نویسندگان: دکترآذر آهنچی / مهدی عبادی
دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران/ دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه تهران
دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران/ دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه تهران
رسمیت یافتن تشیع
شیعیان که از زمان تشکیل دولت ایلخانی در ایران، به واسطه ی شخصیتی مانند خواجه نصیرالدین طوسی (د.672ق) حضور مستمر و تأثیرگذاری در عرصه ی سیاسی و مذهبی ایران داشتند، در این زمان هم به واسطه ی وجود سه شخصیت روحانی، دیوانی و سپاهی از نفوذ فزاینده ای در دربار اولجایتو برخوردار بودند؛ اینان عبارت بودند از : خواجه سعیدالدین ساوجی که مدتی وزارت اولجایتو را برعهده داشت؛ طرمطازامیر مغولی و سیدتاج الدین آوجی (یا آوی) عالم معروف که توسط وزیر وارد دستگاه ایلخانی شده بود و پیوسته اولجایتو را به قبول تشیع تشویق می کرد (مستوفی، 1339، ص608/حافظ ابرو، 1350، ص48-51/الصفدی. 1420ق، ج2، ص13).شیعیان با استفاده از این فرصت، درصدد برآمدند اولجایتو را به قبول مذهب خود وادارند. برای تحقق این اندیشه، امیر طرمطاز نامزد شد. او فردی مغولی و پیرو مذهب شیعه بود. وی در ری و در میان شیعیان بزرگ شده بود و از این رو مذهب تشیع داشت (شوشتری، 1376ق، ج2، ص356). مطابق منابع، طرمطاز با استفاده از تردید و دودلی اولجایتو درباره ی تسنن، او را با تشیع آشنا کرد و ضمن عرضه کردن این مذهب به سلطان گفت: «برادر تو اعقل و اکمل پادشاهان و خردمندان بود. چون در مذاهب اسلامی نظر کرد، مذهب شیعه بر همه اختیار کرد[که] از جمله نقایص و قبایح پاک است». سلطان پرسید شیعه کدام است؟ او پاسخ داد:«آن که به رفض مشهور است». سلطان که در نتیجه تبلیغات سوء از رافضیگری هراسناک بود، بر وی بانگ زد و گفت:«ای بدبخت! می خواهی مرا رافضی سازی؟» طرمطاز برای تقریب ذهن اولجایتو، معرفی تشیع را از مسئله ی جانشینی آغاز کرد و گفت شیعه آن است که سلطنت را منحصراً حق اروغ (خاندان) چنگیزخان می داند؛ درصورتی که به موجب عقاید اهل سنت هر کس حتی امرا و رعایای چنگیزخان نیز می توانند به این مقام ارتقا یابند(القاشانی، همان، ص99). سپس با شمردن محاسن دیگر تشیع به اولجایتو توصیه کرد برای دوری از قبایح مذاهب سنی، به مذهب تشیع درآید.
در این اثنا که طرمطاز مشغول آماده ساختن ذهن سلطان برای پذیرش تشیع بود، سید تاج الدین آوجی، به همراه تعدادی از علمای شیعه به حضور اولجایتو رسیدند و ضمن تأیید طرمطاز، به ترغیب و تشوق سلطان برای قبول مذهب تشیع پرداختند (مستوفی، 1339، ص608/حافظ ابرو، 1350، ص 101/الصفدی، 1420ق، ج2، ص13/شوشتری، 1376ق، ج2، ص 358-359). با وجود این تلاش ها، حضور نظام الدین مراغه ای در دربار ایلخانی که در مناظرات مذهبی بر شیعیان فائق می آمد، مانع از آن شد که شیعیان به هدف خود دست یابند (القاشانی، همان). احتمالاً دخالت رشیدالدین نیز درعدم موفقیت شیعیان تأثیر داشت (بیانی، 1371، ج2، ص485).
