قیام گرسنگان

اختلاف با شیخ صبحی طفیلی دبیر کل اسبق حزب الله، اختلافی خلق الساعه نبود و از نیمه سال 1991، پس از انتخاب دبیر کل سابق شهید سید عباس موسوی (قدس سره) به اشکال گوناگونی بروز یافته بود. طفیلی عملاً هیچ سمت یا
چهارشنبه، 27 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قیام گرسنگان
قیام گرسنگان

نویسنده: نعیم قاسم
مترجم: محمد مهدی شریعتمدار


 
اختلاف با شیخ صبحی طفیلی دبیر کل اسبق حزب الله، اختلافی خلق الساعه نبود و از نیمه سال 1991، پس از انتخاب دبیر کل سابق شهید سید عباس موسوی (قدس سره) به اشکال گوناگونی بروز یافته بود. طفیلی عملاً هیچ سمت یا مسئولیتی را به رغم عضویت خود در شورای تصمیم گیری، بر عهده نگرفت و با انتخابات پارلمانی در سال 1992 به مخالفت برخاست و خود را نامزد عضویت در شورای بعدی نکرد و همواره دارای دیدگاه ها و مواضعی درباره عملکرد مقاومت، نحوه برخورد با مطالبات اجتماعی و رفاهی منطقه بقاع و شیوه رهبری حزب در مدیریت آن و مواضع سیاسی حزب الله و... بود که هر از چند گاهی از طریق رسانه های گروهی ابراز می شد.
حزب الله اختلاف به وجود آمده را از نوع قابل پذیرش تلقی کرد، تا آن که شیخ صبحی طفیلی «قیام گرسنگان» را به عنوان نامی برای یک تحرک مستقل که دارای صبغه مطالبات اجتماعی بود، اعلام کرد و نخستین بیانیه را در چهارم مه 1997 صادر و پس از آن، در چهارم ژوئیه، فرا خوان نافرمانی مدنی در برابر استانداری بعلبک داد و در 26 اکتبر، بدون هیچ مشورت یا هماهنگی با رهبری حزب، اقدام به بستن راه ها کرد.
تلاش های متعددی برای مذاکره و بحث با وی پیرامون اولویت فعالیت های مقاومت و ضرورت انجام حرکت های اجتماعی، توسعه ای و طرح مطالبات و پیگیری علنی و آشکار تأمین حقوق مردم، بدون آن که کار به درگیری با دولت یا بروز فتنه داخلی بینجامد، صورت گرفت. یک کمیته میانجیگری برای بررسی موارد اختلاف با شیخ صبحی طفیلی از سوی حزب الله تشکیل شد تا در جست و جوی راه های حل اختلاف و ایجاد هماهنگی برآید یا دست کم، با تقسیم وظایف و کارکردها از اختلاف و انشعاب جلوگیری شود. این کمیته و کمیته های متعدد دیگری که در مراحل مختلف، برای تحقق این هدف تشکیل شد، هیچ یک به نتیجه مطلوب نرسید.
بدیهی است که حزب الله، وجود دوگانگی را در فعالیت خود برنتافت. قیام گرسنگان دارای رویکردی تجزیه طلبانه و استقلال خواهانه بود. از دید حزب، هر فعالیتی می بایست در چارچوب تصمیمات شورا صورت پذیرد، اما شیخ صبحی طفیلی بدین اصل اساسی پاسخ مثبت نداد و حرکت و فعالیت های خود را ادامه داد.
تا آن روز جهانی قدس - که امام خمینی (قدس سره) آخرین جمعه ماه رمضان را به آن اختصاص داده بود فرا رسید. حزب الله بزرگداشت این روز را همه ساله، در میدان رأس العین در بلعبک، در آیین خاصی برگزار می کرد. شیخ صبحی طفیلی نیز برگزاری مراسم را در همان مکان اعلام کرد و تجربه روز عاشورای سال پیش را تکرار کرد.
این اقدام برای نشان دادن جدایی کافی بود. رهبری حزب الله ناچار شد که قطع ارتباط شیخ صبحی طفیلی با حزب را در تاریخ 24/ 1/ 1998 مورد تصویب قرار دهد. در این زمینه بیانیه ای از سوی حزب الله صادر شد که در آن آمده بود:
«اصرار شیخ صبحی طفیلی بر برگزاری مراسم خاص، در عرض مراسم حزب الله، به گونه ای روشن، برای همگان فاش می سازد که آنچه او در طول این چند ماه انجام داده است، حرکتی برای طرح مطالبات نبوده است، بلکه تلاشی است برای تفرقه داخلی و تجزیه نیروها و تحمیل خود بر عرصه سیاسی، با هر روش ممکن و هر چند خسارت بار و زیان آفرین باشد». در پایان این بیانیه چنین آمده بود که بنابر آنچه گذشت، اعلام می داریم «شیخ صبحی طفیلی، به دنبال آنچه در گذشته و به مدت چندین ماه در روند حرکت ما انجام داد و پس از آن که خود، از این مسیر خارج و خود را از آن اخراج کرد، از این پس دیگر یکی از همراهان ما در مسیر حرکت پیوسته ما نخواهد بود.».(1)
چنین تصمیمی ساده نبود. شورای حزب در جلساتی طولانی مسأله شیخ صبحی طفیلی را مورد بررسی قرار داد و اگر چه علاقه وافر داشت که به جایی نرسد که به چنین نتیجه ای بینجامد اما اقدامات عملی او چنین نتیجه ای به بار آورد و حزب الله در بیانیه خود که در آن زمان منتشر شد، انگیزه ها و دلایل اتخاذ چنین تصمیمی را به طور مفصل توضیح داد.

