ریشه های تاریخی تشیع در ایران (قرن اول تا سوم)

نخستین دژهای امپراتوری ساسانی در سال سیزدهم ه.ق به دست اعراب مسلمان گشوده شد و در زمانی کوتاه به تدریج تمام سرزمین ایران به جز کناره های دریای خزر به تصرف سپاهیان مسلمان در آمد. رفتار و شیوه برخورد مسلمانان
پنجشنبه، 28 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ریشه های تاریخی تشیع در ایران (قرن اول تا سوم)
ریشه های تاریخی تشیع در ایران (قرن اول تا سوم)

نویسنده: محمد علی حاجیلو




 

تشیع در بین ایرانیان در قرن اول هجری

نخستین دژهای امپراتوری ساسانی در سال سیزدهم ه.ق به دست اعراب مسلمان گشوده شد و در زمانی کوتاه به تدریج تمام سرزمین ایران به جز کناره های دریای خزر به تصرف سپاهیان مسلمان در آمد. رفتار و شیوه برخورد مسلمانان با ایرانیان در جنگهای نخستین بین دو گروه، یکسان نبوده است. تماس بین ایرانیان و مسلمانان در زمان خلیفه دوم، صورت پذیرفت. در جنگهای تیسفون، شوشتر و اصطخر شاهد همکاریهای نزدیک ایرانیان با سپاهیان مسلمان هستیم. حتی در جنگ نهاوند که جنگی سرنوشت ساز و تعیین کننده بود، گروهی از سپاهیان ایران با سردار خویش، سپاه دیلمی، از یزدگرد ساسانی روی برگردانده و به اعراب مسلمان پیوستند. فرماندهی اعراب مسلمان در این زمان با عمار یاسر بود.(1) در آستانه نبرد قادسیه نیز چهار هزار نفر ایرانی به سپاه اعراب پیوستند با این شرط که، پس از جنگ اجازه داشته باشند به هر کجا که می خواهند بروند و با هر قبیله که خواستند هم پیمان شوند و سهمی از غنائم جنگی را نیز بردارند.(2) این افراد بعد از پیوندشان با بعضی از قبائل عرب، اصطلاحاً موالی آن قبایل نامیده شدند و بعدها آنان را الحمراء (سرخ روی) خواندند. موالی از همان آغاز ورود به سرزمینهای اسلامی مورد تحقیر قرار گرفتند، چنانکه به نوشته مورخان، عمر خلیفه دوم از ورود عجمان به مدینه - در ظاهر به دلیل عدم آمیختگی آنان با عربها و نفوذ ایرانیان در مرکز اسلام - جلوگیری می کرد.(3) این مسئله می توانست نوعی حقارت برای ایرانیان به حساب آید. همچنین نقل شده است که بنابر سنتی که خلیفه دوم نهاده بود، عربها اجازه داشتند که از عجم زن بگیرند، اما به آنان زن نمی دادند.(4) این نوع تبعیضها و برتری دادن عرب بر موالی، توسط عمال عمر، همچون ابوموسی اشعری نیز اعمال می شد.(5) در دوران خلیفه سوم که حاکمیت اشرافی قریش و بنی امیه آغاز شد، مقاومتهایی از جانب ایرانیان در مقابل اعراب صورت گرفت و برخی از ایالات شمال ایران از جمله آذربایجان در پنج نوبت گشوده شد و هر بار شورش کردند به شدت سرکوب شدند.
در دوران خلافت علی بن ابی طالب علیه السلام به دلیل جنگها و شورشهای داخلی و سرکشی های قریش به رهبری اصحاب جمل و معاویه و همچنین تنگ نظریهای جاهلانه خوارج که از طرف سران خود خواه قبایل تحریک شده بودند، در ایران تحریکی نبود. در این دوران به تدریج بذر دوستی اهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله در دل ایرانیان پاشیده شد و کشش و جاذبه ای نسبت به خاندان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و علویان در میان موالی ایجاد گردید.
