اخلاق سعادت گرایان

یکی از مکاتب و دیدگاه های واقع گرایانه در اخلاق که سابقه ای به درازای پیدایش نظریات اخلاقی دارد، دیدگاه سعادت گرایانه حکمای یونان باستان است
چهارشنبه، 18 مرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اخلاق سعادت گرایان

 اخلاق سعادت گرایان
 

نویسنده: احمد حسین شریفی



 
یکی از مکاتب و دیدگاه های واقع گرایانه در اخلاق که سابقه ای به درازای پیدایش نظریات اخلاقی دارد، دیدگاه سعادت گرایانه حکمای یونان باستان است. مدافعان این مکتب نیز اختلافات فراوانی با یکدیگر دارند اما وجه مشترک همه آنان این است که همگی وصول به «سعادت و کمال» را به عنوان غایت الغایات اخلاق و احکام اخلاقی معرفی کرده اند. از نظر سعادت گرایان منشأ ارزش های اخلاقی، و ریشه همه فضایل و رذایل اخلاقی در سعادت و کمال نهفته است. هر چند در این که مصداق سعادت و کمال انسان چیست، با یکدیگر اختلافات فراوانی دارند. همچنین بعضی از آنان بیشتر روی «کمال» تکیه کرده و «سعادت» را لازمه کمال دانسته اند و برخی دیگر بر «سعادت» تکیه کرده و البته سعادت را ملازم با کمال دانسته اند. همچنین برخی از آنان بیشتر به جنبه های معنوی اهمیت داده اند و بعضی دیگر جهات مادی را برتری داده اند. افزون بر این برخی از سعادت گرایان بر مسأله حیات اخروی هم تکیه کرده اند و حتی آن را اصل دانسته اند و بعضی نیز چندان توجهی به حیات اخروی نکرده اند.
از میان اندیشمندان مختلفی که از این دیدگاه دفاع کرده اند ما به بررسی اجمالی دیدگاه سه تن از مهم ترین و مشهورترین آنان که همگی از طراحان اصلی این نظریه به شمار می روند اکتفا می کنیم: یعنی سه فیلسوف بزرگ یونان باستان: سقراط، افلاطون و ارسطو. نظریات اخلاقی این سه تن از آن زمان تاکنون همواره مورد مخالفت ها و موافقت های فراوانی از سوی اندیشمندان غرب و شرق بوده است. اندیشه اخلاقی این سه فیلسوف، مانند بسیاری دیگر از اندیشه های آنان، هم در فیلسوفان بعدی غرب تأثیرات فراوانی داشته است و هم در میان فیلسوفان و اندیشمندان اخلاقی عالم اسلام تأثیرات غیر قابل انکاری بر جای نهاده است.

نقد و بررسی

1. مسأله حیات ابدی

نقطه مثبتی که در نظریه سقراط وجود دارد و به نظر ما از اهمیت زیادی برخوردار است، تکیه و تأکیدی است که وی بر حیات ابدی دارد. و متقابلاً نقطه ضعفی که در دیدگاه ارسطو مشاهده می کنیم عدم توجه به این حقیقت است. به راستی اگر ما فطرتاً و طبیعتاً به دنبال سعادت و خوشبختی خود هستیم، آیا بدون توجه به حیات ابدی و حقیقی خود می توانیم، سخن از خوشبختی واقعی و حقیقی به میان آوریم؟

2. نظریه مثل

سعادت گرایی افلاطونی مبتنی است بر نظریه مثل. درستی این مبنا محل بحث است. آیا واقعاً مثال هایی که افلاطون معتقد است، واقعیت دارند و با ادله عقلی قابل اثباتند؟ اینها مسائلی است که باید در مباحث فلسفی و معرفت شناسی مورد بررسی قرار گیرند. و به نظر می رسد که نمی توان ادله قاطعی به نفع این نظریه اقامه کرد.

