نویسنده: پرویز مرزبان
در هلند از آغاز سده هفدهم رویدادهای سیاسی و اوضاع اجتماعی به شدت بر هنرهای تجسمی اثر گذارد، و مسیر تحول و چگونگی اهداف آنها را معین ساخت. هلند که کشوری جمهوری و دین رسمیش پروتستان بود، به پیروی از ذوق و خواست طبقه تجارت پیشه نوپایش، نه تنها هنر باروک را به خود نپذیرفت، که نمایانگر شوکت و سلطه دستگاه پاپ و ستایشگر پیروزی نهایی اجماع «ضدّ اصلاح دین» بر نهضت «اصلاح دین» برخاسته از آلمان بود[به بیان دیگر پیروزی کلیسای کاتولیک بر کلیسای پروتستان پس از «شورای عمومی تر نت» در اوایل نیمه دوم سده شانزدهم، و دستیابی مجدد پاپ و شاهزادگان اروپا به قدرت و شکوه درباری پیشین شان،که هنر باروک اصالتاً پشتیبان و نمایانگر آن اوضاع بود]، بلکه در مقام مقابله با باروک، هنری عاری از محتوای متعالی و مبتنی بر احساس فردی و مشهودات عینی از دنیایی مأنوس و ملموس را بنیان گذارد.
معماری دوره باروک هلند که بیش از هر چیز در التزام پسند و نیازمندیهای تجارت پیشگان دولتمند و دانش آموخته و پروتستان مذهب قرار داشت. شیوه کلاسیک معماران ایتالیایی را اختیار کرد، و پاره ای ویژگیهای محلی بر آن افزود. معماران هلندی با به کارگیری آجر برای جرز و بدنه، و اختصاص دادن سنگ به قابگیری در و پنجره، بناهایی با رویش رو به بالا و عناصری قائم چون بامهای دو شیب پله دار، و پنجره های بلند و ستونهای توکار برپا ساختند، که ساختمان شهرداری آمستردام به طرح افکنی یان ون کَمپِن (1) نمونه بارز آن است[1655]. هندریک دو کیزر(2) [وفات 1621] ساختمان بسیاری از بناهای شهری در آمستردام را به انجام رساند، و نوعی معماری کلیسایی ساده با نقشه ای مدوّر و بدون جایگاه خوانندگان که متناسب با پسند و مراسم دینی پروتستانها بود ابداع کرد،که نمونه آن کلیسای نوردر کِرک(3) آمستردام است. [1620]
پیکر تراشی هلند که نیز به پیروی از رسمیت کیش پروتستان،شعار خود را رعایت سادگی و حذف تشریفات و تجملات دینی ـ بر خلاف کیش کاتولیک ـ قرار داده بود، هر گونه الهامگیری و مضمون پردازی دینی را رها کرد و به تزیین ساختمانهای عمومی و چهردیس سازی فردی و برافراشتن بناهای تدفینی روی آورد. تندیس اراسم،(4)حکیم الاهی و دانشمند انسانگر هلند [وفات 1536] در شهر رُتردام اثر هندریک دو کِیزر، خود نمودگاری است از توجه عمومی آن دوران به مکتب فکری «انسانگری »(5). پیکره سازیهای درون مقابر نیز نشانگر خاصیت واقعگری قاطع و به دور از هرگونه رمزگری یا تمثیل آوری آن هنر در هلند است، یعنی همان برداشتی که با تأییدات کیش پروتستان سازگار بود؛ و از این جمله اند مقبره گیوم اثر کیزر، و مقبره دریاسالار رویتر در آمستردام.
نقاشی هلند در سده هفدهم با ماهیت هنری ملّی و مستقل،و پاگرفته در شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی جغرافیایی،ظهور یافت. اگر شاهزادگان خانواده اورانژ در دربار هلند هنوز تمایل به سوی اسطوره و تمثیل و صحنه پردازی پر تجمل داشتند، برعکس جامعه تجارت پیشه خواهان نقاشی صریح و ساده ای بود که در اساس از دین جدا بماند، و ممارست و دقت خود را بر چهره سازی فردی و دسته جمعی،و بازنمایی ویژگیهای طبیعت،و مشاهده و ضبط واقعیات معمولی زندگی روزمره بگمارد.