با وجود عدم توفیق شیعیان در این مقطع، تلاش های آنها زمینه را برای گروش اولجایتو به تشیع آماده ساخت و به قول قاشانی «یقین و محبت علی و اهل بیت در دل می کاشت و نقش دوستی ایشان بر صفحه ی خاطر می نگاشت» (القاشانی، همان). سرانجام با حضور اولجایتو درعراق و غیبت نظام الدین از پیش ایلخان که برای رسیدگی به اوقاف آذربایجان بدانجا رفته بود، شیعیان از این فرصت استفاده کردند و او را به زیارت آرامگاه امام علی(علیهم السلام)واداشتند. در این محل بود که اولجایتو، مانند بسیاری از پادشاهان که در زمان اتخاذ تصمیم های مهم به القائات غیبی در عالم رؤیا متوسل می شوند، اظهار کرد در خواب، او را هدایت کرده اند. شیعیان نیز با تعبیر این خواب مبنی بر مقبولیت او درنزد امام علی (ع) تردیدهای او را برای گرویدن به تشیع از بین بردند و او را به مذهب خود درآوردند (709ق) (القاشانی، همان، ص100/خواند میر، 1333، ج3، ص191).
در این دوره، خواب های حاکمان و سلاطین معمولاً مصداق تمایلات سیاسی آنها بود. غازان که درصدد سیادت برهمه ی مسلمانان اعم از شیعه و سنی بود، در رؤیای خود پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)را درکنار ائمه شیعه مشاهده می کند (رشیدالدین، 1338، ج2، ص984-985) و با این تدبیر درصدد جمع میان شیعه و سنی برمی آید؛ حال آنکه اولجایتو پس از نزاع و ستیز فرق سنی در نزد او، متمایل به ترک این مذاهب شده بود؛ از این رو در رؤیای خود تنها علی(علیه السلام)را می بیند و در این رؤیا آن حضرت باطل بودن سه خلیفه ی اول یا به عبارتی مذهب تسنن را به او نشان می دهد (ر.ک به: رساله فواید اولجایتو، 1380، ص51)؛ یا در رؤیای دیگری اولجایتو می بیند امام علی(علیه السلام)در کشتی برخلیفه ی دوم عمر بن خطاب غلبه پیدا می کند (همان، ص51-52)؛ لذا به نظر می رسد این خواب ها، صرف نظر از صحت و سقم آنها، بیشتر تجلی تمایلات سیاسی - مذهبی سلاطین ایلخان (غازان و اولجایتو) بود که در قالب خواب و رؤیا بیان شده است.
اولجایتو پس از قبول مذهب تشیع، اطرافیان خود را به پذیرفتن این مذهب یا ترک منصب شان آزاد گذاشت (القاشانی، همان). تعداد زیادی از مغولان، راه سلطان را انتخاب کردند؛ البته نباید تصور کرد که همه ی آنها از روی اعتقاد راستین مذهب تشیع را اختیار کرده باشند. گروهی از آنها برای رعایت حال اولجایتو، به تبعیت از ایلخان به مذهب تشیع گرویدند و بسیاری از مغولان هم که به دلیل فقدان معلومات کافی از اسلام، برای آنها تسنن و تشیع تفاوت چندانی نداشت، به خواسته ی ایلخان گردن نهادند (همان)؛ ولی از آن میان، دو امیر بزرگ مغول، امیرچوپان و امیر ایسن قتلغ حاضر به تغییر مذهب خود و پذیریش نشدند. سادات و علمای شیعه که ازآنان بیمناک بودند، با تمامی تلاشی که مصروف داشتند، موفق نشدند آنها را به شیعه متمایل سازند (حافظ ابرو، 1350، ص51/شوشتری، 1376ق، ج2، ص359). سلطان نیز که به این دو فرمانده ی نیرومند و برجسته نیازمند بود، با آنها مخالفتی نکرد (بیانی، 1375، ج2، ص604).