3. علم علت تامه عمل نیست

همان طور که دیدیم، سقراط و افلاطون علم را علت تامه عمل می دانستند و حکمت را ام الفضایل تلقی می کردند. اما این سخن قطعاً درست نیست. هر کسی بالوجدان می یابد که دانستن، علت تامه عمل کردن نیست. گو این که برخی از مفسران و پیروان این مکتب خواسته اند توجیهی برای این سخن بیابند، اما این توجیه، خالی از تکلف نیست. به هر حال، علاوه بر تجربه شخصی هر کسی، آیات قرآن نیز به این حقیقت گواهی می دهند که علم نمی تواند علت تامه عمل باشد. «واتل علیهم نبأ الّذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها» (1) و یا درباره عده ای از علمای اهل کتاب می فرماید، آنان پیامبر اسلام (ص) را کاملاً می شناختند، اما از ایمان به او خودداری کردند: « یعرفونه کما یعرفون أبناءهم» (2) و یا دربارل فرعون و فرعونیان می فرماید یقین به حقانیت موسی داشتند اما او را انکار کردند؛ یعنی علم آنان موجب عمل نشد: «وجحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلماً و علوّاً» (3)

4. ناکارآمدی معیار اعتدال

نقطه مثبتی که در نظریه ارسطو وجود دارد و تقریباً مورد پذیرش عموم اندیشمندان مسلمان هم واقع شده است مسأله اعتدال است. اما به نظر می رسد، این معیار از کارآیی لازم برخوردار نیست. با این معیار نمی توان فضایل و رذایل اخلاقی را شناخت. بر اساس تفسیری که برای «نظریه اعتدال» ارائه شد ابتدا باید همه قوای انسانی را بشناسیم؛ هدف و غایت نهایی را نیز بدانیم و رابطه این قوا را با آن هدف در نظر بگیریم. پس از طی همه این مراحل باید ببینیم که در کجا و چه شرایطی اینها با هم تزاحم دارند و به چه صورت باید رفع تزاحم کرد و اعتدال را رعایت نمود.

5. ناکافی بودن علم حصولی

اشکال دیگری که به طور مشترک بر نظریه سقراط، افلاطون و ارسطو، و همچنین بر بعضی از فیلسوفان اسلامی که از آنان پیروی کرده اند، می توان وارد دانست این است که کمال حقیقی انسان تنها در سایه علوم حصولی نیست. آنچه آموختنی است، علوم حصولی است و علوم حصولی هر چند قوه عاقله را تقویت می کنند و استعداداتش را به فعلیت می رسانند؛ ولی این همه مقام انسانیت نیست. با وجود این که کسانی علوم فراوانی داشته اند از نظر اخلاقی و ارزش های معنوی بسیار پایین و نازل بوده اند و حتی ممکن است کسانی علوم بیشتری داشته باشند و از نظر مرتبه معنوی از جاهلان و بی سوادان هم پست تر باشند. مصداق بارز این سخن، ابلیس است که دارای علوم بسیار فراوانی بود و بعد هم در طول عمر انسان ها که خدا به او مهلت داده است، دائماً بر تجارب و علومش افزوده شده و می شود؛ در عین حال، موجودی است مطرود و ملعون و از نظر اخلاقی و معنوی هیچ گونه ارزشی ندارد. در میان انسان ها هم اندیشمندان و عالمان فراوانی یافت می شوند که از علم خود در جهت تخریب اخلاق و معنویت دیگران استفاده می کنند. بنابراین، نمی توان علم، آن هم علم حصولی، را برای وصول به سعادت کافی دانست. این که فیلسوفان یونان به خصوص ارسطو، راه تحصیل کمال انسانی را تعقل و استدلال و برهان می دانند، سخن کامل و دقیقی نیست. قوای عقلی هم وسیله و ابزاری است در دست انسان برای رسیدن به کمال بالاتری که آن علوم حضوری است و در سایه ارتباط با خدا حاصل می شود.
بنابراین، این اشکال بر کل این مکتب و پیروانش وارد است که حقیقت کمال و سعادت انسانی را، که در سایه عبادت خدا و علم حضوری حاصل می شود، نشناخته اند و به آن توجه نکرده اند.

پی نوشت ها :

1. اعراف، آیه 175.
2. بقره، آیه 164.
3. نمل، آیه 14.

منبع: شریفی، احمد حسین، (1384)- نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، قم: مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی (رحمه الله)، مرکز انتشارات، 1384.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.