در آغاز این سده نقاشیهای لاستمان(6) [وفات 1633]، استاد رمبرانت،در آمستردام شهرت یافت، که خود چند سالی در رم هنرجویی کرده و خصوصیات نقاشی مکتب رم را جذب کرده بود،و نمونه ای از آن پرده خاکسپاری جسد مسیح اوست. حدود 10 سال بعد در شهر اوترخت دو نقاش چیره دست،یکی ون هونتورست در پرده چوپانان در حال پرستش کودک مسیح،و دیگری تِر بروگن در نقاشی نوازنده عود، هنر کاراواجّو با ویژگیهای نور پردازی استادانه و تمایل فطریش به وصف صحنه های واقعی را سرمشق خود قرار دادند. در شهر هارلم نقاشان دیگری از همان نسل پویش و آفرینش هنری خود را بر منظره سازی موقوف ساختند؛ و در دست یان ون گوین
(7) [وفات 1656] مکتب منظره سازی هلند با بینش ژرف و پاک، و رنگ آمیزی شفاف و آرامبخشی که داشت در هنر زمان مقامی شامخ یافت؛ و پرده کلبه های نزدیک ساحل را چون یکی از نمونه های دلنشین آن نام می بریم.
هنرمند دیگری بکه در تکوین مکتب نقاشی هارلم سهمی به سزا داشت و پرتو هنرش در سراسر نیمه اول سده هفدهم تابان ماند فرانس هالس (8) بود[ وفات1666].او نیز تأثیرپذیری از کاراواجو به ساختن مجالس و مضامینی عادی از زندگی روزانه مردم پرداخت، که نمونه ممتاز آن دختر کولی است: اثری زنده و واقعی که با موشکافی و جسارت، وجود آدمی را در فردیتی خاص و سیمایی تصادفی و آنی به وصف در می آورد. برخی دیگر از آثار هالس عبارتند از :چهره رنه دکارت، چهره زن، میگسار سرخوش، و آنتی تر و استثنایی تر از همه ماله بابه(9)، که گویی روستایی فالگیر و سفیهی است در :«لحظه حسّاس» پراندن فحشی یا مَتَلکی؛ و همان سیمای تصادفی و واقعیت زنده و زودگذر است که توسط نقاش زبردست بر پرده پایدار مانده است.
در میانه قرن بود که هنر بلندپایه رمبرانت(10) [وفات 1669]ذهن و ذوق عمومی را مسخر خود ساخت، و انواع رشته ها و مضامین نقاشی و حتی گراوورسازی را به زیر پوشش خود گرفت. رمبرانت هر رشته از نقاشی رایج زمان را بُعدی تازه بخشید و به مقام دیدی درونی و جهانی تعالی داد. در 1632 با نقاشی درس کالبد شکافی در شهر لید نخستین دوره تکامل هنریش را به ثمر نشاند.
بیشتر آثار رمبرانت متمایزند به تاریک و روشن کاری پر از اسرار،و در عین حال آکنده از اشارات و افشاگریها؛ و به بیان دیگر تاریکی رازداری در فضای سراسری پرده که بر اثر تابش نوری خفیف،یا گوشه پنجره ای آفتاب گرفته، به افشاگری در می آید و نهفته های درون خود را، گاه به اشارت تلألو فلز و جواهر یا برق مردمک چشمی، و گاه با تصریح چهره ای چین و چروک بسته و هیاکلی جسمانی و نور گرفته و یا تشعشعی ملکوتی به گرد سر مسیح، آشکار می سازد. به عنوان نمونه هایی از آثار گوناگون رمبرانت به ذکر نقاشیهای زیر می پردازیم: خانواده مقدس،زائران اِمائوس، قدیس متی، گراوور تیزابی مسیح در حال موعظه، تعدادی چهره های فردی نقاش در حالات و سنهای مختلف،چهره مرد جوان با چوبدست،سوار لهستانی، کور کردن شمشون،پاس شبانه، بازگشت فرزند مُتِلف،حکیمی در حال تفکر و شقّه گاو.
در شهر دلفت نقاشی بزرگ به نام یان ورمیر (11)[وفات 1675] برخلاف رمبرانت با صراحت تصویر،و تابناکی صدف وش رنگ، و نورپردازی خورشیدسان به ژرفای واقعیت مشهود دست می یابد،و مضامینی مأنوس یا مجالسی از اعمال عادی زندگی و امور خانوادگی را به تجسمی نرم رفتار و خودمانی در می آورد: زن شیر فروش،زن جوان با پارچ آب، نامه، زن توری باف، دورنمای شهر دلفت.
