شریح در منصب قضاوت

در اکثر منابعی که به طور اجمال، به اخبار و اطلاعاتی از زندگی شریح پرداخته اند، کم و بیش به بعضی از قضاوتهای وی در زمان تصدی این مقام از سوی حکومتهای وقت نیز اشاره کرده اند
دوشنبه، 8 آبان 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شریح در منصب قضاوت
شریح در منصب قضاوت

 

نویسنده: علی اکبر خدایی



 
در اکثر منابعی که به طور اجمال، به اخبار و اطلاعاتی از زندگی شریح پرداخته اند، کم و بیش به بعضی از قضاوتهای وی در زمان تصدی این مقام از سوی حکومتهای وقت نیز اشاره کرده اند که این تلویحات تا حدی ما را به شناخت نحوه قضاوت او رهنمون می سازد. این نوع قضاوتها بیش از همه حاکی از اجرا شدن دستورات و نحوه قضاوتهایی بود که از طرف عمر به صورت نامه ای برای وی فرستاده شده بود. قضاوتهای وی با استناد به قرآن، سنت و احادیث پیامبر-که از قول دیگران شنیده بود-اجماع، تقلید و الگو گرفتن از چگونگی قضاوت خلفای راشدین و بزرگان اسلام، راهنمایی خواستن و مشورت با دیگر بزرگان و اجتهاد خود او که در مواقعی نیز اشتباه قضاوت می کرد، بوده است. در اینجا برای آشنایی با آنها به چند مورد از این قضاوتها اشاره می گردد.

شواهدی از قضاوت شریح با استناد به قرآن

ابن وکیع در یکی از روایتهای خود، در مورد چگونگی قضاوت شریح درباره فردی، از نحوه داوری این قاضی، با استناد به آیات قرآنی یاد کرده و تأکید می کند که چنین قضاوتی حتی مطلوب مسروق-که یکی از عالمان به علم قضا در زمان شریح بود-نیز قرار می گیرد.(1) همچنین از شعبی نقل گردیده که شریح با استناد به آیه ای از قرآن در مورد حکم کردن حضرت داوود و سلیمان به اینکه، اگر گوسفندانی در شب مزرعه ای را تباه ساختند، بر صاحب گوسفندان ضمانتی نیست و به این ترتیب درباره مردی که از خرابکاری گوسفندان چوپانی در شب، شکایت کرده بود، قضاوت نمود.(2) در مورد قضاوت دیگری که شریح به قرآن استناد کرده بود، روایتی است که از حکم نقل شده و آن اینکه شریح با استناد به قرآن و تلاوت آیه ای که مفهومش این بود که «برای زنان طلاق داده شده، متاعی نیکو بر متّقین فرض است». پرداخت مهریه توسط مرد را واجب دانست.(3) همچنین شریح در قضاوت دیگر خود با استناد به قرآن مرتکب اشتباهی در تفسیر آن آیه گردید که محکومین به علی (ع) شکایت کردند و حضرت اشتباه قاضی را رفع نمود.(4)

نمونه هایی از قضاوت او با استناد به حدیث پیامبر

از محمد بن سیرین در این رابطه نقل شده است که شریح در زمینه ادعای دو تن نسبت به ساختمانی-که سازنده آن وفات کرده و این دو ادعای مالکیت بر آن را داشتند. چنین قضاوت کرد که ساختمان متعلق به سازنده متوفی آن می باشد و پس از وفاتش به ورثه او به ارث می رسد هنگامی که مرد محکوم از شریح پرسید که به چه دلیل این گونه قضاوت کردی؟ در جواب گفت: این قضاوت من نبود، بلکه رسول خدا چنین قضاوت کرده است که اگر کسی در طول حیاتش صاحب چیزی شود، بعد از وفاتش به ورثه اش به ارث می رسد.(5) همین راوی در جای دیگر، از شریح و نحوه قضاوت او یاد می کند و به نقل از ابن مسعود، قضاوت خود را مستند به گفته و حدیث پیامبر می داند و آن اینکه هرگاه خریدار و فروشنده ای با یکدیگر اختلاف پیدا کردند، آنچه را که فروشنده ادعا می کند، درست است و قاضی باید بپذیرد.(6)

مثالهایی از قضاوتهای وی، با استناد به قضاوتهای دیگر بزرگان اسلام

شریح در قضاوتهای دوران خود، همچنین به نحوه قضاوتهای دیگران نیز نظر داشته است و معمولاً پس از هر قضاوتی، فردی را که از قضاوت او الگو گرفته بود، معرفی می کرد. به طور مثال شعبی نقل کرده است که شریح ادعای مادری، مبنی بر انتساب فرزندش به وی پس از اقرارش را جایز ندانست و در در استناد به چگونگی قضاوت تأکید کرد که عمر نیز این گونه قضاوت کرده است.(7) در جای دیگری ابن اسحاق به نقل از عبدالله بن شبرمه روایت کرده است که شریح در برخورد با ماجرایی، از قضاوت در آن عاجز ماند. به همین دلیل نامه ای به عمر بن خطاب نوشت و از او راهنمایی خواست. عمر چگونگی کار را برای وی تشریح نمود، ولی شریح باز هم موفق به قضاوت نشد. خلیفه به او نوشت که در این حالت چه چیز غیر از قوه عقلی تو در این ماجرا به تو کمک می کند؟! در مورد حل این مسأله از نیروی عقل خود بهره گیر.(8) وی در دوران خلافت علی (ع)-بنا به اظهار نظر ابن وکیع-در یکی از موارد قضاوت خود درست عمل کرد و مورد تشویق علی (ع) با لفظ قالون (که در زبان رومی به معنی آفرین و احسنت می باشد)، قرار گرفت.(9) در ماجرای دیگری، به نقل از کتاب فوق، شریح به دلیل حاضرجوابی در سؤالات علی (ع) با عنوان «أقضی العرب» یا «أفضل العرب» خوانده شد.(10)
وی همچنین در مواردی از قضاوتهای خود-به نقل از منابع-مرتکب اشتباهاتی نیز گردیده بود که یکی از آنها ماجرای قضاوت شریح در مورد زره، میان علی (ع) و مرد یهودی بود.(11)
در همین رابطه و از عیسی بن عاصم ماجرایی نقل شده است که حضرت سؤالی را در زمینه قضاوت از وی می پرسد، ولی شریح جواب اشتباه می دهد.(12) میسره از قضاوت دیگری یاد می کند که شریح از حل آن عاجز مانده و بناچار به علی (ع) رجوع کرده بود.(13)
با در نظر گرفتن تمام این موارد، می توان گفت که شریح در قضاوتهای خود، بیشتر از همه به آیات قرآن و در میان بزرگان اسلام به نحوه قضاوتهای عمر متکی بود.

