آسمان و قدرت

از آنجا که بقا و زیستن انسان، ارتباط مستقیم با زمان دارد و با گذر زمان است که انسان به مرگ، این تنها دشمن مهار نشدنی اش، نزدیک تر می شود پس مقوله ی زمان از دو بعد، ارتباط تنگاتنگی با آسمان دارد؛ یکی از بعد اعتلا و
سه‌شنبه، 20 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسمان و قدرت
 آسمان و قدرت

نویسنده: فائقه سرخوش




 

از آنجا که بقا و زیستن انسان، ارتباط مستقیم با زمان دارد و با گذر زمان است که انسان به مرگ، این تنها دشمن مهار نشدنی اش، نزدیک تر می شود پس مقوله ی زمان از دو بعد، ارتباط تنگاتنگی با آسمان دارد؛ یکی از بعد اعتلا و اقتدار و دیگر از جهت پویایی و تحرّک: «دلمشغولی فرو رفتن نسلها به کام دهر، در ذهن نوع بشر، این، تداعی معانی اساسی را نقش کرده است:

دهر (زمان)= قدرت متعال. از اینجا می توان دریافت، چرا نخستین رب النوع یا خدای اساطیری که انسانها در عالم خیال آفریدند، خدای زمان یا دهر بود که در عین حال، او را به چشم قدرتی جاوید و لایزال و قادر متعال می نگریستند.» (1)

