نویسنده : مهدی جمشیدی
در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384، تعداد 3 نفر از نیروهای منسوب به جریان اصولگرایی حضور داشتند، اما در میان این 3 نفر، آیت الله مصباح در سخنان خویش نشانهها و علائمی را مطرح میکرد که بیشتر با خصوصیات و اوصاف «محمود احمدینژاد» منطبق بود. ایشان، که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 1376 با خود عهد بسته بود که در جریان انتخابات نامی از هیچ شخصی نبرد، با خانواده و دوستان و شاگردان خود، با زبان «امر» یا «صراحت» سخن نگفت و به بیان «شاخصها» و «معیارها» بسنده کرد، اما این شاخصها و معیارها آنچنان روشن و شفاف بود که تشخیص متعلق و مصداق آن برای مخاطب دشوار نبود. بر همین اساس، همسر جناب ایشان، قطعهای طلا را به ستاد دکتر محمود احمدینژاد هدیه کرد و شاگردان ایشان نیز به فعالیتهای تبلیغی برای وی رو آوردند:
«بنده به هیچ کس ـحتی به خانوادهی خودمـ نگفتهام که به آقای احمدینژاد رأی بدهید یا برای ایشان تبلیغ کنید. این هم به سبب تعهدی بوده که از آن جریانات قبلی انتخابات داشتیم که من کسی را معرفی کرده و بعد پیش خودم تعهد کرده بودم که دیگر کسی را معرفی نکنم. البته نمیگویم به هیچ وجه معرفی نکردم؛ اوصاف کلی را گفتم که بر ایشان منطبق میشد، اما این گونه نبوده که اسم برده باشم که به این شخص رأی بدهید یا از ایشان حمایت کنید. دوستان ما ایشان را مصداق این اوصاف کلی دانستند و طبیعی است که من حق نداشتم به فرزندان یا دوستانم بگویم که شما از او تبلیغ نکنید. البته راضی هم بودم، برای اینکه تشخیصم این بود که ایشان اصلح است.» (آیتالله مصباح، 1384ج)
در حالی که روزنامهی کیهان موضع مشخصی را برنگزیده بود و به پوشش اخبار همهی نیروهای اصولگرا میپرداخت، هفتهنامهی «پرتو سخن»، که به تدریج به احمدینژاد نزدیک میشد، در آخرین شمارهی منتهی به انتخابات ریاست جمهوری تصویر بزرگی از احمدینژاد را در صفحهی نخست خود منتشر کرد.
باید اضافه نمود که هیچ گونه توافق پیشینی در زمینهی این حمایت وجود نداشت؛ یعنی چنین نبود که احمدینژاد وعدههایی به آیتالله مصباح داده و ایشان را برای حمایت از خود متقاعد کرده باشد:
«کسانی گمان میکنند که بنده و دوستانم قبلاً با آقای احمدینژاد پیمان بسته و وعدهی همکاری یا حمایتی داده بودیم. در این جریان انتخابات [سال 84]، چند نفر از کاندیداها تشریف آوردند در مؤسسه یا منزل (به بعضیهایشان هم چند مرتبه جواب نفی دادم، ولی سرانجام با اصرار آمدند.) یکی از آنها هم ایشان بود. واللهالعلیالعظیم، در گفتوگویی که من با ایشان داشتم نه ایشان یک کلمه از انتخابات صحبت کرد، نه من. فقط دربارهی مسائل فرهنگی صحبت شد (چون ما با ایشان سابقهی [آشنایی] داشتیم. جلسهی بسیج اساتید وقتی [در تهران] تشکیل شد، [وی هم در آن شرکت میکرد، چون] ایشان هم یکی از اعضای بسیج [اساتید دانشگاه علم و صنعت] بود... البته من قبلاً از زمانی که ایشان استاندار اردبیل بود، با او آشنا بودم.) ولی در این مدت، وقتی ایشان آمد، نه هیچ صحبتی کرد که میخواهد کاندیدا شود و مثلاً انتظار دارم شما کمک کنید و نه من اصلاً به روی خودم آوردم که شما کاندیدا هستید. بنابراین اگر کسانی تصور میکنند که ما قراری داشتیم و قولی دادیم که حمایت کنیم یا ایشان قولی به ما داده است، بدانند این گونه نیست.» (همان)