شواهد دیگر در نحوه قضاوت شریح

شریح گاهی اوقات در قضاوتهای خود یک طرفه قضاوت می کرد که گاهی ممکن بود این گونه قضاوت وی، یا به علت ظاهر نکردن ناتوانی خود در قضاوتهایش و یا احتمالا ناشی از تبانی با طرف مقابل و یا برای خوشایند بعضی از بزرگان دیگر، بوده باشد. مثلاً در زمینه قضاوتی که در زمان خلافت علی (ع) انجام داده بود، چنین برداشتی متصور می گردد. این حکایت، مربوط به سرنوشت جوانی است که شریح درباره وی غیرمنصفانه قضاوت کرده و او گریه کنان نزد علی (ع) آمده و چگونگی ماجرا را تعریف کرده بود. حضرت با اعتراض به نحوه قضاوت شریح و سرزنش او، به گونه ای قضاوت می نماید که هم باعث خوشحالی مرد می گردد و هم تعجب شریح نسبت به نحوه قضاوتش را برمی انگیزد و باعث پرسش شریح از مأخذ این قضاوت می گردد. حضرت با اشاره به ماجرایی از چگونگی قضاوت حضرت داوود، شریح را نسبت به آن نوع قضاوت آگاه می کند.(14) ابن سعد در کتاب طبقات خود در یکی از ماجراهای قضاوت او، از نحوه حکم نمودن وی علیه فردی که از خویشان محسوب می شد، یاد کرده و می نویسد، شریح پس از حکم به زندانی کردن آن مرد، در مقابل توهین او، هیچ عکس العملی نشان نداده و فقط حکم صادره را ناشی از عمل به حق و عدالت خود دانسته است.(15) از ابی حصین نیز در همین رابطه نقل شده که دو مرد شکایت به نزد شریح بردند و قاضی علیه یکی از آنها قضاوت نمود. فرد محکوم خطاب به شریح گفت که هر آینه می دانم که به چه علت این گونه قضاوت نمود؟! شریح که متوجه منظور آن مرد شده بود، گفت: خدا رشوه دهنده و رشوه گیرنده را لعنت کند و لعنت خدا بر فرد دروغگو باد!(16)
از دیگر قضاوتهایی که منابع نسبت به آن دیدگاه های متفاوتی ارائه داده و با دیده مثبت یا منفی، نسبت به قضاوت شریح نگریسته اند، نوع داوری ای بوده است که ابراهیم بن یزید تمیمی به روایت از پدرش نقل می کند و آن اینکه: علی (ع) زره گمشده خود را در نزد مردی یهودی دید و آن را شناخت و به او فرمود: این زره مال من است که روزگاری از روی شتر خاکستری ام به زمین افتاد، ولی من نفهمیدم و الان آن را در دست تو می بینم. یهودی گفت: این زره مال من و دوست من است و اگر تو ادعایی در مورد آن داری، میان من و تو قاضی مسلمانان-شریح-قضاوت می کند. سپس هر دو نزد شریح آمدند. هنگامی که شریح علی (ع) را دید، از جایگاه خود بلند شده و به استقبال حضرت آمد و از وی سؤال کرد که برای چه به دادگاه آمده ای؟ علی فرمود: زره ای را که من گم کرده بودم، اینک نزد این مرد یهودی است. شریح گفت: ای مرد یهودی! در دفاع از خود چه می گویی؟ یهودی جواب داد: این زره مال من و در دست من است. شریح گفت: ای امیرالمؤمنین! با اینکه به راستگویی تو اطمینان دارم، ولی تو ناگزیر از آوردن دو شاهد، برای اثبات گفته ات هستی. پس علی (ع) قنبر-غلامش-و حسن (ع)-پسر خودش- را به عنوان شاهد معرفی کرد و آنها شهادت دادند که زره از آن علی (ع) می باشد. شریح گفت: ما قاضیان شهادت بنده در مورد آقا و گواهی پسر برای پدرش را جایز نمی شمریم. علی (ع) فرمود: ای شریح! مادرت به عزایت بنشیند! همانا من از عمربن خطاب هم شنیدم که می گفت: رسول خدا (ص) فرمود که حسن و حسین (ع) سرور جوانان اهل بهشتند و آن وقت تو شهادت سرور جوانان بهشت را جایز نمی دانی؟! به خدا سوگند! به خاطر همین قضاوت اشتباهت، تو را به بانقیا تبعید می کنم تا مدت 40 روز در میان اهالی آن منطقه قضاوت کنی. در این رابطه مرد یهودی از تمکین علی (ع) نسبت به قضاوت شریح علیه خود شگفت زده گردید و به همین علت مسلمان گردید.(17)

