نویسنده: مینا باهنر (1)
چکیده
یکی از مباحث مهم علوم قرآنی، بحث «سنت های قرآنی» است و سنت همان راهی است که در جمیع زمانها به گونه واحدی طی می شود و به عبارتی بیان تأکیدی نوعی ارتباط علت و معلول میان حوادث جهان می باشد. این حوادث گاه ارتباط بسیار وسیعی با عملکردهای انسانی دارد به گونه ای که برخی از آنها بر اساس اعمال و رفتار انسانها شکل می گیرند، چه بسا نعمت ها، نقمت ها، توجهات و عدم اقبال الهی و... در سایه این رفتارهاست. این روابط در قرآن چنان عمیق معرفی شده اند که « نه تبدیل پذیرند» و «نه تخلف از آنها امکان دارد!» (43/ فاطر)در تفاسیر و کتب علوم قرآنی اغلب به سنت های اجتماعی اشاره شده، حال آنکه سنت های متعدد دیگری از جمله سنت های عرفانی نیز در قرآن آمده است که توجه و تدبر در آنها نقش کاربردی و وسیعی در زندگی فردی و اجتماعی دارد. آیه هایی که حاوی این پیام ها هستند از دیرباز سرلوحه نویسندگان متون عرفانی از جمله قشیری در لطایف الاشارات، خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین و میبدی در کشف الاسرار قرار گرفته، بدون اینکه اشاره ای به سنت بودن آنها و یا حداقل جمع بندی کاملی در این زمینه شده باشد. در این تحقیق تا حد امکان سعی بر معرفی برخی از سنت های عرفانی در قرآن کریم شده است.
کلید واژه ها:
سنت؛ سنت های عرفانی؛ تفاسیر عرفانی؛ متون عرفانی، علوم قرآنی.
مقدمه
قرآن کریم به عنوان کتاب جامع هدایتگر بشر در برگیرنده برنامه زندگی دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی و شامل دستورالعمل ها و روش های بهتر زیستن، ارائه جهان بینی دقیق و منحصر به فرد و مسائل ریز اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و... است. از جمله مواردی که می توان از متن این کتاب آسمانی استخراج نمود و در زندگی به کار گرفت فرمولهای کلی و تخلف ناپذیری است که به نام «سنت های قرآنی» همواره راه گشای بشر در طول تاریخ است. سنت در لغت به معنای اصل واحد کلی و نیز جریان یافتن و راندن شی به سهولت است (معجم مقاییس اللغه؛ ابوالحسین احمد بن فارس بن زکریا؛ ص 61) و در گذر معنای قرآن مراد از سنت الهی اصل واحدی است که در همه زمانها و مکانها با وجود شرایط خاص ایجاد می گردد، به گونه ای که این سنت ها نه «تبدیل می پذیرند و نه تحویل» (2)برخی از این سنت ها به علت بیان و تکرار در تفاسیر و کتب متعدد بسیار شناخته شده اند نظیر سنت امهال، سنت استدراج، سنت تغییر اقوام و ملتها و ... اما اهمیت قضیه سنت های الهی زمانی بیشتر آشکار می شود که بدانیم سنت های بسیار زیاد استخراج نشده ای در قرآن وجود دارند که در خور تأمل و تدبرند. از این میان می توان به سنت های عرفانی قرآن اشاره نمود مراد از سنت های عرفانی قرآن، آن دسته از سنت هایی است که اولاً به صورت قانون کلی و جامع به نوعی رابطه علی و معلولی حوادث اشاره دارند و ثانیاً جنبه و وجهه ای عرفانی دارند.
اهمیت شناخت این سنت ها تا بدانجاست که بدانیم هر موجودی طوعا یا کرها به نوعی سالک سیر الی الله است و در این میان انسان نقش منحصر به فرد و ویژه ای دارد. قدم گذاشتن در عرصه زندگی بدون در نظر گرفتن این سنت ها، پیامدی جز دوری بی حاصل و یا حرکت در بیراهی و گمراهی ندارد. در این تحقیق سعی بر آن است که به معرفی کوتاه و اجمالی برخی از این سنت ها پرداخته شود. روش تحقیق به این صورت است که در ابتدای شناسایی هر سنت یک یا دو آیه مرتبط ذکر شده، آنگاه با رجوع به متون عرفانی جایگاه مفهومی آیه را بررسی کرده و سپس به توضیح سنتی که در آن آیه مندرج شده است پرداخته می شود. امید است با عنایت ویژه حضرت حق تعالی گامی هر چند کوچک و ناچیز در راه اعتلای علوم قرآنی برداشته شود.
سنت «اعتراض از ذکر و تنگی معیشت»
آیه: « هر که از یاد من رو بگرداند او را زندگانی تنگ و سخت خواهد بود. »(3) «کسی که از یاد پروردگار اعتراض کند خدا او را به عذابی دشوار اندازد.»(4)در آیه 124 سوره مبارکه طه به ارتباط علی و معلولی ذکر (یاد خدا) و ضنک معیشت (تنگی و سختی امورات زندگی) اشاره شده و در آیه 17 جن نیز عذاب صعید را (عذاب دشوار و شاق) به عنوان حادثه ای که پیامد فراموشی ذکر خداست می داند.
ذکر در متون عرفانی، از جایگاه بسیار والایی برخوردار است به طوری که یکی از فصل های اساسی اکثر متون را به خود اختصاص داده است. گرچه ذکر در اینجا اعم از فهم و کاربرد متعارف عرفانی آن می باشد اما آنچه عرفا از ذکر معنی کرده اند در ارتباط با عمق و ذات این عمل می باشد و نه رویه و لایه ای از آنچه برداشت سطحی عوام الناس است. قدیمی ترین دست نوشته عرفانی- اللمع- حقیقت ذکر را چنین معرفی می کند: « و گونه دیگر [ذکر] آگاهی دل از شرایط ذکر است: این که بدانی که خدا بی همتاست در اسامی و صفات و نشر احسان و چیرگی فرمان بر همه آفریده ها... مراقبان دل به اندازه آگاهی دل خویش خدا را یاد می کنند . مهرورزان به اندازه گشایش نعمت های او. »
شبلی را از حقیقت ذکر پرسیدند؟ گفت: فراموشی خود ذکر، یعنی یادکرهایت را برای خدا از ذهن دور کنی و هر چه جز خداست از یاد ببری» (ترجمعه اللمع فی التصوف؛ ابونصر سراج؛ ص 258)
صاحب مرصاد العباد در اهمیت ذکر به آیات عدیده ای اشاره کرده از جمله « مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» (2/ بقره) و سپس به بیان دلیل توجه قرآن به ذکر می پردازد وی معتقد است روح بر عالم ملک و ملکوت گذر کرد تا به قالب جسم پیوست و هر چیزی را که در این گذر مطالعه و مشاهده می کرد به همان میزان از ذکر حق باز می ماند تا آنگاه که عده ای چنان دچار حجابها شدند که به طور کلی حق را فراموش کردند و این خود فراموشی سبب شد خدا نیز آنان را فراموش کند چرا که در قرآن نیز آمده است: «خدا را فراموش کردند پس خدا نیز آنها را فراموش کرد.» (68/9)
نتیجه اینکه حجاب از نیستان و فراموشی ایجاد می شود و باعث بیماری قلب ها می گردد و چون علاج هر چیزی به ضد آن است از شفاخانه قرآن شربت «خداوند را بسیار ذکر کنید» (41/33) نازل گردید. (5)
نکته دیگری که از بینات فوق می توان استنتاج کرد این است که اولاً توجه صرف و دائمی به ماسوی الله سبب فراموشی خدا می گردد و حاصل این خدا فراموشی نیز عدم توجه و عنایت خدا به انسان می گردد.
با این تفاوت که تاوان سنگین فراموشی خدا از زبان قرآن «معیشت ضنک» و «عذاب صعید» است. سنت روی گردانی از ذکر خدا و زندگانی سخت از سنت های عرفانی قرآن است.
مفسران برای «معیشت ضنک» معانی متعددی را بیان کرده اند از جمله شقاوت، تنگی، عذاب گور، کسب پلید و... و نیز ابن عباس معتقد است که هر آن مالی که خدا به بندگان دهد اگر اندک یا بسیار باشد اما در آن خیری نباشد آن معیشت ضنک بود، پس معنی آیه این نیست که هر کس از ذکر خدا عدول کند، روزی او اندک شود چرا که کافران بسیاری هستندکه زندگیشان بسیار فراخ و وسیع است بلکه منظور این است که کسانی که گمانشان به خدا بد باشد، برایشان خرج کردن و نفقه کردن سخت باشد و یا از آن خیری نبیند (ر. ک. روش الجنان و روح الجنان؛ ابوالفتح رازی؛ ج13؛ ص 195)
صاحب تفسیر خسروی نیز همین معنا را از معیشت ضنک در نظر گرفته و نتیجه می گیرد که: هر کس از یاد خدا روگردان شود زندگیش تنگ و سخت خواهد بود زیرا خداوند به سبب اعراض او از ذکر خود روزی را بر او دشوار فرماید و اگر ظاهراً وسعت رزقی به او دهد به واسطه حسن امساک و خست و خرج نکردن مال زندگی بر او تنگ می شود و اگر هم خرج کند به واسطه حرص بر جمع آوری مال و زیادتی طلب در کسب منال معیشت بر او تنگ می شود. (ر. ک. تفسیر خسروی؛ شاهزاده علی رضا خسروانی؛ ج5؛ ص 489)
از آنجا که رابطه علی و معلولی بین اعراض از ذکر و تنگی معیشت در تاریخ مکرر دیده شده، می توان آن را نوعی سنت تخلف ناپذیر الهی دانست. صاحب تفسیر کشف الحقایق به این قضیه اشاره کرده است: «سرگذشت ملل و طوایف مشرک و کافر همچنین عاصیان مصر درس عبرت می باشد» (تفسیر کشف الحقایق؛ محمد کریم العلوی الحسینی الموسوی؛ ج2؛ ص 412)
بنابراین اگر چه از یک طرف ایمان و تقوی باعث فزونی نعمت می شود، از سوی دیگر فزونی نعمت با آزمونهای متعدد الهی و از سوی سوم اعراض از یاد خدا با عذاب مشقت بار و روز افزون خداوند همراه است که هر سه جهت این روابط در آیه 17 جن آمده است. (ر. ک. تفسیر نمونه؛ مکارم شیرازی؛ ج25؛ ص 122)
در پایان این مبحث می توان به این نتیجه رسید: ذکر که یک امر معنوی و درونی- و نه فقط بحثی لفظی و زبانی می باشد- عامل موثر در یک امر مادی دنیوی یعنی معیشت و رزق و روزی است. چه بسیارند انسانهایی که علیرغم تلاش زیاد در پی کسب روزی خود، هر روز می دوند و در زحمت و تعب هستند اما به واسطه فراموشی و رویگردانی از یاد خدا هرگز خیری از تلاشهای خود نمی بیند و این نتیجه غفلت از این سنت عظیم الهی است.
سنت «تقوا و بارش برکات آسمانی و گشایش های زمینی»
آیه: «اگر مردم شهرها ایمان آورده و تقوا پیشه می کردند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم» (اعراف/96) « و هر که تقوا پیشه کند، خداوند برای او راه بیرون شدن (از حوادث سخت عالم را) بر او می گشاید و از جایی که گمان نمی برد، او را روزی می دهد.» (6)در جای جای قرآن کریم، از مسلمانان خواسته است که ایمان بیاورند و تقوی الهی پیشه کنند. اما تقوا پیشگی تنها یک شعار نیست بلکه دارای بار معنایی وسیعی می باشد. از نظر علامه طباطبایی(ره) تقوا همان عمل صالح است و اگر در برخی آیات کلمه ایمان به کلمه تقوا مبدل شده برای این است که بفهماند ایمان بدون تقوا به درد نمی خورد و باید توام با عمل باشد (ترجمه تفسیر المیزان؛ علامه طباطبایی؛ ج2؛ ص 165)
همچنین در تفسیر دیگری از معنی تقوا آمده است: « اشاره به این حقیقت دارد که تقوا موجب تحرک و تفوق است نه فقط ایمانی قلبی.» (تفسیر پرتوی از قرآن، سید محمود طالقانی؛ ج2؛ ص 107) اصل کلمه تقوا از «وقی» «وقایه» می آید و به معنای نگهداشتن؛ پیشگیری و پرهیز است. در متون عرفانی تقوا گاه با همین عبارت و گاه به صورت خاص تر هم معنای «ورع» به کار رفته است.
ابوالقاسم قشیری در تعریف تقوا گفته است: «تقوی جمع کردن چیزهاست و حقیقت تقوی پرهیزیدن است به طاعت خدای از عقوبت وی و اصل تقوی از شرک و پرهیزیدن است، پس از آن پرهیزیدن از معصیتها و از بدیها پس از آن پرهیز از شبه ها» «ترجمه رساله قشریه؛ ابوالقاسم قشیری؛ ص 160»
به نظر می رسد اساس همه خوبیها و فضایل تقواست. با مراجعه به متون عرفانی و روایی این مدعا ثابت می شود. برخی از فضایلی که وابسته به تقوی می باشد چنین است:
- تقوا انسان را به خدا نزدیک و از غیر خدا دور می کند (ر. ک. همان؛ ص 161)
- تقوا انسان را از معصیت دور می کند (ر. ک. همان جا)
- تقوا باعث ایجاد و تقویت فضایلی از قبیل توکل، رضا و صبر می شود (ر. ک. همان، ص 162)
- تقوا باعث افزایش مراقبت و توجه به اعمال می شود( ر. ک. همان، ص 163)
- خداوند با متقین است. (7)
- بهترین زاد و توشه تقواست. (8)
- عاقبت خیر در تقوا داشتن است. (9)
- تقوای قلوب باعث تعظیم شعائر الهی می شود. (10)
- از نمودهای تقوا، داشتن عدالت است. (11)
با مراجعه به آیات و احادیث کمتر توصیه ای را می توان یافت که جنبه ای از تقوا داشتن در آن نباشد گویا تجهیز ایمان که یک باور ذهنی است به تقوا که عمل به احکام الهی همراه با استحکام لازم می باشد امری اجتناب ناپذیر در شرایط مسلمانی است. اما تأثیر داشتن تقوا در قرآن فراتر از یک اعتقاد و وظیفه شخصی معرفی شده است، به گونه ای که قرآن کریم مرتبه تقوا را چنان بالا می برد که عملکرد زمین و آسمان نیز به عنوان مأموران الهی، انعکاسی از تقوا داشتن یا نداشتن انسانها می شود.
قرآن در یکی دو آیه صریحاً به این امر اشاره می کند. آیات 96 اعراف و 3 طلاق به این سنت قطعی و مسلم عرفانی اشاره دارند که کلید گشایش برکات آسمان و زمین در تقوا پیشگی است با این تفاوت که در آیه 96 اعراف تقوای جمعی را عامل ریزش برکات می داند و آیه 3 طلاق تقوای فردی را عامل گشایش مشکلات فرد از آن جمله تنگدستی و کاهش رزق و روزی معرفی می کند.
تفسیر المیزان در شرح این سنت الهی صریحاً به تأثیر تقوا در باز شدن گره های رزق و روزی اشاره کرده است: «برکات به معنای هر چیز کثیری از قبیل امنیت، آسایش، سلامتی مال و اولاد است که غالباً انسان به فقد آنها مورد آزمایش قرار می گیرد. در جمله فتحنا علیهم برکات... استعاره به کنایه به کار رفته برای اینکه برکات را به مجرایی تشبیه کرده که نعمت های الهی از آن مجرا بر آدمیان جریان می یابد، باران و برف هر کدام در موقع مناسب و به تعداد نافع می بارد، هوا در موقعش گرم و در موقعش سرد شده و در نتیجه غلات و میوه ها فراوان می شود البته این در موقعی است که مردم به خدای خود ایمان آورده و تقوا پیشه کنند وگرنه این مجرا بسته شده و جریانش قطع می گردد جمله ولو أن اهل القری... دلالت بر اینکه افتتاح ابواب برکات مسبب از ایمان و تقوای جمعیت هاست نه ایمان یک نفر و دو نفر از آنها، چون کفر و فسق جمعیت، با ایمان و تقوای چند نفر باز کار خود را می کند.» (ترجمه تفسیر المیزان؛ علامه طباطبایی؛ ج8، ص 254)
در تفسیر اثنی عشری نیز در ترجمه آیه 96 اعراف اشاره به این سنت کرده است: «هر آینه می گشادیم برایشان و عطا می فرمودیم برکات و خیرات نامیه از آسمان به انزال باران و از زمین به اخراج نباتات و اثمار و کثرت مواشی و انعام و حصول امن و سلامتی.» (تفسیر اثنی عشری؛ ج4؛ ص 145) بنابراین همچنان که تقوا داشتن یک شعار صرف نیست تأثیرات آن خصوصاً به صورت دسته جمعی نیز امری جدی و غیر قابل انکار است و این راه معنوی ثابتی است که قرآن برای حتی باز شدن گره های مادی زندگی توصیه می کند.
