تصوف و تلاقی آن با تشیع در ایران
در فاصله قرن پنجم تا قرن نهم هجری ایران در معرض یورشهای پی در پی بیگانگان قرار داشت. هجوم سلجوقیان در قرن پنجم، غزان بلخ در قرن ششم، مغولان در سده هفتم و تیمور در پایان سده هشتم و آغاز قرن نهم کشور ایران را به ویرانه ای تبدیل کرد و مردم را به فقر و فلاکت کشاند. هجوم مغولان نقطه اوج این یورشها بود. آنان تمام شهرهای ایران را با خاک یکسان کردند و انسانهای بیشماری را از دم تیغ خود گذراندند و شهر و فرهنگ شهری را نابود کردند.(1)تاریخ نگاران می نویسند: تنها در شهر نیشابور نزدیک به 748000 نفر کشته شدند.(2) یورش مغول ظلم و بی عدالتی و بدبختی را برای جامعه ایرانی به همراه آورد و این جامعه را دچار سقوط روحی و اخلاقی کرد، در چنین شرایطی روحیه دنیاگریزی و دیدگاههای بدبینانه نسبت به زندگی دنیا رواج یافت و تصوف که از قبل در ایران ریشه و نفوذ داشت نفوذ خود را بیش از گذشته گسترش داد و آن را استقرار بخشید.(3)
در دوره بین یورش مغول تا استقرار دودمان صفوی، خانقاهها و زاویه ها گسترش یافت و سلسله های صوفی بسیاری پدید آمد. این دوره شاهد ظهور افراد بزرگی چون مولانا جلال الدین محمد بلخی، نجم الدین کبری، صدرالدین قونوی و دیگر بزرگان بود.
تصوف در این دوره به صورت پلی میان تسنن و تشیع در آمد و به دلایل بسیاری زمینه را برای گسترش تشیع آماده ساخت.
در این مسئله که تصوف از تسنن آغاز شد و سرانجام بخش عمده آن به دلایل درونی به تشیع روی آورد تردیدی وجود ندارد، این سیر در گرایشهای صوفیانه دوره مورد بحث ما در بیشتر سرزمینهای اسلامی اعم از سوریه، آسیای صغیر و به ویژه ایران و هند قابل مشاهده است، حتی فرقه هایی که کوشیدند رنگ تسنن خود را حفظ کنند در بسیاری از دیدگاهها، تسلیم الگوهای فکری و شخصیتی شیعه شدند. در نفوذ روز افزون تشیع میان تصوف ایرانی «مکتب کبرویه»(4) اهمیت ویژه ای داشت. شیخ نجم الدین کبری، پیربزرگ صوفیه ی خوارزم اگر چه سنی مذهب بود، اما به شیعه نیز تمایل داشت. اولین نسل از مریدان او ظاهراً همگی سنی بودند و گرایشهای ناشناخته را تنها در آثار سعدالدین حمویه می توان یافت. درباره او چنین گفته اند که آموزش می داده که اولیای امت اسلامی دوازده تن می باشند و دوازدهمین آنها صاحب الزمان است که برای بر پا کردن عدل و داد به سراسر جهان باز خواهد گشت. این موضوع آموزه مشترک صوفیانه و شیعیان دوازده امامی است.(5) بعدها در بررسی شخصیت علاء الدوله سمنانی از مشایخ طریق کبرویه که در سال 756 ه.ق وفات یافت با نویسنده ای روبه رو می شویم که دارای نومایگی فوق العاده است. او به رغم جانبداری از مذهب سنت و جماعت از مشاجره های مکاتب فقهی مختلف بیزار بود و از مکتب خاصی پیروی نمی کرد. او در پذیرفتن اینکه از میان خلفا تنها علی علیه السلام در هر سه جنبه امامت، خلافت و ولایت به کمال رسیده بود و در بعضی جهات دیگر به مذهب شیعه بیش از سنی نزدیک شد. تصور او از تصوف و نقش آن موجب شد چیزی بنا کند که بیشتر به تشیع سنی گرا شبیه است. بنایی که او بنیان نهاد اگر چه مخالف نظر شیعیان بود اما نقش اهل بیت علیهم السلام و به ویژه نقش حضرت علی علیه السلام را می ستود.(6)
حلقه های باقیمانده سلسله کبرویه که رنگی از تشیع داشت ما را به دوره پس از ایلخانان مغول بر می گرداند. پس از تصوف سنی نجم الدین کبری که در آن به برتری حضرت علی علیه السلام بر سایر خلفا اعتراف می کند، همچنین پس از تسنن ساده و مداراآمیز علاء الدوله سمنانی، آثار و نوشته های علی همدانی قرار دارد که در سال 786ه.ق وفات یافت. در این نوشته ها تسنن در کنار اندیشه های شیعی غالی در طریقت در دین راسخ و استوار ظاهر می شود و در پی آن تشیع اقراری محمد نوربخش که در سال 869 ه.ق وفات یافت به تحریر در می آید. گذر تدریجی و غیر محسوس از تسنن به تشیع که نخستین بار در طریقه کبرویه ظاهر شد، تأثیر عمیقی بر اسلام در ایران گذاشت و زمینه رسیدن به تشیع آشکار عصر صفوی را فراهم کرد.(7) از نظر گرایشهای شیعی طریقه کبرویه تنها نمونه شیعی نو ظهور نبود که در آن زمان در ایران آغاز شد، یک طریقه دیگر نیز به نام شیخیه جوریه، در خراسان پدید آمد و به خاطر آنکه با جنبش سربداران که پیشتر به آن اشاره کردیم در ارتباط بود اهمیت فراوانی داشت. شیخیه خراسان پیروان شیخ خلیفه، که در سال 736 ه.ق به قتل رسید، بودند. او فردی اصالتاً مازندرانی و از شاگردان علاء الدوله سمنانی بود که ظاهراً با او اختلافاتی نیز داشت. شیخ خلیفه در سبزوار شهری که از روزگاران دور یکی از مراکز شیخ بود طریقه ای بنیان نهاد که بسیاری از ساکنان آن شهر به آن روی آوردند.
درباره آموزشهای شیخ خلیفه اطلاعات چندانی در دست نیست. شیخ به اتهام آنکه در مسجد حدیث دنیا می گوید،(8) به دست فقهای سنی وابسته به دربار کشته شد. بلافاصله پس از او یکی از شاگردانش به نام شیخ حسن جوری جانشین او شد و به جنبش چهره تازه ای بخشید که کاملاً رنگ شیعی داشت و بعدها منجر به قیام سربداران در ناحیه سبزوار شد.
البته بعضی از متصوفه با توجه به شخصیت فوق العاده حضرت علی علیه السلام و رویه ای که آن حضرت در مدت خلافت آنرا نشان دادند سعی کردند که از آن استفاده کرده و خود را منتسب به آن حضرت نمایند تا از وجاهت آن حضرت به نفع خود بهره برداری کرده و عملکرد خود را مورد تأیید آن حضرت بدانند، تا مردمی را که به آن حضرت توجه قلبی داشته اند را با خود همراه کنند.
البته یکی از افراد در زمان آن حضرت رفتاری شبیه به متصوفه از خود نشان داد اما آن حضرت او را از آن عمل به شدت نهی می کردند.
جریان آن از این قرار است:
«حضرت علی علیه السلام در بصره به عیادت علاء الدین زیاد حارثی که از دوستان و ارادتمندانش بود رفت، در ضمن گفتگوها علاء الدین زیاد عرض کرد: ای امیرالمؤمنین شکایت برادرم عاصم بن زیاد را به شما عرض می کنم.
فرمود: مگر چه شده؟
عرض کرد: عبائی بر خود پیچیده و از دنیا کناره گیری کرد.
فرمود: فوراً او را بیاورید.
همین که عاصم بن زیاد آمد، حضرت رو به او کرده و فرمود: «ای دشمن جان خود! شیطان عقلت را ربوده، توجه به زن و فرزند خود چرا رحم نکردی؟ گمان می کنم خداوند نعمتهای پاکیزه را بر تو حرام کرده است؟ تو در پیشگاه خدا کوچکتر از این هستی»؟
عاصم عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! شما خودتان این لباس خشن و آن غذای ناگوار را دارید (و به من اینطور می فرمایید)؟
حضرت فرمود: بس کن! من مثل تو نیستم، خداوند به زمامداران عادل دستور داده مانند ضعیف ترین مردم زندگی کنند تا با فقرا همدردی کرده و درد فقر و پریشانی آنها را از پای در نیاورد!»(9)
بهاء الدین حیدربن علی عبیدی آملی که در سال 794 ه.ق وفات یافت، شیعه دیگری بود که می خواست میان تصوف و تشیع ارتباط برقرار کند و در این مسیر از فرصت آزادی و بی توجهی حکومتها به این مسائل سود برد. حیدر آملی به دنبال آن بود که وحدت صوفیانه و شیعیان را در یک فرقه گرد آورد. شیوه گستاخانه او در ادغام کردن تصوف و تشیع عاقبت به واکنش سنیها انجامید. تشکیل طریقه سنی نقشبندیه توسط بهاء الدین نقشبند که در سال 792 ه.ق وفات یافت و سلسله خرقه خود را به ابوبکر رساند، یکی از این واکنشها بود.(10)
نزدیکی تشیع و تصوف به یکدیگر تنها در سطح نظری نبود، بلکه جنبشهای مذهبی - اجتماعی که از جوهره و درونمایه تصوف و تشیع برخوردار بودند زنجیری را ایجاد کردند که حلقه نخستین آن سلسله سربداری و حلقه واپسین آن قیام مشعشعیان بود.
سرزمین آناتولی نقطه تلاقی تشیع و تصوف
اکنون باید به حوزه جغرافیایی توجه کنیم، حوزه ای که نقطه اوج هم گرایی عملی تشیع و تصوف در نهضتهای اجتماعی بود و در نهضت صفوی نقش شایان توجهی ایفا کرد. حرکتهای مردمی آسیای صغیر و آناتولی کانون ذوب عناصر مختلف مذهبی در قرن نهم بود.آناتولی که از سال 407 تا 707 ه ق حکومت کرد، از زمان سلجوقیان روم تا زمان مغول و شاید پس از آن پذیرای گروههای عظیمی از قبایل ترک مغول بود که از برابر فاتحانی که از شرق می آمدند به غرب گریخته بودند. این گروهها که زندگی خانه به دوشی داشتند ساختار اعتقادی یکسانی نداشتند، تعدادی از این گروهها به سوی غرب رفتند و غازیان دولت رو به رشد عثمانی شدند و بقیه تا جایی که می توانستند در دوره های فلات آناتولی ساکن شدند.
در میان همین گروههای سرکش بود که عقاید اسلام مردمی شکوفا شد و در برابر عقاید بسیار ملایم مراکز شهری آناتولی قرار گرفت.(11)
گوناگون بودن ساخت اجتماعی این گروهها و نبودن هیچ گونه مرز سیاسی قطعی در حوزه جغرافیای مورد بحث زمینه را برای فعالیت انواع گروه های تبلیغاتی آماده کرد. کوچ عشایر، کوچ رهبران صفوی و پیروان آنها در مرزهای منطقه قابل کنترل نبود. این مسئله شاید مهم ترین عامل اشاعه عقاید مذهبی در این حوزه بوده است. در این شرایط می توان نوعی جامعه باز و انتقال و مراوده آزادانه را مشاهده کرد.(12) از آغاز قرن هفتم تا پایان قرن دهم هجری، نهضتهای مذهبی گوناگونی در آسیای صغیر به وجود آمد که از جمله آنان می توان به نهضت باباییها، ابدالیها، بکتاشها، حروفیان، قلندران، قزلباشها و حیدریها اشاره کرد. در این شرایط صوفیگری مورد حمایت قرار گرفت و به آسانی اشاعه پیدا کرد.(13) از آن پس بسیاری از گروه های شیعه غالی نیز در آناتولی رشد کردند و بسیاری از این گروه ها با پناه گرفتن در زیر چتر فراگیر و بلند نظر تشکیلات بکتاشی از آزار عثمانیان به جرم شیعه بودن (680-1342هجری) رهایی پیدا کردند.(14)
آناتولی در اصل به صورت بوته آزمایش آرا و عقاید مذهبی در آمده بود و در این میان دو بخش اصلی این عقاید تشیع و تصوف بودند که در قرن هشتم برای همیشه در هم آمیخته شدند.(15) تنشهای مذهبی آناتولی نظیر نهضت باباییها و نهضت قاضی بدرالدین نتیجه نارضایتی و ناآرامی توده های خانه به دوش روستایی از ثروتمند بودن افراد سنی مذهب دولت سلجوقیان روم و حکومت عثمانی و نهادهای مذهبی آن محسوب می شد. در واقع چنین می توان گفت که این پدیده در گرایش شیعیان این منطقه ب دولت نو ظهور صفوی و قتل عام وحشتناک آنان در سالهای آغازین سلطنت سلطان سلیم به اوج خود رسید.(16) صفویان مسئله ظلم و ستم های حاکمان و نهادهای مذهبی سنی را زمینه مساعدی برای فعالیتهای تبلیغاتی دانستند و از آن به نفع نهضت خود سود بردند. فعالیت داعیان صوفی از راه آشنا کردن مردم با عقاید شیعه در قرنهای هشتم و نهم انتشار دعوت شاه صفوی را در آناتولی آسان کرد. از زمان سفر جنید به آسیای صغیر شمار زیادی از ترکمنهای آن ناحیه با شیوخ صفویه اظهار اتحاد کردند. در مدت پنج سالی که اسماعیل در لاهیجان بود، یعنی از سال 900 تا 905 ه ق با مریدانش در آناتولی تماس دایمی داشت.(17) و خلفایی که حلقه ارتباط شیوخ صفوی با مریدان این خاندان بودند در سراسر آسیای صغیر و سواحل رود فرات تا حلب آتش اعتقاد و ارادت مردم را به خاندان صفوی بر پا می کردند. در نتیجه صفویان با بهره گیری از این زمینه معنوی و قدرت قبایل سرانجام توانستند دولت صفویه را در ایران پایه گذاری کنند.
پی نوشت ها :
1-جهانگشای جوینی، ج1، ص42-72.
2-محمدرضا فشاهی، مقدمه ای بر سیر تفکر در قرون وسطی، ص436.
3-رینولد نیکلسون، پیدایش و سیر تصوف، ص27.
4-این طریقت توسط نجم الدین کبری خوارزمی در ایران و آسیای میانه شکل گرفت.
5-آ.باسانی، تاریخ ایران از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی ایلخانان (دین در عهد مغول)، ج5، ص517.
6-همان، ص 517-518
7-همان، ص 518.
8-مطلع سعدین و مجمع البحرین، ص 5-144.
9-نهج البلاغه، خطبه 207، (برگرفته از کتاب جلوه حق، ص 184-186).
10-همان، ص 122-3.
11-میشل. م. مزاوی، پیدایش دولت صفوی، ص135.
12-همان، ص53.
13-همان، ص 3-132.
14-راجرسیوری، ایران عصر صفوی، ص21.
15-پیدایش دولت صفوی، همان، ص 137.
16-همان، ص137.
17-راجرسیوری، در باب صفویان، ص23.