حقوق شریح در امر قضاوت

ظاهراً در دوره حیات پیامبر و خلافت ابوبکر، پیامبر و خلیفه در کنار امور روزانه خود قضاوت و داوری در میان مردم هم می پرداخته اند و هیچ قاضی دیگری نبود که بابت این کار حقوقی دریافت کند. اما از زمانی که عمر به این منصب جنبه رسمی و دولتی بخشید و آن را از وجهه عرفی و اجتماعی مجزا ساخت، قاضیان در مقابل قضاوت و داوری بین افراد، از حکومت و دولت مبلغی به عنوان دستمزد می گرفتند که در ابتدا از دیده عده ای کار ناپسند و نامشروعی به حساب می آمد، ولی به مرور زمان این نکوهش از دستمزد قضاوت، به فراموشی سپرده شد و در دهه های بعدی، قاضیان از حقوق سرشار دربار و بهره های فراوان آن سود می بردند. به گفته خود شریح که از قول شعبی نقل شده است، وی بابت امر قضاوت، در دوران خلافت عمر، 100 درهم و در دوره خلافت علی (ع) 500درهم حقوق دریافت می کرده است(18) و این در صورتی بود که قبل از این زمان، در میان اهل مدینه به حکمیت می پرداخت و با اینکه از وجهه عمومی نیز برخوردار بود، ولی در قبال داوری خود دستمزدی دریافت نمی کرد. شریح در این مورد اظهار داشته است که من در دوران قضاوت خود، دستمزد خودم را از هر حکومتی طلب می کردم و آنها نیز آن را تماماً به من پرداخت می نمودند و درباره علت آن می گفت: «آیا شایسته است که من برای آنان به قضاوت بنشینم و به خاطر این امر خود را محبوس کنم، ولی درآمدی کسب نکنم؟!».(19)

اقوال و گفته های شریح

از شریح قاضی سخنان و نقل قولهایی در منابع آمده است که اکثر آنها یا تفسیرها و تأویلات خود او از قرآن بود و یا احادیثی از بزرگان اسلام، همچون: پیامبر (ص)، علی (ع) و یا نقل قولهایی از پیامبر بود که صحابه دیگری همچون: علی (ع)، ابوبکر، عبدالله، مسعود، خزیمه بن ثابت و دیگر صحابه فرا گرفته بود و یا سخنان و اقوالی در مبحث قضا و داوری و آموخته های فقهی و قضایی بود که آنها را از استادان و معلمان خود که او را تعلیم داده و یا راهنمایی می کردند، آموخته بود.
از شعبی نقل شده است که شریح می گفت، ای فرزند آدم! دشمن تو دوای تو و شاهد تو شفای توست.(20) وی همچنین در مورد نحوه قضاوتش-خطاب به مردم-می گفت: ما شاهدان را ستایش نمی کنیم و با شاکیان آنها نیز تفاهم نمی نماییم و بر احساسات و بصائر شما نیز مسلط نیستیم. همانا ما مأمور به این امر شده ایم که در میان شما قضاوت نماییم. پس هر کس که به قضاوت ما تن دردهد که چه بهتر، ولی اگر کسی به داوری ما گردن ننهد، به زندان می رود تا آن زمان که به قضاوت ما تسلیم گردد.(21) باز از شعبی نقل شده که شریح می گفت، رفیق انسان از شفیع او شایسته تر و شفاعت کننده از همسایه سزاوارتر و همسایه آدمی لایق تر از هر کسی است.(22)
وی در قضاوتهای خود معتقد بود که ازدواج دختر، بدون اذن ولی او جایز نیست، مگر در مورد دختری که برای پدرش مشکلی پیش آمده باشد که در این صورت حاکم یا قاضی مجاز هستند، او را به فرد دیگری تزویج نمایند، یا اینکه اختیار دارند که به مردی دستور بدهند، تا با او ازدواج کند.(23) از مره نقل شده است که شریح می گفت: هر کس که بمیرد، در حالی که دینی به گردن داشته باشد، در قیامت از حسنات وی می گیرند و تاوان آن را می دهند و اگر آن فرد حسناتی از خود نداشت، به جای آن بر گناهان وی می افزایند.(24)
شریح در مورد پدر و مادر و خصوصیات آنها گفته است که پدر سزاوارتر و لایق تر از مادر نسبت به فرزندش است، ولی مادر نرمتر و مرافق تر نسبت به اوست.(25)
از محمد بن سیرین نقل است که شریح می گفت: ای آدمیزاد! از آنچه تو را در شک و گمان می اندازد، به خاطر آنچه که یقینی است، درگذر. به خدا قسم! تو فقدان آنچه را که به خاطر خدا از دست داده ای، احساس نمی کنی.(26) باز از ابن سیرین نقل شده که شریح در مورد قضاوتهای خود می گفت: اگر کسی در آن قضاوت اعتراضی داشته باشد، بر اوست که دلیل و گواهی بیاورد، زیرا درستی و حق از قضاوت من صحیح تر است و راستی مسلّم و یقینی است و حق و حقیقت از فرد سوگند خور فاجر شایسته تر است.(27)
از میسره روایت شده که می گفت: هر گاه شریح بر مسند قضاوت می نشست، از هر جانب ندا می داد که ای مردم! آگاه باشید که در هنگام قضاوت قاضی، مظلوم منتظر کمک و یاری و ظالم در بیم عقوبت اوست، پس اینک برای دادخواهی نزد من بیایید، خدا شما را رحمت کند!(28)
ابن ادریس در همین رابطه می گوید: از عمویم شنیدم که می گفت: سخن شریح این بوده است: همانا ما از خدا و برای او هستیم.(29) از شعبی به روایت از شریح نقل شده است که آیا ندیده اید که ملکی از آسمان بر شما نازل می شود تا آنجایی که صدایتان را می شنود و بالهایش را برایتان می گستراند؟! سپس او این آیه را قرائت کرد که ای مردم! اموال میان خودتان را به باطل نخورید، اگرچه از روی تجارت پیشگی باشد و تا آخر آیه تلاوت کرد. سپس گفت: آیا شما از امر کنندگان نیستید؟ گفتند: به خدا قسم ما از نهی کنندگانیم. شریح گفت: هر آینه ملکه ای که بر شما نازل شده است، از گرامی ترین ملایک خداوند است، پس بر شماست که گرامی ترین اهل زمین نسبت به خدا باشید.(30)
از ابی اسحاق روایت شده که شریح در باب تفکر در مخلوقات خدا برای عبرت گرفتن، به ما نصیحت می کرد و می گفت که به شتر نگاه کنیم تا بدانیم که چگونه آفریده شده است.(31) در مورد آفرینش موجودات و بخصوص خلقت ملخ از شریح سؤال شد. وی در جواب گفت: خداوند ملخ را حشره ای زشت خلق نمود و او را همچون هفت جانور خلق کرد، سر او مانند سر اسب، گردن او مانند گردن گاو، سینه اش همچون سینه شیر، بالهایش مثل بال کرکس، پاهایش مانند پاهای شتر، شکمش شبیه شکم عقرب و دمش مثل دم مار است.(32)
شریح در سخن گفتن و امر کردن به مردم برای بخشش به یتیمان، چیره دست بود. ولی در هیچ روایتی از او، در بخشش به فقرا و یتیمان سخن نرفته است. از عطاء بن سائب نقل شده است که شریح در این رابطه می گفت: از اموال خود به یتیمان ببخشید، زیرا خداوند به شما امر کرده است که از اموال خودتان به آنها هم ببخشید.(33) از راویان نقل شده است که شریح بر مسند قضا نشسته بود و به مردی از یاران خود که ایستاده بود، نگاه می کرد. در این هنگام مرد خندید. شریح به او گفت: آیا تو به من می خندی، در حالی که من بین بهشت و جهنم قرار دارم؟! (اشاره به حدیث پیامبر که قضای و منصب قضاوت او میان بهشت و جهنم قرار دارد).(34) در همین زمین از شریح روایت شده که هر گاه مصیبتی برای شریح اتفاق می افتاد، می گفت: من به واسطه آن مصیبت، چهار مرتبه خدا را شکر می کنم. شکر می گذارم که مصیبتی بزرگتر از آن برایم اتفاق نیفتاد. شکر می نمایم، به دلیل اینکه خدا در مقابل آن مصیبت به من صبر و پایداری عطا کرد. سپاس می گویم، به سبب اینکه موقعی که به عفو الهی امیدوار شدم، مرا در راه توبه نمودن موفق گرداند و از خدا به موجب این مصیبت تشکر می کنم که آن را در دین و اعتقادم قرار نداده است.(35)
عملکرد و گفتار شریح در اکثر اوقات با یکدیگر همخوانی نداشت. مثلاً از قول خالدبن حسن نقل شده است که هرگاه هدیه ای از در برای قاضی آورده شود، حکم کردن علیه وی از پنجره خارج می شود؛ یعنی هدیه گرفتن قاضی از فرد سبب می شود که قاضی از حکم دادن علیه وی خودداری کند.(36) شخصی از شریح پرسید: ای اباامیه! شب را چگونه به صبح رساندی؟ گفت: در حالی صبح کردم که آرزویم دراز، اجلم کوتاه و اعمالم گناه بود.(37) محمد بن زید در کتاب خود احکام المعلمین و المتعلمین نقل می کند که شریح گفته است: مربی به منظور تنبیه شاگردان خود نباید، به هیچکدام از کودکان بیش از سه تازیانه بزند.(38)
از شریح به نقل از میسره روایت شده است که من همراه علی (ع) از قبرستانی می گذشتم، در این هنگام وی خطاب به اهل قبور فرمود: ای اهل قبور! مردمان در زمینتان سکنی گزیده اند، اموال شما تقسیم شده و فرزندان شما نیز ازدواج کرده اند. این خبرهای ما از دنیای شما بود. خبرهای آخرت را شما برای ما نقل کنید. پس از اندکی مکث، رو به من کرد و فرمود: ای شریح!اگر آنها قدرت تکلّم داشتند، در جواب می گفتند که از این دنیا توشه برگیرید، همانا بهترین توشه ها تقواست.(39)
$راویان شریح و افرادی که وی از آنها روایت کرده است
در منابع اسامی افرادی که از شریح و کسانی که شریح از آنها روایت کرده، آمده است. با دقت و تأمل در اسامی آنها، به این نکته پی برده می شود: افرادی که شریح از آنها روایت آورده است، اغلب در جرگه اصحاب پیامبر می باشند. شریح در نشست و برخاست با این افراد از آنها حدیث شنیده است. اسامی این گروه از اصحاب پیامبر که شریح، هم از آنها حدیث شنیده و هم در محضر آنها دانش و علوم چندی مانند حدیث، فقه، تفسیر، تأویل و قرائت قرآن، آشنایی با سیره پیامبر و علم قضاوت، به صورت مستقیم و غیرمستقیم آموخته، در منابع مختلف آمده است. این افراد عبارتند از: علی بن ابیطالب، عمر، زیدبن ثابت، عبدالرحمن بن ابوبکر، عبداله بن مسعود، و عروه بن ابی الجعد بارقی (سارقی).(40)
در اسامی این گروه نامی از ابوبکر و عثمان به چشم نمی خورد. افرادی که از شریح روایت کرده اند، بیشتر در زمره تابعین یا تابعین تابعین و یا از گروه راویان مشهور حدیث محسوب می شدند. اسامی این گروه نیز در منابع دست اول آمده است. این افراد عبارتند از: ابن شهاب، ضحاک، مقدادبن ابی فروه، عبیداله بن عبدالله،جریربن عطیه و مسیب و نیر افراد دیگری همچون شعبی، حکم به عیینه، ابواسحاق سبیعی، ابراهیم نخعی و ابوالضحی سلم بن صبیح که اخباری از او نقل کرده اند و از اهالی کوفه افرادی مانند ابوحصین، قاسم بن
عبدالرحمن، عباس عامری، یحیی طایی، اخباری در زمینه قضاوت و علم فقه از او روایت کرده اند. بصریها و مردم دیگر نیز از او روایت کره اند، از آن جمله اند، محمد بن سیرین، انس بن سیرین، ایوب به روایت از محمد بن سیرین و خلاص بن عمر، همین طور اخباری از عبیده سلمانی، عبدالله بن عتبة بن مسعود، عبدالرحمن بن ابی لیلی، ابوبرده بن ابی موسی، سعید بن جبیر، مرة بن شراحیل، عبدالملک بن عمر لخمی، قاسم بن عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود، حسن بن کندی، سعید بن أشوع همدانی، عیسی بن مسیب بجلی، حکم بن عیینه بن نهانس، مغیرة بن عیینه، عبدالله بن نوف سامی، محارب بن دثار سدوسی، عبدالله بن شبرمه بن طفیل.(41)

