مثلا از هر لذتی که از مطعومات (غذاها) یا مشروبات (نوشیدنی ها ) یا منکوحات (زناشویی ) و جز آنها انسان می برد، در نفس اثری از آن واقع می شود و ایجاد علاقه و محبتی در باطن روح نسبت به آن می شود و توجه نفس به آن افزون می شود. و هرچه درلذات و مشتهیات بیشتر غوطه زند، علاقه و حب نفس به این عالم شدیدتر گردد و رکون و اعتمادش بیشتر شود، و نفس تربیت شود و ارتیاض پیدا کند به علاقه دنیا، و هرچه لذایذ در ذائقه اش بیشتر شود، ریشه محبتش بیشتر گردد، و هر چه اسباب عیش و عشرت و راحت فراهم تر باشد، درخت علاقه دنیا برومند تر گردد. و هرچه توجه نفس به دنیا بیشتر گردد، به همان اندازه از توجه به حق و عالم آخرت غافل گردد، چنانچه اگر رکون نفس به کلی به دنیا شد و وجهه (صورت) آن مادی و دنیاوی گردید، سلب توجه از حق تعالی و دار کرامت او به کلی گردد و (اخلد الی الارض و اتّبع هواه)(2) شود.
پس، استغراق در بحر لذایذ و مشتهیات قهراً حب به دنیا آورد، و حب به دنیا تنفر از غیر آن آورد، و وجهه (توجه ) به مُلک، غفلت از ملکوت آورد. چنانچه به عکس، اگر انسان از چیزی بدی دید و ادراک ناملایمات کرد، صورت آن ادراک، در نفس ایجاد تنفر نماید. و هر چه آن صورت قوی تر باشد، آن تنفر باطنی قویتر گردد. چنانچه اگر کسی در شهری رود که در آنجا امراض و آلام بر او وارد شود و ناملایمات خارجی و داخلی بر او رو آورد، قهراً از آنجا متنفر و منصرف شود. و هر چه نامیلایمات بیشتر باشد، انصراف و تنفر افزون شود. و اگر شهر بهتری سراغ داشته باشد، کوچ به آنجا کند؛ و اگر نتواند به آنجا حرکت کند، علاقه به آنجا پیدا کند و دلش را به آنجا کوچ دهد.
پس، اگر انسان از این عالم هر چه دید، بلیّات و آلام و اسقام و گرفتاری دید و امواج فتنه ها و محنت ها بر او رو آورد، قهراً از آن متنفر گردد و دلبستگی به آن کم شود و اعتماد بر آن نکند.
واگر به عالم دیگری معتقد باشد و فضای وسیع خالی از هر محنت و اَلمی (درد و ناراحتی ) سراغ داشته باشد، قهراً بدانجا سفر کند. واگر سفر جسمانی نتواند کرد، سفر روحانی کند و دلش را بدانجا فرستد. و پر واضح است که تمام مفاسد روحانی و اخلاقی و اعمالی، از حب دنیا و غفلت از حق تعالی و آخرت است. و حب به دنیا سر منشأ هر خطیئه است(3)؛چنانچه تمام اصلاحات نفسانی و اخلاقی و اعمالی از توجه به حق و دار کرامت آن و از بی علاقگی به دنیا و عدم رکون و اعتماد به زخارف آن است.
پس، معلوم شد از این مقدمه که حق تعالی عنایت و الطافش به هرکس بیشتر باشد و مراحم ذات مقدس شامل حال هر کس زیادتر باشد، او را بیشتر از این عالم و زخارف آن پرهیز دهد (دور کند)، و امواج بلیات و فتن را بر او بیشتر متوجه فرماید، تا اینکه روحش از این دنیا و زخارف آن منصرف و منزجر گردد و به مقدار ایمانش رو به عالم آخرت رود و وجهه قلبش متوجه به آنجا گردد. و اگر نبود از برای تحمل شدت ابتلا مگر همین یک جهت، هر آینه کفایت می کرد. و در احادیث شریفه اشارت به این معنی دارد:
محمد بن یعقوب بإسناده عن ابی جعفر (ع)، قال:
إنّ الله تعالی لیتعاهد المؤمن بالبلاء کما یتعاهد الرّجل اهله بالهدیّة من الغیبة، و یحمیه الدنیا کما یحمی الطبیّب المریض (4).
