مترجم: باجلان فرخی
ماتسیه
نخستین تجلی ویشنو به هیأت ماهی و اسطوره ئی است که از اساطیر برهما گرفته شده و با مانو پیوند دارد. در این اسطوره ویشنو به وی وسَوَتَه هفتمین مانو و نیای انسان نمایان و هدف او از این تجلی نجات انسان ها از توفانی بزرگ است. ویشنو به هیأت ماهی شاخدار و زرین کوچکی به زمین نزول می کند و پس از بالیدن طول او به بیش از 60 فرسنگ می رسد. وی وسوته کشتی بزرگی می سازد و انواع گیاهان و موجودات و حیوانات را و فرزانگان را در آن جای می دهد و با فرا رسیدن سیل ماهی کشتی را به مدد ششا به شاخ خویش می بندد و آن را بر قله هیمالیا قرار می دهد.در روایتی دیگر از هدف ویشنو از این تجلی به گونه ئی دیگر سخن رفته است. به هنگام آشوب و ویرانی دورانی برهما، آفریننده ودا، از دهان خویش، خفته است و اهریمنی به نام هیاگریوه (1) ودا را می دزدد. ویشنو در هیأت ماهی (ماتسیه) (2)، مانو و یاران او را از توفان بزرگ می رهاند و او را با روح جاودان برهما اشنا می سازد، و وقتی برهما بیدار می شود هیاگریوه را می کشد و ودا را پس می گیرد.
کورمَه
دومین تجلی ویشنو به هیأت کورمه (3) یا لاک پشت نیز از یکی از اسطوره های برهما گرفته شده است در اسطوره ئی برهما یا پرجاپتی (4) برای زادن یا آفریدن فرزند به هیأت لاک پشتی در می آید. در اسطوره ویشنو مفهوم آفرینش پیچیده تر است. در ویرانی دورانی نخستین بسیاری از اشیاء ارزشمند گم می شوند و یکی از مهمترین گم شده ها امریت یا کره اقیانوس شیر است که نبود آن هستی جهان را تهدید می کند. پس ویشنو به هیأت لاک پشتی به زمین نزول می کند تا گم شده ها را بیابد. خدایان و اهریمنان عازم به هم زدن اقیانوس شیر و گرفتن کره می شوند اما سنگینی کوه ماندارا (5) بسیار و کار خدایان و اهریمنان به سبب فرو رفتن ماندارا در بستر اقیانوس مشکل یا ناممکن است. ویشنو به هیأت لاک پشت متجلی و با به کار بردن ریسمان استواری از گیاهان که خدایان بر اقیانوس افکنده اند به یاری آنان می شتابد و با کار برد واسوکی چون ریسمان کره گیری و تکیه دادن کوه بر پشت خود از سنگینی ماندارا می کاهد و خدایان و اهریمنان کار خود را انجام می دهند و با گرفتن کره اقیانوس شیر اشیاء گمشده نیز پدیدار می شوند.پس نه تنها امریت که گمشده های دیگر نیز پدیدار می شوند و از این شمار است: دنواناتاری (6) طبیب خدایان و حامل امریت، لَکشمی یا سری (7) خدابانوی نیکبختی و زیبائی، همسر ویشنو سوره (8) خدابانوی شراب؛ چندره ماه شیوا؛ رامبه (9) پری دریائی نخستین دلربای آپساره (10)، اوچ چیسراواس (11) اسب سپید و زیبای بالی (12) اهریمن که بعدها به دام ایندرا افتاد؛ کوستوبه (13) گوهر گران بهای ویشنو؛ پاریجاته (14) درخت بهشتی آرزو که بعدها در بهشت ایندرا کاشته شد و به همسرش ایندرانی تعلق یافت؛ سورابی (15) گاو نعمت و فراوانی که به هفتمین ریشی داده شد؛ آیراواته (16) پیل شاهانه سفیدبرفی که بعدها پس از سیر شدن ایندرا از اسب سواری مرکب ایندرا شد؛ سانکه (17) صدف حلزون پیروزی؛ دانوس (18) کمان و زین و پرتوان؛ و ویشه (19) زهر بر آمده از کام اژدرمار که در کام شیوا جای گرفت.
ورهه
سومین تجلی ویشنو به هیأت ورهه (20) دارای دو روایت اصلی است. نخستین روایت از یکی از اسطوره های کهن تر برهما گرفته شده و مدعی یکی بودن برهما و ویشنو در هیأت گراز است؛ و گراز در این روایت موجود دلربای آبزی است که جهان را از نابسامانی (کائوس) سامان می دهد. گراز نیلوفری آبی را می بیند که ساقه آن در ژرفای اقیانوس فرو رفته است، پس گراز به ژرفا می رود و با یافتن زمین در ژرفای اقیانوس تکه ئی از آن را به سطح اقیانوس می آورد.در روایت دوم برهما به اغوای اهریمنی به نام هی رانیا کشه (21) (چشم طلائی) او را روئین تن می سازد. هی رانیا کشه با سوء استفاده از این موهبت به آزار انسان ها و خدایان می پردازد، ودا را از برهما می رباید و زمین را به مأوای تاریکش در اعماق اقیانوس می کشد. هی رانیا کشه وقتی مشغول طلسم بندی است و نام خدایان و موجوداتی راکه می خواهد از آسیب آنان مصون باشد بر می شمارد نام گراز را فراموش می کند. پس ویشنو به هیأت گرازی متجلی می شود به تناوری چهل مایل و طول چهار هزار مایل، به رنگ سیاه و با غرشی چون تندر. ویشنو چنان چون کوهی عظیم و همانند شیر نیرومند با دندان های برا و چشمان آتشین و آذرخش مانند و رخشان چون خورشید به ژرفای آب ها می رود، اهریمن را با دندان های برای گراز از پای در می آورد، ودا را به برهما بازمی گرداند و زمین را رهائی می بخشد و دیگر بار بر سطح اقیانوس شناور می سازد.
ناراسینهه
چهارمین تجلی ویشنو برای رهائی جهان از ستم و تهاجمات اهریمن شهریار هی رانیا کشیپو (22) (زرین پوش) انجام یافت. این هریمن همانند برادرش هی رانیا کشه توانسته بود با اغوای برهما به موهبت آسیب ناپذیری در برابر انسان ها، جانوران و خدایان دست یابد. طلسم روئین تنی اهریمن شهریار در این بود که نه در روز کشته می شد و نه شب، نه حیوان می توانست او را بکشد نه انسان و نه خدایان، نه در داخل کاخ خویش کشته می شد و نه در خارج آن. اهریمن شهریار با اتکا به آسیب ناپذیری خود نیایش خدایان را ترک گفت و خود را برتر از همه و در خور نیایش خواند. پسر اهریمن شهریار به نام پراهلاد (23) به ویشنو مهر می ورزید و بدو وفادار بود و با وجود آزار پدر از نیایش ویشنو چشم نمی پوشید و او را قادر مطلق و همه جا حاضر می دانست. اهریمن شهریار خشمگین از پسر بر آن شد که او را نابود کند، پس اژدرماران را فرمان داد که بر او بتازند و با نیش خویش او را هلاک سازند. پراهلاد از این یورش جان سالم به در برد و نیش ماران شکست و ترس را به جانشان راه داد. پس اهریمن شهریار فیلی عظیم را به نبرد پراهلاد فرستاد. فیل پراهلاد را از فراز پرتگاه ها به ژرفای آب پرتاب کرد اما پراهلاد سالم ماند و شهریار اهریمن نتوانست پسر را بکشد. شامگاهی اهریمن شهریار خشمگین از سخن پسر که ویشنو را همه جا حاضر می دانست در حالی که به ستون درگاه کاخ خویش اشاره می کرد گفت: آیا ویشنو در درون این ستون نیز وجود دارد؛ و پراهلاد پاسخ داد بی شک چنین است. هی رانیا کشیپو به درگاه کاخ رفت و با لگد بر ستون کوبید و ستون به حرکت در آمد و از درون آن ویشنو به هیأت ناراسینهه (24) یا موجودی به هیأت نیمه انسان و نیمه شیر متجلی شد و هی رانیا کشیپو را تکه تکه کرد. اهریمن شهریار بدین سان در شرایطی کشته شد که نه در درون کاخ بود و نه بیرون کاخ، زمان تکه تکه شدن او نه شب بود و نه روز و کشنده او نه انسان بود و نه حیوان و نه خدا و موجودی بود نیمه شیر و نیمه انسان.وامنه
پنجمین تجلی ویشنو در دومین عصر یعنی عصر ترتایوگا انجام یافت. دایتیابالی (25) نوه پراهلاد شهریاری زاهد و ریاضت کش و عارفی فرزانه بود که مردمان او را بسیار دوست می داشتند و تنها عیب او جاه طلبی او بود. این شهریار تا بدانجا که می توانست قلمرو خود را در زمین گسترش داد و متوجه قلمرو خدایان شد. خدایان دچار هراس شدند و ایندرا پس از مشورت با بریهسپتی (26) فرزانه و عارف دریافت که قدرت بالی با دادن قربانی فزونی می گیرد و سرانجام بر قلمرو ایندرا نیز دست می یابد؛ و پیشگوئی بریهسپتی خدایان را نگران ساخت.خدایان به مشورت نشستند و بر آن شدند که ویشنو به هیأت پسر آدیتی و کاشیاپا (27) (یکی از هفت ریشی) بر زمین متجلی شود. این کودک پس از بزرگ شدن کوتوله ئی بود که وامنه نام گرفت. وامنه با اعتماد به سخاوتمندی بالی به دربار شهریار بالی رفت و از او تقاضای سه گام از زمین کرد. بالی سه گام از زمین را بدو بخشید و وامنه بی درنگ به غولی عظیم مبدل شد؛ با دو گام آسمان و زمین را در نوردید و بدین سان همه قلمرو بالی را به خدایان باز گردانید. اما بالی شهریاری عادل و عارفی فرزانه بود و هم بدین دلیل ویشنو فرمانروائی سومین قلمرو جهان زیرین یعنی پاتالا (28) را به بالی وانهاد. بالی اجازه یافت که هر سال یک بار به قلمرو پیشین خود باز گردد و چنین بود که هر سال در مالابار (29) رعایای بالی بازگشت او را به زمین جشن می گرفتند.
پرسورام
ششمین تجلی ویشنو همانند پنجمین تجلی او در دومین عصر ترتایوگا و زمانی که طبقه کشتریه یا رزم آوران جویای فرمانروائی بر مردمان و برهمنان بودند رخ نمود. ویشنو برای استوار کردن قدرت برهمنان به هیأت پرسورام (30) [رامای تبردار] و پسر برهمنی زاهد موسوم به جمداگنی (31) تجلی یافت. روزی همسر جمداگنی با دیدار زن و مردی جوان و شادمان که در برکه ئی شنا می کردند به سودائی ناپاک فرو رفت و در بازگشت به خانه جمداگنی که از ماجرا آگاه شده بود بر آن شد که همسر را نابود کند. پسران جمداگنی پس از بازگشت از جنگل از پدر فرمان یافتند سر از تن مادر جدا کنند، اما هر یک از آنان از فرمان پدر سرباز زد و پدر آنان را نفرین کرد سرانجام پرسورام پسر کوچک جمداگنی از جنگل بازگشت و فرمان پدر را اجرا و مادر را با تبری که شیوا به او ارمغان داده بود (پرسو) گردن زد. جمداگنی از فرمانبرداری پسر خشنود و از او پرسید از پدر خواستار چه ارمغانی است؟ پرسورام گفت جویای آن است که مادرش به پاکی بی درنگ زنده شود و خود در نبرد تن به تن جنگوئی شکست ناپذیر شود و از زندگانی دراز کام گیرد؛ و هر دو ارمغان به او ارزانی شد. مادر پرسورام بی درنگ زنده و پرسورام زاهدی شد که در جنگاوری نیز بی همال بود.روزی شهریاری از طبقه کشتریه به نام کارته ویریا (32) ی هزار دست به هنگام شکار در جنگل به کلبه راهبه ئی که زن جمداگنی بود راه یافت و مورد پذیرائی زن پاک نهاد قرار گرفت. کارته ویریا با دیدار ماده گاو اعجازانگیز راهبه که هر آروزئی را بر آورده می ساخت خود برد. پرسورام به کلبه بازگشت و با آگاهی از ماجرا در پی کارته ویریا رفت و در نبردی تن به تن او را از پا در آورد و با ماده گاو بازگشت. پسران کارته ویریا با سپاهی عظیم به خونخواهی پدر برخاستند و با یافتن جمداگنی پیر او را به خونخواهی پدر کشتند. پرسورام با آگاهی از ماجرا سوگند خورد که از طبقه کشتریه انتقام جوید. پرسورام بیست و یکبار زمین را از شر و شور کشتریه پاک کرد و پنج دریاچه بزرگ از خون آنان پدید آورد.
پرسورام پس از شکست کشتریه زاهد فرزانه برهمنی موسوم به کاشیاپا (کشپ) پدر وامنه یا ویشنو (در تجلی پیشین و پدر آدیتیا و جهان) را به فرمانروائی برگزید و خود در کوهساران عزلت گزید. در روایتی پرسورام با آن که تجلی ویشنو است تبر او به شیوا تعلق دارد و ارمغان شیوا است. می گویند پرسورام هنوز زنده بود که ویشنو به هیأت دیگر بر زمین تجلی یافت و حسادت او را برانگیخت. ویشنو در هفتمین تجلی خود به هیأت راما (33) متجلی شد و این تجلی رام چندر(34) نام گرفت. دو تجلی ششم و هفتم ویشنو در حماسه های رامایانه (35) و مهابهاراته ثبت گردید است. پرسورام به رام چندر که توانسته است زه کمان شیوا را به آزمون بکشد حسادت می برد و سه بار با رام چندر به نبرد تن به تن بر می خیزد و از او شکست می یابد و در نتیجه کرسی خود را در بهشت از دست می دهد. در روایت مهابهاراته پرسورام با کمان شیوا مسلح می شود و از رام چندر که با سلاح ویشنو مسلح شده شکست می یابد. آرجونا طی دوازده سال تبعید فنون نظامی را از پرسورام می آموزد و با دشمنان خویش که شاهی به میراث مانده از پدر او را غصب کرده اند به نبرد بر می خیزد. پرسورام در این نبردها با بهیشما (36) پسر خدابانو گنگا (37) که جانب دشمنان آرجونا یعنی کوروا (38) ها را گرفته است می جنگد و در این نبرد هیچ یک بر دیگری پیروز نمی شود چرا که هر دو با موهبت های جادوئی حفاظت می شوند.
رام چندر (راما)
هفتمین تجلی ویشنو بر زمین هنگامی رخ داد که ششمین تجلی او هنوز بر زمین بود. هدف هفتمین تجلی ویشنو از میان برداشتن خطرناک ترین و نیرومند ترین اهریمن شهریار راونا(39) (راون) بود. راونا اهریمنی ده سر از گونه راکشس (40) بود که بر سرزمین لانکا (41) (سیلان) فرمان می راند و همانند هی رانیا کشه و هی رانیا کشیپو با اغوای برهما از آسیب پذیری و کشته شدن به دست خدایان و گندهروه ها یا اهریمنان ایمن بود. راونا بر اثر این آسیب ناپذیری و حمایت شیوا به آزار خدایان و مردمان پرداخت. خدایان برای رهائی از آزار این اهریمن انجمن کردند و بر آن شدند که یکی از خدایان برای مبارزه با راونا به هیأت انسان درآید. ویشنو این مأموریت را پذیرفت و خدایان و انسان ها و حیوانات همه نیروی خود را به او عاریت دادند. بر زمین شهریاری به نام دشرته (42) زندگی می کرد که او را جانشینی نبود و اخیراً به تمنای داشتن پسری که جانشین او باشد اسبی نیرومند و زیبا به پیشگاه خدایان قربانی داده بود. چهار پسر یکی بعد دیگری از زنان دشرته تولد یافت و ویشنو نیز در این چهار پسر تجلی کرد. بزرگترین و نخستین پسر این دودمان رام چندر(رام ) از ملکه کوشالیا (43)، که در مراسم قربانی کردن اسب به پیشگاه خدایان شرکت جسته بود، زاده شد و از نیمی از تجلی و سرشت ویشنو برخوردار شد. دومین پسر از زن دیگر دشرته موسوم به کی کیی (44) متولد شد و بهرته (45) (بهاراتا) نام یافت و از یک چهارم تجلی و سرشت ویشنو برخوردار شد. دو پسر دیگر دشرته به نام های لکشمانا (لکشمن) و شاتروگنه (شتروگهن) از سومین همسر دشرته یعنی بانو سومتره زاده شدند و هر یک از یک هشتم تجلی و سرشت ویشنو برخوردار شدند؛ و بدین سان هفتمین تجلی ویشنو میان چهار انسان میرا تقسیم شد.پی نوشت ها :
1- Hayagriva
2- Matsya
3- Kurma
4- Prajapati
5- Mandara
6- Dhanwatari
7- Sri
8- Sura
9- Rambha
10- Apsara
11- Uchchaisravas
12- Bali
13- Kaustubha
14- Parijata
15- Surabhi
16- Airavata
17- Sankha
18- Dhanus
19- Vis ha
20- Var ha
21- Hiranyaksha
22- Hiranyakasipu
23- Prahlad
24- Narasinha
25- Daitya Bali
26- Brihaspati
27- Kasyapa
28- Patala
29- Malabar
30- Parasuram
31- Jamadagni
32- Kartavirya
33- Rama
34- Ramchandra
35- Ramayana ---> راماین انتشارات بنیاد فرهنگ به کوشش اظهر دهلوی.
36- Bhishma
37- Ganga
38- Kauravas
39- Ravana
40- Rakshasa
41- Lanka
42- Dasaratha
43- Kausalya
44- Kaikeyi
45- Bharata بهاراتا در هند نماد جوانمردی و بزرگواری و ارزش این قهرمان اسطوره ئی نزد مردمان هند چندان است که به یاد او سرزمین هند را بهاراتا (بهرته) نام نهاده اند.