پی‌نوشت‌ها:

1.اخبار القضاه، ج2، ص236.
2.همو، ص 254.
3.اخبار القضاه، ج2، ص266.
4.همو، ص 196 و برای اطلاعات بیشتر راجع به نحوه قضاوتهای شریح، به منابع همین مبحث که در پاورقی نام برده شده، و از همه مهمتر اخبار القضاة، ج2، رجوع کنید.
5.همو، ص 326.
6.همو، ص202.
7.همو، ج2، ص 238.
8.همو، ص 193.
9.همان، ص 194.
10.اخبارالقضاه، ج2، ص 195، وفیات الاعیان، ج2، ص 462.
11.حلیة الاولیاء، ج3، صص139 و 140؛ اخبار القضاة، ج2، ص 195؛ وفیات الاعیان، ج2، ص 462؛ قاموس الرجال، ج5، صص 406 و 407.
12.اخبارالقضاه، ج2، ص 195 و 196.
13.همو، ص 197؛ معادن الجواهر و...، صص 35 و 36.
14.روضة المتقین، ج9، صص74 تا 76؛ معادن الجواهر و...، صص36 و 37.
15.طبقات، ابن سعد، ج6، ص 135.
16.همانجا.
17.اخبارالقضاه، ج2، ص 195؛ حلیة الاولیاء، ج3، صص139 و 140؛ وفیات الاعیان، ج2، ص 462.
18.در کتاب صحیح بخاری در همین رابطه و در باب رزق الحکم و العالمین عنها آمده است که شریح به خاطر امر قضاوت خود مزد و حقوق دریافت می کرد، در حالی که این مطلب را ابن سعد در کتاب طبقات و ابوداوود در سنن خود، در باب الخراج و الاماره احادیث در ارزق العمال ذکر کرده است (پاورقی اخبارالقضاة، ج2، ص227.)
19.اخبارالقضاة، ج2، ص 227.
20.همو، ج2، ص 229.
21.همانجا، تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص 36؛ نوادرالقضاة، ص119.
22.همو، ص248.
23.همو، ج2، ص 249.
24.همو، ص 319.
25.همو، ص338.
26.ابن سعد، طبقات، ج6، ص136؛ اخبارالقضاه، ج2، ص343.
27.اخبارالقضاه، ج2، ص 373؛ طبقات، ج6، ص136.
28.طبقات، ج6، ص 139؛ اخبارالقضاه، ج2، ص 392؛ حلیة الاولیاء، ج3، ص 132.
29.اخبارالقضاه، ج2، ص 217.
30.همو، ص221.
31.همو، ص224.
32.تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص 46 و 47.
33.اخبارالقضاه، ج2، ص 295.
34.نوادرالقضاه، ص120.
35.سیر اعلام النبلاء، ج4، ص 105.
36.تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص27.
37.عقدالفرید، ج2، ص 270.
38.مقدمه، ترجمه گنابادی، ج1، ص 245.
39.اخبارالقضاه، ج2، ص 196.
40.همو، ج2، ص 384؛ تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص8؛ الوافی بالوفیات، ج16، ص140؛ تهذیب الکمال، ج12، ص 438.
41.همو، صص243و244و384؛ الوافی بالوفیات، ج16، ص140؛ الاصابه، ج3، ص 471؛ التهذیب، ج4، ص326؛ تهذیب الکمال، ج12، ص438؛ مشاهیر القضاه، ص36.

منبع: کتاب شریح قاضی



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.