همچنین حمایت شکلگرفته مبتنی بر استفاده از بودجهی مؤسسهی امام خمینی در راستای فعالیتهای انتخاباتی نبوده است، بلکه هزینههای محدود صرفشده مربوط به اموال شخصی یا استقراض بوده است:
«کسانی تصور میکنند که ما از بودجه و امکانات مؤسسه برای تبلیغات ایشان [احمدینژاد] استفاده کردهایم. اگر کسی نشان بدهد که من یک ریال از بودجهی مؤسسه برای تبلیغات ایشان صرف کردهام، من حرفم را پس میگیرم. خانواده و دوستان ما از جیب خودشان خرج کردهاند.» (همان)
آیت الله مصباح خود دلیل اقبالش به احمدینژاد را توضیح داده است. ایشان در حالی که از مدتها پیش به برنامهی تبلیغی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری اعتراض میکرد که چرا «اسلام» و «ارزشهای اسلامی» در شعارها و خطابههای انتخاباتی آنها منزلتی ندارد و مفاهیم و الفاظ دیگری صدرنشین گفتمان آنها شدهاند، دریافت که احمدینژاد تنها فردی در میان نامزدهاست که بیشترین قرابت را با گفتمان امام راحل و انقلاب اسلامی دارد و بر مفاهیم و کلیدواژههای دینی و انقلابی اصرار میورزد. افزون بر این، سبک مدیریتی وی در دورهی شهرداریاش در تهران نشان میداد که او در عمل نیز به شعارها و گفتههایش پایبند و مقید است. بر پایهی این استدلال، آیت الله مصباح و اصحاب ایشان، احمدینژاد را اصلح دانستند و از او حمایت کردند:
«آن روز [انتخابات سال 1384] با اینکه کاندیداهایی بودند که از لحاظ اسلامی و سوابق سیاسی و انقلابی شناخته شده بودند، اما همان روز وقتی در شعارهایشان دقت میکردید، [درمییافتید] ـلااقل به عنوان تاکتیکـ از شعارهای غیراسلامی استفاده میکردند؛ [به گونهای که] بنده در آن دوران یادم نیست که یکی از این کاندیداهای متدیّن، اسمی از اسلام و ارزشهای اسلامی به زبان آورده باشد. [آنها] فکر میکردند که اسم آوردن از این امور موجب ریزش برخی از آرا میشود... آن روز تنها کسی که در نطقهایش از ارزشها سخن میگفت آقای احمدینژاد بود.
پس علت اینکه ما ایشان را بر دیگران ترجیح دادیم این بود که حداقل این جرئت را داشت که بیاید شعارهای اسلامی را اصل قرار دهد و مطرح کند... اشخاصی را من میدانم که متدیّن بودند ـالآن هم آنها را متدیّن میدانمـ اما سال 84 نام اسلام در شعارهایشان هم نبود! بالاخره نمیشود که آدم یک مجموعه نطقهای انتخاباتی داشته باشد، ولی تلاشش این باشد که اسمی از ارزشهای اسلامی نَبَرد. خب، چنین آدمی چطور این امور را در برنامهی عملیاش رعایت خواهد کرد؟! طبعاً به این فرد هیچ امیدی نیست. حداقل کسی اگر بخواهد از کسی امید اجرای این امور را داشته باشد، از آدمی امید خواهد داشت که سابقهی درستی دارد و سرتاپای نطقهایش [تکیهی بر] ارزشهای اسلامی و انقلابی باشد.» (آیتالله مصباح، 1390ج)
حمایت آیت الله مصباح از آقای احمدینژاد در واقع حمایت از «شعارهای اسلامی و انقلابی»ای بود که وی بر «زبان» خود جاری میساخت و در «عمل»، در شهرداری، پایبندی خود را به آنها نشان داده بود؛ سادهزیستی، ارزشمداری، محرومنوازی، مبارزه با مفاسد اقتصادی، خدمترسانی و نشاط کاری، ایستادگی در برابر زیادهخواهیهای استکبار، اسلامگرایی، مردمی بودن و...
این در حالی بود که سایر نامزدها به گمان اینکه در شرایط اجتماعی جدید، شعارهای اسلامی و انقلابی جاذبه ندارد و کمکی به جلب آرای مردم نخواهد کرد، به شعارهای دیگری روی آوردند. از سوی دیگر، عملکرد آنها نیز در گذشته و در دوران مسئولیتهایشان، درخشان و چشمگیر نبود که توجه و علاقهی مردم را به آنها جلب نماید:
«بنده باور نمیکنم که مجموعهی آن سخنرانیها و افکار احمدینژاد ظاهرسازی بوده باشد. بالاخره این شخصیت با سوابق و رفتاری شناخته شده بود؛ وقتی که فرماندار بود، استاندار اردبیل بود، در بسیج اساتید بود، بعدها در مسجد رسالت که ما برنامه داشتیم، شرکت میکرد. نمونههای خوبی از رفتارهای اخلاقی و پاکی رفتار در زندگیاش بود. بعد هم در عمل ثابت شد که ایشان امتیازاتی دارد که دیگران نداشتند. پرکاری و صلابت ایشان و خیلی چیزهای دیگر که بارها مقام معظم رهبری روی آن تأکید فرمودند، تشویق کردند، اینها ثابت کرد که واقعاً ایشان نسبت به دیگران اصلح است.» (همان)
رهبر معظم انقلاب نیز میفرمایند: «شعارهاى دولت نهم و دهم شعارهایى بود و هست که این شعارها براى مردم مؤمن ما جاذبه دارد، مثلاً عدالتخواهى، یا استکبارستیزى، یا سادهزیستى و مقابلهى با منش اشرافیگرى، یا مقابلهى با ویژهخوارى و سوءاستفادهى از ارتباطات در مسائل اقتصادى و غیراقتصادى، یا خدمترسانى صادقانه... علت اقبال مردم به دولت و به رئیسجمهور ـچه در سال 84، چه در سال 88ـ این شعارها بود؛ یعنى مردم به این شعارها دلبستهاند و نیاز به آنها و ضرورت آنها را احساس میکنند. از این شعارها دست برندارید. از جملهى اساسىترین شعارها پایبندى به اصول و ارزشهایى بود که امام بزرگوار ما اینها را وارد جامعه کرد و مطرح کرد... این را نباید از دست داد.» (آیتالله خامنهای، 1390)
احمدینژاد، پس از پیروزی در انتخابات و در سفر خود به قم، به دیدار جناب آیت الله مصباح رفت و از حمایتهای ایشان و شاگردانشان قدردانی نمود. همچنین او بخشی از نیروهای فکری «مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی» را در دولت جدید به کار گرفت، اما متأسفانه این همگرایی و همسویی چندان طول نکشید و به تدریج با عدول و انحراف احمدینژاد از برخی ابعاد و معیارهای گفتمانش، روابط به سردی و حتی زوال گرایید.
در سالیان اخیر، حملههای رسانهای و روانی به آیتالله مصباح محتوای تازهای یافته است؛ به گونهای که اصلاحطلبان ایشان را به دلیل دفاع از دکتر احمدینژاد در انتخابات ریاست جمهوری سالهای 1384 و 1388 سرزنش کرده و میکنند. جوهر استدلال ایشان چنین است:
مقدمهی یکم: آیت الله مصباح در جریان انتخابات ریاست جمهوری سالهای 1384 و 1388 از دکتر احمدینژاد دفاع کرده است.
مقدمهی دوم: امروز ضعفها و انحرافها و ناکارآمدیهای دکتر احمدینژاد بر همگان روشن و اثباتشده است.
مقدمهی سوم: اصلاحطلبان از وجود چنین ضعفها و انحرافها و ناکارآمدیهایی در تفکر و شخصیت دکتر احمدینژاد مطلع بودند و یا تحقق آنها را در آینده پیشبینی میکردند و از این رو او را برنگزیدند.
نتیجه: حمایت و دفاع آیت الله مصباح از دکتر احمدینژاد خطایی آشکار و پرهزینه و مخالفت اصلاحطلبان با احمدینژاد تصمیمی صواب و مدبرانه بوده است.
برای ابطال این استدلال پرسشهایی را ـکه البته پاسخهای شفاف و نمایان دارندـ مطرح میکنیم تا پرده از اغراض سیاسی آغشته به مغالطهگویی اصلاحطلبان برداشته شود:
1. بر فرض که هر آنچه دربارهی ضعف و سستی و انحطاط دولت نهم و دهم گفته میشود صحیح و صواب باشد، اما آیا این یافته، «برتری» اصلاحطلبان را به اثبات میرساند؟ شما کدام ضعف و انحراف و نقص را در «دولت احمدینژاد» و در شخص او سراغ دارید که در «دولت سازندگی» و «دولت اصلاحات» نبوده است؟ فراموش کردهاید که مردم طعم تلخ «تورم 50 درصدی» را در دولت هاشمی چشیدهاند! «برخوردهای آمرانه و تحکمآمیز» مدیران عالی و میانی دولت سازندگی را با مردم به یاد ندارید که سببساز شکلگیری شکاف دولت و ملت در انقلاب شد؟ «اشرافیت» و «ثروتاندوزی» و «مسابقهی رفاهطلبی» میان مسئولین در چه دولتی پاگرفت؟ «کرباسچی» و پدیدههای دیگر از این دست در چه دولتی رشد کردند و ننگ «فساد اقتصادی» را به پیشانی نظام اسلامی چسباندند؟
از دولت خاتمی و اصلاحطلبان بگویم. آیا مشاور عالی خاتمی از «واتیکانیزه کردن ولایت فقیه» سخن نگفت؟ آیا روزنامهنگار اصلاحطلب مدعی نشد که باید امام خمینی (رحمت الله علیه) را به «موزهی تاریخ» سپرد؟ آیا امام حسین (علیه السلام) در روزنامههای زنجیرهدار به «خشونتگرایی» متهم نگردید؟ آیا فعالان فکری اصلاحطلب به صراحت از «سکولاریسم» سخن نمیگفتند؟! آیا «ولنگاری اخلاقی» و «آزادی اباحیگرانه» به دست وزیر ارشاد وقت (عطاءالله مهاجرانی) پایهگذاری نشد؟ آیا «فتح سنگر به سنگر»، «فشار از پایین، چانهزنی از بالا»، «عبور از حاکمیت» و تاکتیکها و شعارهای شرمآور دیگری از این دست در اتاق فرمان جریان اصلاحات طراحی نشدند؟
«فرمان 8مادهای مقام معظم رهبری در زمینهی مبارزه با مفاسد اقتصادی» در زمان چه دولتی صادر شد؟ اگر مفاسدی در سطح مسئولان و مدیران دولتهای سازندگی و اصلاحات وجود نداشت و یا دست کم آنها خود در پی رفع فساد برمیآمدند، چه دلیلی برای «ورود مستقیم مقام معظم رهبری» به این عرصه وجود داشته است؟ آیا «ایران برای همهی ایرانیان» و «جمهوری ایرانی» صورتی دیگر از ملیگراییای نیست که اسفندیار رحیم مشایی آن را در قالب «مکتب ایرانی» تبلیغ میکند؟
«تحصن نمایندگان مجلس ششم» را که یک چالش سیاسی برای نظام اسلامی به وجود آورد فراموش کردهاید؟ دکتر احمدینژاد را به دیکتاتوری متهم میکنید، محتوای «لوایح دوقلوی خاتمی» را نیز مطالعه کنید تا دریابید «دیکتاتوری شخص رئیسجمهور» در چه زمانی مطرح شد و خاتمی چگونه قصد داشت کلیت نظام و حکومت را به تصرف خود درآورد! دوست دارید از چندین نفر از «مدیران و فعالان سیاسی اصلاحطلب» نام ببرم که امروز رسماً به «سرویسهای سیاسی آمریکا و انگلیس» پیوستهاند و آشکارا و بیپروا «ضدانقلاب» و «اپوزیسیون» خارج از کشور را در آغوش دارند؟ عطاءالله مهاجرانی، وزیر ارشاد دولت اصلاحات، رسماً در «شبکهی تلویزیونی بیبیسی» حضور مییابد و «انقلاب و نظام اسلامی» را به چالش میکشد؛ بدگویی از انقلاب و ارزشها، آن هم در خانهی «دیرینهترین و خبیثترین دشمنان»؟
فریبا داوودی مهاجر، مشاور دولت اصلاحات، در جلوی دوربین «تلویزیون صدای آمریکا» کشف حجاب کرده است! این است معنی «تقیّد اصلاحطلبان به احکام اسلام»؟ در قرائت جدید و متفاوت اصلاحطلبان از اسلام، حجاب اسلامی هم دیگر جایی ندارد؟ شنیدهاید که رجبعلی مزروعی، نمایندهی اصلاحطلب مجلس ششم، نیز از کشور گریخته است؟ او چه نقشی در فتنهی سال 88 داشته که از چنگ قانون و عدالت متواری شده است؟
مگر در فتنهی سال 1388 در خانههای تیمی «قیطریه» و «فاطمی» و «سایت جمهوریت» چه میگذشته است؟ نکند از «شرکت بهینهسازی مصرف سوخت»، که در اختیار همین آقازاده بود، در راستای «اهداف براندازانه» بر ضد نظام اسلامی استفاده شده است؟ دختر احمدینژاد بارها و بارها در جریان آشوبهای خیابانی فتنهی سال 88 در کنار «منافقان» و «سلطنتطلبها» و «بهاییها» و «سکولارها» دستگیر شد یا دختر رئیسجمهور یادشده؟ آیا اعترافات متهمان فتنهی سال 1388، از قبیل «حجاریان» و «عطریانفر» و «ابطحی» و... در دادگاه نشاندهندهی «انحطاط جریان اصلاحات» نبود؟
2. با توجه به آنچه در بند یک آمد، حقاً و انصافاً دکتر احمدینژاد در جریان انتخابات ریاست جمهوری سالهای 1384 و 1388 بر سایر رقبا «برتری» نداشت؟ او نبود که در مقام نظر و عقیده، «گفتمان امام و انقلاب» را زنده کرد و در مقام عمل و اقدام، در طول مدت 2 سال بر عهده گرفتن مدیریت شهرداری تهران نشان داد که «روحیهی بسیجی» و «نشاط کاری» و «خدمترسانی بیوقفه» یعنی چه؟ تودههای مردم در او چه دیده بودند که وی را با «شهید رجایی» مقایسه میکردند؟
3. بر فرض که حمایت جناب آیت الله مصباح از دکتر احمدینژاد اشتباه بوده است، دربارهی «حمایت خاص» مقام معظم رهبری از وی چگونه قضاوت میکنید؟ چرا مقام معظم رهبری، مدتی پس از استقرار دولت نهم، تصریح کردند که من از این دولت «حمایت خاص» میکنم؟ به چه دلیل «حمایت خاص» ایشان نصیب دولت نهم شد، نه دولتهای آقایان هاشمی و خاتمی؟ ایشان فرمودند:
«من از دولت حمایت میکنم. از همهی دولتهای بر سر کار و منتخب مردم حمایت کردهام، بعد از این هم همین خواهد بود. از این دولت هم به طور خاص حمایت میکنم. این حمایت، بیدلیل و بیحسابوکتاب نیست؛ اولاً جایگاه دولت در نظام جمهوری اسلامی و در نظام سیاسی کشور ما جایگاه بسیار مهمی است، ثانیاً بیشترین مسئولیتها را دولت بر دوش دارد، بعد هم این جهتگیریهای دینی و این ارزشگرایی انقلابی و اسلامی خیلی ارزش دارد؛ سختکوشی، تلاش فراوان، ارتباط با مردم، سفرهای استانی، جهتگیری عدالتورزی مردمی، اینها خیلی قیمت دارد و من قدر این کارها را میدانم، من به خاطر این چیزها از دولت حمایت میکنم.» (آیتالله خامنهای، 1386)
روشن است که «حمایت خاص» مقام معظم رهبری از دولت نهم ریشه در «امتیازات بسیار برجسته و متمایز» این دولت داشت، نه «وجوه اشتراکش با دولتهای پیشین» یا «نقاط ضعفش»! شما که خود را «انقلابی» و «متعهد به ولایت فقیه» میانگارید، چه پاسخی برای این «تناقض» دارید؟ شاید اگر جسارت داشتید، آشکارا خطاب به مقام معظم رهبری نیز اعتراض میکردید و به ایشان به دلیل «حمایت خاص» از دکتر احمدینژاد، خرده میگرفتید.
