نویسنده: هادی خسروشاهی
نقش مجلس اعلای اسلامی(1922)
در روزگار خلافت عثمانی، اداره تنظیم امور مسلمانان به عهده حکومت اسلامی بود، اما با زوال خلافت عثمانی و اشغال فلسطین توسط انگلیس و تلاش مقامات انگلیسی برای ایجاد زمینه های تأسیس میهن! یهودی در سرزمین فلسطین و قاعدتاً افزایش نفوذ یهودیان در زیر چتر حمایت مقامات اشغالگر، دل نگرانی مسلمانان در مورد موقوفات اسلامی و خطر مصادره و تخریب و پایمال شدن آنها روز به روز شدیدتر می شد. بویژه هنگامی که بنتویش- یهودی و صهیونیست متعصب- به مقام منشی قضایی هربرت ساموئل( کمیسر عالی انگلستان) منصوب شد. از آنجا که چنین مقامی بر دادگاههای شرع و موقوفات و مساجد و مدارس و مؤسسات (ارگانهای ) اسلامی اشراف داشت، تشویش خاطر مسلمانان دلیل موجّهی پیدا کرد.از طرفی انگلیسیها قصد داشتند با اهالی فلسطین- که اکثریت جمعیت فلسطین را تشکیل می دادند- به مثابه یک طایفه دینی برخورد کنند، به گونه ای که مسلمانان رنگ یک « اقلیت» در کشور خود بگیرند و دست آنان از اداره سیاسی و اقتصادی و آموزشی و نظامی، یعنی حاکمیت بر کشورشان کوتاه باشد.(1) بدین منظور، کمیسر عالی هربرت ساموئل انگلیسی در تاریخ 12 مارس 1921 طرح تأسیس مجلس اعلای اسلامی را اعلام نمود. در طرح مذکور، اختیارات مجلس یاد شده تنها به سرپرستی موقوفات اسلامی و نامزد کردن و برکنار نمودن حکام شرع و اعضای دیوان عالی کشور و بازرسان محاکم شرعیه و مفتیان شهرها و مأموران اوقاف، محدود شده و اداره امور مالی موقوفات به انگلیسیها واگذار گردیده بود. طرح مزبور با انتقاد شدید افکار عمومی مسلمانان مواجه و رد شد و حکومت انگلیس برای جلب رضایت حاج امین، شرط سرپرستی امور مالی موقوفات اسلامی را حذف نمود.(2)
در انتخاباتی که برای برگزیدن اعضای مجلس برگزار شده بود- به رغم درخواست به تعویق افتادن انتخابات از سوی راغب نشاشیبی و دار و دسته اش- حاج امین با اکثریت آرا به ریاست مادام العمر مجلس برگزیده شد. حاج امین پس از پیروزی در این انتخابات، طی سخنانی اظهار داشت:« از خداوند متعال می خواهیم که کردارمان بهتر از گفتارمان باشد».(3)
18 محکمه شرعی و دستگاهی اداری متشکل از 250 معاونت و 6 دایره اوقاف با 592 کارمند و 10 مدرسه و دانشگاه اسلامی و چندین بنیاد از جمله « دارالایتام» اسلامی، زیر نظر مجلس اعلای اسلامی فعالیت می کردند. کارمندان این مراکز از میان افراد باهوش و وفادار به خط حاج امین انتخاب می شدند، به طوری که در هر زمان می توانستند در شهرها و روستاها به نفع هدف وی، تبلیغاتی به راه اندازند. چنان چه ائمه مساجد و خطبا و وعاظ را هم به این گروه بیفزاییم، میزان نفوذ و قدرت مجلس و گستردگی فعالیتهایش را بهتر درک خواهیم کرد. از نظر مالی، مجلس منابع متعددی را دارا بود و درآمد سالانه آن در 1936، به 600 هزار پوند می رسید.(4)
حاج امین مجلس را همچون ابزاری نیرومند، فعال و برّنده در گسترش مفاهیم اسلامی و دمیدن روح مقاومت در بین توده ها و ریشه دار کردن اصالت اسلامی در مقابله با تمدن مفسده انگیز غرب و مبارزه علیه نفوذ صهیونیستها و قیمومیت انگلیس به کار انداخته بود. نقش مجلس در اداره امور کشور چنان ابعاد وسیعی به خود گرفت که « به گونه دولتی در داخل دولت و حکومتی درون حکومت درآمد»(5).
انگلیسیها، ناتوان از ستیز و رویارویی با قدرت مجلس و مجلسی ها، به فکر مهار نمودن مجلس افتادند. به همین جهت مجلس جدیدی به نام « مجلس قانونگذاری» دربرابر مجلس اعلای اسلامی عَلَم کردند تا زمینه لازم را برای پیشبرد اهداف پلیدشان مهیا سازند. آنها با پشتیبانی همه جانبه از این مجلس تحمیلی می خواستند آن را جایگزین مجلس اعلا نمایند. لیکن آب مراد در جوی انگلیسیها جاری نشد! و طرح شیطنت آمیزشان با ناکامی مواجه گردید. زیرا مجلسی ها انتخابات مجلس به اصطلاح قانونگذاری را تحریم کردند و شرکت کنندگان در این انتخابات را به محرومیت از گزاردن نماز در مساجد و خصوصاً در حرم شریف بیت المقدس و حرم ابراهیمی در الخلیل تهدید نمودند. همچنین اعلام شد کسانی که در انتخابات فرمایشی انگلیسیها شرکت کنند، حق دفن مردگان خود در گورستان مسلمین را نخواهند داشت. سرانجام با درایت و تدبیر مجلسی ها و همکاری بی دریغ مردم که به ندای رهبری دینی لبیک گفته و از شرکت در انتخابات خودداری کرده بودند، مجلس جدیدالتأسیس با شکستی مفتضحانه رو به رو گردید و این توطئه در نطفه خفه شد. پس از ناکامی توطئه مجلس قانونگذاری، صهیونیستها در تلاش برای تأسیس یک حزب جدید عربی به تکاپو افتادند. این حزب به نام « حزب ملی گرای عرب» موسوم گردید. در تماسهایی که میان فریدریک کیش و اسعد شقیری( روحانی درباری) برقرار شده بود، توافق شد که حزب نوبنیاد بر مبنای تأیید وعده بالفور اعلام موجودیت کند. اما چون هضم این امر برای مردم مشکل می نمود، لذا از اهداف سیاسی صرف نظر نموده، برای رد گم کردن، به برنامه حزب، جنبه اقتصادی دادند.(6) اما بزودی ماهیت فرصت طلبانه حزب یاد شده برملا گردید و شیخ سعود عوری و شیخ عبدالرحمن علمی پس از وقوف به حقیقت امر، از آن استعفا کردند. به رغم آنکه حزب مزبور تا سال 1928 ادامه حیات داد، اما از گردونه مبارزات مردمی خارج شد و مردم از آن دوری گزیدند.(7)
جریان دینی و مجلسی ها با موضعگیری مناسب همچنان توطئه های دشمنان را یکی پس از دیگری خنثی می ساختند. پس از آنکه قدرت در ترکیه به دست آتاتورک افتاد و با توجه به وضعیت سکون و رکودی که در سالهای 28-1924 مسلمانان را گرفتار کرده بود، مبشرین مسیحی فرصت را غنیمت شمرده، اقدام به برگزاری دو کنگره بزرگ تبشیری در آوریل 1924 و آوریل 1928 نمودند. لیکن علمای دینی و توده های مسلمان با ابراز مخالفتهای شدید، دستاوردهای این دو کنگره را نقش بر آب ساختند، به گونه ای که پس از آن، دیگر امکان برگزاری کنگره های مشابهی در فلسطین امری ناشدنی می نمود.(8)
جمعیت جوانان مسلمان(1928)
جمعیت جوانان مسلمان در سال 1927 در مصر تأسیس گردید. عبدالحمید سعید رئیس کل این جمعیت در سفری از فلسطین دیدن کرد. او به اکثر شهرهای فلسطین سرکشی نمود و طی سخنرانیهای آرمانهای اصلی جمعیت را برای مردم فلسطین تشریح کرد و خواستار برپایی چنین جمعیتهایی در فلسطین شد.(9)این پیشنهاد به دل اهالی فلسطین که از سالها پیش در پرتو حرکت آگاهانه مجلس و علما بسیج شده بودند، نشست. بنابراین از ریش سفیدان و جوانان فلسطینی برای حضور در کنگره ای در یافا به تاریخ 18 آوریل 1928 دعوت به عمل آمد. شمار کثیری از مردم این تقاضا را اجابت کردند و گردهمایی با نام « کنگره انجمنهای اسلامی» در جوّی حماسی و باشکوه برگزار شد. ریاست کنگره به راغب الامام( وکیل سرشناس) محوّل شد، ضمن آنکه شیخ حسن ابوسعود از برگزارکنندگان اصلی به شمار می رفت. در جلسات این کنگره تشکیل جمعیتهای جوانان مسلمان در فلسطین به تصویب رسید.(10)
در جزوه منتشر شده از سوی جمعیت در نابلس( به تاریخ 18 مه 1928) سخن از مبارزات قهرآمیز به میان نیامده، و تنها گفته شده بود:
« جمعیتی است دینی، اجتماعی و ادبی که در سیاست دخالت نمی کند و به هیچ حزب و گروهی وابستگی ندارد.»!
این جمعیتها پذیرش بسیاری در بین مردم فلسطین یافتند که این امر نشانگر عمق مفاهیم اسلامی در اذهان مردم است. پس از گذشت چندین ماه از تأسیس این جمعیتها، شمار شعبه های آن از 12 به 20 رسید. سرشناس ترین اعضای این جمعیتها عبارت بودند از:
1. عونی عبدالهادی، جمال الحسینی، حسن صدقی دجانی و...( شعبه بیت المقدس)
2. حمدی حسینی، شیخ هاشم فیشاوی، حلمی مباشر و...( شاخه غزه)
3. محمد عزه دروزه، شیخ عبدالحمید سائح، توفیق عرفات و...(واحد نابلس)
4. علی دباغ، کامل دجانی، حاج عبدالله ابوحمام و ...(شعبه یافا)
5. شیخ عزالدین قَسّام، شیخ سعید کساب و...( شاخه حیفا)
6. عبدالرحمن نحوی، شیخ علی سعدالدین و...( واحد صفد)
مروری گذرا بر نامهای مذکور، بوضوح بُعد اسلامی و ملی جمعیتهای یاد شده را بیان می کند. این جمعیتها محور و کانون مبارزه را تشکیل می دادند و بتدریج نقش آنها چنان توسعه یافت که در تابستان سال 1931 سخن از به کارگیری روشهای قهرآمیز جهت دستیابی به آرمانهای اعراب در فلسطین به میان آوردند. آنها همچنین از مردم خواستند که از پرداخت مالیات به دولت بیگانگان خودداری کنند.(11)
سرانجام مقامات سرکوبگر انگلیسی تاب تحمل مجاهدتهای تحسین برانگیز و انقلابی این جمعیتهای مذکور را نیاورده، به تعقیب دستگیری عناصر فعال دینی و ملّی به اتهام شرکت در جلسات این جمعیتها اقدام کردند و نسبت به رهبران و فعالان آنها سختگیریها و تضییقات طاقت فرسایی را اِعمال نمودند.
با این حال به نظر می رسد که واقعه پر اهمیت دیگری که در تضعیف موجودیت آنها دخیل بود، پیدایش احزاب فلسطینی در نیمه اول دهه سی بود. زیرا چهره های بلند آوازه این جمعیتها همان هایی بودند که به عضویت احزاب درآمدند و بدین گونه عملاً مرکز ثقل سیاسی و مردمی، با انتقال این افراد به احزاب و یا تشکیلات جدیدی که بعضاً خود- و این بار در شرایطی متفاوت با اواخر دهه بیست- سازمان داده بودند، جا به جا گردید.(12)
پی نوشت ها :
1.کامل خلة، همان، صص 414-418.
2. تقریراللجنه الملکیه، الکتاب الابیض رقم 333/5479.
3. کامل خلة، همان، ص 417 و زهیر الماردینی، الف یوم مع الحاج امین، ص 44.
4.Hurewitz,The Struggle for Palestine,p.54.
5. تقریراللجنه الملکیه، همان، ص 237.
6. بیان نویهض، همان، ص 181.
7. کامل خلّة، همان، 375.
8. بیان نویهض، همان،ص 217.
9. احمد شقیری، همان، ص 110.
10.بیان نویهض، همان، ص 189 و احمد الشقیری، همان، ص 110.
11.Porath,op.cit,p.289.
12. بیان نویهض، همان، ص 190.