سنت «تسلیم و اهتداء»
آیه: «هر کس توجه بی شائبه خویش را سوی خدا کند و نیکوکار باشد، به دستاویز محکمی چنگ زده و عاقبت کارها سوی خداست.» (12)«آن که اسلام آورد براستی به راه رشد شتافت» (13)
«خداوند هر کس را که از پی رضا و خشنودی او راه سلامت پوید هدایت کند و او را از تاریکی جهل و گناه بیرون آرد و به عالم نور داخل گرداند و به راه راست وی را رهبری کند.» (14)
تسلیم در لغت از ریشه «سلم» و «سلم» به معنای پاک بودن از آفات ظاهری و باطنی است و مسلم به کسی گویند که با تمام وجود خود، به رضای الهی تن در داده و منقاد و مطیع امر خداست و به این ترتیب از جمیع آفات ظاهری و باطنی که همگی از وساوس شیطان بیرون و درون ریشه گرفته رهایی یافته است. (ر. ک. مفردات الفاظ القرآن؛ راغب اصفهانی؛ ص 421)
به نظر می رسد «تسلیم» در متون عرفانی معادل مقام رضا و از ثمرات مقام توکل باشد و «رضا، آخرین پله تکامل در مقام های روحی از نظر صاحب اللمع می باشد. (ترجمه اللمع فی التصوف؛ ابونصر سراج؛ ص 106) هر چند در مراحل نمایش توکل، عارف بالله به مرحله ای می رسد که خود را در برابر قضا و قدر الهی همچون مرده ای در گورستان تصور می کند که خاموش است و جز اراده او، اراده ای یا ندارد! . (ر. ک. همان؛ ص 105) باید در نظر داشت که این تصور به معنای درک عمیق و فهم بالای عارف است که در منتهی الیه توحید افعالی خود را چنین سرسپرده و تسلیم امر حق می کند نه نوعی کج اندیشی و راحت طلبی که اغلب مردم از توکل به خدا در نظر دارند! بر اساس آیه 16 سوره مبارکه مائده پاداش این سرسپردگی و دل سپردگی عالمانه و عارفانه انسان به خدا، هدایت یافتن در «صراط مستقیم» و متصل شدن به «عروه الوثقی» و در نتیجه رهایی از تاریکی جهل و ورود به عالم نور است. نظیر همین مضمون در آیات بسیاری از قرآن کریم روایت شده است و می توان به این نتیجه رسید که طبق سنت عرفانی الهی هر آن کس که در برابر خدا خود را تسلیم محض نماید، خداوند به پاداش این عمل او را هدایت خاص خواهد نمود. در تفسیر آیه 22 سوره مبارکه لقمان، علامه طباطبایی(ره) به بیان معانی «یسلم» و «محسن» پرداخته و چنین نتیجه گیری می کند: «اسلام وجه سوی خدا، به معنای تسلیم آن برای اوست به این معنا که در انسان با همه وجودش رو به خدا کند و او را پرستش نماید و از ماسوای او اعراض کند و کلمه محسن اسم فاعل از مصدر احسان است و احسان به معنای به جا آوردن اعمال صالح است با داشتن یقین به آخرت همچنان که در اول سوره که می فرماید: «هدی و رحمه للمحسنین، خودش محسنین را به این معنا تفسیر کرده فرموده: الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم بالاخره هم یوقنون. کسانی که نماز می خوانند و زکات می دهند، در حالی که به آخرت یقین دارند،؛ و کلمه «عروه الوثقی» به معنای دست آویزی است که قابل جدا شدن نباشد و معنای این آیه این است که هر کس خدا را یگانه بداند و با یقین به معاد عمل صالح انجام دهد، او اهل نجات است و سرانجام هلاک نخواهد شد.» (ترجمه تفسیر المیزان، ج16؛ ص 344)
همچنین صاحب تفسیر مخزن العرفان معتقد است این آیه درصدد است راه نجات از کید شیطان را به انسان بیاموزد و با ذکر مثالی زیبا این مسئله را توضیح می دهد: «آیه راه فرار از کید شیطان و نجات از آتش نیران را به بشر می آموزد که کسی که بخواهد از شر شیطان و عذاب دوزخ محفوظ بماند بایستی به تمام قوی و مشاعر رو به سوی خدا نماید و تسلیم او گردد در حالی که نیکوکار باشد چنین کسی چنگ زده است به حلقه یا ریسمان محکمی که گسستگی ندارد و این آیه نظیر قوله تعالی است که در آیه الکرسی فرموده (وَیؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى) تشبیه معقول است به محسوس همین طوریکه کسی بخواهد مثلاً از کوه بلندی بالا رود و بترسد از پرت شدن خود دست آویز می کند به چیز محکمی مثل ریسمان یا حلقه یا غیر آن که از پرت شدن نجات یابد و از قله کوه بتواند بالا رود همین طور کسی که بخواهد از کوه توحید بالا رود و به قله آن برسد و از کید نفس اماره و شیاطین جنی و انسی محفوظ ماند طریق آن این است که خود را به تمام جهت تسلیم امر حق تعالی نماید و تمام امور خود را تفویض به او نموده و نیز نیکوکار باشد. و الی الله علقبه الامور اشاره دارد به اینکه کسی که به کل وجه رو به خدا نماید و به خلوص نیت اعتقاد و توکل بر او نموده و تمام امور خود را واگذار به او گردانیده چنانچه از متعدی شدن (یسلم) به الی الله چنین استفاده می شود و نیز نیکوکار هم باشد... عاقبت کارش منجر به قرب و نزدیکی به جوار قرب الهی خواهد گردید» (مخزن العرفان؛ بانو امین اصفهانی؛ ج8؛ ص 144)
و نیز تفسیر نمونه منظور از تسلیم وجه برای خدا را در حقیقت اشاره به توجه کامل وجود به ذات پروردگار دانسته است و تعبیر «هو محسن» را کنایه ای از عمل صالح بعد از ایمان معرفی کرده است. (ر. ک. تفسیر نمونه؛ ناصر مکارم شیرازی؛ ج17؛ ص 67) بنابراین می توان به این نتیجه رسید که اسلام و تسلیم کامل در گروه احسان و نیکوکاری که حاصل آن توجه کامل انسان به سوی خداست و اینکه انسان به هر طرف که نور اراده الهی در تابش است رو نماید پیامدی جز هدایت در طریق نجات نیست. زیرا نقطه مقابل نور ظلمت است و از ظلمت هدایت بر نمی آید و چون ماسوی الله ظلمت است و خداوند نور، عارف کامل با توجه و عنایت خاص در مسیر نور الهی از ظلمات ها و تیرگی ها نجات می یابد و مهتدی می شود.