اولجایتو پس از قبول تشیع، دستور داد نام سه خلیفه ی اول از خطبه بیفتد و به جای آنها نام سه امام اول شیعیان «علی و حسن و حسین(علیهم السلام)» خوانده شود. درسکه ها نیز نام دوازده امام شیعیان را ضرب کردند. در سکه هایی که از دوره اولجایتو و پس از شیعه شدن وی برجای مانده است، درکنار «لااله الاالله - محمد رسول الله» که پیش از این نیز بر سکه های دوره ایلخانی ضرب می شد، «علی ولی الله» نیز افزوده شده است؛ همچنین نام دوازده امام شیعیان نیز در آنها دیده می شود (برای مطالعه درباره ی سکه های شیعی دوره اولجایتو ر.ک به: ترابی طباطبایی، 1353، ص20-24).
علاوه برسکه ها، در برخی از بناهای ساخته شده در دوره ی اولجایتو، از جمله بنای سلطانیه، شعائر شیعی به چشم می خورد (برای مطالعه ی تفصیلی، ر. ک به: منتظرالقائم، 1379، ج2، ص 1237-1257). اذان شیعی نیز در سراسر ایران طنین انداز شد و «حی علی خیرالعمل» بر آن اضافه شد «القاشانی، همان/ وصاف الحضره، 1340، ج4، ص 471/ حافظ ابرو، 1350، ص50/میرخواند، 1339، ج5، ص426/خواند میر، 1333، ج3، ص91)؛ بدین ترتیب تشیع در ایران، هر چند برای مدتی کوتاه، رسمیت پیدا کرد. این واقعه، نشانگر قدرت یافتن شیعیان در این دوره از تاریخ این سرزمین و ضعف تسنن پس از استیلای مغول است که در نتیجه ی تحولات ساختارهای سیاسی، اجتماعی و در نهایت مذهبی ایران پس از حمله ی مغول پدید آمد.
تلاش برای تثبیت تشیع
حال که اولجایتو به تشیع گرویده و شعائر این مذهب بر منابر و بر علایم حکومتی نقش بسته بود، شیعیان می توانستند با فراغ خاطر بیشتری به نشر و ترویج مذهب خود بپردازند. حمایت شخص ایلخان از این مذهب، راه را برعلمای شیعه گشود و سلطانیه مقصد آنها شد تا با ادله ی کلامی و شواهد دیگر، ایمان ایلخان را به تشیع مستحکم تر ساخته، راه نفوذ علمای سنی را سد نمایند (اقبال آشتیانی، 1380، ص316/ ترکمنی آذر، 1383، ص 272-273). بدین ترتیب مدرسه ی سلطانیه و مدرسه ی سیاره (این مدرسه، چادری بزرگ و مجهز از جنس کرباس بود که در اردوگاه های دوره ی ایلخانی تشکیل می شد. برای مطالعه ی تفصیلی مدرسه سلطانیه و مدرسه سیاره ر.ک به: وصاف الحضره، 1340، ج 4، ص 542-543/کسائی، 1383، صص535و 545-546/الویری، 1384، ص194-20/ترکمنی آذر، 1386، ص22-24) به کانون علما و طلاب شیعه تبدیل شد.به دستور اولجایتو، بسیاری از علما از مناطق مختلف قلمرو ایلخانی به سلطانیه دعوت شدند که از جمله آنها جمال الدین بن مطهر حلی مشهور به «علامه حلی» (726ق)، پسر او فخرالدین (فخرالمحققین، د. 771ق)، جمال الدین ورامین و کمال الدین سنجاری بودند. اولجایتو از بین علمای شیعی که به نزد او آمده بودند، علامه حلی را به ملازمت خود برگزید تا از آن پس بیشتر اوقات خود را با علامه و به بحث و مذاکره درباره ی مسائل کلامی و فقهی بپردازد (ابن الفوطی، 1962م، ج3، ص318/القاشانی، همان، ص101/شوشتری، 1376ق، ج1، ص571 و ج2، ص360).
درباره ی نقش علامه حلی در شیعه شدن اولجایتو اقوال دیگری نیز ذکر شده است. ابن بطوطه، مصاحبت اولجایتو با علامه حلی را در دوره ی پیش از اسلام آوردن او ذکر کرده است: «زمانی که پادشاه عراق سلطان محمد خدابنده، درحالت کفر به سر می برد، یکی از فقهای رافضی امامی به نام جمال الدین بن مطهر مصاحب [او] بود» (ابن بطوطه، 1405ق، ج1، ص224). او شیعه شدن اولجایتو را در نتیجه ی تحریض و تشویق علامه دانسته است (همان، ج1، ص224-225). این گزارش درست به نظر نمی رسد: مسلم است که اسلام آوردن او در زمان غازان بوده و در این زمان، اطرافیان او را بیشتر، علمای حنفی تشکیل می دادند و از این رو اولجایتو مانند غازان به هنگام مسلمان شدن به مذهب حنفی درآمد (برای مطالعه ی چگونگی اسلام آوردن غازان، ر.ک به: رشیدالدین، 1358ق، ص 71-79/وصاف الحضره، 1340، ج3، ص316-317/فخرالبناکتی، 1348، ص454)؛ همچنین منابع دیگر گزارشی درباره ی ملازمت علامه حلی با اولجایتو، زمانی که هنوز به دین اسلام درنیامده بود، به دست نمی دهند. به نظر می رسد ابن بطوطه دراین باره آنچه را در افواه رایج بوده، ذکر کرده است و از این رو، ماجرای اسلام آوردن اولجایتو را با شیعه شدن او درهم آمیخته است.
حکایت دیگری نیز درباره ی دخالت علامه حلی در تغییر مذهب اولجایتو از تسنن به تشیع، وجود دارد؛ بنابراین حکایت، اولجایتو بر همسرش خشمگین شد و او را سه طلاقه کرد. از آنجا که بنا بر قواعد فقه اهل سنت امکان ازدواج دوباره ی او با همسرش وجود نداشت، با راهنمایی علامه حلی به مذهب تشیع درآمد (مجلسی، 1398ق، ج9، ص30-32). این حکایت در منابع دوره ی ایلخانی نیامده است و در تحقیقات جدید احتمال داده اند نخستین بار این حکایت را ملامحمدتقی مجلسی در کتاب روضه المتقین آورده باشد و پس از آن در منابع دیگر نقل شده است (الامین، 1403ق، ج5، ص399و ج8، ص319/جعفریان، 1385، ص704/قس. اشمیتکه، 1378، ص37)؛ از این رو به نظر می رسد این حکایت فاقد اصالت تاریخی است (ر. ک به: بارانی، 1381، ص 64-65).
علامه حلی در مدرسه ی سیاره که اولجایتو دایر کرده بود، به تدریس فقه شیعی همت گماشت و به دور از تعصب ورزی (شیخ جمال الدین حسن بن المطهر، هرگز بر طریق تعصب بحث نکردی و در توقیر و تعظیم صحابه (رضوان الله علیهم) مبالغت فرمودی و اگر کسی در حق صحابه کلمه ی بد گفتی، منع تمام فرمودی و رنجش کردی... . ر.ک به: حافظ ابرو، ص237) برای اثبات حقانیت تشیع، به مناظره با علمای اهل سنت از جمله نظام الدین مراغه ای پرداخت (حافظ ابرو، همان، ص237/شوشتری. همان، ج2، ص360). در طی این مناظرات و بحث ها بود که نظام الدین نیز به قوت ادله او اقرار نمود (خواجه نظام الدین عبدالملک، چون ادله ی جواب شیخ را شنید، گفت که قوت ادله به غایت ظاهر است. اما چون سلف بر راهی رفته اند و خلف جهت انجام عوام و دفع تفرقه اسلام پرده ی سکوت بر اظهارات ایشان پوشیده اند، مناسب آن است که هتک آن ستر ننمایند و تظاهر به طعن و لعن ایشان نفرماید. ر.ک به: شوشتری، همان، ج1، ص 571/الشیبی، 1380، ص107).
در سایه ی تلاش های علامه حلی و موفقیت های او در مناظرات مذهبی، حقانیت تشیع نزد اولجایتو بیش از پیش به اثبات رسید و به قول قاشانی «در خاطر پادشاه ثابت و راسخ شد که جز علی و اهل بیت او از استخوان و اروغ رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نبودند و باقی صحابه و امرا بیگانه» (القاشانی، همان، ص100).
اقدامات علامه حلی برای اشاعه ی تشیع، تنها به تدریس فقه و عقاید شیعی و تربیت شاگردان برجسته و عالم، از جمله فرزندش فخرالمحققین (688-771ق)، خواهرزاده هایش عمیدالدین (681-754ق) و ضیاءالدین الاعرجی الحسینی (د. بعد از 740ق)، جمال الدین ابوالفتوح بن علی آوی، شرف الدین حسین بن محمد بن علی علوی حسینی طوسی، علی بن اسماعیل ابراهیم بن فتوح غروی، ضیاءالدین ابومحمد هارون طبرسی، محمد بن حسین بن حسن علی هرقلی، قطب الدین محمد (یا محمود) بن محمد بن رازی (د.766ق) و تاج الدین بن معیه(د.766ق) محدود نگشت (برای آگاهی بیشتر درباره ی شاگردان علامه حلی، ر. ک به: اشمیتکه، 1378، ص44-49/جعفریان، 1385، ص723-725). او نیز مانند خواجه نصیرالدین طوسی و در جهت سیاست های خواجه برای دفاع از عقاید شیعی، به تألیف کتاب در زمینه ی عقاید و کلام شیعه پرداخت که از جمله آنها نهج الحق و کشف الصدق، منهاج الکرامه فی معرفه الامامه و کشف القین فی فضائل امیرالمؤمنین است. علامه این کتاب ها را به نام اولجایتو نوشته و به او تقدیم کرده است(حلی، 1982م، ص38/همو، 1425ق، ص27-29/همو، 1411ق، ص2). بیانی علت اهدای این کتاب ها از طرف علامه حلی به اولجایتو را «به شکرانه پیروزی تشیع و به رسم هدیه» دانسته است (بیانی، 1371، ج2، ص604)؛ اما به نظر می رسد علامه در اهدای این کتاب ها به اولجایتو، سیاست حساب شده ای را دنبال می کرد. اهدای کتاب های اعتقادی و کلامی شیعه به شخص ایلخان، از یک سو موجب توجه بیشتر اولجایتو و سایر صاحب منصبان و درباریان به عقاید شیعی می شد و از سوی دیگر امکان نشراین کتاب ها و در نتیجه عقاید شیعی را در سطح وسیعی از جامعه فراهم می آورد.
از شیعیان برجسته ی دیگر که ملازم و مصاحب اولجایتو بودند، می توان به سید بدرالدین، نقیب مشهد طوس اشاره کرد که با جمعی از سادات آن دیار به سلطانیه آمد و در نزد ایلخان از جایگاه مهمی برخوردار شد (شوشتری، همان، ج2، ص360). شمس الدین آملی نیز از شیعیان معروف این دوره است که به دعوت اولجایتو به سلطانیه آمد و به تدریس پرداخت. او مناظرات زیادی با قاضی عضدالدین ایجی داشت(همان، ص213-214).
علاوه براینها می توان از خواجه اصیل الدین طوسی (القاشانی، همان، ص198) فرزند خواجه نصیرالدین طوسی، فخرالدین بهلول (ابن الفوطی، 1962م، ج3، ص137)، فخرالدین ابومحمد الحسن بن محمد بن الحسن بن ابی زید الحسین بن علی بن طاووس الحسنی (ابن الفوطی، 1358ق، ص221)، مجدالدین عباد بن احمد بن اسماعیل بن علی بن حسن بن شرف شاه، قاضی اصفهان در دوره ی اولجایتو (ابن عنبه، 1363) ص81) و صدرالدین حمزه، از نوادگان محمد بن قاسم بن [امام] کاظم (ع) (همان، ص229) نام برد.
قدرت یافتن تشیع در سایه ی راه یافتن بسیاری از شیعیان در دستگاه ایلخانی، علاوه بر رونق این مذهب، عاملی برای پدید آمدن جنبشی برای تألیفات عقیدتی و کلامی در میان علمای شیعه شد. علمای شیعه در این دوره کتاب های بسیاری در دفاع از عقاید شیعی و رد عقاید مخالفان به رشته تحریر درآوردند و زمینه را برای برتری این مذهب در آینده فراهم کردند (اقبال آشتیانی، 1380، ص317). از برجسته ترین این آثار می توان به الابحاث المفیده فی تحصیل العقیده، انوارالملکوت فی شرح الیاقوت، الالفین الفارق بین الصدق و المین، الباب الحادی عشر فیما یجب علی المکلفین من معرفه اصول الدین و کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، از تألیفات علامه حلی یاد کرد (برای آگاهی بیشتر دراین باره، ر. ک به: الویری، 1384، ص 141-149).
از مشخصه های بارز دوره ی اولجایتو، رواج بازار مناظره های مذهبی در میان پیروان مذاهب اسلامی بود. علاقه ی زیاد اولجایتو به این نوع بحث ها موجب شده بود تا بسیاری از علمای مذاهب مختلف اسلامی را در دربار خود گرد آورد. این بحث ها و مناظره ها تنها به دربار اولجایتو محدود نماند و بنا برسخن مشهور «الناس علی دین ملوکهم» دامنه ی آن به میان مردم عادی نیز کشیده شده بود. درهر کوی و برزن نیز این نوع بحث ها جریان داشت و هر گروه درصدد بود حقانیت آیین خویش را به اثبات برساند (و علما گفته اند که خوی رعیت از سیرت پادشاه مستفاد است... و به چاغ [زمان] این پادشاه بزرگوار و سلطان جهاندار و خان کامکار[به] مباحث علوم دینی و طلب دانش های یقینی و دین پروری ... از درگاه آسمان مثال به جای صدای تبیره [دهل] و صوت و طنین کوس و نقاره نعره ی مباحثات علوم عقلی و فنون و مناظرات نقلی است... و به کشف حقایق اصیلین همواره مردم در آشوب درس و تکرار و بحث و استفسار دین یقین و شرع مبین باشند. ر. ک به: القاشانی، همان، ص 106-107).
با انعکاس بحث ها و مناظره های مذهبی دربار در میان مردم - که در این دوره با برتری علمای شیعی همراه بود - زمینه ی مساعدی برای نشر عقاید شیعی در سراسر ایران فراهم شد. عقاید شیعی که پیش از این به علت نفوذ فراوان تسنن و علمای سنی، از سوی مردم به عنوان شجره ی ممنوعه نگریسته می شد، با پشتوانه سیاسی، در میان مردم رواج می یافت. اگر چه رواج اعتقادات شیعی در میان مردم، منجر به تغییر مذهب سریع آنها نگشت، حداقل نگرش منفی پیشین آنها را نسبت به تشیع و شیعیان تا حدود زیادی تعدیل کرد و موجب شد برخی از عناصر اعتقادی شیعه، مانند حب اهل بیت، بیش از پیش نزد آنها تقویت گردد (حافظ ابرو، همان، ص237).
منبع: نشریه شیعه شناسی، شماره30.