یکی از مهمترین اساطیر شکل گرفته پیرامون آسمان و زمین که در فصول بعدی به بررسی آن خواهیم پرداخت- اسطوره ی جدایی آسمان و زمین است، در ساختار این اساطیر همواره زمین، در جایگاه خود ثابت و ساکن می ماند و این آسمان است که سبب شکل پذیرفتن فاصله ی میان زمین و آسمان می گردد؛ در اسطوره ی مائوری ها، فرزندانی که از آمیزش آسمان و زمین حاصل می شوند، در جستجوی نور، پدرشان (آسمان) را به بالا پرتاب می کنند. درتاهینی، معتقدند که این کار توسط گیاهی، صورت گرفت که آسمان را به بالا پرتاب کرد و در اساطیر چین، این کار به پانگو منسوب می شود که آسمان را هر روز، سه متر از زمین، دورتر می کند. بنابراین، از همان اسطوره های آغازین، اعتقاد به تحرک آسمان و سکون زمین، در اندیشه ی انسان بدوی، حاکم بوده است.
مردمان ابتدایی با مشاهده ی آسمان، همواره زمین را در حال سکون و آسمان را در حال حرکت می دیدند. مشاهده ی مکرر این حالت و نیز گذر مداوم شب و روز که از دیدگاه بشر نخستین، حاصل چرخش آسمان دانسته می شد،مفهوم زمان و گذرایی آن را به ذهن، القاء می کند. علاوه بر این، اعتقاد به مرکزیت زمین و محیط بودن آسمان به دور آن، در بسیاری از اساطیر (که نماد تسلیم زمین و اقتدار آسمان است) و نیز مشاهده ی اعتلا و عظمت طاق آسمان که یاد آور قدرت بی چون و چرای زمان، در تعیین فرا رسیدن هنگام مرگ انسانها و در نهایت فرا رسیدن پایان یک دوره ی کیهانی و آغاز دوره ی کیهانی دیگر است، سبب به وجود آمدن این باور، در اندیشه ی بشر نخستین می شود که: آسمان= زمان.
انسانهای ابتدایی بامعاینه ی آسمان و اجرام سماوی توانستند نخستین بار زمانرا اندازه بگیرند. از ینرو نخستین قدرت لایزال، برای آنها رب النوع آسمان بود. (2)
در اساطیر ایرانی نیز اولین خدا، «زروان» خدای زمان است:
«چون (هرمزد)، آفریدگان را بیافرید، زمان درنگ خدای، نخستین آفریده بود که او فراز، آفریده؛ زیرا، پیش از آمیختگی، (زمان) تماماً بی کرانه بود و هرمزد، از آن (زمان) بیکرانه، (زمان) کرانه مند را آفرید».(3)
در میان آفریدگان مادی نیز اولین آفرینش به آسمان تعلق دارد:
«نخست آسمان را آفرید برای باز داشتن (اهریمن و دیوان)، باشد که آن آفرینش را آغازین خواند.» (4)
و آسمان خود آفریده ی زمان است:
«سپهر را از زمان آفرید که تن ز روان درنگ خدای و تقدیر ایزدی است.» (5)
حقیقت آن است که در اساطیر، آسمان، چنان با مفهوم زمان در آمیخته که تفکیک آنها از یکدیگر و تعیین مرزی مشخص میان آنان اگر محال نباشد حداقل، بسیار مشکل می نماید.
این مطلب، در ادبیات حماسی مللی که از پیشینه ی اساطیری غنی برخوردارند بازتاب گسترده ای دارد، آقای داهم. لوفلر- «دلاشو»، نویسنده ی کتاب «زبان رمزی افسانه ها»، معتقد است که افسانه های بسیاری وجود دارند که معنای آنها به زمان، برمی گردد. اما در کتاب خود، تنها به شرح یکی از این افسانه ها، بر اساس اسطوره ی زمان می پردازد، اکنون، ما با الهام از این نویسنده، بر آنیم تا به شرح یکی از افسانه های حماسی ایران، با در نظر گرفتن عناصر اسطوره ی زمان بپردازیم.
داستانی در شاهنامه ی فردوسی نقل شده که حکایت دختری است از شهر کجاران، در کنار دریای پارس، شغل این دختر، مانند همه ی دختران آن شهر، دوک ریسی است، دخترک، پدری دارد که او را هفتواد میخوانند، چون دارای هفت پسر است، یک روز دخترک در راه، سیبی را می یابد که کرمی درون آن لانه دارد، او کرم را در دوکدان خود قرار داده و به بخت او می ریسد، قضا را آنروز ریسمانهای او دو برابر می گردد، روزهای دیگر نیز این کار را تکرار کرده و هر روز پیله های بیشتری می ریسد. از این راه زندگی خانواده ی او رونقی می گیرد، اندک اندک کرم می بالد و فضای دوکدان، برای او کوچک می شود پس او را به صندوقی منتقل می کنند. در این میان امیر شهر بر هفتواد رشک می ورزد و دستور تصاحب اموال او را صادر می کند. سپاهیان امیر، از هفتواد شکست می خورند و گنجینه های حکومتی به دست او و یارانش می افتد، هفتواد برای خود، قلعه و بارویی ترتیب داده و خود مختارانه به اداره شهر می پردازد؛ سپس اردشیر به فکر براندازی او می افتد. کرم، روز به روز بزرگتر شده و صندوق نیز برای او تنگ می شود، هفتواد درون قلعه، حوضی می سازد و کرم را درون آن می گذارد و دخترک، خود به تیمار داری او می پردازد. اردشیر، پس از آنکه از جنگ با مهرک فارغ می شود به سوی هفتواد آمده و با حقه ای تحت عنوان بازرگان به قلعه ی او وارد می شود، او شبانه نگهبانان قلعه را مست می کند و با ریختن سرب داغ در دهان کرم به زندگی کرم و قدرت هفتواد خاتمه می دهد.
در نمادین بودن این داستان شکی نیست. اما در مورد بُعد اساطیری آن باید گفت: نود درصد (%90) عناصر این افسانه با اسطوره ی آفرینش ایرانی و تقسیم بندیهای زمانی آنها قابل تطبیق است؛ دختر هفتواد در این داستان رمز هرمزد خدای است که زمانه کرانه مند را به وجود می آورد، پنبه، نماد زمان بی کرانه و ریسمان، نماد زمانه ی کرانه مند است و دوک رشتن یاد آور حرکت آسمان می باشد. کرمی که سیب را سوراخ کرده و از آن بیرون می آید نماد اهریمن است و سیب، نماد سه هزار ساله ی اول آفرینش است که اهریمن در ژرف پایه به سر می برد و از وجود هستی و هرمزد آگاه نیست، مطابق روایت بندهش، «از آغاز آفرینش تا فرجام که اهریمن از کار بیفتد به اندازه دوازده هزار سال است، در سه هزار ساله ی نخست که اهریمن به سبب پس دانشی، از هستی هرمزد، آگاه نیست، هرمزد به مینویی، آن آفریدگان را که (برای مقابله) با آن، افزار دربایسته است، فراز می آفریند. سه هزار سال، آفریدگان به سوی مینویی ایستادند، که بی اندیشه، بی حرکت و ناملموس بودند. پس اهریمن از آن ژرف پایه برخاست وبه دیدار روشنان آمد.» (6)
اهریمن به جنگ هرمزد می آید و هرمزد با دانستن چگونگی فرجام کار آفرینش به پذیره ی اهریمن، آشتی بر می دارد. اما اهریمن، نمی پذیرد و هرمزد و آفریدگان او را به میراندن، تهدید می کند. هرمزد با همه آگاهی می داند که اگر زمان، تعیین نکند آنگاه اهریمن تواند کردن بر آفریدگان او آنچه را تهدید کرد. پس «هرمزد به اهریمن گفت: «زمان تعیین کن تا کارزار را بدین پیمان به نُه هزار سال فراز افگنیم»، اهریمن به سبب نادانی بدین پیمان همداستان شد. هرمزد این را نیز به همه آگاهی دانست که در این نه هزار (سال)، سه هزار سال، همه کام هرمزد درود، سه هزار سال، در آمیختگی، کام هرمزد و اهریمن رود (و) بدان فرجامین نبرد، اهریمن را ناکار توان کردن و پتیارگی را از آفرینش بازداشتن».(7)
در این داستان، چهار مرحله ی انتقال کرم از سیب به دوک از دوک به صندوق و از صندوق به حوضچه نماد چهار دوره ی زمانی سه هزار ساله است که در بالا یاد آوری شد؛ سه هزار ساله ی نخست، اهریمن در تاریکی و ژرف پایه به سر می برد که سیب نماد آن است، دوک، نماد سه هزار ساله ی دوم است، که کام هرمزد می رود؛ دخترک کرم را درون دوک می نهد و آن روز و روزهای دیگر کار و کسب او رونق می گیرد. کرم، در دست او اسیر است و زمان، که نماد آن، چرخش دوک و پنبه و ریسمان است به سود دختر سپری می شود، در این میان، کرم در تاریکی دوک بسر می برد و به غذای روزانه ی خود بسنده می کند و نه تنها هیچ سودی متوجه او نیست بلکه دخترک به بخت او کام می برد:
«دو چندان که رشتی به روزی برشت
شمارش همی بر زمین بر نوشت

بشبگیر چون ریسمان بر شمرد
دو چندانک هر بار بردی ببرد

از آن پنبه هر چند کردی فزون
برشتی همی دختر پرفسون»(8)

کرم، اندک اندک شروع به رشد می کند که نماد آغاز دوران آمیختگی است و دخترک او را از دوک به صندوقی منتقل می کند که نماد سه هزار ساله ی سوم است؛ در این دوره کام هرمزد و اهریمن با هم می رود و هفتواد و پسرانش که نماد سپاه اهریمن هستند، امیر شهر و لشکریانش را شکست می دهند (هفت پسر هفتواد را شاید بتوان نماد هفت سیاره که هفت سپاهند از جانب اهریمن هستند دانست (پس از این، هفتواد برج و بارویی بنا می کند و کرم را که دیگر آنقدر بزرگ شده که صندوق نیز برای او تنگ است به بارو منتقل می کند و آنجا حوضچه ای برای او می سازد و غذای او را از سیب، به شیر و برنج تغییر می دهد و دخترک خود به تیمار داری او می پردازد، حضور دخترک در تمام مراحل در کنار کرم نماد تسلّط و همه آگاهی هرمزد است که از همان ابتدای آفرینش بر همه چیز واقف است و همین موضوع سبب می شود که اهریمن در نهایت، میدان نبرد را به هرمزد واگذار کند.
در این مرحله، می توان ورود کرم به برج و نیز تسلط هفتواد و یارانش به این مکان را نماد تازش اهریمن بر هستی گرفت که ابتدا با تازش بر آسمان و زمین آغاز می شود. بارو نماد آسمان و حوض نماد زمین است و قرار گرفتن کرم در حوض، ماجرای سفتن زمین توسط اهریمن را تداعی می کند، در پایان داستان، نبرد نهایی اردشیر با هفتواد و یارانش و تسخیر بارو و نابود کردن کرم، نبرد فرجامین با دروجان اهریمن را به ذهن متبادر می کند.
اردشیر برای نابود کردن کرم از قلعه و روی سپید گداخته استفاده می کند.