سنت «توکل و تدبیر الهی»
آیه: «هر که (در امر) بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد که خدا امرش (بر همه عالم) نافذ و روانست و بر هر چیز قدر و اندازه ای مقرر داشته است. (و به هیچ تدبیری سر از تقدیرش نتوان پیچید). » (15)«در کارها بر خدا توکل کن که (تنها) خدا برای مدد و نگهبانی کفایت است.» (16)
«مومنان حقیقی آنان هستند که چون ذکری از خدا شود (از عظمت و جلال خدا) دلهاشان ترسان و لرزان شود و چون آیات خدا را بر آنها تلاوت کنند بر مقام ایمانشان بیفزاید و به خدای خود در هر کار توکل می کنند.» (17)
توکل در لغت از ماده «وکل» و به معنای اعتماد امور به غیر است و گاه به وکیل، کفیل نیز گفته می شود هر چند وکیل اعم از کفیل است و وکیل حافظ امر موکل و تدبیر کننده امور او به بهترین وجه می باشد. (ر. ک. مفردات الفاظ القرآن؛ راغب اصفهانی؛ ص 882)
«توکل» در متون عرفانی از جایگاه بسیار والایی برخوردار است. یکی از مقامات عالی عرفان که سالک در سیر تکامل خویش ناگزیر به عبور از آن است مقام توکل می باشد. در توکل نوعی اقرار به اظهار عجز در کارها نهفته است (ر. ک. رسائل خواجه عبدالله انصاری؛ ص 274) و نیز توکل به این معناست که بنده همه امیدواری خود را از خلق به خاطر اعتماد به حق منقطع گرداند و در اموری که می داند قدرت بشر از آن خارج است سعی و تلاش خود را ترک کند. نکته ای که در اینجا باید توجه کرد این است که برخی گمان می کنند توکل یعنی ترک کسب و تلاش، حال آنکه این گمان، پندار نادانان است، حاصل آنکه توکل یعنی اعتماد بر خالق به گونه ای که انسان معتقد باشد هیچ قدرتی فوق قدرت او نیست و همه چیز در ید قدرت اوست، در این صورت تلاش انسان با این اعتقاد وجه زیباتری به خود می گیرد. (ر. ک. مجمع البحرین؛ الطریحی؛ الربعان الثالث و الاخیر؛ صص 547 و 546)
صاحب مصباح الهدایه توکل را تفویض امر همراه با تدبیر وکیل علی الاطلاق و اعتماد بر کفالت کفیل ارزاق (خداوند) معرفی کرده است. (ر. ک. مصبح الهدایه و مفتاح الکفایه؛ عز الدین کاشانی؛ ص 396) یکی از عرفا بر این عقیده است که «کسب کردن مانع نبود از تفویض و توکل. این هر دو عبارت بود در کسب» (تذکره الولیاء؛ عطار نیشابوری؛ ص 219) با توجه به آنچه در متون عرفانی از مقام توکل آمده است می توان به این نتیحه رسید که خداوند برای تدبیر عالم هستی به صورت کلی و تدبیر زندگی انسانها به صورت جزئی برنامه هایی تحت عنوان قضا و قدر برگزیده است. انسان با قدم گذاشتن در عرصه زندگی از دانستن بسیاری از امور نظیر آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد، ناآگاه است. از طرفی انسان ناگزیر به انتخاب های متعدد در گذرگاههای پرفراز و نشیب زندگی است. انسان حتی در جزئی ترین امور زندگیش دچار تردید می شود و چاره ای جز انتخاب ندارد، اما در این انتخابها کدامیک می تواند هم خیر دنیا و هم خیر ابدی او را رقم بزند، انسان ناگزیر به اتصال به نیرویی است که خود مدبر امور همه عالم است. مدیری که هیچ حول و قوه ای جز به اراده او نیست. مدبری که هیچ نیرویی بر نیروی نامتناهیش غلبه نخواهد کرد و عالم به پیدا و پنهان است. بنابراین انسان عارف به عنوان موکل وکیل شناس، پس از تلاش و انتخاب، همه امور خود را به چنین وکیل مدبری می سپارد و حاصل این وکالت چیزی جز تدبیر احسن الهی نیست.
در تفسیر آیه 3 از سوره مبارکه طلاق علامه طباطبایی (ره) به نقل از امام صادق(ع) می فرماید: «کسی که خدای تعالی به او سه چیز داده باشد، از سه چیز دریغ نمی دارد، کسی که توفیق دعایش داده باشند از اجابت دعایش دریغ نمی دارند، و کسی که توفیق شکرش دادند از زیادتر کردن نعمتش دریغ نمی دارند و کسی که نعمت توکلش دادند از موهبت کفایتش مضایقه نمی کنند، آنگاه فرمود: آیا کتاب عزوجل را خوانده ای که می فرماید: و من یتوکل علی الله فهو حسبه. کسی که بر خدا توکل کند، او وی را کافی است لئن شکرتم لازیدنکم- به طور قطع اگر شکرگزاری می کنید نعمتتان را زیاد می کنم. و ادعونی استجب لکم بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.» (ترجمه تفسیر المیزان؛ علامه طباطبایی؛ ج19؛ ص 536) و نیز در تفسیر اثنی عشری در شأن و عظمت همین آیه حدیثی از پیامبر(ص) به ابوذر نقل می کند که فرمودند: «ای اباذر، اگر مردم اتخاذ کنند عمل به این آیه را، هر آینه کفایت کند ایشان را و نیز حضرت امیر المومنین(ع) به ابی ذر می فرماید: ... و اگر آسمان و زمین باشند بر بنده ای بسته، پس بپرهیزد خدا را هر آینه قرار دهد خدا در این دو مخرجی، و البته باید انس نیابی مگر به حق و تو را به وحشت نیندازد مگر باطل.» (تفسیر اثنی عشری؛ حسین بن احمد الحسینی؛ ج13؛ ص 208)
همو در ادامه این احادیث به این نتیجه اشاره می کند که: «آیه در مقام لزوم توکل و تفویض امور است به ذات سبحانی، زیرا مؤمن وقتی دانست که هر چیزی از ارزاق و غیر آن به تقدیر و توقیف اوست، البته تسلیم شود به تقدیر الهی و اعتماد نماید به حسن تدبیر و تقدیر او و توکل کند به او سبحانه و تعالی... از حضرت رسول(ص): اگر توکل کنید بر خدا آنطوری که سزاوار توکل بر اوست هر آیه روزی داده شوید چنانچه روزی یابند پرندگان، که هر صبح روند به حالت گرسنگی و شب آیند به حالت سیری.» (همان جا) تفسیر نمونه مفهوم توکل را آنچنان که در عرف جاهلانه استعمال می شود مورد مذمت قرار داده و می گوید: «اشتباه نشود مفهوم توکلی آنچنانکه بعضی از تحریف کنندگان پنداشته اند، چشم پوشی از عالم اسباب و دست روی دست گذاشتن و به گوشه ای نشستن نیست بلکه مفهومش خودسازی و بلند نظری و عدم وابستگی به این و آن ژرف نگری است استفاده از عالم اسباب جهان طبیعت و حیات، عین توکل بر خداست، زیرا هر تاثیر در این اسباب به خواست خدا و طبق اراده اوست.» (تفسیر نمونه؛ مکارم شیرازی؛ ج7؛ ص 86)
حاصل آنکه انسان در عمل صاحب اختیار است اما واقف به تمام اسباب و علل سازنده و یا سوزنده مادی یا معنوی نیست به همین علت قرآن کریم به انسانها این رهنمود را می دهد که چنانچه خداوند را به عنوان وکیل خود انتخاب کنید او که عالم به همه امور است تدبیر زندگی شما را به گونه ای که برای خود شما نیز غیر قابل تصور است به عهده می گیرد خداوند قدر و اندازه هر چیزی را می داند و امرش را بر همه چیز نافذ است.
«سنت شکر و افزایش»
آیه «اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما می افزاید» (7/ ابراهیم)« و هر که شکر نعمت حق کند شکر به نفع خویش کرده است» (40/نمل)
شکر در لغت به معنای تصور نعمت و اظهار آن می باشد و نقطه مقابل آن کفر به معنای فراموشی و نعمت و پنهان کردن آن است. (ر. ک. مفردات الفاظ القرآن؛ راغب اصفهانی؛ ص 461)
ابوالقاسم قشیری در تعریف شکر به نظر برخی عرفا اشاره می کند: « و گفته اند شکر از آنست که بر عمل اندک ثواب بسیار دهد، [و از اینجا گویند چهارپای را دابه شکور، یعنی فربهی زیادت از آن پدیدار آید که علف خورد و محتمل بود که گویند حقیقت شکر ثنا بود بر محسن به ذکر احسان پس از شکر بنده خدایرا عزوجل ثناء او باشد بر وی بیاد کرد احسان او بر وی و شکر حق سبحانه و تعالی بنده را ثناء او باشد و برو بیاد کرد احسان او را ] پس احسان بنده طاعت او باشد خدایرا و احسان حق عز اسمه انعام او باشد بر بنده.» (ترجمه رساله قشیریه؛ ابوالقاسم قشیری؛ ص 262)
جناب مولانا در مثنوی معنوی خود به این آیه اشاره کرده و نمونه آن را در سجده و اقتراب انسان به خدا بیان می کند وی معتقد است به این دلیل که اگر انسان شاکر باشد، خداوند وعده افزایش به او داده، مزد سجده انسان نیز اقتراب اوست و به همین سبب در آیه قرآن می فرماید: سجده کن و مقرب شود و با هر سجده انسان به خدا نزدیک تر می شود. (ر. ک. مثنوی معنوی؛ مولوی، دفتر چهارم؛ ابیات 10 و 11) گر چه برخی از عرفا صبر را از مقام شکر بالاتر فرض کرده اند؛ در اثبات این قضیه هجویری معتقد است: «بر نعمت شکر فرمود و شکر را علت زیادت نعمت گردانید و بر فقر صبر را علت زیادت قربت گردانید، لقوله تعالی لئن شکرتم لازیدنکم و نیز گفت ان الله مع الصابرین (153/ بقره) هر که اندر فقری که اصل آن بلیت است صبر کند، قربتش بر قربت زیادت کنیم.» (کشف المحجوب، ابوعثمان هجویری؛ ص 33)
در تفسیر آیه 7 سوره ابراهیم غالب مفسران معتقدند مراد از «لا زیدنکم» شمار را افزایش دهم «یعنی لازیدن نعمتی (نعمتم را بر شما افزایش دهم) زیرا در ابتدای آیه لفظ نعمت آمده است. در تفسیر گازر دلیل این امر را در تعریف شکر می داند: «و یاد کنید آنکه اعلام کرد شما را و آگاهی داد خدای شما و گفت: اگر نعمت مرا شکر کنید من نعمت بر شما زیادت کنم و گفته اند: الشکر قید النعمه و صید لها، شکر قید نعمت است و صید نعمت است.
نعمت حاصل را قید است که رها نکند که برود و نعمت آجل را صید است که بگیرد و نگه دارد و از امیر المومنین علی(ع) روایت است که: اذا وصلت الیکم اطراف النعم فلا تنفروا قصاها بقله الشکر لها گفت: چون اوایل نعمت به شما رسد اواخر آن را مرمانید. «.» (تفسیر گارز؛ ابوالمحاسن جرجانی؛ ج5، ص 100)
تفسیر مواهب علیه، به نقل از ابوعبدالرحمن سلمی به نوعی برداشت عرفانی از آیه اشاره کرده است: «شیخ ابوعبدالرحمن سلمی از ابوعلی جرجانی قدس الله رحمهما نقل می کند که اگر شکری کنید بر نعمت اسلام زیاد کنم آنرا به ایمان و اگر سپاسگزاری کنید بر ایمان افزون کنم به احسان و اگر بر آن شکر گوئید زیاده سازم به معرفت و اگر بر آن شاکر باشید برسانیم به مقام وصلت و اگر بر آن شکر گوئید بالا برم به درجه قربت و شکر آن نعمت درآورم به خلوتگاه انس و مشاهدت و از این کلام معلوم می شود که شکر مرقات ترقی و معراج تصاعد بر درجاتست.» (تفسیر مواهب علیه؛ واعظ کاشفی؛ ج2؛ ص 316) در تفسیر نمونه به نکته جالبی اشاره کرده که گرچه کفران در مقابل شکر قرار دارد اما خداوند از باب لطف و مهربانی خود در این آیه چنین فرموده که در صورت شکر با افزایش نعمت روبه رو می شوید حال آنکه در صورت کفران نعمت نمی فرماید شما را مجازات می کنم بلکه تنها می گوید «عذاب من شدید است.» و این تفاوت تعبیر را دلیل بر نهایت لطف پروردگار می داند (ر. ک. تفسیر نمونه؛ مکارم شیرازی؛ ج10؛ ص 268). اگر در آیه 40 سوره مبارکه نمل چنین آمده است که در صورت شکر نعمت به نفع خودتان عمل کرده اید با توضیحاتی که داده شد دلیل این سود حاصل برای انسان روشن می گردد.
حاصل کلام آنکه خداوند مکانیزم افزایش نعمت را در شکر آن می داند و همچنانکه ذگر گردید شکر به معنای اظهار نعمت است و تصور اظهار نعمت جز در صورت به کارگیری آن امکان پذیر نیست. به عنوان مثال وقتی انسانی اهل مطالعه باشد و مدام از اندیشه خود استفاده کند، چنین انسانی به مدد شکر نعمت عقل از طریق به کارگیری آن، خلاقیت های ذهنی خود را افزایش می دهد، حال آنکه انسانی که با مطالعه و تحقیق و فعالیتهای ذهنی بیگانه است به مرور زمان حتی حاضر نیست به خاطر یک مسئله جزئی بیندیشد و یا خیلی سریع احساس خستگی و کسالت کرده و حاضر نیست حتی یک صفحه از کتابی را مطالعه کند و از کند ذهن بودن و یا عدم درک مطالب کتاب مرتب شاکی است و از این قانون طبیعت که پدیده ای که به کار گرفته نشود ضعیف و حذف می گردد غافل است. پس به کارگیری درست باعث افزایش آن و در نتیجه ایجاد منفعت برای انسان می گردد.
سنت اعتصام و انعام الهی
آیه: « پس آنانکه به خدا گرویدند و به او متوسل شدند به زودی به جایگاه رحمت و فضل خود آنها را درآورد و به راه راست (راه سعادت و کمال) رهبری نماید.» (18)«و هر کس به دین خدا متمسک شود محققاً به راه مستقیم هدایت یافته(19)
اعتصام به معنای تمسک و پناه جستن است، گویی کسی که به چیزی یا کسی تمسک می جوید، می خواهد خود را از هجوم و آسیب گناهان مصون گرداند. (ر. ک. مفردات الفاظ القرآن؛ راغب اصفهانی؛ ص 570)
خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین در تعریف اعتصام، مراد از اعتصام را تحت حمایت قرار گرفتن می داند. و با ذکر دو آیه، اعتصام را بر دو نوع اعتصام به حبل الهی و اعتصام بالله معرفی می کند. مراد از اعتصام به حبل الهی از نظر وی تمسک به قرآن برای رهایی از ضلالت و گرامی و منظور از اعتصام بالله، تحت حمایت خداوند قرار گرفتن به خاطر رهایی از بردگی غیر خدا و ماسوی الله است (ر. ک. شرح منازل السائرین؛ خواجه عبدالله انصاری؛ ص 203)
در تفسیر انوار العرفان در شرح آیه 175 سوره مبارکه نساء آمده است: «خداوند متعال در این آیه مبارکه نتیجه پیروی از برهان و نور را چنین بیان می کند، آنانکه وحدانیت و یگانگی خدا را تصدیق نمودند و از شرک و نفاق و تثلیث و بت پرستی دوری جستند و به دامن عصمت او چنگ زدند و خود را از هواهای نفسانی عاری و به پناه او کشیدند. به زودی از فضل و رحمت خویش بر پاداش آنان افزوده و به صراط مستقیم و راه راست هدایتشان خواهیم کرد. و این صراط مستقیمی است که خداوند متعال راضی شده است که راه تکامل بندگانش باشد... از این آیه استفاده می شود کسانی که در ایمان ثابت و در عقیده راسخ باشند خداوند آنان را به راه راست هدایت خواهد کرد.» (انوار العرفان؛ ابوالفضل داور پناه؛ ج9؛ 527).
تفسیر عامل پاداش پناهنده شدن به خدا را در سه چیز می داند: اول فضل، دوم رحمت و سوم هدایت سپس در توضیح هر کدام از این سه چیز سخنی از ابن عباس نقل می کند: «ابن عباس گفته است: رحمت بهشت است و فضل آن است که خدا می بخشد به مردم آنچه نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده است... رحمت و فضل آن است که در بهشت نصیب آدمی می شود و هدایت انوار عالم قدس و کبریا است که روشنایی بخش با ارواح عالیه بشری است.» (تفسیر عاملی؛ ابراهیم عاملی؛ ج3؛ ص 193)
بنابراین آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که قرآن با دعوت مسلمانان به یک انسجام فکری و عملی و داشتن اعتقاد راسخ و تمسک به قرآن که هدایت کننده متقین است، از آنها می خواهد تحت حمایت الهی قرار گیرند و به این ترتیب خود را از فضل و رحمت و هدایت الهی بهره مند سازند.
فضل به معنای اضافه بر حد و میزان متوسط است و بر دو نوع فضل محمود، نظیر علم و حلم و فضل مذموم نظیر خشم زیاده از حد می باشد و «رحمت» به معنای نوعی دلسوزی است که باعث ایجاد احسان نسبت به فرد مورد رحمت می گردد که گاه صرف دلسوزی و گاه صرف احسان، وقتی رحمت خدا نسبت به بنده سنجیده شود فقط به معنای احسان خدا نسبت به بنده می باشد چرا که رحمت خدا به انسان نوعی انعام و افضال است و رحمت انسان به انسان نوعی دلسوزی و شفقت است.
و اما «هدایت» دلالت بر لطف می کند، هدایت خدا نسبت به انسان بر چهار وجه است: نوع اول، هدایتی است که شامل همه موجودات و تحت عنوان هدایت عامه نامیده می شود و به منظور قرار گرفتن هر موجودی در مسیر تکامل خود می باشد. (50/ طه) نوع دوم، هدایتی که به واسطه دعای انبیای هر قوم شامل انسانها می شود نظیر انزال قرآن برای هدایت بشر (73/ انبیاء) نوع سوم، هدایتی که مختص انسانهایی است که به واسطه حرکت و تلاش در مسیر حق، توفیق هدایت ویژه قرار گرفته اند. این هدایت بر خلاف، انواع قبلی، با تلاش و مجاهدت به دست می آید در آیه 175 سوره مبارکه نساء منظور از هدایت، هدایت از همین نوع می باشد. یعنی کسی که خود را تحت حمایت قرآن و خدا درآورد و پناهنده شد یکی از توفیقاتی که نصیب او می شود هدایت خاص الهی است تا به این طریق از ضلالت مصون بماند و دچار گمراهی نشود.
و هدایت نوع چهارم که در آخرت و هدایت به سوی بهشت است که ملائکه مومنان را به بهشت هدایت می کنند. (5/ محمد). (ر. ک. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی؛ صص 836 و 835).