حضرت باقر (ع) فرماید:
«همانا خدای تعالی هر آینه تفقد کند مؤمن را به بلا (با بلا از مؤمن دلجویی کند) چنانچه تفقد کند مردی عیال خود را به هدیه از سفر. و هر آینه پرهیز دهد او را از دنیا، چنانچه پرهیز دهد طبیب مریض را».
و در حدیث دیگر نیز به همین مضمون وارد است. و گمان نشود که محبت حق و شدت عنایت ذات اقدس به بعضی بندگان، نعوذ بالله، جزاف (بیهوده) و بی جهت است، بلکه هر قدمی که مؤمن و بنده خدا به سوی او بردارد، عنایت حق به او متوجه شود، حق تعالی به قدر ذراعی به او نزدیک شود(5).
مثَل مراتب ایمان و تهیه اسباب توفیق، مثل انسانی است که با چراغی در راه تاریک حرکت کند: هر قدمی که بردارد، جلو او روشن گردد و راهنمایی برای قدم دیگر نماید. هر قدمی که انسان به سوی آخرت بردارد، راه روشن تر شود و عنایات حق به او بیشتر گردد و اسباب توجه به عالم قرب و تنفر از عالم بُعد (دنیا که مظهر دوری از خداست ) را فراهم فرماید. و عنایات ازلیه حق تعالی به انبیا و اولیا به واسطه علم ازلی اوست به اطاعت آنها در زمان تکلیف. چنانچه شما اگر دو بچه داشته باشید که در حال طفولیت آنها علم پیدا کنید که یکی موجبات رضایت شما را فراهم می کند و یکی موجبات سخط و غضب شما را، البته عنایت شما از اول به آن مطیع بیشتر از دیگری است.
2. و دیگر از نکات شدت ابتلای بندگان خاص این است که آن ها در این ابتلا و گرفتاری ها به یاد حق افتند و مناجات و تضرع در درگاه قدس ذات مقدس نمایند و مأنوس با ذکر و فکر او گردند. وطبیعی است این نوع بنی الانسان است که در وقت بلیات، تشبث (روی آوردن، چنگ زدن) به هر رکنی که احتمال نجات در او دهند پیدا می کنند و در وقت سلامت و راحت، غفلت از آن پیدا می کنند، و چون خواص، رکنی جز حق سراغ ندارند، بدان متوجه شوند و انقطاع به مقام مقدس او پیدا کنند. و حق تعالی از عنایتی که به آنها دارد، خود سبب انقطاع را فراهم فرماید. گر چه این نکته، بلکه نکته سابقه، نسبت به انبیا و اولیاء کُمَّل درست نیاید، چه که آن ها مقامشان مقدس تر از آن است و قلبشان محکم تر از آن است که به این امور علاقه به دنیا پیدا کنند، یا در توجه و انقطاعشان به حق فرقی حاصل شود.
وتواند بود که انبیا و اولیاء کمّل چون به نور باطنی و مکاشفات روحانی یافته اند که حق تعالی به این عالم و زخارف آن نظر لطف ندارد و دنیا و هرچه در اوست خوار و پست است در پیشگاه مقدس او، از این جهت اختیار کردند فقر را برغنا و ابتلا را بر راحتی و بلیّات را بر غیر آن ها؛ چنانچه در احادیث شریفه شاهد بر این معنی است (6).
در حدیث است که جبرئیل، کلید خزائن ارض را در حضور خاتم النبیین (ص) آورد و عرض کرد: در صورت اختیار آن، از مقامات اخروی شما نیز کم نشود. حضرت برای تواضع از حق تعالی قبول نفرمود و فقر را اختیار فرمود(7). و در کافی شریف سند به حضرت صادق (ع) رساند
در حدیثی قال: «إنّ الکافر لیهون علی الله حتی لو سأله الدنیا بما فیها أعطاه ذلک»(8).
و این از خواری دنیاست درنظر کبریای حق. و در حدیث است که حق تعالی از وقتی که عالم اجسام را خلق فرموده، به آن نظر لطف نفرموده است (9).
3. و دیگر از نکات شدت ابتلا مؤمنین آن است که در اخبار به آن اشاره شده است که از برای آنها درجاتی است که به آن ها نایل نشوند مگر بلیات و امراض و آلام (10). و ممکن است این درجات صورت اعراض از دنیا و اقبال به حق باشد، و ممکن است از برای خود این بلیّات صورت ملکوتی باشد که نیل به آنها نشود مگر با ظهور در عالم ملک و ابتلای آن ها به آن. چنانچه در حدیث شریف کافی سند به حضرت صادق (ع) رساند:
قال إنّه لیکون للبعد منزلة عند الله، فما ینالها إلّا باحدی الخصلتین: إما بذهاب ماله، أو ببلیّة فی جسده (11).
فرمود: «همانا چنین است: هر آینه می باشد از برای بنده درجه ای پیش خدا، پی نمی رسد به آن مگر به دو خصلت: یا به رفتن مالش، یا به بلیه در جسم او». و درخبر شهادت حضرت سید الشهداء (ع)، وارد است که حضرت رسول (ص) را در خواب دید، حضرت فرمود به آن مظلوم که: از برای تو درجه ای است در بهشت، نمی رسی به آن مگر به شهادت (12).
البته صورت ملکوتی شهادت در راه خدا حاصل نمی شود مگر به وقوع آن در مُلک، چنانچه مبرهن است در علوم عالیه، و در اخبار متواتره وارد است که از برای هر عملی صورتی است در عالم دیگر (13). و در کافی ازحضرت صادق (ع) نقل شده است، قال: إنّ عظیم الاجر لمع عظیم البلاء، و ما احبّ الله قوما إلّا ابتلاهم (14).
فرمود: «همانا بزرگی مزد هر آینه با بزرگی بلاست. و دوست ندارد خدا قومی را مگر آنکه مبتلا کند آن ها را». و احادیث به این مضمون بسیار است (15).
. دینا، محل پاداش و عذاب حقیقی و خالص نیست
بدان که این عالم برای نقص و قصور و ضعفی که در آن است نه دار کرامت و جای ثواب حق تعالی است و نه محل عذاب و عقاب است؛ زیرا که دار کرامت حق، عالمی است که نعمت های آن خالص و اختلاط به نقمت ندارد و راحت آن مشوب (آغشته) به تعب و رنج نیست. و در این عالم چنین نعمتی امکان ندارد؛ زیرا که دار تزاحم است و به هر نعمتی انواع رنج و زحمت و نقمت اختلاط دارد. بلکه حکما گفته اند لذات این عالم دفع آلام است. و توان گفت که لذاتش موجب آلام است؛ زیرا که اینجا هرلذتی در پی، رنج و الم و تعبی دارد. بلکه ماده این عالم تعصی دارد (گریزان و ناتوان است) از قبول رحمت خالص و نعمت غیر مشوب.
و همین طور عذاب و زحمت و رنج و تعب این عالم نیز خالص نیست، بلکه هر رنجی و تعبی محفوف (همراه وآغشته) به نعمتی و نعمت هایی است. و هیچیک از آلام واسقام و رنج و محنت در این عالم غیر مشوب نیست، و مواد این عالم تعصّی دارد از قبول عذاب خالص مطلق. و دار عذاب و عقاب حق، داری است که در آن عذاب محض و عقاب خالص باشد. آلام و اسقام آنجا مثل این عالم نیست که به عضوی دون عضوی (غیر از عضو دیگر) متوجه باشد؛ یک عضو، سالم و راحت باشد و عضو دیگر تعب و زحمت. و به بعض آنچه ذکر شد اشاره فرموده درحدیث شریف، که ما به شرح آن پرداختیم، آنجا که فرماید: «و ذلک أنّ الله لم یجعل الدنیا ثواباً لمؤمن و لاعقوبة لکافر»(16).
یعنی جهت (علت) اینکه مؤمن در این عالم مبتلا به بلیات شود آن است که خدای تعالی قرار نداده این دنیا را ثواب برای مؤمنی و نه سزا برای کافری. اینجا دار تکلیف و «مزرعه آخرت» وعالم کسب است، و عالم آخرت دار جزا و سزا و ثواب و عقاب است.
آنها که متوقع اند که حق تعالی هر کس را که در این عالم مرتکب معصیت و فحشایی شد یا ظلم و تعدّی به کسی [نمود]، فوراً جلو او را بگیرد و دست او را منقطع کند و او را قلع و قمع فرماید، غافل از آن هستند که خلاف ترتیب و مخالف سنة الله جاریه (سنت جاری الهی ) است. این جا دار امتحان و امتیاز
(جدایی و تمایز) شقی از سعید و مطیع از عاصی است، و عالم ظهور فعلیات است نه دار بروز نتایج اعمال و ملکات. و اگر نادراً حق تعالی ظالمی را گرفتار کند، می توان گفت از عنایات حق تعالی به آن ظالم است(17).