در سراسر قرن هفدهم همراه با نقاشان نامبرده هنرمندانی که پرده های «نقش اشیاء» می ساختند، و با مهارت کامل ترکیبی سامان یافته و استوار، آمیخته به رنگ آمیزی ظریف و چشمنواز به وجود می آوردند، از یک سو، و منظره سازان از خانه و شهر و دریا و روستا، از سوی دیگر، مکتب ملی نقاشی هلند را بنیان گذاردند؛ و این مکتبی محلی بود مشخص به سه ویژگی: منظره سازی، بازنمایی ریزه کاریهای رنگ و نور؛ و تجسم بخشی به صحنه ها و اعمال عادی زندگی با برداشتی خودمانی و روستایی، که عنوان «نقاشی صحنه های خودمانی» یا «نقاشی صحنه های روزمره»(12) به آن داده شده است.
معماری دوره باروک هلند که بیش از هر چیز در التزام پسند و نیازمندیهای تجارت پیشگان دولتمند و دانش آموخته و پروتستان مذهب قرار داشت. شیوه کلاسیک معماران ایتالیایی را اختیار کرد، و پاره ای ویژگیهای محلی بر آن افزود. معماران هلندی با به کارگیری آجر برای جرز و بدنه، و اختصاص دادن سنگ به قابگیری در و پنجره، بناهایی با رویش رو به بالا و عناصری قائم چون بامهای دو شیب پله دار، و پنجره های بلند و ستونهای توکار برپا ساختند، که ساختمان شهرداری آمستردام به طرح افکنی یان ون کَمپِن (1) نمونه بارز آن است[1655]. هندریک دو کیزر(2) [وفات 1621] ساختمان بسیاری از بناهای شهری در آمستردام را به انجام رساند، و نوعی معماری کلیسایی ساده با نقشه ای مدوّر و بدون جایگاه خوانندگان که متناسب با پسند و مراسم دینی پروتستانها بود ابداع کرد،که نمونه آن کلیسای نوردر کِرک(3) آمستردام است. [1620]
پیکر تراشی هلند که نیز به پیروی از رسمیت کیش پروتستان،شعار خود را رعایت سادگی و حذف تشریفات و تجملات دینی ـ بر خلاف کیش کاتولیک ـ قرار داده بود، هر گونه الهامگیری و مضمون پردازی دینی را رها کرد و به تزیین ساختمانهای عمومی و چهردیس سازی فردی و برافراشتن بناهای تدفینی روی آورد. تندیس اراسم،(4)حکیم الاهی و دانشمند انسانگر هلند [وفات 1536] در شهر رُتردام اثر هندریک دو کِیزر، خود نمودگاری است از توجه عمومی آن دوران به مکتب فکری «انسانگری »(5). پیکره سازیهای درون مقابر نیز نشانگر خاصیت واقعگری قاطع و به دور از هرگونه رمزگری یا تمثیل آوری آن هنر در هلند است، یعنی همان برداشتی که با تأییدات کیش پروتستان سازگار بود؛ و از این جمله اند مقبره گیوم اثر کیزر، و مقبره دریاسالار رویتر در آمستردام.
نقاشی هلند در سده هفدهم با ماهیت هنری ملّی و مستقل،و پاگرفته در شرایط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی جغرافیایی،ظهور یافت. اگر شاهزادگان خانواده اورانژ در دربار هلند هنوز تمایل به سوی اسطوره و تمثیل و صحنه پردازی پر تجمل داشتند، برعکس جامعه تجارت پیشه خواهان نقاشی صریح و ساده ای بود که در اساس از دین جدا بماند، و ممارست و دقت خود را بر چهره سازی فردی و دسته جمعی،و بازنمایی ویژگیهای طبیعت،و مشاهده و ضبط واقعیات معمولی زندگی روزمره بگمارد.
در آغاز این سده نقاشیهای لاستمان(6) [وفات 1633]، استاد رمبرانت،در آمستردام شهرت یافت، که خود چند سالی در رم هنرجویی کرده و خصوصیات نقاشی مکتب رم را جذب کرده بود،و نمونه ای از آن پرده خاکسپاری جسد مسیح اوست. حدود 10 سال بعد در شهر اوترخت دو نقاش چیره دست،یکی ون هونتورست در پرده چوپانان در حال پرستش کودک مسیح،و دیگری تِر بروگن در نقاشی نوازنده عود، هنر کاراواجّو با ویژگیهای نور پردازی استادانه و تمایل فطریش به وصف صحنه های واقعی را سرمشق خود قرار دادند. در شهر هارلم نقاشان دیگری از همان نسل پویش و آفرینش هنری خود را بر منظره سازی موقوف ساختند؛ و در دست یان ون گوین
(7) [وفات 1656] مکتب منظره سازی هلند با بینش ژرف و پاک، و رنگ آمیزی شفاف و آرامبخشی که داشت در هنر زمان مقامی شامخ یافت؛ و پرده کلبه های نزدیک ساحل را چون یکی از نمونه های دلنشین آن نام می بریم.
