علامت سؤال هاي برگ در مقابل تئوري نسبيت
نويسنده:ميلنا وازك
ترجمه: سياوش رحماني
ترجمه: سياوش رحماني
نگاهي به روزهاي سخت زندگي اينشتين و مخالفاني كه عليه او متحد شدند
توضيح درباره نويسنده / ميلنا وازك (Milena Wazeek)
منبع نيوساينتيست
13نوامبر 2010
«اين جهان يك تيمارستان عجيب و غريب است!» سال 1920، اين جمله معروف در متن نامه اي آمده بود كه آلبرت اينشتين به دوست نزديكش، مارسل گراسمان رياضيدان نوشت. فيزيكدان بزرگ كه به ستوه آمده بود در نامه اش اين طور ادامه داد: «هر درشكه چي و هر پيشخدمتي ميگويد نسبيت اشتباه است! اين شلوغ بازي ها سياسي كاري است.» نظريه «نسبيت عام» در سال 1915 منتشر شد و همه را دستپاچه كرد ولي به تدريج موج عظيمي از مخالفت ها را عليه اينشتين به راه انداخت. دهه 1920 و 1930 پراز واكنش هاي كساني بود كه در رد نسبيت صحبت مي كردند و مقاله مي نوشتند. هر روز، نامه هاي زيادي حتي از مردم عادي به اينشتين مي رسيد كه در آنها نوشته شده بود، فرستندگانش دليل نادرستي استدلال اينشتين و ابطال نظريه نسبيت عام را يافته اند.
بسياري از فيزيكدانان و كيهان شناسان امروز و حتي نويسندگان مقالات علمي هم همچنان از اين نامه ها دريافت مي كنند. امروز هم اين نظريه مخالفاني دارد؛ كساني كه در مقابل نسبيت! ايستاده اند و گاهي حتي با دلايلي كه شايد خودشان هم باور نداشته باشند نسبيت را زير سوال مي برند. در دهه 1920 اما شرايط كاملاً متفاوت بود. مخالفان اينشتين برخلاف امروز كاملاً در موضع قدرت بودند. بسياري از استادان دانشگاه، حتي برندگان جايزه نوبل و بزرگان فيزيك در برابر آلبرت اينشتين صف آرايي كرده بودند. سؤال اين است كه مخالفان آلبرت چه كساني بودند و چرا مي خواستند يكي از مهم ترين تئوري هاي تاريخ علم را رد كنند؟ آيا حرف اينشتين درباره سياسي بودن موضعگيري ها درست بود يا نه؟
چند سال پيش در گير و دار بررسي همين موضوع توانستيم برگه هاي مربوط به «ارنست گركه» (Ernest Gehrcke) را ببينم و بررسي كنم. اين فيزيكدان از سرسخت ترين مخالفان فعال اينشتين در آلمان بود كه دائماً عليه او سخنراني مي كرد و مقاله منتشر مي كرد وقتي داشتم مدارك و نوشته هايي را كه او عليه نسبيت جمع آوري و در جعبه هاي موز(!) دسته بندي كرده بود بررسي مي كردم، با دريايي از جزوه ها و ورقه هاي بريده شده از روزنامه مواجه شدم كه حجم عظيم حملات به اينشتين را نشان مي داد. اين جعبه ها پر از نامه هايي بود كه مخالفان نسبيت از سراسر اروپا و آمريكا فرستاده بودند.
با ديدن آنها متوجه شدم، دامنه دشمني ها با نظريه نسبيت بسيار گسترده تر از چيزي بوده است كه مورخان روزگار ما مي پندارند. به راستي فيزيكدان برزگ، روزهاي پرفشار و پرتنشي را سپري كرده است. آن طور كه مي ديدم تاكتيك مخالفان اينشتين با آنچه همه فكر مي كنند تفاوت داشته است. دليل هايي هم كه براي رد نسبيت مي آورده اند آن قدر گوناگون و گاهي پيچيده بوده است كه حتي شخص اينشتين هم گاهي درباره انگيزه كساني كه نسبيت را به چالش مي كشيدند ترديد مي كرد.
گركه، سردسته مخالفان
گركه، موج دوم از اعتراضات عليه اينشتين را مدتي بعد به راه انداخت. اين بار حرفش چيز ديگري بود. مي گفت نسبيت، ناقض نظريه هايي است كه ثابت مي كنند نور و امواج الكترومغناطيسي بدون نياز به وجود ماده در فضا حركت مي كنند. اينها يكي از مهم ترين دستاوردهاي فيزيك در قرن نوزدهم بود. براي فيزيكداني چون گركه كه به شدت به قوانين فيزيك كلاسيك متعهد بود سخنان اينشتين مانند آن بود كه امروز به فيزيكداني بگويند امواج صدا در خلا حركت مي كند!
چاپ مقاله هاي معترض به نسبيت، ابتدا در نشريات علمي رواج پيدا كرد و تا آن زمان بحث كاملا به طبقه دانشگاهي و آكادميك مربوط مي شد. اما با تاييد درستي نسبيت در چند آزمايش ابتدايي، اينشتين به سوژه اصلي اخبار در همه رسانه ها تبديل شد و روزهاي سخت او فرا رسيد. سيل عظيم حملات ژورناليستي و نامه هاي لحظه اي او را راحت نمي گذاشت. در حالي كه تعداد كمي از جرايد آلمان، اينشتين را به عنوان يكي از بزرگ ترين مردان تاريخ معرفي مي كردند، روزنامه ها و مجلات معتبر جهاني چون نيويورك تايمز در مقابل او قرار گرفتند. آنها تا آنجا پيش رفتند كه به او تهمت دروغگويي و كلاهبرداري زدند. اين مخالفان براي رد يك نظريه علمي با استفاده از راه هاي غيرعلمي تلاش كردند چهره اينشتين را مخدوش كنند. آنها مطالب بلند بالايي درباره يهودي بودن او نوشتند، وارد مسائل خصوصي زندگي او شدند و حتي با تفسير علاقه او به نوعي خاص از موسيقي، او را شياد قلمداد كردند. اين تبليغات توانست بسياري از افكارز عمومي را ضد اينشتين تهييج كند. اما عده اندكي از مردم كه اهل مطالعه و بررسي بيشتر بودند و در عين حال از فيزيك پيشرفته چيزي نمي دانستند با شنيدن حرف هاي موافقان نسبيت كه در اقليت قرار داشتند و با پي بردن به تضادهايي كه در بين مخالفان اين فيزيكدان وجود داشت و مغلطه كاري هاي آنان سردرگم شدند.
با گذشت زمان عرصه بر اينشتين تنگتر مي شد. اذهان عمومي آلمان هم تحت تأثير مطبوعات و شخصيت هاي صاحب نام اين كشور به جبهه مخالفان او مي پيوستند. در يكي از جنجالي ترين اتفاقات، مراسمي در تالار فيلارمونيك برلين برگزار شد كه در آن سخنرانان تنها به قرائت مقاله هاي علمي عليه نظريه او بسنده نكردند و عده اي از آنها حتي بيانيه هاي جمعي شديد اللحني عليه خود اينشتين خواندند. يكي از برجسته ترين سخنرانان اين مراسم شخص گركه بود كه نطق بلندبالايي در رد نظريات اينشتين كرد. حرف او حاصل سال ها تلاشش براي جمع آوري دليل و مدرك عليه نسبيت بود. «پاول ويلند» هم كه از ديگر مخالفان سرسخت نابغه فيزيك بود و مراسم تالار فيلارمونيك را خودش تدارك ديده بود به تندي عليه او صحبت كرد.
سخنان اين گروه مخالف، به شكل عجيبي از مقولات علمي خارج مي شد و شكل دعواي دو طرفه به اينشتين به خود مي گرفت. مراسم توطئه آميز برلين به طور خاص تاثيرات عميقي بر جامعه آلمان گذاشت و فشارها بر اينشتين بيشتر كرد. مورخان معتقدند اين اتفاق مهمترين عاملي بود كه او را متقاعد كرد از آلمان بيرون بيايد.
برگه هاي انبار گركه نشان مي دهد كه مخالفان با برنامه هاي منظم به تخريب اينشتين پرداختند تا او را منزوي كنند. حتي عده از هواداران اين دسته به ايجاد مزاحمت براي فيزيكدان بيچاره پرداختند. بخشي از دشمنان او هم كه با نهادهاي سياسي در ارتباط بودند توانستند در اواضاع ويژه آن روزهاي آلمان، او را زير فشارهاي سختي بگذارند. گروهي از مخالفان اينشتين به ويژه خود گركه كه ارتباطات قوي با اعضا يا انتخاب كننده جايزه نوبل داشتند تمام تلاش خود را كردند تا با جوسازي و استفاده از روابطشان او را از اين جايزه محروم كنند كه البته موفق نشدند و اينشتين نوبل فيزيك سال 1921 را برد. علت ناكامي آنها نداشتن نفوذ روي بخشي از داوران بود كه در ميان انتخاب كنندگان از اكثريت نسبي برخوردار بودند. اين دسته شامل عده اي از كيهان شناسان، فلاسفه و روساي دانشگاه هاي برگ بودند. ظاهراً موجي كه مخالفان راه انداخته بودند روي آنها اثر نكرده بود.
آكادمي ملل، لانه دشمنان اينشتين
مؤسس اين سازمان «آرويد ريوتردال» (Reuterdahl Arcvid) بود. او علاوه بر فعاليت هاي علمي، پژوهشگر مسائل ديني هم بود. در آن سال ها در پي آن بود كه علوم خاصي را كه فكر مي كرد مطلقاً درست است با مسيحيت تطابق داده و گرايش علمي فلسفي جديدي با عنوان «علم جديد» ارائه دهد. مسلماً نظريات اينشتين به ضرر او بود زيرا قوانين فيزيك كلاسيك را رد مي كرد. هياتي متشكل از دانشمندان نامدار، مهندسان و معماران او را در اداره آكادمي ملت ها همراهي مي كردند. پايگاه اصلي آنها دانشگاه مينه سوتا آمريكا بود. اعضاي اين سازمان سعي داشتند با مرتبط كردن علوم مختلفي كه خيلي تخصصي بودند دلايلي ظاهراً منطقي براي مخالفت با اينشتين استخراج كنند. اين علوم از فلسفه و الهيات تا رشته هاي مهندسي و معماري، همه را در بر مي گرفت.
دستاوردهاي علمي اين سازمان مدام به صورت بيانيه هايي منتشر مي شد كه همه آنها علناً در مخالفت با نسبيت اينشتين انتشار مي يافت. در مقدمه يكي از اين بيانيه ها آمده است: «ما سعي در آشكار كردن بي نظمي ها و تناقضات نسبيت داريم. اينشتين با بي خردي و فريبكاري جامعه علمي و عقلاني جهان را وارد جنگي تمام عيار كرده است. او حرف هايي مي زند كه بيشترشان حتي ظاهرا هم منطقي به نظر نمي رسند. جامعه علمي جهان تاكنون هيچ گاه به اين شكل تهديد نشده است.»
ريوتر دال سعي مي كرد با مخالفان اينشتين در سراسر دنيا ارتباط برقرار كند. به ويژه مراكز علمي و آكادميك كشور آمريكا به شدت مورد توجه او بودند. يكي از كساني كه در آمريكا او را براي پيشبرد اهدافش ياري مي كرد اخترشناسي به نام «توماس جيجيسي» (Thomas Jefferson jackson see)بود. او از روساي رصدخانه نيروي دريايي در جزيره «مر» در كاليفرنيا بود. او به روش ديگري به اينشتين حمله كرد. در اوايل دهه 1920 او با انتشار مقاله هايي كه پر از الفاظ زشت و زننده بود، اينشتين را به دزدي يك ايده علمي متهم مي كرد اما در عين حال نسبيت را هم رد مي كرد و با عنون «يك تخيل احمقانه» از آن نام مي برد. در همين زمان سعي در حال مطرح كردن تئوري هاي عجيبي بود كه همگي بر اصول فيزيك كلاسيك استوار بودند. نتيجه تئوري هاي او بيانگر آن بود كه منظومه شمسي و ديگر پديده هاي كيهان در آستانه بروز تغييراتي ناگهاني و بنيادين هستند. خيلي از همكارانش اين عقايد را احمقانه مي دانستند و او را طرد كرده بودند. در چنين شرايطي او خودش را به ريوتردال و همسنگرانش نزديك تر مي ديد.
يكي ديگر از دشمنان قسم خورده اينشتين «چرلز لين پور» (Charles Lane poor) استاد اختر فيزيك دانشگاه كلمبياي نيويورك بود. او تمام تمركزش را روي رد آزمايش هايي گذاشته بود كه نسبيت را تأييد مي كردند. البته «چارلز فرانسيس براش» ــ دانشمند ديگري كه نظريات بديلي براي نسبيت عام داشت ــ هم از دست او در امان نبود. او از جهات مختلف درستي اين آزمايش ها را رد مي كرد و حتي به طور كلي معتقد بود كه آزمايش ها اگر هم نتيجه بخش باشد نمي توان درستي نسبيت عام را از آنها نتيجه گرفت.
چارلز لين پور يكي از مهندسين بلندمرتبه توسعه صنعتي الكتريسيته در دنيا بود، تلاش هاي زيادي عليه آلبرت كرد. البته امروز با بررسي سابقه و عقايد او پي بردن به دليل اين خصومت كار چندان دشواري نيست. او حامي سرسخت تئوري گرانش نيوتوني بود. اگرچه خيلي زود گرانش نيوتوني به صورت يك حالت خاص (حل شوار تسشيلد) از نظريه نسبيت عام هم توضيح داده شد ولي در آن روزگار دانشمندان مخالف اينشتين، اين دو را در تضاد با هم مي دانستند.
در اواخر سال 1923 گركه و ريوتردال كه به سران گروه مخالف اينشتين تبديل شده بودند، شعبه آلماني آكادمي ملت ها را تأسيس كردند. به اين ترتيب فصل تازه اي از فيزيك كلاسيك به بخش جديد اضافه شدند. اين دسته كساني بودند كه فيزيك را از ظهور نظريات جديد بي نياز مي دانستند و معتقد بودند فيزيك كلاسيك به تمام سوالات و نيازها جواب دهد. سپس عده زيادي از ديگر دانشمندان فيزيك، مهندسان، فلاسفه و حتي بازنشستگان رشته هاي ديگر كه چندان ارتباطي هم با اين موضوع نداشتند به جمع آنها اضافه شدند. طبق فهرست هايي كه از آن زمان باقي مانده، در ابتداي كار 30 نفر عضو اين بخش از آكادمي ملت ها شدند كه از ده كشور مختلف بودند. فعاليت هاي اين افراد توانست بيش از پيش افكار عمومي آلمان را متاثر كند. عوام كه تا آن روز چندان توجهي به اين مساله علمي نداشتند ناخودآگاهانه ترغيب مي شدند تا عليه اينشتين واكنش نشان دهند؛ هركسي هر طوري مي توانست. نامه نوشتن و ايجاد مزاحمت براي او، كارهايي بود كه بسياري ار مردم عادي هر روز انجام مي دادند. به اين ترتيب آلمان كه پيش از آن شرايط بهتري براي سكونت اينشتين داشت به يك جهنم واقعي تبديل شد.
مخالفان چگونه ضعيف شدند؟
با خروج كساني كه تحت تاثير جوسازي ها به دسته مخالفان اينشتين پيوسته بودند، حلقه گركه، ريوتردال و رفقاي تندرو آنها تنگ تر مي شد. به مرور زمان آنها در اقليت قرار گرفتند و فيزيك دانان هم آنها را طرد كردند. پس از مدتي مطبوعات سازمان هاي حامي گروه مخالف با اينشتين، درهايشان را به روي آنها بستند، به طوري كه در عرض چند ماه قدرت آنها شديدا كاهش يافت. در نتيجه سازمان هايي مانند آكادمي ملت ها كه لانه اين مخالفان بود هم در اوايل دهه 1930 از رونق افتاد.
اتفاق ديگري كه تيشه به ريشه فعاليت هاي گرك و هوادارانش زد، جوايز نوبلي بود كه در سال هاي بعد داده شد. نظرياتي كه بر اساس فيزيك جديد و آنچه اينشتين پايه گذاري كرده بود، بيرون مي آمد مورد قبول واقع مي شد و حتي خيلي از آنها به صورت كاربردي درمي آمد. در واقع آنچه مخالفان در حال مبارزه با آن بودند از يك تئوري به نام نسبيت و شخصي به نام اينشتين به يك شاخه استوار و عظيم از علم فيزيك تبديل مي شد كه نمي شد متوقفش كرد!
تصوري كه درباره فيزيك جديد وجود داشت با گذشت زمان تغيير كرد. ديگر فيزيك جديد را در تضاد با فيزيك كلاسيك نمي دانستند و اين دو نگرش علمي را به شكلي اصولي دسته بندي و از هم جدا كرده بودند و اين دقيقا پاشنه آشيل مخالفان اينشتين بود، زيرا آنها هميشه براي رودررويي با نسبيت، پشت نقاب فيزيك كلاسيك پنهان مي شدند وبا دفاع از مباني آن، فيزيك جديد را زير سوال مي بردند.