«بیاورد ارزیر و رویین لوید
برافروخت آتش به روز سپید

چو آن کرم را بود گاه خورش
زارزیر جوشان بدش پرورش

زبانش بدیدند همرنگ سنج
بران سان که از پیش خوردی برنج

فرو ریخت ارزیر مرد جوان
بکنده درون، کرم شد ناتوان

فرو ریخت ارزیر مرد جوان
بکنده درون، کرم شد ناتوان

تراکی بر آمد زحلقوم اوی
که لرزان شد آن کنده و بوم اوی» (9)

این مطلب با آنچه در رستاخیز برای زمین روی میدهد همخوانی دارد:
در کتاب بندهش آمده:
«ار یار من ایزد، فلز در کوهها و دره ها را (به) آتش بگذارد و بر زمین رود گونه بایستد، آن سوراخ که اهریمن بدان در تاخته (بود)، بدان فلز گرفته شود.» (10)
در نهایت با پایان حکومت هفتواد دوازده هزار سال زمان کرانه مند پایان یافته و زمان به بیکرانگی می پیوندد که حکومت اردشیر نماد آن است.
نظیر این گونه داستانها را در شاهنامه و سایر حماسه های ایرانی می توان باز یافت، در اینجا تنها به ذکر یک نمونه بسنده کردیم.

آسمان پدر- مضمون جفت ابتدایی؛ آسمان (نرینه) و زمین (مادینه)؛ در اساطیر اقوام و ملل مختلف، فراوان است، در اساطیر ایران نیز آسمان نر و زمین ماده دانسته می شود:

«نیز این چهار چیز را نر (و این) چهار را ماده خوانند:
آسمان، فلز، باد و آتش نرند و هرگز جز این نباشد. آب و زمین و گیاه و ماهی ماده اند و هرگز جز این نباشد.»(11)
در این اساطیر (اساطیر ایران) اگر چه هیچ گاه، نام آسمان و زمین به عنوان زوج آغازین هستی، در کنار یکدیگر قرار نگرفته است اما روشن نمودن هویت جنسی آنها و نیز توصیفاتی که در متون پهلوی، در باره ی آسمان، صورت گرفته است به خوبی بیانگر نقش آسمان، بعنوان پدر کیهان است.

آسمان بارور کننده- در اسطوره ی منشاء خلقت ایران، مانند سایر ملل، آغاز خلقت، با آب پیوند می یابد. اما در یک اسطوره ی ایرانی، نوعی تناقض به چشم می آید، در این اسطوره، از یک طرف آب، منشاء حیات پنداشته شده است و از سوی دیگر آب، آفریده ی گوهر آسمان است. یک راه بیرون شدن، از این تناقض، همان قائل شدن به مراحل مختلف خلقت است؛ به این معنی که کیفیت آفرینش، دو گونه بوده است؛ یک مرحله، آفرینش مجمل و دفعی که می توان در آن بخش که آب را منشاء حیات قرار داده است پنداشت و آن آب را «ماء دافق» که شاید جلوه ی دیگری از اسطوره ی تخم مرغی شکل بودن آسمان است گمان کرد. و آب خلق شده بعد از آسمان، را آب موجود در کره ی زمین دانست که طبق سلسله مراتب، پدید آمده است و شاید هم ناظر به ماهیت عنصری خلقت (آبی، بادی، آتشی، هوایی) باشد:

«چنین گوید به دین که: نخستین آفریده همه، آب سرشکی بود، زیرا همه چیز از آب بود جز تخمه ی مردمان و گوسپندان، زیرا آنان را تخمه آتش- تخمه است».(12)
و در جای دیگر از بندهش آمده است:
«سپس از گوهر آسمان، آب را آفرید، چند مردی که دو دست بر زمین نهد و به دست و پای رَوَد (و) آنگاه آب تا شکم او بایستد؛ بدان بلندی، آب بتاخت.» (13)
در اساطیر آفرینش انسان، همواره، اولین انسان آفریده شده مرد پنداشته می شود و از وجود اوست که زن وانسانهای دیگر به وجود می آیند و این زوج اولیه، پدر و مادر انسانها قلمداد می شوند؛ در این باره در تورات آمده است:
«پس خداوند خدا آدم را از خاک زمین، صورت داد و نسیم حیات را بر دماغش دمید، آدم، جان زنده شد و خداوند خدا از استخوانهای پهلویی که از آدم گرفته بود زنی ساخت و او را به آدم آورد.» (14)
در اساطیر ایران نیز، اولین انسان آفریده شده را مرد دانسته اند:
«ششم کیومرث را آفرید روشن، چون خورشید. او را به اندازه ی چهار نای، بالا بود. پهناش چون بالاش؛ راست، بربارِ رود دائیتی که (در) میانه ی جهان ایستد». (15)
در تطبیق میان آفرینش انسان و کیهان نیز اولین آفریده ی کیهانی که سایر کائنات از وجود او موجود گشته اند، پدر کیهان پنداشته می شود. از آنچه در بندهش پیرامون اولین آفرینش، بیان شده می توان این گونه دریافت که آبی که پیش از آفرینش آسمان، بوجود می آید (ماء دافق)، تخمه، اصل و بنیاد هستی است و پس از آن، اولین آفریده، آسمان است که چون پدری سراسر گیتی را در آغوش حفظ و حراست خود می گیرد و به آن هستی می بخشد، آبی که از آسمان به زمین فرود می ریزد. (باران)، برابر با انزال تخمه ی مردان و بارور کننده پنداشته می شود. در رمز پردازی جنسی آفرینش کیهان، آسمان، زمین را در آغوش می گیرد و با باران باردار می کند. این اسطوره (آسمان پدر) همانگونه که پیش ازاین گفته شد، هیچگاه صراحتاً در متون پهلوی و اوستا مطرح نشده است؛ اما در متون ادبی ما از آسمان، با عنوان پدر یا آبادی چرخ یاد شده:

«این چو آبای چرخ باد به جود
وان شده ختم امّهات وجود» (16)

«از آن مختلف رنگ شد روزگار
که دارد پدر هفت و مادر چهار » (17)

«بزد نای رویین و بر بست کوس
همی آسمان بر زمین داد بوس» (18)

همچنین تقابل آسمان و زمین و تقارن آن دو بدین صورت در ادبیات ما نمودار است:

«گر از عشق آسمان آزاد بودی
کجا هرگز زمین آباد بودی» (19)

«جهاندار تا این جهان آفرید
زمین کرد و هم آسمان آفرید»(20)

«زمینم من به قدر او آسمان وار
زمین را کی بود با آسمان کار» (21)

«آسمان را در زیر دستی بداشت
خاک را در غایت پستی بداست» (22)

مینوی آسمان و آسمان مینویی- یکی دیگر از ویژگیهای آسمان مزدایی که البته نمی توان آن را تنها مختص به آسمان دانست، جانداری و روحمندی این پدیده است مطابق عقاید مزدایی، روح زندگی در سراسر هستی مزدا آفریده جاریست. تا جائیکه هر آنچه به نظر بی جان می آید، در اعتقاد مزدیسنان، صاحب روان و کشمند و آگاه پنداشته می شود.
در متون پهلوی، تمام آنچه مربوط به عالم مادی است، کتیگ و آنچه مربوط به عالم روحانی است، منوک، نامیده می شود. وخود کلمه ی مینو نیز معادل روان، گرفته شده، مینوی آسمان، در بندهش، اینگونه توصیف می شود:
«مینوی آسمان، اندیشمند و سخنور و کنشمند و آگاه و افزونگر و بر گزیننده است. مینوی آسمان- چونان گرد ارتشتاری که زره پوشید باشد تا بی بیم، از کارزار رهایی یابد- آسمان را آنگونه (بر تن) دارد.» (23)
نمونه ی بارز این اندیشمندی و کنشمندی آسمان را می توان در حماسه های ایرانی باز یافت:
در داستان آرش کمانگیر که در شاهنامه ی ثعالبی بیان شده است، ثعالبی، پس از بیان چگونگی پرتاب تیر، این امر را حاصل یاری فرشتگان آسمانی دانسته و می گوید:
«چنانکه می گویند به فرمان خدای بزرگ، فرشته ای آن را به پرواز در آورد تا به خلم از سرزمین بلخ برساند و در هنگام فرود رفتن آفتاب، در جایی که به آن «کوزین » می گویند، فرو افتاد».(24)
این مطلب، در تیر مثبت نیز بیان شده است، در تیریشت، موفقیت آرش، در پرتاب این تیر، حاصل همکاری ایزدان آب و گیاه و مهر پنداشته می شود:
«تیشتر، ستاره ی رایومند فَرَه مَند را می ستاییم که شتابان به سوی دریای «فراخ کرت» بتازد، چون آن تیر در هوا پرّان که «آرش» تیر انداز- بهترین تیرانداز ایرانی- از کوه «ایریوخشرثَ» به سوی کوه «خوانَونت» بینداخت، آنگاه آفریدگار، اهوره مزدا بدان دمید، آنگاه [ایزدان]آب و گیاه و مهر فراخ چراگاه، آن [تیر] را راهی پدید آوردند».(25)
یکی دیگر از داستانهایی که در آن صراحتاً سخن از واکنشهای آگاهانه ی آسمان، در مقابل کنشهای زمینیان به میان آمده، ماجرای تصرف ایران، توسط افراسیاب و پادشاهی او بر این سرزمین است. در این باره در شاهنامه کهن ثعالبی آمده است:
«سرانجام ایران به کشور ترکان پیوست و همگی زیر فرمان افراسیاب در آمد، مردم، در روزگار او دچار گرانی و نایابی شدند؛ آسمان بر زمین، زفتی کرد و برکت و باران خود را از آن بازگرفت. و آبها فرود کشید و درختان بی بار شد؛ دانه در کشتزاران و شیر در پستان چهار پایان، بگردید. و تنگدستی و بدبختیهای بزرگی بر مردم روی آورد و همگانی شد. تا اینکه نزدیک بود همه ی مردمان از تنگدستی روزگار و ستم افراسیاب نابود شوند.» (26)
علاوه بر این، خشکسالی های مکرّری که در دوران پادشاهی فرمانرویان ستم پیشه ای چون ضحّاک و نوذر روی داده و نیز دگرگونی مثبت احوال طبیعت، پس از روی کار آمدن پادشاهان دادگری چون فریدون و زو، پور طهماسب که شرح آنها در شاهنامه ی فردوسی آمده است، همه و همه نشانگر آگاهی و کنشمندی مینوی آسمان در برابر داد و بیداد زمینیان است. نمونه ی بارز این تحول و دگرگونی ناگهانی آسمان و طبیعت را می توان، در بدو پادشاهی زوطهماسب که مصادف با پایان سلطنت نوذر بیدادگر است باز یافت، درشاهنامه ی کهن می خوانیم:
«در بدترین شرایطی که برای مردم، پدید آمده بود کشور به «زو» واگذار شد از این رو، زو می کوشید که آتش آشوب را خاموش کند و پراکندگی و دوگانگیها را به دوستی بکشاند. مردم، از سخنان او بوی آشتی و آرامش دریافتند، از این رو یک سخن گفتند، این گرفتاری و شکنجه از بدکرداری ما و ریختن خون بی گناهان و آلوده شده دست ما به گناه و ستم های فراوان است که انجام داده ایم».(27)

«سخن رفتشان یک به یک هر زمان
که از ماست بر ما بدِ آسمان

ز هر دو سپه خاست، فریاد و غو
فرستاده آمده به نزدیک زو

که گر بهر ما زین سرای سپنج
نیامد بجز درد واندوه و رنج

بیا تا ببخشیم، روی زمین
سراییم یک، با دگر آفرین

سرنامداران تهی شد زجنگ
ز تنگی نبد روزگار درنگ» (28)

پس از آن آرش با پرتاب تیری، مرز میان ایران و توران را تعیین کرده و جنگ، موقتاً خاتمه می یابد و افراسیاب نیز ناچاراً خاک ایران را ترک می کند. چون افراسیاب از ایران رفت:
«خداوند، زمین را پس از مردگی، زنده کرد و بادهای مژده بخش بخشایش خود را گسیل داشت. درهای آسمان، با بارش بارانهای پیاپی باز شد و زمین، زیور یافت. و کشتزارها، بارور گردید و درختان میوه بر آورد و مردم، نیکو حال گشتند و چهار پایان چریدند.» (29)

«فراخی که آمد ز تنگی پدید
جهان آفرین داشت آن را کلید

بهر سو، یکی جشنگه ساختند.
دل از کین و نفرین برافراختند

چنین تا بر آمد برین، سال پنج
نبودند آگه، کس از درد و رنج» (30)

آسمان مینویی- همانگونه که در پاره ی پیشین این بخش (مینوی آسمان) بیان شد، آسمان به لحاظ مینویی و روحانی دارای وجهی مشترک (روحمندی و جانداری) با سایر پدیده های مزدا آفریده است، اما تصویری که بدین لحاظ، (مینوی) در متون پهلوی و اوستایی از آسمان ارائه شده، متمایز از سایر پدیده هاست، در این نوشته ها، آسمان عنصری سراسر مینویی و روحانی معرفی شده:
«آسمان را بی ستون، به مینویی ایستاده، دور کرانه، روشن و از گوهر خماهن (آفریدم)».(31)
گزینش آسمان، به عنوان بهین جایگاه برای هرمزد، امشاسپندان و ایزدان مینوی، در اساطیر ایران که منجر به قائل شدن قدرتی متعالی و مافوق مادی برای این پدیده می گردد نیز قطعاً از همین تصور، ناشی شده، به این پندار، (تقدس و مینویت آسمان) در اساطیر ملل دیگر نیز می توان برخورد، در این اساطیر، آسمان، همواره جایگاه پرستش و مقرّ خدایان، پنداشته می شود. مهمترین دلایل چنین تصوّری، عبارت است از: 1- اعتلاء آسمان 2- دوری آسمان از زمین و عدم دستیاب بودن آن برای بشر 3- عدم شناخت انسان نسبت به ساختار آسمان و ابهام هویت آسمان، برای انسان.

پی نوشت ها :

1- دلاشو/ م لوفر/ زبان رمزی افسانه ها/ جلال ستاری/ نشر توس/ تهران/ 1364/ 96.
2- همان
3- بندهش/ 36
4- همان/ 39.
5- همان/ 48.
6- همان/ 34.
7- همان/ 35.
8- شاهنامه/ ج 7/ 140.
9- همان.
10- بندهش/ 48و 47.
11- همان/ 85.
12- همان/ 39.
13- همان/ 40.
14- عهد عتیق/ ویلیام گلن/ فاضل خان همدانی/ انتشارات اساطیر/ تهران/ 1380/ تورات/ سفر پیدایش/ باب 2/ آیات 23 و 8
15- بندهش/ 41.
16- هفت پیکر/ 28.
17- خرد نامه/ 59.
18- شاهنامه/ ج3/ 182.
19- نظامی/ خسرو شیرین/ از روی نسخه ی دکتر وحید دستگردی با مقدمه ی دکتر حسین وحیدی) انتشارات صفی علیشاه/ تهران/ 1377/ 184.
20- شاهنامه/ 9/ 39.
21- همان/ 205.
22- منطق الطیر/ 1.
23- بندهش/ 40.
24- شاهنامه ی کهن/ 103.
25- یشتها/ تیریشت/ 7و 6
26- شاهنامه کهن/ 98.
27- همان/ 102.
28- شاهنامه/ ج 2/ 45.
29- شاهنامه کهن/ 104.
30- شاهنامه/ ج2/ 42.
31- بندهش/ 145.

منبع مقاله: سرخوش، فائقه؛ (1389)، اسطوره‌ی آسمان و زمین زمین و آسمان در باور ایرانیان، تهران: ترفند 1389.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.