هنرمند دیگری بکه در تکوین مکتب نقاشی هارلم سهمی به سزا داشت و پرتو هنرش در سراسر نیمه اول سده هفدهم تابان ماند فرانس هالس (8) بود[ وفات1666].او نیز تأثیرپذیری از کاراواجو به ساختن مجالس و مضامینی عادی از زندگی روزانه مردم پرداخت، که نمونه ممتاز آن دختر کولی است: اثری زنده و واقعی که با موشکافی و جسارت، وجود آدمی را در فردیتی خاص و سیمایی تصادفی و آنی به وصف در می آورد. برخی دیگر از آثار هالس عبارتند از :چهره رنه دکارت، چهره زن، میگسار سرخوش، و آنتی تر و استثنایی تر از همه ماله بابه(9)، که گویی روستایی فالگیر و سفیهی است در :«لحظه حسّاس» پراندن فحشی یا مَتَلکی؛ و همان سیمای تصادفی و واقعیت زنده و زودگذر است که توسط نقاش زبردست بر پرده پایدار مانده است.
در میانه قرن بود که هنر بلندپایه رمبرانت(10) [وفات 1669]ذهن و ذوق عمومی را مسخر خود ساخت، و انواع رشته ها و مضامین نقاشی و حتی گراوورسازی را به زیر پوشش خود گرفت. رمبرانت هر رشته از نقاشی رایج زمان را بُعدی تازه بخشید و به مقام دیدی درونی و جهانی تعالی داد. در 1632 با نقاشی درس کالبد شکافی در شهر لید نخستین دوره تکامل هنریش را به ثمر نشاند.
بیشتر آثار رمبرانت متمایزند به تاریک و روشن کاری پر از اسرار،و در عین حال آکنده از اشارات و افشاگریها؛ و به بیان دیگر تاریکی رازداری در فضای سراسری پرده که بر اثر تابش نوری خفیف،یا گوشه پنجره ای آفتاب گرفته، به افشاگری در می آید و نهفته های درون خود را، گاه به اشارت تلألو فلز و جواهر یا برق مردمک چشمی، و گاه با تصریح چهره ای چین و چروک بسته و هیاکلی جسمانی و نور گرفته و یا تشعشعی ملکوتی به گرد سر مسیح، آشکار می سازد. به عنوان نمونه هایی از آثار گوناگون رمبرانت به ذکر نقاشیهای زیر می پردازیم: خانواده مقدس،زائران اِمائوس، قدیس متی، گراوور تیزابی مسیح در حال موعظه، تعدادی چهره های فردی نقاش در حالات و سنهای مختلف،چهره مرد جوان با چوبدست،سوار لهستانی، کور کردن شمشون،پاس شبانه، بازگشت فرزند مُتِلف،حکیمی در حال تفکر و شقّه گاو.
در شهر دلفت نقاشی بزرگ به نام یان ورمیر (11)[وفات 1675] برخلاف رمبرانت با صراحت تصویر،و تابناکی صدف وش رنگ، و نورپردازی خورشیدسان به ژرفای واقعیت مشهود دست می یابد،و مضامینی مأنوس یا مجالسی از اعمال عادی زندگی و امور خانوادگی را به تجسمی نرم رفتار و خودمانی در می آورد: زن شیر فروش،زن جوان با پارچ آب، نامه، زن توری باف، دورنمای شهر دلفت.
در سراسر قرن هفدهم همراه با نقاشان نامبرده هنرمندانی که پرده های «نقش اشیاء» می ساختند، و با مهارت کامل ترکیبی سامان یافته و استوار، آمیخته به رنگ آمیزی ظریف و چشمنواز به وجود می آوردند، از یک سو، و منظره سازان از خانه و شهر و دریا و روستا، از سوی دیگر، مکتب ملی نقاشی هلند را بنیان گذاردند؛ و این مکتبی محلی بود مشخص به سه ویژگی: منظره سازی، بازنمایی ریزه کاریهای رنگ و نور؛ و تجسم بخشی به صحنه ها و اعمال عادی زندگی با برداشتی خودمانی و روستایی، که عنوان «نقاشی صحنه های خودمانی» یا «نقاشی صحنه های روزمره»(12) به آن داده شده است.
پی نوشت ها :
1.jan van kampen
2.Hendrik de keyser
Norder kerk.3
4.Erasme
5.Humanism
6.Lastman
7.jan van Goyen
8. Frans Hals
9. Malle Babbe
10. Remborandt
11.j.vemeer
12. در زبانهای اروپایی genre اصطلاح شده است(genre painting).