از طرف دیگر در دوران خلافت پنج ساله امیرالمؤمنین علیه السلام و حتی قبل از آن شاهد مراودات دوستانه و انسانی امام علی علیه السلام با موالی هستیم. یکی از این قضایا، واکنش شدید امام در مقابل قتل هرمزان به دست عبیدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم بود، زیرا پس از مرگ عمر به دست یک ایرانی به نام فیروزِ ابولوءلوء، عبیدالله بن عمر، چهارتن از ایرانیان ساکن مدینه از جمله هرمزان را به قتل رساند. زمانی که خلافت به امام علی علیه السلام رسید در صدد بر آمد، عبیدالله را به قصاص قتل هرمزان که به ناحق کشته شده بود، قصاص کند. عبیدالله به معاویه پناه برد و حتی در جنگ صفین در مقابل حضرت علی علیه السلام قرار گرفت.(6) از موارد دیگر همدردی امام با موالی پس از فتح نهاوند بود که عده ای از بزرگان و شاهزادگان و دختران و زنان خاندان سلطنتی یزدگرد توسط مسلمانان اسیر و به مدینه فرستاده شدند، عمر خواست زنهای آنان را بفروشد و مردها را برده اعراب قرار دهد که در طواف کعبه افراد علیل و ضعیف و پیرمردان را حمل کنند، اما امام علی علیه السلام مانع از این کار شد و به حدیثی از پیامبر استناد کرد که فرموده بود: بزرگان هر قومی را گرامی بدارید هر چند مخالف شما باشند. سپس حضرت علی علیه السلام فرمود:
مردم ایران دانا و بزرگ منش هستند و خود و بنی هاشم را برای خاطر خدا آزاد کردم، به دنبال آن مهاجر و انصار هم گفتند:
ای برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله! ما هم حق خود را به تو بخشیدیم، علی بن ابی طالب فرمود: خدایا تو شاهد باش که آنها به من هبه کردند و من قبول کردم و آنها را آزاد کردم، عمر گفت علی بن ابی طالب پیش افتاد و تصمیم ما را درباره عجم ها شکست.»(7)
مغیره همیشه در مقایسه میان حضرت علی علیه السلام و عمر می گفت: علی علیه السلام تمایل و مهربانی اش نسبت به موالی بیشتر بود.(8) در دوره حاکمیت امویان که موالی شاهد رفتار غیراسلامی و غیرانسانی خلفای اموی با خود بوده اند، جذبه و کششی در ایرانیان نسبت به علویان و خاندان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به وجود آمد، زیرا هر قدر آنان نسبت به موالی تبعیض بیشتری اعمال می کردند و موالی را از حقوق اجتماعی شان بیشتر محروم می کردند و شیوه تحقیرآمیزی را نسبت به خاندان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و علویان به کار می بردند، همبستگی دو گروه مورد ستم امویان، یعنی موالی و علویان افزون می شد به طوری که رفتار خشونت آمیز و غیرانسانی امویان با فرزندان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در واقعه کربلا، عامل مؤثری در تقویت تشیع گردید. موالی همچنین در دوران حاکمیت بیست ساله حَجّاج در عراق و ایران به شدت مورد تهدید، آزار و تحقیر قرار گرفته و این خود در تنفر و انزجار موالی از امویان و پیوستن آنان به علویان بی تأثیر نبوده است.

کوفه و مدائن پایگاه موالی و تشیع

کوفه یکی از مراکز اصلی حضور موالی (ایرانیان) در قرن اول ه.ق است، این حضور می تواند دلایل متعددی داشته باشد از جمله:
1.اسرای زیادی که از منطقه فارس به دست مسلمانان عرب افتاده بودند و آنان را به کوفه بردند، بیشترشان خیلی زود اسلام را از اربابان عرب خود پذیرفتند.
2.وابستگی جغرافیایی که بر روی مرز عراق و ایران قرار گرفته و شهر کوفه برای مهاجرت ایرانیانی که امکانات زندگی خود را در اثر جنگ از دست داده بودند مناسب ترین محل بود.
3.ایرانیانی که از ظلم و ستم شاهان ساسانی به تنگ آمده بودند و نمی خواستند برای حفظ رژیم ساسانی، از دل و جان با مسلمانان بجنگند، به صورت گروهی یا فردی به مسلمانان پناهنده می شدند، از جمله چهار هزار تن که خود را با هم تسلیم کرده، از آغاز تأسیس کوفه در این شهر اقامت گزیدند،(9) پیش از این یادآوری شد که موالی پس از آزادی، به لحاظ طایفه ای به یکی از قبایل عرب وابستگی پیدا می کردند. در شهر کوفه نیز موالی در میان قبایل شیعی همچون قبیله حمدان و ربیعه پرورش یافتند و طبعاً از تشیع آنان تأثیر پذیرفتند.
وجود قبایل شیعی جنوب جزیرة العرب در عراق، این منطقه را به مرکز تشیع مبدل ساخت، به طوری که برخی کوفی ها را به عنوان سبائی (شیعی جنوبی) یا حروری (خارجی) می شناختند. به گزارش نویسنده ی تاریخ کوفه، حمراء (موالی) کوفه هم پیمانان قبیله شیعی عبدالقیس بودند،(10) بنابر این مسئله ثابت می شود که نخستین کسانی که تشیع را پذیرفتند، عربهای خود عراق بودند که در پرتو وجود آنان، موالی ایرانی نیز گرایش شیعی یافتند.
درباره مدائن نیز چنان که در تاریخ آمده است، سلمان فارسی که یکی از ارکان اربعه تشیع محسوب می شد و در فتح قادسیه و تیسفون نقشی اساسی داشت، پس از پیروزی مسلمانان در فتح تیسفون از طرف خلیفه دوم به فرمانداری این شهر که اعراب آن را «مداین» می گفتند، برگزیده شد.
لویی ماسینیون درباره تأثیر سلمان در دوران حاکمیتش در مدائن در گرایش الحمراء (ایرانیان مقیم کوفه) به تشیع چنین می نویسند:
از آنچه گذشت، روشن می شود که سلمان به گفته سبیعی (پسر اسوار ایرانی)، با بنی عبدالقیس بوده است، آنان را با هم پیمانانشان الحمراء به عقیده خودش مبنی بر حقانیت علی علیه السلام مؤمن کرده است.(11)
وجود سلمان در دوران حکمرانیش در مداین، تأثیر به سزایی در گرایش موالی به تشیع داشته است، زیرا از یک طرف وی ایرانی بود و از طرف دیگر روش او با روش پادشاهان و حکمرانان ساسانی و نیز بعدها رفتار والیان عرب و سران قبائل حاکم بر این شهر، قابل مقایسه نبوده است، به ویژه آن که در دوران حکمرانیش در مدائن زندگی بسیار زاهدانه ای داشته است.(12)

موالی و نهضت های سیاسی، اجتماعی و مذهبی

شرکت موالی در قیام مختار، نخستین مشارکت فعال سیاسی موالی در یک قیام سیاسی - مذهبی بود، این درست است که امام علی علیه السلام بر اساس شیوه اسلامی خود به آنان محبت داشت، اما در آن زمان موالی هنوز آمادگی مشارکت و پشتیبانی از امام علی علیه السلام را نداشتند و اساس و پایه سپاه امام علی علیه السلام را قبایل عربی تشکیل می دادند، در دوران امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام با وجود گرایشات شیعی موالی، حضور آنان در وقایع دوران امامت آن دو بزرگوار مشاهده نمی شود. مختار برای نخستین بار به جذب آنان پرداخت و امکان استفاده از آنان را در یک قیام مطرح کرد. این مسئله می تواند دلایل متعددی داشته باشد:
اول اینکه این که بسیاری از اعراب شیعه کوفه، در یاری رساندن به امام حسین علیه السلام کوتاهی کرده بودند و بنابراین اعتماد به آنان اشتباه بود. دوم اینکه بسیاری از فرماندهان و رؤسای سپاه یزید از بزرگان کوفه بودند. سوم اینکه موالی که در دوران خلافت عمر و عثمان و نیز در دوران امویان، طعم تلخ محرومیت و تحقیر و توهین را چشیده بودند، می توانستند نیروی قابل توجهی برای مبارزه با اشرافیت عربی تلقی شوند. چهارم اینکه سلوک انسانی و به دور از تبعیض مختار با موالی نیز می تواند یکی از دلایل همراهی موالی با مختار باشد. موالی افزون بر حمایت از بنی هاشم، در سایر جریانات نیز که جنبه ضد امور داشت، شرکت می کردند. خوارج از جمله کسانی بودند که از حمایت آنان بهره مند شدند، همان طور که در قیام عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بر علیه حجاج نیز موالی و ایرانیان حضور مؤثری داشتند، اگر چه این قیام صبغه شیعی نداشت، اما چون قیامی بر علیه امویان تلقی می شد، ایرانیان به آن پیوستند.

مهاجرت اعراب شیعه به ایران

یکی دیگر از دلایل اصلی نفوذ تشیع در ایران در قرن اول ه.ق، اعرابی بودند که از جزیرة العرب و عراق راهی ایران شدند. در طول قرون اول و دوم شمار این مهاجرتها بسیار زیاد بوده است و به قول برتولد اشپولر، مرکز اصلی تبلیغات شیعیان ابتدا در کوفه بود و از آنجا به عناصر عربی موجود در قم سرایت کرد.(13) نخستین شهرهای ایران که پس از مداین، کانون طرفداران خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله شد، قم و کاشان بودند. شاید بتوان گفت اولین کسانی که ساکنان این دو شهر و بخش های تابع آن نظیر آوه را با تشیع آشنا ساختند، گروهی از اعراب یمانی و از خاندان اشعری بودند که به گفته نویسنده تاریخ قم، فرزندان ملک بن عامر اشعری بودند که مذهب تشیع داشتند.(14) پیشینه تشیع قم به ربع آخر قرن اول ه.ق. باز می گردد، درست در حالی که ایران آن زمان هنوز گرفتار کشمکش بین پذیرش اسلام و باقی ماندن بر دین آبا و اجدادی خود بود، قم با سکونت اعراب، مشی مذهبی خود را برگزید.
یعقوبی از وجود قبایل مذجع و اشعری در قم در قرن اول ه.ق خبر می دهد.(15) همراه اشعریان بسیاری از موالی آنان نیز به تشیع گرویده، احتمالاً به قم آمده اند.
در بین فرماندهان سپاه مختار، محمد بن سائب و برادرش عمربن سائب، اشعری بودند که در قیام مختار فعالانه شرکت داشته و عمر بن سائب از طرف مختار به حکومت ری و همدان منصوب شد. پس از شکست مختار و تسلط عبدالملک مروان به عراق و به ویژه پس از انتصاب حجّاج به حکومت کوفه، فشار بر طرفداران خاندان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله شدیدتر شد. حجاج همچنین اعراب یمانی را از خود راند و همین امر موجبات قیام عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بر علیه حجاج گردید. پس از شکست سپاهیان عبدالرحمن، شدت عمل حجاج نسبت به اعراب یمانی و موالی و شیعیان فزونی گرفت، بنابراین فرزندان و عموزادگان ملک بن عامر اشعری برای در امان ماندن از شر حجاج از کوفه به منطقه جبال کوچ کردند و همان طور که گفته شد با ورود آنان، تشیع به ناحیه جبال و به ویژه قم و کاشان راه یافت و به نوشته مورخان، ایشان در ناحیه ای بین قم و کاشان و اصفهان ساکن شدند و به تدریج بذر تشیع را در این مکان پاشیدند.
به جز اشعریها و سادات، تعدادی از علاقه مندان به مذهب تشیع از شهرهای مختلف به قم مهاجرت کردند، از جمله تعدادی از افراد طایفه بجیله که یکی از طوایف شیعی عراق بود، به قم مهاجرت کردند. از طرفی تشیع قم در بسیاری از شهرهای اطراف آن هم تأثیر گذاشت. آوه یا آوبه یکی از این شهرها است که گرایش شیعی شدیدی داشتند، بنابراین با اهالی ساوه که سنی مذهب بودند همیشه درگیری داشتند.(16) یکی دیگر از این شهرها، کاشان است که تابع شهر قم بوده است.(17) مستوفی نیز به شیعه بودن آنان اشاره کرده است.(18)