«نخست لبنان یا جزین»

رؤسای دولت اسرائیل، همواره و به طور پیاپی می کوشیدند، طرح ها و اندیشه های سیاسی متعددی را مطرح کنند که هدف از آنها نابودی قدرت و توان مقاومت در لبنان بود، آن هم در چارچوب یک پیمان سیاسی که اسرائیل را از پرداخت بهای سنگین اشغالگری خود در لبنان آسوده سازد. اسحاق رابین پیشنهاد مشهور خود را در مورد انعقاد پیمانی با لبنان ارائه کرد که مفاد آن خلع سلاح حزب الله و جلوگیری از فعالیت آن به مدت شش ماه بود و در مقابل، اسرائیل تعهد می کرد که پس از آن از لبنان عقب نشینی کند. یکی از اهداف این پیشنهاد، آزمودن قدرت و توانایی دولت لبنان در تحقق این دستاورد بوده است. شیمون پرز نیز اندیشه تفکیک و اقدامات مرحله را مطرح کرد. برابر این پیشنهاد، اسرائیل از بعضی از اراضی لبنان مانند جزین و پیرامون آن عقب نشینی می کرد و در مقابل، تضمین های امنیتی در مورد عدم انجام عملیات مقاومت در این مناطق دریافت می کرد.
این پیشنهاد نیز آزمونی بود که در صورت دستیابی به نتایج مورد نظر، گستره آن توسعه می یافت تا شامل همه اراضی لبنان شود. این پیشنهاد در 1996 و پیش از تجاوز آوریل مطرح شد. پس از پرز، نتانیاهو نیز به دنبال انتخابش به سمت نخست وزیری، پیشنهاد «نخست، لبنان» را در چارچوب پیمانی فراگیر و همه جانبه مطرح کرد که در اثر آن، لبنان از دایره رویارویی با اسرائیل به طور کلی خارج و امنیت اسرائیل تحقق می یافت و به ارتباط و به هم پیوستگی اقدامات و رویکرد مشترک سوریه و لبنان پایان می داد.
روشن بود که نیروهای اسرائیل در لبنان دچار فرسایش شده، حضور آنها به باری سنگین بر دوش این رژیم تبدیل شده بود که ناشی از تلفات انسانی فراوانی در صفوف نظامیان اسرائیلی بوده است. این در حالی است که اسرائیل از ورود به لبنان، افزایش اهرم های فشار، توسعه اشغالگری و ایجاد امکان گزینه های مختلف بود تا بدین وسیله رژیم و موجودیت خود را در آینده مورد تأکید و پشتیبانی قرار دهد. از آنجا که اشغال و تجاوز و جنگ های پیاپی در لبنان، نتیجه ای در جهت توقف عملیات مقاومت ایجاد نکرد، بلکه آتش آن را شعله ورتر ساخت، پناه بردن به راه حل های سیاسی به سبک پیمان 17 مه یا با ایجاد اصلاحاتی اندک در آن، دستاورد سیاسی مهمی برای اسرائیل تلقی می شد تا لبنان را از معادلات منطقه خارج کند و سوریه را از این سنگر و صف مقدم نبرد خارج سازد و فلسطینیان را به طور کامل به انزوا بکشاند و در تنهایی قرار دهد.
طرح «نخست لبنان» در هماهنگی کامل با سایر طرح های صهیونیستی بود؛ نخست با طرح مصری کمپ دیوید که مصر را از دایره نبرد اعراب و اسرائیل خارج ساخت و در مرحله دوم، با طرح «نخست، غزه - اریحا» به عنوان بخشی از قرار داد اسلو که در صدد انزوای مسأله فلسطین و جدا سازی آن از محیط پیرامون و عوامل نیروبخش آن بوده است و بالاخره با طرح اردنی «وادی عربه» که به طور رسمی وضعیت اردن را در خارج از حوزه نبرد با اسرائیل تعریف می کند و مسئولیتی استثنایی و فوق العاده را در دفاع از مرزهای رژیم اسرائیل، در برابر حضور فشرده فلسطینی ها در اردن، بر دوش آن کشور می گذارد. به بیان دیگر، این طرح، مکمل تلاش برای گسستن پیوند و ارتباط فلسطین با کشورهای پیرامون است و هدف از آن، انزوای سوریه و تنها قرار دادن آن و در عین حال، الزام لبنان به پذیرش قرار دادها و تعهداتی است که این کشور را از توان تضمین آینده خود محروم می سازد، چرا که از منبع قدرت اصلی خود یعنی مقاومت و همه آنچه به لحاظ میدانی و سیاسی، در اثر موجودیت و دستاوردهای عملی مقاومت تحقق می یابد، تهی می شود.
عدم پذیرش طرح «نخست، لبنان» مبتنی بر تجربه مقاومت پیروزمند در این کشور و حمایت های سوریه از آن است و دلیل آن، خطری بود که این طرح برای لبنان دارد، چرا که این طرح درخواست های اسرائیل را در مورد تضمین های امنیتی و سیاسی جامعه عمل می پوشاند. در حالی که آزادسازی بی قید و شرط لبنان را محقق نمی سازد. از آنجا که قطعنامه 425 شورای امنیت خواستار عقب نشینی اسرائیل شده است، لذا نیازی به هیچ قرارداد یا توافقی با اسرائیل نیست و این رژیم می بایست و باید عقب نشینی فوری را انجام دهد و لبنان در انتظار اجرای این قطعنامه است.
تأکید اشغالگران بر طرح «نخست جزین» به همین دلیل بود. منطقه جزین دارای این ویژگی بود که گروه آنتوان لحد مزدور اسرائیل در آن حضور داشت. و هیچ حضور نظامی مستقیم اسرائیلی در آن نبود. آنها این اندیشه را با این امید مطرح کردند که یک توافق میان دولت لبنان و گروه لحد صورت پذیرد و در نتیجه، این گروه مشروعیت یابد.
براساس این پیشنهاد، توقف عملیات مقاومت در این منطقه درخواست شده بود. طرف اسرائیلی در این طرح خود، از ویژگی مسیحی بودن منطقه جزین بهره جسته بود و سعی داشت تا احساسات مردم منطقه را نسبت به اقدامات حزب الله در صورت ورود به جزین تحریک کنند.
دولت لبنان هیچ توافقی را که لاجرم به ترتیبات امنیتی ویژه ای بینجامد، نپذیرفت. متأسفانه بعضی از فعالان مسیحی حرکتی آغاز کردند - که بعداً به نشست «مار روکز» معروف شد - با این هدف که نگرانی ها و احساس خطر مسیحیان را در آن منطقه برانگیزند. این تلاش در چارچوب یک حمله تبلیغاتی سازمان یافته و ملاقات های سیاسی فشرده و سامان دهی فشارهای بین المللی در این جهت صورت گرفت.
به رغم آن که این طرح، تقریباً به مدت سه سال همچنان مطرح می شد، اما ثبات موضع دولت لبنان و عدم پذیرش هر گفت وگویی در این زمینه، آشکار و در تاریخ ثبت شد. با هر عقب نشینی اسرائیل و مزدورانش از هر قطعه از خاک لبنان، دولت لبنان وظیفه خود را برای سد خلأ به وجود آمده، بدون هیچ توافقی با دشمن یا مزدورانش انجام داده، حتی سازوکار امنیتی و سیاسی خود را هرگز تعیین نکرده است تا دشمن نتواند هیچ دستاوردی از عقب نشینی خود داشته باشد.
سال 1999 شاهد تمرکز عملیات مقاومت اسلامی بر روی گروه لحد بود. در اثر این علمیات، افراد گروه لحد به دلیل وحشت ناشی از کشته های زیاد در صفوف آنان و نیز هدف گیری امنیتی مستقیم آنها در مراکز و خانه هایشان، فرار از خدمت نظامی و مراکز خود را آغاز کردند. آنتوان لحد دیگر قادر به حضور در جزین و پیرامون آن نبود، چرا که از کاهش عناصر آماده حراست از منطقه و حضور در موقعیت های نظامی رنج می برد و اسرائیل نیز نمی خواست که با حضور سربازانش در جزین، خود را بیش از این گرفتار سازد. در نتیجه، آنتوان لحد با کسب موافقت اسرائیل، ناچار شد که شب 1/ 6/ 1999 از جزین و اطراف آن عقب نشینی کند و بدین ترتیب جزین نیز بی هیچ قید و شرطی آزاد شد.
محافل مارروکز، از آنچه پس از آزادی جزین رخ داد، یکه خوردند. جوانان مقاومت اسلامی وارد منطقه نشدند و هیچ یک از ساکنان آن، در معرض آزار قرار نگرفت و عملیات مقاومت اسلامی علیه اسرائیل، بدون آن که اصطکاکی با اهالی صورت گیرد، از آن منطقه ادامه یافت. نیروهای امنیتی لبنان تدابیر میدانی و اقدامات عملی ویژه ای برای حفظ امنیت مردم به کار بستند، به گونه ای که به حضور ارتش لبنان نینجامد تا نوعی تضمین امنیت اسرائیل از آن مستفاد نشود. تجربه جزین به عنوان یک تجربه موفق و روشن به سود مقاومت اسلامی، در تاریخ ثبت شد و پوچ بودن نگرانی های مورد ادعا در مورد آزادی این منطقه آشکار شد و اهالی جزین، سنگینی بار اشغالگری را درک کردند و شیرینی نعمت آزادی را چشیدند، دقیقاً برخلاف صحنه سازی بعضی از افراد که در تلاش آن بودند تا وانمود کنند که حضور مزدوران در آن منطقه، موجب حمایت جزین از محیط پیرامون آن است.

