بررسي احاديث مربوط به نهي مشاوره با زنان (2)

1. كليني از علي بن ابراهيم، از عمر و بن عثمان، از برخي از اصحابش، از ابوعبدالله (صادق) عليه السلام، از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل مي كند: «النساء لا يشاورن في النجوي و لا يطعن في ذوي القربي، ان المراه...
شنبه، 13 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي احاديث مربوط به نهي مشاوره با زنان (2)

بررسي احاديث مربوط به نهي مشاوره با زنان (2)
بررسي احاديث مربوط به نهي مشاوره با زنان (2)


 






 

ب. احاديث دال بر نهي از مشاورت با زنان
 

در برخي احاديث، سخن از نهي از مشورت با زنان آمده است كه ذيلاً ذكر مي شوند:
1. كليني از علي بن ابراهيم، از عمر و بن عثمان، از برخي از اصحابش، از ابوعبدالله (صادق) عليه السلام، از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل مي كند: «النساء لا يشاورن في النجوي و لا يطعن في ذوي القربي، ان المراه اذا اسنت ذهب خير شطريها و بقي شرهما و ذلك انه يعقم رحمها و يسوء خلقها و يحتد لسانها و ان الرجل اذا اسن ذهب شر شطريه و بقي خيرهما و ذلك انه يؤوب عقله و يستحكم رايه و يحسن خلقه» (كليني، 1367ش، ج5، ص 518)؛ با زنان در نجوا (اموري كه بايد پنهان بمانند) مشورت نمي شود و در خويشان اطاعت نمي گردند. اگر زني پير شود خيرش از بين رفته و شرش باقي مي ماند؛ بدين گونه كه رحمش عقيم و اخلاقش بد و زبانش تند مي شود و اگر مرد پير شود شرش از بين رفته و خيرش باقي مي ماند؛ بدين گونه كه عقلش بر مي گردد و رأيش مستحكم و اخلاقش نيكو مي شود.
1-1. ملاحظه مي شود در خبر كليني، افراد مجهولي قرار دارند؛ از اين رو، سند مرسل تلقي مي شود كه از اعتبار حديث مي كاهد، هرچند به اصطلاح مرفوع است.
2-1. شبيه بدين حديث نيز نقل شده است:
الف) كليني در جايي ديگر از امام باقر عليه السلام چنين نقل مي كند: «لا تشاوروهن في النجوي و لا تطيعوهن في ذي قرابه» (همان، ص 517)؛ با زنان در كاري كه بايد پنهان بماند، مشورت نكنيد و در مورد خويشاوندان از آنها اطاعت نكنيد.
كليني سند اين حديث را چنين آورده است: «و عنه عن ابيه رفعه الي ابي جعفر عليه السلام.» و سند قبلي كه ظاهراً اين سند بدان ملحق مي شود، چنين است: «عده من اصحابنا عن احمد بن ابي عبدالله عن ابيه عمن ذكره عن الحسين بن المختار عن ابوعبدالله عليه السلام.» (همان) از اين رو، معلوم نيست كه در سند حديث مذكور ارسالي وجود دارد يا نه؛ زيرا معلوم نيست كه «عنه» به «عده من اصحابنا» برمي گردد يا به «احمد بن ابي عبدالله»، هرچند ظاهراً بايد به شخص دوم برگردد و در اين صورت، خبر معلّق خواهد بود، از آن حيث كه از ابتداي سند افرادي افتاده اند. ضمن اينكه در سند حديثِ مقدّم هم تعليقي وجود دارد؛ زيرا ابتداي سند فرد مجهولي وجود دارد و هم در آخر آن ارسال پيش آمده است؛ چون فرد مجهولي در سند قرار گرفته است. پس سند مورد بحث از چند جهت مشكل دارد.
علاوه بر آن، اين حديث نسبت به حديث مورد بحث از متن كمتري برخوردار بوده و گوينده نهايي آن امام باقر عليه السلام مي باشد.
