نویسنده: دکتر علوی مقدم
چکیده:
در این مقاله مؤلّف به مقایسه ی شعر شاعر متعهّد با شعر شاعران غیر متعهّد می پردازد و دیدگاهای دانشمندان و منتقدین را نسبت به شعر متعهّد و شاعر مسؤول ذکر می کند. شاعر متعهّد پیوسته پیام عالم آفرینش را به یاد انسان می آورد که:جهان را به بر بیهُده کرده اند
ترا نز پی بازی آورده اند
در حالی که شعر غیر مسئولانه شاعران زر دوست عرش را به لرزه در می آورد:
می بلرزد عرش از مدح شقی
بدگمان گردد ز مدحش متّقی
پس از دیدگاه اخلاقیون هنر محض پسندیده نیست، بل هنری پسندیده است که در خدمت مردم و اجتماع باشد.
واژه های کلیدی:
خیال و پندار_غلو_نیروی شعر_مجاهد به زبان_صِله_اخلاق_رستگاری_انسان آرمانی.در فرهنگ اسلامی نخستین جایی که از شاعر و شعر متعهّد سخن به میان آمده، قرآن مجید است، در آیات:
«وَ الشّعراءُ یَتّبعهُم الغاوون اَلَم تَرَ اَنَّهُم فی کلّ وادٍ یَهیمون وَ انّهم یَقوُلونَ مالا یَفعَلونَ، اِلاّ الذینَ آمَنوُ وَ عَمِلُّوا الصالحاتِ وَ ذَکَروا اللّهَ کثیراً و انتصرُوا من بَعدِ ما ظُلِموُوا ...» (سوره ی الشعرا/ 224 تا 227)
ُُاین آیات درواقع، شاعران را پیشوایان گمراهان دانسته و کسانی که ایمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند،استثناء شده اند.
روی همین اصل می گوییم: شعر متعهّد از نظر اسلامی، شعری است که در خدمت اخلاق و جامعه باشد و شاعر متعهد کسی است که ایمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد.
در آغاز باید دید که سبب مخالفت قرآن، با شعر و شاعری، در این آیه چیست؟
بسیاری از شاعران با سلاح شعر به رسول اکرم (ص) و دین اسلام حمله می کردند و گاه می گفتند: او شاعراست [=بَل هو شاعرُ] سوره ی انبیاء/ 5
و حتّی گاه شاعر مجنونش می خواندند «و یَقولونَ ءَاِنّا لَتارِکوُا آلِهِتنا لِشاعِر مجنون» (1) (سوره ی صافّات/ 36)
روی این اصول، قرآن مجید توانسته است که خطّ مشی پیامبر اکرم را از خط شعرا جدا کند، زیرا شاعران، گاه در عالم خیالند و پندار، و گاه مبالغه آمیز و از روی اغراق سخن می گویند و درباره ی چیزی غلّو می کنند، در صورتی که پیامبران واقع بین هستند و حقیقت گرا.
روی همین اصل قرآن گفت:
شعرا کسانی هستند که گمراهان از آنان پیروی می کنند و چون برخی از شاعران، غرق پندارهای شاعرانه ی خویشند و «فی کلّ وادِ یَهیمُون» می باشند و در هر وادی سرگردان و گاه سخنانی می گویند و خود بدان عمل نمی کنند «وَ اَنّهم یقولونَ ما لا یَفعلونَ».
لذا قرآن، شاعران هدف دار و صالح و شایسته را استثناء کرده و چهار ویژگی بران آنان ذکر کرده است:
داشتن ایمان_عمل صالح انجام دادن_به یاد خدا بودن_در برابر ستم به پا خاستن و از نیروی شعر برای رفع آن کمک گرفتن. (2)
اینست که می گوییم: شعر و شاعری، آن گاه سودمند است که سازنده باشد نه اینکه انسان را به پوچی و خیال پروری، سوق دهد.
در واقع ارزیابی اسلام، در زمینه ی شعر و شاعری به هدف و نتیجه ارتباط دارد یعنی اشعار سازنده و هدف دار که ملتی را نجات دهد و انسان ها را برانگیزد و لرزه بر اندام دشمنان اندازد و بنیان ستم را متزلزل کند و از ریشه برکند، خوب است.
و به همین جهت است که در حدیث آمده:
«اِنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِکمةً و اِنّ مِنَ البَیانِ لَسِحراً»
و روی همین جهات پیامبر اکرم فرمود:
«اِنَّ المؤمنَ یُجاهِدُ بِنَفسِه و سَیفِه و لِسانِه»
که مصداق اَجلای مُجاهدِ به زبان، شاعرانند.
البته شاعران هدف دار نه شاعرانی که هنر خود را در خدمت ستمکاران قرار دهند و برای دریافت صله ی ناچیزی تملق گویند.
اصولاً بحث میان دو مکتب (هنر برای هنر) و (هنر برای اجتماع) از دیرباز مطرح بوده و تازگی ندارد و همواره یک دسته هواخواه هنر برای هنر و دسته ی دیگر طرفدار هنر در خدمت اخلاق و اجتماع بوده اند.
بسیاری از دانشمندان گفته اند که هنر باید تابع و پیرو اخلاق باشد و اگر حدود اخلاق را رعایت نکند، ناپسند است.
در دنیای غرب هم کسانی همچون دیدرو diderot نویسنده و فیلسوف فرانسوی [م. 1784م] معتقد است که:
«هر آزاده مردی که قلم به دست می گیرد باید همت بر آن گمارد که عفاف را محبوب و فسق را منفور سازد» رک: شعر و هنر، دکتر خانلری، ص 62
دکتر ساموئل جانسن، ادیب و منتقد بلندپایه ی انگلیس در قرن هجدهم می نویسد:
«وظیفه ی نویسنده و شاعر، همواره این می باشد که دنیا را از آنچه هست، بهتر کند.»
تولستوی، نویسنده ی بشردوست مذهبی قرن نوزدهم روسیه [م.1910 م] رسالت و وظیفه ی هنر را ترویج تعلیمات دینی و اخلاقی می داند. همو می افزاید که به وسیله ی هنر باید خصال عالی و اخلاقی در افراد جامعه ایجاد کرد.
اصولاً چون انسان با معیارهای اخلاقی از حیوان متمایز می گردد و
اقوام روزگار به اخلاق زنده اند قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی است (ملک الشعرای بهار)
بنابراین اخلاقیات، اهمیت دارد و آثار ادبی که از اخلاق بحث کرده باشد، ارزشمند است و شاعر متعهّد سودمند؛ زیرا سجایای اخلاقی و تعلقات فاصله در تأمین سعادت بشر حائز اهمیّت. و چنانچه اخلاقیات در جامعه ای وجود نداشته باشد زندگی در آن جامعه همچون جهنمی خواهد بود.
آن کس خوشبخت و سعادتمند است که جان و روان خود را از پلیدی ها پاک کند و «روح خویش» را از ناپاکی ها برهاند و آن کس که خود را به آلودگی ها آلوده کند و به ناپاکی ها بگرود، بدبخت است.
«قد اَفلَحَ مَن زَکّها وَ قَد خابَ مَن دسّیها» (سوره ی شمس/ 9 و 10)
خدای بزرگ در سوره ی الشمس پس از هفت و یا پس از یازده سوگند - که از جنبه ی بلاغی بسیار اهمیّت دارد - به تزکیه ی روان و رستگاری انسان اشاره کرده و گفته است: هر کس خود را از آلودگی ها پاکیزه ساخت و روان خود را صفا داد رستگار شد و هر کس آن را آلوده ساخت نا امید گشت.
اگر در کارنامه ی شاعران بنگریم درمی یابیم: شاعرانی که از منبع پرفیض قرآن و احادیث رسول اکرم و امامان معصوم (ع) و دیگر مبانی اخلاقی و اصول اسلامی الهام گرفته اند شعرشان جاودانه بوده است و توانسته اند شعری پرمایه و با ارزش، به اجتماع بشری عرضه کنند.
علل جاودانگی و خُلود این گونه شاعران، تعهّد آنان است نسبت به دین خود یعنی اسلام. این گونه شاعران ریزه خوار خوان پرفیض فرهنگ اسلامی بوده اند، فرهنگی غنی و انسان ساز که تأثیر عمیقی بر روح و و روان این شاعران گذاشته و خاطره ی آنان در یادها مانده و پس از گذشت قرنها، اشعار آنان را بر زبان می رانیم و اندرزهای آنان و سخنان گهربارشان را آویزه ی گوش می سازیم.
این گونه شاعران هنر را وسیله ی کسب حُطام دنیاوی قرار نداده بلکه هنر خود را وقف خیر و سعادت انسان ها کرده و در راه اسلام و پیشرفت انسانیت و بیدار کردن وجدان های خفته به کار گرفته اند و خواسته اند که انسان ها را به هدف عالی انسانی برسانند و به انسان ها بگویند:
جهان را نه بر بیهده کرده اند ترا نَز پی بازی آورده اند
شاعران متعهّد خود را در قبال جامعه مسؤول می دانند و اوضاع و احوال جامعه را در اشعار خود منعکس می سازند و اوضاع زمانه را در شعر خود به پرده ی تصویر می کشند.
اینان هدف والایی را دنبال می کنند و می خواهند که انسان ها را به خیر و سعادت رهنمون باشند، اینان در پی آن نیستند که از زر، آلات خوان بسازند، اینان می دانند که هنر وقتی برای تکسّب باشد زود از میان می رود و تأثیری ندارد و زائل می گردد.
هنری که برای دریافت صله باشد و جهت تأمین معاش،دیرپا نیست،هنری است اشرافی،توده ی مردم را با آن کاری نیست.
آنان که برای امیال نفسانی خود و برای رسیدن به زندگی مرفه و به دست آوردن ثروت کلان ،شعر سروده اند و با آفرینش هنری و تقدیم آن به اشراف و درباریان، به جاه و مقام رسیده اند، شعرشان دیرپا نبوده است.
اینست که می گوییم: اساس ادبیّات تکسّبی، مدح سلاطین و امراء و وزراء و ثروتمندان است، اینان در برابر هر قطعه مدحی و گاه بیتی، صلاتی دریافت می کردند و ناشایستی را شایسته جلوه می دادند.
شاعران متعهّد، پس از گذشت قرنها، نامشان در یادها مانده؛ زیرا آنان بیش از هر کس و هر چیز به انسان و انسانیت و انسان دوستی، علاقه نشان داده و در آثارشان از انسان، سخن گفته شده، شعرشان به جامعه تعلّق داشته، دردها و مصائبی که بر انسان ها وارد می شده، باز می گفته اند و با همگان همدرد بوده و در غم و شادی انسان ها شریک.
شاعران متعهّد می کوشند که نوع دوستی و همدلی و محبّت را در دیگران برانگیزند و نسبت به تمام موجودات عالم هستی، مهربان باشند.
شاعران متعهّد در سرودن شعر و ایجاد یک اثر هنری، هدفی جز پیشرفت بشریّت ندارند و می خواهند به انسان ها اندرز دهند، انسان ها را راهنمایی کنند، حُکّام و امراء را به صلاح و سداد، هدایت کنند، اینان می خواهند جامعه ای را پی ریزی کنند که بنیان آن بر عدل و داد، استوار باشد، اینان چشمداشت مادّی از هنر خود ندارند،در فکر گرفتن خلعت و دریافت جایزه و صله از طرف امیر و حاکم نیستند، می خواهند سیمای یک انسان آرمانی را ترسیم کنند و انسان ها را به شایست ها فرا خوانند و از ناشایست ها دور سازند.
شاعر متعهّد به وظائف سنگین خود آگاه است و بدان عمل می کند و به مدح جبابره و طواغیت زمان نمی پردازد، با ظالمان و ستمگران بیعت نمی کند و از گفتن حقیقت ابائی ندارد و به صراحت آنچه را می خواهد، در شعرش می گوید. او در شعرش به عالمان غیرعامل که به علم خود عمل نمی کنند می تازد، او می داند که:
«کَبُرَ مَقتا عِندَ اللّهِ اَن تَقوُلوُا مالا تَفعَلونَ» (سوره ی الصّف/ 3)
شاعر متعهّد شعرسرایی را برای تفنّن و سرگرمی، نمی خواهد، او متعهّد است و ندای وجدان عصر خود. شاعر متعهّد، گفتار را با کردار همراه کرده و با تدلیس و تزویر و نیرنگ به نبرد می پردازد، در شعر شاعر متعهّد، اندیشه موج میزند و از تصورّات و خیالات واهی بیزار است، او آدمی را به تعقّل و تدبّر فرامی خواند و در جهان تعمّق می کند و فضیلت انسان را بر دیگر موجودات، در پرتو خرد او می داند.
شاعر متعهّد، در لجن زار دربارها فرو نمی رود و در منجلاب مدح گویی و صله گری و خلعت یابی، غرق نمی شود و زبان را به مدح ظالمان نمی آلاید، او می داند که:
می بلرزد عرش از مدح شقّی بدگمان گردد ز مدحش متّقی (مثنوی معنوی، مولوی، چاپ کلاله خاور، تهران، ص 7)
همان گونه که پیامبر اکرم (ص) گفته است:
«اِذا مُدحَ الفاسِقُ غَضِبَ الرَّبُّ وَ اهتزَّ لذلک العرشُ» (سیوطی، جامع الصغیر 131/1 حدیث شماره ی 856)
شاعر متعهّد درد انسان ها را احساس کرده و خود را شریک آلام و مصائب آنان می داند و برای آگاهی انسان ها تلاش می کند و می کوشد تا انسان ها را از ورطه ی جهل و نادانی رهایی بخشد، تا وظیفه ای که بر عهده دارد، ادا کند. او با سرودن شعرش فهم و شعور مردم را نسبت به مسائل بالا می برد و انسان ها را به کسب علم و معرفت، تشویق می نماید و می داند که آدمی، چون آگاه شود، دیگر نمی توان به سادگی او را تحت سیطره در آورد و از او بهره کشی کرد، او می داند که یکی از مصیبت های بزرگ بشر، در طول تاریخ، جهل و نادانی او بوده که زورگویان و چپاول گران با استفاده از آن، هستی انسان ها را تباه کرده اند، او کسب علم و معرفت را در هر شرائطی برای مسلمان ضروری می داند و هیچ چیز را مانع از علم آموزی مسلمانان نمی داند و به آنان توصیه می کند که برای کسب علم، تلاش کنند.