اما موافقان هم در جرايد دائما مطالبي منتشر مي كردند كه سعي در تبيين تمايز فيزيك كلاسيك و فيزيك جديد داشتند. در اين مطالب مدام توضيح داده مي شد كه فيزيك كلاسيك و علم مكانيك مربوط به حالت خاصي از پديده ها و رخدادهاي جهان مادي است و بخش مهمي از اتفاقات فيزيكي جهان مادي را نمي تواند توضيح بدهد و وظيفه تشريح اين وقايع برعهده فيزيك جديد است.
نظريه اي كه 12 نفر مي فهميدند
تئوري هاي توطئه
از ابتدا هم پيروزي مخالفان در آمريكا شكننده بود. در يكي از نوشته هاي ريوتردال آمده است: «مشكل ما در آمريكا اين است كه در تمام نشريات علمي به روي حقايقي كه كذب بودن نسبيت را آشكار مي كنند بسته است. آمريكا به كلي تحت كنترل يهودي هاست و نمي توان در آن جامعه حرف حق زد.» اين متن را ريوتردال در سال 1923 منتشر كرد.
از اوايل دهه 1930 و با تضعيف جايگاه مخالفان اينشتين بسياري از هواداران اين عده كنار كشيدند. آكادمي ملت ها اعتبار خودش را از دست داد. سران مخالفان سياست هايشان راتغيير دادند و به جاي حمله هاي شديد الحن رو به مظلوم نمايي آوردند. ولي ديگر جايي براي آنها وجود نداشت. به ويژه اتفاقاتي كه در جنگ جهاني دوم افتاد و آرايش جهان پس از جنگ، آخرين اميدهاي آنها را از بين برد.
اگرچه گركه و تعداد انگشت شماري از تندروها همچنان به انتشار مقالات ادامه دادند ولي ديگر كسي آنها را جدي نمي گرفت. در سال 1951، گركه ــ مردي كه ديگر فراموش شده بود ــ در يكي از مقالاتش با خوش بيني تمام مي نويسد: «روزي مي آيد كه جهان به پوچ بودن نسبيت پي مي برد و حقايق روشن مي شود ولي به راستي آن روز كي مي رسد؟»
مخالفان امروز
كانرواپديا در آخرين مقاله رسمي خود كه حاصل تلاش تعداد زيادي از دانشمندان سراسر دنياست به طور مفصل و با طرح 32 دليل مختلف با بياني علمي و آكادميك نسبيت را رد كرده است. حمله هايي كه به نسبيت مي شده است در طول اين ساليان دراز هيچ گاه متوقف نشد. حجم اين حملات حتي در سال هاي اخير زياد شده است. البته در مقايسه با دهه 1920 بايد گفت كه مخالفان اينشتين به مروز از محافل آكادميك دورتر شده است. اگرچه طرفين اين دعوا هميشه ادعا مي كنند با وجود زمينه كاملا سياسي آن مي خواهند نگاه علمي به آن داشته باشند، اما همواره تغيير حكومت ها و دگرگون شدن موقعيت احزاب سياسي در اروپا و آمريكا تعادل موازنه قدرت طرفين اين كشمكش را برهم زده است. با توجه به شكاف تاريخي عميقي كه بين موافقان و مخالفان نسبيت وجود دارد و همچنين دلايل و مدارك متعددي كه طرفين جمع آوري كرده اند، در حال حاضر مساله نسبيت حتي در فضاهاي محض آكادميك هم مناقشه برانگيز به نظر مي رسد.
1905
اينشتين نظريه نسبيت خاص را منتشر مي كند.
1915
نظريه نسبيت عام تكميل شده و بيرون مي آيد.
1919
آرتور ادينگتون و هيأت همراهش پس از انجام آزمايشات متعدد درستي نسبيت را تأييد مي كنند.
1920
سريال مقاله ها و سخنراني هاي ضد نسبيت و شخص اينشتين در برلين ــ جايي كه اينشتين از 1914 در آنجا زندگي مي كند ــ آغاز مي شود.
1921
اينشتين براي خدماتش به فيزيك نظري و به ويژه بحث اثر فتوالكتريك جايزه نوبل را مي برد.
1921
آرويدريوتردال آکادمي ملت ها را بنيان مي گذارد تا مخالفان اينشتين را گرد هم جمع کند.
1933
با قدرت گرفتن نازي ها در آلمان و سخت تر شدن اوضاع براي اينشتين او به آمريكا مهاجرت مي كند.
منبع: دانستنيها، شماره 28.