پیروزی

اگر از رهبری حزب الله، در هنگام شروع مقاومت و سال ها پس از آن، درباره امکان آزاد سازی جنوب و بقاع غربی از اشغالگری اسرائیل، با این امکانات اندک موجود نزد مجاهدان سؤال می شد، پاسخ چنین بود که ما به وظیفه خود عمل می کنیم و بر خدا توکل می کنیم. اگر بتوانیم حضور دشمن را با خطر روبرو کنیم و اشغالگری را در بحران و بن بست قرار دهیم، دستاورد مهمی تحقق یافته است. پیروزی اما دارای عوامل بسیاری است که در رأس آنها یاری و حمایت الهی است و ما امید بدان داریم، اما فقط خدای متعال به سرنوشت کارها آگاه است.
با این همه، از دو سال پیش از آزادسازی، اوضاع چهره روشن تری پیدا کرد و امید به احتمال آزاد سازی افزایش یافت و در یک سال آخر، به دلیل آن که تعهد به عقب نشینی از لبنان، جزء برنامه رقابت نامزدهای ریاست دولت در اسرائیل یعنی نتانیاهو و باراک قرار گرفت، قوت بیشتری یافت.
صهیونیست ها تلاش کردند تا از طریق واسطه های متعدد آمریکایی، اروپایی و بین المللی و با روش های تهدید و تطمیع، عقب نشینی از لبنان را در چارچوب یک قرارداد انجام دهند، اما در تلاش خود شکست خوردند. علت شکست آن بود که آنها در موضع ضعف بیشتری بودند و جامعه اسرائیل دیگر تاب تماشای صحنه های نمایش تلویزیونی سربازان کشته شده اسرائیلی در لبنان را که در اثر عملیات کیفی مقاومت اسلامی به هلاکت می رسیدند، نداشت.
لبنان هم دیگر منبع قدرت آنها یا وسیله اعمال فشار برای تأمین منافع آنان نبود. از این رو، باراک در اجرای وعده های انتخاباتی خود، تصمیم خود را برای عقب نشینی، در ژوئیه 2000 اعلام داشت اما جزئیات آن را در هاله ای از ابهام باقی گذاشت تا بلکه لبنان را به امضای یک پیمان و دادن تضمین های امنیتی وادار کند.
باراک بارها به طور تلویحی اعلام کرد که عقب نشینی از لبنان، مشروط به توافق امنیتی خواهد بود. باراک، پس از نومیدی از امضای قراردادی با لبنان، ترجیح داد که در زمان غافلگیر کننده ای نیروهای خود را از این کشور خارج کند تا سربازان اسرائیلی در هنگام عقب نشینی، در معرض آتش مجاهدان لبنانی قرار نگیرند، مسأله ای که هنگام فرار مزدوران از جزین رخ داده بود.
عقب نشینی اسرائیل از لبنان در 24 مه 2000 صورت گرفت و بدین ترتیب بزرگ ترین و مهم ترین پیروزی برای این رژیم، از هنگام اشغال فلسطین در پیش از پنجاه سال پیش تاکنون، از سوی ناتوان ترین دولت و تنها به دست نیروهای مقاومت با امکانات اندکش - و نه به وسیله ارتش ها و زرادخانه های نظامی - تحقق یافت.
این پیروزی با ویژگی ها و جزئیاتش، بسیار بالاتر از آن بود که حزب الله در انتظار آن بود. سناریو های احتمالی عقب نشینی اسرائیل در آن زمان عبارت بود از:
1- عقب نشینی اسرائیل از اکثر روستاها و شهرهای اشغال شده و باقی ماندن گروه لحد در آن روستاها به عنوان «گارد ملی»! به گونه ای که ارتش اسرائیل در یک نوار مرزی کم عرض حضور خود را برای ارائه کمک ها و حمایت های لجستیکی مورد نیاز مزدوران ادامه دهد. چنین گزینه ای مقاومت را در رویارویی با مزدوران قرار می داد و سربازان ارتش اسرائیل را از هدف گیری مستقیم نیروهای مقاومت دور می ساخت و اسرائیل می توانست اعلام کند که به عنوان نخستین گام، از این مناطق عقب نشینی می کند.
2- عقب نشینی اسرائیل از روستاهای شیعه نشین و باقی ماندن مزدوران در سایر روستاها، به طوری که مقاومت در تنگناهای پنهان شدن مزدوران در پشت سر ساکنان روستاها قرار بگیرد و چنانچه عملیاتی صورت می پذیرفت، ساکنان روستاها احتمالاً مورد آزار قرار می گرفتند و در این صورت فریادهای شکایت از برخوردهای فرقه گرایانه و هدف گیری روستاهای غیر شیعی برمی خاست.
3- باقی نگه داشتن مزدوران در یک نوار مرزی اشغال شده که مساحت آن کمتر از نوار مرزی اشغال شده در آن زمان باشد، به گونه ای که نیاز به مزدوران کمتری وجود داشته باشد و بدین ترتیب، صهیونیست ها از لبنان خارج شده، جنگ تبدیل به یک جنگ داخلی میان لبنانی ها می شد و مزدوران هم خود را پشت سر ساکنان موجود در روستاهای در اشغال باقی مانده پنهان می کردند.
آنچه رخ داد، هرگز متصور نبود. اسرائیل یک شبه از لبنان خارج شد و بدین ترتیب، حتی مزدوران خود را غافلگیر کرد.
مجاهدان ما در هنگام ورود به موقعیت های تخلیه شده با میزهای غذایی روبه رو شدند که برای شام آماده شده بود، اما دست نخورده باقی مانده بود. این نشانگر ناچاری و اضطرار مزدوران به فرار ناگهانی از منطقه پس از شنیدن خبر عقب نشینی اسرائیل بود. همچنین مجاهدان، تجهیزات و سلاح هایی رها شده یافتند که متعاقباً آنها را تسلیم ارتش لبنان کردند. علاوه بر این، اطلاعات امنیتی مفصل مکتوب یا موجود در دستگاه های رایانه که شامل نام های مزدوران، حقوق ماهانه، جزئیات مربوط به خدمت نظامی و نیز تجاوزاتی که انجام داده بودند. و بعضی از اسرار مهم نظامی بود، در این اماکن به دست آمد.
در سوی دیگر این واقعه، یک راهپیمایی مردمی از شهرک غندوره به سوی شهرک آزاد شده قنطره صورت گرفت که پیشاپیش آن، نزیه منصور نماینده مجلس و عضو فراکسیون وفاداری به مقاومت حرکت می کرد، در حالی که میلیشای مزدوران از پایگاههای خود در اطراف شهر عقب نشینی کرده بودند و راهپیمایان وارد شهر شدند. پس از آن، با هماهنگی رهبری مقاومت و جوانانی از بسیج عمومی و اهالی مناطق، همین اقدام در سایر روستاها نیز صورت گرفت. نیروهای مقاومت موقعیت های پیرامون شهرها و روستاها را بررسی می کردند و سپس اهالی به صورت راهپیمایی های مردمی وارد آنها می شدند. همین اقدام باعث شد که مزدوران از بعضی از پایگاه های خود، پیش از ورود اهالی فرار و برخی نیز در جاهای دیگر و پس از ورود مردم خود را تسلیم کنند. همه این رویدادها با همگامی و همراهی جوانان مقاومت، به منظور رویارویی با هر اقدام تجاوز کارانه ای صورت می گرفت.
بدین ترتیب، روستاها یکی پس از دیگری سقوط کرد. اسرائیلی ها تلاش کردند، از راه بمباران جاده ها، مانع پیشروی راهپیمایی ها در بعضی از روستاها شوند، اما شجاعت و عزم راسخ اهالی به آزاد سازی کامل آنها انجامید، در حالی که مزدوران در هر لحظه شاهد شکست بودند و ارتش اسرائیل نیز پی در پی از آخرین خطوط و پایگاه هایی که بر آنها مسلط بود، عقب نشینی می کرد.
آزاد سازی جنوب لبنان با همین روش، در طول سه روز که شاهد شکست های پیاپی مزدوران و خروج نیروهای ارتش اشغالگر بود، تحقق یافت و در روز 24 مه 2000 اعلام شد.
اهالی این مناطق، اسیران و بازداشت شدگان را از زندان خیام بیرون آوردند و بعضی از مزدوران، خود را تسیلم کردند که ارتش لبنان آنان را تحویل گرفت و گروهی دیگر، همراه با خانواده هایشان به سرزمین های اشغالی فلسطین فرار کردند.
این پیروزی یک نعمت الهی بزرگ و کرامتی بود که خدای متعال به مخلصان و مستضعفان ارزانی داشت. اوست که مقاومت و همه نیروهای سیاسی و حزبی مشارکت کننده در آن را پیروز کرد. این پیروزی، پیروزی ملت و ارتش و دولت و پیروزی اعراب و مسلمانان، بلکه پیروزی همه کسانی است که دوستدار خدایند و شکست همه کسانی است که دشمن خدا بودند. این پیروزی به نقطه عطف مهمی در منطقه ما انجامید، چرا که با بر هم زدن معادلات موجود، ضعف را به قدرت و شکست را به اقدام و نومیدی را به عزم راسخ و ذلت پذیری را به اطمینان به نفس مبدل ساخت. این پیروزی، درهای تازه ای گشود که حتماً آینده و واقعیت های همه ما را دگرگون می ساخت.
ارزش این پیروزی ناشی از شفافیت و درخشندگی چهره ای است که مقاومت اسلامی آن را عرضه کرد. عملیات آزادسازی، متضمن هیچ اقدامی در قتل عمد یک مزدور یا حمله به یک زخمی یا اسیر نبود و حتی یک حادثه نیز، از آن حوادثی که معمولاً در انتقام جویی مقاومت یا مردم از مزدوران، در همه انقلاب ها و مقاومت ملت های جهان رخ می دهد، ثبت نشد.
حتی یک اقدام علیه خانواده های مزدوران که در منطقه حضور داشتند؛ صورت نگرفت و این همه، باعث شگفتی ناظران شد و چهره ای روشن از اخلاق گرایی حزب الله و عملکرد های آن ترسیم کرد، چرا که مجاهدان ما با رفتار و انضباطی بسیار فوق العاده عمل کردند.
پوشیده نباید داشت که بعضی از جوانان ما یا اهالی منطقه در پی انتقام بوده اند، به ویژه آن که به طور مفصل از اقدام های بعضی از مزدوران و خانواده های آنان علیه مجاهدان و بستگان آنان در روستاها آگاهی داشتند، اما با توجه به هشدار شدیداللحن رهبری مقاومت در مورد عدم پذیرش مسئولیت هر اقدامی از این نوع و مجازات مرتکبان آن - به هر بهانه ای که صورت گرفته باشد - آنان نیز از هر اقدامی خودداری کردند.
ارزش این پیروزی، همچنین در شکل گیری برداشت و دیدگاهی است که درباره حزب اسلامی ما صورت گرفت، حزبی که دشواری های بسیاری تحمل کرد و بر اهداف خود ثابت قدم ماند و دست همکاری خود را به سوی همگان دراز کرد و هرگز از سیاست های تکفیر و جلوگیری از همکاری نیروها و عوامل مخلص با حزب در راه تحقق هدف آزاد سازی تبعیت نکرد. حزبی که الگویی ستودنی از استفاده از نیروی محدود در رویارویی با ارتش مجهز و نیرومند اسرائیل عرضه کرد، نیرویی که آکنده از ایمان به خدا، اطمینان به پیروزی، استقبال از شهادت و آمادگی، فداکاری و ایثار بود و فراهم آمدن همین عوامل، پیروزی را محقق ساخت.
ارزش دیگر این پیروزی، در آن بود که تنها اسرائیل - و نه هیچ طرف دیگری را در منطقه به چالش کشید و هدف از آن، آزادی سرزمین، بدون انجام هر معامله ای در بازار دلالی های سیاسی ارزان و سبک بود. این پیروزی، حقیقتی است که وارد تاریخ معاصر، از فراخ ترین دریچه های آن شده است تا بنیانگذار دوران جدیدی باشد که نیاز به بازنگری همه نیروها، احزاب و فعالان را در انگیزه ها، آموزش و روش های کاری خود، با استفاده از تجربه مقاومت در لبنان ضروری ساخته است.
این پیروزی ثابت کرد که زرادخانه های نظامی کشورهای عربی، راه حل ممکن را در رویارویی با پروژه اسرائیل به دست نمی دهد و مذاکرات، دستاوردی راستین برای مسأله فلسطین و سرزمین های اشغال شده عربی محقق نمی سازد و نیز نشانگر آن است که حمایت بین المللی و هراس افکنی دایم نسبت به عظمت و شکست ناپذیری اسرائیل صرفاً شیوه ای برای آن است که ما روحیه خود را ببازیم و به شکست روانی دچار شویم، در حالی که ما در صورت بررسی نقاط قوت خود و برنامه ریزی برای استفاده از آنها و شناخت نقاط ضعف خود و تلاش برای رفع آنها، می توانیم معادلات را تغییر دهیم.

عدم اجرای قطعنامه 425

فصل دیگری در رویارویی با اسرائیل آغاز شده بود. آمریکا، سازمان ملل متحد و کشورهای غربی چنین وانمود کردند که فرار اسرائیل از لبنان به مفهوم اجرای قطعنامه بین المللی 425 است. پیامد این امر برای لبنان آن بود که ارتش لبنان در مرزهای این کشور مستقر و مانع از هر اقدام نظامی علیه اسرائیل شود. با چنین روشی، ترتیبات امنیتی مورد نظر اسرائیل، بدون عقد هیچ قراردادی و تنها به بهانه اجرای قطعنامه بین المللی 425، تحقق می یافت.
لبنان این منطق را مردود دانست، در حالی که در موضع قدرت قرار داشت. از دید لبنان، عقب نشینی اسرائیل به دنبال تجاوز و اشغالگری صورت گرفته بود و این عقب نشینی، جزء حقوق مسلم لبنان بود. وانگهی، این عقب نشینی، نتیجه عملیات مقاومت علیه اسرائیل و نه اجرای قطعنامه 425 بود و افزون بر آن، به طور کامل صورت نگرفته، همه اراضی لبنان را در برنگرفت، چرا که مزارع شبعا و بعضی از نقاط مرزی، همچنان در اشغال باقی ماند.
مخالفت ملل متحد با لبنانی بودن مزارع شبعا سودی نداشت، همچنان که از دید لبنان، تغییر مرزهای بین المللی و اقدام «تیری لارسن» نماینده سازمان ملل متحد در ترسیم خطی آبی روی نقشه به عنوان خط عقب نشینی جایگزین مرز بین المللی مقبول نیفتاد. خط ترسیم شده، مزارع شبعا را در قلمرو اسرائیل قرار می داد و لبنان همچنان حاکمیت خود را بر مناطقی با مساحت اندک که اسرائیل از آنها عقب نشینی نکرده بود، مورد تأکید قرار داد.
فشارهای بسیار فشرده ای بر لبنان برای پذیرش خط آبی وارد شد. «کوفی انان» دبیر کل ملل متحد در 16 ژوئن 2000 اعلام کرد که اسرائیل عقب نشینی خود را از لبنان به پایان رسانیده است. بر همین اساس، درخواست های مستمری از لبنان مطرح شد که ارتش خود را برای انجام وظایفش، در مناطق جنوبی مستقر کند، چرا که اسرائیل عقب نشینی خود را انجام داده است! آنها نگرانی از بروز فتنه ی داخلی در مناطق آزاد شده را به دلیل خلأ امنیتی و وجود زمینه های اختلاف فرقه ای و مذهبی! و نیز ضرورت جلوگیری از تشنج در مرزهای لبنان و اسرائیل را مطرح می کردند. هم چنین تأکید می شد که نیروهای بین المللی حافظ صلح حضور نخواهند یافت، مگر آن که لبنان درخواست های ملل متحد را لبیک گوید و این به مثابه هشداری بود، برای بحران خطرناکی در جنوب لبنان.
نخستین مسأله ای که اسرائیل، آمریکا و همراهان آنها را شگفت زده کرد، عدم بروز فتنه میان مسلمانان و مسیحیان در منطقه آزاد شده بود؛ منطقه ای که بهترین روز را در زمان آزادی شاهد بود. زیرا هیچ یک از شهروندانش آسیبی ندید و هیچ عمل غوغاطلبانه یا اخلال امنیتی، پس از آزاد سازی آن به ثبت نرسید.
بی توجهی به تأخیر در حضور وگسترش نیروهای صلح بین المللی در طول خط آبی و هم زمان با آن، تحقق سطح بالایی از آرامش و استقرار امنیت در منطقه آزاد شده که بدون حضور ارتش لبنان صورت گرفته بود و در نتیجه نشانگر عدم اهمیت و ضرورت حضور نیروهای بین المللی بود، سازمان ملل متحد و حامیان آن را نگران ساخت و در نتیجه، از شرایط خود عدول کردند و تصمیم به حضور نیروهای صلح در 28/ 7/ 2001 گرفتند.
دومین عاملی که مایه شگفتی شد، شکست همه تلاش های اسرائیل و آمریکا در استفاده از عقب نشینی از لبنان و مصادره به مطلوب این حادثه و نیز شکست همه فشارها بر لبنان، برای پذیرش اجرای قطعنامه 425 بود که به دلیل باقی ماندن مزارع اشغال شده شبعا در دست اسرائیل مورد قبول لبنان نبود.
سومین عامل شگفتی، شکست تلاش های رو در رو قرار دادن ارتش لبنان با مقاومت اسلامی در جنوب یا تأمین تدابیر و تضمین های امنیتی برای اسرائیل، از مبدأ مرزهای لبنان بود که به دلیل عدم موافقت دولت لبنان با اعزام ارتش به جنوب صورت گرفت.

اعزام ارتش به جنوب

بهانه هایی که گروهی از لبنانی ها برای اعزام ارتش به جنوب می آوردند، قانع کننده نبود و با نتایج پیروزی به دست آمده تناسب و سازگاری نداشت و نیز اهدافی را که آنان تبلیغ می کردند، محقق نمی ساخت.
اگر هدف از حضور ارتش، حمایت ساکنان منطقه آزاد شده و تضمین امنیت و جلوگیری از تجاوز به حریم آنان بوده است، چنین هدفی با حضور نیروهای امنیتی اعم از ژاندارمری و نیروهای امنیت داخلی و دولتی و مانند آن، به گونه ای مناسب تأمین می شد تا در نزاع های فردی و جلوگیری از هر تجاوزی که از ناحیه هر کس و در هر جا صورت گیرد، به جدا سازی طرف های درگیر بپردازند. حضور چنین نیروهایی عملاً جامه عمل پوشیده، دولت می توانست که مسئولیت خود را در قبال شهروندان به انجام رساند. به رغم حضور مقاومت در منطقه، پیگیری این مسائل، ارتباطی با مقاومت نداشت، زیرا مقاومت جایگزین دولت نیست و هیچگاه خود را در این جایگاه مطرح نکرده است و هرگز نمی پذیرد که دولت و دستگاه های آن از وظایف خود شانه خالی کنند.
اما اگر هدف تضمین امنیت مرزها در برابر تجاوزات اسرائیل - که همان نقش و کارکرد سنتی ارتش به عنوان یک مانع در برابر دشمن و حامی مرزهای ملی است، بسیار روشن است که توان ارتش لبنان، خیلی کمتر از توان ارتش اسرائیل است و درصورت تصمیم اسرائیل به تجاوز زمینی، دریایی یا هوایی به خاک لبنان، ارتش لبنان به واکنشی محدود بسنده خواهد کرد، اما به دلیل نابرابری امکانات هرگز نخواهد توانست، از یک تجاوز گسترده جلوگیری کند.
دو هدف احتمالی دیگر باقی می ماند که یکی از آنها را بعضی افراد در لبنان و دیگری را اسرائیل تعقیب می کردند.
هدف نخست، علاقه به گسترش و حضور ارتش لبنان در جنوب و باز داشتن مقاومت و هر طرف و گروه دیگری در صحنه از انجام عملیات علیه اسرائیل، چه در مزارع شبعا یا هر جای دیگر است تا بدین وسیله، لبنان از گردونه درگیری نظامی با دشمن اسرائیلی، به هر قیمت ممکن خارج شود و خود را در کنار بدارد تا پس از آن، مسأله مزارع شبعا از راه های دیپلماتیک - و البته در صورتی که لبنانی بودن آن مورد شناسایی قرار گیرد - پیگیری خواهد شد. همچنین سایر مسائل موجود، مانند اسیران و بازداشت شدگان در زندان های اسرائیل،حضور فلسطینی ها در لبنان، نفوذ هواپیماهای اسرائیل به فضای ملی لبنان و هر مسأله موجود یا احتمالی دیگر به همین روش مورد پیگیری قرار می گیرد تا در نتیجه، فعالیت های مقاومت به طور کامل در لبنان خاتمه یابد و ارتش لبنان، علاوه بر کنترل مرزها، همه سلاح های موجود را تحویل بگیرد.
این گزینه بیانگر دیدگاه سیاسی متفاوت با دیدگاه حزب الله و گروه وسیعی از لبنانی ها و نظام حاکم لبنان و در رأس آن ژنرال امیل لحود است. دیدگاه حزب الله بر آن است که پرونده نبرد با اسرائیل همچنان باز بوده است، هر چند که بخشی از آن، با آزاد سازی بخش اعظم جنوب لبنان و بقاع غربی بسته شده باشد.
در این دیدگاه، آثار اشغالگری و عملکرد نیروهای اسرائیلی بر لبنان، همچنان از راه ادامه اشغال مزارع شبعا، بازداشت مجاهدان در زندان های اسرائیل و خطر اسکان پناهندگان فلسطینی در لبنان تداوم دارد. از همه اینها مهم تر، وجود طمع های توسعه طلبانه در خاک لبنان و آب های این سرزمین و استفاده از شیوه های تجاوز گرانه - در هر زمان که صهیونیست ها ارزیابی جدیدی داشته باشند و اوضاع را در افق به سود رژیم اسرائیل بیابند - دلیل دیگری بود، چرا که چه کسی می توانست از اقدامات و جنایات و طمع ورزی های اسرائیل جلوگیری کند یا دست کم مانعی در برابر آنها قرار دهد.
تجربه ثابت کرده است که قطعنامه 425 و تلاش های دیپلماتیک و وعده های آمریکایی هرگز منجر به آزادی لبنان از هنگام اشغالش در 22 سال پیش نشده است. آزادی لبنان تنها از راه مقاومت و همبستگی مردم و دولت با آن تحقق یافته است. تا زمانی که ما چنین قدرت کار آمدی در اختیار داریم، چرا باید آن را از بین ببریم؟ و در استمرار و تداوم آن، چرا باید از کسی بهراسیم؟ در صورت از دست دادن آن، چه کسی بازدارندگی اسرائیل را تضمین خواهد کرد؟
چه بسا برخی افراد از ادامه ارتباط لبنان با مسأله فلسطین نگران و هراسناکند! اما باید پرسید، چه کسی مسایل مختلف را به همدیگر ارتباط داده است؟ آیا این اسرائیل نبود که به بهانه حمایت از مرزهای شمالی خود و تأمین عمق امنیتی و سیاسی پروژه خود، به اشغال لبنان اقدام ورزید؟ وانگهی، در چنین زمانه ای که عصر جهانی سازی لقب گرفته است، آیا عملاً می توان مسائل منطقه را از هم تفکیک کرد؟
اگر مقاومت اسلامی، پس از آزاد سازی مناطق اشغال شده، آمادگی و استعداد خود را حفظ نمی کرد، اسرائیل به بهانه انتفاضه فلسطین و عمق امنیتی اسرائیل و وجود پناهگاه های امن برای بعضی از مجاهدان، تجاوزات بسیاری علیه لبنان سازمان دهی می کرد. و چنانچه عملیات مقاومت در مزارع شبعا ادامه نمی یافت، جهان ادامه اشغال بخشی از خاک لبنان را به فراموشی می سپرد و اگر سه تن از نیروهای ما در عملیات مقاومت که پس از آزاد سازی صورت گرفت، به اسارت در نمی آمدند، جهان بازداشت شدگان و اسیران ما را از یاد می برد.
چه کسی مدعی است که لبنان می تواند خود را بی طرف نگه دارد؟ موقعیت جغرافیایی و سیاسی لبنان آن را بر سر دو راهی قرار داده است: یا آن که در کنار سوریه باشد، یا در صف اسرائیل. طبیعی است که ما گزینه اول را انتخاب می کنیم. همچنین موضع سیاسی لبنان یا باید به تأیید و حمایت از مسأله فلسطین منجر شود یا به حمایت از اسرائیل بینجامد و بدیهی است که ما روش اول را انتخاب می کنیم.
ما خود را بر کنار از محیط پیرامون و مسائل منطقه نمی دانیم و در پی تحقق مطالبات لبنان هستیم و بر آنیم که این مطالبات، جدا و منفک از ارتباط و همکاری با نیروهای مؤثر در منطقه پیرامون و در رأس آنها سوریه و انتفاضه فلسطین، هرگز تحقق نخواهد یافت. همچنین بر این باوریم که پیروزی بزرگی که در لبنان به دست آمد، یکی از ثمره های این نگرش واقع گرایانه و همه جانبه بوده است.
اما هدف دومی که اسرائیل در پی آن است، تحمیل مسئولیت جلوگیری از انجام عملیات نظامی در مرزها بر ارتش لبنان و مسئولیت پیگیری تماس ها و وارد کردن فشارهای لازم بر نظام سیاسی لبنان است، تا خود در نگاه جامعه بین المللی دچار محکومیت نشود. بدین ترتیب، خواسته های امنیتی اسرائیل، به تضمین های امنیتی تبدیل می شود، در حالی که خواسته های لبنان، به یک سری مطالبات سیاسی تبدیل می شود که باید از کانال های شناخته شده دیپلماتیک پیگیری شود که هرگز در مورد اسرائیل کارگر نمی افتد.
دولت لبنان بار چنین مسئولیتی را به دوش نمی کشد و نباید بکشد، چرا که در نتیجه آن، به ابزار اجرایی مطالبات اسرائیل تبدیل خواهد شد و از عناصر قدرت و توانمندی تهی خواهد شد، در حالی که اسرائیل همچنان همه ابزارهای فشار نظامی و سیاسی را علاوه بر بهره مندی از حمایت های سیاسی کار آمد بین المللی، برای خود حفظ کرده است.
مخالفت با حضور ارتش لبنان، تصمیم حکیمانه ای است که حزب الله آن را تأیید می کند و نشانه قدرت و به سود منافع دولت لبنان می داند. امروز با گذشت بیش از دو سال از آزاد سازی، اسرائیل همچنان نمی تواند از عقب نشینی خود بهره برداری کند. در عوض، لبنان توانسته است که همواره از تحقق پیروزی شادمان باشد و عناصر قدرت خود را حفظ کند و همواره مورد توجه قدرت های بزرگ، برای بررسی مطالبات خود باقی بماند، بی آنکه چیزی را به دلیل این موضع گیری خود از دست دهد.
لذا همه گروه ها در لبنان باید مواضع خود را به دقت بررسی کنند، زیرا شرایط سیاسی محیط پیرامون کشور ما باعث می شود که موضع گیری ها در جهت های مختلف پراکنده شود. از سوی دیگر نمی توان مواضع سیاسی را به دلیل داخلی بودن خود، بی ارتباط با روابط و اثر گذاری های خارجی دانست و از محیط پیرامون منفک ساخت. درخواست تعطیل جبهه های جنوب، به سود اسرائیل است و مردود دانستن نبرد در مزارع شبعا، موجب از دست دادن این منطقه و مایه آسایش و آرامش اسرائیل خواهد بود، هر چند که مطرح کنندگان این در خواست ها چنین هدفی نداشته باشند.

عملیات مزارع شبعا

مزارع شبعا، نه به دلیل موقعیت یا مساحت آن - که حدوداً 50 کیلومتر مربع است بلکه به دلیل ویژگی هایش دارای اهمیت خاصی است. تداوم مقاومت حزب الله علیه اشغال این منطقه، در واقع تأکیدی بر لبنانی بودن آن و طبیعی بودن تداوم مقاومت این حزب علیه اشغال لبنان از سوی اسرائیل، پس از تحقق پیروزی و آزادی است. زیرا حتی بدون توجه به موقعیت یک منطقه و اثر گذاری و اهمیت آن، از یک وجب از خاک میهن هم نمی توان چشم پوشید. این یک مسأله اصولی است و باید راه را بر هر تصور و اندیشه اسرائیلی ها در مورد امکان دستیابی به ثبات و آرامش، به رغم اشغال سرزمین دیگران بست.
از سوی دیگر، نمی توان مقاومت را علت تحولات احتمالی تلقی کرد. مقاومت، واکنش و دفاعی در رویارویی با اشغالگران است و هر اثری بر آن مترتب شود، از نتایج اشغالگری و نه فعالیت مقاومت است. وانگهی، دشمن همواره با نیروی نظامی خود برای تحمیل شرایط مورد نظر فشار می آورد و چنانچه نیرو و قدرت آن دیگر توان اثر گذاری نداشته باشد و با آن مبارزه شود، دست از لجاجت و سر سختی برخواهد داشت و آرزوی زیاده خواهی را به گور خواهد برد.
حتی اگر بهای فداکاری ها و ایثار گری ها در اعمال مقاومت فراوان باشد، ثمره ها و منافع آن بسیار بیشتر از زیان هایی است که از تسلیم در برابر اشغال و پذیرش ضربات و شرایط اشغالگران ناشی می شود.
و اگر کسانی چنین وانمود می کنند که مسأله مزارع شبعا تنها بهانه ای برای تداوم مقاومت و ادامه حضور مسلحانه آن است، بهتر است که به فشار بر اسرائیل برای عقب نشینی و سلب بهانه مورد ادعا روی بیاروند، زیرا تنها علت و سبب اشغالگری و پیامدهای آن، اسرائیل است.
به دلیل اهمیت جغرافیایی مزارع و کم عرض بودن آنها و از آنجا که تحرک نیروهای اسرائیل در این منطقه محدود و منحصر به تعداد اندکی از سربازان است و از آنجا که عملیات فشرده در این منطقه، می تواند به تبادل آتش میان طرفین مبدل شود، بی آن که در ضربه و زیان مستقیم به صهیونیست ها کارایی داشته باشد، رهبری حزب الله ضمن ترسیم قواعد و اصولی برای رویارویی، آنها را در حوزه اختیارات فرماندهی میدانی نیروهای مقاومت قرار داده است تا بر اساس آن تحرکات خود را انجام دهند.
چنین تصمیمی این واقعیت را در مزارع شبعا در مقایسه با مناطق دیگری از جنوب که قبلاً اشغال شده بود، دارای ماهیت سیاسی شدیدتری است تغییر نمی دهد.
مهم آن است که شبعا نماد تداوم مقاومت و مخالفت با اشغال است و بازدارنده اسرائیل از این که در اندیشه تجاوز مجدد به لبنان باشد. علاوه بر آن، شبعا به مثابه اعلام حالت آماده باش نیروهای مقاومت، همگام با تحولات منطقه است که دارای آثار و پیامدهایی برای لبنان خواهد بود و زمینه مناسبی برای ارسال پیام های همبستگی به فلسطینیان است، آن گونه که طول تجاوزات و قتل عام های اسرائیلی موسوم به «دژ محافظ» در مناطق جنین نابلس و مانند آن رخ داد.(2)
تا کنون کارکرد مقاومت در مزارع، شامل شلیک تیرهای ضد هوایی به سوی هواپیماهای اسرائیلی که به حریم هوایی لبنان تجاوز می کردند یا عملیات نظامی علیه موقعیت ها یا گشتی های اشغالگران بوده است که با آهنگ مورد نظر که در زمان های متفاوت متغیر بوده و شدت و ضعف می یافته است صورت می گرفت و این همان شیوه مفید در تحقق اهداف مقاومت است.

پی نوشت ها :

1- روزنامه السفیر، 26/ 1/ 1998.
2- در طول تجاوزات اسرائیل، موسوم به عملیات «دژ محافظ» افزایش همه روزه عملیات در شبعا، در فاصله 30/ 3/ 2002 تا 13/ 4/ 2002، به مفهوم پیام همبستگی با محنت های ملت فلسطین و انتفاضه آن بوده است.

منبع: قاسم، نعیم؛ (1383)، حزب الله لبنان: خط مشی، گذشته و آینده آن؛ ترجمه محمد مهدی شریعتمدار؛ تهران: اطلاعات، چاپ سوم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط