نویسنده: آیت الله عبدالله جوادی آملی
انسان متألّه که در سایه تعلیم قرآن کریم به انسانیت دست یافته، از وضعیت روشنی بهره مند است و در همه امور حیات خود می تواند با شفّافیت تمام سخن بگوید. او می داند از کجا آمده است و به کجا می رود. نیز رابطه او با خودش، جهان اطراف و روابطی که بین اجزای جهان برقرار می کند، مبرهن است. در اصطلاح قرآن کریم به چنین فضای روشن و شفافی که مبیّن و واضح است، «بیان» می گویند و فصل الفصول حقیقت انسان، همین «بیان» است که در سوره مبارک «الرحمن» آمده است. تنظیم آیات این سوره مبارکه ( الرحمن * علم القرآن * خلق انسان * علمه البیان) (1)، نشان می دهد که انسانیت انسان، به تعلّم معارف قرآنی است. بر پایه این آیات، خدای الرّحمن، قرآن را تعلیم داد و می دهد. وقتی کسی می گوید که مهندس تدریس می کند، یعنی درس هندسه می آموزد و... . بر این اساس، جمله «الرحمن درس می دهد»، یعنی رحمت را تعلیم می دهد و از بارزترین مصادیق رحمت و بهترین و برترین رحمت خدای رحمان، همین قرآن است: ( الرحمن * علم القرآن )(2).
در این آیات، خلقت انسان به دست ذات پاک باری تعالی، پس از مسئله تعلیم قرآن آمده است؛ در حالی که به ظاهر، نظم طبیعی اقتضا می کرد که خدا بفرماید: «الرحمن خلق الإنسان علم القرآن علمه البیان»، زیرا گرچه این آیات با «ف» یا «ثم» به یکدیگر عطف نشده است؛ ولی همین ترتیب ذکری، بیان کننده این مطلب عمیق است که تا کسی قرآن را در مکتب «الرّحمن» فرا نگیرد، انسان نمی شود و تا انسان نشود، سخن او بیان نیست، بلکه مبهم است؛ به سخن دیگر، بر پایه هوا سخن می گوید و بر اساس هوس کار می کند؛ مانند دیگر حیوانات که کارشان مبهم است، پس اینان نیز بهیمه اند و فعلی بیان است که فاعل آن انسان باشد و کسی انسان است که اهل قرآن باشد، از این رو ذات اقدس الهی نخست، از قرآن و سپس از انسان و بیان سخن می گوید. این ترتیب نشان می دهد که انسانیت، پس از تعلیم قرآن پدید می آید، بنابر این تعلیم معارف قرآن به روح انسان شرافت وجودی می دهد و انشای چنین خلقی، (فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ) (3) را به دنبال دارد و دمیدن روحی، امر به سجود را در پی می آورد: (فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ )(4).
در مسئله خلافت آدم (ع) نیز، خداوند علم به اسما را موجب لیاقت آدم (ع) برای خلافت دانست و از مصادیق بارز اسما، همین قرآن کریم است: (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ)(5).
بنابراین عامل گذر از مرز حیوانیت و ورود به وادی انسانیت و نیز اعطا کننده رنگ و بوی ملکوتی به انسان و ممیّز انسانِ مصطلح مردمی از انسانِ مصطلح قرآنی، علوم الهی و معارف قرآنی است که به روح انسان تعلیم شده است، زیرا خدایی که معلّم قرآن است، انسان را آفرید: (اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ) (6). به هر روی، در مسیر خلقت انسان، تعلیم معارف قرآن به او سبب اصیل انسانیت اوست؛ به دیگر سخن، شرافت وجودی روح انسان در گرو آموختن قرآن است، پس انسانی که بخواهد شاکله خویش را برای حضور در قیامت و زندگانی جاودانه و هماهنگ با وجود تکوینی خود بسازد، باید به این الگوی خلقت باری تعالی رو کند و بداند که آنچه او را در سیر صعود و تکامل شخصیت اکتسابی اش از مرز ماده و طبیعت و حصر در حیوانیت بیرون می برد و به اوج و فراز انسانیت می رساند، قرآن و معارف وحی است و اگر فرد و یا قومی قرآن را مهجور کنند و از معارف وحی دوری گزینند و مصداق آیه (یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا )(7) شوند، عاقبتی جز حصر در حیوانیت و حتی پست تر از حیوان شدن نخواهند داشت: (انْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ )(8).
«بیان»، همان سنّت تبیینی است که در تمام گفتار، رفتار، نوشتار، عقاید، اخلاق و... ظهور و بروز می یابد و محصول انسانیت است، چنان که ظهور انسانیّت، محصول وحی الهی است، از این رو تا کسی به محضر قرآن نرود، به انسانیت دست نمی یابد و تا انسان نباشد، بیان نخواهد یافت. این مسیر، با دقت در آیات سوره «الرحمن» به دست می آید و مسیر انسانیت و محصول آن را روشن می سازد.
بنابر آنچه گفته شد، رحمان که می تواند در حدّ خود اسم اعظم باشد، کوثر قرآن را پای نهال تشنه بشری می ریزد و او را انسان می کند، آن گاه راه اظهار مکنون و مستور درونی وی را که با علوم وحیانی قرآن حکیم هماهنگ است، به وی می آموزد.
با این تقریر، خدای رحمان همه امور انسانی را از آغاز تا انجام، بر عهده دارد؛ یعنی نخست انسان بالقوه را می آفریند و قرآن را به او تعلیم می دهد و پس از آن، تعلیم قرآن، مایه خروج انسان از قوه به فعل می گردد و او نیز انسان بالفعل می شود و در نهایت، میوه انسان بالفعل که شجره طیب است، همانا بیان معارف مکنون خواهد بود.
از سوی دیگر این سیر و کسب آمادگی به آن است که انسان امانت درون خویش را حفظ کند و فطرت الهی ضمیر خویش را آلوده نسازد.
وی موظّف است، برای اینکه مسیر انسانیت را طی کند و تعلیم الهی را به دست آورد، ودیعه درونی خویش را با گناهان و آلودگی ها تباه نکند.
اگر کسی بر اساس سیر در آیات انفسی، قدمی در درون خویش ننهد و نیاز خود را تعلیم الهی تشخیص ندهد و نهان خود را از آلودگی های گناه مبرّا نسازد، چگونه می تواند خود را مهیّای تعلیم الهی کند و جان خویش را در معرض این فیض قرار دهد؟
اگر قرآن با نزولش قلب و قالب انسان را پُر کند، انسانِ مصطلح مردمی را انسان مصطلح قرآنی می کند، در نتیجه آثار و افعال او «بیان» خواهد شد: ( خلق الانسن * علمه البیان) (9)؛ نه «مبهم». بر خلاف بهایم که افعال و آثارشان مبهم است و هدفمند و روشن نیست، بلکه مستور، مغمور و پیچیده است. تنها هدف حیوان، تأمین قلمرو حیوانیت اوست و با رعایت صلاح ملّت و مملکت، یا بهره مندی از مصلحت عقلی، فراحسّی، خیالی و وهمی کاری ندارد، در حالی که انسان قرآنی، در پرتو معارف وحیانی، سخنان و کارهای «بیان» و روشن دارد و هدفمند است.
امیر مؤمنان (ع) کار و هدف خود را روشن و «بیّن» و بی هیچ ابهامی می داند: «إنی لعلی بینه من ربی» (10). مردان الهی بیّن اند و آیات الهی و معجزات هم که روشن و شفاف است، از بیّنات اند، بنابراین انسانِ بیان، افعالش روشن و هدفمند است و ریشه در معارف قرآن دارد؛ اما هرکه هدفمند نباشد و کارهای ناشایست از او سرزند، با بهیمه فرقی ندارد: (ان هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ )(10).
در این آیات، خلقت انسان به دست ذات پاک باری تعالی، پس از مسئله تعلیم قرآن آمده است؛ در حالی که به ظاهر، نظم طبیعی اقتضا می کرد که خدا بفرماید: «الرحمن خلق الإنسان علم القرآن علمه البیان»، زیرا گرچه این آیات با «ف» یا «ثم» به یکدیگر عطف نشده است؛ ولی همین ترتیب ذکری، بیان کننده این مطلب عمیق است که تا کسی قرآن را در مکتب «الرّحمن» فرا نگیرد، انسان نمی شود و تا انسان نشود، سخن او بیان نیست، بلکه مبهم است؛ به سخن دیگر، بر پایه هوا سخن می گوید و بر اساس هوس کار می کند؛ مانند دیگر حیوانات که کارشان مبهم است، پس اینان نیز بهیمه اند و فعلی بیان است که فاعل آن انسان باشد و کسی انسان است که اهل قرآن باشد، از این رو ذات اقدس الهی نخست، از قرآن و سپس از انسان و بیان سخن می گوید. این ترتیب نشان می دهد که انسانیت، پس از تعلیم قرآن پدید می آید، بنابر این تعلیم معارف قرآن به روح انسان شرافت وجودی می دهد و انشای چنین خلقی، (فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ) (3) را به دنبال دارد و دمیدن روحی، امر به سجود را در پی می آورد: (فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ )(4).
در مسئله خلافت آدم (ع) نیز، خداوند علم به اسما را موجب لیاقت آدم (ع) برای خلافت دانست و از مصادیق بارز اسما، همین قرآن کریم است: (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ)(5).
بنابراین عامل گذر از مرز حیوانیت و ورود به وادی انسانیت و نیز اعطا کننده رنگ و بوی ملکوتی به انسان و ممیّز انسانِ مصطلح مردمی از انسانِ مصطلح قرآنی، علوم الهی و معارف قرآنی است که به روح انسان تعلیم شده است، زیرا خدایی که معلّم قرآن است، انسان را آفرید: (اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یعْلَمْ) (6). به هر روی، در مسیر خلقت انسان، تعلیم معارف قرآن به او سبب اصیل انسانیت اوست؛ به دیگر سخن، شرافت وجودی روح انسان در گرو آموختن قرآن است، پس انسانی که بخواهد شاکله خویش را برای حضور در قیامت و زندگانی جاودانه و هماهنگ با وجود تکوینی خود بسازد، باید به این الگوی خلقت باری تعالی رو کند و بداند که آنچه او را در سیر صعود و تکامل شخصیت اکتسابی اش از مرز ماده و طبیعت و حصر در حیوانیت بیرون می برد و به اوج و فراز انسانیت می رساند، قرآن و معارف وحی است و اگر فرد و یا قومی قرآن را مهجور کنند و از معارف وحی دوری گزینند و مصداق آیه (یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا )(7) شوند، عاقبتی جز حصر در حیوانیت و حتی پست تر از حیوان شدن نخواهند داشت: (انْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ )(8).
«بیان»، همان سنّت تبیینی است که در تمام گفتار، رفتار، نوشتار، عقاید، اخلاق و... ظهور و بروز می یابد و محصول انسانیت است، چنان که ظهور انسانیّت، محصول وحی الهی است، از این رو تا کسی به محضر قرآن نرود، به انسانیت دست نمی یابد و تا انسان نباشد، بیان نخواهد یافت. این مسیر، با دقت در آیات سوره «الرحمن» به دست می آید و مسیر انسانیت و محصول آن را روشن می سازد.
بنابر آنچه گفته شد، رحمان که می تواند در حدّ خود اسم اعظم باشد، کوثر قرآن را پای نهال تشنه بشری می ریزد و او را انسان می کند، آن گاه راه اظهار مکنون و مستور درونی وی را که با علوم وحیانی قرآن حکیم هماهنگ است، به وی می آموزد.
با این تقریر، خدای رحمان همه امور انسانی را از آغاز تا انجام، بر عهده دارد؛ یعنی نخست انسان بالقوه را می آفریند و قرآن را به او تعلیم می دهد و پس از آن، تعلیم قرآن، مایه خروج انسان از قوه به فعل می گردد و او نیز انسان بالفعل می شود و در نهایت، میوه انسان بالفعل که شجره طیب است، همانا بیان معارف مکنون خواهد بود.
آمادگی برای طی مسیر رحمانی
طی این مسیر (با توجه به آیات اوّل سوره الرحمن)، بدون کسب آمادگی لازم ممکن نیست. اینکه انسان به تعلیم الهی نایل شود، آن گاه به رتبه انسانیت بار یابد و بر اساس آن به نعمت «بیان» متنعّم گردد، همگی مسبوق به شایستگی سالک و رونده این مسیر است. کسب این شایستگی و آمادگی نیز با سیر انفسی ممکن می گردد و انسان بر اساس این سیر، از یک سو با کاوش و تدقیق در درون خویش، نیاز خویش را به تعلیم الهی می یابد و می فهمد که تمام وجودش فقر محض به خداست و عنایت خدای غنی محض، تنها راه دستیابی به غناست، و ادراک می کند که جان تشنه او، عطشِ علمی را دارد که تنها معلّم آن، ذات مقدس خداست و هیچ منبعی توان رفع عطش درونی او را ندارد.از سوی دیگر این سیر و کسب آمادگی به آن است که انسان امانت درون خویش را حفظ کند و فطرت الهی ضمیر خویش را آلوده نسازد.
وی موظّف است، برای اینکه مسیر انسانیت را طی کند و تعلیم الهی را به دست آورد، ودیعه درونی خویش را با گناهان و آلودگی ها تباه نکند.
اگر کسی بر اساس سیر در آیات انفسی، قدمی در درون خویش ننهد و نیاز خود را تعلیم الهی تشخیص ندهد و نهان خود را از آلودگی های گناه مبرّا نسازد، چگونه می تواند خود را مهیّای تعلیم الهی کند و جان خویش را در معرض این فیض قرار دهد؟
اگر قرآن با نزولش قلب و قالب انسان را پُر کند، انسانِ مصطلح مردمی را انسان مصطلح قرآنی می کند، در نتیجه آثار و افعال او «بیان» خواهد شد: ( خلق الانسن * علمه البیان) (9)؛ نه «مبهم». بر خلاف بهایم که افعال و آثارشان مبهم است و هدفمند و روشن نیست، بلکه مستور، مغمور و پیچیده است. تنها هدف حیوان، تأمین قلمرو حیوانیت اوست و با رعایت صلاح ملّت و مملکت، یا بهره مندی از مصلحت عقلی، فراحسّی، خیالی و وهمی کاری ندارد، در حالی که انسان قرآنی، در پرتو معارف وحیانی، سخنان و کارهای «بیان» و روشن دارد و هدفمند است.
امیر مؤمنان (ع) کار و هدف خود را روشن و «بیّن» و بی هیچ ابهامی می داند: «إنی لعلی بینه من ربی» (10). مردان الهی بیّن اند و آیات الهی و معجزات هم که روشن و شفاف است، از بیّنات اند، بنابراین انسانِ بیان، افعالش روشن و هدفمند است و ریشه در معارف قرآن دارد؛ اما هرکه هدفمند نباشد و کارهای ناشایست از او سرزند، با بهیمه فرقی ندارد: (ان هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ )(10).
پی نوشت ها :
1 سوره الرحمن، آیات 1- 4.
2- سوره الرحمن، آیات 1-2.
3- سوره مؤمنون، آیه 14.
4- سوره حجر، آیه 29.
5- سوره بقره، آیه 31.
6- سوره علق، آیات 3-5.
7- سوره فرقان، آیه 30.
8- سوره فرقان، آیه 44.
9- سوره الرحمن، آیات 3-4.
10- نهج البلاغه، خطبه 97.
11- سوره فرقان، آیه 44.