تشیع در ایران در قرون دوم و سوم هجری

از قرن دوم ه.ق با ادامه ورود علویان و فرزند زادگان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به مناطق امن و کوهستانی و دور از مرکز خلافت دمشق و بغداد، طرفداری از خاندان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در دیگر نقاط ایران فزونی گرفت. حاکمیت هشام بن عبد الملک (105-125) و عامل ستمگرش یوسف بن عمر ثقفی، کار را بر خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سخت کرد و زمینه های قیام زید بن علی علیه السلام و شهادت وی را فراهم ساخت. پس از شهادت زید، فرزندش یحیی در سال 122ه.ق از کوفه به خراسان گریخت. یعقوبی می نویسد:
پس از شهادت زید، حرکتی در میان شیعیان خراسان پدید آمد و آنان مسائل خود را آشکار می کردند، بنابراین افراد زیادی نزد آنان آمده و به آنان متمایل شدند. شیعیان نیز ظلم و ستم امویها را در حق آل رسول صلی الله علیه و آله برای مردم بیان می کردند.(19)
از این تعبیر علت رفتن یحیی بن زید به خراسان آشکار می شود. او به امید استفاده از نیروهایی که گرایش شیعی داشتند به این شهر آمده بود. یحیی مدتی در خراسان از شهری به شهر دیگر می رفت. مدتی در هرات به سر برد و پس از آن رهسپار جوزجان شد. اهالی این شهر و نیز گروهی از مردم طالقان و فاریاب و بلخ به او ملحق شدند، اما وی پس از مدتی در جنگ با نصربن سیار شکست خورد و به شهادت رسید.(20) در فاصله میان قیام یحیی و روی کار آمدن بنی عباس، قیام دیگری توسط عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب صورت گرفت. قیامی که عباسیان نیز قبل از تشکیل حکومت در آن شرکت داشتند و از آن به عنوان نردبانی برای ترقی خود سود بردند. نخستین مکان خروج وی، کوفه پایگاه سنتی شیعه بود، اما پس از مدتی بر شهرهای مختلف از جمله فارس، حلوان، قومس، اصفهان، ری، همدان، قم و اصطخر مسلط شد.(21) با پیروزی بر مناطق مزبور، وی در اصفهان مستقر شد، اما پس از مدت کوتاهی شکست خورد و به سیستان و بعد از آن به خراسان گریخت. زمانی که به خراسان رسید، به دست ابومسلم خراسانی کشته شد.(22) حرکت عبدالله بن معاویه تا حدود زیادی توانست به نشر افکار شیعی در ایران کمک کند. آمدن او به ایران نشان از وجود زمینه ای مناسب برای نشر افکار شیعی بوده است، همچنین گفته شده که موالی نیز از او حمایت کرده اند.(23)

عباسیان و تشیع

حکومت امویان در سال 132 هجری سقوط کرد و به جای آنان، عباسیان بر مسند خلافت نشستند. از ابتدای خلافت ابوبکر، بنی هاشم اعم از عباسیان و علویان یکپارچه عمل می کردند، اگر چه کسی از عباسیان در واقعه کربلا حضور نیافت. در جریان منازعه زبیریان با بنی هاشم، این یکپارچگی را در مواضع هاشمیان مشاهده می کنیم. گویا فعالیت مستقل عباسیان از اوایل قرن دوم آغاز شده است، با این حال سالها در کنار علویان بودند و با استفاده از محبوبیت آنان فعالیت می کردند. سلاح اساسی هاشمیان در برخورد با امویان، مظلومیت علویان بود. این مظلومیت با واقعه کربلا آغاز شد و با شهادت زیدبن علی علیه السلام و فرزندش یحیی ادامه یافت. عباسیان با بهره گیری از این جو فعالیت رسمی خود را از سال 109 هجری آغاز کردند. کار آنان بیان مظالم امویان در حق اهل بیت علیهم السلام بود، اما از همان آغاز هم از افراد شیعی پرهیز می کردند. از این نکته معلوم می شود که محبت علویان به طور خاص در خراسان اگر چه در سطح قلیل وجود داشته است. فخری نیز تأیید می کند که خراسان بهترین مکان برای بنی عباس بود، زیرا شام و مصر در اختیار امویان بود و عراق نیز شیعه علی علیه السلام بودند.(24) در خراسان از آن جهت که درگیری داخلی بین عرب های مُضر و ربیعه وجود داشت، می توانست بهترین موقعیت را برای تبلیغات عباسیان فراهم کند، آنان برای اینکه امر را بر مردم مشتبه کنند خود با علویان بیعت می کردند، در نهایت عباسیان حکومت را به دست گرفته و بعد از آن از تمامی شعارهای خود دست کشیده و حتی به آزار علویان پرداختند.
منصور دومین خلیفه عباسی، پایتخت را از کوفه که مرکز طرفداران علویان و تشیع بود به بغداد منتقل کرد و عمر و ابوبکر بهترین افراد پس از پیامبر، معرفی کرد.(25) رفتار عباسیان در جهت استفاده از حیثیت علویان، تنها به نفع عباسیان تمام نشد، بلکه باعث ریشه دواندن محبت علویان در قلوب مردم ایران گردید. با به قدرت رسیدن عباسیان کسانی که از پیش در شمار هواداران علویان بودند، دریافتند که با حمایت از حکومت جدید چه اشتباه بزرگی را مرتکب شده اند، بنابراین به فکر مخالفت با حکومت عباسیان افتاده، قیامهایی نیز بر پا کردند. یکی از این قیامها در سال 133ه.ق در بخارا صورت گرفت که شریک بن شیخ المهری، رهبری آن را به عهده داشت. وی درباره انگیزه قیام خود چنین گفت: حکومت هیچ شخصی جز اهل بیت علیهم السلام ما را کفایت نمی کند.(26) به زودی کار وی بالا گرفت و حکام عرب که در بخارا و خوارزم بودند، به او پیوستند،(27) ولی قیام وی نیز در نهایت به دست صالح بن زیاد، عامل ابومسلم خراسانی سرکوب شد.(28) این حرکت را می توان، حرکتی شیعی در خراسان که به سرعت متوجه خدعه عباسیان شده بود، دانست، حرکتی که به وضوح خواهان روی کار آمدن یکی از علویان بوده است.
در دهه دوم خلافت عباسیان نیز قیامهایی از سوی علویان علیه آنان صورت گرفت که از جمله آنان قیام محمد بن عبدالله (نفس زکیه) بود که علاوه بر داشتن زمینه هایی در حجاز و عراق، در ایران نیز طرفدارانی داشت.(29) قیام وی را نیز باید جزء قیام های زیدی دانست.(30) این قیام نیز در رمضان سال 145 ه.ق در نزدیکی مدینه به وسیله عباسیان سرکوب شد.(31) قیام بزرگ نفس زکیه را برادرش ابراهیم که برای بسیج نیروها در بصره تلاش می کرد، دنبال کرد. محافل زیدیه و معتزله، کوفه و بصره، از ابراهیم پشتیبانی کردند.(32) فقهای کوفه، ابوحنیفه، سلیمان الثوری، مسعودبن کدم نامه های متعددی به ابراهیم نوشتند و او را به شهرهای خود دعوت کردند و یا با صدور فتاوای دینی، از او طرفداری کردند.(33) ابراهیم همراه نیروی پانزده هزار نفری از مردان خود بصره را به سوی کوفه ترک کرد تا به هواداران خود بپیوندند، ولی در بین راه در محلی به نام «بَخّمَرَه» با ارتش عباسیان برخورد کرد که به مرگ او انجامید.(34) گفته شده که از قیام وی عده ای از موالی ایرانی و یا ایرانی غیر موالی حمایت کرده اند.(35) از این زمان تا اواخر قرن دوم ه.ق گزارش خاصی پیرامون مشارکت ایرانیان در جریانات شیعی نداریم، جز آنکه ایرانیانی از اصحاب ائمه علیهم السلام با آنان رابطه داشتند و در سفر حج خود، نه تنها از عراق می گذشتند، بلکه در مدینه به طور مستقیم با ائمه خویش در تماس بوده اند.
در این مدت عباسیان با شدت علویان را سرکوب کردند و شخصیتهای برجسته آنان را کشتند یا به زندان انداختند. هنگامی که حسین بن علی معروف به شهید فخ در زمان هادی عباسی قیام کرد و قیام او در سال 169 ه.ق سرکوب شد، (36) عباسیان سر او را از مکه به خراسان فرستادند، زیرا منصور معتقد بود که خراسان محبت علویان با عباسیان آمیخته به یکدیگر است.(37) و این مسئله نشان دهنده نفوذ تشیع در این بلاد بود، این قیام نیز از جمله قیامهای زیدی بر علیه عباسیان بود.(38) برخورد ظالمانه و جنایتکارانه عباسیان با فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و اله می توانست محبوبیت زیادی برای علویان به وجود آورد. در قرون دوم و سوم این محبوبیت در حجاز، عراق و ایران گسترش یافت و این مسئله باعث وحشت عباسیان از علویان بود. (39) در تمام مدت حکومت منصور، مهدی، هادی و هارون این قیامها و مخالفتها ادامه داشت. مأمون اولین کسی است که با توجه به این واقعیت کوشید تا خلأ موجود میان علویها و عباسیها را از بین ببرد یا به تعبیر دیگر، علویها را از مردم جدا کرده، به عباسیان پیوند دهد تا بتواند ریشه این قیامها را از بیخ و بن بر کند.(40) بنابراین به این فکر افتاد که با انتخاب امام رضا علیه السلام به ولیعهدی، باعث فروکش کردن این قیامها شود.

تشیع در ایران در قرن سوم هجری

در ابتدای قرن سوم ه.ق بسیاری از علویان به ایران آمدند، زیرا با انتخاب امام علی بن موسی الرضا علیه السلام به ولایتعهدی از طرف مأمون و ورود ایشان به مرو، زمینه آزادی نسبی فرزندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و طرفدارانشان فراهم شد. در این دوران فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام به ایران آمدند و مورد استقبال مردم قرار گرفتند، ابن خلدون علت انتخاب امام رضا علیه السلام به ولیعهدی از طرف مأمون را فراوانی شیعیان می داند.(41) وجود امام علیه السلام در خراسان سبب شد تا شخصیت آن حضرت به عنوان امام شیعه برای مردم بیشتر شناخته شود، بنابراین هواداران شیعه هر روز بیشتر می شدند.(42) از طرفی مقام علمی امام رضا علیه السلام، مهم ترین عامل توسعه مذهب شیعه بود، به ویژه که مبانی فکری شیعه در آن شرایط مشخص شده بود و طبعاً جمعیت علمی امام علیه السلام باعث توسعه فکری شیعه می شد. آزادی فراهم آمده در دوره مأمون تا دوران متوکل ادامه یافت، اما در دوران خلافت متوکل، خشونت و سختگیری نسبت به علویان از سر گرفته شد. به همان اندازه که مأمون در کنار اعتزال، گرایش شیعی داشت، متوکل در کنار درگیر شدن با معتزله، بر ضد شیعه بود. در این زمان مبارزه با شیعه و معتزله برای حکومتی که تحت سیطره اهل حدیث بود به صورت یک اصل در آمد، با این تفاوت که در این دوره خلافت ضعیف تر از آن بود که بتواند همچون گذشته عمل کند. در این زمان به واسطه ورود احمد بن موسی بن جعفر علیه السلام به قم، تشیع در این شهرها تقویت شد. در دوران خلافت معتصم نیز قیام شیعی علیه خلفای عباسی اتفاق افتاد که پرداختن به آن خود نیازمند پژوهش جداگانه است.
به نظر می رسد که امارت و حکمرانی تعداد انگشت شماری از شیعیان در دوران بنی عباس، در گسترش شیعه در ایران بی تأثیر نبوده است، زیرا در سایه آزادی، شیعیان به ترویج و تبلیغ مذهب خویش پرداختند که می توان به حکومت خاندان ابی دلف عجلی در کرج و اصفهان اشاره کرد.(43) همچنین در اواخر قرن سوم ه.ق حاکم شیعه ای از اعراب یمانی در قم و کاشان به حکومت رسید، وی ناصر الدین حسین بن حمدان بود که برادرش «ابوالهیجا» نیز امیرالامرای خلیفه بود. او بر علیه «مقتدر» خلیفه عباسی، قیام کرد و پس از جنگهای خونین با سپاه خلیفه، شکست خورد و دستگیر شد و در سال 301 ه.ق در زندان خلیفه به قتل رسید.(44)

پی نوشت ها :

1-احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش، چاپ دوم، تهران، 1364ش، ص 129-131.
2-همان، ص 279(بیروت، دارالکتب العلمیه، 1987م).
3-عبدالرزاق صنعانی، المصنف، تصحیح الاعاظمی، بیروت، 1970م، ج5، ص474.
4-فضل بن شاذان النیشابوری، الایضاح، بیروت، موسسه الاعلمی، 1402ق، ص 153.
5-المصنف، همان، ج11، ص 439.
6-ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، دار الاندلس، 1385ق، ج2، ص 385.
7-شیخ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، سال 1403ق، ج45، ص330.
8-شیخ عباس القمی، سفینه البحار، موسسه الطبعه و النشرفی آستان مقدس رضویه، 1416ق، ج2، ص692.
9-فتوح البلدان، پیشین، ص 279 (نقل از متن عربی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1987م).
10-حسین بن سید احمد البراقی، تاریخ الکوفه، بیروت، دارالاضواء، 1407ق، ص 18.
11-لویی ماسینیون، سلمان پاک، ترجمه دکتر علی شریعتی، تهران، بی تا، ص 102.
12-مروج الذهب، پیشین، ج2، ص 307-306.
13-برتولد اشپولر، ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1373شمسی، ج اول، ص 326.
14-حسین بن محمد قمی، تاریخ قم، ترجمه حسن بن عبدالملک قمی، تصحیح سید جلال الدین تهرانی، تهران، 1313ش، ص 278-279.
15-احمد بن ابی یعقوب، البلدان، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356ش، ص 49.
16-تاریخ قم، پیشین، ص 240.
17-زکریا بن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، بیروت، دار صادر، بی تا، ص 432.
18-حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، تحقیق لسترنج، تهران، دنیای کتاب، 1362ش، ص 67-68.
19-تاریخ یعقوبی، پیشین، ج2، ص 299.
20-بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق محمود الفردوس العظم، دمشق، دارالیقظه العربیه، 1997م، ج2، ص 547-544.
21-ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابفروشی صدوقی، بی تا، ص 171-167.
22-انساب الاشراف، پیشین، ج2، ص 266.
23-مقابل الطالبیین، پیشین، ص 169-168.
24-ابن طباطبا، الفخری فی آداب السلطانیه، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1367ش، ص 193.
25-ابن زهره، غایه الاختصار، تحقیق السید بحر العلوم، نجف، مطبعهه الحیدریه، 1962م، ص 22.
26-ابوبکر نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر قبادی، تصحیح مدرس رضوی، تهران انتشارات توس، 1363ش، ص 86.
27-همان، ص 86.
28-تاریخ بخارا، پیشین، ص 89.
29-مقاتل الطالبیین، پیشین، ص 280-221.
30-تشیع در مسیر تاریخ، پیشین، ص 321.
31-مقاتل الطالبیین، همان، ص 280-221.
32-همان، ص 324-295.
33-همان، ص 353-328.
34-همان، ص 324.
35-رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن دهم، قم، انتشارات انصاریان، 1375، ج1،ص177.
36-تاریخ یعقوبی، پیشین، ج2، ص 405-404.
37-تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن دهم، همان، ج1، ص 178 (به نقل از العیون و الحدائق، ص 246).
38-صاحب بن عباد، نصرت مذاهب الزیدیه، تحقیق دکتر ناجی حسن، بی جا، بی تا، ص 222.
39-جعفر مرتضی، الحیاه سیاسیه للامام الرضا علیه السلام، بیروت، دارالتبلیغ اسلامی، 1399ق، ص 67-70.
40-حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، امیرکبیر، 1344ش، ص 312.
41-ابن خلدون، العبر و دیوان المبتداء و الخبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه لغات و تحقیقات فرهنگی، 1364ش، ص 383-384.
42-حیاه سیاسیه للامام الرضا، پیشین، ص 227.
43-رضا مدرس تبریزی، ریحانه الادب، تهران، 1332ش، ج5، ص65-66.
44-غیاث الدین حسینی، تاریخ حبیب السیر، تهران، کتابفروشی خیام، 1362شمسی، ج2، ص 47.

منبع: حاجیلو، محمد علی؛ (1390)، ریشه های تاریخی تشیع در ایران، قم: انتشارات آشیانه مهر، چاپ اول.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.