آنچه مسلّم است تا قبل از اینکه گروهی صوفی شیعه مذهب، صحبت از تشیع امثال معروف بن فیروزان کرخی به میان آورند نه تنها حتی در آثار متقدمین صوفیه مسأله شیعه بودن صوفیانی مانند معروف کرخی، جنید بغدادی، ابوبکر شبلی و... مطرح نبوده، بلکه به اثبات تشیع آنها حساس نبوده اند. چنانکه می بینیم فرقه داران صوفی بدون اینکه ننگ و عاری داشته باشند نسبت معنوی خرقه خویش را با استناد به «حدیث خرقه» به امثال جنید بغدادی سنی مسلّم یا حسن بصری معلوم الحال، مخالف سر سخت ائمه طاهرین می رساندند. چنانکه به روزگار ما حتی در دعای ختم مجالس یا همت طلبی در آغاز مجلس از آنها همت طلبیده، برای آنها فاتحه خوانده، طلب مغفرت می کنند.
این تا عصر زندیه که زمام ریاست شاخه هایی از فرقه های صوفیه در ایران به دست صوفیان شیعه مذهب افتاد ادامه داشته، کوچکترین حساسیتی نسبت به شیعه بودن امثال معروف و جنید دیده نمی شد. ولی به محض این که موقعیت حسن بصری در انتساب خرقه ها به امام مطرح شد، به مسأله مخالفت حسن بصری با ائمه و طرح پدیده ی ولایت بدون امامت که او طراحی کرده بود توجه نموده، آن را دلیل بر بطلان ادعای صوفیه فرقه ای دانستند. (1) یا در بعض مواقع کسانی که با نام جنید بغدادی در کرسی نامه مواجه می شدند، توجه آنها به شیعه نبودن جنید جلب شده، شجره های موجود را شیعی نمی دانستند. در معنا به اساسی ترین مسأله تصوف تشکیلاتی ضربه ای کاری وارد می کردند.
درمقابل مسأله حسن بصری، امثال مجذوب علیشاه کبودرآهنگی کوتاه آمده، در کنار اقامه ی ادله ای که او را از ننگ مخالفت با پنج امام شیعه پاک می کرد متذکر شده است: «ضعیف مسکین معروض می دارد که بعضی سلاسل منتهی می شوند به خدمت جناب امیر الؤمنین بدون توسط حسن بصری» (2) در معنا عیوبی که ایمان حسن بصری و صداقت او با امامت را زیر سؤال می برد، پذیرفته است.
دسته ای دیگر مانند گنابادیه با اینکه سعی نموده اند کرسی نامه فرقه را به او نرسانند زیرا ملا علی گنابادی اختلاف درباره ی حسن بصری را می پذیرد (3) ولی باز عده ای به استناد این که سلطان حسین تابنده به تعریف و تمجید از حسن بصری اصرار داشته است. (4) به تجلیل و پذیرش حسن بصری همت نموده اند.
عده ای دیگر نیز مانند «ذهبیه اغتشاشیه» با اینکه شجره ی مشایخ فرقه را به او می رسانند (5) کرسی نامه فرقه را تا امام رضا- علیه السلام- مسلسل کشانده به رشته معروف کرخی تا حسن بصری اشاره ای نمی کنند. ولی مؤلف روضات الجنان و جنات الجنان برخلاف دکتر خاوری و دکتر استخری احوال افراد شجره ذهبیه اغتشاشیه را از حسن بصری آغاز کرده است.
بعض دیگر مانند نعمه اللهیه کوثریه با اطلاع از اینکه شاه نعمت الله کرمانی نسبت به خرقه خود را به حسن بصری می رساند (6) از کنار این مهّم فرقه ای بدون اشاره ای می گذرند. (7)
به هر حال درباره ی تشیع معروف کرخی نخست می باید به چند موضوع که به آنها اثبات تشیع او را نموده اند اشاره کرد و این بهترین روش به شمار می رود؛ زیرا در کنار بررسی استدلال های دیگران، این منظور که تشیع معروف شایعه ای بیش نیست مطرح می گردد و نتیجه بررسی بیان حقیقت موضوع تشیع معروف است:
الف: عده ای ادعای اسلام معروف را به دست علی بن موسی الرضا- علیه السلام- و مقام دربانی حضرتش را بهترین دلیل تشیع او داسنته، به همین لحاظ سخنی یا استدلالی جهت شیعه بودن او ندارند. (8)
ب: گروهی که از رندی و قلاشی بی نصیب بوده اند، موضوعات پیرامون تصوف انسانی و تصوف فرقه ای را به لحاظ خواست دلی، بدون سیاست فرقه بازی مورد بررسی قرار داده اند. به آنچه امثال گنابادیه توجه داشته اند بی اعتنا بوده، جهت تشیع معروف به اقوال دیگران متوسل شده اند. (9)
ج: عده ای دیگر بدون اینکه دلیلی جهت تشیع او اقامه کنند، ادعا کرده اند به «تهمت تشیع، مشرکان اهل نفاق پهلوی آن جناب را به ضرب چوب و لگرد شکستند و به همین مرض وفات کرد». (10)
د: شخصی نیز در این اواخر با تألیف کتابی به زبان تازی که کوشیده با تکرار مطالبی غیرضروری و حروفی درشت تر از حدّ مرسوم بر حجم نوشته اش بیفزاید تا بی پایگی درحقیقت گمنامی زندگی معروف را جبران کند، و بهانه ای به دست امثال مصطفی آزمایش داده تا خلاصه ای از آن را با توجیهات دلخواه خود ترجمه کنند برای اثبات تشیع معروف از سبک دکتر احسان الله استخری (11) الهام گرفته، به اینکه مردمان کرخ از زمان امامت حضرت صادق تا حضرت امام رضا شیعه بوده اند و اینکه عده ای از اصحاب و نزدیکان حضرت امام صادق و امام کاظم و امام رضا (12) حتی زبیده دختر ابی جعفر منصور (13) کرخی بوده اند (14) و با استفاده از نصوصی در آثار مفاخر شیعه و سنی این منظور را تأمین کرده. (15) نتیجه گرفته اند، پس چون «کرخ» شیعه نشین بوده است معروف بن فیروزان کرخی نیز شیعه می باشد.
که البته این نمی تواند دلیل بر تشیع شخص باشد زیرا چه بسا محیطی مسلمان نشین باشد و غیر مسلمین نیز از اعضاء آن جامعه محسوب شوند یا برعکس، و این دلیل مسلمان بودن مسیحی، مسیحی شمردن مسلمان نیست. مسلماً در هر زمان که کرخ شیعه نشین بوده غیرشیعه حتی غیرمسلمان نیز در آنجا دیده شده است. چنانکه خانواده فیروزان کرخی غیرمسلمان همانجا ساکن بوده اند.
هـ : یکی دیگر از دلائلی که جهت تشیع معروف کرخی اقامه کرده، به آن استناد نموده اند، این است (16) که از راویان شیعی نظیر عبدالعزیزبن ابن حازم و سلمة بن دینار (17) روایت کرده، و اینکه بکر بن خنیس (18)، عابد کوفی (19) و اسماعیل بن ابی خالد و عطا بن ابی روح (20) در سلسله مشایخ اجازه ی روائی او آمده که هر دو تن را علامه ی ممقانی از اصحاب امام باقر و امام صادق معرفی کرده است (21) یا ابراهیم طهمان (22) که معتقدند از اصحاب امام صادق بوده، (23)، در آخر عمر مجاورت مکه را اختیار نموده (24). یا ربیع بن صبیح بصری که از عباد اهل بصره و زهاد بوده، او را از اصحاب امام باقر دانسته اند (25). یا عبدالله بن موسی که از زهاد و فقهای شیعه بوده است (26) در سلسله اجازات معروف کرخی قرار دارند و به همین دلیل او هم شیعه می باشد.
لازم به تذکر است آنچه با دلیل اینکه از روات شیعه روایت کرده مورد استناد تشیع معروف قرار گرفته نمی تواند دلیل و حجت مذهب فردی باشد که به شیعه بودن شهرت ندارد، و چه بسا شخصیت های نامی و بزرگی در تشیع بوده اند و هستند که به چند طریق از اهل سنت اجازه روائی داشته اند، و این دلیل سنی بودن آنها نیست. و چه بسا مفاخر اهل تسنن که به نوعی از طریق مشایخ روائی شیعه دارای اجازه بوده اند که دلیل بر تشیع آنها نمی شود. خاطر دارم ایامی که مشهد مشرف می شدم. (27)
شیخ احمد گفتار و مفتی سنی سوریه مشرف به مشهد شده، در مجلس درس فقیه آل محمد مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمد هادی میلانی شرکت می نمود که مسلماً این دلیل شیعه بودن او نخواهد بود و چنانکه تاکنون کسی این را دلیل بر تشیع مفتی اعظم سوریه ندانسته است.
البته این سلیقه در تشیع مخصوص عده ای بود، اشخاصی چون معروف کرخی را که فرقه های شیعه و سنی صوفیه به او می پیوندند با اینکه نشانه های غیرمذهب خود را در او می بینند، از مذهب خود دانسته، نسبت به آن اصرار و پافشاری می کنند. در صورتی که این اشتباه محض است، زیرا باید در چنین مواضع و مواقعی که عده ای به لحاظ بی اطلاعی یا ناآگاهی فردی خارج از مذهب خویش را مقتدای فکری یا عملی قرار داده اند، کوشید آنان را نسبت به فرد مورد توجه و علاقه شان آشنا کرد؛ نه اینکه سعی کرد با اقامه دلیل و برهان آنها را نسبت به جهل و آگاهی که دارند قوی و استوار ساخت.
اشکالاتی که مغایر با تشیع «معروف» است
اگر دلایل شیعه بودن معروف بن فیروزان کرخی همان¬هائی باشد که اشاره کردیم، باید با توجه به توضیحاتی که به آن اشاره می شود، رد یا قبول نموده و به آنچه حاصل این رد و قبول است حساس بوده، آن را در به دست آوردن مذهب معروف کرخی اصل قرار دهیم، درست برخلاف روش مزورانه صوفیه فرقه ای که حتی بعد از اثبات حقیقتی دوباره همان باطل گذشته را نه تنها تکرار بلکه به آن استناد می کنند.اگر بخواهیم شاهد مثالی برای اینگونه امور بیاوریم، به شخصیتی مانند دکتر اسداله خاوری ذهبی اشاره می کنیم، ایشان که الحق محقق دقیق و باانصافی بودند در زمره ی همان افرادند که به نتیجه تحقیق به دست آورده ی خود در بیان حقایقی که تحریف نموده اند بی توجه هستند، برای نمونه آنجا که انتساب نجم الدین کبری را مربوط به شجره ی شیخ الوری اسماعیل قصری دهمین فرد از طریقه ی کمیلیه می داند و نتیجه می گیرد: «ملاحظه می شود که نجم الدین سند خرقه خویش را به صراحت بیان و شیخ مجدالدین بغدادی شاگرد و خلیفه ایشان، سند خرقه شیخ اسماعیل قصری را در تصانیف خویش نقل کرده... » (28) باز در بررسی احوالات مشایخ فرقه نجم الدین کبری و مجدالدین بغدادی به نتیجه ی تحقیقات خود بی اعتنا شده همان اشتباه عمد ذهبیه اغتشاشیه را تکرار نموده شجره ی فرقه مزبور را به نجم الدین کبری و از او برخلاف یقین تحقیقی که داشته به واسطه عمار یاسر بدلیسی به جنید بغدادی می رساند.
به هر حال اگر خرقه داران فرقه ساز دلیل ما را خواندند و پذیرفتند، آنچه درباره ی این موضوع مهمّ بافته اند حقیقت ندارد، معروف کرخی اگر مسلمان شده از اصحاب سرّ و دربان امام رضا (ع) نبوده است، بافته های خیالی را بشکافند و شجاعانه به اصلاح اموری که به آن اصرار داشته اند بپردازند که این نه تنها وظیفه دینی، وجدانی است بل بهترین نوعی احترام به کسانی است که به چنین خلاف گوئی ها استناد نموده اند که البته گمان نمی رود صوفیه زیر بار این ننگ بروند. چنان که در مورد «عشریه» مرسوم در فرقه ی نعمة اللهی گنابادی، بعد از اینکه متوجه شدند ریشه اسلامی ندارد، حتی فقهای امامیه آن را مکفی از خمس ندانسته در حقیقت صحت آنچه مربوط به پرداخت خمس می شود را زیر سؤال می برد، باطل می گردد، دست به اصلاح آن نزدند و به دریافت آن به عنوان مکفی از خمس بودن اصراری که داشته اند هنوز دارند. البته شاید در موارد غیر موضوعاتی نظیر «عشریه» که درآمدزائی می کند روشی غیر از آن را داشته باشند؛ هر چند به آن هم امیدی نیست. زیرا اگر گناه و نافرمانی از شرع مبین مُهر بر گوش و دل و پرده ای مقابل چشم شد، هیچ موعظه و پندی، سفارش و نصیحتی به کار نخواهد افتاد، مگر لطف او یار شود.
به هر تقدیر موضوعاتی که می تواند تشیع معروف کرخی را کمرنگ کند و ادعای شیعه بودن او را زیر سؤال ببرد، نه دلائل و براهین خارجی است، بل همان هائی به شمار می رود که مجموعه زندگانی معروف شده، در اختیار و دسترس همگان می باشد:
یکم: چون مسأله تشرف معروف کرخی به دین اسلام، به دست حضرت علی بن موسی الرضا- علیه السلام- و مقام دربانی آن حضرت، تکرار جعلی می باشد که عبدالرحمن سُلمی اختراع نموده است، در حقیقت بازگشت تمامی مسانید و مدارکی که صوفیه ارائه داده اند به طبقات الصوفیه تألیف سُلمی می باشد، پس این، دلیل تشیع معروف کرخی را به دو جهت بی اعتبار می سازد.
الف: اینکه راوی این جعل فرد صوفئی می باشد که مورد اعتماد جامعه عصر خویش نبوده حتی مشایخ هم عصرش او را در نقل مطالب شخصی سهل انگار دانسته که به هر گفته و نوشته ای بدون یقین داشتن به صحت آن اعتماد می کرده است.
ب: چنین ادعائی پشتوانه تاریخی مستند نداشته، مهمّ تر چه انگیزه و تأمین چه منظوری موجب گردیده، صوفی سنی با تمام مخالفتی که با طرح مسائل مربوط به تشیع داشته، ماجرائی به این حساسی که تصوف را با مذهب شیعه مطرح می سازد- آن هم برای اولین بار- عنوان کند.
دوم: دلیل چون اهالی کرخ شیعه بوده اند، پس معروف بن فیروزان که از اهالی کرخ می باشد، شیعه است را می توان به این تذکر پاسخ داد: معروف در همان کرخ که اهالی اش مسلمان بوده اند در خانواده ای ترسا به دنیا آمد و تا قبل از مسلمانی به همان دین پدری در کنار مسلمانان زندگی می کرد. در این صورت نمی توان استدلال نمود چون اهل کرخ شیعه بوده اند، پس در شیعه بودن معروف فرزند فیروزان کرخی شکی نیست.
سوم: و اگر بخواهند به این استناد کنند که به لحاظ شیعه بودنش آنقدر او را به ضرب چوب و چماق زده اند که به همان مُرده است، می گوئیم نه تنها دلیلی کفایت کننده برای چنین ادعائی نداریم، بلکه هیچ کدام از رجال شناسان صوفی چنین ادعائی را نکرده، بل مدعی هستند: «بر اثر ازدحام [و غلو شیعه (29)] بر درب خانه علی بن موسی الرضا پهلویش شکسته مُرده است» (30) علاوه این قول نیز ضعیف می باشد، زیرا افرادی نظیر جواد نوربخش که خود از رؤسای معروفیه جنیدیه نعمة اللهیه مونسیه می باشد این ادعا را نپذیرفته (31) مهمّ تر، صوفیانی که به تعبیر خودشان در شریعت شیعه نیستند، لکن در طریقت علوی می باشند به این قصه بی اعتنا بوده اند.
علاوه خلاف این ادعا را در دست داریم، محمد حسن گنابادی معروف به صالح علیشاه می نویسد: «به واسطه فشار و ازدحام معروف [نه شیعه] در بغداد که هجوم می آورند برای زیارت حضرت... » (32) مُرده است.
و این که نظر غلام سرور مؤلف خزینة الاصفیا بر خلاف دو قول پیشین است زیرا، او می نویسد: «چون وفات معروف نزدیک رسید، روزی به دروازه ی حضرت رضا حاضر شد و خواست که اندرون رود پاسبانان نگذاشتند، چون وی اصرار کرد نوبت به زد و کوب رسید، ضربات سخت بر جسم مبارک او رسید، استخوان پهلوی آن حضرت شکسته شد و به همان صدمه وفات یافت.» (33) از این گزارش استنباط می شود معروف کرخی دربان نبوده است بلکه از جمله مراجعه کنندگان به امام محسوب می شده! (34).
دو موضوع فوق اصالت حقیقی بودن این ادعا را که به آن شیعه بودن معروف را ثابت کرده اند. زیر سؤال می برد: نخست اختلاف فاحش در گزارش این حادثه که ساختگی بودن آن را ثابت می کند و اشاره نکردن به زمان (34) و مکان، مهمّ تر اختلاف در وقوع حادثه که محمد حسن گنابادی مدعی است چنین حادثه ای در بغداد رخ داده، (35)، عمویش معتقد است در خراسان (36) و این در صورتی می توانست قابل بحث و بررسی قرار گیرد که امام از مسیر بغداد به ایران آورده شده باشند؛ که طبق استناد تاریخی قوی غیرقابل انکار موجود، حضرتشان از مسیر بغداد به ایران نزول اجلال نکرده اند.
چهارم: اگر معروف کرخی شیعه می بود هیچگاه دعائی را که سفیان ثوری اعتراض کننده ی به امام صادق- علیه السلام- خوانده بود به زبان جاری نمی کرد. (37)
پنجم: هر چند اشاره به این جهت و دلیل، نیاز به بیان مقدمه ای دارد، ولی باید به این خصوصیت خاص شیعه نسبت به امام توجه داشت که هیچگاه حاضر نمی شود به حریمی نزدیک گردد که به امام اختصاص دارد.
برای نمونه فقرات بعضی از ادعیه وارده را که معصوم به زبان آورده اند، مانند دعای شریف «کمیل» و «صباح» را از قول امام می خوانند، زیرا به این اعتقاد دارند چنین کلماتی که گویای شخصیت باطنی است در شأن مقام عظمای ولایت کبرای الهی است؛ امت را چه زهره! ولو با تکرار این کلمات به چنین حریمی الهی نزدیک شود. ولی چنین خصوصیتی را در زندگی معروف کرخی سراغ نداریم، بلکه با عکس آن مواجه ایم. علی بن موفق گفته: در سیر و سیاحتی که به سراپرده ی عرش رسیدم!! مردی را دیدم که چشم ها باز کرده بود، حق تعالی را می دید، پلک بر هم نمی زد. از رضوان پرسیدم این کیست؟ گفت: معروف کرخی است که خدای را می پرستد نه از بیم آتش و نه به امید بهشت بلکه برای دوستی او (38) در حالی که کمتر کسی است ندانسته باشد، علی امیر المؤمنین خویش را با این خصوصیت نسبت به خدای تعالی معرفی کرده است. به همین لحاظ اگر در احوالات صحابه مروری کنید، هیچ کدام از ایشان را نمی یابید که سخنی مانند معروف کرخی گفته باشند. زیرا اینگونه حالات را مخصوص معصوم- علیه السلام- می دانند.
علاوه کسی که بعد از مُردنش به خواب افراد آمده، گفته است: «خدای تعالی بهشت را به من ارزانی داشت ولی در دلم حسرت مانده بود که دنیا را بدون ازدواج ترک کردم». (39) این چگونه در مقامی قرار داشته که بدون طمع بهشت عبادت کرده باشد.
ششم: نقل کرده اند معروف فرزند فیروزان کرخی شاگرد ابوحنیفه (40) بوده است، عیب اینجاست او که از ارادتمندان به امام رضا- علیه السلام- می باشد در درس غیر امام چه می کرده است.
در این زمینه شواهدی داریم که به راستی نشان شیعیان بودن می باشد، نقل کرده اند: درست همان زمان که از ناحیه حکومت وقت مقرر شده بود هر کس در درس حضرت امام صادق- علیه السلام- شرکت کند باید یک سکه زر به مأموران حکومتی بپردازد و هر کس به درس ابوحنیفه حاضر شود سکه ای زر دریافت می دارد، طالب تلمذ در حوزه ی امام صادق به حضور حضرتش شرفیاب شده عرض می کند: چندین بار مصمم شدم با حضور در درس ابوحنیفه سکه ای دریافت دارم به همان بتوانم در درس شما شرکت کنم، لکن رغبت نکردم، نتوانستم خویش را راضی کنم، حضرت فرمودند: مادرت نرفت که تو نرفتی... .
هفتم: این مسلّم تاریخ است که هیچگاه رجال شیعه مورد تمجید و تعریف غیرشیعه قرار نمی گرفته اند؛ در صورتی که بر اساس نوشته های موجود صوفیه، احمد بن حنبل، معروف کرخی را از ابدال و مستجاب الدعوه می داند (41) و در این رابطه مورخان، انساب شناسان، رجال شناسان غیر شیعی نوشته اند: «به دیدن صورتش تبرک می جستند»، «مشهور به زهد و اعراض از دنیا» بوده، «از جمله قدما مشایخ و مذکورین به ورع و فتوت است» که او را « از مجتهدان زاهد، عارف بالله» دانسته، «برکت عصر» لقب داده اند. (41)
هشتم: مهمّ تر از آنچه خواندید این حقیقت است به هنگام دیدار با والدین وقتی شهادت مسلمانی را به زبان می آورد، شهادت ثالثه را نمی گوید در صورتی که شیعیان از روز غدیر که سلمان و ابوذر (42) یا بنابر قولی بلال (43) اشهد ان علیاً ولی الله را در اذان و اقامه گفتند و مورد تائید ختمی مرتبت قرار گرفت- شیعیان به عملکرد این سه تن صحابی کبار تأسی جسته بعد از شهادت به رسالت پیامبر اکرم بنا به دستور حضرتش که هر کجا به رسالت من شهادت دادید به امارت علی نیز شهادت بدهید (44) اشهد ان علیاً حجه الله یا ولی الله را گفته اند در صورتی که طبق گزارش تاریخ معروف کرخی به شهادتین اکتفا نموده است.
نهم: یکی از دلایلی که جهت شیعه نبودن او نقل کرده اند گفته ی محمد بن منصور طوسی می باشد، او می گوید: «معروف مرا گفت چون تو را به خدای تعالی حاجتی باشد بگو: یا رب به حق معروف کرخی حاجتم روا کن.» (45) و این علاوه بر اینکه نشان خودبزرگ بینی است، سیره و روش شیعیان نبوده، زیرا حاجات خویش را به حق معصومین از ساحت قدس الهی طلب می کنند.
اجازه ی ارشاد و هدایت بهترین دلیل بر عدم تشیع معروف
هرچند در تاریخ و مسانید اسلامی ادعائی نشده است که حضرت امام رضا- علیه السلام- به معروف بن فیروزان کرخی اجازه ارشاد و هدایت داده باشند که نهایتاً به فرقه سازی و خرقه بازی ختم شود، صاحبان تشکیلات تصوف فرقه ای بر اساس کرسی نامه ها که اصل و اساس آن متکی به سند قوی و مدرکی بی خدشه نیست، به واسطه مثلاً اذن امام رضا- علیه السلام- به معروف کرخی فرقه داری کنند، ولی صوفیه تشکیلاتی که دارای خانقاه- به هر نامی- یا پیر خرقه، پیر شاهد، پیر دعا، پیر دستگیر، مأذون و مجاز نماز می باشند به دلائل و الفاظ مختلف ادعا کرده اند که معروف کرخی از ناحیه امام علی بن موسی الرضا- علیه السلام- اجازه ی ارشاد و هدایت داشته است.الف: بعضی اسلام او را به دست حضرت امام رضا- علیه السلام- دلیل بر اذن ارشادی می دانند که از قرن هفتم دارای تشکیلاتی در اسلام شد، خانقاه در مقابل مسجد ساخت، حدیث خرقه در مقابل حدیث ولایت جعل کرد. با نام صوفی در مقابل مسلمان، بعد ها قطب در مقابل مرجعیت، تصوف را رسمیت داد. با ادعای نیابت واسطه ای امام زمان- اروحنا فداه- به واسطه اتصال به جنید بغدادی سنی در مقابل فرمان ارجاع به نواب عامه که فقهای آل محمدند. به اخذ بیعت نامشروع مرسوم نزد صوفیه در ایام غیبت کبری مشروعیت داد. (46) با عشریه در مقابل خمس، خویش را تأمین کرد و با اجازه ی درایت برای رسمیت دادن به قطبیت تصوف در مقابل اجازه ی روایت، سرسپردگی بی قید و شرط در مقابل تقلید و...
ب: مدعی شده اند معروف کرخی از «حضرت امام عالمیان و قطب دایره ی امکان علی بن موسی الرضا فیض و تعلیم طریقتی و منصب شیخ المشایخی یافته، مأذون گردیده که طریقه ی رضویه علویه
مصطفویه را که از عبادت تزکیه و تصفیه نفس است به طالبان صادق العقیده و پیروان ائمه برساند». (47)
الفت اصفهانی صوفی معاصر این معنی را اینطور تأویل کرده که حضرت رضا طریقت را به معروف تسلیم کرد و او را بدان اختصاص داد. (48) که این دلیلی برای چنین ادعائی نیست، زیرا با سندی در تاریخ تأیید نمی شود.
سلطان حسین تابنده که تمسک به جعل و اختراع و ابداع را برای بازسازی تصوف فرقه ای و کمبودهای موجود عیب نمی دانست بدون سابقه تاریخی و ارائه دادن مدرک و سندی می نویسد: «معروف از طرف حضرت مأمور به دعوت ولایتی بود» (49) و عجیب است همین فرد وقتی مورد سؤال قرار می گیرد که شما دعوی ولایتی دارید، منکر شده می گوید: «این انتساب تربیتی است». (50)
محمد حسن گنابادی هم مدعی است: «از حضرت رضا طریقت انتشار یافت و معروف هم تربیت شده ی دست آن بزرگوار بود و از جانب او اجازه داشت». (51) نایب الصدر شیرازی نیز معتقد است معروف کرخی «منصب شیخ المشایخی» ار از حضرت امام رضا- علیه السلام- دریافت داشته، تا «مریدان درست عقیده را به ریقه ی علوی مصطفوی واصل کند». (52)
این ادعا سیر تکاملی اش را طی کرده تا اینکه دکتر مصطفوی بدون ارائه مدرکی بلکه از سر ذوق می نویسد: «مأذون گردید به نشر سلسله و جریان طریقه». (53)
نورعلی تابنده نیز به آنچه پدران و برادر یا برادرزاده اش ادعا کرده اند، به همان سبک و سیاق که بدون مدرک می گویند و می نویسند گفته است: «خود حضرت به معروف کرخی که دربانشان بود اجازه دادند که از طرف ایشان بیعت بگیرد». (54) و گویا فراموش می کند کمی داغ تر هم می تواند بگوید، لذا برای جبران در چند صفحه بعد اضافه می کند: «معروف کرخی در زمان امام جعفر صادق به آن حضرت ارادت داشت ولی بعداً در زمان حضرت رضا چنین اجازه و فرمانی گرفت». (55)
اگر به آنچه فقط صوفیان مدعی شده اند و در آثار آنان ثبت و ضبط گردیده دقت شود ملاحظه می نمائید چنین ادعائی از عصر عبدالرحمن سلمی که در طبقات خود ان جعل را آورده تاکنون چه اضافات بی پایه و اساسی بر آن افزوده تا شخصیت معروف بن فیروزان کرخی را بسازند.
آنچه از نظر گذراندید تمام آن دلائل بی مدرک و ساختگی است که جهت اجازه ی ارشاد و هدایت، در حقیقت کرسی نامه سازی ارائه داده اند. که «هزار نکته باریکتر از مو اینجاست» در این دعاوی بی پایه و اساس جعلی صوفیانه نهفته، و با مرور زمان از زیر لحاف هزار تکه ی حدیث ساختگی خرقه ی فرقه داری بیرون آورده اند، در کنار اصول اعتقادی بعضی از سست ایمانان به تخریب اعتقادات دینی پرداخته، ناآگاهان از حقیقت تصوف فرقه ای را جذب کرده اند.
برای نمونه دو فرقه ی «ذهبیه اغتشاشیه» و «نعمة اللهیه» علی الخصوص شعبه ی «گنابادیه» با ابداع و اختراع طرح «ولایت جزئیه» که مثالش را به قمر زده اند در کنار «ولایت شمسیه» مخصوص پیامبر و امام، توانسته اند صوفیان فرقه ای را که اغلب از تصوف علمی، تصوف عابدانه، تصوف مجاهدانه دور افتاده گرفتار تصوف ملحدانه شده اند توجه داده آنها را حتی پیش از تصوف علمی مطرح سازند و با کمال بی دینی مدعی شوند در مقام و منصبی قرار دارند که به تعبیر سلطان حسین تابنده جنبه ی ظلیت امام را دارند. (56) یا به گفته ی برادرش نورعلی تابنده در ایام غیبت مرتبه ی «وصایت و ولایت» (57) به آنها مربوط می شود.
اگر در عصر حضور عینی امام- علیه السلام- با ادعای خرقه داری، فرقه سازی کردند تا بتوانند در مقابل امامت قرار گرفته، امام تراشی نموده، مرجعیت بدلی را که بعد از رحلت رسول خدا به وجود آمده بود با شکل و ترتیبی حساب شده در ایام امامت ادامه دهند، در عصر غیبت چنان مرموزانه با ادعای اعتقاد به وجود نازنین امام قائم موجود موعود- ارواحنا فداه- اساس اعتقادات مربوط به مهدویت را در دوران بسیار حساس و حائز اهمیت غیبت به بازی گرفته اند که اگر اشاره شود، لب و زبان بسوزد، و اگر ناگفته بماند قلب او که می داند آب شود، و ایمان درویشانی که از آن بی اطلاع هستند به مرور زمان به کفر مبدل گردد.
شاید او که سر بر فرمان اقطاب فرقه ای دارد با خواندن یا شنیدن مطلب فوق- چون سپندی بر آتش تعصب خام ترکید- بگوید این که بی انصافی است، زیرا می بیند و از آنها می شنود و در نوشته های آنها می خواند که به حضرت حجة بن الحسن اعتقاد دارند و بر امامت حضرتش اصرار، که البته چنین شخصی در مطابق سازی فرقه و آنچه مربوط به آن است با تشیع اشتباه نکرده، ولی در کنار این اعتقاد زبانی ادعاهای آنان را که خود را در مرتبه امام قرار می دهند، درست مانند گروهک ضاله بهائیت عمل می کنند نمی بیند، زیرا اعتقادات واقعی و حقیقی خود را همه جا و نزد همه کس به زبان نمی آورند. جز نزدیکان مثل و نظیر خودشان از آنها نشنیده و نمی شنوند. که اگر بخواهیم به تمامی آنچه از دسترس دور نگه می دارند اشاره کنیم رساله ای جداگانه شده از منظور که پرداختن به مسائل پیرامون معروف بن فیروزان کرخی است جدا شده دور می افتیم؛ لکن به مهمترین آن که در دوران اموی و عباسی توسط امثال سفیان ثوری و ابن ابی العوجا و حسن بصری انجام شده، مانع رجوع مردم به امام زمانشان می شدند اکتفا کرده نتیجه می گیریم، در دوره ی ما تشکیلات قطب و پیرو مرشد، خلق را از رجوع به نواب عامه که دستور لازم الاجرای حضرت حجة بن الحسن- ارواحنا فداه- است دور می سازند که این نتیجه تحقیق منصفانه هر محقق زبده است، زیرا در بررسی مسأله مربوط به صوفیه نتیجه گرفته اند: «شیعیان را از تقلید و پیروی از عالمان دینی [باز] می دارند، پیرو قطب و مرشد را جایگزین مجتهد، مفتی و فقیه» (58) می کنند.
جد مادری ام که مردی متدین و بزرگوار بود، خانه اش محل التجاء و تضرع اهالی قومش به شمار می رفت می گفت: به نزد حاج آقا عماد سبزواری که از مشاهیر گنابادیه است و تقریباً خوشنامی خود را حفظ کرده بود رسیده گفتم: شما را به علی مرتضی قسم می دهم و در محشر باید جوابگوی من باشید، من مسلمان شیعه مذهب هستم، تقلید می کنم، حقوق شرعی ام را می پردازم، اگر ضرورت دارد- به قول شما- مشرف شوم، درویشی اختیار کنم.» پاسخ داد: نه، نه، نه صراط مستقیم همین است. نه نه.
کلام سلطان حسین تابنده یادم آمد، او نیز می نویسد: «راه حق که همان صراط المستقیم [است] یکی بیش نیست.» (59) حاج آقا عماد سبزواری همه، مسلمان شیعه مذهب بودن، تقلید کردن، حقوق شرعی دادن را صراط مستقیم دین و مکفی از درویشی می دانند.
پس این همه جنجال برای چیست؟ باید بگویم آنها که مزه ی «عشریه» را چشیده اند می دانند، نه من و شما.
دستکاری و بازسازی ادعای دربانی
در کنار تحقیقات جامع و مفید پیرامون اینکه معروف کرخی حضرت امام رضا- علیه السلام- را زیارت نکرده است تا به دست حضرت مسلمان شده به مقام دربانی منصوب گردد، عده ای از مفاخر به این اشاره نموده اند بر فرض محال اگر چنین ادعائی ثابت شود، دلیلی بر مرتبت و مقام معروف کرخی نیست زیرا انس بن مالک نیز دربان بود، لکن در مسیر عدم رضایت رسول خدا (ص) عمرش را به پایان رساند یا در سریال «ولایت عشق» دیدیم «هشام بن ابراهیم» ملتزم رکاب حضرت امام رضا- علیه السلام- دربان بود و جاسوس دربار عباسی، در این صورت نتیجه گرفته اند دربانی دلیل بر قرب و نزدیکی نیست. به همین دلیل به فکر چاره افتاده تصمیم گرفتند با اضافه کردن عنوان «باطنی» به ادعای بی اساس و مدرک دربان «ظاهری» برای معروف کرخی که به وسیله علی تابنده گنابادی (60) صورت گرفت خویش را از تنگنای پیش آمده عبور داده به این مشکل فرقه سازی سر و سامانی بدهند؛ زیرا در شناخت وظائف دربان «ظاهر» نیازی به توضیح نیست که مسلماً چنین فردی اجازه ی مداخله به امور خصوصی شخصی کسی را که دربان اوست ندارد. ولی اضافه واژه «باطنی» منظور فرقه سازی صوفیه را تأمین کرده، تفهیم می نماید که معروف کرخی در امور معنوی امامت هم واسطه ای بین خلق و امام الهی بوده است.چنانکه آقای سید حسین نصر مقاله نویس ایرانی خارج از ایران که در تب دیدار و زندگی ایران می سوزد از سر وقت گذرانی بر اساس تصورات خود می نویسد- و دیگرانی مانند فصلنامه داران گنابادی آن را مصالح بساز و بفروشی فرقه ای، می کنند (61)- معقتد است: «از بُعد معنوی، امام راهبر معنوی است که تقریباً شبیه عملکرد شیخ و پیر در تصوف است.» (62) اگر این ادعای صوفیانه بی در و پیکر را با مقام «انا مدینة العلم و علی بابها» مقایسه کنیم به جهت و انگیزه دعاوی صوفیه پی خواهیم برد که با چه منظوری خویش را در پس اعتقادات شیعه پنهان داشته اند.
به هر حال ادعای جاری شدن سلسله با اذن و اجازه ی حضرت امام رضا- علیه السلام- موضوعی است که با روحه قرآن و سیره ی عترت دو میراث همیشه با هم و جدائی ناپذیر ختمی مرتبت سازش ندارد، زیرا قرآن و عترت با هر آنچه مانند فرقه سازی صوفیانه، اسلام را پاره پاره و مسلمین را پراکنده نموده به صورت دسته و گروه در آورد، مخالف است، چنانکه رسول خدا زبان گویای قرآن و اصل حقیقت وجودی عترت چنین اقدامات و اعتقادات را فتنه دانسته اند. امام صادق- علیه السلام- به استناد کلمات رسول اکرم فرموده اند: «وا نهادن علی- علیه السلام- و با دیگری بیعت کردن فتنه ای بود که [عده ای] به آن گرفتار گشتند.» (63) در تأمین منظور ما، بیعت کردن با فرقه داران بی هویت در غیبت امام زمان- ارواحنا فداه- فتنه ای است که عده ای صوفی به آن پرداخته اند. و اگر بخواهیم این کلام مبارکه را با بحثی که رساله را تدوین نموده مطابق سازیم به فرمایش علی بن ابیطالب- سلام الله علیهما- یگانه امیر المؤمنین عالم اسلام استناد می کنیم که فرموده اند: «خوفناک ترین فتنه در نزد من بر شما فتنه بنی امیه است که فتنه کدر و تاریکی می باشد». (64) و این تفهیم می کند هر آنچه مربوط به بنی امیه شود فتنه است و می دانیم که تصوف از فتن بنی امیه می باشد. (65)
پس پاره پاره کردن اسلام و به صورت دسته و به صورت دسته و گروه در آوردن مسلمانان، فتنه ای کدر و تاریک است که پیامبر اکرم از ابتلای مسلمانان به آن ترسان بوده اند. (66) که اگر بخواهیم کلام مبارکشان را با تصوف فرقه ای تطبیق دهیم صوفیه به هر سه گرفتارند، زیرا آنها که تحت تأثیر فرقه ها قرار گرفته، بعد از معرفت به پیامبر و امام به گمراهی فرقه داران مبتلا شده اند، پس باید باور داشت فرقه جز فتنه در امور دینی محصولی ندارد. به همین جهت گمراه کننده، در حقیقت فسادآور می باشد. فرقه داران نیز به لحاظ شهوت دنیاخواری است که به فتنه خرقه بازی و فرقه سازی مبتلا شده اند. زیرا علی امیر المؤمنین- علیه السلام- فرموده اند: «حبّ المال سَبَبُ الفتن» (67) مال دوستی، سبب بروز فتنه هاست، آری نذر و نیاز، فطریه و عشریه و دیگر مزایای فرقه داری علت و سبب برقراری فتنه هاست.
پینوشتها:
1- دکتر حمید فرزام در اثر تحقیقی خود «مسافرت های شاه نعمة الله» که در سال 1347 چاپ شده در پاورقی صفحه 52 به این نوع مخالفت ها اشاره دارد.
2- مرآت الحق: 130.
3- رساله خطی که در آغاز می نویسد جهت مقدمه بیان السعاده نوشته است: 16- به سند شماره 1 رجوع شود.
4- در کوی صوفیان: 399 دیده شود.
5- مؤلف روضات الجنان و جنات الجنان شرح احوال مشایخ این فرقه را به حسن بصری می رساند.
6- مجموعه در ترجمه ی احوال شاه نعمت الله کرمانی: مقدمه ژان اوبن/ 54- 55.
7- داستان عشق پیران نوشته علی فرخی.
8- رهبران طریقت و عرفان: 129- 130، ذهبیه تصوف علمی- آثار ادبی: 176.
9- اصول تصوف: 65.
10- تذکرة الاولیاء به قلم شمس الدین پرویزی مدعی قطبیت ذهبیه اغتشاشیه: 55 چاپ 1332 چاپخانه رضائی تبریز.
11- اصول تصوف: 65.
12- بحارالانوار: 51 /155، عیون الاخبار الرضا: 91/1، جامع الرواه و اصحاب الامام الرضا: 408/1، اثبات الوصیه مسعودی: 186، مختصر تاریخ دمشق: 44/8، لسان المیزان: 22/5، الاغانی: 32/2، علم الرجال: 265/2.
13- عیون اخبار الرضا: 69/1.
14- تنقیح المقال فی علم الرجال: 1/1، 415، 282، 290، رجال طوسی: 258 (تعلیقه) رجال ابن داود: 276 (تعلیقه) احسن التراجم: 17/2، 192، 209، 232، 145، 222، 226، فهرست شیخ طوسی: 90، فهرست نجاشی: 208.
15- مسند امام کاظم، تألیف عطاردی: 107/1، 113، 117، بحار الانوار: 237/48، به نقل از مناقب: 414/3، عیون اخبار الرضا: 99/1، کمال الدین: 38، کشف الغمه: 42/3، تاریخ بغداد: 48/7، الاغانی: 202/10، شذرات الذهب: 57/2، تاریخ سامرا: 175/1، المنظم ابن جوزی: 340/6، تاریخ ابن عساکر: 273/3، تهذیب التهذیب: 99/5، چاپ هند، رجال کشی: 255، فهرست طوسی: 175، رجال نجاشی: 291، غیبت طوسی: 48.
16- تاریخ بغداد: 200/13.
17- احوالات نامبرده مجهول است (تتفیح المقال: 54/2، 50، معجم الرجال الحدیث: 28/10، مناقت آل ابی طالب: 281/4).
18- صفوة الصفوة: 324/2، تاریخ بغدادی: 199/13.
19- تهذیب التهذیب: 482/1- 481، تتفیح المقال: 178/1.
20- تهذیب التهذیب: 481/1.
21- تنقیح المقال: 251/2.
22- تهذیب: 282/1.
23- تنقیح المقال: 408/1.
24- تذکره الحفاظ: 213/1.
25- مستدرکات علم الرجال: 388/3.
26- توضیح المقاصد: 8.
27- در طول زمان اقامت مزاحم آیت حق، سلمان زمان و ابوذر دوران حاج آقا حسین شاهرودی پدر همسر مجلله خطیب شهید حاج شیخ احمد کافی بودم- فرزند عزیزشان آیة الله حاج سید محمد شاهرودی و آیة الله حاج شیخ علی اصغر معصومی نیز بهترین کسانی بودند که درک حضورشان نموده، از حضورشان مستفیض می شدم.
28- ذهبیه تصوف علمی- آثار ادبی: 214.
29- اصول تصوف: 81.
30- رهبران طریقت و عرفان: 130.
31- چهار پیر طریقت: 139 و پیران طریقت: 22 دیده شود.
32- یادنامه صالح: 241.
33- خزینة الاصفیاء: 77/1.
34- البته میرزا محمد باقر سلطانی گنابادی اشاره به سال 200 دارد (رهبران طریقت و عرفان: 130) که این نه مستند به گزارشی است، بل به جهت سال مرگ معروف کرخی می باشد.
35- یادنامه صالح: 241.
36- رهبران طریقت و عرفان: 130.
37- طبقات الصوفیه سلمی: 86.
38- ترجمه احیاء علوم الدین، ربع منجیات: 866، البته ابن جوزی نوع دیگرش را در صفوة الصفوه: 323/2 آورده است.
39- طبقات الاولیاء ابن ملقن: 285.
40- کشف المحجوب: 135، تذکره الاولیاء: 244، تاریخ بغداد: 348/8.
41- تاریخ بغداد: 199/13، مرآة الجنان: 461/1، انساب سمعانی: 390/10، حلیة الاولیاء: 367/8، طبقات الصوفیه سلمی: 84، اعلام النبلاء: 13.
42- شهادت ثالثه از آیت الله العظمی حاج سید ابراهیم میلانی: 102، اهمین اذان و اقامه، از حضرت آیة الله حاج سید اسماعیل مرعشی: 75 پاورقی- ترجمه.
43- عید غدیر برترین عید اسلامی، از سید محمد ابراهیم موحّد قزوینی ترجمه محمد رضا سلطانی: 77.
44- اقرار به علی از صبح ازل تا شام ابد: 191.
45- خیراتیه: 212/2 به نقل از تذکرة الاولیا: 244/1.
46- پیشنهادم به خواننده ی عزیز این است حتماً کتاب «آسیب شناسی عرفان» تألیف آقای عبدالرضا بار فروش را مطالعه کند.
47- داستان عشق پیران: 155.
48- همبستگی میان تصوف و تشیع ترجمه ی دکتر شهابی: 231.
49- نالغه علم و عرفان چاپ انتشارات حقیقت در سال 1384 صفحه 84.
50- خاطرات سفر حج نوشته حسین تابنده: 8.
51- یادنامه صالح: 242.
52- طرایق الحقایق: 33/2.
53- عرفای پارسی گو: 48.
54- آشنایی با عرفان و تصوف: 33.
55- همان مأخذ ماقبل: 49.
56- او می نویسد: «بزرگان سلسله به عقیده ی ما جنبه ظلیت نسبت به مقام ولایت مطلقه کلیه دارند.» (خورشید تابنده: 528) یعنی سایه امام هستند، تا گفته باشند هر کاری از آنها سر می زند در اصل حرکت امام- علیه السلام- است!!
57- او می نویسد: «اساس تصوف فقط همان مسأله وصایت و ولایت است نه سایر مطالب زائد». (عرفان ایران: 17/7).
58- نهضت امام خمینی: 125/3.
59- خورشید تابنده: 582.
60- خورشید تابنده: 41.
61- روزنامه همشهری: 26 فروردین 1386 ص 21 ستون 3.
62- با همان منظور در فصلنامه عرفان ایران: 33/7 ملاحظه می شود.
63- تفسیر صافی چاپ قدیم: 193 ذیل آیه 25 سوره ی توبه.
64- نهج البلاغه: خطبه 93.
65- نقش امویان در اسلام: 127/1، رازگشا تألیف قزوینی و رویشگاه تصوف تألیف آقای سید حسین فقیه ایمانی را حتماً مطالعه کنید.
66- فرموده اند: «برامتم پس از خودم از سه چیز می ترسم: گمراهی پس از معرفت و شناخت، فتنه ها و فساد های گمراهی آور، شهوت شکم و دامن» (بحار الانوار: 272/68).
67- غرر الحکم: 396/3.
/ج