ب) شيخ صدوق همين حديث را با اندكي تفاوت بخصوص در صيغه كلمات، از جابر از ابوجعفر (باقر) عليه السلام چنين نقل مي كند: «لا تشاوروهن في النجوي و لا تطيعوهن في ذي قرابه، ان المراه اذا كبرت ذهب خير شطريها و بقي شرهما ذهب جمالها و عقم رحمها و احتد لسانها و ان الرجل اذا كبر ذهب شر شطريه و بقي خيرهما ثبت عقله و استحكم رأيه و قلّ جهله» (شيخ صدوق، [بي تا]، ج3، ص 468/ طبرسي، 1972م، ص 231) ظاهراً اين خبر مرسل مي باشد.
به هر حال، به نظر مي آيد اين سه حديث، كه در حقيقت يك حديث هستند، در اسناد و نيز در متن داراي اضطراب مي باشند، هرچند اضطراب در متن را مي توان از نوع نقصان و زيادت و چه بسا ادراج تلقي كرد. نقصان و زيادت وقتي است كه دو حديث از نظر سند از يك اعتبار، اما از نظر متن با كمي و زيادي همراه باشند. اين مسئله به اصل حديث برمي گردد. ادراج نيز وقتي است كه در حديث سخنان غير معصوم عليه السلام داخل شده و اين توهّم برود كه از آن حديث مي باشد.
بايد متذكر شد كه در منابع متأخر به نقل از سه منبع مذكور (كليني، شيخ صدوق و طبرسي)، اين احاديث بسيار تكرار مي شود، اما در اينجا فقط به ذكر منابع اصلي اين احاديث اكتفا شده است.
2. نقل شده است: «ليس علي النساء اذان و لا اقامه، و لا جمعه، و لا جماعه، و لا عياده المريض و لا اتباع الجنائز و لا اجهار بالتلبيه، و لا الهروله بين الصفا و المروه، و لا استلام الحجر الاسود، و لا دخول الكعبه، و لا الحلق انما يقصرن من شعورهن، و لا تولي المراه القضاء، و لا تولي الاماره، و لا تستشار، و لا تذبح الا من اضطرار ...»؛ زنان اذان، اقامه، نماز جمعه، نماز جماعت، عيادت از بيمار، تشييع جنازه، تلبيه با صداي بلند، هروله ميان صفا و مروه، استلام حجرالاسود ورود به كعبه، تراشيدن موي سر (در مراسم حج)، ندارند و قضاوت نمي كنند و به متصدي امارت نمي شوند و با او مشورت نمي گردد و مگر در اضطرار ذبح نمي كنند ... شيخ صدوق از محمد بن علي بن شاه از احمد بن حسين از احمد بن خالد خالدي از محمد بن احمد بن صالح تميمي از پدرش از انس بن محمد از صادق عليه السلام از پدرش از پدرانش از علي عليه السلام از پيامبر صلي الله عليه و آله (شيخ صدوق، 1362ش، ص 511/ همو، [بي تا]، ج1، ص 298 فقط با ذكر امام صادق عليه السلام و به صورتي ناقص) و نيز به صورت معلّق از روايت حماد بن عمرو از أنس بن محمد از پدرش از امام صادق عليه السلام از پدرش از پدرانش از علي عليه السلام از پيامبر صلي الله عليه و ‌آله (شيخ صدوق، [بي تا]، ج4، ص 364 در ضمن مجموعه اي از سفارش هاي پيامبر صلي الله عليه و آله به علي عليه السلام) و باز به احتمال قوي به صورت مرسل (اعم از معلّق يا مرسل، به علت قلّت رجال سند)، از محمد بن زكريا بصري از جعفر بن محمد بن عماره از پدرش از جابر بن يزيد جعفي از امام باقر عليه السلام، (شيخ صدوق، 1362ش، ص 585، عباراتي بسيار نزديك به هم)
2-1. همچنين ملاحظه مي شود كه شيخ صدوق يك بار اين حديث را از پيامبر صلي الله عليه و آله و يك بار از امام باقر عليه السلام بدون تصريح به پيامبر صلي الله عليه و آله و نيز با سندهايي بعضاً مرسل نقل مي كند و از اين جهت، حديث به اصطلاح مضطرب مي باشد.
2-2. شبيه به اين حديث، در منابع حديثي ديگر و اكثراً اهل سنت نيز ذكر شده است. (ابن علي، [بي تا]، ص 95 و 127 از زيد بن علي از پدرش از پدربزرگش از علي عليه السلام / ابن الحسين زيدي، 1990م، ج1، ص 26 بدون انتساب سخن به كسي / مالك بن انس، [بي تا]، ج1، ص 95 از ابن عمر / صنعاني، [بي تا]، ج3، ص 126-127 از عطا، زهري، طاووس، مجاهد، حسن، ابن مسيب، ابن عمر، ابراهيم .../ ابن ابي شيبه، 1409ق، ج1، ص 252 از حسن، ابن سيرين، عطا، ابن مسيب، ابراهيم، زهري، علي عليه السلام، ضحاك، عائشه، .../ بيهقي [بي تا]، ج1، ص 408 از پيامبر صلي الله عليه و آله و از ابن عمر/ ابن قدامه، [بي تا]، ج1، ص 434 از اسماء بنت يزيد از پيامبر صلي الله عليه و آله/ قاضي نعمان (شيعي)، 1963م، ج1، ص 146 از علي عليه السلام، ...)
و در آنها كم و بيش، فقط درباره احكام نماز، زنان بخصوص جواز يا عدم وجوب اذان و اقامه و جماعت بر زنان، مي باشد و در هيچ يك اشاره اي به ديگر مباحث حديث مذكور نزد شيخ صدوق، از جمله عدم مشورت با زنان، نشده است.
2-3. شيخ صدوق خود، شبيه به اين روايت را از امام صادق عليه السلام بدين شكل آورده است: «ليس علي النساء اذان و لا اقامه و لا جمعه و لا استلام الحجر و لا دخول الكعبه و لا الهروله بين الصفا و المروه و لا الحلق انّما يقصرون من شعورهنّ» (شيخ صدوق، [بي تا]، ج1، ص 298) كه در آن هيچ اشاره اي به عدم مشورت با زنان نشده است. همچنان كه همو، باز در حديثي ديگر از امام صادق عليه السلام، فقط عدم وجوب اذان و اقامه بر زنان و اينكه اگر چنين كنند بهتر است، روايت كرده است. (همان).
3. نقل شده كه امام علي عليه السلام درباره برخي از پيشامدها فرمود: «يأتي علي الناس زمان لا يقرب فيه الا الماحل، و لا يظرف فيه الا الفاجر، و لا يضعف فيه الا المنصف يعدون الصدقه فيه غرما، و صله الرحم منا، و العباده استطاله علي الناس، فعند ذلك يكون السلطان بمشوره الاماء، و اماره الصيبان و تدبير الخصيان»؛ روزگاري بر مردم خواهد آمد كه در آن مقرب نيست مگر سخن چين نزد پادشاه، و زيرك خوانده نشود مگر بدكار و دروغگو، و ناتوان نشمارند مگر شخص با انصاف و درستكار، و در آن زمان صدقه و انفاق در راه خدا را غرامت و تاوان (مالي كه به اكراه مي دهند) مي شمارند و صله رحم و آمد و شد با خويشان را منت مي نهند و بندگي خدا را سبب فزوني بر مردم مي دانند. پس (در نتيجه اين كردارهاي زشت آن است كه) در آن هنگام پادشاه (در فرمان روايي) به مشورت و كنكاش با كنيزان (زن هاي بي سرو پا) و حكم راني كودكان (جوانان شهوت ران بي تجربه) و انديشه خواجه سراها (مردان نالايق و پست) مي باشد. (شريف رضي، 1351ش، ص 1132)
3-1. ظاهراً اين بيانات به موضوع مورد بحث ارتباط چنداني ندارد؛ چرا كه امام از مشورت سلاطين با كنيزكان كه زناني نه چندان شايسته و اهل تدبير و سياست بودند، به عنوان كنايه از افراد بي خرد، مذمت مي كند كه امري كاملاً پذيرفتني است همچنان كه حكومت كودكان و انديشه خواجه سرايان كه در حكم همان كنيزكان مي باشند، عرفاً و عقلاً مذموم است. اما نزد برخي متأخران عبارت «يكون السلطان بمشوره الاماء» نهج البلاغه به «يكون السلطان بمشوره النساء» بدل شده است و ظاهراً اين امر ابتدا در نهج البلاغه عبده (عبده، [بي تا]، ج4، ص 23) رخ داده است و پس از آن شيعيان بدون دقت در منابع خود، از آن استفاده كرده و آن را به امام عليه السلام نسبت داده اند (منتظري، 1408ق، ج1، ص 355/ همو، 1380ش، ص 125/ كريم محمد، 1408ق، ص 447/ كوراني، 1411ق، ج3، ص 18/ نجفي، 1423ق، ج8، ص 93؛ ج12، ص 274) و با اين اضافه نتيجه گرفته شده كه اين حديث نيز به صراحت، مشورت با زنان را مورد مذمت قرار داده است؛ از اين رو، به طريق اولي، ولايت آنها مذموم خواهد بود (منتظري، 1408ق، ج1، ص 355/ همو، 1380ش، ص 125)، در حالي كه منابع قديمي - همچنان كه ملاحظه مي شود - از قول امام عليه السلام عبارت «يكون السلطان بمشوره الاماء» وارد شده است. (شريف رضي، 1351، ص 1132/ همو، 1406ق، ص 96/ مجلسي، 1983م، ج52، ص 278/ ابن أبي الحديد، [بي تا]، ج 18، ص 260)
البته در نقل هايي ديگر شبيه به حديث بالا و در غير نهج البلاغه، چنين آمده است: «... اذا تسلطن النساء و سلطن الاماء و امر الصبيان» (كليني، 1367ش، ج8، ص 69 از گروهي از اصحاب ... از امام صادق عليه السلام از امام علي عليه السلام / ديلمي، [بي تا]، ص 222، مرسلاً از امام صادق عليه السلام، از امام علي عليه السلام به احتمال قوي از كليني)، «فعند ذلك يكون سلطان النساء و مشوره الاماء و اماره الصبيان» (يعقوبي، [بي تا]، ج2، ص 209/ ابن طلحه شافعي، [بي تا]، ص 261، از علي عليه السلام/ بري (قرن 7)، 1402ق، ص 85 از علي عليه السلام) و ظاهراً سخن از مذمّت حكومت و زمام داري زنان و مشورت با كنيزكان مي باشد و از آن رو، كه اين مقاله در خصوص مشورت زنان مي باشد نه زمام داري آن ها - كه خود بحث ديگري مي طلبد - از بررسي اين حديث خودداري مي شود.
همچنان كه در برخي نقل هاي مشابه، به طور كلي، سخني از سلطنت زنان و مشورت كنيزان نيست. (راوندي، ص 127 از امام علي عليه السلام از پيامبر صلي الله عليه و آله / ابن محمد ليثي، [بي تا]، ص 554)
2.3. حديث مورد بحث و نيز احاديث مشابه، كلاً غير مسند، يعني بدون سند مي باشند، از اين رو، از احاديث ضعيف شمرده مي شوند.
4. در نامه علي عليه السلام به فرزندش حسن عليه السلام (يا به قولي به فرزندش محمد بن حنفيه) آمده است: «و اياك و مشاوره النساء، فان رايهن الي الافن، و عزمهن الي الوهن، و اكفف عليهن من ابصارهن بحجباك اياهن. فان شده الحجاب خير لك و لهنّ. و ليس خروجهنّ باشدّ من ادخالك من لا تثق به عليهن. فان استطعت ان لا يعرفن غيرك من الرجال فافعل»؛ (و بپرهيز از مشورت و كنكاش با زن ها؛ زيرا انديشه ايشان رو به ناتواني و تصميمشان رو به سستي است، و با حجاب و پوشاندن، چشم هاي آنها را از ديدار بازدار (مگذار بيرون رفته چشم هايشان بر مردم افتد)، زياد سخت گرفتن حجاب (پوشيدگي) بر ايشان پاينده تر است (هرچه در حجاب باشند از تباه كاري ها محفوظ ترند) و بيرون رفتن اينان بدتر نيست از آوردن تو كسي را كه از جهت ايشان اعتماد و اطميناني به او نمي باشد (خواه مرد يا زن ...) و اگر مي تواني كاري كن كه غير تو را نشناسند، پس چنين كن. (كليني، 1367ش، ج5، ص 337-338 از ابوعبدالله اشعري، از برخي از اصحاب، از جعفر بن عنبسه، از عباده بن زياد، از عمرو بن ابي المقدام از امام صادق عليه السلام و نيز: از احمدبن محمد عاصمي، از كسي که از او روايت مي كند، از معلي بن محمد، از علي بن حسان، از عبدالرحمن بن كثير، از امام صادق عليه السلام / ابن شعبه حراني، 1404ق، ص 76-87 بدون سند /شريف رضي، 1351ش، ص 938 بدون سند / همو، 1406ق، ص 117-118 بدون سند / كراجكي، 1369ش، ص 177 بدون سند / ابن سلامه (سنّي)، [بي تا]، ص 76/ حلواني (سنّي)، [بي تا]، ص 60/ ابن محمد ليثي، [بي تا]، ص 100 بدون سند و به احتمال بسيار از كليني / ابن طاووس، 1950م، ص 171/ زرندي حنفي (سنّي) 1958م، ص 161 بدون سند / ديلمي، [بي تا]، ص 286 بدون سند/ متقي هندي (سنّي)، 1989م، ج16، ص 182 از عسكري در المواعظ/مجلسي، 1983م، ج74، ص 232، از ابن طاووس، ج100، ص 252، از نهج البلاغه ... با تعابير نزديك به هم)
4-1. دو سند كليني داراي ضعف ارسال مي باشند.
4-2. نقل كليني و ليثي به همان مقداري است كه ذكر شد، در حالي كه نزد ابن شعبه، شريف رضي، ابن طاووس، زرندي، ديلمي و متقي هندي نيز اين خبر بسيار طولاني است و آنچه آمد بخش كوچكي از آن مي باشد و نزد ابن سلامه از «ايّاك» تا «وهن» و نزد ديگران از «ايّاك» با چند بخش ديگر مي باشد كه در مجموع در نقل شريف رضي و ابن شعبه وجود دارند و نحو ذكر مطالب نيز چنان است كه گويي بخشي از اقوام امام عليه السلام ذكر مي شود.
4-3. متذكر مي شود كه ابن طاووس پيش از ذكر نامه مورد بحث، توضيح مي دهد كه كليني اين نامه را به صورت رساله اي از علي عليه السلام به فرزندش حسن عليه السلام و رساله اي مختصر از علي عليه السلام به محمد بن حنفيه در كتابش الرسائل كه نسخه اي قديمي از آن كه به احتمال قوي در زمان حيات كليني نگاشته شده و در اختيار اوست، و نيز عسكري در كتابش الزواجر و المواعظ آورده اند. (ابن طاووس، 1950م، ص 159) با وجود اين، همچنان كه ذكر شد، كليني اين نامه را خطاب به امام حسن و به قولي به ابن حنفيه و به همان مقدار مذكور، در كتاب خود آورده است. بدين ترتيب، نوعي اضطراب در سند و نيز متن مشاهده مي شود.
ضمن اينكه مؤلّف بر كتاب الرسائل كليني و المواعظ حسن بن عبدالله عسكري دست نيافته است.
4-4. نزد متأخران نيز اين نامه بسيار تكرار شده است كه در اينجا به منابع متقدمان اكتفا مي شود.
5. از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «ايّاكم و مشاوره النساء فان فيهن الضعف و الوهن و العجز»؛ از مشورت با زنان بپرهيزيد كه در آنها ضعف و سستي و ناتواني است. (كليني، 1367ش، ج5، ص 517/ مجلسي، 1983م، ج88، ص 255 بدون ذكر سند)
5-1. كليني سند اين حديث را چنين ذكر مي كند: از او (عنه) از ابوعبدالله جاموراني از حسن بن علي بن ابي حمزه از صندل از ابن مسكان از سليمان بن خالد از امام عليه السلام، و در سند قبلي و ابتداي آن نام محمد بن يحيي آمده است. اما حر عاملي سند را چنين ذكر مي كند: از آنها (عنهم) از احمد از جاموراني از حسن ... (حر عاملي، [بي تا]، ج14، ص 131) و بروجردي آن را چنين مي آورد: از گروهي از اصحاب ما (عده من اصحابنا) از احمد بن ابي عبدالله، از ابي عبدالله جاموراني ...، و تصريح دارد كه ابتداي حديث تا احمد معلّق مي باشد (بروجردي، 1409ق، ج20، ص 259) و برخي جاافتاده از ابتداي سند را چنين مي آورند: كليني از محمد بن يحيي از ابوعبدالله جاموراني ... (نجفي، 1423ق، ج6، ص 227، ج7، ص 91؛ ج10، ص 261؛ ج11، ص 326) كه ظاهراً با ملاحظه سند حديث قبلي است.
از سويي ديگر، در خود كافي، در ديگر اسناد، جاموراني، پس از راويان ذيل آمده است: عده من اصحابنا از احمد بن ابي عبدالله (پنج بار)؛ عده من اصحابنا از احمد بن محمد بن خالد؛ علي بن محمد بن بندار از احمد بن أبي عبدالله؛ علي بن محمد بن بندار از احمد بن محمد بن خالد؛ عده من اصحابنا از سهل بن زياد (سه بار)؛ سهل بن زياد؛ محمد بن يحيي از محمد بن احمد؛ محمد بن يحيي.
با اين تفصيل، معلوم نيست كه فاصله كليني تا جاموراني چند راوي بوده و اينكه دقيقاً افراد مقدم بر جاموراني در سند حديث مورد بحث چه كساني هستند؟ اما جاموراني، ابوعبدالله محمد بن احمد رازي مي باشد كه گفته شده قمي ها او را تضعيف كرده اند؛ چون در مذهبش ارتفاع (غلو) وجود دارد و احاديثش را در كتاب النوادر استثنا كرده اند، همچنان كه ابن الوليد شيخ ابن بابويه روايت هاي او را استثنا كرده است. (خوئي، ج15، ص 284، ج16، ص 55 و ج22، ص 243)

6. نكاتي درباره اين احاديث
 

به طور قطع، مطالبي را كه در برخي از احاديث مذكور در خصوص زنان گفته شده است، بايد با توجه به فضاي فرهنگي و اجتماعي عام زمان خود و ادبيات شكل گرفته بر اساس آن مورد ملاحظه قرار داد و در تعميم آن حتي در زمان خود بايد احتياط كرد. به هر حال، مي توان ملاحظات ذيل را نسبت به مضامين اين احاديث متذكر شد:
6-1. در مقايسه با قرآن، ملاحظه مي شود كه در اين كتاب الهي، در مواردي از مشاورت ميان زن و مرد و تعظيم زنان و حداقل به رسميت شمردن خواسته زن به عنوان طرف مقابل مرد سخن رفته است:
الف) «فان ارادا فصالاً عن تراض منهما و تشاور فلا جناح عليهما» (بقره: 233)؛ پس اگر از شير باز گرفتن را با تراضي و مشاورت از سوي آن دو (زوجين)، خواستند، پس باكي بر آن دو نيست.
ب) «و ان امراه خافت من بعلها نشوزاً او اعراضاً فلاجناح عليهما ان يصلحا بينهما صلحاً و الصلح خير» (نساء: 128) اگر زني از شوهرش نسبت به نشوزش يا دوري اش ترسيد، پس باكي بر آن دو نيست كه ميان خويش آشتي بر پا نمايند كه آشتي بهتر است. (سخن از صلح و مشورت و تراضي، نشان از استقلال رأي زن و محترم بودن رأي او مي باشد.)
ج) «و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكماً من اهله و حكماً من اهلها ان يريدا اصلاحاً يوفق الله بينهما» (نساء: 35) و اگر از خلاف و جدايي ميان زوجين ترسيديد، پس داوري از خاندان مرد و داوري از خاندان زن بفرستيد كه چنانچه اصلاحي را خواسته باشند پس خداوند بين آن دو اين اصلاح و آشتي را برقرار مي سازد. (در اينجا سخن از اصلاح فيما بين است كه اشاره به استقلال رفتار و نظر زن و مرد مي باشد.)
د) پيشنهاد دختر شعيب به پدرش در خصوص به كارگيري موسي، (ر.ك: قصص: 26)
ه) عكس العمل بلقيس در خصوص برخورد با سليمان و اظهار نظر و راه كار او براي مقابله با تهاجم سليمان (ر.ك: نمل: 26-44) كه منجر به تنش زدايي ميان دو گروه و در نهايت ايمان آوردن او و بالتبع قومش شد كه نشان از تدبير و عقل برخي از زنان دارد.
و) قرآن تصريح دارد كه جايگاه حضرت مريم عليه السلام چنان بود كه مورد تربيت الهي قرار گرفت و با غذاهاي بهشتي اطعام مي گشت. (ر.ك: آل عمران: 37)
ز) مؤثر افتادن نظر زن فرعون در خصوص نگه داري حضرت موسي عليه السلام (ر.ك: قصص: 9) كه اگر به نظر ايشان عمل نمي شد، موسي كشته مي شد.
6-2. اهل سنت بخصوص در نقد اين گونه احاديث، به مشورت پيامبر صلي الله عليه و آله با ام سلمه در خصوص صلح حديبيه اشاره مي كنند (كه ذكر آن گذشت.)
6-3. نهي مشورت با زنان شايد متوجه صاحب منصبان باشد از اين حيث كه ورود به مسائل حكومتي نياز به اطلاعات و توانايي هاي خاصي است كه عموماً زنان و بخصوص زنان صاحب منصب آن زمان از آن به دور بودند و نمي توان از آن عدم مشورت با زنان را به طور مطلق برداشت كرد.
6-4. مردان نيز در صحنه زندگي فردي و اجتماعي دچار لغزش هاي سنگيني مي شوند، پس آيا بدين سبب بايد تمام مردان را از ورود به صحنه اجتماع محروم كرد؟ بسياري چيزهايي كه در زنان بايد مراقب آن باشيم در مردان نيز وجود دارد؛ مثلاً بيرون رفتن مردان نيز ممكن است فتنه انگيز باشد و همچنين شفاعت كردن و واسطه شدن ‌آنها، از اين رو، مي توان گفت: مردان بسياري وجود دارند كه قابل مشورت و رايزني نمي باشند.
6-5. در حال حاضر، با حضور زن در جامعه و تقريباً در تمام صحنه هاي اجتماعي چه بايد كرد؟ آيا بايد بنا بر سفارش احاديث، حضور آنها را محدود كرد؟ آي مي توان گفت صرف اين حضور موجب بروز فاجعه اخلاقي مي شود و تمام اين زنان دچار فساد و تباهي مي گردند؟
اين در حالي است كه محدوديت هايي كه براي زنان در برخي احاديث ذكر شده، در حال حاضر، توسط خود علما عمل نمي شود و بلكه بر خلاف آن تأكيد مي شود؛ مانند حضور در نماز جمعه و جماعت، تشييع جنازه، بلكه فراتر از آن، حتي در امور نظامي و انتظامي كه هرگز به ذهن كسي خطور نمي كرده كه زنان در اسلام متصدي آن شوند. ضمن اينكه منع امور پيش گفته از زنان، در حال حاضر، هيچ وجه عقلي ندارد. از اين رو، بايد گفت: اگر رفتار علما و اسلام شناسان برخلاف مضمون اكثر حديث باشد و چنين رفتاري خود ملاك و الگو تلقي شود، بايد پذيرفت كه بر فرض صحت حديث، مقتضيات زمان بر احکام اسلامي حكومت مي كند و در صورت تزاحم يا مصلحت و يا ...، و به عبارت ديگر، به اقتضاي حكم عقلا در زمان خود، مي توان از آن احكام به احكامي مناسب تر عدول كرد.
6-6. مطلب بسيار مهمي كه معمولاً در اين مباحث از آن غفلت مي شود آن است كه فرمان حجاب براي زن به معناي در خانه ماندن نيست، بلكه براي بيرون رفتن اوست. اگر حكم زن آن بوده كه فقط در خانه باشد، حكم حجاب نيز براي او صادر نمي شد.
6-7. در برخي از احاديث تصريح شده كه زنان در پيري داراي جنبه هايي منفي و مردان داراي برخي جنبه هاي مثبت مي باشند. مفهوم مخالف اين جمله اين است كه در جواني، زنان داراي جنبه هاي مثبت و مردان داراي جنبه هاي منفي هستند؛ يعني همان دوراني كه كارها برعهده آدميان مي باشد. از اين رو، با اين تعبير، آيا مي توان گفت كه در اين دوران بهتر است از زنان استفاده و از مردان دوري گردد؟!
6-8. خلقياتي در برخي از احاديث در خصوص زنان و مردان گفته شده كه عقلاً و حسّاً ربطي به جنس و نيز سن ندارد و در هر دو جنس و در همه سنين وجود دارد. چه بسيار زنان و مرداني كه در جواني و پيري شرّ يا به عكس، خير مي باشند و چه بسيار زناني كه در جواني شر و در پيري خير و چه بسيار مرداني كه در جواني خير و در پيري شر مي باشند.
ضمن اينكه بايد يادآوري شد كه برخي تعابير نسبت به طبقه زنان، پسنديده شمره نمي شوند و اين گونه ادبيات به طور قطع از ائمه عليهم السلام كه پرورده قرآن و سنت نبوي هستند و حرمت زن و مرد را به يكسان نگه داشته اند، نمي باشد.
6-9. در يكي از احاديث ذكر شده كه به آنها در امري كه بايد پنهان بماند مشورت نكنيد، و اين سخن نافي مطلق مشورت با ‌آنها نيست. همچنين در همان حديث آمده كه در كاري مربوط به خويشاوندان از آنها اطاعت نكنيد، و معلوم نيست مراد آن است كه در غير اين كارها مي توان از آن ها اطاعت كرد يا آن كه كلاً زنان فقط در كارهاي خويشاوندان دخالت كرده و در اين مورد نيز نبايد از آنها اطاعت كرد؟ به هر حال، چنين فرماني عملاً در زندگي زناشويي ناديده گرفته مي شود و به طور قطع، ساحت امام عليه السلام از چنين فرمان هايي كه موجب اختلاف خانوادگي شده يا برخلاف جريان طبيعي زندگي زناشويي است و نيز برخلاف سيره عام مسلمانان است، مبرّا مي باشد.
6-10. ذكر مي شود كه عايشه در زندگي دو خلفيه اول نقش كليدي داشت و با عدم مساعدت خود به سومين خليفه (عثمان) به هنگام محاصره او در منزل خود، در سست كردن حكومتش نيز سهيم بوده است. (عسكري، 1375، ص 45-47) هرچند برخي بر آنند كه زن نبايد در سياست دخالت كند و زن و سياست تركيبي ناهماهنگ مي باشند و براي عدم مشاركت زنان در صحنه قدرت، عايشه را مثال خوبي دانسته اند (افغاني، 1971م، ص 34) و بدين ترتيب، نقش زن در سياست را نقشي منفي و مخرب شمرده اند، ولي از اين امر غفلت كرده اند كه در زمان عايشه، مردان بسياري از صحابه جليل القدر نيز نقش سياسي منفي و مخربي را ايفا كرده اند و اگر بنا باشد از رفتار عايشه، نفي حضور اجتماعي و سياسي زن استنباط شود، به طريق اولي بايد بنا بر رفتار بعضي از صحابه كه به مراتب از عايشه مسن تر و دنيا ديده تر و در مسلماني ادعايي بيشتر داشته اند- يا براي آنها چنين تصور مي شود - نفي حضور اجتماعي و سياسي مردان نيز استنباط گردد.
اما فارغ از صحت يا عدم صحت دخالت عايشه در امور كشورداري، مهم آن است كه اگر چنين حديثي از پيامبر صلي الله عليه و آله مشهور بود، مسلمانان صدر اسلام، بخصوص خلفاي سه گانه نخست، براي دور كردن عايشه از دخالت هايش و نيز امام علي عليه السلام در مقابله با عايشه بدان استناد مي كردند و اصحابي همچون طلحه و زبير، عايشه را جلو نمي انداختند.
6-11. برخلاف تصور، زنان بسياري از صدر اسلام در مقامات بالاي علمي و عملي به ظهور رسيده اند كه مورد احترام تمام فرق اسلامي هستند. از جمله آنها مي توان به حضرت فاطمه عليها السلام اشاره كرد كه به مقام عصمت نيز دست يافتند. (ر.ك به: غروي، 1378ش، وي ده ها شخصيت از زنان مسلمان صدر اسلام و اندكي پس از آن را ذكر كرده است.)
در حال حاضر نيز با انتخاب زنان به عنوان نماينده مجلس و حتي وزير در جمهوري اسلامي ايران، اين ديدگاه منفي نسبت به توانمندي فكر و قدرت مديريتي زنان بسيار تعديل شده است.
منبع: نشريه بانوان شيعه شماره 22



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط