رشد و تکامل رسانه های تکنولوژیک و مدرن مانند سینما و تلویزیون و حد تأثیر آنها به گونه ای است که به زعم برخی از افراد نسل های جدید صرفاً محصول محتوای این رسانه ها نیستند بلکه نتیجه ماهیت آنها محسوب می شوند. لذا مشکل جوامع سنتی مانند ایران با شناخت این گونه واسطه ها و بکارگیری آنها در جهات مثبت حل نمی شود بلکه لازم است در ماهیت این گونه رسانه ها نفوذ کرد.
مک لوهان معتقد است از آنجا که وسایل ارتباطی توسعه حواس آدمی است پس تصمیم انسان بسته به اینکه از کدامیک از وسایل ارتباطی استفاده کند و کدامیک از حواس خود را توسعه دهد، کلیه خصوصیات فکری و رفتاری او و محیطش را عمیقاً تحت تأثیر قرار می دهد و باعث می شود که درک متفاوتی از جهان هستی پیدا کند.(2)
همانطور که مارکس، اقتصاد و فروید جنسیت را محور تحولات می دانستند مک لوهان سیستم ارتباطات و وسایل ارتباطی را منشاء تحولات می داند. او معتقد است که وسایل ارتباطی محیط را تغییر می دهند و در نتیجه رابطه و نسبت معینی از ادراکات حسی را در ما به وجود می آورد. مضاقاً اینکه هرگاه این نسبت و رابطه حواسی بر هم بخورد، خود انسان تغییر کرده متحول می شود بدینسان باید گفت که وسایل ارتباطی جدید تنها رابطی بین انسان و طبیعت نیست بلکه طبیعت انسان جدید است.(3) برطبق این آراء فرهنگ جوامع مبتنی بر رسانه هایی که پدید می آیند دائمًا در حال باز تعریف شدن هستند. همانطور که مشاهده می شود رویکردی که برخی از صاحب نظران به رسانه ها خاصه رسانه های مدرن دارند بحثی معرفت شناختی است و نه مهارت در بکارگیری مکانیکال ظرفیت رسانه ها در جهت انتقال محتوا. به تعبیر دیگر هر رسانه ای کماً و کیفاً رابطه و نسبت معرفت شناختی خاصی با محتوا پیدا می کند. به بیان دیگر ماهیت این رسانه ها در «ماهیت» و «حقیقت» موضوع مورد انتقال تصرف می کنند. دراینجا همانطور که مک لوهان می گوید رسانه مهمتر از پیام می شود.
پستمن اعتقاد دارد وسایل ارتباطی بر جهان بینی و نگرش انسانها بسیار مؤثر می باشند و این وسایل ارتباط جمعی و رسانه ها هستند که کمیت و کیفیت معنا و مفهوم را تشکیل می دهند. به تعبیری فرهنگ به معنای مجموعه ای از معانی و مفاهیم ارزشی، نتیجه کیفیت و ماهیت رسانه ها هستند.
او استدلال می کند که هر وسیله ارتباط جمعی از نوعی بازتاب برخوردار است. هر وسیله و ابزاری، صرف نظر از چارچوب محدود و کاربرد اولیه آن، این قدرت را دارد که از محدوده نخستین جدا شود و سیطره خود را در چارچوبی نوین و غیرقابل پیش بینی گسترش دهد. این نقش تا آنجا پیش می رود که نه تنها دربرداشت و استنباط ما از مفاهیمی مانند نیکی و پارسایی و زیبایی اثر می گذارد بلکه حتی بالهای تأثیر خود را بر نوع و چگونگی برداشت و بیان ما از هستی و حقیقت می گستراند. به بیان دیگر رسانه ها ماهیتی معرفت شناختی دارند که بر ادراک ما از هستی تأثیر می گذارند. پستمن همچنین معتقد است که معنای کلمات مهم توسط تکنولوژی جدید تغییر می یابد، بدون آنکه ما اصلاً متوجه این تغییرات شویم. او برای مثال به «کلمه مناظره» اشاره می کند که توسط تلویزیون آمریکا تغییر کرده است. به نظر او رسانه هایی مانند اینترنت و تلویزیون که در دوران تکنوپولی که دوره حاکمیت تکنولوژی است حضور پیدا می کنند به جای معنازایی، از معناها معنا زدایی می کنند. در نتیجه ادبیات از ادبیت تهی می شود و از این رو دموکراسی که بر گفت و گو و ادبیت استوار است نامتحقق می ماند.(4)
تبعات منفی بسیاری از رسانه ها در کشورهای غربی بخصوص آمریکا به گونه ای است که منجر به شکل گیری دیدگاههای بشدت بدبینانه در بین برخی از صاحب نظران و فلاسفه شده است به عنوان مثال «بودریار» معتقد است: «اینک رسانه ها چیزی نیستند جز ابزارهای شگفت انگیز برای بی ثبات کردن حقایق و واقعیات مربوط به تمام حقایق تاریخی و سیاسی. اعتیاد ما به رسانه ها بر اثر شوق ما به فرهنگ و اطلاعات نیست، بلکه در نتیجه ی معکوس سازی معنای حقیقت و بیهودگی و در واقع انهدام این اصل توسط رسانه هاست.»(5)
ازنظر پستمن باید به شدت نگران تأثیر رسانه های جدید بر ساختار روابط انسان ها و حوزه ی تفکر اندیشه و افکار عمومی بود. به نظر او رسانه این قدرت را دارد که حقیقت را دگرگون سازد. متأسفانه انسان به ندرت متوجه این واقعیت می شود که این وسایل ارتباطی تا چه حد در جهان بینی و نگرش او مؤثر می باشند.(6)
مک لوهان می گوید: وسایل ارتباطی بر ما تأثیر می گذارند و نتایج آنها از جهات شخصی، اجتماعی سیاسی، روانی، اقتصادی، اخلاقی و قومی به قدری عمیق است که هیچ گوشه از جسم و روان ما را دست نخورده باقی نمی گذارد.(7)
پستمن در قبال برخی از افرادی که منتقدانه به حرفه های او گوش می کنند، می گوید البته انتظار من این نیست که همه تلویزیون ها را خاموش کرد و همه کامپیوترها از کار بیفتند. موضعی کاملاً واقع گرایانه تر باید گرفته شود. ما باید به تقدس و الوهیت تکنولوژی بی اعتقاد شویم. چرا که اگر تعریف «پل تیلیچ» که خدای هر فرد مهم ترین خواسته و توجه اوست را بپذیریم بنابراین خدای فعلی آمریکایی ها تکنولوژی است. منظور از تکنولوژی، صرف ماشین آلات نیست. بلکه نظامی از اعتقادات است که متشکل از جهان اندیشه های تکنولوژیک است. این نظام اعتقادی به منزله این اعتقاد است که هدف اولیه بشر کارایی است و اینکه محاسبات تکنولوژیک همواره برتر از قضاوت های انسانی است و این اعتقاد که آن چه قابل اندازه گیری نیست وجود ندارد... .
همانطور که اشاره شد یکی از مهم ترین رویکردها به رسانه های مدرن که مطمح نظر صاحب نظران رسانه و فیلسوفان رسانه واقع شده معرفت شناسی تلویزیون است.
در معرفت شناسی به بررسی مبانی ادارک، نحوه اداراک ابراز شناخت، سرچشمه های علوم و غیره، می پردازد. همچنان که ادراک ناشی از حواس با ادراک ناشی از عقل با یکدیگر متفاوت بوده و آن دو با ادراک اشراقی متفاوتند بر همین منوال می توان گفت اداراک حقیقت، در رهگذر هر رسانه ای چه بسا با یکدیگر متفاوت باشد. این خصلت ذاتی رسانه است که تا حد زیادی ماهیت حقیقت را بر ما آشکار و یا محجوب می کنند. به عنوان مثال برخی از صاحب نظران رسانه در رویکرد به تلویزیون به مثابه ماهیتی معرفت شناختی(اپیستمولوژیک)(8) معتقدند رسانه تلویزیون کیفیتی خاصی از معرفت را می تواند منتقل کند. لذا وقتی تلویزیون جای رسانه های دیگر مانند کتاب که کماً و کیفاً با تلویزیون قابل قیاس نیست بنشیند فرهنگ خود به خود به سمت سطحی شدن می رود. اصولاً ماهیت و ذات تلویزیون اقتضاء سطح خاصی از معرفت را می کند که این سطح، سطح عمیقی نیست.
پستمن در این ارتباط می گوید در این جا [آمریکا] ما با تلویزیون نه به عنوان یک تکنیک بلکه به عنوان ابزاری با تمایل و گرایش ذاتی خاص و جهت دار روبرو هستیم.
همانطور که مشاهده می شود رویکرد برخی از محققین به تأثیرات مثبت و منفی رسانه ها(چه رسانه های سنتی و چه رسانه های مدرن) صرفاً از زاویه محتوای مورد حمل این رسانه نیست. بلکه تأثیراتی است که مستقیماً از ساختار و ذاتیات رسانه ها منشاء می گیرند به تعبیری ساختار و ذات این رسانه ها حامل نوعی و سطحی از پیامند که مبتنی بر خصوصیات معرفت شناختی رسانه هاست.
بر سیاق مطالعات معرفت شناختی لازم است که نسبت به رسانه های سنتی تبلیغ مطالعات عمیقی انجام شود تا حداقل بدانیم با منسوخ شدن فلان رسانه سنتی چه نوع و چه سطحی از حقایق امکان ابلاغی خود را از دست می دهد. در ضمن لازم است به موازات نسبت به مطالعات رسانه های مدرن با رویکرد معرفت شناسی اقدام کنیم تا حداقل بر ما آشکار شود که فلان رسانه مدرن تا چه حد استعداد انتقال مفاهیم ارزشی ما را دارا می باشد و تا چه اندازه ناتوان است. جالب است اینگونه مطالعات سالهاست که در غرب رایج است. به عنوان مثال گودی (Goody)در کتاب The Domestication Of The Savage mind به تأثیرات نوشتن و خواندن بر فکر و اندیشه و نیز نگرش انسان به جهان می پردازد. جولیان جانیس Julian Jaynes در کتاب خود(9) بر تأثیر قدرت کتابت و نگارش بر گویش انسان مطالعاتی انجام داده و اثر قرائت را بر شکل گیری ذهن و حافظه در حفظ و فراخوانی و بازخوانی اطلاعات با بررسی جامع و دقیقی تشریح می کند.
مطالعات و پژوهشهای «والتر اونگ» در مقاله The Presence Of Word (حضور کلمه) و مارشال مک لوهان در درک رسانه ها Understanding Medaتأثیرات ابزار ارتباط جمعی را بر رفتار و تعادل میان ارگانهای مختلف حس انسان مورد بررسی قرار می دهد. آلفرد نورث وایتهد(Alfered North Whitead) در سال 1938 شدیداً توصیه می کند که لازم است مطالعات گسترده و عمیق بر روی تأثیرات و دگرگونی هایی که از وسایل ارتباط جمعی نشأت می گیرند صورت پذیرد چه این وسایل بر سازمان دهی ارگانهای حواس پنج گانه انسان تأثیرات عمیقی دارند.(10)
پستمن معتقد است از آنجا که فرم و ساختار هر رسانه با انواع خاصی از پیام مناسبت دارد پس می توان گفت «تمامی مجموعه یک فرهنگ عبارت است از یک دسته بزرگ یا به عبارت دیگر مجموعه ای از تبادل و داد و ستدهای بی شمار که در قالب اشکال و فرم های سمبلیک و متفاوت صورت می پذیرد.»(11)
این ترجمان سخن مک لوهان است که می گوید »برای حصول به درک واضح و شناخت روشنی از یک فرهنگ باید به مطالعه ابزارهایی پرداخت که در آن فرهنگ برای تبادل افکار و مبادله پیام ها به کار رفته می شود.(12)
با مرور آراء صاحب نظرانی که معتقدند رابطه ای ماهوی بین محتوی و فرم ابلاغ آن وجود دارد به نظر می رسد که این اعتقاد وجود دارد که معنا و مفهوم، ماهیتی مجرد دارد و این رسانه ها هستند که متناسب با ظرفیت های معرفت شناختی این مفهوم مجرد را به شکل خود در آورده و به آن هیئت خاصی می بخشند. بنابراین محتوی و رسانه را نمی توان از هم تفکیک کرد.
آرکیبا لد مک لیش (Archlbald Mcleish)اعتقاد داشت که یک شعرنباید «معنی بدهد» بلکه باید عین معنا باشد. مک لوهان در جای دیگر می گوید: محتوای یک رسانه همواره رسانه ای دیگر است. اگر یک نقاشی یا یک تصویر فردی را در حال خوردن میوه نشان می دهد توضیح یا تفسیر از نقاشی به نوبه خود رسانه دیگری که همان کلام باشد را به خدمت می گیرد زیرا هر رسانه ای پیام یا محتوا را به شیوه متفاوتی ابلاغ می کند.
در ادبیات، تفکیک شکل از محتوا غیرقابل تصور است. محتوای نمایشنامه «هملت» را می توان در خلاصه یک نمایش دبیرستانی هم یافت اما کسی نمی تواند ادعا کند که نمایشنامه «هملت» با خلاصه اش یکی نیست مگر از لحاظ شکل. محتوای تابلوی «مریم» اثر را فائل نقاشی بزرگ قرن 16 ایتالیا و با تصویر یک کارت پستال یکی است، اما چرا این دو نظر ارزشهای هنری و زیبایی شناختی با یکدیگر قابل قیاس نیستند.
اصطلاحات فرم و محتوا در رسانه دو اصطلاح وابسته به هم هستند که سودمندی تفکیک موقتی آنها از یکدیگر، به قصد بررسی موشکافانه تر جنبه هایی خاص از هنر است و الا مگر می شود که فیلم«روح هیچکاک» را بدون درک تصاویر پیچیده آن دریافت.(13)
لذا چنانچه فرم ابلاغ با واسطه بدرستی انتخاب و بکار گرفته شود خود آن فرم و واسطه ابلاغ خود دارای ارزشی محتوایی خواهد بود.
مطالعه در ماهیت رسانه های مدرن که نتیجه بسط و گسترش تکنولوژی است چند دهه است که بطور جدی دنبال می شود. اینک تبلیغ مؤثر محتوی، بستگی تام به ایجاد نسبت درست با ماهیت رسانه ها ی مدرن و نسبت ظرفیت های معرفت شناختی این رسانه با حقایق جهان امروز پیدا کرده است. رسانه های مدرن که بر ماهیت تکنولوژی بنا شده اند با چه نوع از حقایقی نسبت دارند سؤال اینجاست. آینده ای که نتیجه تأثیر ابزارهای تکنولوژیک و بخصوص تکنولوژی ارتباط است. چگونه خواهد بود آیا تأثیرات روز افزون آنها در جزئیات زندگی انسان سبب توسعه سعادت اجتماعی و فرهنگی خواهد شد و یا برعکس موجبات زوال هویت انسانی را به دنبال خواهد داشت.
می توان گفت ریشه تاریخی ادبیات انتقادی در این خصوص به اواخر قرن 19 بازمی گردد یعنی زمانی که علم سالاری رفته رفته تماماً به زیر سؤال رفت و امید به علم و تکنولوژی به مثابه قویترین مفتاح در فتح درهای بسته آرزوهای بشری کم کم رنگ باخت. هنرمندان شاید اولین گروه از اندیشمندان بودند که نسبت به حاکمیت مطلق علم بر تار و پود زندگی بشری و حتی گرایشات ذوقی و زیبایی شناسی شوریدند. گروه پست امیرسیونیستها را شاید بتوان اولین نحله ای دانست که کوشیدند از چنگ این حاکمیت بگریزند. در بعد فلسفه، نتیجه شاید نخستین فیلسوفی بود که پایه گذار چنین اندیشه انتقادی در حوزه فلسفه شد و در ادامه دیدگاه او ادبیات گسترده ای شکل گرفت که بعضاً از آن به پست مدرنیسم یاد می شود. از آن زمان ادبیاتی انتقادی نسبت به حد و حوزه تأثیر رسانه های منتج شده از علم و تکنولوژی شکل گرفت. با گسترش روز افزون تلویزیون از دهه پنجاه در قرن بیستم میلادی به این سوء رسانه تلویزیون و معرفت شناسی آن کانون توجه صاحب نظران قرار گرفت. سؤال این بود آیا معرفت شناسی تلویزیون تکافوی حقایق بنیادین و بعضاً مقدسی که قبلاً از طریق واسطه های سنتی دیگر مانند کتاب منتقل می شد را می کند. آیا گسترش تلویزیون و جایگزین کردن این رسانه به جای رسانه های سنتی، فرهنگ انسانی را به سطح گرایش نخواهد داد. آیا می توان از طریق تلویزیون حق مطلب دینی و قدسی را ادا کرد؟
پستمن معتقد است: تلویزیون حتی در امر مذهب به دور از هرگونه مصلحت اندیشی و توجه ویژه، آن را به عنوان سرگرمی نشان می دهد. و نگران توهین به مقدسات نیست. در حقیقت در اینجا «صحبت از توهین به مقدسات نیست. موضوع به مراتب وقیحانه تر از آن است. در اهانت به مقدسات، در هر حال صحبت بر سر قدرت و ارزش یک نماد است.
نقش و تأثیر ژرف ماهیت فرم و رسانه در شکل دهی به محتوا بقدری است که برخی معتقدند جهان و انسان جدید از یک نظر محصول رشد و گستردگی وسایل ارتباط جمعی مدرن هستند. اینک وسایلی مانند تلگراف، تلفن، رادیو، تلویزیون، کامپیوتر که رهاورد علم و تکنولوژی اند ماهیت جهان جدید را شکل داده اند.
جی، بی، پریستلی در کتاب «سیری در ادبیات غرب» اختراع چاپ را آغاز رنسانس می داند. زیرا چاپ تکثیر علم و مردمی کردن دانش را در پی داشت و سبب شد تا علم و تفکر از تیول کلیسا و اشراف بدر آید. و همین عمومی شدن تفکر سبب شکل گیری رنسانس گشت.(14)
جیمیز لال معتقد است:«خاستگاه رسانه های نوین غرب را می توان در اختراع نخستین فن آوری ارتباطات همگانی یعنی دستگاه چاپ دستی در اروپای سالهای میانی سده ی پانزدهم یافت... با ظهور دستگاه چاپ، جامعه ی انسانی شاید برای نخستین بار در تاریخ با اشتیاق، کارگزاری غیرمذهبی برای دگرگونی اجتماعی برگزید و به آن اجازه داد تا بر پایه ای پایدار و سامان مند در عمل، همه ی جنبه های زندگی خود را دگرگون سازد.»(15) نیل پستمن معتقد است لوترضد کاتولیک، تکنیک چاپ را یک هدیه الهی می دانست که می توان به وسیله آن عقاید پرتستانهای ضد کاتولیک را به میزان گسترده نشر داد. اما لوتر نمی دانست که همین مسئله سبب تفرقه هر چه بیشتری در مسیحیت خواهد شد.(16)
پریستلی معتقداست اگر دنیای مسیحیت با تکنولوژی چاپ برخورد آگاهانه تری می کردند می توانست حاکمیت خود را تا حد زیادی حفظ کنند.(17) همانطور که مشاهده می شود با هر واسطه ای نمی توان هر محتوایی را منتقل کرد.
نگرانی از سیطره تکنولوژی از قرن 19 در بین هنرمندان، صاحب نظران و فلاسفه قابل ردیابی است. ویلیام موریس (18)و جان راسکین(19) و حتی هگل هنگامی که از مرگ هنر دم می زنند نمونه ای از این نگرانی ها را به نمایش می گذارند. در ادامه نیز افرادی مانند لوئیس مامفورد(Lewis Mumfard)و ژوزف وود گراچ(Joseph Wood Krutch)، هایدگر و دیگران نیز چنین نگرانی هایی را ابراز کردند.
شووان از ماشین زدگی که تبلور سیطره تکنولوژی است تحت عنوان شر بزرگ اجتماعی و سیاسی غرب نام می برد. او معتقد است حرف زدن از بهره گیری عاقلانه از ماشین و خدمت کردن آن به روح و روان آدمی، بشدت پوچ و بی اساس است. این در طبیعت ماشینی کردن است که انسانها به بردگی ماشین درآیند و به کلی در آن هضم شوند به گونه ای که دیگر هیچ چیز انسانی، هیچ چیز مافوق سطح حیوان، و هیچ چیز غیر جمعی درایشان باقی نماند. بشر روزگاری ماشین را خلق کرد، در انتها به مخلوق ماشین تبدیل خواهد شد.(20) هربرت مارشال مک لوهان، نیل پستمن و دیگران این نگرانی ها را از زاویه رسانه های تکنولوژیک که به ارتباطات جمعی معنای دیگری بخشیده اند بیان کرده اند.
پستمن معتقد است که رسانه ها تکنیک های بی طرفی نیستند که با هر محتوایی رابطه علی السویه ای داشته باشند. او برای مثال می گوید «کتابت»یک تکنیک و فن بی طرفی نیست که فواید و مضرات آن بستگی به نوع استعمال و کاربرد آن داشته باشد. او خوب می داند که نوع و روشی که در کاربرد یک تکنیک و فن موجود است، عمدتاً بستگی به ساختمان و ذات همان فن و تکنیک دارد؛ به عبارت دیگر نقش و کاربرد هر تکنیک از فرم آن نشئات می گیرد.(21) نیل پستمن، در کتاب «تکنوپولی در بررسی علل تاریخی و اجتماعی و سیاسی نظام موجود آمریکا که تحت سیطره تکنولوژی قرار گرفته معتقد است این وضعیت نتیجه حضور رسانه های تکنولوژیک است که فرهنگ دینی قرون وسطایی را مبدل به فرهنگی کرده که خدا جایش را به تکنولوژی داده است. وی در این بررسی از تقابل دو فرهنگ سخن می گوید:الف) فرهنگ مذهبی که در قرون وسطی و پیش از آن وجود داشته و سرانجام به نظام تکنوپولی می رسد. ب) نظام و فرهنگ تکنوپولی که همان تقابل علم و دین است که با پیشرفت علم و تکنولوژی، دین صحنه های زندگی را ترک می کند و آن را به تکنولوژی می سپارد. نویسنده چنین نظامی را توضیح داده و مشخصاتی برای آن ذکر می کند. به نظر او تکنولوژی می کوشد جای خدا را بگیرد و شعار آن کارایی و دقت و عینی بودن است افراد این نظام در عین حال که در زمینه های تحصصی کار می کنند و از سایر مسائل هیچ نمی دانند برای رفتارهای خود معنا و مفهومی پیدا نمی کنند و به پوچی می رسند. مسائل تکنیکی جنبه های اجتماعی و روانی و اخلاقی جامعه را تحت کنترل خود درآورده. گناه و بدی جای خود را به انحراف اجتماعی داده و نظام خانواده ها متلاشی گشته است؛ آداب و سنن دینی به دور افکنده شده و عینیت های آماری جای آن را گرفته است در این نظام مرز بین قداست و اهانت به مقدسات از بین رفته است...سپس برای رهایی از این اوضاع نابود کننده پیشنهاد می کند که نظام اخلاقی و ایمنی جامعه متحول شود و از متون مذهبی و سنن و آداب استفاده گردد و این کارها را باید کسانی به عهده گیرند که مولف، آنان را پیکار گران صحنه نبرد می نامد و سپس نقطه شروع را در تحول نظام تربیتی جستجو می کند.
«تکنوپولی لغت ابداعی پستمن مرکب از لغت تکنولوژی و مونوپولی است که انحصار گرایی و سیطره تکنولوژی را گوشزد می کند. او می گوید که رسانه های تکنولوژیک مانند تلویزیون، رادیو، ماهواره و کامپیوتر سبب شده تا ارزش های انسانی نقش تعیین کننده خود را از دست بدهند.»(22) او می گوید:«نظام تکنوپولی یعنی: نظامی که در آن جامعه ی انسانی، سیستم ایمنی و قدرت دفاعی خود را در برابر تهاجم سیل اطلاعات از دست داده است. به زبان دیگر جامعه ی تحت حاکمیت این امپراطور به نوعی بیماری به نام ایدز فرهنگی مبتلا شده است.(23) پستمن در مورد تأثیر افسار گسیخته تکنولوژی بر فرهنگ انسانی نگران است و می گوید: وقتی از جامعه ی ابزارآلات هنگامی که تکنیک بار ایدئولوژیک پیدا می کند و خود تبدیل به ایدئولوژیک می شود با عنصر سنت و فرهنگ تعارض پیدا می کند و در این میدان نابرابر، فرهنگ تسلیم می شود.
هر وسیله ی تکنیکی و هر ابزاری از تکنولوژی و در یک کلام خود تکنیک، دارای ایدئولوژی است و نمی توان آن را خنثی و بی طرف انگاشت و انسان را بی قید و شرط، حاکم بر آن تلقی کرد».(24)
انسان معمولاً برای بیان اندیشه به آن شکل و فرمی از اشکال داد وستد آرا توسل می جوید که با نوع اندیشه و تفکر مورد نظرش هم سنخ و بالاترین قدرت تأثیر را با خود داشته باشد.(25) بدین معنی که ماهیت محتوی اگر با ماهیت رسانه در تعارض باشد محتوی بدرستی منتقل نخواهد شد. فرهنگ سنتی ایران که با محوریت مذهب شکل گرفته در روند بسط و تکامل خود، رسانه هایی را برای تبلیغ آموزه های خود خلق کرده که چون برآمده از ذات مذهبی محتوی بوده اند لذا با محتوی تعارض بنیادین ندارند و به راحتی و بدرستی محتوا را منتقل می کنند. به تعبیری رسانه ها صورت زیبایی شناختی مفاهیم یا محتوی هستند. در اینجا قول معروف مارشال مک لوهان به ذهن متبادر می شود که رسانه همان پیام است.
واقعیت این است خصوصیات معرفت شناختی و زیبایی شناختی رسانه های سنتی در تاریخ فرهنگی ایران به گونه ای شکل گرفته بود که می توانست جهان اسطوره ای و سمبلیکی ای که نتیجه حضور دین و فضای قدسی بود را منتقل کند. اما رسانه های تصویری مدرن مانند سینما و تلویزیون می کوشد همه مفاهیم را اولاً به تصویر متنزل کند و در ثانی عمق معنا و مفهوم را به سطح تنزل دهد. پستمن می گوید:«من معتقدم جامعه ی ما زمانی به «نقطه بحرانی» رسید که وسایل ارتباط جمعی الکترونیکی خصلت های جهان سمبلیک ما را به نحوی بارز و غیرقابل برگشت دگرگون ساختند. ما امروز به فرهنگی تعلق داریم که معرفت شناسی و اطلاعات و ایده ها و اندیشه هایش را به جای آنکه از کتاب و چاپ بگیرد از تلویزیون می گیرد و آن را فقط به وسیله ی تلویزیون شکل می دهد. تردیدی نیست که هنوز هم کتاب خوان وجود دارد و هنوز هم کتاب چاپ و نشر می شود و خواهد شد، ولی کاربرد و نوع بهره گیری از این دو، نسبت به گذشته، تغییر یافته است.» او می خواهد نشان دهد از زمانی که تلویزیون جایگاه محوری پیدا کرده و باعث شده است که کتاب به حاشیه برود، حقیقت، ارزش های اساسی اندیشه، وضوح و محتویات افکار عامه رو به ویرانی و نابودی رفته است.(26)
برخی معتقدند معرفت شناسی منتج از تلویزیون پست تر از معرفت ساخته و پرداخته ی چاپ و کتاب است. و حتی معرفت ناشی از تلویزیون را گاه خطرناک و در ستیز با عقل و اندیشه ارزیابی می کنند.
بنابراین بحث صرفاً بر سر محتوا نیست که زمانی توسط کتاب و سایر رسانه ها ابلاغ می شد و اینک عمدتاً توسط تلویزیون منتقل می شود بلکه مسئله اصلی انحطاط و زوال یک نوع از معرفت شناسی مبتنی بر رسانه های سنتی مانند چاپ کتاب و به جای آن طلوع و رشد معرفت شناسی دیگر که مبتنی بر تلویزیون است، لذا حقیقت تابع متغیری است از تأثیری که رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی بر جای می گذارند.»(27)
همانطور که مشاهده می شود مسائلی از این دست که در مقوله فلسفه رسانه ها و تلویزیون بصورت عام مطرح است، منحصر به جوامع صنعتی و یا جوامع سنتی مانند جامعه ایران نیست. در حقیقت در رهگذر حضور رسانه های تکنولوژیک و مدرن هم جوامع کاملاً صنعتی مانند آمریکا و هم توسعه نایافته و یا نیمه توسعه یافته مانند ایران متأثر می شوند.
فراموش نمی کنیم رادیو و تلویزیون به مثابه مدیوم های نوین ابلاغ اینک در حد زیادی جای بسیاری از مدیوم های سنتی در کشور ما مانند مسجد و منبر، داستانها و پند واندرز بزرگسالان به کوچک ترها در اوقات فراغت در خانه، را گرفته است. اما اینک این تلویزیون است که جای بزرگترها را گرفته است. آیا این جانشین به همان اندازه بزرگترها، متعهد است. به اعتقاد راقم نسل های گذشته مثلاً اعضا یک خانواده چهره های همدیگر را بهتر می شناختند زیرا میزانسن خانواده دایره ای بود. افراد یک خانواده دور هم می نشستند و به هم می نگریستند و از مصاحبت یکدیگر لذت می بردند. تولد و شکل گیری بخش قابل توجهی از ادبیات شفاهی ما نتیجه این وضعیت بوده است. تلویزیون، میزانسن سنتی دایره ای را تبدیل به میزانسن مثلثی کرده و همگی خانواده در یک نظم مثلثی که رأس آن را تلویزیون اشغال کرده می نشینند و مانند یک قبله به این جعبه جادو اقتدا می کنند. بسیار پیش آمده است که چنانچه خانواده سر سفره شام، آن چنان سرگرم تماشای یک فیلم، یا یک مسابقه فوتبال و...شده اند که فراموش می کنند چه دارند میل می کنند. در هنگام تماشای تلویزیون گاه ما حرف های همدیگر را بدرستی نمی شنویم و فقط سرهای خود را تکان می دهیم که یعنی فهمیدم. در میزانسن های سنتی نگاهها در هم تلاقی می کرد دیالوگ بیشتر برقرار می شد و از این راه صمیمیت ها بیشتر می شد، سوء تفاهم ها کمتر و قهرها دوام نمی یافت. اما در میزانسن مدرن دیالوگ تبدیل به منولوگ شده و این تلویزیون است که منولوگ می کند و آنقدر جذاب حرف می زند که مخاطبین کمتر مجال می یابند با هم حرف بزنند. با توجه به کثرت شبکه ها و حضور ماهواره و دستگاه های مستقل نمایش فیلم(DvD Player&... )تمام اعضای خانواده در بسیاری از مواقع نمی توانند بر سر دیدن یک برنامه خاص به توافق برسند و لاجرم ضرورت تهیه چند گیرنده پیش می آید و هر کس می کوشد در اتاق خودش گیرنده ای مستقل داشته باشد و همین امر خطر گسست خانواده را بیشتر می کند.
همانطور که مشاهده می شود این حجم از نقش رسانه مدرن مانند تلویزیون در شکل دهی به افکار و ساخت شخصیت آدم های اجتماع بسیار نگران کننده است. آن هم جامعه ایرانی که جامعه ای بشدت دینی و اخلاقی است. در حالیکه بسیاری از فیلسوفان رسانه معتقدند ذات این رسانه سکولار است و یا حداقل نسبت به محتوی موضعی خنثی دارد در حالیکه ذات بسیاری از مدیوم های سنتی ما ذاتاً دینی هستند. آیا باید تا این اندازه به تلویزیون نقش داد و از سایر مدیوم های سنتی غافل بود.
فرهنگ سنتی ما از طریق رسانه های مدرن در حال باز تعریف شدن است و چون یکی از کارکردهای رسانه هویت بخشی و یا باز تعریف هویت سنتی است که نتیجه فرهنگ سنتی بوده پس رسانه های مدرن در حال باز تعریف هویت نیز نیز هستند. خواه ناخواه این رسانه های مدرن خاصه تلویزیون جانشین بسیاری از مدیوم های سنتی فرهنگ ما شده است مانند بازیها و کتاب، گفتگو، مراسم مذهبی (منبرو...) هیئت های مذهبی دید و بازدید ها و غیره...در رسانه های شفاهی مانند شعر، گفتگو و...مفاهیم مجرد امکان بروز و جولان بیشتر دارند تا رسانه های تصویر محورکه ماهیت آن محدود کردن معنا و مفهوم است.
تلویزیون مرکز هدایت و کانون رهبری معرفت شناسی نوین شده است. لذا درک و استنباط و نیز برداشت جامعه و افکار عمومی از حقایق، از طریق و از دیدگاه تلویزیون شکل می گیرد و محک می خورد.(28) این در حالی است که تلویزیون در قبال مسایل جدی مانند مذهب، موضع جدی و مطلوبی ندارد. به قول برخی از صاحب نظران مانند پستمن که می گوید:«اگر تلویزیون فقط جنبه ی سرگرم کنندگی داشت، ارزش بحث و گفتگو نداشت. اما مشکل اینجاست که از هر موضوعی برای ساخت برنامه ی سرگرمی استفاده می کند.»(29)
مذهب محتوایی است که چنانچه از منظر سرگرمی به آن برخورد شود حقیقت قدسی آن با خطر تحریف روبرو خواهد بود. مبتذل ساختن مقدسات در تلویزیون منجر به مسخ و قلب حقیقت مذهبی خواهد شد. به تعبیری ممکن است ما با برنامه ای در تلویزیون روبرو شویم که ظاهر و موضوع آن مذهبی است اما از معنا تهی است و فقط جنبه سرگرم کننده گی دارد.«دانیل بورستین»در کتاب «رویای آمریکایی به کجا منتهی می شود» به همین موضوع پرداخته است. وی ضمن اشاره به آغاز دوران «انقلاب بصری» در اواسط سده ی 19، شرح می دهد که چگونه در جریان این انقلاب که عکسبرداری و تکثیر همه گونه تصاویر به مرور آسان تر می شد، راه دسترسی توده های مردم به عکس های مقدس و سمبلیک هموارتر می گرید... .از رهگذر چاپ و لیتوگرافی و فتوگرافی و بعدها از راه سینما و تلویزیون، سمبل های ملی و مذهبی تبدیل به اشیا و پیکرهایی شدند که با نگاه بی اعتنایی و اگر نگوییم تحقیر آمیز بیننده رو به رو شدند».(30)
پستمن در مصاحبه ای که با انجمن پروتستان های انجیلی داشته گفته است:«سبکی که تلویزیون از طریق آن برنامه اش را ارائه می دهد جنبه سرگرمی را در مردم تقویت و تحریک می کند. در مواردی نظیر سیاست، اخبار و بخصوص دین، این سبک می تواند به طور جدی خطرناک باشد، هنگامی که تلویزیون دین را به عنوان چیزی شبیه به «شوبرادوی»(31) معرفی می کند، ماهیت تجربه دینی را مخدوش کرده است».(32) فرهنگ سنتی ایرانی عمدتاً بر تعاملات شفاهی استوار بوده و در حالیکه تلویزیون مبتنی بر تصویر است و ذات تصویر تحدید کردن، خیال زدایی و به حداقل رساندن مشارکت مخاطب است.
طبیعت رسانه های سنتی ما بر دیالوگ و تعامل مبتنی است در حالیکه تلویزیون دیالوگ را به کمترین حد خود کاهش می دهد. «صاحب نظران بسیاری معتقدند تلویزیون به تنهایی نمی تواند از نظر فرهنگی وسیله ای کافی به شمار آید. به عنوان مثال جانشین کتاب شود. حتی برای برخی از منتقدان، تلویزیون تنها ارائه کننده ی یک فرهنگ پوچ سطحی و ناقص است... این عده تا آنجا پیش می روند که این وسیله ی ارتباطی را عاملی در ایجاد انحطاط ذهنی و تحمیق می دانند. اعضای مکتب فرانکفورت پیشگامان چنین انتقادهایی به رسانه ها هستند. آدورنو، یکی از اعضای مکتب فرانکفورت، آثار مخرب فرهنگ توده را که حاصل عملکرد وسایل پیام رسانی از جمله تلویزیون است مورد نکوهش قرار می دهد. به نظر او عادت به تماشای تلویزیون نوعی روانکاوی وارونه یا معکوس است، زیرا تماشاگر بدون آنکه خود متوجه باشد، تحت تأثیر پیام های ضمنی، یعنی افکار قالبی متناسب با انگاره های اجتماعی متحجر، قرار می گیرد و تلویزیون با تنزل کیفیت هنر به سطح کالای مصرفی، به جای رشد شخصیت تماشاگر، او را به وادی یکسانی سلیقه ها و ارزش های نازل می کشاند.»(33)
یکی دیگر از نقدهایی که برتلویزیون به مثابه یک رسانه بخصوص در ایران می شود این است که تلون و تنوع فرهنگی و سنتی را مبدل به یکنواختی و یکدستی می کند. از آنجائیکه برنامه های تلویزیون درایران عمدتاً بر زمینه ای از مدرنیسم شهری بدون ریشه تولید می شود، از رهگذر یکه تازی تلویزیون، ما با فرهنگ نوینی روبرو خواهیم بود که قهارانه فرهنگ سنتی و واسطه ها و رسانه های منتقل کننده آن را از میدان بدر کرده است در حالیکه این فرهنگ نوین خود دارای ریشه های، عمیق نیست. فرهنگ شهرستانها در ایران مملو از ضرب المثل است در حالیکه تلویزیون حضور آن را برنمی تابد
والتراونگ(Walter Ong) می گوید: ضرب المثل ها و اصطلاحات عامیانه را در یک فرهنگ شفاهی به هیچ وجه نباید دست کم گرفت و آنها را اجزای فرعی و کوچکی از زبان نگاشت که گه گاه به کار می آیند بلکه برعکس همین عناصر زنده زبان هستند که دائماً در اذهان حضور دارند و بذر اندیشه را باور می کنند. اندیشیدن و تدبر درباره یک موضوع نسبتاً پیچیده بدون کمک این امثال و حکم و اصطلاحات ممکن نمی شود زیرا همین ها هستند که اجزای سازنده بافت تفکر و اندیشه را تشکیل می دهد.(34) یکی دیگر از خطرات رسانه های تکنولوژیک انحصاری بودن اغلب این رسانه ها در دستان تعداد محدودی از کشورهای غربی است که سبب ترویج گسترده فرهنگ غربی و زدودن فرهنگ های سنتی و مذهبی می شود. ورود محصولات رسانه های غربی به کشورهایی مانند ایران سبب می شود تا ادبیات و گرایشات معرفت شناختی و زیبایی شناسی این رسانه ها تعمیم پیدا کند.
«جری ماند»(35) می نویسد«امروز فشار فرهنگ های مهاجم غربی باعث شده است که زندگی جوامع غیرغربی در جهت ها زمان ها و زمان بندی های کاملاً متفاوتی شکل بگیرد این مسأله حیات فرهنگ های غیرغربی را چون آداب و رسوم و روش های سنتی مردم آن ها را تغییر می دهد و تهدید می کند.(36)
حال با توجه به ماهیت تلویزیون آیا باید این ابزار قدرتمند را کلاً به کناری نهاد و یا اینکه راههای استفاده بهینه از آن را فرا گرفت.
همانطور که دیده شد ماهیت رسانه ها(و نه صرفاً محتوای حمل شده بر آنها) در شکل بخشی به فرهنگ هر قوم و ملتی نقش دارند. چه بسا بتوان کلیت یک فرهنگ را از رهگذر تکوین و تکامل رسانه ها مورد بحث قرار داد. در هر صورت فرهنگ سنتی ایران نیز متناسب با اقتضائات و نیازهای خود مدیوم ها و واسطه هایی را به کار گرفته است که برخی از آنها کاملاً ابداعی بوده و هیچ بدیلی در تمدنهای دیگر ندارد. از زمان افول و توقف فرهنگ و تمدن ایران اسلامی از اواخر صفویه بدین سو فرهنگ ایرانی ناتوان از اختراع مدیوم های جدید به سوی مدیوم های غربی که در رهگذر ارتباطات با اروپا به ایران وارد شده بود گرایش یافت از آن زمان تاکنون نحوه بهره برداری بهینه از این مدیوم ها یکی از موضوعات چالش برانگیز در ایران بوده است. در هر صورت از یک طرف واقعیت را نمی توان ندیده گرفت. مدیوم های مدرن که عمدتاً بر تکنولوژی استوارند و روز به روز توسعه بیشتری پیدا می کنند از غرب سرازیرند و با ورود به جوامع سنتی، مدیوم های سنتی را به چالش می گیرند و بر فرهنگ های سنتی است که بتوانند این رسانه ها را هر چه بیشتر در اختیار خود گیرند. از محسنات آنها به بهترین وجه بهره برند و از مضار آنها حتی المقدور بگریزند لذا این مسیری محتوم است و معقول این است که به جای نفی تکنولوژی های مدرن و گاه تأکید بی منطق بر امتناع ذاتی آنها در جهت فرهنگ سنتی باید راههای تصرف در ماهیت این رسانه ها را یافت و تاریخ نشان داده است که این مقصود امکان پذیر می باشد.
در پایان اینکه آیا می توان تمامی تبعات و محصولات دنیای نوین که نتیجه توسعه تکنولوژی است را به کناری گذاشت و به گذشته بازگشت؟ قطعاً پاسخ منفی است بنابراین باید راه تعامل بهینه را پیدا نمود در ضمن هیچ تحقیق عمیق و علمی ای در دست نیست که نشان دهد نتیجه عملکرد تکنولوژی و رسانه های تکنولوژیک سراسر نکبت و نقمت بوده است؛ و در نهایت آیا عملکرد رسانه های قدیم که در دنیای سنتی داشتیم سراسر نعمت بوده و موجد هیچگونه آسیبی نبوده اند واقعیت این است که تکنولوژی چه بخواهیم و چه نخواهیم سرنوشت محتوم دنیای نوین است. لذا با به رسمیت شناختن آن باید تمام تلاش ما در جهت همسو کردن آن با فرهنگ بومی شود. محور عمده مدیوم های سنتی در کشور ما بر اخلاق استوار بوده است. لذا چنانچه رویکرد اخلاق در تعامل با رسانه های مدرن را سرلوحه کار خود قرار دهیم به نظر می رسد که بتوان به چشم اندازی که از آن به «بومی سازی تکنولوژی»نام برده می شود نایل شد.
پی نوشت ها :
- رسانه (Medium)در این مقاله عبارت است از: هر ابزاری برای برقراری ارتباطات. رسانه حامل یا واسط پیام است، نک- فرد اینگلیس، نظریه رسانه ها، محمود حقیقت کاشانی، مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامه ای صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1377، چاپ اول، ص 37
2-نک: تهرانچیان، تیراژه، وسایل ارتباط جمعی از نظر مک لوهان، فارابی، 1367 و همچنین نگاه کنید مک لوهان، برای درک رسانه ها
3- نک: مک لوهان برای درک رسانه ها
4-Nieman Repart
5-See-www.iran-Newspaper.com
6- مارک پاستر، عصر دوم رسانه ها، غلامحسین صالحیار، انتشارات مؤسسه ایران، تهران، 1377، چاپ اول، ص 39.
7- پستمن نیل، زندگی در عیش، مردن در خوشی، صادق طباطبایی، انتشارات اطلاعات، تهران، 1378، چاپ سوم، صص 72و88.
8-Epistemology
9-The Origin Of Consciousness In the Breakdown Of the bicameral Mind
10- پستمن زندگی درعیش ص 342.
11- همان ص 70.
12- همان ص 73.
13- جانتی لویس، شناخت سینما، مترجم ایرج کریمی، تهران، روزنگار، 1381ص 4.
14- پریستلی، جی، بی- سیری در ادبیات غرب، ترجمه ابرهیم یونسی، تهران، امیرکبیر 1371.
15- لال. جیمز، رسانه ها، ارتباطات، فرهنگ: رهیافتی جهانی، مجید نکودست، انتشارات مؤسسه ایران، تهران، 1379، چاپ اول، ص 73.
16- پستمن، نیل، تکنوپولی: تسلیم فرهنگ به تکنولوژی، صادق طباطبایی، انتشارات اطلاعات، تهران، 1381، همان.
17- پریستلی، سیری در ادبیات غرب.
18-Willam Morris
19-John Ruskin
20-Schuon F, Spritual Perspective and Human Facts, trans, D.M, Matheson, Loudon,1953
#110@
21- پستمن، تکنوپولی ص 21.
22-www.Zeitoon.net.
23- نیل پستمن، زندگی در عیش، مردن در خوشی، ص 108.
24- ن، ص 17-15.
25- همان، صادق طباطبایی، انتشارات اطلاعات، تهران، 1378، چاپ سوم، ص 69.
26- همان، صص 105-1.
27- همان، ص 98.
28- همان، ص 184.
29- همان مأخذ، ص 199.
30- پستمن، نیل. تکنوپولی تسلیم فرهنگ به تکنولوژی، ص 258و259.
31- یک برنامه تلویزیونی آمریکایی که طرفداران زیادی داشت.
32--www.iran-Newspaper. com
33- کازنو، ژان، قدرت تلویزیون، علی اسدی، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1364 چاپ اول، ص 160.
34-Ong,Walter Orality and literacy/New york,1982,p35
35-Jerrey Mander
36-Mander/Jerrey in the absence Of Sacred
برگرفته از ماهنامه سیاحت غرب، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما شماره 212، 1383.