- انواع صبر و برکات آن ها
بدان که از برای صبر نتایج بسیار است، که از جمله آن ها ارتیاض (تمرین و ورزش) و تربیت نفس است. اگر انسان مدتی در پیشامدهای ناگوار و بلیات روزگار و در مشقت عبادات و مناسک و تلخی ترک لذات نفسانیه، به واسطه فرمان حضرت ولی النّعم، صبرکند و تحمل مشاقّ (مشکلات و سختی ها) را گرچه سخت و ناگوار باشد بنماید، کم کم نفس عادت می کند و مرتاض می شود و از چموشی بیرون می آید و سختی تحمل مشاقّ بر آن آسان می شود، و از برای نفس ملکه راسخه نرویه پیدا می شود که به واسطه آن از مقام صبر ترقی می کند و به مقامات عالیه دیگر نایل می شود.بلکه صبر در[برابر] معاصی منشأ تقوای نفس می شود، و صبر در طاعات منشأ انس به حق گردد، و صبر در بلیات منشأ رضا به قضای الهی شود. و اینها از مقامات بزرگ اهل ایمان، بلکه اهل عرفان است. و در احادیث شریفه اهل بیت عصمت [ستایش] بلیغ از صبر گردیده، چنانچه در کافی شریف سند به حضرت امام صادق (ع) رساند: «قال: الصّبر من الایمان بمنزلة الرّأس من الجسد، فإذا ذهب الرّأس، ذهب الجسد، و کذلک اذا ذهب الصّبر، ذهب الایمان»(18).
فرمود: «صبر نسبت به ایمان به مثابه سر است نسبت به بدن. پس وقتی رفت سر، جسد برود، و همین طور وقتی که صبر رفت، ایمان برود».
و در حدیث دیگر سند به حضرت سجاد، علی بن الحسین (ع) رساند، «قال: الصّبر من الایمان بمنزلة الرّأس من الجسد، و لا ایمان لمن لا صبر له...» (19).
صبر کلید ابواب سعادات و سر منشأ نجات از مهالک است. بلکه صبر بلیات را بر انسان آسان می کند و مشکلات را سهل می نماید و عزم و اراده را قوت می دهد و مملکت روح را مستقل می نماید. و جزع و بیتابی علاوه بر عاری که خود دارد و کاشف از ضعف نفس است، انسان را بی ثبات و اراده را ضعیف و عقل را سست می کند(20).
. در برابر بلاها و مصیبت ها، مردانه قیام کن و بردباری نما
بنده ای که نتواند یک مصیبت که از حق و محبوب مطلق به او می رسد تحمل کند، و انسانی که از ولی نعمت خود - که هزاران هزار نعمت دیده و همیشه مستغرق نعمت های اوست - یک بلیّه دید زبان به شکایت پیش خلق گشود، چه ایمانی دارد و چه تسلیمی در مقام مقدس حق دارد؟ پس درست است که گفته شود کسی که صبر ندارد ایمان ندارد.اگر تو به جناب ربوبی ایمان داشته باشی و مجاری امور را به ید قدرت کامله او بدانی و کسی را متصرف در امور ندانی، البته از پیشامدهای روزگار و از بلیات وارده، شکایت پیش غیر حق تعالی نکنی، بلکه آنها را به جان و دل بخری و شکر نعم حق کنی.
پس، آن اضطراب های باطنی و آن شکایت های زبانی و آن حرکات زشت غیر معتاد اعضا، همه شهادت می دهند که ما از اهل ایمان نیستیم. تا نعمت در کار است، صورتاً شکری می کنیم و آن نیز مغزی ندارد، بلکه برای طمع ازدیاد است. وقتی که یک مصیبت پیشامد کرد، یا یک درد و مرضی رو آورد، شکایت ها از حق تبارک و تعالی پیش خلق می بریم و زبان اعتراض و کنایه گویی را باز کرده پیش کس و ناکس شکوه ها می کنیم.
کم کم این شکایت ها و جزع و فزع ها در نفس تخم بُغض به حق و قضای الهی می کارد، و آن بتدریج سبز می شود و قوت می گیرد تا آنکه ملکه می شود، بلکه خدای نخواسته صورت باطن ذات، صورت [بغض] به قضای حق و دشمنی ذات مقدس شود. آنوقت عنان از کف گسیخته شود و مهار اختیار از چنگ رها شود و انسان به هیچ وجه نتواند ضبط حال و خیال نماید و ظاهر و باطن، رنگ دشمنی حق تعالی گیرد و با یک پارچه بغض و عداوت مالک النّعم از این عالم منتقل گردد و به شقاوت ابدی و ظلمت همیشگی دچار شود. پناه می برم به خدا از بدی عاقبت و ایمان مستودع. پس، صحیح است که می فرماید وقتی که صبر برود ایمان می رود.
پس ای عزیز، مطلب مهم و راه خیلی خطرناک است. از جان و دل بکوش و در پیشامدهای دنیا صبر و بردباری را پیشه کن، و در مقابل بلیات و مصیبات مردانه قیام [کن] و به نفس بفهمان که جزع و بیتابی علاوه بر آنکه خود ننگی بزرگ است، برای رفع بلیات و مصیبات فایده ای ندارد، و شکایت از قضای الهی و اراده نافذه حق پیش مخلوق ضعیف بی قدرت و قوه، مفید فایده نخواهد بود(21).
پی نوشت ها :
1. -زرارة عن ابی جعفر (ع) قال [قال:] مامن عبد إلا و فی قلبه نکته بیضاء؛ فاذا اذنب ذنبا، خرج فی النکته نکته سوداء؛ فإن تاب، ذهب ذلک السّواد. و إن تمادی فی الذّنوب، زاد ذلک السّواد حتی یغطّی البیاض؛ فإذا تغطّی البیاض، لم یرجع صاحبه الی خیر ابدا...؛ زرارة از امام باقر (ع) روایت کرده است که فرمود: «هیچ بنده ای نیست مگر در دل او نقطه سفیدی است؛ و چون گناهی انجام دهند نقطه سیاهی در آن پیدا شود؛ سپس اگر توبه کند، آن سیاهی از بین می رود؛ و اگر به گناه ادامه دهد برآن سیاهی افزوده شود چندانکه سفیدی را بپوشاند؛ و چون سفیدی پوشیده شود، صاحب آن هرگز به نیکی و خوبی باز نمی گردد... اصول کافی، ج 2، ص 273، حدیث 20.
2. - به زمین چسبید و به لذت های دنیا گرایش یافت و از هوای نفس خویش پیروی کرد. سوره اعراف: آیه 176.
3. - اشاره است به حدیثی از علی بن الحسین (ع) که فرمود: حبّ الدّنیا رأس کل خطیئة، اصول کافی، ج 2، ص 131، حدیث 11.
4. - اصول کافی، ج 2، ص 255، حدیث 17.
5. - در حدیث قدسی است: من تقرّب الی ّ شبراً تقرّبت الیه ذراعاً. هر کسی به قدر یک وجب به من نزدیک شود، من به قدر یک ذراع به او نزدیک شوم. بحارالانوار، ج 3، ص 313، کنز العمال،ج 1، ص 225، حدیث 135.
6. - نهج البلاغه، خطبه 159 و 234.
7. 56- اشاره است به حدیث... و هبط مع جبرئیل ملک لم یطإ الارض قطّ، معه مفاتیح خزائن الارض. فقال: یا محمد، إنّ ربک یقرئک السّلام و یقول هذه مفاتیح خزائن الارض، فإن شئت فکن نبیاً عبدا. و إن شئت فکن نبیا ملکا. فأشار الیه جبرئیل (ع): أن تواضع یا محمد. فقال: بل اکون نبیاً عبداً. ثم صعد الی السّماء... و یکی از فرشتگان الهی که هرگز به زمین فرود نیامده بود با جبرئیل به زمین آمد و با او کلیدهای گنج های زمین بود، وبه پیغمبر گفت: «ای محمد، پروردگارت بر تو سلام کرد و فرمود این کلیدهای گنج های زمین است، اگر خواهی پیامبری بنده باش و اگر خواهی پیامبری دارای ملک و سلطنت باش». پس جبرئیل اشاره کرد که «یامحمد فروتنی کن». پیامبر گفت: «من پیامبری بنده خواهم بود». فرشته به سوی آسمان رفت... امانی صدوق، مجلس 69، حدیث 2.
8. - کافر نزد خدا خوار و پست است بدان حد که اگر دنیا را با هر چه در آن است از خداوند بخواهد به او می دهد. اصول کافی، ج 2، کتاب ایمان و کفر، باب شدة ابتلاء المؤمن، حدیث 28.
9. - چنانچه در روایت آمده است: فما لها عند الله عزوجل قدر و لا وزن؛ و لا خلق فیما بلغنا خلقا ابغض الیه منها، و لا نظر الیها مذخلقها. پیش خداوند عزوجل دنیا را ارج و بهایی نیست؛ و خدای تعالی بین موجوداتی که آفریده و خبر آن به ما رسیده، موجودی نیافریده است که پیش او از دنیا مبغوضتر باشد، و خداوند از وقتی که دنیا را آفریده در او نظر نکرده است. بحارالانوار، ج 70، ص 110، حدیث 109.
10. - اصول کافی، ج 2، ص 255.
11. - اصول کافی، ج 2، ص 257.
12. - در بحار نقل می کند: فجاءه النّبی _ و هو فی منامه فاخذ الحسین و ضمّه الی صدره و جعل یقبّل بین عینیه، و یقول: بابی انت کانّی اراک مرمّلا بدمک بین عصابة من هذه الامّة یرجون شفاعتی، مالهم عندالله من خلاق. یا بنیّ إنّک قادم علی ابیک و امّک و اخیک و هم مشتاقون الیک، و إنّ لک فی الجنّة درجات لا تنالها إلّا بالشهادة. پس پیامبر نزد وی آمد - و او در رختخواب بود - حسین را گرفت و بر سینه خود نهاد و میان دو چشم او بوسه داد و فرمود: پدرم فدای تو باد، چنان است که می بینم گروهی از این امت که به شفاعت من امید بسته اند در خونت بغلطانند. گروهی که نزد خدا بهره ای از خیر ندارند. فرزندم تو بر پدر و مادر و برادرت وارد گردی در حالی که آنها مشتاق اند به دیدار تو. به تحقیق تو را در بهشت درجاتی است که بدان نرسی مگر به شهادت. امام این رؤیا را هنگام خروج از مدینه از کنار قبر پیامبر مشاهده فرموده بود. بحارالانوار، ج 44، ص 313، باب 37، حدیث 1.
13. - چنانچه در حدیث طولانی «معراج» از امام صادق (ع) روایت شده است که پیغمبر (ص) فرمود: فإذا انا بقوم بین ایدیهم موائد من لحم طیّب و لحم خبیث، و هو یأکلون الخبیث و یدعون الطیّب. فسألت جبرئیل من هؤلاء. فقال: الذین یاکلون الحرام و یدعون الحلال من امتّک. قال: ثم مررت باقوام لهم مشاخر کمشاخر الابل، یقرض اللّحم من اجسامهم و یلقی فی افواههم. فقلت: مَن هؤلاء یا جبرئیل؟ فقال: هم الهمّازون اللّمازون. ثم مررت باقوام ترضخ و جوههم و رؤوسهم بالصّخر. فقلت: مَن هؤلاء یا جبرئیل؟ فقال: الذین یترکون صلاة العشاء... امام صادق (ع) از پیامبر نقل کرده است که فرمود شب معراج گروهی را دیدم که در برابر آنان سفره هایی از گوشت پاکیزه و پلید قرار داشت، و آن گروه از گوشت پلید می خوردند و گوشت پاکیزه را رها کرده بودند. از جبرئیل سؤال کردم این گروه کیستند؟ گفت: اینان گروهی از امت تو هستند که حرام می خورند و حلال را ترک می کنند. سپس گروهی دیگر را دیدم که دهانشان همانند دهان شتر بود، از تنشان گوشت می برید و در دهانشان می افکند. پرسیدم اینان کیستند؟ گفت اینان عیبجویان سخن چین اند پس برگروهی گذشتم که صورت و سرهایشان را با سنگ می کوبیدند. سؤال کردم اینان کیستند؟ گفت اینان کسانی اند که نماز عشاء را ترک کنند. بحارالانوار، ج 6، ص 239.
14. - اصول کافی، ج 2، ص 252.
15. - شرح چهل حدیث، ص 242.
16. - اصول کافی، ج 2، ص 259.
17. - شرح چهل حدیث، ص 245.
18. - اصول کافی، ج 2، ص 87.
19. - امام سجاد (ع) فرمود: «نسبت به صبر به ایمان همچون نسبت سر است به تن. و هرکه صبر ندارد ایمان ندارد». اصول کافی، ج 2، ص 89، حدیث 4.
20. - شرح چهل حدیث، ص 262- 261.
21. - شرح چهل حدیث، ص 263.