شاعر متعهّد آزاداندیش است و آزادانه به بیان افکار خود می پردازد و از هیچ کس هم، هراسی به دل راه نمی دهد و ظلم و جور عمّال حکومت را تخطئه می کند و با ظلم و تباهی مبارزه می کند. ساکت نمی نشیند و تنها نظاره گر اوضاع نیست بلکه زبان به طعن و سرزنش می گشاید و حکومت ستمگر را به باد انتقاد می گیرد و حقیقت را می گوید و گرسنه زیستن را بر طعام یافتن از دست فرومایگان، ترجیح می دهد.
شاعر متعهّد، اغراق و مبالغه ی بیش از اندازه، در سخنش نیست تا ممدوح را به اَعلی عِلیّین ببرد و نُه کرسی فلک را زیر پای بگذارد تا به رکاب ممدوح خود بوسه زند و با تملّق و چاپلوسی او را از خود خشنود سازد، بلکه او، حاکم عدل پرور را که به فکر اصلاح کار مردم است و صفات نیک و شایسته دارد، می ستاید و امراء و بزرگانی را که دارای این گونه صفات نیستند، نکوهش می کند.
شاعر متعهّد، برای ممدوح، عمر هزار ساله آرزو نمی کند و آن را امری باطل می داند و می گوید:
هزار سال نگویم بقای عمر تو باد که این مبالغه دانم ز عقل نشماری (کلّیات سعدی، ص 695)
البته همه می دانیم که مدّاحی و ستایشگری، در اسلام منع شده و پیامبر اکرم (ص) هم گفته است:
«اُحثُوا الُّرابَ فی وُجُوهِ اَلمَداحینَ» (3) (رک: سیوطی، جامع الصغیر 41/1،حدیث شماره ی 234)
ُولی باید دانست که در اسلام، مدحی منع شده که با حقیقت و واقعیّت، مغایر باشد و گرنه مدح کسی که جامع صفات حسنه باشد و دارای فضائل انسانی، اشکالی به وجود نمی آورد بلکه این گونه ستودنها، دیگر انسان ها را به کار نیک انجام دادن، تشویق و ترغیب می کند.
بخشی از ادبیات متعهّد فارسی به مدح پیامبر اکرم (ص) اختصاص یافته و شاعران با بهترین توصیفات و نیکوترین اشعار به ستایش آن بزرگوار، پرداخته اند.
مثلا سنائی در قصیده ای در بحر رجز مُثمن سالم گفته است:
اَحسَنتَ یا بَدرَ الدُجی لبّیکَ یا وَجهَ العَرَبِ ای روح تو خاقان (4) روز، وی موی تو سلطان شب
نورالدین عبدالرحمن جامی، شاعر عارف عالیقدر قرن نهم هجری در نَعت پیامبر اکرم (ص) اشعار فراوانی سروده است:
ای بُرده ز آفتاب به وجه حَسَن سَبَق قُرصِ قَمَر به معجز دست تو گشته شقّ
تاجی ز عکس طلعت و تاری ز طُرّه ات صبح اِذا تنفی و لیلِ اِذا غَسَق
(کلّیات جامی، انتشارات هدایت، تهران، ص 10)
و هم در قصیده ی دیگر نیز گفته است:
ماء معین چیست خاک پای محّمد حَبل مَتین رِبقه ی ولای محمّد
خلقت عالم برای نوع بشر شد خلقت نوع بشر برای محمّد
جان گرامی دریغ نیست ز عشقش جان من و صد چو من فدای محمّد
(کلّیات جامی، ص 11)
پی نوشت ها :
1- یعنی: آیا ما خدایان خود را به خاطر شاعر دیوانه ای رها کنیم؟!
2- الّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذکروا الله کثیراً و انتصروا من بعد ماظُلِمُوا ... سوره ی الشعراء/ 227
3- در چهره ی ستایشگران خاک بریزید [=بپاشید]
4- خاقان روز، کنایه از آفتاب، سلطان شب کنایه از ماه.