تربیت دینی

کسانی که به اتکای علوم جدید، علیه مذهب قیام کرده اند، توجه ندارند که همان خرافه های مذهبی (بنا به نظر آنان) در واقع، حرکات ابتدایی مردم، برای شناخت های علمی بوده اند و لااقل «فهمی آغازی» هستند که پس از جست و جوی حقایق
شنبه، 23 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تربیت دینی
تربیت دینی





 

دین و تربیت

آدمی، همیشه در مقام آن بوده است که:
1-معمای حیات و مقصود از زندگی را بداند.
2-تعبیری برای حوادث عالم قائل شود.
3-از مقدّرات بشری، سردرآورد.
4-برای جهان و موجوداتی که مشاهده می کند، مسببی پیدا کند؛ فهم امور گیتی و اسرار ازلی، فلاسفه و بزرگان اندیشه و نویسندگان را نیز به تحقیق واداشته است ؛ (اشعاری از خیام و مولوی و حافظ و آثاری از تولستوی و دیگران، مؤید قضیه است ).(1)
جواب گوی بزرگ این سؤالات، در حدی وسیع و برای همه، «دین» بوده است؛ که پیوسته طریقی برای تعبیر گیتی و حوادث آن، به دست می دهد و زندگی را برای آدمی، با معنا می سازد و از این حیث، پایگاهی بلند و مهم، در حیاط بشری، داراست.(2)
کسانی که به اتکای علوم جدید، علیه مذهب قیام کرده اند، توجه ندارند که همان خرافه های مذهبی (بنا به نظر آنان) در واقع، حرکات ابتدایی مردم، برای شناخت های علمی بوده اند و لااقل «فهمی آغازی» هستند که پس از جست و جوی حقایق عالم، توانسته اند آن گونه، برای ذهن ما، از دریافت خویش تعبیری کنند و همان مایه های اولیه ی فهم های ابتدایی، بعدها علمیّت بیشتر یافته و تحقیقات دیگر را باعث شده اند و این درست نیست که باز ندانند که: «مشوّق همان بررسی ها و دریافت های مقدماتی نیز، مذهب بوده است »و بنابراین در حد خود، محترم می باشد و باید آن را قدر شناخت.(3)
به طور مثال: علم شیمی، حاصل «علم کیمیا» ست و علم ریاضی حاصل «جادوگری» است و علم نجوم، حاصل «تنجیم» است و طبّ، حاصل «تجارب کهنه» می باشد. به هرحال، آن چه را که آدمی در منتهای فهم و تعبیر و تفسیر خود از جهان هستی و وجود مؤثر در تحولات ذاتی آن، می یابد «خداوند» می نامد. (4) پس این خداجویی نیز، ذاتی انسانی است و حاصل پرسش های نفسانی وی می باشد ولذا نمی توان تصور کرد که هیچ آدمی، بی مذهب، تواند زیست؛ یا پس از تفکر در هستی، به مذهب، رجوع ننموده باشد؛ بنابراین «توجه به خدا» یعنی: «توجه به هستی و مبدأ هستی» و «توجه به مذهب» یعنی «غایت داشتن هستی» و آمادگی برای «زیستن، با هستی درست و معقول و با حاصل» و این همه، بی شبهه، شایسته است و درست.

تربیت بدون دین

هر تربیتی که جنبه ی دینی و یا مایه ای دینی ندارد، ناقص(5) و صوری و بی دوام است و آن چه می تواند نقش ظاهری رفتار و حالات را قِوام و اساس بخشد، در درجه ی ابتدایی «خُلق و سیرت» است و در درجه ی منتهایی« اعتقاد و ایمان» می باشد که در بخش ناخودآگاه ضمیر می تواند، نهادی، ایجاد کند و از عمق وجود، آن را، جهت دهد و اگر در خارج، اموری، باعث تعطیل یا انحراف تربیت می خواهد بشود، آن رگه های اصولی و اساسی، نگذارند که آن امر نهادی، نابود یا بی راه گردد؛ بلکه مقاومت کند تا صحنه های خارجی، عوض شوند و باز تربیت، راه اصلی خود گیرد و اثر خویش را ظاهر نماید.
تربیت وقتی، اساس دینی داشته باشد (یعنی با اعتقاد و اخلاق مذهبی، هم ریشه باشد) همانند «فطرت»، مایه های بنیادی در وجود می نهد و در سطوح کم عمق تر، باز نقش «طبیعت» و «ملکه ی ذهنی» و نظیر این ها دارد ولی چون تربیت، بدون دین باشد، به «عادت» شبیه است که قابل ترک یا تعویض هست و ضعف و زوال آن هم، زیاد مشکل نیست.
به همین جهت گوییم: برای تعطیل آن چه «رسم و عادت» شده، آن قدر تلاش و صرف زمان و نیرو لازم نیست که همان امر، «خُلق و سیرت مردم » شده باشد و باز رفع آن چه «خُلق مردم » شده، هرگز به اندازه ی امری که «اعتقاد مردم» گردیده است زحمت و مدّت لازم ندارد.(6)
توضیح آن که، مسایل «تعصبی مردم» نیز از قبیل «اخلاقیات» است نه از نوع «اعتقادات»، زیرا «امور تعصبی» چندان، ریشه دار نیستند.

دین و جامعه

در مورد نقش دین، در حیات فردی و اجتماعی انسان، باید گفت که: دین، تنها برای اصلاح نظم اجتماعی نیست، بلکه دارای دو بُعد است:
1-بعد اصلاح نظم اجتماع.
2-تفسیر زندگی و هدف آن.(7)
دین، مهم ترین اثرش در وجود آدمی:
اولاً- «توحید نفسانی» است، بدین معنی که همه ی قوای آدمی و عواطف و توجهات او را متفق، هم جهت، هماهنگ و مددیار یک دیگر، می سازد.
ثانیاً- «تعالی نفسانی» و «تعالی غایت نظر» می دهد؛ بدین معنی که چون در منتهاالیه همه ی جهات نفسانی، «خدا» قرار می گیرد، تفسیری دقیق از «منتهای خیر و منتهای علم، وجود محض و حکمت کامل و... بالاخره همه ی کمالِ صفات» تواند بود (علاوه بر مسلم بودن اصل وجود خدا).
و حاصل «توحید نفسانی» نیرومند شدن روح است و حسن کار درون (یعنی: نیکو اندیشیدن-نیکو عاطفه داشتن، نیکویی سیرت و اخلاق، قدرت اراده و نیت و نظیر این ها) و از همه بالاتر «اعتدال درون و نظام شخصیت داشتن».
و حاصل «تعالی غایت نفسانی»: مثبت و درست و صالح شدن فرمان های درونی و با نتیجه شدن سیر و سلوک و کمال یافتن مدام و وسعت یافتن سینه و نظر و درعین حال، عمیق و دقیق شدن توجّه وجود به همه ی قضایای زندگی و گزارش عالم و حقایق امور.
معلوم است، که «تربیت» در این نظام، چه موضوعی مهم و اساسی تواند داشت؟ و حاصل تربیتی با این زمینه ها، چقدر «انسانی و متعالی» خواهد بود؟ و ملاحظه شد که در این «مجموعه ی حیات اجتماعی » نظام جامع ایمان و عمل صالح، «خدا»ست و انسان با آن همه اسارت ها (8) که از درون و بیرون دارد به این نظام جامع می پیوندد؛ تا بتواند آزادگی یابد. این آزادگی او آزادی از قید همه ی محکومیت های صفات ارثی، اثرات محیطی، جبر اجتماعی، عادات، انس ها، عقده های معلول تمام کمبودها و کشاکش های درونی و اضطرابات و ترس ها و طمع ها و مانند این هاست و بدیهی است که آسودگی از این بندها چقدر تربیتی را که پس از آن، برای آدمی طرح می شود آسان و پراثر تواند کرد؟
پیامبر، عامل این پیوند آدمی با آن نظام جامع است و امام، پاسدار بقای این پیوند و سلامت این پیوند و مَدَدیار آدمی در طول تاریخ و حوادث (9) برای «حُسن انجام این پیوند و صحت و قوت آن» می باشد و به سادگی توان فهمید که تربیتی دینی، چگونه آدمی ساز است؟ آدمی که هم با خود صادق است و مفید و صالح و هم برای غیر و بلکه به اصطلاح قرآن: برای «نَسل و حَرث» و بالاخره برای همه ی جهان وجود و دنیای فکر و عاطفه، همه جا صالح و شایسته است .چنین آدمی الفت می گیرد و خود نیز قابل الفت است. محبت می کند و محبوب هم واقع می شود. سازنده است و خود نیز، ساخته می شود. کمال غیر را موجب می شود و خود هم کمال می یابد. در عین فرد بودن، برای جمع است و در حین جمع بودن و با دیگران زیستن، مراقب خود و متوجه خویش است، بی تردید، اجتماعی که از این گونه «افراد تربیت شده ی مکتب دین» به وجود آید، اجتماعی سالم و منظم و قابل و رو به رشد، خواهد بود. حق خواهی و خیرطلبی و هم سازی در همه ی جهات آن به چشم خواهد خورد و خیلی زود و آسان «مدینه ی فاضله» را اساس خواهد نهاد و «فردایی روشن و پرثمر» را جهت «آیندگان» زمینه خواهد گذارد.

عوامل درونی پرورش دینی

آن چه از عوامل درونی انسانی، که در پرورش دینی فرزند، مؤثر است، عبارتند از:
الف-سَیر در آفاق و انفس.
ب-تفکر و تدبر-تعقل و استدلال(10)
ج-عبرت آموزی.
د-نتایج دریافتی از تجارب زندگی.(11)
و منظور از سیر در آفاق و انفس، نحوه ی برداشتی است که آدمی با حسن نظر و به قصد فهم و درک، تا آن جاها که دنیای اوست و می تواند تا آن حدود نگاه و درک خود را وسعت دهد و اُفق های دنیای او محسوب می شوند، نظر کند و چیزها ببیند و یا در آدمیان و درون آن ها بنگرد، البته از مسیر همین چشم، اما با دقت باطنی و از صورتشان و حالاتشان، به روح و فکر و عواطفشان پی ببرد.
نفوس را بدین وسیله بشناسد و از مجموع این دو سیر، وجدان او بیدار گردد و به کار افتد. قدرت داوری صحیح پیدا کند و مفید زندگی و راهنمایی آدمی در طول حیات شود.
غرض از تفکر، اندیشیدن درباره ی همه ی چیزهایی است که انسان با آن ها تماس دارد و می خواهد بشناسد و عوامل بقا و رشدشان را دریابد و راه یابی برای حُسن برخورد با آن ها و بهره گیری معقول و شایسته از آن ها نماید و همین راه یابی را «تدبیر» نامند.
اما مقصود از تعقل، مقایسه بین دو امر است که هم جهت هستند؛ هردو مفیدند یا هردو صالح یا هردو خیر(12). عقل، گونه ای از آن را که برتر است معرفی تواند کرد تا آدمی بر پایه ی بلند تر، قدم نهد و زودتر و بهتر خود را به کمال و نعمت تمام، رساند.
استدلال هم، نوعی دلیل یابی، برای وصول به مقصد است و یا برای کشف مجهول.
می دانیم که عقل، در تعبیری «عقل فلسفی» است و در تعبیری دیگر «عقل مذهبی » است و به تعبیری نزدیک به اصطلاح مذهبی «عقل روانشناسی» است. عقل فلسفی همان است که در بیان فارابی و ابن سینا و متقدمین از قبیل فلاسفه ی یونان می یابیم و عقل مذهبی آن است که راهبر به سوی خدای یکتا و بندگی او و وادارنده به اعمال صالح و موجب ثواب اخروی است و میل به سوی مبدأ هستی است و در روان شناسی، این سه را به اضافه ی جمال دوستی، در بحث «عواطف» مطرح می نمایند.
عواملی را که در ابتدای این سخن، مورد گفت و گو قرار گرفتند همگی اولین اثرشان بیدار کردن شعور و وجدان است و سپس به کار داشتن آن و دیگر ملاک و مأخذ و میزان دادن بدان و در خاتمه، مصداق های فراوانی در اختیارش قرار دادن؛ تا در تشخیص، تواناتر باشد و از اشتباه و سهو، محفوظ تر و ضمناً به هنگام فرماندهی خود برای «حُسن انتخاب-حُسن روش کار - حسن جهت سیر- حسن کاربرد نیروها- حسن تدبیر برای انجام امور»، نمونه های کافی و دانسته های مناسب وی را نیکو یاوری کنند.
با توجه به مطالب فوق، تربیت دینی، پایه ی کار را، بر داشتن وجدان سالم، عقل درکار و بیدار، میل به «حق و خیر و روا و کمال و سیادت اصولی انسانی» قرار می دهد(13) و در واقع «تربیت وجدانی و نفسانی » را مقدم می شمارد(14) و سپس براساس آن وجدان و عقل و عاطفه، اندام را به کار و فعالیت مناسب وا می دارد و از عمل صحیح مداوم، «اخلاق درست» را موجب می شود.
پس در ابتدا، نقش تربیت، نظم دادن نگاه و رفتار آدمی است به مدل های درست «ادب و انسانیت» و انضباطی در پیروی آنان داشتن و پابه پای این پیروی عملی و تبعیت نفسانی و نظری، تفکر و تدبر و تعقل و بالاخره اخلاق و اعتقاد، حاصل می شوند و کار تربیت از جهت خارجی آن، تمام می گردد و جهت داخلی آن می ماند که مربوط به کوشش و پی گیری خود آدمی است و غالباً جنبه ی عمق دادن آن اخلاق و اعتقاد است و به وسیله ی افزودن علم و فهم دینی، آن دو را استحکام و قوام بیشتر می بخشد.
آن چه در این تربیت دینی، خیلی چشم گیر است؛ آن که در همه ی آن عوامل درونی (سیر در آفاق و انفس-تفکر و تدبر و ...)، خود تربیت شونده حرکت می کند و می ورد و می جهد و می یابد و دستورالعمل برای خود، می سازد و قصد می کند و انجام می دهد و بالاخره «می شود». این خود اوست که موجبات انجام پرورش را فراهم می سازد و این خود اوست که تحول و کمال می یابد و در واقع «تربیت دینی» بر پایه ی «خودسازی» بنیاد شده است.

اصول قابل توجه در پرورش دینی

اصول کلی در تربیت دینی، بنابر نظر متخصصی در امر پرورش و تعلیم، بدین قرار است:
اصل اول- توجه به طبیعت کودک و رشد بدنی و فکری او و در نظرگرفتن قوانین روان شناسی، یعنی آن چه به او آموخته می شود، باید متناسب با سن او و در خور فهم و استعداد او باشد و باید به گونه ای تعلیم گردد که هرگز از آن تعلّم، خسته و منزجر نشود؛ (15) (منظور آن که: نحوه ی بیان مطلب، به ویژه از نظر کلام و نحوه ی ادای کلمات، نه از نظر مفهوم و معنا، دشوار نباشد واِلاّ مطالب دینی همه، عمیقاً برای کودک، قابل فهم هستند و از آن ها «پیش دانسته ای» دارد.
اصل دوم- در بادی امر و در همان دبستان، کودک را باید به مبدأ و معاد متوجه کرد و ایمان به خدا و روز جزا، در وی پدید آورد و سپس به سایر قسمت ها باید پرداخت (16) (بدین معنی که بیشتر وقت را صرف بیان مباحث اصول دین باید کرد).
اصل سوم-استفاده از وسایل سمعی و بصری، ارائه ی اشیاء مذهبی، طرح تصویرها و کشیدن نقشه ها و نقاشی ها و دیدار اماکن متبرکه و شرکت در محفل مذهبی و حضور در عبادات دسته جمعی، تا این که درس، برای شاگرد، با روح و بامعنا شود. در دبستان، تعلیم مذهب از طریق نقالی و داستان سرایی، مؤثر و دلپذیرتر از سایر طرق آموزش است و باید بیشتر بدان اهمیت داد؛ زیرا کودک، میل فراوان به شنیدن قصه دارد و مطلب را در لباس واقعه، آسان تر، درک می نماید و بدان جذاب می شود (17) و دیر هم فراموش می کند.
وقتی که مقصود، در لباس داستان بیان می گردد، بین فرزند و معلم، روابط و احساساتی به وجود می آید، که شبیه به عواطف بین فرزند و والدین است.
گفتن حکایت، ممکن است مقدمه ای دل انگیز برای ورود به درس باشد؛ یا به طور مثال، برای فهماندن درس، مطرح شود؛ یا حکایت مذکور، خود، حاوی درس باشد؛ یا بالاخره، حکایت نام برده، راه حلی برای مشکلی دینی، نشان دهد.(18)
(من معتقدم که اگر به طور رسمی، شاگرد نفهمد که عمداً مطلبی مذهبی را می خواهند بیان کنند، بهتر اثر می گذارد و این امر بدان علت نیست که مذهب را دوست ندارد؛ بلکه می خواهیم احساس دوگانگی و یا بیگانگی نکند؛ زیرا برای او عملاً تلقین شده است که: «علم و دین از هم جداست؛ دنیا و دین دو تا است؛ اعمال زندگی، غیر از اعمال دینی است» در حالی که این ها همه غلط است و معلم عملاً باید هم پایی و هم راهی هریک را بر دیگری اثبات کند و بی شک، پس از این تفهیم معلم، دیگر، آن دو گانگی یا بیگانگی، در ذهن شاگرد بروز نخواهد کرد).
مثال های کتب ادبی و عرفانی، بسیار مناسب طرح مَثَل و حکایت و سرگذشت آموزنده هستند؛ که باید به کار گرفت.
اصل چهارم-عواطف و احساسات مذهبی طفل را باید تحریک کنند و قلب او را به تپش اندازند و اشک اشتیاق به چشمان او آورند و از این راه، او را متوجه حق و مایل به جمال و طالب کمال سازند و این امر را به تلاوت قرآن به لحن خوش گفتن اذان با صدای خوب-خواندن اشعار مذهبی (در توحید و مدح اولیای حق و مسایل عاطفی و فداکاری های مردان حق)-مناجات به آوای دلپذیر -در صورت امکان برپاداشتن شبیه خوانی و تعزیه و نمایش (با رعایت قواعد ادب و نزاکت و تناسب مطالب).
این ها همه حس مذهبیِ شاگرد را می پرورند و عواطف او را در مسیر درست دینی و انسانی قرار می دهند.(19)
اصل پنجم-کودک را راغب سازیم که آداب مهم مذهبی و فرایض عبادتی را انجام دهد؛ یعنی نماز و روزه و دعا و راز و نیاز با خدا و سپاس گزاری از نعمت ها را عملی سازد. او را واداریم که با حضور قلب، مشکلات خود را به خدا عرضه دارد و از او یاری بطلبد و برای توفیق خود در امور و انجام کارهای نیک هدایت بجوید و چون مرادش حاصل گشت، سپاس گزاری نماید.
توجه طفل به عبادت امری است طبیعی ولی باید او را در این قسمت تربیت کرد و عملاً در او آمادگی ایجاد نمود؛ زیرا «عمل» موجب کمال ایمان است و لااقل سبب پای گیری ایمان و سپس قوت آن خواهد بود.
اما این کار (واداشتن به پرستش خدا) باید از خانه شروع شود و پدر و مادر (که دو سوم وقت شبانه روز فرزند را در اختیار دارند) لازم است که کودک را به صحبت با خدا-استمداد از خدا- سپردن خود به خدا-امید و توکل بر رحمت خدا، اُنس و عادت دهند.(20)
معلم باید پیوسته حضور خدا را خاطرنشان کند؛ هر روز با دعایی مختصر، که شاگردان به طور جمعی بخوانند، درس را آغاز نماید.
هروقت، مناسبتی دست داد، دقیقه ای چند شاگردان را اَمر کند به مراقبه ی نفس، توجه به خود و اندیشیدن در موجودی خویش و ارزش نعمت هستی و شکرگزاری خدا، ضمن سرودی مذهبی که خوانده می شود؛ یا دعایی که به وسیله ی معلم یا شاگردی خوش صدا ادا می گردد.(21)
اصل ششم-آن که: تعلیمات دینی را مربوط به زندگی روزمره ی طفل کنیم، تا بدان دل بستگی پیدا نماید، (22) بنابراین از وقایع و حوادثی که در مدرسه یا در کوچه و خیابان شهر یا خانه ها اتفاق می افتد و یا خبری از روزنامه، یا داستانی که اطفال شنیده و یا خوانده اند یا امری که در اماکن مقدسه روی داده، معلم استفاده کرده و آن را به نحوی جالب با درس روز، ارتباط دهد؛ تا کودکان با علاقه، مطالب را توجه کنند و به گوش جان سپارند.(23)
مثلاً: شب تولد امیر (ع) که در شهر چراغانی است، داستانی از آن حضرت که معرف اخلاق و رفتار و اندیشه اش باشد، شرح دهند و اشعاری در این باب بخوانند و محبت امام را در دل ها بیفزایند.
موقعی که شاگردی به مشهد رفته و برگشته است، از او وصف حَرَم امام را بخواهند و شور و شوق مردم را به زیارت و تاریخچه ای از زندگی امام را بپرسند و او تهیه کند و بخواند، یا بگوید.
در عید فطر، از حکمت «فطریه دادن» و «خدمت به فقرا» بپرسند.
وقتی که کسی از منسوبان شاگردان در گذشته است، در مورد زندگی آن متوفی، تجارب او، عاقبت حیات وی، سخن بگویند و بعد برای سایر افراد، طرح زندگی خوب و خوش انجام را ارائه کنند.(24)
دو اصل دیگر: تحول تمایلات -نظم عواطف
باید دانست که دوره ی کودکی، دوره ی بنیاد یافتن عواطف رقیق آدمی است .(توضیح داده می شود که: «عواطف رقیق» آن ها هستند که به تدریج پیدا می شوند و شدت می یابند و مدتی مدید باقی می مانند؛ مانند: محبت خانوادگی- امید-نگرانی - بیم -اندوه- مِهر- حسّ اخلاقی - و نظیر این ها).
عواطف رقیق، عوامل ادراکی و اجتماعی هستند و در زندگی اهمیت بسیار دارند.(25) «عواطف شدید»، غالباً جسمی و شخصی هستند؛ ظهورشان ناگهانی و با شدت قابل تعجب ولی زود، نابود می شوند( مانند: وحشت و هول) تألم ناگهانی -خشم و ...) و می دانیم که عواطف، صورت مرکب چند انفعال هستند که از چند ادراک مختلف ناشی می شوند و عاطفه، مقدمه ی «تغییرات بدنی» است؛ درحالی که «تمایلات» مقدمه «حرکت و فعل» هستند و منشاء آن ها اصلی نهادی و غریزی است.(26)
می دانیم که بین «میل» و «تمایل» در اصطلاح روان شناسان، فرق است .«تمایلات» اصلی و غریزی هستند و به «شخصی و اجتماعی و عالی» تقسیم می شوند؛ درحالی که «میل ها» بیشمارند و برخی فرع دیگر و غالباً اکتسابی یا حاصل عادت ها و انس ها هستند.
«تمایلات» که قسمتی از فطریات آدمی هستند و پاسدار بقای جسمی و توجه به دیگران و محیط است، باید به وسیله ی تربیت، متعالی شوند.
اما «میل ها» را که بیشتر موجب کشاکش درونی می باشند، باید کنترل و مهار کرد و از شدتشان که «شهوت» است باید پیش گیری نمود و به جای سرکوفتن، انصراف باید داد. با این توضیحات، دانستیم که آن چه اهمیت تربیتی دارد، در درجه ی اول، «تمایلات اصلی غریزی» هستند و سپس «عواطف رقیق مثبت»؛ تا در نتیجه ی تربیت تمایلات، «حرکات و رفتار طفل» شایسته گردند و به هنگام بزرگی «نظر و اندیشه و اعتقاد فرزند» متعالی شوند و نیز در نتیجه ی تنظیم «عواطف رقیق مثبت » و «محبت و امید و علاقه ی دینی و اُلفت اجتماعی و صفات نیکوی انسانی» مایه گیرند و به زندگی، نظام دهند و «حالات آدمی و حرکات بدنی او را » آن گونه بسازند که برای دیگران، مناسب و خوش آیند و دل پذیر باشند.
با تحول تمایلات، «حُسن باطن» فراهم شود و با «نظم عواطف»، «حسن ظاهر» به دست آید و مجموعاً «انسانی مطلوب و نیکو» تحویل نماید و دین طرح اساسی را جهت «زندگی درست» آن می داند که بیش از همه، «عواطف سالم» آن می داند که بیش از همه، «عواطف سالم» و «تمایلات با نظام و رو به تعالی » را موجب شود و قبل از هر چیز و بیش از هر امر دیگر، بدان ها پردازد و با ارائه ی اعتقاد و تشریع، وظایف و تکالیف درون و بیرون را به اصلاح آورد.
آن چه در پرورش مذهبی فرزندان، باید به عنوان «قواعد» شناخت، عبارتند از:
اصل محبت
اصل تشویق
اصل سندیت والدین و اِعمال قدرت آنان
اصل اعتدال در تکلیف
اصل پیرایش محیط فرزند(27)
و این اصول، غالباً زمینه ساز، یا مشوق و محرک اند و در آن جا هم که امر و تکلیف را مطرح می کنند، باز عامل اساسی، اعتمادی است که فرزند به سندیت وجودی پدر و مادر قایل است و اعتدالی که والدین در احاله ی تکلیف به فرزند، مراعات می نمایند، تأییدی است بر علاقه ی آن دو، نسبت به کودک و این هردو، آماده ساز درون فرزند، برای پسندیدن دستور و خود بر خود تکلیف کردن و عملی نمودن، می باشد و احساس اجبار و تحکم، در میان نیست؛ تا وازدگی یا نفرت باطنی ایجاد کند و چون کودک بزرگ شد؛ در او انفجار و تعرض ایجاد نماید؛ بلکه برابر فطرت و موافق روح اوست و خواهد بود.

فضای مساعد پرورش دینی

آن چه می تواند برای پرورش دینی کودک، فضای مناسب و محیط مساعد، فراهم دارد، عبارتند از:
فضای اول- پدر و مادر، که به منزله ی یک فضای بعددار است (28) و فضایی که فرزند با آن تقریباً همه وقت در تماس می باشد، شب و روز، در تاریکی و روشنی، در خواب و بیداری، همه گاه و در همه حال. رابطه ی افراد در این فضا، محبت است و تدریجاً باید این محبت خانوادگی را به محبتی خدایی تبدیل کرد؛ تا صفای بیشتر و نفوذی عمیق تر و دوامی تر جاودان داشته باشد.
فضای دوم- نماز، این فضا نیز ابعادی دارد و در جهات مختلف می تواند نمایش تربیتی عرضه کند؛ در اذکارش، باطن آدمی را با خدا رابطه دهد؛ در دعاهایش، روح نیازمند آدمی را استغنا بخشد و به فضل غنی مطلق متکی دارد؛ در تکرارش، بیداری مداوم به انسان دهد و این هشیاری و توجه را در او امری فطری و وجودی سازد و چون همه ی اهل خانه بدین نماز می پردازند، این عمل، به همه ی خانواده تلقین می کند که ما همه با یک دیگر، هم جهت و هم نظر هستیم و آن جهت، جهت خدایی است و بس مقدس و بلندتر از حدود علم و عقل همه ی ما و راهبر علم و افزاینده ی عقل ... و نماز با حفظ این مقاصد، فضایی مساعد، جهت تربیت دینی فرزند، به وجود می آورد.
فضای سوم- خانه ی خدا، یعنی: مسجد(29) که کودک را به اجتماعی آشنا می سازد که آنان را «هدفی مقدس» جمع داشته است (نه پول و مال و شهوات و امور دنیایی موقت و بی اساس)(30) و همه برای سالم بودن و بهتر شدن و بندگی حق و خیرکردن، درآن جا گرد آمده اند و نظام نماز جماعت و احترام به «بزرگتر علمی و عملی» و انضباطی که در عمل دارند؛ همه آموزنده و آماده ساز پرورش وجودی فرزند خواهند بود و بنا به قولی «مسجد، روح دینی را از فردی که متدین و مؤمن است به فردی که می خواهد متدین شود، منتقل می نماید».(31)
فضای چهارم- مجالس مذهبی (اعم از مجالس سخنرانی، یا سوگواری یا اعیاد) که حضور کودکان و نوجوانان در آن ها، باعث می شود که روح دینی و فطرت مذهبی شان پرورش یابد؛
البته بدین شرط که بزرگتران، مواظبت کنند که در آن مجالس، مطلب خرافی و القای نادرست مطرح نگردد.
فضای پنجم- دیدار افراد سلیم النّفس و صاف دل، (گرچه عامی باشند و به هر شغل و کاری) و نیز دیدار افراد مؤمن و علماء و افراد خلیق و عطوف و شجاع و کریم و منصف و مؤدب و با تقوی و نظیر این ها، گرچه اکتفا به دیدار و نظاره ی حال و حرکات ایشان باشد، بس نافذ و اثربخش است.
فضای ششم- نگاه به آسمان صاف در بلندی ها، قرار گرفتن در میان دشت وسیع، نگاه به کبوتران، به گوسفندان، به سبزه ها، به آب ها، به شبنم های صبحگاهی، به هرچه وسعت روح می دهد، پاکی نظر و دل می بخشد، تعالی عاطفه را موجب می شود، عمق و دقت را سبب می گردد، آرام جان، اعتدال درون، سادگی کم توقعی، بی خشمی، پرحوصلگی، دیرپایی و پرصفایی و قوت روح را ایجاد می کند که همه، برای پرورش مذهبی، فضای مساعد هستند.
اصولاً باید دانست، آدمی وقتی خود را در مکانی مقدس حس کرد و آن را اهمیت داد، موجب می شود که خود را پاک و بی خلاف بدارد و تا می تواند و متوجه است به کار خلاف و حتی منافی ادب هم نپردازد و چنین است اثر شب های مقدس، در آن کس که توجه و بینش دارد و آن شب را محترم می دارد. همین اعتنا، اثری خاص در پیش گیری از رفتار نامناسب می گذارد.(32)
حال، اگر این «مکان مقدس و زمان مقدس» را تعمیم دهیم و محل کسب را هم مقدس بدانیم و کوچه و بازار و مدرسه و ... همه جا را «زمین خدا» بشناسیم و مقدس شُماریم و همه وقت را چنان احساس کنیم که «عنایت خاص الاهی» و توجهات او در همان زمان، معطوف ما و زندگی ما است؛ چه خواهد شد؟
آیا تصور غلطی کرده ایم؟ نه، نه، فقط به حقیقتی، خود را متوجه داشته ایم که هست و ما قبلاً از آن غافل بوده ایم.
آن گاه، بی شبهه در همه جا و همه وقت، ما همان حالت را خواهیم داشت که در اماکن مقدسه و شب های مقدس داریم؛ خلاف نمی کنیم؛ بد نمی خواهیم؛ عطوفت می ورزیم؛ به کمالات، متمایل می شویم؛ نگاه خدا را به سوی خود، احساس می نماییم؛ هرجا می رویم و هرگوشه می نشینیم و هرکار می کنیم، خود را زیر پرتو مقدس خدایی و تحت نظارت او می بینیم؛ در چنین حالت و موقعیتی است که دیگر «فضاهای مقدس» همه وحدت یافته اند و زندگی و محیط زندگی، همه مقدس و مساعد شده است و بی شبهه، چیزی که این امر را واقعیت بخشیده، توجه ما است به خدا و احساس خدا در همه جا و همه وقت و ایمانی که قلباً بدین امور یافته ایم.

