«نهضت علویان طبرستان»
نهضت علویان طبرستان در میان رویدادهای تاریخی ایران پس از اسلام سر آغاز یک رشته دگرگونیهای بسیار مهم در زمینه های گوناگون فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بود. علویان با الگو قراردادن حماسه خونین عاشورا (61ه.ق) در برابر بیدادگریها و انحرافات، خلفا، ایستادگی و مجاهدات بسیار کردند و سرانجام در جستجوی کانونهای مبارزاتی، دور از تعرض حکام اموی و عباسی، به طبرستان که به اقتضای موقعیت خاص آن، پناهگاه مبارزین و مجاهدین به شمار می رفت روی آوردند و با استفاده از زمینه مساعد فرهنگی، سیاسی و اجتماعی منطقه، نخستین حکومت مستقل شیعی را در سال 250ه.ق در ایران، ایجاد کردند. ما در این قسمت به طور خلاصه درباره اوضاع جغرافیایی منطقه طبرستان که خاستگاه نهضت علویان در ایران است، می پردازیم و آن گاه به مسائل سیاسی و مذهبی این نهضت باز می گردیم.اوضاع جغرافیایی منطقه طبرستان
تا قرن هفتم نسبتاً به قسمتهایی از مازندران و گیلان کنونی که شامل نواحی جنوبی دریای خزر و ارتفاعات البرز می شد، طبرستان می گفتند. ابن اسفند یارحدود طبرستان را از شرق به غرب، از دینار جاری تا ملاط دانسته است.(1) دینار جاری محلی بود در نزدیکی تمیشه یا کردکوی کنونی و ملاط نیز در جنوب هوسم یا رودسر کنونی قرار داشت.(2) وجود کوههای صعب العبور، رودهای متعدد، جنگلها و باتلاق های بسیار در سرزمین طبرستان، از جمله موانع طبیعی در ایجاد شبکه های منظم راه بوده است. طبرستان از دو راه با نقاط خارج از این منطقه ارتباط داشت. یکی از این راهها در امتداد راه آمل به تمیشه تا استرآباد و گرگان بود و دیگری که طبرستان را به نقاط بیرون از آن متصل می کرد، راه آمل به ری بود. جاذبه های طبیعی و جغرافیایی بیشمار این سامان، همواره قبایل و جمعیت های مناطق دیگر را به سوی خویش می خواند، بنابراین بافت جمعیتی منطقه دائماً دستخوش، مهاجرتهای طوایف و قبایل بوده است. پراکندگی جغرافیایی، غنای اقتصادی و شرایط سیاسی این منطقه موجب شد که شمار بسیاری از قبایل که با انگیزه ها و دلایل متفاوت به این سرزمین کوچیده بودند، بتوانند زندگی به خود در آنجا ادامه دهند. با این همه طبرستان به لحاظ ارتباط اندکی که با سایر جوامع داشت، وضعیت نسبتاً پایداری داشت.طبرستان چون با دریا و کوه محصور شده بود، کمتر از مناطق دیگر می توانست در مناقشات سیاسی، نقش داشته باشد و به نوعی در انزوای سیاسی به سر می برد. ویژگیهای یاد شده، موجبات استقلال نسبی طبرستان را از روزگاران بسیار دور فراهم کرده بود و هر گاه حکومت مرکزی در ایران ضعیف می شد، حکام طبرستان به صورت یک واحد سیاسی مستقل عمل می کردند. البته توان رزمی مردم طبرستان نیز این امر را تشدید می کرد، زیرا این مردم به دلیل رقابت و فزون طلبی قبایل متعدد، معمولاً با هم در حال نزاع و جنگ بودند و همین امر روحیه جنگاوری و سلحشوری را در میان آنان پرورش می داد، به همین سبب، از اعصار دور بخش عمده پیاده نظام سپاهیان حکومتهای مختلف از مردم همین منطقه بودند.
فتح طبرستان به دست مسلمانان
نخستین فرمانروای عرب طبرستان، سُویدبن مقرن بود که از سوی برادرش، سعیدبن مقرن، در سال 22 ه.ق به این ناحیه آمد. پادشاه طبرستان در این زمان، فرخان اسپهبدی بود که ناچار شد با سوید سازش کند.(3) دومین کسی که به این منطقه لشکر کشید، سعید بن عاص بود. او در سال 30 ه.ق از طرف خلیفه وقت - عثمان - به این منطقه آمد و به دلیل مقاومت لشکریان فرخان، مجبور به مقابله نظامی شد.(4)صعب العبور بودن شهرهای طبرستان و قرار داشتن آن در مناطق وسیعی که مملو از جنگلهای انبوه بود، باعث می شد که سرداران اسلامی نتوانند، آن گونه که در سایر مناطق پیشروی می کنند، در اینجا موفق شوند. عدم تناسب در موضع گیری سرداران عرب در گفتار و کردارشان نیز از عوامل عدم توفیق مسلمانان در این منطقه بود. چنانکه از آغاز سال 31 ه.ق، در اثر رفتار نامناسب «سعید بن عاص» مردم منطقه به طرفداری از فرخان اسپهبد قیام کردند و موضع او تقویت شد و در همان سال که مصادف با 653 میلادی بود، مدعی استقلال طبرستان شد.(5) در زمان خلافت معاویه بن ابی سفیان، مصقله بن هبیره و سپس قطری فجاه از سوی حجاج بن یوسف، به طبرستان لشکر کشیدند و از فرخان شکست خوردند.(6) یزید بن مهلّب، پنجمین نفری بود که در سال 98 ه.ق و در زمان خلافت سلیمان بن عبدالملک، جهت فتح طبرستان به آنجا رفت و در مقابله با اهالی طبرستان شکست خورد.(7) عوامل فوق باعث شد که تا پایان سلسله بنی امیه، حکام مستقل محلی بر طبرستان حکومت کنند. در اوایل خلافت عباسیان و در زمان حکومت منصور دوانیقی، حاکم طبرستان اسپهبد خورشید بود. پس از کشته شدن ابومسلم خراسانی به دست منصور، سنباد نیشابوری که همکار و دوست ابومسلم بود به خونخواهی وی، ابوعبیده (والی ری) را که از جانب خلیفه منصوب شده بود به قتل رساند و سپس عازم طبرستان شد و با اسپهبد خورشید علیه خلافت عباسی همدست شد. بعد از منصوب شدن مهدی عباسی، فرزند منصور دوانیقی به حکومت ری، اولین اقدام وی فرستادن ابوالخصیب مرزوق سمرقندی به همراه عمر بن علاء و خازم بن خزیمه، با لشکری کار آزموده، جهت شکست سنباد نیشابوری و اسپهبد خورشید بود. لشکریان مهدی عباسی، پس از نبردی طولانی، سرانجام پیروز شدند و در سال 141ه.ق حکومت محلی طبرستان، از بین رفت.(8)
با از میان رفتن حکومت محلی طبرستان، حاکمان و فرمانرویانی از جانب خلفای عباسی در این مناطق حکمرانی می کردند. اولین حکمران طبرستان ابوالخصیب و پس از او ابوخزیمه بود، پس از وی افراد دیگری همچون ابوالعباس طوسی تا 148ه.ق، سپس حالم بن قصیر بن مهلب تا 153 ه.ق، خالد بن برمک تا 157ه.ق، عمربن علاء تا 160 ه.ق، سعید بن دعلج تا 164ه.ق، مجدداً عمر بن علاء تا 165ه.ق، بر این منطقه حکومت کردند و در ادامه خلافت عباسی تا زمان خلافت مأمون، فضل بن یحیی تا 196ه.ق بر طبرستان مسلط بود.(9) با پایان گرفتن قرن دوم ه.ق و آغاز قرن سوم، شاهد رشد و شکل گیری نهضتهای اصیل دینی که منجر به تأسیس دولتهایی با اهداف عقیدتی هستند، می باشیم. یکی از این دولتها، حکومت علویان در طبرستان است.
در بخش بعدی ما به علل ورود علویان به منطقه طبرستان و چگونگی تشکیل دولت علوی در این منطقه می پردازیم.
ورود علویان به طبرستان و نضج گیری تشیع در این ناحیه
در دوران خلافت امویان و عباسیان، یکی از جریانهای معارض و ستیزه گر با ایشان علویان بودند. در دوره حکومت ظالمانه حجاج بن یوسف ثقفی (95-75ه.ق) بر عراق، علویان در معرض آماج شکنجه و آزار وی قرار گرفتند. این امر موجب شد که علویان به منظور پناه جویی، متوجه سرزمینهای شرق قلمرو خلافت گردند. با مهاجرت تدریجی علویان به این مناطق، زمینه های گرایش به آل علی علیه السلام رشد کرد و در چنین بستری بود که قیام یحیی بن زید علوی در خراسان در سال 125ه.ق و بلافاصله پس از او قیام عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، در نواحی مرکزی ایران و همچنین قیام شریک بن شیخ المهدی در بخارا، عده ای از مردم این نواحی را به سوی خویش جلب کرد. همچنین عده دیگری از علویان ساکن در نقاط دیگر را بدین سو متوجه ساخت. علویان که به عنوان جریان معارض مورد ضرب و شتم عمال خلفا قرار می گرفتند، برای پناه گرفتن مناسبترین منطقه را مناطق هموار جنوب سلسله کوههای البرز، یعنی شهرهایی چون قزوین، ری، قم، ساوه و آوه تشخیص دادند. این نواحی بیشتر بدین علت مورد توجه بود که در مواقع خطر، دستیابی به مناطق کوهستانی مشرف به این شهرها به سهولت امکانپذیر نبود. یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن المجتبی علیه السلام از علویانی بود که از زمینه های فرهنگی و سیاسی منطقه دیلم بهره گرفت و بر ضد هارون الرشید شورید. وی در قیام شهید فخ(10) شرکت داشت. یحیی در جستجوی کانونی مناسب برای شورش بر ضد دستگاه خلافت، سرانجام بعد از دو سال و نیم طبرستان را برگزید. او نخست به نزد شروین بن سرخاب از آل باوند (از حکام محلی طبرستان) رفت و چون از طرف وی مورد حمایت قرار نگرفت با صد و هفتاد تن از همراهان خود به منطقه دیلمان روی آورد.(11)اما از همان ابتدا، بیشتر همراهان یحیی، تحت تأثیر افرادی که اعتقادات زیدی بتریه(12) داشتند در رهبری او تشکیک کردند یحیی بن عبدالله فقط با هفتاد تن از یاران خود به نزد حاکم دیلم از آل جستان رفت و از طرف او مورد حمایت قرار گرفت.(13)
حمایت حاکم آل جستان، موجب گرایش بیشتر مردم تحت امر او به یحیی گردید و در نتیجه عده زیادی با وی بیعت کردند و او را به پیشوایی پذیرفتند.(14) هارون الرشید که به خطر عظیم این شورش آگاه بود و همچنین می دانست که جنگ با یحیی بن عبدالله، در نواحی دیلمان کاری مشکل و شاید بی نتیجه است، از خاندان برمکی کمک گرفت و فضل بن یحیی را به حکومت ولایت گرگان و طبرستان و ری منصوب کرد و او را با پنجاه هزار تن از سپاهیان خویش به منطقه فرستاد. فضل بن یحیی برمکی با ارسال هدایای گرانقیمت برای حاکم جستانی، او را متقاعد کرد که از حمایت یحیی بن عبدالله دست بردارد و او را وادار به صلح کند.(15) به همین دلیل، یحیی بن عبدالله از حمایت حاکم جستانی و مردم تحت تأثیر او محروم شد و همچنین از حمایت جمعی از همراهانش که از زیدیان بتریه بودند، ناامید شد، بنابراین یحیی مقاومت و ایستادگی در برابر سپاهیان خلیفه را بی نتیجه دید و سرانجام به پیشنهادهای مکرر صلح فضل بن یحیی برمکی پاسخ مثبت داد.
فضل بن یحیی به وی پیشنهاد کرد که اگر صلح کند از خلیفه برای وی امان خواهد گرفت. عاقبت یحیی پس از دریافت امان نامه ای که به خط هارون نوشته شده بود و قضات و فقها و بزرگان بنی هاشم نیز بر آن شهادت دادند، خود را تسلیم کرد،(16) اما هارون الرشید به عهد خود وفا نکرد و با بهانه های واهی، یحیی را به شهادت رساند (176ه.ق).(17) در اینکه یحیی بن عبدالله در مدت کوتاه اقامت خویش در منطقه دیلمان تا چه اندازه توانست از نظر فرهنگی تأثیرگذار باشد، مطلب روشنی در منابع یافت نمی شود. در برخی از منابع آمده است که عده ای از مردم دیلم به دست یحیی اسلام آوردند و یحیی در آنجا مساجدی نیز بنا کرد.(18) به هر حال تأثیرات مذهبی یحیی بن عبدالله که در آغاز چندان به چشم نمی آمد به مرور ایام در فرهنگ آن جامعه رسوخ کرد. بعد از این واقعه نیز مهاجرت علویان به این منطقه ادامه یافت و به هنگام طرح مسئله ولایتعهدی حضرت رضا علیه السلام، شماری از علویان به همراه آن حضرت به خراسان آمدند.(19) وقتی آوازه این حرکت در جهان اسلام پیچید، علویان دیگری نیز از نقاط مختلف به ویژه مدینه عازم خراسان شدند.
حضرت رضا علیه السلام بیست و یک برادر داشت که همه آنان به همراه بنی اعمام خود از سادات حسینی و حسنی به سوی خراسان حرکت کردند. آنان وقتی به نواحی ری رسیدند، خبر شهادت آن حضرت را شنیدند و مورد تهدید و تعقیب مأمون قرار گرفتند. برخی از این سادات در همین نواحی به شهادت رسیدند، ولی بیشتر آنان به کوههای طبرستان پناه بردند و در آن دیار سکونت گزیدند.(20) عده ای از علویان نیز که به همراه برادر حضرت رضا علیه السلام مشهور به «سید جلال الدین اشرف» تا شهر قم آمده بودند، به محض وصول خبر شهادت آن حضرت علیه السلام از راه قزوین به دیلمان پناه بردند.
جنگهایی که از سید جلال الدین در این دیار گزارش شده، حاکی از آن است که دشمنانش فعالیتهای سیاسی و مذهبی او را تحمل نکردند و عاقبت او را به شهادت رساندند.(21)
مهاجرتهای علویان به این منطقه در دوره های بعد نیز ادامه یافت. به دلیل سخت گیریهای متوکل خلیفه عباسی (232-247ه.ق)، مهاجرت علویان به منطقه امن طبرستان شتاب بیشتری گرفت.(22) گزارشی وجود دارد که حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام تا پیش از نیمه اول قرن سوم هجری در طبرستان بود و از آنجا به ری مهاجرت کرد.(23)
در سال 249 ه.ق بعد از سرکوبی قیام یحیی بن عمر حسینی در کوفه توسط خلیفه «مستعین»، بسیاری از ساداتی که در قیام وی شرکت داشتند به دنبال یافتن محلی امن، به سوی کوههای شمال عراق عجم گریختند و سرانجام در طبرستان مستقر شدند.(24)
حضور روز افزون علویان در پی مهاجرتهای متوالی که تا نیمه قرن سوم ه.ق ادمه داشت، به تدریج اذهان و افکار مردم طبرستان را برای تحول عمده در مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی منطقه فراهم کرد.
شکل گیری نهضت علویان طبرستان
میان قیام یحیی بن عمر در کوفه (249ه.ق) و نقطه شروع نهضت علویان طبرستان، ارتباط ملموسی وجود دارد، به گونه ای که می توان نهضت علویان در طبرستان را ادامه قیام یحیی بن عمر در کوفه دانست. بدین سان که وقتی قیام یحیی بن عمر را محمد بن عبدالله طاهری فرونشاند، مستعین خلیفه عباسی به پاس خدمت وی قطعه هایی را در سرزمین طبرستان به وی بخشید،(25) از جمله قطعه هایی که به وی داده شد، زمینی بود در منطقه ای میان کلاردشت و چالوس که در مقابل آن زمین بایری بود که در مالکیت کسی نبود و مردم از آن زمین هیزم تهیه می کردند و گوسفندان و چهارپایان خویش را برای چرا در آن محل رها می کردند. وقتی جابربن هارون نصرانی، نماینده و فرستاده محمد بن عبدالله طاهری وارد منطقه شد نه تنها زمینهای بایر کنار قطعه های مزبور را تصرف کرد، بلکه زمینهای موات نزدیک به آن را هم به زور در اختیار گرفت.(26)اراضی و قطعه هایی که خلیفه به محمد بن عبدالله داده بود، بخشی از قلمرو پادوسپانیان محسوب می شد و محمد و جعفر پسران رستم از طرف عبدالله بن وندادامید، حاکم پادوسپان که عموی ایشان نیز بود، کلار و چالوس را تحت حکومت خویش داشتند. ایشان به دلیری و شجاعت معروف بودند و در میان مردم این نواحی نفوذ داشتند و از قدیم به حفظ آن ناحیه از دست اندازی دیلمیان و اطعام مردم و دستگیری از پناهندگان معروف بودند.(27) محمد و جعفر به کمک اهالی منطقه که چراگاه خود را از دست داده بودند، با جابر به مقابله پرداختند. جابر از ترس به سلیمان بن عبدالله پناه برد. محمد و جعفر که توان مقابله با عوامل طاهریان را نداشتند، به ناچار از مردم دیلم کمک خواستند. آنان به سبب داشتن زمینه های فرهنگی و سیاسی ضد خلافت و در نتیجه ضد طاهریان که علویان نیز آن را تقویت می کردند، با محمد و جعفر هم پیمان شدند و در صدد بر آمدند که برای تنظیم امور خویش یکی از بزرگان علوی را به رهبری برگزینند.(28)
تضاد منافع پسران رستم با عواملی که محمد بن اوس برای چالوس و کلار منصوب کرده بود و همچنین ظل و بیداد عوامل طاهریان و نارضایتی مردم منطقه موجب شد که محمد و جعفر از فرصت استفاده کنند و چراگاهی را که مورد استفاده عامه مردم بود، تصرف کنند و آن را وسیله ای برای تحریک مردم منطقه کنند تا به طور مستقیم با این واقعه درگیر شوند. توجه به علویان چنان که پیش از این نیز گفته شد، به سابقه حضور علویان در منطقه مربوط می شد.حسن سلوک و تلاش بی وقفه ایشان آنچنان در مردم اثر کرده بود که مردم مورد ظلم جهت تظلم و دادخواهی پیش ایشان می رفتند.(29) مقابله مردم با ظلم و ستم از این پس جهت و هدف دیگری یافت و سران محلی و فرمانروایان پادوسپانی برای جلب حمایت مردم ناچار به خواسته ایشان تن می دادند. بنابراین جمعی از مردم به همراه محمد و جعفر که عبدالله بن وندادامید، ریاست ایشان را بر عهده داشت به نزد محمد بن ابراهیم(30) یکی از بزرگان علوی ساکن این منطقه رفتند و گفتند:
ما از دست ظلم این جماعت به جان آمدیم و اسلام و ایمان با شما است، ما می خواهیم که سیدی را از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر خود حاکم گردانیم که با ما به عدل و راستی رفتار کند و به سیرت محمد و علی علیه السلام برود، چه باشد اگر بر تو بیعت کنیم تا به برکات تو، این ظلم از ما مندفع گردد.(31)
بدین سان، نطفه قیام را توده مردم جهت مبارزه با ظلم و ستم و به منظور ایجاد عدالت اسلامی و احیای سنت پیامبر صلی الله علیه و آله بستند.
به هر حال محمد بن ابراهیم که منابع، وی را فردی با تقوا، زاهد و با دیانت معرفی کرده اند، گفت: «من اهلیت خروج ندارم» و داماد خویش را که در ری اقامت داشت برای تصدی این امر معرفی کرد. بعد از عهد و میثاقی که بین عبدالله بن وندادامید، رئیس آن جماعت با محمد بن ابراهیم بسته شد، نامه ای از طرف محمد بن ابراهیم و نامه هایی از طرف اعیان نواحی نوشته شد و همراه با قاصدی به ری نزد حسن بن زید روانه شد. حسن بن زید به دنبال دعوت آنان به طبرستان آمد. حسن بن زید(32) که بعدها به داعی کبیر ملقب شد، از دعوت مردم استقبال کرد و بلافاصله بعد از بازگشت، قاصد خود را به رویان رسانید. با ورود او طبرستان شکل جدیدی به خود گرفت و بنابر گفته ابن اسفندیار اکثر مردم طبرستان با وی بیعت کردند.(33)
مردمی که سالیان دراز از حکومت خلفای عباسی و عمال آنان در رنج بودند به این نهضت پیوستند. او از دیلم روانه شرق مازندران شد و ضمن درگیری با محمد بن اوس آمل را فتح کرد و از مردم آمل خواست تا فردی را جهت حکومت بر خویش انتخاب کنند.(34)
آمل، ساری و حتی گرگان به ضمیمه گیلان و دیلم جزو مناطقی بود که در مدت 20سال از طرف علویان اداره می شد،(35) اگر چه در این مدت گاه طاهریان و گاه یعقوب لیث با آنان درگیر شده و شکست خوردند، اما مجدداً این مناطق به دست علویان هواه خواه مردم می افتاد. شرح حوادث مربوط به این درگیریها در کتابهای تاریخی عنوان شده و از حوصله این بحث خارج می باشد.
پس از مرگ داعی کبیر، برادرش محمدبن زید معروف بن داعی،(36) پس از درگیری با ابوالحسن احمد فرزند محمد بن ابراهیم و داماد داعی کبیر که خود را جانشین داعی کبیر می دانست، توانست حکومت علویان را به دست گیرد.
مورخانی نظیر مرعشی و صابی وی را دارای اخلاق حسنه و نیک دانسته، ستوده اند.(37) ابن اسفندیار می نویسد:
وی هر سال سی هزار درهم سرخ به مشاهد حسین بن علی و امیرالمؤمنین علی و حسن بن علی علیهم السلام و سایر سادات و اقربای خویش کمک می کرد و او نخستین کسی است که قبور ائمه علیهم السلام را که در دوره متوکل تخریب شده بود، بازسازی کرد.(38)
ابن خلدون نیز ضمن بیان وقایع دوران جانشینی و امارت داعی به تسلط وی بر تمامی نواحی طبرستان تصریح کرده است.(39)
قابل ذکر است که داعی محمد بن زید در شوال 287ه.ق در نیم فرسنگی گرگان به دست محمد بن هارون، فرستاده امیراسماعیل سامانی که منشور حکومت خراسان، سیستان، طبرستان، ری و اصفهان را از خلیفه معتضد دریافت کرده بود، کشته شد.