نتیجه و پیشنهاد
در پایان باید به این نکته اشاره کرد، همچنان که این مقاله درصدد معرفی برخی از سنت های عرفانی در قرآن کریم بود، این کتاب آسمانی حاوی سنت های بسیار فراوان دیگری نیز در زمینه های مختلف دیگر می باشد که بایستی با حوصله و امعان نظر و تدبر زیاد آنگونه که شایسته آن است به سراغ کاملترین کتاب آسمانی رفت و آنها را استخراج نمود. نکته جالب دیگری که می توان در انتها به عنوان نتیجه اعلام نمود، پیدا کردن ارتباط زنجیره ای آیات و نمایش انسجام کامل آیات قرآنی در رابطه با همدیگر می باشد. به عنوان مثال در این شش سنت عرفانی که به صورت اجمالی معرفی گردید گرچه هر کدام از این سنت ها حاوی یک نوع مطلب خاص و بار معنایی ویژه همراه با ده ها نمونه آیات مرتبط دیگری که به خاطر محدود بودن حجم مقاله از بیان آنها خودداری شد می باشد، اما این به معنای عدم ارتباط یک سنت با سنت های دیگر نیست؛ پیام سنت تقوا این بود که انسان ها با داشتن تقوای دست جمعی دریچه های رزق و روزی را به خود می گشایند و البته تقوا پیشگی جدای از داشتن توکل کامل و تسلیم ساحت ربوی بودن و یاد کرد نعمتها و شکر ان و ... امکان پذیر نیست. اینجاست که الفاظ متکثر، وحدت معنایی می یابند و همدیگر را پیدا می کنند و مانند قطعه هایی از یک تابلوی هنری زیبا به نمایش گذاشته می شوند. پس بر ماست که از این گنجینه پر گهر به اندازه وسع و توان برداشت کنیم و روز به روز بیشتر و بهتر کاربرد آن را در زندگی خویش و در عصر سردرگمی بشر ملموس سازیم که قرآن دریایی است بیکران به دنبال شیفتگان چنانکه مولانا فرمود:
«تشنگان گر آب جویند در جهان
آب هم جوید به عالم تشنگان»
پینوشتها:
1- دانشجو دکتری عرفان اسلامی.
2- فاطر/ 43 .
3- طه/ 124 .
4- جن/ 17 .
5- ر. ک. مرصاد العباد؛ نجم رازی، ص 268 .
6- 3/ طلاق.
7- بقره/ 194 .
8- بقره/ 197 .
9- طه/ 123 .
10- حج/ 32 .
11- بقره/ 194 .
12- لقمان/ 22 .
13- جن/ 84 .
14- مائده/ 16 .
15- طلاق/ 3 .
16- احزاب/ 3 .
17- انفال/ 2 .
18- نساء / 175 .
19- آل عمران/ 101 .
منابع:
قرآن کریم
1- ابوالحسین احمد بن فارس بن زکریا؛ معجم مقاییس اللغه؛ تحقیق و ضبط عبدالسلام محمد هارون [بی جا]؛ مکتب الاعلام الاسلامی؛ جلد الاول؛ 1404.
2- امین اصفهانی؛ مخزن العرفان؛ تهران، نهضت زنان مسلمان؛ (10 ج)؛ 1361.
3- انصاری خواجه عبدالله؛ رسائل خواجه عبد الله؛ مصحح محمد سرور مولایی؛ تهران؛ توس؛ چ اول؛ 1372.
4- ____ ؛ شرح منازل السائرین؛ شارح عبدالرزاق کاشانی، تحقیق محسن بیدارفر؛ بیدار؛ چ سوم؛ 1385.
5- جرجانی ابوالمحاسن الحسین بن الحسن؛ تفسیر گارز؛ تهران؛ چاپخانه دانشگاه تهران؛ (10 ج)؛ چ اول؛ 1337.
6- الحسینی الشاه عبدالعظیمی حسین بن احمد؛ تفسیر اثنی عشری؛ تهران؛ میقات؛ (14 ج)؛ چ اول؛ 1364.
7- خسروانی شاهزاده علی رضا میرزا؛ تفسیر خسروی؛ تهران؛ چاپ اسلامیه؛ (8 ج)؛ 1397 ق؛
8- داور پناه ابوالفضل، انوار العرفان؛ به اهتمام محمد امین ریاحی؛ تهران، انتشارات علمی و فرهنگی؛ چ دهم؛ 1383 .
9- رازی نجم الدین؛ مرصاد العباد؛ به اهتمام محمد امین ریاحی؛ تهران؛ انتشارات علمی و فرهنگی؛ چ دهم؛ 1383.
10- رازی ابوالفتح؛ روض الجنان و روح الجنان؛ مشهد؛ بنیاد پژوهشهای اسلامی استان قدس؛ چ دهم؛ 1374.
11- راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ نجف اشرف؛ طلیعه نور؛ چ اللاولی؛ 1426 ق .
12- سراج ابونصر؛ ترجمه اللمع فی التصوف؛ مترجم مهدی مجبتی؛ تهران؛ اساطیر؛ چ اول؛ 1382 .
13- طباطبایی سید محمد حسین؛ ترجمه التفسیر المیزان؛ مترجم سید محمد باقر موسوی؛ قم؛ انتشارات اسلامی؛ (20 ج)؛ 1363 .
14- طالقانی سید محمود؛ تفسیر پرتوی از قرآن؛ تهران؛ میقات؛ (14 ج)؛ چ اول؛ 1364 .
15- الطریحی فخر الدین؛ مجمع البحرین؛ تحقیق احمد الحسینی [بی جا]؛ مرکز نشر فرهنگ اسلامی؛ الطبعه الثانیه؛ 1367 .
16- العلوی الحسنی الموسوی محمد کریم، کشف الحقایق؛ تهران؛ حاج عبدالمجید صادق نوبری؛ (3 ج)؛ چ سوم؛ 1396 ق .
17- عطار نیشابوری فرید الدین؛ تذکره الاولیاء؛ مصحح محمد استعلامی؛ تهران؛ زوار؛ چ دوازدهم؛ 1380.
18- عاملی ابراهیم؛ تفسیر عاملی؛ تهران؛ کتابخانه صدوق؛ (8ج)؛ چ اول؛ 1363 ش .
19- قشیری ابوالقاسم؛ ترجمه رساله قشیریه؛ مترجم: ابوعثمان؛ مصحح بدیع الزمان فروزانفر؛ تهران؛ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی؛ چ7؛ 1381 .
20- کاشانی عز الدین؛ مصباح الهدایه؛ مصحح همایی؛ تهران؛ هما؛ چ چهارم؛ 1372 .
21- مکارم شیرازی ناصر؛ تفسیر نمونه؛ تهران؛ دار الکتاب الاسلامیه؛ (27 ج)؛ 1366 ش .
22- واعظ کاشفی کمال الدین حسین؛ تفسیر مواهب علیه؛ کتابفروشی اقبال؛ (4 ج)؛ چ اول؛ 1317 ش .
23- هجویری ابوعثمان؛ کشف المحجوب؛ مصحح ژوکوفسکی؛ تهران؛ طهوری؛ چ دوم، 1371 .
منبع: تهیه و تنظیم: بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه؛ (1387)، قرآن و ادب(2) (مجموعه مقالات)، مشهد: بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، چاپ اول.
/ج