عناصر داستانی و بازنویسی «داستان مارگیر و اژدها»

کار خلق و آفرینش در دنیای هنر و ادبیات اهمیت ویژه ای دارد. بررسی ها نشان می دهد که یکی از علل تداوم میراث فرهنگی و ادبی ایران، تأمل و جست و جو در میراث ادبی گذشتگان، به ویژه شعرا و نویسندگان گذشته است. بازنویسی
يکشنبه، 13 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عناصر داستانی و بازنویسی «داستان مارگیر و اژدها»
عناصر داستانی و بازنویسی «داستان مارگیر و اژدها»

نویسندگان: دکتر مریم جلالی و سودابه لطفی نژاد جلالی




 

مقدمه

کار خلق و آفرینش در دنیای هنر و ادبیات اهمیت ویژه ای دارد. بررسی ها نشان می دهد که یکی از علل تداوم میراث فرهنگی و ادبی ایران، تأمل و جست و جو در میراث ادبی گذشتگان، به ویژه شعرا و نویسندگان گذشته است. بازنویسی نیز از جمله شیوه هایی است که با تأمل در آثار پیشینیان به وجود می آید و از پر کاربردترین نوع اقتباس به شمار می آید.
حضور انواع بازنویسی ها و گسترش روزافزون آن در دهه ی اخیر، نشان می دهد که بازنویسان به جای پردازش مناسب و خلق اثری جدید با همان موضوع و محتوا اصولاً عین روایت را نقل می کنند. این مقاله درصدد بررسی بازنویسی کتاب « مارگیر و اژدها» اثر آقای پناهی آذر از مولانا است و بر آن است تا با استفاده از تحلیل واژگانی و نحوی، تحلیل نشانه ها و تحلیل محتوایی تصاویر و عناصر داستان به بررسی این بازنویسی بپردازد تا از این رهگذر زمینه ای را برای آشنایی با شیوه ی صحیح بازنویسی فراهم آورد.
این حکایت برگرفته از «مارگیر و اژدهای افسرده» در دفتر سوم مثنوی است. مردی مارگیر به نام مراد، که پس از تمسخر مردم در میدان معرکه به سمت کوهستان حرکت می کند و در کوهستانی، سرد و پربرف، اژدهای بزرگ و بی حالی را پیدا می کند. مرد به تصور آنکه اژدها مُرده است، آن را به شهر می آورد تا با معرکه گیری پول خوبی به دست آورد و به آرزوهای دور و دراز خود دست یابد؛ اما در میدان معرکه با تابش گرمای آفتاب،‌ اژدها جان می گیرد و به مردم حمله می کند و با به خاک و خون کشیدن مردم، نقشه های مراد را به هم می زند و خود به کوهستان باز می گردد.

انواع بازنویسی ها از نظر محتوا

میل به انتقال یک قصه یا حکایت در طول تاریخ، چیز تازه و زیادی نیست و همیشه وجود داشته است. بررسی و پژوهش در بازنویسی ها نشان می دهد که نویسندگان در هنگام آفرینش و الهام از متون دیگر به دو شیوه عمل می کنند:
1- بازنویسی از متون کلاسیک و معاصر(ادبیات عامیانه، افسانه و... ایرانی)مثل «شاهنامه»، «مثنوی معنوی» و...
2- بازنویسی از متون خارجی که متن اصلی متعلق به کشور دیگری است و بازنویس از روی ترجمه ی آن به بازنویسی می پردازد، مثل «کلیله و دمنه»، « مرزبان نامه» یا «قلب مادر» از ایرج میرزا.
براین اساس، با کنار گذاشتن پاره ای از جزییات بازنویسی ها به دو صورت: 1) از نظر نوع منبع؛ 2) از نظر نوع روش، دیده می شود.

انواع بازنویسی از نظر نوع منبع

- متون کهن و معاصر(داخلی)
- متون کهن و معاصر(خارجی)

انواع بازنویسی از نظر نوع روش

- ساده( تغییرات کم)
-نیمه خلاق
-خلاق( تغییرات زیاد)(ر.ک. پایور، 1388: 25).
در این بخش با استفاده از تحلیل های سه گانه ی تصاویر و عناصر داستان به بررسی و تحلیل این کتاب بازنویسی شده خواهیم پرداخت.

تحلیل واژگانی و نحوی

از مزایای این بازنوشته عبارتند از:
- نویسنده برای توصیف صحنه ها و فضای داستانی، گاه از زیبایی های ادبی استفاده می کند که برای کودک قابل فهمند.
«این کار برای تو نان نمی شود»(کنایه)(همان: 3)
« اژدها مثل گرگ گرسنه به میان آن ها افتاد و به پیر و جوان رحم نکرد»(تشبیه و تضاد)(همان: 5)
« مار مثل روز قبل همان طور سرجایش مانده بود.»(تشبیه)(همان: 6)
مراد دم گرفت:« همه به گوش، همه به هوش!»(کنایه، تکرار و سجع)(همان:7)
« مردم را دست می اندازی؟»(کنایه)(همان:7)
« شهر بوی خون گرفته بود»(کنایه)(همان: 15)
-اصولاً جملات، سلیس و روان هستند و در آن ها ابهامی دیده نمی شود.
«ساعتی بعد اژدها به کوهستان برگشته بود، اما صدها کشته و زخمی در میدان شهر روی هم افتاده بودند»(همان: 15)
- اصولاً کلمات شکسته در متن دیده نمی شود، اما چینش واژگان و جملات به گونه ای است که گاه به زبان گفتار نزدیک می شود.
«جارچی فریاد زد: یک اژدها، یک اژدهای واقعی، او راست می گوید مردم. چند لحظه بعد آن قدر آدم جمع شد که میدان شهر، جای سوزن انداختن نداشت. طولی نکشید که خبر به گوش سلطان شهر رسید. او هم با وزیرش به میدان آمدند».(همان: 8)
-استفاده از «قید و صفت» و تکرار آن جهت تأکید و جذابیت بخشیدن به فضای داستانی و برجسته کردن کنش های داستانی در متن دیده می شود.
«اما وقتی دید از جایش تکان نخورد با احتیاط برگشت و آرام آرام برف ها را از روی مار کنار زد».(همان:4)
-طراوت و تازگی در متن دیده می شود و نویسنده تا حد امکان سعی در ساده سازی متن داشته است.
- آوردن گزیده ای از اشعار در این متن، سبب آشنایی کودکان با متن اصلی و واژگان جدید می شود، که نویسنده علاوه بر ساده سازی در پایان همان صفحه واژگان جدید را معنا می کند.

از معایب این بازنوشته

- استفاده از واژگان کهن در زبان امروزی جایز نیست، به عنوان مثال آوردن واژگانی چون « رجز می خواند»(همان:2)
«دُهُل زنان آمدند و شروع کردند به دُهُل زدن»(همان: 12) به دلیل کهنگی واژگان برای بسیاری از کودکان امروزی قابل فهم نیست.
- استفاده از کلمات شکسته برای گروه سنی«ب»و «ج» پیشنهاد نمی شود. « دستش را بکند توی این کیسه»(همان: 2)
واژه ی «توی» گفتاری است و به جای آن بهتر بود از« در» استفاده می کرد.
-جدا نوشتن کلماتی که سرهم نوشته شده است.
«همینطور»- «همین طور»(همان:4)
- یک غلط املایی نیز در متن دیده می شود که به نظر می رسد اشتباه تایپی است، نه نگارشی« شپورزنان» به جای «شیپور زنان»(همان: 8)

تحلیل نشانه های سجاوندی و حرکتی

- نشانه گذاری در اغلب مواقع به خوبی رعایت شده است، اما در کل متن مواردی نشانه گذاری نادرست نیز دیده می شود.
«مار که نیست اژدهای آتشینه. می تواند با نیشش فیل را سقط بکند»(همان: 2)(گذاشتن؛ به جای).
- حرکت گذاری در متن کامل نیست، به این صورت که گاه کلمات دارای حرکتند و گاه نیز به دلیل عدم حرکت گذاری، سبب بروز بدخوانی در متن می شوند که این امر منجر به عدم درک صحیح واژه یا جمله می شود.
«فیل را سَقَط بکند.»(همان: 2) حرکت گذاری صحیح
«این کلک ها دیگر قدیمی شده»(همان:3) عدم حرکت گذاری«کَلَک»

تصاویر

در بسیاری از موارد همخوانی متن با تصاویر دیده می شود. برای نمونه در قسمتی از کتاب، راوی به معرکه گرفتن مارگیر اشاره می کند که در بالای همان صفحه، میدان معرکه به نمایش گذاشته می شود.« بله مارگیر! مارگیرها با مارهای شان معرکه می گرفتند و از این راه پول درمی آوردند.»(همان:2) در مواقعی نیز تصاویر با متن هماهنگی ندارند. برای نمونه در قسمتی از کتاب، در مورد سنگینی بیش از حد اژدها می گوید:« الاغ داشت از حال می رفت که به پایین کوه رسیدند.»(همان:6)در حالی که در تصویر با چهره ی گریان الاغ روبه رو می شویم، نه بی حال او؛ یا در صفحه 5 هنگامی که مراد در حال جمع کردن برف از روی اژدهاست، کلاغ در پایین صفحه در حال نظاره ی مراد و اژدهاست؛ در حالی که اگر کلاغ از بالای درخت نظاره گر آن ها باشد معقول تر به نظر می رسد. همچنین عدم توجه به وجه هنری تصاویر، کاستی کار نویسنده را در قسمت پایانی اضافه می کند.(گزارش شورای کودک:1389)

تحلیل محتوایی

این داستان از جمله داستان های تعلیمی و آموزشی صرف است که در آن شخصیت های اصلی، نمایش دهنده بدی و راهنمای گمراهی اند.
درونمایه ی این داستان تعلیمی، ‌نکوهش نادانی، غلبه بر نفس هواخواه، پیروی نکردن از انسان های جاهل و نادان، توجه به نصایح انسان های عاقبت نگر، واقع بینی و نادیده انگاشتن لذایذ زودگذر دنیوی است.
با خواندن داستان« مارگیر و اژدها»، به یاد داستانی از «مرزبان نامه» می افتیم که در آن برزگری در دامن کوه با ماری دوست می شود. در یک روز زمستانی، مار را بی جان و یخ زده می یابد و برای نجات مار،‌ آن را در توبره ی خرش می گذارد تا از گرمی نفس خر او را به حال آورد. مار به خودش می آید و خر را نیش می زند و خر می میرد و خود به سوراخ خویش می گریزد. این داستان نیز همچون داستان «مارگیر و اژدها»، برزگری مار را در کوهستان که همان وجود آدمی است پیدا می کند. اژدها، نفس اماره ای است که در وجود تک تک انسان ها از کوچک تا بزرگ نهفته است و هر یک را به گونه ای فریب می دهد. همچنان که مولوی می گوید:
نفست اژدهاست او کی مرده است؟/ از غم و بی آلتی افسرده است(1053/ 3)
و در صورت پیدا کردن فرصت، قدرت می یابد و باعث نابودی انسان می شود.
گر بیاید آلت فرعون او/ که به امر او همی رفت آب جو/ آن گه او بنیاد فرعونی کند/ راه صد موسی و صد هارون کند.(1054/ 3. 1055).
مولانا در این داستان برای مهار اژدهای نفس، از انسان می خواهد که در طلب و جست و جوی راه حق باشد؛ زیرا معتقد است « آنکه جوینده است یابنده بود» و برای جلوگیری از پرورش این اژدهای آدم خوار، از انسان می خواهد که اجازه ی تابیدن خورشید عراق را به او ندهد و زمینه ی تابش را از او گرفته و هیچ گاه به او رحم نکند.
در این داستان، مراد نماد انسان های جاهل و نادانی است که با جهالت خویش سبب گمراهی دیگران می شوند.
جمع آمد صد هزاران خام ریش/ صید او گشته، چو او از ابلهیش(1033/ 3)
اژدها: نماد نفس اماره(خواسته های شخصی کودک)، که امرکننده ی انسان ها به سوی بدی هاست و آنچه باعث بیداری،‌ رشد و نمو او می شود، تابش گرمای خورشید و توجه به فرامین اوست.(توجه به خواسته ها)
عطارباشی: نمادی از نفس لوامه( مربیان تعلیم و تربیت و اولیا) که نهی کننده از بدی ها و امرکننده به سوی خوبی هاست. کار او آگاهی بخشیدن به مردم است.
کودک با خواندن این داستان تعلیمی، می آموزد که نادانی و جهالت سبب نابودی انسان می شود. همچنان که گوش نکردن مراد، به نصایح عطارباشی سبب نابودی او و دیگران شده است. این داستان تعلیمی دارای آموزه هایی است که عبارتند از:
1- نکوهش جهل و نادانی
2- دوری از حرص و طمع
3- شنیدن نصایح بزرگان
4- عدم توجه به عوامل محرک زا در محیط، که سبب گمراهی می شود(دوستان ناباب)
5- داشتن ایمانی قوی و فراهم کردن شغل مناسب
6- نادیده گرفتن خواسته های شخصی( در صورتی که شکل افراطی به خود بگیرد).
این داستان بازنوشته، با یکسری تغییرات همراه است که عبارتند از:

1- درونمایه(پیام)

پیام های متن اصلی عبارتند از:
-اشاره به قدرت مطلق خداوندی و اینکه هر کاری از او ساخته است.
به عنوان مثال به سخن آمدن ستون حنانه، سخن گفتن سنگریزه ها در دست ابوجهل، شکافته شدن ماه، گلستان شدن آتش بر ابراهیم.
- اجازه ندادن به نفس اماره
مات کن او را و آمن شو ز مات/ رحم کم کن، نیست او ز اهل صلات( 1059/ 3)
- جست و جوی سالک راه حق و تقویت ایمان، در متن بازنویسی شده ی بازنویس، با توجه به مخاطبین کودک بعضی از پیام های فوق را به صورت ملموس به کودک ارایه می دهد. به عنوان مثال راوی از زبان عطارباشی می گوید:« امان از دست مردم نادان»(همان: 16)

2- لحن

لحن متن اصلی بسیار جدی است، در حالی که لحن متن بازنوشته با توجه به رویدادها و حوادث، گاه صمیمی، گاه طنزآمیز، گاه شاد و گاه غمگین است.
عطارباشی یک چایی برایش ریخت و گفت:« آخه مراد جان این کار برای تو نان نمی شود. اگر هم بشود آینده ای ندارد تو باید یک کار درست و حسابی پیدا کنی، تا بتوانی ازدواج کنی و سروسامان بگیری».(همان: 3)لحن صمیمی
یک نفر گفت:« مراد این چیه؟ اژدهاست یا کِرم باغچه؟ »(همان: 2) لحن طنزآمیز
«خدایا ممنونم... عجب ثروتی! ثروت بادآورده که می گویند این است!»(همان:5) لحن شاد

3- شخصیت و شخصیت پردازی

حضور مردم، وزیر، پادشاه، جارچی و... نشان دهنده ی تیپ های مختلف مردمی، گروه ها و طبقات اجتماعی است. در این داستان،‌ شخصیت های تیپیک به صورت های مختلف به مخاطب معرفی می شوند که عبارتند از:
- با عناوین کلی یا صفات جانشین موصوف(اسم)، مثل: بقال، نجار، آهنگر، بزاز و رمال؛
- با یک صفت شغلی، مثل مارگیر، عطارباشی و جارچی؛
- گاه نیز در قالب گروه یا جمعی، مثل مردم، مردان و زنان؛
- گاه نیز در قالب طبقات اجتماعی و سیاسی وزیر و پادشاه؛
حضور شخصیت های جدید در متن بازنوشته، باعث به وجود آمدن رخدادهایی می شود که در زمینه های مختلف داستانی از کشمکش ها، گره افکنی و اوج گرفته تا گره گشایی نقش بسزایی دارند. شخصیت های جدید عبارتند از: جارچی که با فریادهای خویش و دعوت مردم برای حضور در میدان در به اوج رسیدن داستان نقش مهمی دارد.
-عطارباشی که نماد فرد مصلح و آگاهی است که با آگاهی خویش سعی در آگاهی دیگران دارد.
-وزیر و پادشاه
مولوی در هنگام پردازش داستان، تنها از طریق توصیف به پردازش متن می پردازد، در حالی که در متن بازنویسی شده گاه از طریق گفت و گو و کنش ها، گاه نیز از راه نفوذ به شخصیت های داستان، اعمال و کشمکش های ذهنی مراد را به نمایش می گذارد. به عنوان مثال« مراد راه کوهستان را پیش گرفت و با غم و غصه از تپه ها و صخره ها بالا رفت، همین طور[ همین طور] که جلو می رفت هوا سرد و سردتر می شد»(همان: 4) توصیف «مراد با خودش گفت: خدایا ممنونم... عجب ثروتی! ثروت بادآورده که می گویند این است»(همان: 8)تک گویی درونی
« جارچی فریاد زد: یک اژدها! یک اژدهای واقعی! او راست می گوید مردم!»( همان:8)گفت وگو
همچنین مراد در پایان داستان بازنویسی شده نمی میرد، در حالی که در متن اصلی بلافاصله به جزای عمل خود می رسد و به نظر می رسد که این تغییر آگاهانه و با توجه به مخاطبین صورت گرفته است.

4- صحنه

رخدادها و حوادث در متن اصلی، در بغداد در کنار یک شط روی می دهد.
تا به بغداد آمد آن هنگامه جو/ تا نهد هنگامه ای بر چارسو
بر لب شط، مرد هنگامه نهاد/ غلغله در شهر بغداد اوفتاد(1030/ 3- 1031)
در حالی که در متن بازنوشته، مکان رویداد میدان معرکه و وسط شهری نامشخص و زمان رویداد در دومین روز عید در هنگام ظهر است.
« روزی روزگاری شهری بود با آدم های معمولی مثل آدم های امروز»(همان: 2)
«مراد که وسط شهر رسید،‌ ظهر شده بود و همه ی کاسب ها رفته بودند نهار بخورند.»(همان:6)
« مراد مار را توی گاری گذاشت و به طرف شهر راه افتاد. دومین روز عید بود.»(همان:6)
در این داستان، ترکیب صحنه را هم واژه ها به وجود می آورند و هم تصاویری که به همراه واژه ها در صفحات کتاب نقاشی شده اند. به عنوان مثال« [ آدم ها] شغل های جورواجوری داشتند از کفاش و قاضی و قصاب و آهنگر بگیر تا...»(همان:2)
و در همان صفحه ای که جمله های مذکور برای شرح، توصیف و ترسیم رویدادها آمده است، تصویری وجود دارد که در آن مردم جمع شده اند و مراد مار کوچکی را به دست گرفته و مردم در حال مسخره کردن او هستند.« اینکه مار نیست توله ماره، تازه نیشش را هم کشیده!»و در صفحه ی مقابل، تصویر چهره ی غمگین مراد و نگاه او به مار، در کنار واژگان باعث می شود تا صحنه ی وقوع رویدادها برای مخاطب ملموس تر ترسیم شود.

5- زبان

زبان متن اصلی، زبان ادبی، آهنگین و منسجم است؛ در حالی که زبان متن بازنوشته با توجه به مخاطبین خود، زبانی ساده و امروزین است که گاه با آوردن گزیده ای از اشعار و تلفیق آن با متن( بازنویسی به همراه گزیده نویسی) سعی در آشنا ساختن کودک با متن اصلی دارد.

6- طرح

طرح در متن بازنوشته با یکسری تغییرات در مقدمه، تنه و پایان همراه است که عبارتند از:
مولوی با این مقدمه چینی« مارگیری رفت سوی کوهسار/ تا بگیرد او به افسون هاش مار»(977/ 3)، نماد و مفاهیم بلند عرفانی خویش را در قالب تمثیلات و تلمیحات گوناگون به مخاطب القا می کند. نمادهایی که از یکسو بی صدایی اژدها را همچون سایر اجزای حیات، تمثیلی از اشیا و جانداران می داند که « سمیع و بصیر و خوشند»، اما در کنار نامحرمان سکوت اختیار می کنند.
عالم افسرده است و نام او جهاد/ جامد افسرده بود ای اوستاد!(1007/ 3)
در حالی که در متن بازنوشته، بازنویس با یک مقدمه چینی، به معرفی تیپ های مختلف مردمی و نمایشی مراد در میدان معرکه می پردازد. او با نمایش مراد در میدان معرکه و تمسخر و تحریک مردم برای یافتن ماری بزرگ تر، امکان دگرگونی و گره آغازین را در متن به وجود می آورد.
از طرفی، مولانا در تمثیل بعدی، اژدها را یک رمز عرفانی می داند که نابودکننده ی حیات معنوی انسان است.
نفست اژدهاست، او کی مرده است/ از غم و بی آلتی افسرده است(1008/ 3)
در حالی که در متن بازنوشته به علت سرما بی حال شده است و با تابش خورشید، جان دوباره می گیرد. همچنین در پایان، مولوی با اشاره به نفس اماره و شیوه ی پردازش او، سعی در نابودی نفس اماره دارد؛ او به مخاطب می گوید که تنها راه تسلط کامل بر نفس اماره کمک خواستن از موسی صفتانی است که با انداختن عصای معجزه آسای خویش همه را فرومی بلعد.
هر خسی را این تمنی کی رسد؟/ موسیی باید که اژدرها کشد.(1065/ 3)
و در متن بازنویسی شده، نویسنده تنها با نگاهی سطحی به داستان، اشاره به بیدار شدن اژدها دارد و پایان آن نیز به مداوای بیماران ختم می شود.
با توجه به تغییرات بیان شده در داستان، به نظر می رسد که بعضی از این تغییرات آگاهانه بوده است، مثل افزودن شخصیت های جدید چون عطارباشی، جارچی یا پرتاب مراد به میان مردم به جای کشتن آن؛ اما روند داستان به گونه ای است که «ساختار داستان را به هم ریخته و معنا و محتوا را در سطح نگه داشته و به آن لطمه می زند»(گزارش شورای کودک: 1389) به این دلیل که مولانا در بیان نظریات معنوی و عرفانی خود بسیار کوشا و جدی است، بنابراین یک بازنویس می تواند برای درک محتوا و افکار او در حکایت ها، ابتدا اندیشه های او را به خوبی شناسایی کند، سپس با در دست داشتن کلید محتوایی حکایات، به بازنویسی متون کهن بپردازد تا از این طریق بتواند با ارایه ی شکل های جذاب و پُرکشش، کم کم کودکان را با ژرفای فکر و درونمایه ی اندیشه های عرفانی مولانا آشنا کند. به عنوان مثال: حذف تلمیحات و تمثیلات، حذفی به جا و آگاهانه است، زیرا کودک قادر به درک آن ها نیست؛ اما بیان محتوای اصلی در متن جدید لازم و ضروری است. همچنان که پایور می نویسد:« نویسنده در روش بازبینی، مجاز به تغییر موضوع و محتوای اثر پیشین نیست، اما می تواند حوادث و رویدادهای آن اثر را به تعبیر خود توضیح دهد»(پایور، 1380: 17)به عنوان مثال «عطارباشی» در این داستان می توانست با یک پردازش مناسب، نماد اولیا و مربیانی باشد که با آگاهی دادن، تقویت ایمان و اراده ی قوی در کودکان، به آنان بیاموزد که در همه جا نباید تسلیم سخنان دیگران شوند، به اصطلاح «نه» گفتن را بیاموزند.

نتیجه گیری

حاصل اینکه، داشتن زبانی ساده و امروزین، ‌توجه به فضای داستانی، شخصیت پردازی مناسب، چگونگی شروع و ادامه در رعایت منطق داستان از مزایای این بازنوشته محسوب می شود، اما در نظر نگرفتن محتوای اصلی متن کهن و سطحی نگری در نتیجه ی پایانی داستان باعث شده تا از ارزش اثر کاسته شود. این بازنویسی به دلیل حذفیات غیرضروری و سطحی نگری یک بازنویسی ساده ی ضعیف محسوب می شود.
منابع تحقیق :
1- پایور، جعفر، بررسی چند دهه بازنویسی از مثنوی، کتاب ماه کودک و نوجوان، اردیبهشت، 1380، ص 22-16.
2- پناهی آذر، امید، تصویرگر: مریم ثقفی،‌تهران، خانه ی هنر، ‌1388.
3- شورای کودک، 1389.
منبع: نشریه سرزمین من شماره 36

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط