرن چهارم، ترجمه عليرضا ذکاوتي قراگزلو؛ تهران: اميرکبير، 1362.
55. محمد عبدالرحمن، محمود؛ خيانات الشيعه و اثرها في هزائم الامه الاسلاميه؛ الاسکندريه دارالايمان، 2007م.
56. مختارالعبادي، احمد؛ في التاريخ العباسي و الاندلسي؛ بيروت: دارالنهضه العربيه، [بي تا].
57. مستوفي، حمدالله؛ تاريخ گزيده؛ به اهتمام عبدالحسين نوايي؛ چ4، تهران: اميرکبير، 1381.
58. مسعودي، ابوالحسن؛ مروج الذهب؛ به کوشش محمد هشام النعسان و عبدالمجيد طعمه حلبي؛ بيروت: دارالمعرفه، 2005م.
59. معتوق، رشاد بن عباس؛ الحياه العلميه في العراق خلال العصر البويهي، مکه المکرمه؛ جامعه ام القري، 1418ق/1977م.
60. مقدسي، ابوعبدالله محمد؛ احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم؛ ترجمه علينقي منزوي؛ تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ايراني، 1361.
61. مکدرموت، مارتين؛ انديشه هاي کلامي شيخ مفيد؛ ترجمه احمد آرام؛ تهران: مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه مک گيل، 1363.
62. الموصلي، عبدالله؛ حقيقه الشيعه؛ الطبعه الثانيه، اسکندريه: دارالايمان، 2002م.
63. ميه لي، آلدو؛ علوم اسلامي و نقش آن در تحول علمي جهان؛ ترجمه محمدرضا شجاع رضوي و اسدالله علوي؛ چ2، مشهد: بنياد پژوهش هاي اسلامي، 1379.
64. نخجواني، هندوشاه؛ تجارب السلف؛ تصحيح عباس اقبال؛ چ3، تهران: طهوري، 1357.
65. ندا، طه؛ فصول من تاريخ الحضاره الاسلاميه، بيروت: دارالنهضه العربيه، 1975م.
66. همداني، محمد بن عبدالملک؛ تکمله تاريخ الطبري؛ به اهتمام البرت يوسف کنعان، بيروت: مطبعه الکاتوليکيه، 1958م.
67. ياقوت حموي، عبدالله؛ معجم الادباء، بيروت: دارالاحياء التراث العربي، 1307ق/1936م.
68. CANARD.M, "FATIMIDS"; Encyclopedia of Islam ; Leiden E.JBRill, vol,I, 1960.
69. ــــــــــــــــــ ,"HAMADANIDS", EI2, vol.III.1986.
70. DAVIES. Collin. "BUWAYHIDS"EI2, vol. VII. 1960.
71. GIMARET.D,"MUcTAZILA", EI2, vol.VII,1993.
72. HODGSON, M.G.S, "DGAcFAR AL-SADIK". EI2, vol.II,1965.
73. Kabir, M, The Buwayhid Dyasty of Baghdad, calcutta, 1964.
74. K EENEDY.H "AL-MUTAWAKKil", EI2, vol. VIII,1995.
75. KOHLBERG.E, "MUHAMMAD B.c Ali AL-BAKIR", EI2, vol. VII,1993.
76. LEWIS, B. "ABBASIDS", EI2, vol. I, 1990.
77. Madelung. w." AL-Mufid", EI2,vol;VII.1993.
78. Makdasi. G."The sunni REVIVAL" Islamic civilization, oxford 1973.
79. MONTGOMERYWATT. W, "AL-ASHcARI" , EI2, vol. I, 1960.
80. REKAYA. M,"AL-MAcM,UN"EI2, vol. VI, 1991.
منبع :فصلنامه علمي-پژوهشي شيعه شناسي شماره 31