از این گذشته، مگر ایشان در نماز جمعه تصریح نکردند که در مقایسه با نظرات آقای هاشمی، نظرات آقای احمدینژاد به نظرات ایشان «نزدیکتر» است:
«من البته در موارد متعددى با آقاى هاشمى اختلافنظر داریم که طبیعى هم هست، ولى مردم نباید دچار توهم بشوند، چیز دیگرى فکر کنند. البته بین ایشان و بین آقاى رئیسجمهور از همان انتخاب سال 84 تا امروز اختلافنظر بود، الآن هم هست؛ هم در زمینهى مسائل خارجى اختلافنظر دارند، هم در زمینهى نحوهى اجراى عدالت اجتماعى اختلافنظر دارند، هم در برخى مسائل فرهنگى اختلافنظر دارند و نظر آقاى رئیسجمهور به نظر بنده نزدیکتر است.» (آیتالله خامنهای، 1388)
این نوع موضعگیری صریح ایشان دلالت بر «ترجیح» و «فضیلت» ندارد؟
4. حمایت آیت الله مصباح از دکتر احمدینژاد در جریان انتخابات ریاست جمهوری به این دلیل بود که وی را فردی «اصلح» میدانست و نه «معصوم». بنابراین نمیتوان امروز به محض بروز خطاها و اشتباههایی در دولت وی، اشکال گرفت که چرا از فردی که چنین و چنان است حمایت کردهاید؟ آیا ایشان در جایی ادعا کردهاند که احمدینژاد فردی «معصوم» است و هیچ نقصی و ضعفی متوجه او نیست؟ فرد «اصلح»، نه «مصون از خطا» است و نه یک «قهرمان». او صرفاً در مقایسه با رقبای انتخاباتیاش، ویژگیهای مثبت و مطلوب بیشتری دارد، همین و بس. کجای این منطق و موضعگیری خطاست؟ ایشان میگوید:
«یک مقداری توقعات مردم [دربارهی احمدینژاد] بیجا بود؛ یعنی خیال میکردند کسی قهرمان است، در حالی که قهرمان نبود... ما دربارهی افراد قضاوتهایی داریم، [اما] بعد میفهمیم [که] اشتباه کردهایم. اما [در پاسخ به] اینکه خود اینها چرا چنین رفتاری کردند، با این سوابق خوبی که داشتند، [باید گفت] اولاً، وجود نقطههای مثبت در یک شخص منافاتی با وجود نقطههای منفی ندارد... خیلیها هستند واقعاً یک صفات خیلی خوبی دارند، البته در کنارش یک صفات خیلی بد هم دارند. این جور نیست که هر کس یک صفات خیلی خوبی داشت، دیگر صفت بد نداشته باشد. بله، بدیها گاهی جوری است که زمینهی بروز ندارد و در یک شرایطی زمینهی بروز پیدا میکند. آن وقت آدم میفهمد که این [شخص] از اول نقص داشت.» (آیتالله مصباح، 1389هـ)
از سوی دیگر، اصلح بودن از نظر زمانی «نسبی» است؛ یعنی ممکن است فردی در یک زمان (مثلاً زمان الف) اصلح باشد و در زمانی دیگر (مثلاً در زمان ب) در مقایسه با دیگران افول کند. ملاک انتخاب در مقطع زمانی الف شرایط و ویژگیهای فرد در «همین زمان» است و نه «زمانهای دیگر». به تعبیر امام راحل، «میزان، حال فعلی افراد است.» ظاهراً اصلاحطلبان از آیتالله مصباح انتظار «غیببینی» و «پیشگویی» دارند.
5. پیشفرض اصلاحطلبان این است که دکتر احمدینژاد «از آغاز» چنین بوده، حال آنکه واقعیت این است که او قدری «تغییر» کرده است. فرد نفوذیافته در دولت توانسته به تدریج به وی نزدیک شود و نگرش و بینش او را دگرگون سازد. در واقع احمدینژادِ سال 1389 و 1390 همان احمدینژادِ سال 1384 نیست. آن گاه میتوان حکم به خطای آیت الله مصباح در دفاع و حمایت از احمدینژاد کرد که «احمدینژادِ سال 1384» نیز ابتلای بالفعل به ضعف و لغزشهای متأخرش داشته است، حال آنکه چنین نبوده است. موضعگیری سیاسی ایشان در دفاع از احمدینژاد در چارچوب همان شخصیت و منش و تفکری از احمدینژاد قابل فهم است که وی از خود بروز داده است و نمیتوان تغییرات و دگرگونیهای رخداده در مقاطع زمانی بعدی را به زمانهای قبلی نسبت داد.
آیا واقعاً میان «احمدینژادِ سال 84» با «احمدینژادِ سال 88» تفاوتی وجود ندارد؟ همین «تفاوت قابل ملاحظه» نشان میدهد که او «تغییر» کرده و از آغاز چنین نبوده است. به عبارت دیگر، محاسن و فضیلتهای انسان ـالبته به جزء انبیای الهی و حضرات معصومین (علیه السلام)ـ از نظر زمانی «نسبی» است؛ یعنی ممکن است فردی در یک زمان (مثلاً زمان الف) دارای محاسن و فضیلتهایی باشد و پس از مدتی (مثلاً در زمان ب) همه یا بخشی از آنها را از دست بدهد و افول کند. ملاک انتخاب یک فرد در مقطع زمانی الف، شرایط و ویژگیهای او در «همین زمان» است و نه «زمانهای دیگر». به تعبیر امام راحل، «میزان ، حال فعلی افراد است».
از سوی دیگر، ممکن است یک فرد، با وجود از دست دادن پارهای از صفات شایستهاش، همچنان در مقایسه با دیگر افراد (در اینجا نامزدهای انتخاباتی مورد نظر است)، اصلح و ارجح باشد. در مورد آقای احمدینژاد این حکم صادق است؛ یعنی اگرچه اکنون ایشان در پارهای از خصایص فکریاش ـدر مقایسه با سال 1384ـ دچار تغییر و دگرگونی شده است، اما همچنان نسبت به همهی رقبای پیشین خود، «ترجیح» دارد و «اصلح» به شمار میآید. ما به هیچ رو از انتخاب خود پشیمان نیستم و بر صحّت و حقانیّت رفتار سیاسی خود ـهم در سال 84 و هم در سال 88ـ سخت پای میفشاریم. نامزدهای اصلاحطلب، در حالی که هنوز به قدرت دست نیافتهاند و صرفاً در مقام یک نامزد انتخاباتی هستند، ماهیت آلودهی خود را نشان دادهاند و آشکار کردهاند که به «حکم ولی فقیه» و «قانون» و «رأی مردم» کوچکترین اعتنایی ندارند! به راستی چه فاجعهای رخ میداد، اگر این افراد پرمدعا و افسارگسیخته و خودرأی به ریاست جمهوری دست مییافتند؟
ادامه دارد... منبع مقاله: www. borhan.ir
/ج