داعی محمد هیچ گاه نتوانست در امر رهبری سیاسی و مذهبی نهضت علویان در طبرستان توفیقی همانند داعی کبیر کسب کند، البته عده ای از مردم دیلم توسط وی به دین اسلام مشرّف شدند،(40) اما به طور کلی شور مذهبی در زمان وی کاهش یافت و انگیزه دینی برای دفاع از حکومت در میان مردم روند نزولی به خود گرفت. یکی از علل سقوط داعی محمد را باید در همین امر جستجو کرد و به همین دلیل نمی توان سهم عمده ای در تحولات مذهبی این خطه برای وی قائل شد.
نهضت دوم علویان در طبرستان
پس از قتل داعی محمد یکی از علویان بزرگ مشهور به ناصر کبیر(41) که سابقه دیرینه ای در همکاری با این نهضت داشت به خونخواهی وی قیام کرد اما مورد حمایت امرا قرار نگرفت و از طریق دامغان به ری گریخت. محمدبن هارون مدت یکسال و نیم بر طبرستان حکومت کرد، ولی بعد از این مدت به جستان دیلمی و حتی ناصرکبیر برای نجات طبرستان از سلطه سامانیان نزدیک شد و در سال 289ه.ق عَلَم استقلال برافراشت و بر اسماعیل سامانی عصیان کرد، اما نهضتش توسط سامانیان سرکوب شد و طبرستان مدت سیزده سال تحت سلطه سامانیان قرار گرفت.در طول حکمرانی سامانیان در طبرستان، ناصرکبیر تنها فرد شایسته و قوی از علویان بود که ضمن تلاش برای ایجاد نهضت، به فعالیت فرهنگی نیز می پرداخت. ناصرکبیر پایگاههایی برای کانون فعالیت خویش تعیین کرد و به تبلیغ اسلام و پرورش شاگردانی در مکتب خویش همت گماشت و مبلغینی نیز به نقاط مختلف اعزام کرد. او در مناطق غربی آمل تا سفید رود از روستایی به روستای دیگر می رفت و طوایف مختلف را که هنوز اسلام نیاورده بودند به اسلام دعوت می کرد و چون اسلام می آوردند، برای استمرار فعالیتهای دینی و تداوم اجتماعات مذهبی در روستاها و محلات ایشان مسجد می ساخت.(42)
این زمینه فرهنگی موجب شد که در سال 301 ه.ق وقتی مردم از حکومت محمد بن صعلوک، عامل سامانیان اعراض کردند، متوجه ناصرکبیر شوند و او را برای قیام تشویق و ترغیب کنند.(43) ناصرکبیر نیز موفق شد دست محمد بن صعلوک را از منطقه طبرستان کوتاه کند و مردم نواحی طبرستان نیز با ناصرکبیر بیعت کردند. سپس ناصر کبیر، ریاست امور لشکری و کشوری را به یکی از علویان به نام حسن بن قاسم سپرد و خود به عبادت و امور شرعی مشغول شد و در سال 304 ه.ق در گذشت.
ناصر کبیر در میان علویان طبرستان، چهره شاخصی در فعالیتهای فرهنگی است و از آنجا که اهتمام زیادی به امور فرهنگی داشت، از تجربیات ارزنده خویش در امور علمی و فرهنگی بهره گرفت. بنیادی ترین امری که برای گسترش و پیشرفت علم و دانش انجام داد، تأسیس مدارس علمیه در نقاط مختلف طبرستان بود که از میان آنان، مدرسه ای است که در شهر آمل ساخته شده و از شهرت بسزایی برخوردار است و آن را اولین مدرسه در جهان اسلام دانسته اند.(44)
کتابخانه ای نیز احداث کرد که در کنار مرقدش قرار گرفته و با مدرسه مجتمع بزرگی شد که موقوفاتی نیز داشته است.(45)
با وجود اینکه تا این زمان در طبرستان بسیاری از مردم اسلام آورده بودند، ولی چون اصلاحات فرهنگی، اجتماعی صورت نگرفته بود، مردم بر آداب و رسوم گذشتگان خویش سلوک می کردند و همیشه این احتمال وجود داشت که مذهب ایشان در معرض رجعت به عقاید پیشینیان قرار گیرد.(46) ناصرکبیر برای جلوگیری از چنین امریِ، آداب و رسوم برگرفته از تعالیم اسلامی را به جای آداب و رسوم قدیم نشاند.(47)
البته چون مدت حکومت او کوتاه بود و اصلاح این امور احتیاج به زمان طولانی دارد، توفیق او در این زمینه اندک بود.
طبری با وجودی که نسبت به این نهضت خوش بین نبود، اجرای عدالت و اقامه حق و حسن سیرت ناصرکبیر را بی نظیر دانسته است.(48)
پس از ناصرکبیرمردم به فرزند بزرگتر او، ابوالحسن احمد روی آوردند، اما او از پذیرفتن رهبری ایشان امتناع کرد و از داعی صغیر که در گیلان به سر می برد، خواست که در آمل حکومت را به دست گیرد. داعی صغیر به محض استقرار در آمل، احمد و جعفر فرزندان ناصرکبیر را به حکومت گرگان منصوب کرد. ابوالقاسم جعفر با اعتراض نسبت به حکومت داعی صغیر به ری رفت و از محمد بن صعلوک حاکم ری تقاضای سپاهی جهت مقابله با داعی صغیر کرد، به شرط اینکه پس از پیروزی، خطبه و سکه به نام امیر اسماعیل سامانی کند، اما پس از پیروزی چون پرچم خود را به رنگ سیاه در آورد و خود را تابع سامانیان اعلام کرد، مردم از او روی گردانیدند و به داعی صغیر پیوستند. در نهایت داعی صغیر مغلوب احمد و جعفر فرزندان ناصرکبیر شد و از آمل به سوی رویان گریخت و در آنجا گوشه انزوا برگزید (311ه.ق).(49)
فروپاشی و زوال علویان
داعی صغیر دارای هوش و فراست کافی برای حکومت بر تمام طبرستان و گرگان بود و در میان علویان پیدا نمی شد. ابوالحسین احمد که پس از داعی صغیر حکومت را به دست گرفته بود بعد از دو ماه وفات یافت. ابوالقاسم جعفر نیز بعد از یک سال به سرنوشت برادرش دچار شد.پس از جعفر در اواخر سال 312 ه.ق مردم یا ابوعلی احمد فرزند ابوالحسین احمد بیعت کردند، اما ماکان بن کاکی از سرداران محلی طبرستان که پدرش در نهضت ناصرکبیر به شهادت رسیده بود در نهایت حکومت را به داعی صغیر بازگرداند و بار دیگر داعی صغیر بر طبرستان مسلط شد و حتی با حمله به ری توانست علاوه بر ری، قزوین، زنجان، ابهر و قم را نیز ضمیمه قلمرو خویش کند.(50)
گسترش حکومت داعی صغیر به نواحی جنوبی طبرستان و تصرف منطقه وسیعی از ری تا زنجان موجب نگرانی شدید مقتدر، خلیفه عباسی شد. وی امیر نصرسامانی را مأمور دفع علویان این نواحی کرد. امیرسامانی نیز برای نیل به این مقصود از اسفار بن شیرویه و مرداویج زیاری، از سرداران دیلمی که در پناه وی بودند، سود جست و آنان را به سوی طبرستان اعزام کرد.(51) داعی صغیر در نبرد با آن دو توسط مرداویج زیاری به قتل رسید(316ه.ق). با قتل داعی صغیر دیگر علوی شاخصی در طبرستان وجود نداشت که بتواند در برابر امرای طبرستان قد علم کند و به بسیج مردم بپردازد و حکومت را در این منطقه به دست گیرد. پس از مدتی برخی از ایشان برای ایجاد نهضتی مجدد تلاش کردند و تا مدتی نیز در بخشی از طبرستان حکومتی هر چند محدود تشکیل دادند، ولی برای حکومت بر تمام طبرستان توفیقی بدست نیاوردند.
پی نوشت ها :
1-محمد بن حسن، ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، بی جا، انتشارات پدیده خاور، 1366ش، ص56.
2-رابینو، ه.ل، مازندران و استرآباد، ترجمه غلامعلی وحید مازندرانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343ش، ص 22 و 24.
3-اسماعیل مهجوری، تاریخ مازندران، تهران، نشرتوس، 1381شمسی، ص 66.
4-همان، ص 67.
5-سید ظهیرالدین مرعشی، تاریخ طبرستان، رویانن و مازندران، به کوشش محمد حسین تسبیحی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی شرقی، 1361ش، ص 11.
6-همان، ص 11.
7-همان، ص 11.
8-محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسول و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات اساطیر1363ش، ج11، ص 4832-8.
9-تاریخ مازندران، پیشین، ص 89-91.
10-مطهربن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ؛ به اهتمام کلمان هوار، پاریس، 1899م، ج6، ص100.
11-ابوالعباس حسنی، مصابیح، اخبارائمه الزیدیه، تحقیق ویلفرد مادلونگ، بیروت، دارالنشر، 1987م، ص80.
12-شاخه ای از زیدیان که پیروان حسن بن صالح بن حسن و کثیر النوی معروف به ابتر بودند. آنان حضرت علی علیه السلام را افضل مردم پس از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله می دانستند و در اصول به رأی معتزله و در فروع به مذهب ابوحنیفه بودند و در برخی مسائل پیرو شافعی و شیعه امامی هستند.(مقالات اسلامیین، ص 69، الملل و النحل، جلد اول، ص161-162). مقاتل الطالبیین، پیشین، ص 428-450.
13- ابوطالب، الناطق بالحق (یحیی بن حسین)، الافاده فی تاریخ الائمه السادة (اخبار ائمه زیدیه) تحقیق ویلفرد مادلونگ بیروت، دارالنشر، 1987 م، ص 80.
14-محمد بن علی بن طبا طبا، ابن طقطقی، الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول اسلامیه، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1367ش، ص 265-266.
15-حمید بن احمد محلّی، حدائق الوردیه فی مناقب الزیدیه، اخبار ائمه الزیدیه، تحقیق ویلفرد مادلونگ بیروت، دارالنشر، 1987م، ص 179 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص 468.
16-هندوشاه نخجوانی، تجارب السلف، تصحیح عباس اقبال، تهران، کتابخانه طهوری، 1357،ص138.
17-مقاتل الطالبیین، همان، ص 479.
18-حدائق الوردیه فی مناقب ائمه زیدیه، پیشین، ص 197.
19-محمدبن نعمان، ابن معلم (شیخ مفید)، الارشاد، ترجمه و شرح محمدباقر ساعد خراسانی تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1364ش، ص 600.
20-اولیاء الله آملی، تاریخ رویان، تصحیح دکتر منوچهر ستوده، بی جا، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1348ش، ص 84.
21-جنگ نامه سید جلال الدین اشرف، تصحیح محمد روشن، چاپ دوم، بی جا، نشرعلم، 1366ش، ص111 به بعد.
22-تاریخ رویان، همان، ص 84.
23-ابو اسماعیل ابراهیم بن ناصر، ابن طباطبا، منقلة الطالبیه، ترجمه محمدرضا عطائی، مشهده آستان مقدس، 1372ش، ص 235.
24-تاریخ طبرستان، پیشین، ص 288.
25-ابراهیم بن هلال صابی، التاجی فی اخبار الدوله الدیلمیه، (اخبار ائمه زیدیه فی طبرستان و دیلمان و جیلان)، به کوشش ویلفرد مادلونگ، بیروت، دارالنشر، 1987م، ص 19).
26-همان، ص 19.
27-تاریخ طبری، پیشین، ج9، ص 272.
28-التاجی فی اخبار الدوله الدیلمیه، پیشین، ص 20.
29-تاریخ رویان، پیشین، ص87.
30-محمدبن ابراهیم بن علی بن عبدالرحمن بن قاسم بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب علیه السلام.
31-تاریخ طبرستان، پیشین، ص228.
32-همان، ص 228.
33-همان، ص 228.
34-همان، ص 230.
35-التاجی فی اخبار الدوله الدیلمیه، پیشین، ص 21.
36-مقاتل الطالبیین، پیشین، ص 632.
37-اخبار طبرستان، رویان و مازندران، پیشین، ص 129 و التاجی فی اخبار الدوله الدیلمیه، پیشین، ص 21.
38-تاریخ طبرستان، پیشین، ص 95.
39-عبدالرحمن، ابن خلدون، العبر و دیوان المبتداء و الخبر، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1364ش، ج دوم، ص 516.
40-التاجی فی اخبار الدوله الدیلمیه، پیشین، ص22.
41-حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمر الاشرف بن زین العابدین علیه السلام، ابومحمد الاطروش ناصرالحق و ناصرالکبیر(عباس قمی، سفینه البحارو مدینه الحکم و الاثار، ج2، ص 206).
42-عزالدین ابی الحسن، ابن اثیر، الکامل فی تاریخ، بیروت، موسسه التاریخ العربی، 1414ه.ق، ج5، ص 44.
43-تاریخ طبرستان، پیشین، ص 268 و تاریخ رویان، پیشین، ص 105.
44-جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهرکلام، تهران، امیرکبیر، 1356ش، ص 626.
45-تاریخ طبرستان، پیشین، ص97.
46-مروج الذهب و معادن الجوهر، پیشین، ج4، ص 217.
47-ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه عن القرون الخالیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، چاپ سوم، تهران، امیرکبیر، 1363شمسی، ص293.
48-تاریخ طبری، پیشین، ج10، ص149.
49-تاریخ طبرستان، پیشین، ص 285.
50-مروج الذهب و معادن الجوهر، پیشین، ج4، ص 279.
51-الکامل فی التاریخ، پیشین، ج5، ص 106 و التاجی فی اخبار الدوله الدیلیمه، پیشین، ص36.