آغاز پرورش دینی

شایسته است که ما از همان سال های نخستین زندگی کودک، آماده ی پرورش مذهبی او شویم، تا هسته های عقاید در نهاد او رویانده گردد.(33)
ما گاهی فکر می کنیم که بچه، بچه است و مطالب دینی، سنگین است و ممکن است نفهمد؛ در حالی که، اشتباه، از ما است، که این گونه تصوری داریم و باید بدانیم که:
اولاً-مبانی مذهبی، از امور فطری انسانی است و بنا به نظر روان شناسان، عواطف عالی، بر مبنای امیال غریزی بنیاد گردیده است و فطریات و غرایز، آن هایی هستند که با خود آدمی متولد می شوند و با آدمی رشد می یابند و به هرحال این ها مسایلی پیش آموخته هستند و محتاج به تفصیل می باشند؛ نه تعلیم و نیازمند ارائه ی نمونه و مصداق هستند، نه یادگیری اصل و ابتدای آن. بنابراین کودک این معانی را به سهولت می فهمد و برایش کاملاً قابل درک و دریافت است؛ گرچه نمی تواند به زبان، بیان کند و جواب پرسش های ما را بدهد و ما تصور می کنیم که: شاگردی یاد می گیرد که نیکو جواب می دهد و اگر چنین نباشد، قطعاً نیاموخته است و این نظر، صحیح نیست.
ثانیاً- کودک از آن جا که عواطفش سالم تر و درکارتَر و لطیف تر است؛ بهتر از فرد بالغ، این معانی را دریافت می کند و بسیار سهل تر و از آن جا که «قبول قلبی» در او از بزرگترها بیشتر است، عمیق تر، مطالب دینی را به جان می سپارد.
ثالثاً- اسناد دینی همه گواهند بر وجود «عالم ذَرّ» و «فطرت توحید انسانی»(34) و از این زمینه ی پیش ساخته ی مذهبی حکایت می کنند.
رابعاً- کتبی از قبیل «حس مذهبی»(35) و تحقیقات روان شناسان دیگر (36)که از «نهادی بودن میل به دین و مبانی دینی» حکایت می نمایند، مؤیّد ادعای مورد بحث هستند و حاصل آن که: باید از اوایل کودکی، کار پرورش دینی را آغاز کرد و نهاده های سالم نهادی او را قبل از «رکود و انحراف» باید پرورانید.(37) و عقل های نهفته یا نهفته های عقلی او را به کار کشید(38) و محبت های باطنی او را به وسیله ی محبت های ظاهری، تقویت نمود.(39)

انتظاری که از کودک توان داشت

در خردسالی، از او توقّعی که می رود این است که با نگاه ها و حالات و حرکات خود، پیوند ادب و محبتی نسبت به افراد خانواده ابراز کند و سپس نسبت به دیگران هم لااقل، ادبی داشته باشد. بزرگتران را اگر اهل خانواده هستند، با عشق و علاقه، محترم دارد و قبول نماید که خیرخواه او هستند؛ راهبر منافع و مصالح اویند؛ محافظ وی هستند؛ مددیاری فداکار برای او می باشند؛ به آنان اعتماد کند و حالِ حق شناسی، داشته باشد. در کارهای کودکانه ی خود، به قواعد کار، به انضباط در کار، به بهداشت لازم همان امر و حفاظت آن، به وقت شناسی برای انجام آن کار و بلافاصله خود را بدان مشغول داشتن، عادت دهد؛ هم چنین در وی، انس به کار، عادت به سحرخیزی و سایر ملکه های نیکو، مایه گیرند.
فرزند از حیاهای غلط، شرم های بی جا، احتیاط های آلوده به ترس، که پیوند او را با افراد خانواده سست می کند، برکنار شود و هرچه در خاطر او می گذرد و می خواهد و نمی یابد، مطرح کند؛ بپرسد و ابراز نماید و این بی پردگی «همراه با ادب و انضباط و هدف» را برای همیشه، نگاه دارد.
از جهت اخلاقی، خوب را خوب بداند و بد را بد(40) و به تناسب عالم کودکانه ی خود، رفتارها را با این قواعد، مطابقه دهد و خوب آن را در خود عزیز دارد و از بد آن قلباً بیزاری جوید؛
تدریجاً علت این خوبی و بدی را هم از بزرگتران بپرسد(41)، تا بتواند میزان خوبی هر خوب را بداند و کم کم، آن را با خوب دیگر، مقایسه کند و خوبتر را برگزیند و در این گزیدن، پایه های کار عقل را گذارده است و کم کم بدین وسایل، خود را هم به داوری در مسایل درونی خویش، دعوت کرده است.
باید بدانیم که موضوعات زندگی اگر از نظر «میزان کار و دشواری انجام و شرایط لازم و هزینه های ضروری و قدرت های استخدامی جهت اجرا» با هم فرق دارند اما از نظر «نفسانی و انسانی» چندان فرقی ندارند؛ مثلاً آمادگی برای یک کار کودکانه، با آمادگی برای کار مهم اجتماعی و اقتصادی، از جهت روحی و جنبه های درونی و نفسانی، در عامل کار، تفاوتی ندارند و اراده ای که برای یک کار کودکانه، ابراز می شود، با ارده یک کار بزرگ، از جهت اصولی روانی، هم سان است.
با این مقدمه درمی یابیم که به کودک و کار کودک و حال کودک و عادات کودک، باید همان توجه را داشت که به آدمی بزرگ و عاقل توجه داریم و مایه های اصولی روانی و عملی و اخلاقی را از همان کودکی در او باید نهاد و در همان سرگرمی های کودکی و بازی ها و کارهای مخصوص او، باید گنجاند.
دوست دارم بگویم: وقت شبانه روز زندگی او را از همان خردسالی، به سه گونه گذران تقسیم کنیم.(42)
ساعاتی را به مشغولیّاتی صرف نماید که وی را با وظایف شغلی و اجتماعی فردا آشنایی خواهد داد (از قبیل: خانه سازی با گُل و گُل کاری و نجاری و کاردستی و ...).
و ساعاتی را به هم کاری با اهل خانه در امور نظافت و جمع آوری و آشپزی و شرکت در مراسم عبادتی و مذهبی بگذراند.
و ساعاتی را به بازی های شادی بخش و نیرو دهنده و هشیار کننده و استراحت سپری نماید.(43)
و این سه وقت را معین و معلوم دارد و هرچه بزرگتر می شود؛ جنبه ی جدی قضیه را (که منظور، شباهت بیشتر یافتن نحوه ی کار است با آن چه واقعاً در مسؤولیت فردا جزو وظیفه قرار می گیرد) فزون تر سازد و به او تفهیم شود که هرگز نباید این سه امر، جای یک دیگر را بگیرند؛ یا یکی، جای دیگری را پُر کند و زندگی آدمی به یکی یا دو تا از این سه، منحصر شود؛ که فنای آدمی و زندگی او، مسلم می گردد. همه وقت کار، یا همه وقت خوش گذرانی، یا همه وقت عبادت و یا مصرف داشتن برای امور داخلی، نابود کننده است.
دوست می دارم که اعمال مذهبی تمام افراد خانواده، با هم و غالباً در یک زمان و حتی در یک جا انجام گیرد و ای کاش که آن جای نیز، اختصاصی باشد ولو با پرده زدن به قسمتی از یک اتاق یا ایوان و آن محل نیز، غالباً ثابت باشد و دارای لوازم پاک و تلقین کننده ی تقدّس و صفا.
کودکان نیز در همین مراسم شرکت نمایند و ببینند و آزادانه کشش ها، هم آهنگی ها، پیدا کنند و بی شبهه، عاطفه و توجّهی که در آن ها به حرکت درمی آید، همان است که در یک مؤمن بزرگ سال، جنبش می نماید؛ با این تفاوت که صفای این عاطفه ی کودکی بیشتر است و علم و خودنمایی آن عاطفه ی بزرگ سالی فزون تر. این عاطفه ی کودکانه جوششی است و آن عاطفه ی بزرگ سالی کششی و کوششی است. این عاطفه ی کودکی، هماره در کار است و آن عاطفه ی بزرگ سالی گاه تُند و گاه سُست می شود و امکان رکود و جُمود نیز دارد و در آن حال است که من گویم: «دین داری او با روح نیست و جز تقدسی خشک و رعایت آدابی در نقش جبر و تکلیف، چیزی دیگر، نمی باشد؛ دل را زنده نمی کند، جان را امید نمی بخشد؛ آزادی ها همه بر باد و محکومیت ها و عادت ها برقرار است و چنین دین داری، هیچ خوب نیست.»
در هر صورت، کودک را هرگز، کودک نباید شمرد و باید بدانیم آن چه در او بزرگ می شود، عواطف او نیست، عقل مذهبی او نیست، فطریات او نیست، مایه های اخلاقی و انسانیت او نیز نیست؛ یادگیری حواس ظاهر و بهره گیری از ادراکات و نحوه ی ساخت استدلال و حکم و تقویت هوش اوست.
با این مقدمه ی مقبول، پس، چرا از اولین روزهای حیات کودک، به کار پرورش دینی و اخلاقی او اقدام نکنیم؟ و چرا بگوییم: ساده ترها را حالا و مشکل تر را به بعد موکول می داریم؟ و امور انسانی او را تقسیم بندی نماییم، آن هم با چه معیاری؟ و چرا؟
آن چه مربرط به باطن اوست و اساس مذهبی او به شمار می رود و اصل دین و روح مذهب آدمی همان است؛ در کودک، مایه دارتر از همه وقت عمر او وجود دارد؛ تنها باید حرکت داد؛ آن هم نه با لفظ، که وضعی و قراردادی بزرگ سالان است، بلکه با اشاره و ارائه و اگر هم، لفظ، لازم باشد، لفظی طبیعی و بدان گونه که به «زبان کودکی» تعبیر تواند شد.
آری بیشتر از همه، با زبان چشم و گوش و سایر حواس، با زبان حال و رفتار، با زبان تصویر(44)، با زبان روح، با زبان لمس محیط و دریافت مقصود، با زبان واقع و حقیقت، با همان زبان، که سرگذشت ها حرف می زنند و «اَمثال» سخن می گویند و «تشبیهات» چیز می آموزند؛ البته، با «همان نقش سرگذشتی آن ها، همانندی و مثلیت شان، شبیه سازی و تداعی معنا کردن شان» و به هرحال به حد حس و لمس آوردن قضایا و به مرزی کشاندن که «خودِ آدمی باید ببیند و آزادانه بفهمد و نظر دهد و دریافت کند و بس.»
وقتی که کودک به دبستان می آید، باز مدرسه می باید دنباله ی کارِ خانواده را بگیرد و هم ساز با آن به آموزش و پرورش کودک پردازد و کوچکترین ناهماهنگی مدرسه با محیط خانواده ی او (به شرطی که آن خانواده وظیفه دان و عامل به مسؤولیت خود باشند) در فرزند، سرگردانی و بی اعتمادی ایجاد می کند؛ در حالی که پایه و اساس همه ی تعلیمات دینی و پرورش های مذهبی، حفظ و تقویت «اعتماد و قبول فرزند» است نسبت بدان چه مسلماً «حق و خیر و صلاح و موجب سعادت» می باشد و چون قدرت مقایسه و داوری و گزینش، در کودک نیرومند نیست، به محض احساس دوگانگی راه، سرگردان می ماند و غالباً وازده می شود و دیگر، به هیچ راه نمی رود و همین خطر است.
توفیقِ مدرسه ی کودک در آن است که برای بزرگترها و اولیای کودکان نیز، ترتیب ملاقات دادیم و یاددهی مسایل به ایشان، داده باشد و به هر صورت ممکن «خانه» را با «مدرسه» هماهنگ سازد و آن چه در مدرسه انجام می دهد، به خانواده ابلاغ نماید.
و من مهم تر از این مسأله که «روح کودک» احساس دوگونگی راه و روش، نکند، معتقد نیستم و رعایت این موضوع را، پایه ی اساسی همه ی مسایل دیگر زندگی می شناسیم؛ همین هماهنگی، پایه ی اعتدال روان و قبول قاعده و قانون و قبول اخلاق و تکلیف و قبول مسؤولیت و قبول صداقت خدا و رسول و قبول حق و خیر و قبول هدف برای زندگی و قبول امکان سعادت و قبول فردای زندگی و قبول غایتی درست و معقول برای آفرینش جهان و جهانیان و بالاخره قبول هستی و وجود، می باشد و می دانیم که بدون پذیرش این مقبولات، چیزی جز«وحشت و نابسامانی و مرگ آدمی» در میان نخواهد بود.
در دوره ی ابتدایی، هدف تعلیمات دینی، باید اُنس دادن بچه ها با دین باشد( یعنی: انس با محافل و مراسم دینی).(45) آن چه ایجاد چنین انسی می کند، مجاورت و دیدار افراد متدین است و شرکت در مراسم و شنیدن سرگذشت پیشوایان و یاران پیامبر و مؤمنان مجاهد.
و باز تأکید می کنیم که مایه ی این انس هم، می باید فطریات صحیح وجود کودک باشد، تا آزادانه به این انس دست یابد و انسی، هم جهت با فطرت خود را، حاصل نماید؛ تا هرچه فهم او و علم او بیشتر می شود باز هم تأییدی بر درستی این انس در خود، ملاحظه کند و آن را حفظ نماید و وانزند.
یکی از خطرات بزرگ تعلیمات دینی و پرورش های مذهبی، آن است که در کودکی، فرزند را چیزی بیاموزیم و یا تربیتی کنیم که چون فرزند بزرگ شود، آن را منافی حقیقت و صالح بیند و یک باره همه ی اثرات دینی خود را واپس زند و در جبهه ی مخالف آن ها بایستد و بدون انصاف، همه را به باد تهمت ناروایی بگیرد و این خطر را پیشاپیش، باید جلو گرفت و راه مناسب، همان است که موافق فطرت و قبول ذات او، کار پرورش و سپس تعلیم وی، صورت یابد.
بنابر همین اساس، معتقدم که مطالب مذهبی را با همان وضعی که برای بزرگتران مطرح می کنیم باید برای کودکان نیز طرح نماییم؛ با این تفاوت که برای کودکان، بیشتر جنبه ی «رفتاری» آن را وانمود کنیم و چون بزرگتر شد، جنبه ی «حالت و صفت» را در کار آوریم و در سنین بالاتر، جنبه ی «اعتقادی و باطنی» را در پیش نهیم و اگر لازم باشد برای کودکی از اعتقاد، سخن گوییم باز باید همان گفته شود که برای بزرگتران می گوییم، تنها با الفاظی ساده تر و روشن تر.
و هرگز مثال محسوس برای معنویات و معتقدات، مطرح ننماییم؛ زیرا کودک از مثال ما، جنبه ی حسی آن را بیشتر اخذ می کند تا جنبه ی «مقصدی و غایتی طراح مثال» را و با این ترتیب، پس تمثیل ما به مقصود ما، رسانا نبوده است و آن خطر هم چنان باقی است؛ که به هنگام بزرگ شدن فرزند، ما را به «فریب دهندگی» نیز، متهم خواهد داشت.

پی نوشت ها :

1-رنا، 88 و 89.
2-رنا، 91.
3-به کتاب: «نقش پیامبران در تمدن انسان» و نظیر آن مراجعه شود.
4-رنا، 91.
5-سخ، 132(استاد محمد تقی جعفری).
6-به همین جهت هم گوییم: مخالفت با عقاید مردم و سرکوب آنان، امری شکست خوردنی و غلط است و تنها بر جنازه ی مردم معتقد، می توان فرماندهی کرد. (راه صحیح آن است که با برهان و دلیل، باید هدایت نمود؛ بپذیرند یا نه )
و اگر بخواهند امری اعتقادی را از مردمی، دور سازند، لااقل از کودکان، باید آغاز نمایند و سپس به نوجوانان پردازند و در جوانان، فقط آنان را که هنوز پای بند آن عقیده نشده اند، از آن دل بستگی به دور نگاه دارند و به همین روش «دفعی و حفظی» چهل تا پنجاه سال ادامه دهند و نسلی را درگذرانند؛ تا امکان عملی آن، بتواند صورت پذیرد؛ هم چنان که وقتی به گاندی گفتند: آیا شما پیشوای گاوپرستان هند هستید؟»
گفت: آری، گفتند: چرا به مردم نمی گویید که: گاو، مخلوقی بیش نیست؟ گفت: پنجاه سال دیگر خواهم گفت؛ اگر حالا بگویم؛ همین افرادی که در روزهای مذهبی، از در خانه ی من تا بلندیِ تپه ها و معابد مقدس، روی بر زمین، شانه به شانه ی یک دیگر می خوابند تا من بر پشت آن ها پای گذارم و به پرستشگاه بروم، به محض این که بفهمند من مدافع اعتقادشان نیستم، یکی از آن ها بلند می شود و گلوی مرا می فشارد... آری، او به خاطر خود و تعظیم اعتقاداتش، مرا تجلیل می کند و مرا فعلاً وسیله ی آن تعظیم می شمارد؛ نه آن که برای من و نظرات من تعظیمی و تقدیسی قایل باشد.
7-سخ، 132. (استاد محمد تقی جعفری)
8-سخ، 140(مهندس مُصحَّف)
9-سخ، 140 (مهندس مصحف)
10-از امام صادق (ع) نقل است که «فکر گناه هم مکنید» می پرسند: فکر گناه هم گناه است؟ می فرماید: «فکر گناه مثل دودی است که از آتش برمی خیزد؛ فضای اطاق را می گیرد؛ گرچه اطاق را نمی سوزاند اما تیره و آلوده می سازد؛ فکر گناه هم، فضای ذهن و روح آدمی را تار می سازد و قدرت تشخیص را از بین می برد و دیگر دقت و صحت داوری، میسّر نیست و اشتباه و خلاف، بسیار صورت می گیرد.»
11-سخ، 73- 75 (دکتر قائمی امیری)
12-امام صادق (ع) فرمود: بهایم نیز تمیز می دهند؛ میان آن که ایشان را بزند و آن که علف دهد ولیکن عاقل آن است که تمیز دهد میان دو خیر و میان دو شر، تا از دو خیر، آن را که بهتر است و از دو شر، آن را کم زیان تر است، برگزیند.
(نثر فصیح فارسی معاصر، ج 1: 233)
13-درست است که مردم عالَم در معرّفی مصداق های «تمایلات عالی» تفاوت نظری با یک دیگر دارند و هر کس حق را گونه ای می بیند و خیر را گونه ای می شناسد؛ «جمیل» را این و آن با هم به یک صورت نمی دانند و روا و کمال را همه یک جور تعریف نمی کنند ولی تردید نیست که همه، آن را «مطلوب» می شمارند؛ اما چون شناخت باطنی که از آن دارند، بس کلی و اجمالی است، شبیه آن را یا وجود جزیی از مختصات آن را در هرجا ببینند، آن را نیز همان مطلوب می انگارند. به هرحال، این تفاوت نظر، اثبات می کند که در اصل، شناختی از آن دارند، اما یا فراموش کرده اند؛ یا به گونه ای دیده اند که آن چه دراین عالم می بینند، عین آن نیست بلکه شبیه آن است، یا هریک از این ها وجهی از آن مطلوب ازلی است و او جامع و کل است. بالاخره همین «شناخت قبلی و میل به یافتن مجدد و مصداق ها را پیدا کردن و به هرکدام عشق ورزیدن و باز به بهتر از آن متمایل و متوجه شدن و از طلب سیر نیامدن و از پا ننشستن و عمر را همه در راه تحقیق به پایان بردن» حرکتی نفسانی و فکری و اعتقادی و بالاخره در نمای خارجی اش، حرکتی اخلاقی و عملی را، موجب می شود که منطق آن درست است؛ زیرا جویای «حقیقت مطلق- زیبایی مطلق- خیر مطلق- هستی مطلق» است ولی مرز و حد ندارد و عالی ترین حرکت دائمی است و مناسب انسانی و همین حرکت را «سیر مذهب» نامیم و همین، سیر فطری انبیاء بود «انی ذاهب الی ربی سیهدین». رسالت، برای توضیح همین سیر و معرفی مصداق های صحیح چنین تمایلات آمده است. باز به ابتدای سخن برگردیم و گوییم:
آن کلی بودن «علم فطری» باعث می شود که همه بجویند و بسیار مصداق برای آن معرفی کنند و هرکس در هر حدی از استعداد و جوشش و جویایی که هست، مناسب خود، چیزی می یابد و جهتی از آن حق و خیر را ملاحظه می کند و هرکس در نوع زندگی خود صورتی از آن ها می بیند و هرکس «حق و خیر» را اختصاصی خود می پندارد و بدان اختصاص، دل، شاد می شود و غیرتی برای آن «حق و خیر» چنان قایل می شود که گوید:
«تنها او مراست و مرا آن پسندد که تنها او را داشته باشم» و با این تعبیرات، همه، صورت خویش، در آینه بینند و بدان نشاط ورزند؛ همه بکوشند و بجوشند و هیچ کس دیگری را مزاحم و مانع خویش در راه نداند و به معنی اصلی «سبقت در راه حق و خیر و جمال و کمال» صورت گیرد. بدون تنه زدن به دیگری و رشک بردن از پیشی و رنجیدن از پسی.
میل حقیقت جویی همان کنجکاوی است و این حقیقت جویی دو گونه است:
1-برای جلب فایده: که آن مخصوص کودکان و بدویان است.
2-بی غرضانه: که مخصوص بزرگتران فهمیده است (رک: روان شناسی پرورشی 228)
پس در تربیت دینی کودکان؛ باید موضوعات «رزق دادن- لذت خوراک را در کام نهادن- قوت جسم بخشیدن- پدر و مادر را یار طفل قرار دادن و برای آنان جانفشان ساختن و نظیر این ها را» مثال عنایت حق تعالی بر آدمی باید عرضه کرد.
در مثال خیر هم، باید گفت که:
«اگر خواهی بازوی تو گیرند، بازوی دیگری بگیر.»
اما مظاهر حقیقت جویی بی غرضانه(که جای بحث آن در فصل «تربیت دینی جوانان و بزرگتران» است و چون زمینه ی آن باید در دوره ی نوجوانی نهاده شود، ذکر می گردد) عبارت است از:
الف- علم -که جست و جو گر علل نزدیک است.
ب-فلسفه- که جست وجوی علل دور است تا معمای زندگی و جهان را حلّ کند (رک: روانشناسی پرورشی 229).
و ملاحظه می کنیم که این میل غریزیِ حق جویی، طالب همان هاست که به وسیع ترین شکل آن در دین مطرح است و مذهب، جوابگو و ارائه دهنده ی آن هاست. البته برای مبتدیان، از «واقعیت ها» سخن می گوید که صورت خارجی و مصداق قابل ملاحظه و قابل استفاده ی حقیقت هاست؛ تا بهره گیرند و فایده برند.
(مثلاً: قاعده ی درست خوردن و درست خفتن و درست لذت حلال بردن و از نعمت های حلال به درستی سود جستن و برآوردن حاجات دنیوی خود از خدا خواستن و بهشت فردا طلبیدن و سایه ی طوبی و کنار حور آرزو کردن). که عبادت اینان «عباده التجار» است و ربحِ تجارتی خواهند که خدا وعده کرده است و مسلماً بی نصیب نمانند.
اما اینان یا کودک هستند، یا پیران و بزرگترانی که از کودکی تجاوز نکرده اند و برای منتهیان از «حقیقت ها» سخن می گوید که باطن و منشاء این واقعیت ها می باشند تا از آن، «وسعت نفس و صفای دل و تعالی نظر» یابند.
(مثلاً: قاعده ی درست اندیشیدن و درست تدبیر کردن و درست زندگی کردن و حقوق را رعایت کردن و از این پاکی و سلامت، انبساطی داشتن و برای فردا، رضای حق جستن و کنار ابرار و صُلَحا و شهدا و انبیا طلبیدن؛) که عبادت اینان «عباده الحرار» است و امید به لقای حق دارند «یرجوا لقاء ربهم» که خدای وعده فرموده است و بی وصول نخواهند بود.
14-توجهی عمیق به مضمون آیه ی 94 سوره ی یونس (... فما اختلفوا حتی جاء هم العلم...) نشان می دهد که باید قبل از علم، «آمادگی روحی، سلامت نفس، حال قبول و وسعت نظر» از خدا خواست و باید آن ها را در خود ایجاد کرد تا ظرفیتی حاصل شود که «علم رسیده از حق» را وانزند و کار به کفران و خلاف نینجامد.
و از توجه به آیات 90 و 101 و 102 سوره ی یونس (لاتتبعان... یجعل الرجس... -قل انظروا...) چنین برداشت می شود که: راه توجه دادن مردم به ایمان، آن است که:
اولاً- به نظر دقت در آثار خلقت و تحولات جهان و روابط حیاتی عالم و آدم و نظیر این ها بنگرند.
ثانیاً- در آن چه دیده و دقت کرده اند، تعقل نمایند.
ثالثاً-از آن تعقل ها، چیزها بفهمند و بدانند.
رابعاً-چون دانستند، باور کنند و ایمان آورند، یعنی: به دل قبول و باور نمایند.
15-رنا، 512.
16و 17-رنا، 513.
18-رنا، 514.
19-رنا، 514.
20-ما اصولاً با ایجاد «عادت» موافق نیستیم و منظور ما از استعمال کلمه ی
«عادت» همان معناست که در اصطلاح «صفت و ملکه» نیز گویند و در واقع استمرار حرکت و عمل، زمینه ای در درون فراهم می کند که بعداً خود به خود، به چنان عملی فرمان می دهد و چنان حرکتی را موجب می گردد و این چنین «عادتی صفتی»، هم قطع توجه و دقت نمی کند و هم، انجام عمل را برای آدمی، سهل و بی مقاومت می سازد و توفیق آدمی در کار و تسلط او برخود، مسلم است. بنابراین، اگر هم نام «عادت» گیرد، عادتی پسندیده و مؤید اراده است.
21-رنا، 516.
22-و بلکه معلم باید دراین رویدادها، رگه های مذهبی و اخلاقی قضیه را برجستگی خاص دهد، تا شاگرد اثر دین و ادب مذهبی را در زندگی بفهمد و نشانه های آن را دریابد و از مجموع آن نشانه ها، نقشی از «دین» را در ذهن، ترسیم کند و بدان عشق ورزد و تقدیس نماید.
23-رنا، 516 و 517.
24-روپ، 203 و 206.
25-روپ، 203 و 204 و 206.
26- سخ، 76- 78 (دکتر قائمی امیری)
27-سخ، 150(مهندس مصحف)
28-سخ، 150(مهندس مصحف)
29و 30-سخ، 150 (مهندس مصحف)
31-که اگر اهداف دنیایی بر آن حاکم بود مسجد نیست؛ دکان است.
32-رجوع شود به کتاب «دیباچه ای بر رهبری» از دکتر صاحب الزمانی صفحه ی 333 -آماری که در روزهای 19 تا 23 رمضان از اداره ی پلیس و دادگستری دریافته است.
33-سخ، 140 (استاد محمد تقی جعفری)
34-به کتب اعتقادی و به ویژه کتاب «الکافی» بخش اصول، رجوع شود.
35-ترجمه ی مهندس بیانی. ما فهرستی مفصل در این باره داریم که درآینده به یاری خدا منتشر خواهیم کرد.
36-به کتاب های: «دین و لزوم آن» از استاد محمدتقی شریعتی- روش نوین در آموزش و پرورش (از دکتر عیسی صدیق، 507) -نوشته های دکتر الکسیس کارل-«دین و روان» نوشته ی ویلیام جیمز و نظیر آن ها مراجعه شود.
37-دکتر صدیق اَعلم گوید: بر اولیای طفل و مدرسه است که این حس مذهبی را که ذاتاً وجود دارد، تربیت کنند و به مَجرایِ صحیح، بیندازند؛ در غیر این صورت، حسِّ مذهبی، محو نخواهد شد؛ بلکه به فساد خواهد گرایید.
(روش نوین در آموزش و پرورش:508، چاپ سیزدهم)
38-مأخوذ از کلام علی (ع)، درباره ی آفرینش انسان (رک: نهج البلاغه: ج 1.)
39-مأخوذ از حدیث .«ان الله علی الناس حجتین: حجه ظاهره و حجه باطنه فاما الظاهره فالرسل و الانبیاء الائمه (ع) و اما الباطنه فالعقول .»
(اصول کافی، ج1، ص 16.)
40-(فاما من ... صدق بالحسنی فسنیسره للیسری) لیل (92): 6-8.
(والذی جاء بالصدق و صدق به اولئک هم المتقون) زمر (39): 34.
و گویند: حداقل تقوی آن است که دل، طالب حق و خیر باشد و از باطل و شر ابراز بیزاری کند (مضمون کلام معصوم)
41- البته با پرسیدن، فهمیدن، ممکن نمی شود؛ بلکه مربّی باید ضمن گفتن، نمونه ها و مصداق های بسیاری را نشان دهد و در حین طرح آن ها، جواب فرزند را بدهد، تا چشم و درک فرزند، از مجموع آن ارائه شده ها و آن سخن ها به فهم «خوب و بد و علل آن» به درستی راه یابد. به عبارت دیگر، «فهم خوب و بد» تنها به «گفتن و شنیدن» میسر نیست؛ بلکه «دیدن به هم راه تبیین» را لازم دارد.
42-از دستورات مذهبی (تحف العقول، ص 10.)
43- ممکن است که به نظر کسانی، این روش، ناپسند آید؛ که خود؛ گونه ای تحمیل یا جبر نماید و چنان که در بحث «آزادی و لزوم حفظ آن» خواهیم گفت، این طریقه ناروا جلوه کند.
می گوییم که:
اولاً- آن چه در این جا طرح می شود، چیزی جز مقبولات فطری انسانی نیست، تا پذیرش بعدی بخواهد و به تحمیل، نیازی باشد؛ بل آنکس که آن را نمی خواهد و یا بر خود تکلف می بیند، انحراف فطری یافته است و از سلامت روح و وجود، به دور شده و یا به غلط، تظاهر به احساس جبر می کند.
ثانیاً- رفتار معلم و مربی کودک، می تواند، هم در لباس «تحریض و ترغیب و تحریک» باشد که به آزادی او لطمه ای وارد نیاورد و یا به ناروا، شکل «دل سوزی با جبر و تحمیل آمیخته» پیدا کند. و معلوم است که چون مایه های این امور، در ذات کودک وجود دارد؛ تنها «بیدار کردن و پروراندن و تعالی بخشیدن» می خواهد و بس.
و در خاتمه می افزاییم که: حکم و فرمان، چون جدی و شایسته و متکی به بی غرضی و بلکه آمیخته به محبت عالمانه باشد، هرگز در دیگری به «حکم و جبر» تعبیر نشود و اصلاً جنبه ی تحمیلی در آن نباشد و برای فرنانبر، احساس نامطلوب ندارد؛ زیرا همانند حکم عقل خود او به اوست؛ در مصالح زندگی او، که به هیچ وجه وی را ناپسند نیاید.
44-ما در این باره باز سخنی مستقل و مفصل خواهیم داشت.
45-سخ، 102.(دکتر شریعتمداری)

منبع: کتاب گامی در مسیر تربیت اسلامی

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط